اي كاش هرگز شاه نبودم

چون صدارت اعظمي و وزارت كبري زحمت زياد دارد و تحمل اين مشقت بر شما دشوار است، شما را از آن معاف كرديم. بايد با كمال اطمينان مشغول امارت نظام باشيد.»
«نوزدهم محرم الحرام سنه 1268»
«ناصرالدين شاه قاجار(1) »

بر حسب امر اقدس همايون اعليحضرت شاهنشاهي خلدالله ملكه و سلطانه ... ميرزا تقي خان را به واسطه غرورهاي شخصاني و حركات ناهنجار و آثار و اسباب بدهوايي و بدخيالي كه سابقا و لاحقا از او ديده شد، از جميع مناصب اعم از پيشكاري دربار همايون و امارت نظام و تمامي مشاغل و خدمات محوله كه به او محول بود خلع و عزل فرمودند. و حالا نه منصبي به او محول است و نه در امورات ديواني مدخليتي دارد، بلكه يكي از آحاد رعيت ايران است.»
«26 محرم الحرام سنه 1268»
«ميرزا محمدعلي خان وزير امور خارجه»

سياست در ايران داراي مفاهيم و ابعادي متفاوت از آن وجوهي است كه ملل ديگر، به خصوص ملل پيشرفته مد نظر دارند. غربيان سياست را «فن انجام ممكن ها» مي دانند و براي آن اصولي قايلند. اگر از شيوه اي به نام «دموكراسي» سخن مي گويند، مقصود انتظام بخشي به فن و فنون سياست ورزي است تا در پرتو آن امور، بر مداري غير از اراده هاي محدود و منفرد بچرخد.
در ايران اما اگر چه سياست در محدوده لفظ، معنايي حول و حوش «رفع و رجوع امور» دارد اما به استناد تاريخ، همواره اصول حاكم بر آن تابع قواعد هيات و ديوان بوده است. نظم سلطنتي، امور كشور را بر مدار اراده فردي مي چرخاند و اخلاق قدرت تابع خلقيات سلاطين و اشراف زادگان بود. به اين اعتبار امور مملكتي نه بر محور منفعت عمومي و نه به اراده آنان نظام مي گيرد. پيشرفت يا عقب ماندگي همه، تابع شخصيت شاه است. مراحم همايوني اگر شامل احوال رعيت شود، كه هيچ وگرنه آشفتگي و هرج و مرج و غارت ثروت ملي و سوختن فرصت ها و شكل گيري تهديدها و ايجاد فقر و حضور اختلافات فاحش طبقاتي و ... سرنوشت محتوم ملت هاست.
در نظام «پدر _ شاهي» رعيت، توده اي لاشعورند كه مصلحت آنان را شاه تشخيص مي دهد. پس، از هر نوع اظهار نظر درباره امور مملكت معذورند. اگر اصلاحي هست بايد «به فرموده» انجام گيرد و اگر نداي اصلاح طلبي بلند است بايد از اندروني دربار شنيده شود. قاعده اصلاح نيز نه، بايد «اصول سلطنت مطلقه» را نسخ كند و نه منافع درباريان را تهديد نمايد و گرنه فرجامي جز «حمام فين» نخواهد داشت.
و اين همان قاعده اي بود كه ميرزا تقي خان امير كبير عليرغم هوش سرشار و آموخته هاي بسيار نمي دانست و فرجام كار خود را به همان جا كشاند.
ميرزاتقي خان همشهري استادش قائم مقام و اهل فراهان بود. براساس اصول اشرافي و درباري فرزند غلامان خانه زاد مي توانستند در مجالس درسي كه براي وليعهدان تدارك مي شد حضور يابند و ميرزاتقي پسر كربلايي قربان آشپز اين بخت را يافت كه مربي فرزندان شاه را، استاد خود بداند. از او فن مستوفي گري آموخت و پس از چندي، چنان قائم مقام را به تحسين خود واداشت كه بگويد: «حقيقت، من به كربلايي محمد قربان (پدر ميرزاتقي) حسد بردم، و بر پسرش مي ترسم ... اين پسر خيلي ترقيات دارد و قوانين بزرگ به روزگار مي گذارد.»
