برخي وقايع اواخر حكومت پهلوي
[ميبدي]: آقاي مرتضي موسوي دانشكده امنيت ارتش را به پايان رسانده، دوره ديده كه در STA دوره ديده در موصاد اسراييل دوره ديده و پستهاي مهمي داشتند ديشب با يكي از مسوولان سرشناس امنيت ايران در گذشته ميخواستم اطلاعات كسب كنم از آقاي موسوي پرسيدم آن چه كه ما در معرفي ايشان گفتيم درست بود گفتند يك چيز هم كم گفتي گفتم ايشان كارشناس شوروي هستند گفتند بله، آقاي موسوي ما را رسانيد به دورهاي كه حالا تحولات و تبديلاتي در خود ساواك پديد آمده. نيروهاي ساواك متوجه شدند كه به پادشاه توصيه شده از طرف آقاي علي اميني كه بياييد ساواك را منحل كنيد و همه گناهان را هم بيندازيد گردن ساواك و شما هم متوجه شديد و دچار بهت حيرتيد و من از شما سوال كردم فكر نكنيد شورش كنيد عليه دستگاه حاكمه يا نيروهاي خودتان را جمعآوري كنيد براي اين كه به شكل احيا قدرت بكنيد كاري كه روسها كردند پوتين بالاخره موفق شد ك.جي.بي را به قدرت برساند سرا پا گوشيم.
[مرتضي موسوي]: چند نكته را عرض ميكنم يك اين كه دوستان به من خيلي توصيه كردند شما وقتي كه در موردي صحبت داريد بسيار كم است و سوال و جواب بيشتر ميشود ما منتظريم كه اطلاعات بيشتري بگيريم، من گفتم برنامهساز جناب ميبدي هستند اختيارات دست ايشان است ولي يك پيشنهاد داشتم و اين كه اولاً اجازه بدهيد كه وقت بيشتري من داشته باشم چون مطالب خيلي زياد است و من اين جا اشتغال دارم و همين وقتي هم كه خدمتتان هستم من هفتهاي هفت روز بايد كار كنم بنابراين نميتوانم هر روز منتظر باشم كه 10 يا 15 دقيقه ميخواهم روي خط صحبت كنم اگر بشود ساعتهاي بنده را اضافه بفرماييد تا آن سوال و جوابهايي كه در آخر ميگذاريد آن هم به بنده لطف كنيد در يك روز به خصوص يا خاتمه كار هر كسي هم سوالي دارد بگويد و بنده اعلام كردم، من الان حدود 200 تا شايد بيشتر فكس گرفتم شماره فكس من هست 2023647288 خيليها سوالهايي داشتند و سوالهاي اساسي داشتند كه جوابشان را دادم و سوال جنابعالي كه گفتيد چرا ساواك پيشگيري نكرد و خود اين براي همه ما هم سوال است براي اين كه شما اگر ملاحظه كرده باشيد صدام...
[ميبدي]: اول توضيح بدهم اگر شما بخواهيد ميتوانم برايتان وقت بگيرم از تلويزيون پارس. برنامه بنده يك قواعدي دارد و بر پايه تجربيات خودم عمل ميكنم و ميتوانم وقت بگيرم به طور مستقل از يك تا 10 ساعت بنشينيد حرف بزنيد.
[مرتضي موسوي]: من براي شما خداي نكرده تعيين تكليف نميكنم. ولي واقعيت اين است كه من اطلاع پيدا كردم چندين تلويزيون مسوول تهيه برنامههايي هستند عليه ما.
[ميبدي]: به هر حال آنها هم حق دارند و با آقاي شجره صحبت ميكنم.
[مرتضي موسوي]: سوال شما را دارم جواب ميدهم كه سوال فرموديد چرا مثل ك.جي.بي شما با هم متحد نشديد و حتي بعد از شورش [امام]خميني و خود اين مساله است وقتي كه رئيس ساواك يا فرمانده ارتش احساس ميكند خطر وجود دارد بايستي طرحهايي باشد و عواملي را در زيرزمين فراهم بكند كه اگر يك وقت سقوط شد بتواند مقاومت كنند در مقابل اين حوادث، هيچ اقدامي در اين زمينه صورت نگرفت.
[ميبدي]: فرموديد بنده پرسيدم چرا شما مقاومت نكرديد من نگفتم چرا گفتم به فكر افتاديد اين كار را بكنيد يا نه.
