ایرج افشار در جهان کتاب و نسخه شناسی

میزان نفس کشیدن او را در جهانِ نسخه¬ شناسی و کتابشناسی می¬ توان با مراجعه به مجموعه یادداشتهای چاپ¬ شده¬ اش با عنوانِ «تازه¬ ها و پاره¬ های ایرانشناسی» و یک حساب آماری سرانگشتی به دست آورد. شاید حدود ربعی از این یادداشت ها در حوزۀ کتابشناسی و نسخه¬ شناسی باشد، و الباقی در موضوعات متعدد دیگری مانند مطبوعات، سندشناسی، تاریخ عصرها و رجال ادوار مختلف ایران علی¬ الخصوص قاجار و پس از آن، و تحقیقات تازهٔ ایرانشناسی در سراسرِ جهان؛ که او با ارتباطاتی که با بزرگان این شاخه از پژوهش در همهٔ عالَم داشت بسیار برجسته و شاید بی¬ اغراق برجسته¬ ترین بود.
امّا جایگاهِ او در جهانِ نسخۀ خطی و کتاب که بناست از آن سخن رود:
پیش پیش گفته شود که کتابشناسی شاخه¬ ای از علم کتابداری در گذشته بوده که در آن فرد با کتابها و منابع مختلف هر شاخه از علم آشنایی¬ ای اجمالی و البته انتقادی (برای تشخیص و معرفی "بهترین" منابع هر رشته) به دست می¬ آورده و آن را در اختیار محققین قرار می¬ داده است. این شاخه را بعضاً گروهی متخصص پیگیری می¬ نموده¬¬ اند که به آنها ورّاق، کتابدار و غیره اطلاق می¬ کرده¬ اند. مشهورترین¬ های این شاخه که به شکل تخصصی آن را قوام داده¬ اند مثلاً در قرن چهارم «ابن¬ ندیم» یا «ندیمِ» شیعیِ بغدادی است و یا میرزا عبدالله افندی در قرن یازدهم که شاگرد علامه مجلسی دوم بوده است. البته بسیاری بزرگان علوم حدیث، کلام و تفسیر، شخصاً در شاخۀ خود ابتدا کتابشناسانی بزرگ می¬ شده¬ اند و پس از آشنایی با منابع، به نگارش دست می¬ زده¬ اند. آنان با کتاب که در گذشته شیء نایاب و معشوق دور از دستی بوده به طرق مختلف مرتبط می¬ گشته¬ اند: از طریق راه¬یابی به دربار و استفاده از کتب نایابِ سلطنتی؛ احداث مغازۀ ورّاقی و صحافی و کتابت به منظور به دست آوردنِ موقتی منابع نایابی که برای تکثیر به ایشان سپرده می¬ شده است؛ رفتن به سفرهای دور و دراز و طاقت¬ فرسا برای یافتن منبعی که حدس می¬ زده¬ اند نسخه¬ ای از آن در آنجا موجود است؛ تشکیل کتابخانۀ شخصی که البته با گرانی کتاب برای همگان میسّر نبوده است. از کسانی که با کتابخانه¬ های سلطنتی ارتباط داشتند و به مراد رسیدند مثلاً می توان بوعلی (ابن سینا) را مثال زد یا ابن‌¬فوطی بغدادی را و یا بزرگانی چون خواجه¬ نصیر و خواجه¬ رشیدالدین را که این دو نفر اخیر خود در ادواری متصدّی تجهیز و غنی کردن کتابخانه¬ های سلطنتی شدند. مشهورترین ورّاقی که با نبوغی ذاتی، مهمترین منابع عصر خود را که در طی سالها به او سپرده شده بود فهرست کرد و به دست آیندگان رسانید ابن¬ ندیم/ ندیم بغدادی شیعی است. کتابدارها هم کم نبوده¬ اند که مسئول سر و سامان دادن کتابخانه¬ های دربار یا معاریف ذی¬نفوذ می¬ شده¬ اند؛ نام و نشان بسیاری از آنها در منابع تاریخی، رجالی و تذکره¬ای عصر تیموری به بعد ثبت شده است. مثلاً صادقی بیگ افشار کتابدار دربار صفویان بود، و یا میرزا عبدالوهّاب قطره چهارمحالی اصفهانی (جدّ "عمّان" سامانی، شاعر مقتل¬ سرای مشهور) کتابدار کتابخانهٔ غنی محمودمیرزا قاجار در نهاوند. از سفریان و کتاب¬ بازان بزرگ عهد صفوی شاید میرزا عبدالله اصفهانی افندی (به او از این رو افندی می¬ گفتند که مدتی در ترکیه زیست و منابع بسیاری را از این طریق