برآمدن رضاشاه / نکته‌هایی از خاطرات اللهیار صالح

1ـ درآمد

یکی از وقایع مهم یک قرن اخیر ایران، کودتای رضاخان میرپنجه (میرپنج) در سوم اسفند 1299 می‌باشد که در نتیجه‌ی آن پادشاهی قاجاریه منقرض و سلطنت، حدود چهار سال بعد، به سردار سپه یا همان فرمانده کودتا محوّل گردید و سلسله‌ی پهلوی تأسیس و بانی این سلسله و فرزندش، تا 22 بهمن 1357، حکومت کردند.
در سوم اسفند 1299، احمدشاه قاجار سلطان بود که پس از سلطه‌ی حکومت کودتا، از ایران خارج گردید و زندگی در فرانسه را برای بقیه‌ی عمر به بازگشت به ایران ترجیح داد. قصد ما نوشتن تاریخ ولو خیلی مختصر آن ایام نیست و در این مورد کتابهای متعدد با نگاه از زوایای مختلف تألیف شده است، اما از تعریف شاهدان آن روزگار و حادثه‌ی کودتای رضاخان میرپنج (و رضاشاه پهلوی بعدی) خاطرات کوتاهی را از اللهیار صالح، نقل می‌کنیم.

2ـ خاطرات شب کودتا

«روزی که کودتای اسفند 1299 در تهران اتفاق افتاد، نیمه های شب مقارن واقعه‌ی کودتا، در خانه‌ی مرا زدند و پس از پرس و جو، معلوم شد مرحوم سعدالدوله قصد آن را داشته است که به اتفاق من برود و در سفارت آمریکا متحصن شود. البته من از جریان کودتا کاملاً بی‌اطلاع بودم و به پیغام سعدالدوله وسیله‌ی کسی که حامل آن بود، جواب رد دادم. نیمه‌های شب گذشت و نزدیکی های صبح صدای تیر و تفنگ در شهر شنیده شد. هنوز هم نمی‌دانستم چه وقایعی در شرف وقوع می‌باشد، بی اطلاعی از اتفاقات ادامه داشت. از منزل خود واقع در کوچه‌ی حمام وزیر، خیابان شاه‌آباد، عازم سفارت شدم.

3ـ صبح روز کودتا

در ابتدای کوچه در خیابان شاه‌آباد، مشاهده کردم اعلامیه ای روی دیوار نصب شده و مردم پای دیوار ایستاده‌اند و آن را می خوانند، عنوان اعلامیه‌ی مزبور عبارت از: «حکم می‌کنم»4 بود و امضای زیر اعلامیه رضاخان (میرپنج). بعد از خواندن این اعلامیه بود که متوجه شدم واقعه‌ی بس مهمی در شهر اتفاق افتاده، ولی اثر به خصوصی از این جریان در شهر مشاهده نمی‌شد، تا اینکه از خیابان اسلامبول گذشته، به خیابان فردوسی فعلی که آن وقت به علاءالدوله معروف بود، رسیدم که در آنجا مشاهده کردم که چند نفر قزّاق دنبال مرحوم سیدحسن مدرس که یکی از رهبران آزادیخواهان آن موقع بود، افتاده و معظم‌له را با تندی و خشونت به طرف بالای خیابان می‌برند.
مشاهده کردم که خشونت و عجله به حدّی‌ست که حتی موقعی که یک لنگه از نعلین آن مرحوم از پای او خارج شد، به او اجازه ندادند بایستد و نعلین خود را در پایش کند، مرحوم مدرس هم با لهجه‌ی غلیظ اصفهانی به قزاق‌ها و فرماندهان آنها با صدای بلند بد می‌گفت و آنها را لعنت می‌کرد.