[مرتضي موسوي]: سيستم طوري بود كه تصميم گيرنده هميشه روسا بودند و رئيس بالاي ما تيمسار مقدم بود و اين پيشبيني را بايد تيمسار مقدم ميكرد ولي تيمسار قبل از اين كه ساواك منحل شود دستور داد كه سازمان جديد را ما بنويسيم يعني بنده بودم و آقاي بهاري رئيس بخش دكترين ساواك و دو تا مشاورهاي اداره كل هشتم، بتوانيم سازمان جديدي بنويسيم وقتي كه انحلال حاصل ميشود بدنه ضد جاسوسي و اطلاعات خارجي با هم يكي شود و كار خودش را حفظ بكند و بازرگان حتي بعد از دستگيري حكم بازرگان را در جيب داشتند. من نميدانم شما شنيديد يا نه خلخالي خودش آمد پاي تلويزيون و گفت من سپهبد مقدم را اعدام كردم به خاطر اين كه حكم بازرگان توجيبش بود. حكم بازرگان را يكي از افسران اطلاعاتي كه ايشان را دعوت به همكاري كرده بود آقاي مقدم ديده بود بعد از شورش [امام]خميني در خانه مادر خانم ايشان از ايشان خواسته ميشود ميروند آن جا و از ايشان ميخواهند پست رياست اداره دوم ستاد بزرگ را آن افسر قبول كند كه ايشان ميگويد من زير سايه و عكس اعليحضرت خدمت كردم و نميتوانم زير عكس [امام]خميني خدمت كنم و من قسم خوردم قبول نميكنم و من ميدانم كه حتي تيمسار سرلشگر قاجار كه اين روزها مريض هستند و در مراحلي هستند كه در آمريكا نگهداري ميشوند ايشان هم بهعنوان رئيس سازمان اطلاعات خارجي تعيين شده بود. حكم بازرگان اين بود كه بنا به فرمان [امام]خميني شما مسووليت هماهنگي تمامي دستگاههاي اطلاعاتي را بر عهده داريد، بررسي بفرماييد و نظرتان را اعلام كنيد اين حكمي بود كه به بازرگان تيمسار مقدم داده بودند بنابراين تيمسار مقدم با جبهه ملي و سران جبهه ملي روابط نزديكي داشت. بنده عرض كردم شبي كه فرداي آن روز قرار بود كه دكتر بختيار كابينهشان را حضور اعليحضرت معرفي كنند بنده افسر جانشين رئيس ساواك بودم در آن روز چندين تلفن مهم به من شد كه البته قبلاً تيمسار مقدم كه خانهاش در باغ شيان بود باشگاه شيان كنجش براي رئيس ساواك و قائممقام ساواك دو تا خانه ساخته بودند كه ايشان در خانه باشگاه شيان بود از آن جا به من تلفن كرد و گفت اگر كساني با من كار داشتند شما خودتان جواب بدهيد و به من وصل نكنيد چون گرفتار هستم اگر هم لازم شد به من زنگ بزن و بعداً جوابشان را ميدهم. من چندين تلفن مهم داشتم يكي اين بود كه نزديك غروب بود بازرگان زنگ زدند و تيمسار مقدم را خواستند و گفتم ايشان تشريف ندارند و من جانشين ايشان هستم ميتوانم كمكتان بكنم گفتند فقط به اطلاع تيمسار برسانيد كه من از تبريز بازگشتم يعني ايشان رفته بودند تبريز شايد براي آرام كردن مردم و شايد برنامههاي ديگر و بعد از يك ساعت آقاي دكتر سنجابي عين اين تلفن را به من كردند و البته اين را به اطلاع تيمسار رساندم و آقاي سنجابي گفتند به اطلاع تيمسار برسانيد كه من از خراسان برگشتم درست شبش آقاي بختيار فردا صبح بايد كابينهاش را معرفي ميكرد بعد از منزل بختيار مرحوم دانشور به من زنگ زدند و گفتند كه الان پهلوي بختيار هستند و گفتند به اطلاع تيمسار برسانيد يا اقدامي بكنيد كه ما الان متوجه شديم تعداد زيادي افراد دارند و ما نگران هستيم و بفرماييد چه كار بايد بكنيم، من تلفن كردم به تيمسار مقدم يك كلانتري بود در فرمانيه كه منزل بختيار آن جا بود و گفتند به اين كلانتري تلفن كنيد و بگوييد يك كاميون پليس بفرستند آن جا اگر هم كمبود دارند فوراً از فرمانداري نظامي هم تعدادي بفرستيد بروند دور و اطراف منزل بختيار من هم اين كار را كردم تلفن كردم به كلانتري و اتفاقاً تلفن رئيس كلانتر مشغول بود و هر چي تلفن ميكرديم موفق نميشديم معمولاً يك سرهنگي از دژبان همان جا در فرمانيه نگهباني دارد و گفتم تلفن ايشان را بگيريد و از افسران دژبان