بازگشایی پرونده کودتا ی٢٨ مرداد در گفت و گو با دکتر محمود کاشانی
کودتای بیست و هشت مرداد شاید یکی از سه مقطع مهم تاریخ معاصر ایران پیش از انقلاب باشد. هر چه دعوا بر سر این کودتا و قبل این کودتا زیاد است، بحث و بررسی دربارهاش کم است.ما به خوانندگان عزیز خواندن مطلب کودتای 28 مرداد ؛ موضوع به همین سادگی ها هم نیست! گفتگوی سروش جوان با آقای عبدالله شهبازی که در صفحه مقالات این سایت هم آمده را اکیدا توصیه می نماییم گفتگویی که رویکردی جدید به این کودتا ارائه میدهد.
مرحوم آیتالله کاشانی از جمله روحانیون موثر در نهضت ملی شدن نفت بود که بعدها بعلت اختلافهایش با دکتر مصدق، ازحمایت دکتر وی خودداری کرد. بسیاری معتقدند اگر آیتالله کاشانی از حمایت دکتر مصدق دست نمیکشید هیچگاه کودتای 28 مرداد اتفاق نمیافتاد.
دکتر محمود کاشانی استاد دانشکده حقوق دانشگاه شهید بهشتی و فرزند مرحوم آیتالله کاشانی است که مصدق را عامل اصلی شکست نهضت ملی میداند.
برای درک بهتر کودتای 28 مرداد باید به شرایط سیاسی اجتماعی آن زمان و نحوه صفآرایی گروههای اجتماعی رجوع کنیم، جناب دکتر کاشانی وضعیت اجتماعی ایران در فاصله پیروزی نهضت ملی ایران تا کودتای 28 مرداد به چه شکلی بود و فضای سیاسی حاکم بر جامعه چگونه فضایی بود؟
بهتر است کمی به عقب بر گردیم و شرایط سیاسی و اجتماعی ایران را بعد از جنگ جهانی دوم و اشغال کشور از سوی متفقین یعنی انگلستان، شوروی و آمریکا مورد توجه قرار دهیم. در شهریور 1320 کشور ما با تحریک و پشتیبانی دولت انگلیس اشغال شد و در واقع هدف این بود که تسلیحات و ساز و برگ نظامی از طریق بنادر جنوبی ایران به دولت شوروی که درگیر نبرد سختی با ارتش آلمان بود،برسد.
اما دولت انگلستان هدف دیگری از این اشغالگری داشت و آن، اشغال نظامی منابع نفتی ایران بود. از طرف دیگر تلاش داشت نفوذ دیرینه خود در کشور ما را استوارتر کند و افرادی را که در این کشور در طول سالیان متمادی در اختیار داشت روی کار بیاورد و از منافعی که در کشور ما داشت یعنی سلطهی انحصاری بر نفت ایران دفاع کند. این وضعیت باعث شد مردم میهن ما به یک ایستادگی و مقاومت از جهت بیرون راندن اشغالگران از کشور و استیفای حقوق ایران در قراردادهای نفتی با انگلستان،دست بزنند. انگلیس ها با داشتن یک قرارداد امتیازی، حاضر به پرداخت حقوق متناسب و مشروع مردم ایران نبودند در نتیجه یک مبارزه سرسختانه شروع شد و به مدت یک دهه ادامه پیدا کرد. در این مبارزه آیتالله کاشانی رهبری مذهبی و سیاسی جامعه ایران را به عهده داشت که همین امر موجب شد سه مرتبه دچار حبس و تبعید شود . از طرفی گروهی از نمایندگان اقلیت در مجلس دوره پانزدهم و شانزدهم هوادار حقوق مردم بودند و در برابر زیادهطلبی دولت انگلستان که خواستار اصلاح قراردادهای نفتی به گونهی محدود بود ایستادگی کردند و سرانجام مبارزه به یک شور و هیجان عمومی تبدیل شد و نهضت ملی ایران به پیروزی رسید البته این نهضت هدفهای گوناگونی داشت از جمله اجرای اصول قانون اساسی مشروطیت، برگزاری انتخابات واقعی در کشور و حرمت نهادن بر حقوقی که در قانون اساسی برای مردم پیش بینی شده بود. از جمله دستاوردهای این نهضت، ملی شدن صنعت نفت در سراسر کشور بود که به این ترتیب دولت انگلستان از دستیابی به هدفهای دیرینهای که در سر داشت یعنی نگهداشتن منابع نفتی ایران تحت سلطهی انحصاری خود محروم شد. این دستاورد بزرگی برای ملت ایران بود که بعد از 50 سال توانست منابع نفتی خدادادی خود را از کنترل بیگانگان خارج کند. در این شرایط مردم ایران در مقام برپایی جامعه نوینی بودند که در آن حقوق مردم محترم شمرده شده و حکومت قانون برقرار گردد و از درآمدهای نفتی در جهت رفاه و آسایش عمومی استفاده شود. متقابلا سیاست انگلستان، مقابله با ملت ایران ولی منتها هیچگونه امکانی که بتواند نهضت ملی را سرنگون کند وجود نداشت چرا که نهضت ملی ایران در داخل کشور بیرقیب بود یعنی مجلس بطور کلی هوادار این نهضت بود و آیتالله کاشانی به شدت از این نهضت دفاع میکرد و روحانیت در سراسر کشور پشتیبانی میکردند و مردم آمادگی فداکاری را داشتند با این حال سیاست انگلیسها که همیشه بر بهره گرفتن عوامل داخلی متکی است، یک برنامهریزی حساب شدهای را انجام داد برای اینکه به تدریج این نهضت را از مسیر خود خارج کند و ارکان قدرت او را متزلزل کند و متاسفانه این برنامه را با بکارگیری عوامل نفوذی به مورد اجرا گذاشتند.