شناسایی کرد) به یاد بیاید که به هر شهری که وارد می¬ شد به دنبال نفایس آن شهر پرسان پرسان می¬ رفت و اطلاعات آنها را در آثارش ثبت می¬ کرد. او بر اساس شرایط سفر کتابهایی را هم برای خود تهیه می¬ کرد که امروزه با مُهر و امضای او در کتابخانه¬ ها دیده می¬ شود. جاحظ از دانشمندان متقدمی است که توانست برای خود کتابخانه¬ ای نفیس بسازد و می¬ دانیم سرانجام همین کتابها روزی بر جسم فلج¬ شدهٔ او آوار شدند و خفه¬ اش کردند. شیخ طوسی کتابخانۀ مشهور و عظیمی برای خود داشت که در بغداد سوخت. ابن¬ شهرآشوب مازندرانی و ابن¬ طاوس حلّی هم از بزرگترین عالمانِ کتاب¬ بازِ عصر خود بودند که کتابخانه داشتند. شیخ بهایی کتابخانۀ نفیسی داشت که تنها هزار جلد آن از طریق ارثیهٔ (سهم¬ الارث) همسرش بدو رسیده بود. تقی کاشانیِ تذکره¬ نویس هم از قرار معلوم کتابخانهٔ فوق¬العاده مهمّی داشته است. علامه مجلسی دوم در عصر خود بزرگترین شیخ¬ الاسلامِ کتاب¬ باز بوده که از این طریق بسیاری از میراث کهن روایی شیعی را به پسینیان منتقل کرد. اینها فقط چند تن از اشخاص بزرگی هستند که با کتاب انسی حرفه¬ای و فوق طاقت بشری داشته¬اند. در دورۀ ما هم اگر چند نفر از برجستگان این عرصه را بخواهیم مثال بزنیم شاید نخستین نفری که به ذهن می¬ رسد آیةالله العظمی مرعشی نجفی باشد که در حدی طاقت¬ سوز کتاب می¬ خرید و با روزه و نماز استیجاری هزینۀ خرید آنها را فراهم می¬کرد. پس از او این بزرگان به ذهن می¬ آیند: مرحومان محمد قزوینی، مجتبی مینوی (که کتابخانه¬اش را پس از خود وقف کرد و اکنون در تهران قابل مراجعه است)، سعید نفیسی، مهدی بیانی، اصغر مهدوی، جلال محدّث ارموی، عباس اقبال، خاندان نصیری (میرزا دانش، فخرالدین و مجدالدین)، و از زندگان و جاویدانان عصر ما دکتر سید محمود مرعشی، عبدالحسین حائری، و البته ایرج افشار (که هنوز گویی در میان ماست و رخت برنبسته است).
***
ایرج افشار یک¬ تنه هم کتاب¬ باز بود و هم ناجی نسخه¬ های خطی. علاوه بر این او یک کتابدار بود و خود را بارها کتابدار خواند. همچنین مدیری بود در ادوار پیشین که تاکنون جز یکی دو نفر که با او قابل قیاسند کسی به گردش هم نرسیده و نخواهد رسید. هر روزش به از دیروزش بود و از سپری شدن عمر به بطالت رنج می¬ بُرد. این را از دفترهای یادداشت روزانه¬ اش که برخی مجلداتش در دفتر موقوفات دکتر محمود افشار (پدر دانشمندش) گویا موجود است می¬توان دریافت، و نیز از توبیخهایی که برخی ناشران بیخیالِ آثارش را می¬ کرد. در یک آن، کارهای متعددی را سرپرستی می¬ نمود. ارتباطاتش با بزرگان ایرانشناسی در سراسر جهان فوق تصور است. پس از علامه قزوینی که اعتباری در میان ایرانشناسان داشت و نیز پس از سید حسن تقی¬ زاده و مجتبی مینوی که جهان به دانش شان ایمان داشت، او بزرگترین ایرانشناس عصر ماست که "دنیای ایرانشناسی" ایران را به نام او می¬ شناسد. براساس نامه¬ های او به ایرانشناسان خارجی که خود بسته¬ بندی¬ شده چند سال قبل به مرکز دائرةالمعارف بزرگ سپرد (وقف کرد) می¬ دانیم که با حدود چهارصد نفر از این محققان مرتبط بود و حتماً چند هزار نامه از این مراودات علمی باقی است. این یکی از آن وجوهی است که او را ایرج افشار کرد؛ رهبریِ ایرانشناسی در جهان از حدود دو-سه دهه پیش تاکنون که همه از این مهم غافل بوده¬ اند.