پس از چندي چنان راه ترقي پيمود كه تحريرنامه هاي محرمانه و خصوصي به او سپرده شد و قائم مقام، او را به سمت منشي خصوصي خويش منصوب نمود. آنچه قائم مقام در وجنات ميرزاتقي مي ديد، پس از چند صباحي اميرنظام زنگنه هم ديد و دامنه محبوبيت و شهرت او حتي به فريدون ميرزا، پسر نايب السلطنه هم رسيد تا آنجا كه او را به وزارت نظام آذربايجان گماشتند. تاريخدانان البته او را شايسته امارت نظام مي دانند اما به نقل و قول هاي گوناگون وقتي پس از مرگ امير نظام زنگنه زمزمه «امارت نظامي» او در افتاد اول كسي كه علم مخالفت برافراشت «حاجي ميرزاآقاسي» بود. نادر ميرزا مي نويسد: «همه لشكر آذربادگان جز او كس ندانستندي و فرمان از او بردندي و اين شهامت، وزير ايران، حاجي ميرزا آقاسي را گران بود. اما او نزد ناصرالدين ميرزاي وليعهد مقامي رفيع و اعتماد يافت و زمينه صدارت او فراهم شد.»
مي گويند فوق العاده زيرك بود با ذهني فرهيخته. شب و روز نداشت براي آن كه امور آشفته را نظم ببخشد. «واتسون» منشي سفارت انگليس درباره او مي نويسد: «امير نظام به همان اندازه پر كار بود كه غيرت و مسئوليت داشت؛ روزها و هفته ها مي گذشت كه از بام تا شام كار مي كرد و نصيب خود را همان وظيفه مقدس مي دانست و دشواري ها و نيرنگ ها نيز او را از كار سست و دلسرد نمي ساخت.» (2)
نقل بيگانگان از فسادناپذيري او از همه حيرت برانگيزتر است. اين كه منافع ملت را قرباني معاملات و معادلات درون قدرت نمي كرد. رشوه نمي پذيرفت و از فساد مالي به دور بود. به قول وزير مختار انگليس: «پول دوستي كه خوي ملي ايرانيان است در وجود امير بي اثر است.» و مجموعه اين خلقيات است كه دكتر «پلاك اتريشي» را وا مي دارد كه بنويسد: «پول هايي كه خواستند به او بدهند و نگرفت، خرج كشتنش شد.»
از شهرت دوري مي كرد و هر چه به حكام و ولايات و نمايندگان سياسي بيگانه مي نوشت، همه را به نام شاه و به امر او قلمداد كرده. آنها كه خوانده اند نوشته اند كه در سرتاسر روزنامه «وقايع اتفاقيه» (كه روزنامه خودش بود) اثري از مدح او نيست. مستوفي گري و آشنايي با اعداد و ارقام ذهني منظم و هندسي به او بخشيده بود و از همين قوه بارها در ميزان خرج و مخارج قشون تا اصلاح امور دارايي خزانه و سر و سامان دادن به تجارت ايران سود جست. با اين حال از حالات رواني او گفته اند كه اخلاقي متغير داشت. هر چند هرگز كسي او را به «تلون طبع» نمي شناسد اما حالات متعدد افسردگي و اخلاقي با زير و بم هاي تند را از او نقل كرده اند.
ميرزا تقي خان از زمان منشي گري قائم مقام فراهاني تا زمان صدارت، سه ماموريت مهم داشت. نخست در سال 5 _ 1244 در سن 22 سالگي و در زمره دبيران به همراه خسروميرزا به سفر روسيه رفت. پس از آن 9 سال بعد براي ملاقات با تزار روس در زمان وزارت آذربايجان به همراه ناصرالدين ميرزاي وليعهد پاي به ايروان گذاشت و سرانجام به عنوان نماينده تام الاختيار يكي از مهم ترين مذاكرات ديپلماتيك تاريخ ايران براي شركت در كنفرانس ارز روم به عثماني رهسپار شد.