بعد از نهضت ملی شدن نفت چه اتفاقی افتاد که گروههای ملی و مذهبی درگیر اختلافات داخلی شدند و آیا در جریان کودتا این گروهها رودروی یکدیگر قرار گرفته بودند؟
باید یادآور شوم که در روند مبارزات نهضت ملی ایران و پس از پیروزی دو گروه جداگانه مستقل وجود نداشت که یکی گروه ملی و دیگری گروه مذهبی باشد بلکه این نهضت یک نهضت مردمی با رهبری روحانیت و آیتالله کاشانی و اقلیت مجلس پانزدهم و شانزدهم بود بنابراین مردم ایران درآن زمان به دو گروه جداگانه تقسیم نشده بودند و یک وحدت و یکپارچگی در جامعه ایران وجود داشت . آیتالله کاشانی هم در واقع از هدفهای ملی و میهنی دفاع میکرد و در عین حال به لحاظ اینکه یک رهبر دینی بود، هوادار برقراری اصول اسلامی در کشور بود. اینکه ما فکر کنیم دو گروه مختلف بودند که با هم همکاری کردند یا رودررو شدند، واقعیت ندارد . تا ماههای آغاز 1331 اختلاف چندانی وجود نداشت. نفت در اسفند 1329 ملی شد و تا پایان سال 1330 کار به روال طبیعی پیش میرفت. در سال 1331 یک سلسله اتفاقات در کشور بوجود آمد که اینها منشاء اختلافات بود.
بطور عمده میتوان دو محور اساسی در بروز اختلافات را مطرح کرد. یکی از دو محور این بود که علیرغم برنامه مشخصی که برای دولت دکتر مصدق تعیین شده بود یعنی اصلاح قانون انتخابات و برگزاری انتخابات دورهی هفدهم بگونهای که مردم بتوانند نمایندگان واقعی خود را انتخاب کنند و محور دیگر که حل مساله نفت و استفاده از درآمدهای حاصله در جهت رفاه و آسایش مردم بود، دولت دکتر مصدق عملا هیچ یک از این دو برنامه را دنبال نکرد یعنی نه قانون انتخابات را اصلاح کرد و نه کوشش کرد که یک انتخابات واقعی در کشور انجام شود و به همین دلیل هنگامی که انتخابات دورهی هفدهم در بهار 1331 انجام شد عملا مجلس با 80 نماینده کار خود را آغاز کرد یعنی تصویب نامه ای از سوی دولت دکتر مصدق امضاء شد که بر پایه آن از انتخاب 56 نماینده مجلس به بهانههای غیر قانونی جلوگیری شد. همین امر موجب شد که مجلس شورای ملی در کشور ما از قدرت و توانایی لازم برخوردار نگردد.