خیلی از بحث دور افتادیم.
او در دنیای کتابشناسی و نسخه¬ شناسی چه جایگاهی داشت؟
نسخه¬ شناسی و کتابشناسی از نخستین تخصص های او بود. در کودکی که تابستانها با پدر و خانواده به یزد می‌رفته¬، چند نسخه خطی برگ¬ برگ¬ شده در یزد به دست می¬آورد. آنها را تمیز می¬کند و صحافی، و سپس در صدد شناسایی آن کتابهای گمنام برمی¬آید. یکی از این نسخه¬ ها همان است که بعدها او با نام «تاریخ جدید یزد» تصحیحش کرد و در مقدمهٔ کتاب از آن نسخه یاد کرد. من در سال 1387 در کتابخانۀ مجلس به نسخهٔ مزبور برخوردم و تعجب کردم. زیرا می¬دانستم این نسخه از نسخه¬ های شخصی او بوده است. تلفنی ماجرا را جویا شدم. کل ماوقع را فرمود و سپس اضافه کرد که این نسخه را در ایّام کتابداری عباس زریاب در کتابخانۀ مجلس از طریق او به آن کتابخانه هدیه کرده است.
در دانشگاه تهران رشته حقوق خواند اما کیست که نداند کتابخانۀ دانشکده حقوق را (که در خاورمیانه از نظر غنای کتابهای حقوقی بی¬ نظیر بود و چند سال قبل در آتش غفلت سوخت) او و محمدتقی دانش¬ پژوه تجهیز می¬ کردند. اشارات متعددی در این باره در نامه¬ های محمدتقی دانش¬ پژوه به او که به همت نادر مطلبی کاشانی به نام «حدیث عشق» چاپ شد موجود است. او در عرصۀ مدیریت کتابهای خطی فوق¬ العاده موفق بود. کتابخانه مرکزی دانشگاه تهران که بخش خطی¬اش اعتبار و شهرتی جهانی دارد به همّت او ساخته شد. او همه¬ کاره¬اش بود ولی از سی و اند سال قبل از آنجا کم کم دورتر و دورتر شد. پیشینۀ تأسیس این کتابخانه این است که مرحوم سید محمد مشکوة استاد دانشکده حقوق هزار و چند جلد کتاب به این کتابخانه اهدا کرد که در زیرزمین یکی از دانشکده¬ها و در وضعی نامناسب نگه¬داری می¬ شد. ایرج افشار که دورهٔ کتابداری تخصصی را در امریکا گذرانده بود و دیگر به قضیه به صورت تخصصی و حرفه¬ای نگاه می¬ کرد طرح ساخت کتابخانۀ مرکزی دانشگاه تهران را در مرکزی¬ ترین نقطهٔ دانشگاه تقدیم رئیس وقت دانشگاه کرد و مدتی بعد با نظارت او کتابخانه¬ ای هشت طبقه¬¬ ای با ساختی با برنامه ایجاد شد. گزارش عملیات ساخت این بنای عظیم و مفید را که هنوز هم از بهترین¬ های ایران است در مجله «کتابداری» شماره¬های مربوط به نیمهٔ دههٔ چهل می¬ توان به شکلِ مصوّر پی¬گیری کرد. این تازه اولین مرحله بود. پس از آن او و دانش¬ پژوه به تجهیز کتابخانه¬ ای خالی و آماده پرداختند و از سراسر جهان با نامه¬ نگاری و اختصاص بودجه کتاب خریدند، مجلّات را مشترک شدند و در بازارهای مخفیِ فروشِ نسخه¬ های خطی، برای این کتابخانهٔ مرکزی -که از قبل هزار و چند جلد نسخۀ خطی اهدایی مشکوة را در خود داشت- شروع به خرید نسخهٔ‌ خطی کردند. ایرج افشار رئیس بود و دانش¬ پژوه مرئوس. اما به اقتضای سن، همیشه او را -که در عرصهٔ نسخه¬ شناسی پدیده¬ای در زمان خودش بود- احترام می¬ کرد. از این بگذریم که حرف زیاد است و به باقی امور نمی¬رسیم.
