ايل بختياري؛ ريشهها ، تبارشناسي و قلمرو

درباره ريشه قومي و نژادي بختياريها چند نظريه وجود دارد كه هر يك از آنها بر افسانهها، روايات شفاهي، حدس و گمانها و البته تحقيقات تاريخي و جامعهشناسي استوار شدهاند. در اين نوشتار به ذكر سه ديدگاه قابل اعتنا هستند، اشاره ميشود:
ديدگاه اول، منشأ پيدايش بختياريها را در دوران ورود يونانيان به همراه اسكندر مقدوني و در پي فروپاشي قدرت هخامنشيان جستوجو ميكند. طبق اين نظريه، به دنبال تهاجم و لشكركشي اسكندر مقدوني به قلمرو هخامنشيان و مرگ او و در نتيجه، پراكندگي سپاهيان اسكندر، گروهي از آنها اراضي محل سكونت فعلي بختياريها را به جهت خوبي آب و هوا براي اسكان انتخاب كردند و به مرور زمان در برخورد با مردمان و سكنه بومي ايران چنين بدانها گفته ميشد كه «شما در فتح ايران هنري نكرديد، بلكه بخت يار شما بود» و از آن پس، بختياري نام گرفتند. وجه اساسي طرح اين نظريه، شباهت زياد رقص بختياريها با رقص يونانيان عنوان شده است. 
   
ديدگاه دوم، بختياريها را داراي ريشه ايراني مربوط به دورانهاي قبل از اسلام ميداند. عليقلي بختياري معروف به سردار اسعد دوم، در كتاب خود موسوم به تاريخ بختياري مينويسد:
بعد از تتبع از كتب تاريخ، اين ايل جليل نسبشان به ملوك بويه كه ساسانيالاصلند، ميرسد و سرسلسله ايشان، عزالدوله بختيار است؛ زيرا قبل از عزالدوله بختيار نامي در كتب نيست. ممكن است در قدرت و سلطنت آلبويه جماعتي از كسان ايشان كه در ايران پراكنده شدهاند، شعبهاي از ايشان به اسم بختيار معروف شده باشند. 


گارثويت ــ نويسنده آمريكايي ــ مينويسد:
دو تن از تاريخنويسان بختياري معتقدند كه تشابه گويشهاي كردي و بختياري و رابطه نزديك آنها با زبان فارسي، مؤيد آن است كه بختياريها مدتهاي طولاني است كه در اين سرزمين سكني گزيدهاند. آن دو براي اثبات نظريه خود لباس بختياريها را با تنپوش مجسمههايي كه از دوران هخامنشي و ساساني بر روي صخرهها كنده شده و به جاي مانده است، مقايسه ميكنند. 


ديدگاه سوم، كه قويترين احتمال بوده و در ضمن، داراي قابليت استناد و استدلال بيشتري نيز هست، از سوي كساني ارائه شده كه معتقدند بختياريها از منطقه شامات (سوريه كنوني) به ايران مهاجرت كردهاند. طبق اين ديدگاه، كتاب شرفنامه بدليسي اولين كتابي است كه از بختياريها نام برده و درباره آنها چنين نوشته است:
طوايف كردي كه با چهارصد خانوار، در قرن ششم هجري قمري به ] اين[ سرزمين بزرگ مهاجرت كردند، توسط يكي از رؤساي خود ــ ابوالحسن فَضلَوي ــ سلسله اتابكان فَضâلَويه را تشكيل دادند و براي عمران و آبادي سرزمين لر بزرگ، طوايف ساكن شامات را كه به هزار اسب موسوم بودند، به سرزمين خود فراخواندند و متعاقب آن، طوايف بسياري از جبلالسماق سوريه به آنها پيوستند كه نام يكي از اين طوايف، بختياري بوده است. 
 