نکته دوم این بود که در مرداد 1331 به مدت 6 ماه اختیار قانونگذاری از مجلس گرفته شد یعنی دکتر مصدق اختیار قانونگذاری را گرفت و در دیماه1331 تلاش کرد اختیار قانونگذاری را برای یکسال دیگر تمدید کند و این اختیار را برای شخص خود از مجلس بگیرد. در حالی که در یک نظام دموکراسی و حکومت متکی به قانون اساسی، قوای سه گانه(مجریه، مقننه و قضاییه) باید از یکدیگر جدا باشند و قانونگذاری مختص نمایندگان مردم است. اگر قرار باشد که رییس قوه مجریه هم اختیارات اجرایی داشته باشد و هم قانونگذاری کند مصداق بارز حکومت استبدادی خواهد بود؛ به همین دلیل است که آیتالله کاشانی و نمایندگان اقلیت مجلس که هواداران اصلی نهضت ملی ایران بودند به سختی در برابر درخواست دکتر مصدق برای گرفتن اختیار قانونگذاری ایستادگی و مقاومت کردند و در این زمینه نامههای متعددی از سوی آیتاله کاشانی به مجلس و شخص مصدق نوشته شده است که اینها از اسناد گرانبهای تاریخ حقوق ایران و از مدارک نهضت ملی ایران هستند که بدون بررسی و مطالعهی اینها نمیتوانیم به دلایل ناکامی این نهضت پی ببریم، نکته سوم این است که در خلال دو سالی که دکتر مصدق در راس قدرت بود با وجود همه گونه پشتیبانی از سوی مردم و آیتالله کاشانی ،مصدق هیچ اقدام موثری برای حل مساله نفت انجام نداد و علیرغم اینکه نفت ایران ملی شده بود و حتی دولت انگلستان ملی شدن نفت را پذیرفت و با وجود اینکه پیشنهادهای مثبت و سازندهای برای حل این مساله از سوی دولتهای خارجی به ایران شد ولی عملا هیچ گونه اقدام موثری از سوی دکتر مصدق انجام نشد و حتی مذاکرات جدی در این زمینه صورت نگرفت و نتیجهاش این بود که در پایان دوران حکومت دو سال و دو ماههی مصدق، نفت کماکان بلاتکلیف ماند. این مساله یک سلسله پیامدهای ناگوار و سختی در اقتصاد کشور بوجود آورد از جمله اینکه چون اقتصاد ملی ایران وابسته به درآمدهای نفتی بود به دلیل قطع درآمدهای نفتی عملا مشکلات مادی بزرگی برای دولت ایران بوجود آمد و دستگاه دولتی ناچار شد به جای استفاده از درآمدهای نفتی از مردم استقراض کند ولی این پاسخگو نبود و نتیجتا ارقام سنگینی اسکناس بدون پشتوانه و برخلاف قانون منتشر کرد. همین امر از نکات دیگری بود که مورد اعتراض آیتالله کاشانی و نمایندگان مجلس قرار گرفت و سرانجام به دلیل قطع درآمد نفت بحران اقتصادی و مالی در کشور به وجود آمد و باعث گسترش فقر و نارضایی عمومی شد که البته بیگانگان هم از این عدم رضایت عمومی حداکثر بهرهبرداری را کردند . به این ترتیب عدم اجرای برنامههای اعلام شده از سوی دکتر مصدق باعث ضعف و ناتوانی نهضت ملی ایران شد و زمینههای سقوط آن فراهم آمد.
عقاید دیگری در این زمینه وجود دارد، گفته میشود که فقر در زمان مصدق زیاد نشد حتی اوضاع اقتصادی مردم بهتر شد و تورم کاهش یافت و اسنادی در این زمینه در کتاب اقتصاد بدون نفت ارائه شده است که مخالف صحبتهای شماست دراین زمینه چه توضیحی دارید؟
در این زمینه یک سلسله ادعاهایی در سالهای گذشته مطرح شده ولی این ادعاها مستند به واقعیتهای اقتصادی و مالی نیست. در آن زمان کشور ما به درآمدهای نفتی وابستگی داشت و با حذف این درآمدها چیزی جایگزین آن نشد و بنابراین عملا وضعیت مالی دولت و مردم رو به اضمحلال رفت.البته بعضی معتقدند در آن زمان صادرات ایران پیشرفت کرده در حالی که عملا واردات حذف شد یعنی وقتی دولت هیچگونه امکان مالی نداشت، نتوانست هیچگونه ماشینآلات ،امکانات توسعه و پیشرفت زیربنایی را وارد کشور کند. از طرفی صادرات نیز در حدی نبود که پاسخگوی نیازهای دولت و جامعه باشد. این واقعیت را همه میدانند و از مستندات دوران ملی شدن صنعت نفت است که از آبانماه سال 1331 تا مرداد ماه 1332 دستگاه دولتی دست به نشر اسکناس غیرقانونی زد. بنابراین بطور واقعی اقتصادی برای ایران باقی نماند و حتی دلایلی وجود دارد که در مرداد ماه سال 32 دولت حتی امکان پرداخت حقوق کارمندان را نداشت پس در این شرایط چنانچه کسی صحبت از پیشرفت و توسعهی اقتصادی کند، سخنی بیپایه و غیر مستند خواهد بود.