خواستم كه رئيس كلانتري را بياورند پاي تلفن من امر تيمسار مقدم را به ايشان ابلاغ كردم بعد از 20 دقيقهاي تلفن كردم از كلانتري به من خبر دادند كه ما رفتيم و جميعتي نيست و معلوم شد كه از همان نوارهايي كه پشت بامها ميگذاشتند از اين چيزها بوده و خواستند آقاي بختيار را بترسانند بنابراين آقاي دانشور به من تلفن كرد و تشكر كرد، گفت پليسها رسيدند ولي معلوم شد كه خبري نبوده بعد از نيم ساعتي باز آقاي دانشور تلفن كردند گفتند بختيار ميگويد از تيمسار مقدم بپرسيد كه عباسقلي بختيار كه بهعنوان وزير اقتصاد قرار بود فردا معرفي كنند. قرار بود از بحرين هواپيما ايشان را بياورد اين هواپيما رسيده يا نرسيده بنده تلفن كردم به تيمسار مقدم ايشان گفتند فرودگاه در اختيار ضد جاسوسي است الان زنگ بزنيد بپرسيد هواپيما الان كجاست و بعد نتيجه را به بختيار اطلاع بدهيد همين كار را هم كرديم ما پرسيديم گفتند كه تا نيم ساعت ديگر هواپيما ميرسد و آقاي عباسقلي بختيار هم داخل هواپيما است در هر حال اين مطالب بود و غير از اين ما در همان شب باز تعداد زيادي از طرف سيد خندان شنيديم كه يعني پاسداران ما و افراد ما در دور و اطراف ساواك كه در خيابان اول سلطنتآباد بود و مواظب بودند گفتند جمعيت زيادي جمع شدند و دارند به طرف شميران ميروند نيروهاي ما آن جا اطلاع دادند اين جمعيت دارد زياد ميشود و احتمالاً هدف آنها يا ساواك است يا حمله كنند به منزل بختيار و كاخ بنابراين سه جا را پيشبيني ميكردند، يك افسري كه آن جا مسوول بود و فرمانده گارد ساواك بود و البته من تلفن كردم به تيمسار مقدم و از ايشان سوال كردم يك همچين جرياني است ما چه عكسالعملي بايد نشان بدهيم ايشان گفتند شما در حدود 35 تا بالاي پشتبام مسلسل داريد و دور و اطراف تمام ساختمان ساواك ميدانيد كه زمين چمن بود و در دره ساختمان ساواك را ساخته بودند و دورش ديوار بود و در آن زمين چمن ما اطلاع داشتيم كه مينگذاري شده كه اگر يك وقت از ديوار ساواك كساني آمدند بالا و بپرند داخل اين مينها منفجر بشوند و به من دستور دادند كه اگر مردم تا دور و اطراف ديوار ساواك آمدند و از ديوار ساواك بالا نيامدند هيچ كس عكسالعمل نشان ندهد و هر كسي از ديوار بالا آمد بزنيدش، خوشبختانه بعد از نيم ساعت دفتري كه مسوول اين كار بود تلفن كرد گفت من نميدانم چه طور شد كه جمعيت از وسط راه برگشتند ديگر به بالا نيامدند و اين جرياني بود كه آن شب براي ما اتفاق افتاد. مطلب ديگري كه بنده داشتم اين بود كه يكي از دوستان من بسيار به اين مسايل آشنايي دارد و به خصوص مامور اين كار بود كه تمام كارمندان ساواك مامور ميشدند به نمايندگي خارج و همين طور خانوادههاي كارمندان ساواك همراه آنها ميخواستند بروند، ايشان رابط بودند بين اداره گذرنامه و وزارت خارجه و گذرنامهها را ميبردند آن جا و برايشان ويزا ميگرفتند و تشريفات لازم را انجام ميدادند. ميگويند دو ماه قبل از اين كه شورش [امام]خميني به نتيجه برسد يك روز تيمسار مقدم بنده را خواستند و چند تا گذرنامه در اختيار من گذاشتند و گفتند سريعاً اين گذرنامهها را ميبريد خروجي ميگيريد از وزارت خارجه بعد هم از سفارت عراق برايشان ويزا ميگيريد. گذرنامهها يكي مربوط به احمد خميني بود و يكي مربوط به اشراقي داماد خميني بود و يك شخص ديگري كه اسمش را يادش نيست كرباسچي يا چيز ديگري در اين زمينه او هم به همين نحو. من رفتم براي اينها ويزا گرفتم و دارم به دست خود مقدم يا خودش ميفرستاد به پهلوي [امام]خميني يا براي مذاكره ميفرستاد يا نميدانم براي مبادله اطلاعات ميفرستاد به هر حال اينها رفتند آن جا قبل از اين كه [امام]خميني به ايران بيايد 2 ـ 3 ماه قبلش خانوادهاش از ايران به آن جا اعزام شدند.