کتابخانۀ وقفی حاج حسین ملک به آستان مقدّس علی بن موسی الرضا (ع) را پس از احمد سهیلی خوانساری سر و سامان داد و با تشکیل دادن گروهی از فهرستنگاران، اقدام به شناساندن آن به جامعۀ علمی کشور کرد. کتابخانه¬ای فوق¬العاده نفیس و مهم که با ثروت تاجری متموّل (آنقدر متموّل که در عصر خود به دولت وقت وام می¬ داد) شکل گرفته و در عصر حیات او وقف بارگاه امام هشتم(ع) شده بود. بد نیست بگوییم اگر آن کتابخانه را او در آن روزگار نشناسانده بود شاید مدیران کتابخانه در سالهای بعد هیچ گاه درب آن را به روی محققان نمی¬ گشودند؛ مستندم در این باره امروزه موجود است و اگر کسی در صدد اثبات آن برآمد سری به کتابخانهٔ ملک در میدان امام خمینی(ره) تهران بزند و نسخه¬ ای نفیس را برای مطالعه بر روی سی-دی (لوح فشرده) درخواست دهد تا ببیند در عصر فن¬آوری اطلاعات و دیجیتال¬ سازی چه بلایی بر سر او می¬ آورند و چقدر مدرک و سند از او طلب می¬کنند. تا جایی که فرد، دل¬ آزرده از همهٔ عوالم تحقیق و پژوهش، ماجرای بخشش عطا به لقا را در راه خروج از کتابخانه با خود مرور می¬کند (نفثةالمصدوری بود ناشی از مواجهه با شرایطی که در هفت هشت سال گذشته برای بنده در برخورد با مدیران کتابخانه¬های وقفی وابسته به آستان قدس بروز کرده است؛ مدیرانی که همهٔ شرایط وقف را غیرمتشرعانه زیر پا گذارده¬ اند).
او سالها عضو شورای قیمت¬ گذاری و سر و سامان دادن به اوضاع فهرستنگاری در کتابخانۀ مجلس بود که چندین جلد فهرست را که کار سالیان بود با تشکیل دادن کارگروهی کاربلد به سرعت به سامان رساند. کارهایی که او مدیریت می¬کرد زودبازده بود و البته دقیق. محققان برجسته کشور را می¬شناخت و میراثشان را ارج می¬ نهاد. در سالهای پیری دستگیرشان بود و اغلب کتابهای نفیسشان را برای کتابخانۀ دانشگاه می¬خرید. مثلاً کتابهایی خطی از باستانی راد و سعید نفیسی را به قیمت منصفانه برای آن کتابخانه خریداری کرد و علاوه بر غنی¬ تر کردن آن کتابخانه مددی مالی نیز به ایشان رسانید (شنیده¬ایم که کتابخانۀ استاد محمدامین ریاحی در اواخر عمر شریفش به کتابفروشی فروخته شد که او آن را از کشور خارج کرد یا نمونه¬ هایی از این دست که کم نیست؛ که این امر ناشی از نبود افشارها در جایگاه واقعی¬شان است).
او به واقع در حوزهٔ کتاب، کتابشناسی و نسخه¬ شناسی بی¬مانند بود. کتابخانهٔ شخصی¬ اش را خود چند سال قبل وقف کرد و وقفنامهٔ آن را چند جا منتشر نمود تا حرف و حدیثی در این باره بعدها نباشد. مدیری بود که سالها در خانه¬ اش –که برایم می¬ گفت که آن را از دسترنج خود در خارج از طهران قدیم ساخته بوده و همان است که اکنون در شمال شهر افتاده- یکّه و تنها و بدون ردیفِ بودجه، فرهنگِ ایران را مدیریت می-کرد.
وقتی در 1381 از قم به طهران آمدم نامی از او شنیده بودم. نمی¬دانستم کجاست و چه می¬کند. پرس و جو کنان تلفن منزلش را به دست آوردم و از وجود دو نسخه کهن از کتابی که او سالها قبل مقاله¬ای درباره¬ اش نوشته بود آگاهی دادم. بی¬ معطلی امر کرد که تصویر آنها را برایش ببرم. خیلی¬ ها می¬ دانند که تلفنهای او کوتاه بود و بی¬ حاشیه و تعارف؛ و در روز از این تلفنها چندین مورد داشت. نسخه¬ ها را که بردم بلافاصله گفت یکی از آنها را دارم و همان است که چهل سال پیش از سعید نفیسی عکسش را گرفته¬ ام. معلوم شد نسخۀ اولی زمانی در تملّک سعید نفیسی بوده است. آرزوی خیلی¬ ها این بود که با او کار کند. امّا او با اعتباری که داشت خودش دستیاران و کمک¬کارانش را در هر مورد از میان متخصصان انتخاب می¬کرد.