در مورد ماهیت کودتای 28 مرداد و انگلیسی بودن یا آمریکایی بودن آن ابهامات زیادی وجود دارد، نظر شما دربارهی ماهیت کودتا چیست و عوامل داخلی تا چه حد در تسریع انجام کودتا نقش داشتند؟
در تیر و مرداد سال 32 اتفاقات بسیار پیچیدهای رخ داده که در خلال 50 سال گذشته مورد بررسی و بازنگری دقیق قرار نگرفته است. اسناد و مدارک ارزنده و بسیار قابل توجهی در این زمینه وجود دارد که باید مورد مطالعه قرار گیرند. بسیاری اشخاص در خلال 50 سال گذشه کوشش کردند که این اسناد و مدارک و این رویدادها را پنهان کنند و با واژههایی چون کودتا رویدادهای روز های 23تا 28 مرداد را پردهپوشی کنند. در حالی که شایسته است پژوهشگران ایرانی و روزنامهنگاران دست به مطالعه عمیق زده و ریشهیابی کنند که چرا یک نهضت مردمی که دارای پشتوانههای با عظمتی بود در ظرف دو سال و دو ماه سقوط کرد آنهم در شرایطی که این سقوط غیر عادی و غیر قابل پیشبینی بود. ما میبینیم در جریان انقلاب اسلامی علیرغم وجود یک جنگ تحمیلی به مدت 8 سال، مردم توانستند ایستادگی و مقاومت کنند و سرانجام متجاوزین را از خاک کشور بیرون برانند بنابراین سقوط نهضت ملی ایران در ظرف مدت کوتاه یک پدیده غیر قابل توجیه است. واقعیت این است که دولت انگلستان گروه عظیمی از عوامل داخلی را در اختیار داشت که اینها را به تدریج در پستهای کلیدی جاسازی کرد و هنگامی که اهرمهای لازم را برای مداخلهی جدی در کشور در اختیار گرفت در یک برنامهریزی دقیق و ماهرانهای در ماههای تیر و مرداد 32 موفق به سرکوب مبارزات ملت ایران شد. اعتقاد من این است که آنچه در مرداد 32 انجام شده در واقع سرنگون کردن نهضت ملی ایران بوده، نه یک کودتا علیه شخص دکتر مصدق.
باید به این نکته اشاره کنم که در ششم تیرماه 1332 مصدق بدون هیچگونه دلیل و منطقی فکر تعطیل کردن مجلس دورهی هفدهم را به عدهای از نمایندگانی که به ملاقات او رفته بودند، گوشزد کرد و از همین هنگام این فکر موجب بیم و هراس دوستداران نهضت ملی ایران، آیتالله کاشانی و نمایندگان اقلیت مجلس شد. در 22 تیر سال 1332 دکتر مصدق صریحا قصد و نیت خود را برای منحل کردن مجلس از طریق یک رفراندوم اعلام کرد. انحلال مجلس بر خلاف اصول قانون اساسی بود چرا که مجلس دستاورد انقلاب مشروطیت و دستاورد ملتها در همهی نظامهای دموکراسی است. در نتیجه با منحل کردن مجلس عملا مهمترین سنگر مقاومت ملی از دست جامعه ایرانی خارج میشد و به همین جهت بود که آیتالله کاشانی و گروهی از نمایندگان اقلیت مجلس به سختی در برابر فکر انحلال مجلس ایستادگی کردند. نکته مهم این است که تعداد قابل توجهی از نمایندگان مجلس هفدهم که طرفدار دکتر مصدق بودند نیز مخالفت خود را با انحلال مجلس اعلام کرده بودند با این تفاوت که مخالفت آنها به گونهای بسیار ملایم و پنهانی انجام میشد و شخص مصدق را به خاطر انحلال مجلس سرزنش میکردند. در این مجلس اکثریت نمایندگان از مصدق طرفداری میکردند بنابراین دلیلی وجود نداشت که دولت مجلسی را که اکثریت آن را با خود داشت، منحل کند.بدین ترتیب انحلال مجلس با مخالفت عمومی نمایندگان مجلس و شخص آیتالله کاشانی روبرو شد. با وجود این شخص مصدق در مقام انحلال مجلس برآمد و روش رفراندوم را در نظر گرفت. اساسا در قانون اساسی مشروطیت برای انحلال مجلس هیچ اختیاری به نخستوزیر داده نشده بود و رفراندوم هم در قانون اساسی بر پایه دلایل موجه پیشبینی نشده بود. در نتیجه اقدام دکتر مصدق هم بر خلاف قانون اساسی و هم بر خلاف مصلحت نهضت ملی ایران و جامعه ایران بود ولی مصدق با اصرار تمام در مقام اجرای این برنامه برآمد.
وقتی آیتالله کاشانی و گروهی از نمایندگان مجلس در مقام مخالفت برآمدند عملا دکتر مصدق از نیروهای حزب توده برای پیشبرد هدفهای خود کمک گرفت. در خلال این ایام یک همکاری پنهانی بین مصدق و حزب توده وجود داشت که همین امر یکی از دلایل مهم سرخوردگی و ناامیدی مردم ایران از نهضت ملی شد چرا که مردم احساس میکردند حزب توده که وابسته به بیگانگان و ستون پنجم شوروی و عملا مورد بهرهبرداری انگلستان است به گونهی یک قدرت برتر در جامعه ایرانی درآمده و سرنوشت ملت در اختیار حزب توده قرار گرفته است. این موضوع یکی از دلایل مهمی است که مردم ایران را نسبت به نهضت ملی دچار ناامیدی و سرخوردگی کرد. مساله دیگر این است که مصدق در راه رسیدن به این هدف تمام مقاومتها را سرکوب کرد و حتی وقتی آیتالله کاشانی در خانه ی خود یک سلسه جلسات سخنرانی برپا کرد و علیرغم اینکه این سخنرانیها برای روشن کرن جامعه بود و هیچگونه اقدامات غیرعادی نداشت ولی دستگاه دولتی گروهکهای مسلح را بسیج کرد و به مدت چهار شب خانه آیتالله کاشانی را سنگباران کردند که این موضوع منجر به کشته شن یکی از پیروان ایشان شد. این فاجعهای در کشور ما بود که دستگاه دولتی به جای بهره گرفتن از نیروی عظیم آیتالله کاشانی و نیروهای مذهبی در مردادماه 32 به شکل فجیعی در صدد سرکوب زیربناهای اصلی این نهضت برآمد.