بعد مطلبي داشتيم درباره اين كه در زماني كه اعليحضرت ميخواستند از كشور خارج شوند،2ـ3 روز قبلش از فرماندار نظامي اصفهان اطلاعاتي ميرسد كه تعدادي از افرادي خارجي كه به زبان فارسي صحبت ميكنند در هتل شاه عباس هستند و ما ميخواهيم بدانيم اينها چه كسي هستند و ضد جاسوسي تحقيق ميكند و ميفرستند و ساواك اصفهان با آنها تماس ميگيرند و ميبينند اينها تمامشان اتباع انگليسي هستند و 25 نفر انگليسي با ماشينهاي آريا با نمره شخصي همه وارد هتل شدند و از اينها سوال ميكنند كه شما براي چه آمديد اين جا، ميگويند ما آمديم براي كمك به دولت و همهشان هم فارسي ميدانستند بعد عين همين واقعه در خراسان اتفاق ميافتد در فرمانداري نظامي خراسان هم عيناً گفته ميشود 25 ـ 30 نفر از انگليسيها در آن جا هستند و حتي آنها گزارش كرده بودند كه بعضي از اينها در شورشها شركت ميكنند و به سينهشان هم عكس [امام]خميني را ميزنند ميخواستم اين جا نقش انگليسها را هم در واقع روشن كرده باشم حتي آنها گفته بودند، تعدادشان 600 نفر است و اين 600 نفر در تمام ايران پخش هستند. مراتب را اينها گزارش تهيه ميكنند و 25 ـ 26 روز قبل از خروج اعليحضرت حضورشان ميرسانند و از اعليحضرت سوال ميكنند شما اطلاع داريد انگليسيها آمدند براي اين برنامهها و كمك به دولت و اعليحضرت ميگويند مطلقا من خبر ندارم و تحقيق كنيد كه جريان چيست اين مربوط به جناب مقدم است و بعدش مطلبي است در مورد آمدن آقاي كارتر به ايران دارم كه خدمتتان بگويم اگر خاطرتان باشد جناب كارتر در سفري كه به روسيه داشتند اظهار تمايل كرده بودند سر راه حضور اعليحضرت برسند و مهمان ايشان باشند و اين برنامه همزمان شده بود هم عيد بود و هم عاشورا و تاسوعا درست اول سال 1357 در آن روز من خودم از تلويزيون نگاه ميكردم ديدم كه برنامه زنده مراسم كارتر از تلويزيون پخش ميشود خانم گوگوش ميخواند و ديگر هنرمندان برنامه اجرا ميكردند رقص بود شب عاشورا و تاسوعا و دو رهبر هم به سلامتي هم جام مينوشيدند. من ناگهان به عقلم رسيد اين چه طور برنامهاي است كه مستقيم پخش ميشود مگر توجه ندارند در يك كشور اسلامي كه براي شيعه عاشورا و تاسوعا خيلي مهم است اصلاً اين كار درست نيست معلوم شد كه كارتر عمداً اين مسافرت را در آن روزها انجام داده و قصدشان پياده كردن برنامه كمربند سبز اسلامي بوده و براي آوردن [امام]خميني بوده و شورشي اسلامي بوده و بنابراين كارتر از همان موقع كار خودشان را شروع كردند ولي اعليحضرت فكر كردند البته در آن سخنراني گفتند اين جا جزيره ثبات است و در خاورميانه بهترين كشور است و اعليحضرت كه متوجه اين بودند كه كارتر با ايشان مخالف هستند و در واقع با نشان دادن اين برنامه ميخواستند نمايش بدهند كه نه كارتر هم با ايشان موافق شده و ضمناً اعليحضرت گاهي در برنامههايشان پيشدستيهايي ميكردند. در مورد سياستهاي خارجي كه خيليها موفق بود و بعضي ناموفق از جمله بعد از اين ديدار كارتر بود كه جريان فضاي باز سياسي در ايران شروع شد و خود اعليحضرت در واقع فكر ميكردند كه مردم ايران و ملت ايران پشت ايشان هستند و نگران اين نبودند كه با برداشتن در ديگ بخار يك دفعه اين بخار بالا ميزند و منفجر ميشود و اين مقدمهاي شد براي تمام شورشها.