او را همهٔ‌ دنیا به استادی در شاخهٔ ایرانشناسی و فروعش که نسخه¬ شناسی یکی از آنهاست می¬ شناختند. در هر همایش بزرگی که در این موضوع در جهان برگزار می¬شد از ایران او دعوت می¬شد و عدّه¬ای دیگر. اگر می¬ توانست حضور پیدا کند اعتبار دیگری به مجلس می¬ داد. برخی از آن عدّهٔ دیگر که همراه او در برخی همایشهای خارجی شرکت داشتند برایم نقل کردند که چقدر همهٔ اساتید بزرگ کشور صاحب همایش احترامی مریدوار برایش قائل بوده¬ اند. در ابتدای دههٔ هفتاد که مسئولان کتابخانه ملّی اتریش خواستند برای فهرستنگاری کتابهای فارسی کتابخانهٔ مزبور از دانش بزرگترین ایرانشناس جهان برخوردار شوند از او خواهش کردند این کار را بکند. او که در آن سالها حدوداً هفتاد ساله بود کاری صعب را که البته برایش لذّت-بخش، تفنّن¬ آمیز و ساده بود پذیرفت. یک ماهی در کتابخانهٔ اتریش ماند و سپس اعلام کرد کار تمام است. معمولاً در فهرستنگاری نسخه¬ های خارج از ایران، ایرانیانی که برای انجام آن کار به کشوری خارجی می¬ روند در یک چنین مدّتی، کاری متوسّط و نه سطح بالا انجام می¬دهند (برای رنجیده نشدنِ همکارانم در این رشته، از ذکرِ مثال خودداری می¬کنم). امّا او هر کسی نبود. ایرج افشار بود. فیش¬هایش را به ایران آورد، تکمیلشان کرد و یک سفر کوتاه دیگر برای تکمیل یادداشتها به اتریش رفت و کار را برای صفحه¬ آرائی به ناشر سپرد. این همان تنها فهرست "مستقلّ" او (سایر کارهایش از این نقطه¬ نظر مستقل نیست و کارهایی است که با دیگران به طور مشترک انجام شده است و اگر هم کار مستقلّ دیگری دارد در حدّ مقاله است نه کتاب) برای نسخه¬ های خطی یک کتابخانه است که امروزه موجود است و می¬تواند معیاری برای فهرستنگاران مبتدی برای الگوبرداری قرار گیرد. و همان است که مدّتی بعد در مراسم کتاب سال جمهوری اسلامی ایران (بزرگترین اتّفاق در حوزهٔ‌ کتاب در کشور) به عنوان برترین کار در حوزهٔ کتابداری و کتابشناسی در میان سایر آثار آن سالیان شناخته و اعلام شد. او در آن کار تجربهٔ تلاش بیش از پنجاه ساله¬اش در امر کتابشناسی را نشان داد و به تعبیرِ من به رخ کشید.
کارهایش در ایرانشناسی به حدّی گسترده بود که اگر فرزندان کشور می¬خواهند پا جای پای او بگذارند و خلف صدقش باشند لاجرم باید گروه گروه کار کنند تا بتوانند کارهایی را که او یک¬تنه انجام می¬داد پیش ببرند و نگذارند زمین بماند. این همان چیزی است که او می¬خواست؛ و روحش حتماً با این قبیل کارهاست که در جهان باقی شاد خواهد شد.
بد نیست در آخر اشاره کنم امروز که همه داغدار اوییم بایستی مراقب سودجویانِ از نام ایرج افشار بود (اعم از احیاناً برخی ناشران سودجو و یا احیاناً گروهی ژورنالیستهای پول¬ باز)؛ و نیز مراقبِ کسانی که با ناآگاهی استاد بزرگ ایرانشناسمان را دکتر خطاب کردند و گفتند و نوشتند که او بنا بود در چند ماه آینده از فلان مجمع غربی دکترای افتخاری بگیرد. استاد همهٔ ما ایرج افشار، که رهبری پژوهش¬های ایرانشناسی در سراسر دنیا را بر عهده داشت کسی نبود که نیازی به این دست مدارک آبکی دهان¬پرکن داشته باشد . دانش او بر همهٔ این مسائل برتری داشت و چنان که پیش از این گفته شد هر مجلسی که از وجود ایرج افشار بهره¬مند بود مجلسی بود که خود را بالا کشیده بود نه افشار را.