آیتالله کاشانی اعلامیهای در 10 مرداد 1332 یعنی یکروز قبل از برگزاری رفراندوم صادر کردند که ما در این اعلامیه میبینیم که ایشان با چه دقت و نگرانی سرنوشت ملت را مورد توجه قرار داده و میگویند:“ هموطنان و برادران عزیزم ضمن اعلامیه قبلی از مفاسد و مضار رفراندوم شرحی متذکر و همه مستحضر گردیده و توجه دارید که عمل به آن چه ضررهایی برای دیانت و ملت و مشروطیت و مملکت در بر دارد با این حال دورهی خود را دورهی انقراض دیانت و استقلال مملکت و ملت قرار ندهید و طوق اسارت و بندگی را به گردن خود نگذارید.“
در این اعلامیه به این جمله بسیار عمیق میرسیم که میگویند:“ شرکت در رفراندوم خانهبرانداز که با نقشه ی اجانب طرحریزی شده مبغوض حضرت ولی عصر (عج) و حرام است و البته هیچ مسلمان وطنخواهی شرکت نخواهد کرد. گر چه ممکن است بعضی اشخاص غافل و بیاطلاع از حقایق و مضار آن و خائنین وطنفروش برای انجام مقاصد شوم دیگران در رفراندوم شرکت کنند یا اینکه دولت صندوقها را از رای قلابی پرکند. علی ایحال عمل به رفراندوم برخلاف قانون اساسی منافی مصلحت ملت و مملکت بوده و هیچگونه اثر قانونی ندارد.“
علیرغم مخالفت های سرسختانه آیتالله کاشانی و نمایندگان مجلس، شخص مصدق سرانجام در 12 مرداد سال 32 در تهران و در 19 مرداد در شهرستانها رفراندوم برگزار کرد و سرانجام در 21 مرداد انحلال مجلس اعلام شد.
انحلال مجلس با چه هدفی صورت گرفت؟
بررسی اسناد و مدارک نشان میدهد که تاکنون هیچ دلیل موجه و قابل قبولی از سوی مصدق و هواداران او در مورد انحلال مجلس مطرح نشده و قابل طرح هم نیست چرا که نقض اصول قانون اساسی و زیر پا گذاردن حقوق ملت با هیچ استدلالی قابل توجیه نیست اما نکته مهمتر این است که بلافاصله پس از اینکه شخص مصدق از شاه درخواست صدور فرمان انحلال مجلس را در 23 مرداد کرد، شاه هم فرمان برکناری مصدق و نخستوزیری زاهدی را صادر کرد و این واقعیتی است که نشان میدهد این اقدامات مصدق در اجرای طرحی بوده که بیگانگان در کشور ریخته بودند برای اینکه در صورت انحلال مجلس اختیار تصمیم گیری برای شاه بوجود آید که نخستوزیری را بر کنار کند و نخستوزیر دیگری را جایگزین او کند . این اتفاقی است که در 23 مرداد رخ داد حال چگونه میتوانیم این وضعیت را کودتا تلقی کنیم؟ مصدق مجلس را منحل کرده و عملا حق تعیین نخستوزیر جدید را به شاه داد در نتیجه شاه هم فرمانهای عزل و نصب را صادر کرد. اینجاست که من میگویم آنچه در این روزها انجام شده مطلقا جنبهی کودتا نداشته بلکه عملا یک توطئه بوده که بیگانگان طراحی کردند و با مهارت در کشور ما به مورد اجرا گذاشتند.
ولی گفته میشود مصدق جز انحلال مجلسی که عامل انگلیس شده بود و در کار دولت کارشکنی میکرد چارهای نداشت و به علت کارشکنیهای نمایندگان و احتمال عزل نخستوزیر توسط نمایندگان پیشنهاد انحلال مجلس ارائه شد.