4ـ حضور رضاخان در سفارتخانه

همین که من به سفارت رسیدم (محل سفارت، خانه‌ی سردار معتضد بود که اکنون محل کلوپ تهران و معروف به کلوپ انگلیسی‌ها نیز می‌باشد) مشاهده نمودم که به جای ژندارم‌ها که هر روز مأمور حفاظت سفارت بوده‌اند، عده‌ای قزاق از سفارت نگهبانی می‌کنند و وزیرمختار در دالان سفارت با پیژامه و رب دشامبر منتظر من می‌باشد، وزیر مختار که او هم ظاهراً از جریان کودتا بی اطلاع بود، به محض برخورد با من می‌گوید: «دیشب هوا تاریک بود که وکیل ژاندارم‌های سفارت، در اتاق را زد و مرا از خواب بیدار کرد و چون زبان هم را نمی‌فهمیدیم، مرا پایین تا در سفارت برد و آنجا مشاهده کردم یک افسر بلند قد قزاق نفرات ژاندارم را مرخص نموده و به جای آنها مأمورین قزاق را گذاشته است و این افسر منتظر من (وزیر مختار) بود تا ماوقع را برای من شرح دهد و چون هیچ یک زبان هم را درک نمی کردیم، افسر قزاق با تبسّم و قیافه‌ی دوستانه به من حالی کرد که چیزی مهمی نیست و نگران نباشم.»
من برای وزیرمختار مشاهدات نیمه‌شب و سحرگاه خود را که پیش خدمت سعدالدوله به منزلم رفته، همچنین موضوع اعلامیه‌ی سر کوچه‌ی حمام وزیر و دستگیری مرحوم مدرس را شرح دادم. در این ضمن، اشخاص دیگر یعنی کسانی که اغلب با سفارت مراوده داشتند و وزیر مختار را در جریان امور می‌گذاشتند، از ایرانی و غیرایرانی، به سفارت آمدند و وزیر مختار را از واقعه‌ی کودتا مستحضر نمودند و به زودی معلوم شد که آن صاحب منصب قزاق که قراولان در سفارت را عوض کرده، شخص امضاءکننده‌ی اعلامیه (اعلامیه‌ی «حکم می‌کنم ») یعنی همان رضاخان (میرپنج) بوده که بعداً به سردار سپه ملقّب گردید و بعد از مدتی کوتاه هم به مقام سلطنت رسید و نیز معلوم شد رضاخان همین عمل را در سفارتخانه‌های دیگر نیز انجام داده، یعنی برای جلوگیری از بروز واقعه‌ی سوء، به جای اعزام افراد زیردست، شخصاً به تمام سفارتخانه‌ها رفته و مأمورین ژاندارم را با افراد قزاق معاوضه کرده است.

5ـ آلت دست بودن سیدضیاء

از خاطرات آقای صالح راجع به آن قسمت از مدت خدمت در سفارت آمریکا که مصادف با پنج سال اول زمامداری رضاشاه بود، چند مطلب به ترتیب قابل ذکر می‌باشد: «با این که بلافاصله بعد از کودتای 1299، آقای سیدضیاءالدین طباطبایی به مقام ریاست وزرایی رسید و «میرپنج‌رضا» فقط عنوان وزارت جنگ را به خود اختصاص داد، ولی از همان روزهای نخست، کاملاً معلوم و مبرهن بود که شخص مقتدر و نیرومند کودتا، همان میرپنج رضا بوده است و آقای سیدضیاءالدین هر چند تظاهر به ثدرت می‌کرد و دستورهای گرفتن و بستن این و آن را می‌داد، برای ناظران امور تردید نبود که از آقا سیدضیاءالدین به طور تردیدی نبود که از آقا سیدضیاءالدین به طور موقت و به منظورهای سیاسی استفاده می‌شود و سرانجام وزیر جنگ کودتا همچنان که در باطن صاحب قدرت بود، در ظاهر نیز به زودی زمامدار مطلق مملکت خواهد گردید.
آقای صالح خوب به خاطر دارد که در مهمانی های رسمی دولت، حتی در اولین ضیافتی که آقا سیدضیاءالدین طباطبایی برای معرفی خود به سفرای خارجی ترتیب داده بود، تمام افکار حضّار متوجه همان افسر بلند قد قزاق بود که شب کودتا قراولان سفارتخانه ها را از ژاندارم به قزاق تبدیل کرده بود و به جای این که افراد کور دیپلماتیک به گِرد آقا سیدضیاءالدین جمع شوند، همگی سعی داشتند به طریقی خود را با رئیس الوزراء آینده نزدیک کرده و توجه او را به سوی خود جلب نمایند. علاوه بر این مسائل جاری کشور نیز خارجیان به خصوص وزراء مختار هر مطلبی که داشتند و می‌خواستند نتیجه‌ی فوری به دست آورند، مستقیماً به رضاخان مراجعه می‌کردند و او هم بلافاصله تکلیف ردّ و قبول مطلب را معین می‌کرد و هیچ کس جرأت آن را نداشت که در مقابل تصمیم وی غیر از اطاعت و احترام حرفی بر زبان آورد و عملی انجام بدهد.