بختياريهاي هفتلنگ و چهارلنگ

به دليل اهميت تقسيم ايل بختياري به دو شعبه چهارلنگ و هفتلنگ و تأثير اين انشعاب در سرنوشت ايل بختياري و ارتباط آن با منابع ثروت در آن خطه، درباره آن به اختصار توضيح داده ميشود.
هرچند منشأ انشعاب بختياريها به هفتلنگ و چهارلنگ به درستي روشن و مشخص نيست، ولي ريشه اين انشعاب را مربوط به دوره صفويه و سلطنت شاهعباس اول ميدانند.   علاوه بر وجود ابهام در شناسايي دلايل اين انشعاب، مبدأ زماني جدايي  
دو شاخه هفتلنگ و چهارلنگ از يكديگر نيز به روشني معلوم نشده است. اما نظريهاي كه مورد تأييد بيشتر نويسندگان بوده و مبناي منطقي اين انشعاب نيز به حساب ميآيد، پيدايش و جدايي شاخههاي چهارلنگ و هفتلنگ را بر اساس تقسيم مقدار ماليات و اختلاف در آن ميداند. 

هفتلنگ و چهارلنگ اصطلاحي مالياتي است و بر پايه مقررات مالياتي دوره صفويه ايجاد شده است؛ زيرا در آن دوران، لِنگ يا نصف جفت از اصطلاحات مالياتي بوده و سهم ايل بختياري سه سرماديان، مساوي با دوازده دست و پا ميشده كه معني دوازده لِنگ داشته است.
اين دوازده لنگ ماليات، به همين دو بخش اصلي ايل تقسيم شده و براي بخش بزرگتر ايل، هفتلنگ و براي بخش كوچكتر ايل، چهارلنگ و براي ايلات متفرقه يك لنگ معمول شده كه از آن زمان به بعد، اين ترتيب و اسم آن باقي مانده است. 
سردار اسعد در اين زمينه مينويسد:
از آنجا كه بنيچه ماليات ايلات از حيوانات است. مثلا بختياري از ماديان، قشقايي از گوسفند، شاهسون از شتر و...، در يك عهدي كه ماليات به بختياري ميبستند، بنيچه سرماديان به بختياري بسته شد كه هفت پا ] لنگ[ قسمت هفتلنگ و چهارپا ] لنگ[ قسمت چهارلنگ و يك پا تخفيف داده شد و يا جمعِ تفرقه شده.... 
بنابراين، اين انشعاب كه در تحولات سياسي ـ اجتماعي ايل بختياري تأثير بسياري داشته است، به دوران صفويه باز ميگردد.

قلمرو بختياريها

ديدگاهها و نظريات ارائه شده درباره قلمرو بختياريها داراي سمت و سويي نسبتآ مشابه هستند و تعيين سرحدات بختياري كار سادهاي نيست.
اليزابت مكبن رز   كه در هنگام اقامت در ميان بختياريها به بيبيگل افروز معروف شده بود، در اين خصوص مينويسد:
بسيار مشكل است كه بتوان سرحدات بختياري را به وضوح مشخص كرد؛ چرا كه حدود و ثغور منطقه بختياري به طور دائم در حال تغيير است و بستگي به قدرت و نفوذ خوانيني دارد كه در آن منطقه حكومت ميكنند. قلمرو بختياري شامل مناطق كوهستاني است كه بين سرزمين لرستان فعلي و كرانههاي خليج فارس قرار گرفته است و حدود 25000 مايل مربع وسعت دارد. سرزمين بختياري از شمال به لرستان، از غرب به خوزستان و خليج فارس، از شرق به اصفهان، و از جنوب به كهگيلويه محدود است. 
 