من تا به حال ندیدم که بگویند اکثریت نمایندگان مخالف مصدق بودند چون در طول زمامداری مصدق اکثریت نمایندگان به او رای اعتماد دادند و از او حمایت میکردند حتی آیتالله کاشانی و گروه اقلیت نمایندگان مجلس که با اقدامات مصدق مخالفت میکردند، او را به عنوان نخستوزیر مورد حمایت قرار میدادند و در این زمینه اسناد و مدارک بسیار زیاد است. بنابراین علیالاصول نمایندگان مجلس مخالفتی با مصدق نداشتند و تا پایان همگی به او رای اعتماد میدادند و حتی زمانی که مصدق تصمیم گرفت مجلس را منحل کند در اثر اصرار و فشار او تعداد زیادی از نمایندگان استعفا کردند و این نشان میدهد که مجلس هفدهم عملا در اختیار شخص دکتر مصدق بود بنابراین منحل کردن آن اقدامی کاملا غیر قابل توجیه بود.
نباید فراموش کرد که اساسا مصدق اختیار قانونگذاری را از مجلس هفدهم گرفته بود یعنی هر لایحهای که مصدق اراده میکرد، امضا میکرد و عملا قدرت قانونی پیدا میکرد حتی اگر نمایندگان مخالف بودند. بنابراین تهمت هایی که به نمایندگان مجلس هفدهم زده میشود بیاساس است . اگر بخواهیم ایراد و اعتراضی به نمایندگان مجلس داشته باشیم این است که اکثریت این نمایندگان بیچون و چرا در اختیار مصدق بودند و همین عامل بدبختی و بیچارگی ملت ایران شد.
شما معتقدید که مصدق در کودتای 28 مرداد دست داشته، دلایل شما در بیان این مساله چیست؟
اساسا من معتقدم در مرداد ماه 1332 هیچگونه کودتایی رخ نداده چرا که کودتا این است که یک حرکت نظامی که از سوی ارتش، واحدهای نظامی و یا سران ارتش علیه دولت رسمی و قانونی کشور انجام شود در حالی که شخص مصدق عملا وزیر دفاع بود و از تیرماه 1331 تا 28 مرداد 32 تمام اقتدارات نظامی در اختیار شخص مصدق بود. رییس ستاد ارتش که سرتیپ ریاحی بود از مصدق تبعیت میکرد. هیچ یک از واحدهای نظامی تا غروب 28 مرداد کوچکترین اقدامی علیه دولت مصدق انجام نداند . بنابراین برچسب کودتا یک برچسب کاملا خلاف واقع است . تنها چیزی که طرفداران مصدق به آن استناد میکنند این است که سرهنگ نصیری درشب 24 مرداد نامه ی برکناری مصدق را به شخص او ابلاغ میکند ولی مصدق روز بعد این مساله را چنین وانمود کرد که سرهنگ نصیری قصد کودتا و دستگیری مصدق را داشته در حالی که ماموریت او فقط ابلاغ نامهی بر کناری مصدق به او بوده و این نامه را ابلاغ کرده است.
شایان ذکر است که مصدق فرمان برکناری خود را دریافت کرده و رسید داده و این رسید که سالها بعد منتشر شد بسیار شگفتانگیز است چون در پشت پاکت فرمان عزل و در رسیدی که داده، به شاه مینویسد که دستخط مبارک دریافت شد، سپس امضاء میکند. بنابراین اینکه ما ابلاغ فرمان برکناری او را کودتا تلقی کنیم مطلقا قابل توجیه نیست و هیچ دلیل و مدرکی وجود ندارد که ما این را یک کودتای نظامی تلقی کنیم.
ولی گفته میشود اتفاقی که شب 25 مرداد رخ داد نقشه یک کودتای طراحی شده توسط آمریکا بود و قرار بود اگر مصدق فرمان عزل را نپذیرد بازور نظامی او را برکنار کنند.
این اظهارات دارای هیچ دلیل ومدرکی از نظر تاریخی نیست و حتی در اسنادی که از سوی وزارت خارجه آمریکا منتشر شده دلایلی برخلاف آن وجود دارد.
وقتی مجلس منحل شد شاه این اختیار را به دست آورد که فرمان برکناری مصدق را صاد رکند ولی سوال این است که آیا اگر مجلس منحل نشده بود، شاه میتوانست اینکار را بکند؟ مسلما اگر مجلس منحل نشده بود، شخص شاه هیچگاه چنین اقتداری از نظر قانونی نداشت که نخستوزیر را بر کنار کند چرا که در آن زمان آیتالله کاشانی و نمایندگان مجلس به شدت با این فکر که شاه توانایی عزل نخست وزیر را داشته باشد مخالف بودند ولی وقتی مجلس منحل شد این اختیار بدست شاه افتاد و این کاری بود که مصدق انجام داد.
به اعتقاد من این طرحها را انگلیسی ها طراحی کرده بودند و در حقیقت از نیمههای دوم سال 1331 این طرح آماده شده بود و در دست اجرا بود و گام به گام با کمک مصدق به مورد اجرا گذاشته شد.
شما میگویید مصدق عامل انگلیس ها بود؟
به اعتقاد من مصدق طرح انگلیسیها را کارگردانی کرد و به مورد اجرا گذاشت.