6ـ نصرت‌الدوله

آخرین سفری که مِستر کالدول، وزیر مختار امریکا، به اتازونی کرده بود، به خواهش بعضی از رجال آن وقت ایران، برای هر یک از آنها یک اتومبیل سواری سفارش داد، از جمله‌ی این رجال یکی هم شاهزاده فیروز میرزا نصرت‌الدوله بود. موقعی که شاهزاده نصرت الدوله به زندان کودتا افتاد، هنوز تمام یا قسمتی از قیمت اتومبیل را مدیون بود و وزیر مختار آمریکا برای مطالبه‌ی قیمت اتومبیل مجبور شد روزی به اتفاق آقای صالح به زندان آن وقت اداره‌ی قزاق خانه که نزدیک عشرت‌آباد فعلی و قصر قاجار واقع بود، بروند. وقتی که وارد شدند (یک نفر افسر قزاق هم به اتفاق وزیر مختار وارد شده بود)، شاهزاده فرمانفرما و شاهزاده سالار لشگر پدر و برادر نصرت الدوله را نیز در همان زندان محبوس دیدند و شاهزاده فرمانفرما درصدد آن برآمد که از وجود وزیر مختار برای خلاصی خود و پسرانش از زندان بهره‌برداری نماید، ولی در میان صحبت، شاهزاده نصرت‌الدوله حرف پدر را قطع کرد و با خشونت گفت: فعلاً موقع این حرفها نیست و پس از این که موضوع قیمت اتومبیل مطرح شد، شاهزاده نصرت‌الدوله به وزیر مختار گفت: پول من در بانک شاهنشاهی است و بانکهای خارجی معمولاً به چک‌هایی که امضاءکننده‌ی آنها در زندان باشد، ترتیب اثر نمی دهند.
این دو نکته از ملاقات با زندانیان کودتا، هر چند به ظاهر ممکن است مطالب بی اهمیتی جلوه نمایند، ولی یکی از جهت نشان دادن تفاوت شخصیت نصرت الدوله و پدرش و دیگری از لحاظ اهمیتی که بانک شاهنشاهی به حفظ منافع مشتریان خود می‌داد، در خاطر آقای صالح باقی مانده است.»

حکم می‌کنم :

ماده‌ی اول ـ تمام اهالی شهر تهران باید ساکت و مطیع احکام نظامی باشند.
ماده‌ی دوم ـ حکومت نظامی در شهر برقرار و از ساعت 8 بعدازظهر غیر از افراد نظامی و پلیس مأمور انتظامات شهر، کسی نباید در معابر عبور نماید.
ماده‌ی سوم ـ کسانی که از طرف قوای ناظمی و پلیس مظنون به اخلال آسایش و انتظامات واقع شوند، فوراً جلب و مجازات سخت خواهند شد.
ماده‌ی چهارم ـ تمام روزنامه‌جات و اوراق مطبوعه تا موقع تشکیل دولت به کلی موقوف و برحسب حکم و اجازه که بعد داده خواهد شد، باید منتشر شوند.
ماده‌ی پنجم ـ اجتماعات در منازل و نقاط مختلفه به کلی موقوف و در معابر هم اگر بیش از سه نفر گرد هم باشند، با قوه‌ی قهریه متفرق خواهند شد.
ماده‌ی ششم ـ درب تمام مغازه های شراب‌،روشی و عرق‌فروشی، تئاتر و سینما و فتوگرافی‌ها و کلوپ های قمار باید بسته شود و هر مست که دیده شود، به محکمه‌ی نظامی جلب خواهد شد.
ماده‌ی هفتم ـ تا زمان تشکیل دولت، تمام ادارات و دوائر دولتی، غیر از اداره‌ی ارزاق تعطیل خواهند بود. پست‌هانه، تلفن خانه، تلگراف خانه هم مطیع این حکم خواهند بود.
ماده‌ی هشتم ـ کسانی که در اطاعت از مواد فوق خودداری نمایند به محکمه‌ی نظامی جلب و به سخت ترین مجازات‌ها خواهند رسید.
ماده‌ی نهم ـ کاظم خان به سمت کماندانی شهر انتخاب و معین می‌شود و مأمور اجرای مواد فوق خواهد بود.
14 جمادی الثانی 1339
رئیس دیویزیون قزاق اعلیحضرت
اقدس شهریاری و فرمانده کل قوا ـ
رضا

منابع
1. زندگینامه‌ی اللهیار صالح، چاپ دوم، آذر 1382، تألیف خسرو سعیدی، نشر عرفان، (محمدابراهیم شریعتی افغانستانی).
2 . جوادخان سعدالدوله از رجال صدر مشروطیت و وزیر امور خارجه در کابینه‌ای مشیرالدوله.
3 . منظور سفارت آمریکاست که مرحوم صالح آن موقع مترجم و منشی سفارت بود.
4 به نقل از تاریخ بیست ساله‌ی ایران، جلد اول، تألیف و نگارش حسین مکّی.