قلمرو بختياري را محدودهاي گفتهاند كه در درجات 31 تا 32 درجه شمالي و 41 تا 51 درجه شرقي بين رودخانههاي كارون و دز و فلات مركزي ايران واقع شده است.
در بين نويسندگان، گارثويت شرح دقيقتري از محدوده جغرافيايي محل استقرار بختياريها ارائه ميدهد. او مينويسد:
قلمرو بختياري تقريبآ بيست هزار مايل مربع وسعت دارد كه دوازده هزار مايل آن ]هرمايل برابر با 1852 متر[ (شصت درصد) را مناطق كوهستاني تشكيل ميدهد. در درون اين ارتفاعات سه رودخانه مهم جريان دارد: زاينده رود كه به طرف شرق يعني اصفهان سرازير ميگردد. كارون و دز نيز به سمت جنوب در حركتند و پس از الحاق به يكديگر به خليج فارس ميريزند. قلمرو بختياري به سه بخش تقسيم ميشود: الف) كنارهها و حواشي كه باريك است. ب) تپهماهورها كه به 1000 تا 1500 پا ارتفاع از سطح دريا ميرسد و محل استقرار ايل در گرمسير (قشلاق) يا قلمرو دهنشينان يا به عبارت ديگر يكجانشينان بختياري است كه در زمينهاي خود به كشت و كار اشتغال دارند. ج) كوهستانهاي بختياري كه در سه رشته از شمال غربي به جنوب غربي امتداد دارند... در درون اين كوهستانها، ييلاق يا سردسير بختياري قرار دارد. 
حافظ عيديوندي درباره محدوده سكونت بختياريها مينويسد:
ايل بختياري مناطق تحت نفوذ خود را به دو منطقه ييلاق و قشلاق تقسيم ميكردند. منطقه قشلاق محل سكونت زمستاني آنها و دامهايشان بود و ييلاق، منطقه تابستاني آنها بوده است. اين مناطق به ترتيب قشلاق، خوزستان و ييلاق، چهارمحال و بختياري بوده است. 

 . عليقلي بختياري و عبدالحسين لسانالسلطنه. تاريخ بختياري. تهران، اساطير، 1376. چاپ دوم. ص ؛49حافظ عيديوندي. نگرشي بر ايل بختياري. اهواز، آيات، 1375. چاپ اول. صص 13-15؛ جن رالف گارثويت.تاريخ سياسي اجتماعي بختياري. ترجمه مهراب اميري. تهران، سهند، 1373. چاپ اول. صص 81-؛88سر اوستن هنريلايارد و ديگران. سيري در قلمرو بختياري. ترجمه مهراب اميري. تهران، فرهنگسرا، .1371چاپ اول. صص 244-.246
 . تاريخ بختياري. ص .49
 . جن رالف گارثويت. تاريخ سياسي اجتماعي بختياري. صص 81-.88
 . همان. ص 88؛ عيديوندي. نگرشي بر ايل بختياري. صص 13-15؛ م. اليما. «چند باور قومي ـ تاريخيبختياري»، انزان. تهران، سعدي، شماره اول. صص 19-20؛ سيري در قلمرو بختياري. ص .36
 . امان ديتر. بختياريها، عشاير كوهنشين ايراني در پويه تاريخ. ترجمه محسن محسنيان. تهران، آستان قدسرضوي، 1367. چاپ اول. ص 67؛ جن رالف گارثويت. بختياريها در آيينه تاريخ. ترجمه مهراب اميري.تهران، انزان، 1375. چاپ اول. ص .15
 . بختياريها، عشاير كوهنشين ايراني در پويه تاريخ. ص .67
 . تاريخ سياسي اجتماعي بختياري. صص 83-84؛ بختياريها در آيينه تاريخ. ص 57؛ خسرو بختياري. خاطراتسردار ظفر. تهران، فرهنگسرا، 1362. چاپ اول. ص 4.
 . تاريخ بختياري. ص .154
 . Elizabet Macbenrose
 . اليزابت مكبن رز. با من به سرزمين بختياري بياييد. ترجمه مهراب اميري. تهران، بيجا، 1373. چاپ اول.صص 56-57؛ تاريخ بختياري. ص .151
 . بختياريها در آيينه تاريخ. ص 31؛ تاريخ سياسي اجتماعي بختياري. ص .46
 . تاريخ سياسي اجتماعي بختياري. ص .47
 . نگرشي بر ايل بختياري. صص 15-.17