با علم با اینکه نقشهی انگلیس ها را اجرا میکند؟
اینکه بگوییم با علم بوده یا نبوده هیچ چیز ثابت نمیشود. آنچه مهم است این است که وقتی کسی اقدامی را انجام میدهد، قطعا نتایج عمل خود را پیشبینی میکند. افراد عادی نتایج اعمال خود را پیش بینی میکنند چه رسد به سیاستمداری که در پست نخستوزیری باشد. مشکل است بپذیریم کسی در این موقعیت باشد و نتایج عمل خود را پیشبینی نکند بنابراین ما نه تنها باید بگوییم که انحلال مجلس یک قرینه بر این است که مصدق میخواسته عزل و نصب در اختیار شاه قرار گیرد بلکه این یک دلیل اثباتی محسوب می شود که انحلال مجلس موجب این تحول شد ضمن اینکه مخالفین رفراندوم ساکت ننشستند، انتقادات، اعتراضات و مخالفاتهای شدیدی میکنند . همانطور که به نقل از آیتالله کاشانی گفتم این رفراندم را خانه برانداز دانست و اعلام کرد این رفراندوم ارکان نهضت ملی ایران را فرو خواهد ریخت. در این صورت آیا دکتر مصدق میتواند بگوید من نتایج اقدام خودم را نمیدانستم و پیشبینی نمیکردم؟ بنابراین باید این فرض را مطرح کنیم و این فرض غیرقابل تردید است که مصدق میدانسته که چه کاری انجام میداده است.
با توجه به اینکه مصدق یک شخصیت ملی بوده و در این راه تلاش میکرده چطور میتوان پذیرفت که یک شخصیت ملی از عوامل قدرتهای خارجی بوده و کشور را به سمتی پیش برده که قدرت در اختیار شاه قرار گیرد؟
ما نباید اشخاص را براساس سخنان و شعارهایشان ارزیابی کنیم. هر شخصیتی را باید بر پایه اعمال، اقدامات و کارنامه او مورد ارزیابی قرار دهیم. متاسفانه در کشور ما و در طول تاریخ به خصوص بعد از مشروطیت افراد زیادی بودند که همواره دم از ملت زدهاند و شعار مردم دوستی حتی شعارهای مبارزه با بیگانه دادند ولی عملا کارنامهی آنها خلاف این را نشان میداده است. در نتیجه نسل جوان ما نباید تسلیم قضاوتهای گذشتگان شود چرا که نسل جوان یک حقی دارد. پژوهشگر ایرانی حق دارد تاریخ ایران را مجددا بازنگری کند و اینکه ما تسلیم گفتههای گذشتگان شویم و دلایل و مدارک را نادیده بگیریم یک روش منصفانه در کار پژوهش و تحقیق نیست.
با نگاهی به کارنامهی مصدق نیز میتوانیم ملی شدن صنعت نفت که در آن زمان در نوع خود بینظیر یا کم نظیر بود را ببینیم با این اوصاف باز هم مصدق را عامل بیگانه میدانید؟ و تلاش برای ملی شدن نفت نمیتواند ملی بودن مصدق را ثابت کند؟
اصولا مساله ملی شدن نفت دستاورد مبارزات طولانی است که از شهریور 1320 آغاز شد یعنی مبارزهای به مدت یک دهه بگونهای مستمر در کشور انجام شده بود و این مبارزه سرانجام به ملی شدن نفت منجر شده است. متاسفانه همین دوره ده ساله هم که بخش مهمی از تاریخ معاصر ایران است ناشناخته مانده و ما باید در این زمینه هم بازنگری کنیم.
عدهای معتقدند که درگیری و اختلاف بین احزاب در آن زمان به قدری بالا گرفته بود که مردم خسته و ناامید و دلسرد شده بودند و عدهای دیگر کاملا عکس این مساله را مطرح میکنند، بطور کلی وضعیت و فضای و روحی روانی مرم ایران در آن زمان به چه صورت بود؟
در مورد اوضاع روانی مردم در ماههای واپسین نهضت ملی ایران بحثهای زیادی مطرح است. در این دوران یکی از مسائل اصلی کشور بحران مالی بود یعنی قطع درآمدهای نفت و مشکلات مالی به شدت جامعه ایرانی را زیر فشار و موجبات نارضایی عمومی را از این جهت فراهم کرده بود. اما همانگونه که اشاره کردم این نارضایی برای سقوط نهضت کافی نبود بلکه یک سلسله جنگ روانی از سوی بیگانگان آغاز شد که این جنگ روانی بیشتر موجب ناامیدی مردم شد.
یکی از عوامل جنگ روانی، سرکوب نیروهای مذهبی و در راس آنها شخصیتی چون آیتالله کاشانی بود که عملا در مرداد سال 32 خانه آیتالله کاشانی سنگباران شد و با چاقو و سنگ به جان مردم افتادند. این پدیدهای بود که هیچگاه در دوران قبل از مصدق اتفاق نیفتاده بود. وقتی مردم و نیروهای مذهبی و علما مشاهده کردند که اینگونه به مذهب و رهبران مذهبی اهانت میشود اعتراض بزرگی از سوی علمای قم و نجف نسبت به دستگاه دولتی صورت گرفت.
یکی دیگر از پدیدهها گسترش نفوذ و قدرت نمایی حزب توده بود. چون حزب توده عملا غیر قانونی بود اما انگلیسها حزب توده را وارد صحنه سیاسی کشور کردند و از حزب توده بهرهبرداریهای گوناگون کردند. وقتی حزب توده دست به قدرتنمایی زد بسیاری از نیروهای وطنپرست، نیروهای مذهبی و مردمی به شدت نگران شدند چرا که نگران بودند حزب توده قدرت را به دست بگیرد و کشور ما را به صورت دست نشانده ی اتحاد شوروی درآورد. این هم موجب سرخوردگی شدید مردم بویژه نیروهای مذهبی از نهضت ملی و حکومت مصدق شد. البته در پایان هم برنامههای مرموز و بسیار پیچیدهای بود که به مورد اجرا گذارده شد و قدرت عملا تحویل زاهدی نخستوزیر منصوب شاه شد.
پس طبق بیانات شما در این کودتا مصدق نقش اصلی داشته است؟
بدون تردید مصدق نقش برتر و نقش اصلی را در این تغییر و تحول داشته است یعنی اگر او واقعا خواستار حفظ قدرت بود و اگر او مجلس را منحل نمی کرد، یقینا چنین اتفاقی در 28 مرداد رخ نمیداد.
شما در یکی از سخنرانیهایتان دلیل حمایت آیتالله کاشانی از شاه در 9 اسفند را برخی مصالح کشور عنوان کردید، در این مورد توضیح بیشتری بدهید چرا آیتالله کاشانی مخالف خروج شاه از ایران بود؟
در 9 اسفند توطئه بسیار دقیقی علیه نهضت ملی ایران طراحی شده بود و این توطئه به صورتی بود که میخواستند شاه را چند صباحی به خارج از کشور بفرستند و بعد یک برنامههایی را علیه نهضت به مورد اجرا بگذارند. چون این مسافرت را بسیار پنهانی برنامه ریزی کرده بودند و آیتالله کاشانی و نمایندگان مجلس از این مساله بیخبر بودند.دیر هنگام در شب نهم اسفند آیتالله کاشانی مطلع شد که فردا چنین برنامهای در کشور اجرا خواهد شد. چون احتمال دادند که این مساله میتواند سرآغاز یک توطئه باشد آیتالله کاشانی نامهای به مجلس نوشتند و از مجلس خواستند که از مسافرت شاه جلوگیری کند و مسافرت را به وقت دیگری موکول کند و این قضیه رویداد بسیار مهمی است که در 9 اسفند رخ داد و با دخالت آیتالله کاشانی این توطئه متوقف شد و انگلیسی ها نتوانستند به هدفهای خود در این برنامه برسند. اما اینکه در این حادثه چه اتفاقی افتاده و نقش افراد چیست مساله بسیار جالبی است که بحث مفصلتری را میطلبد.
بروز اختلافات بین مصدق و کاشانی به چه شکلی آغاز شد و چگونه عمیقتر شد؟
بیشترین اختلافات را دکتر مصدق کارگردانی کرد یعنی گرفتن اختیارات قانونگذاری از مجلس و منحل کردن مجلس کارهایی بود که شخص مصدق کارگردانی میکرد. مسلما اجرای چنین برنامههایی بوسیله ی یک شخص امکان پذیر نیست باید یک شبکهای از عوامل بیگانه حضور داشته باشند تا چنین برنامههای مخرب و ویرانگری امکان اجرا داشته باشد.
در طول تاریخ ایران معمولا حکومتهای مردمی مثل مشروطه و نهضت ملی با شکست مواجه شده اند و جای خود را به استبداد دادهاند دلیل این مساله چیست آیا مردم در انتخاب خود اشتباه میکردند؟
این بحث بسیار جالبی است که چرا نهضتهای بزرگ مثل انقلاب مشروطیت و نهضت ملی ایران در کشور ما به همهی هدفهای خود نرسیدند. البته باید این واقعیت را بپذیریم که هر یک از این حرکتهای اجتماعی مثل انقلاب مشروطیت و نهضت ملی ایران به بخشی از هدفهای خود رسیدند اما در عین حال نتوانستند به همهی هدفهای خود برسند این مساله باید حقیقتا مورد بررسی و پژوهش قرار گیرد. بخصوص در مورد نهضت ملی چرا که این نهضت هیچگونه رقیب و دشمن داخلی بزرگی نداشت ولی باید ببینیم چرا بعد از دو سال و دو ماه سرنگون شد.