ماجراي سفر روسيه آن بود كه مدتي پس از امضاي قرارداد تركمنچاي، «گريبايدوف» نويسنده روسي براي مبادله آن پيمان و به سمت سفارت فوق العاده به ايران آمد. گفته اند كه او از اين ماموريت بسيار ناراضي بود و لاجرم با رفتاري به غايت تحريك آميز مردم و روحانيون را تحريك كرد. تداوم اين تحريكات موجب شد كه معدودي نادان و خشمگين او را در 1244 به قتل رساندند. دولت ايران از اين واقعه مستاصل شد. بيم آن داشت كه مبادا اين واقعه آتش جنگ با روسيه را شعله ور سازد. اما جاي نگراني نبود. چرا كه روس مشغول جنگ با عثماني بود و نمي خواست در همسايگي خود بحران ديگري ايجاد كند. قائم مقام خردمندي كرد و براي دلجويي نامه فرستاد. دولت ايران جسد گريبايدوف را با احترام به قفقاز فرستاد و مقرر شد هياتي براي عذرخواهي راهي پطرزبورگ شوند. سرانجام هياتي به رياست خسروميرزا (يكي از پسران وليعهد) و عضويت اميرنظام آذربايجان محمد خان زنگنه، ميرزا تقي خان و ... راهي شدند. در اين سفر ماموريت ميرزاتقي خان آگاه كردن قائم مقام از امور بود و تبحر ديپلماتيك هيات ايراني باعث شد دولت روسيه اظهار تاسف ايران را بپذيرد و مضافا از يك كرور تومان بابت باقيمانده دو كرور غرامت عهدنامه تركمنچاي گذشت كند. علاوه بر آن نيكلاي روس دوازده عراده توپ به رسم ارمغان براي شاه و وليعهد فرستاد و اين نخستين پيروزي ميرزاتقي خان بود كه او را در منظر توجه و عنايت قرار داد.
از كارداني و مهارت او در فن ديپلماسي بسيار گفته اند. به خصوص گزارش هاي نمايندگان دول بيگانه در كنفرانس ارز روم مشحون از تعريف و تمجيدهايي است كه البته در آن روزها لااقل به صراحت اعلام نمي شد و امروز از متون به دست آمده از نامه هاي محرمانه سفراي روس و انگليس معلوم شده است.
در پي كشمكش هاي فراوان ميان ايران و عثماني و در پي تعديات و تجاوزهاي پياپي تركان عثماني به خاك ايران و درگرفتن چندين و چند فقره جنگ و خونريزي سرانجام به ميانجي گري دول روس و انگليس مقرر شد انجمني از نمايندگان چهار دولت ايران، انگليس، روسيه و عثماني در ارز روم تشكيل شود تا به بررسي مبنايي اختلافات بپردازد. قرار بود جعفر خان مشيرالدوله به عنوان رييس هيات ايراني رهسپار عثماني شود كه به علت بيماري او، ميرزاتقي خان به عنوان وزير مختار ايران راهي ارز روم شد و اختيارنامه وزير نظام به عنوان «وكيل مختار» ايران با مقام وزارت در صفر 1259 به مهر محمد شاه صادر شد.
كنفرانس ارز روم اگر چه به ميانجي گري روس و انگليس تشكيل شده بود، اما انگلستان در باطن، موضع مشترك با عثماني داشت. اين واقعيت در نامه نماينده انگليس پس از به توپ بستن كربلا توسط نجيب پاشا حاكم بغداد به باب عالي عثماني مشهود است. انگليس روش هايي را به عثماني پيشنهاد مي كند و عثماني نيز مو به مو به اجرا مي گذارد كه نه تنها حقوق ايران در اين واقعه پس از مدتي ضايع مي شود بلكه مذاكرات طولاني بر سر وصول غرامت نيز به جايي نمي رسد.
از سويي ديگر وضع دولت ايران در زمان محمد شاه بسيار آشفته بود. حاجي ميرزا آقاسي صدراعظمي ناتوان بود و از همه مهم تر در مقابل دولت هاي خارجي كاملا حالتي منفعل داشت. انگليس از همين ميزان نفوذ خود در، دربار ايران نهايت استفاده را مي برد و هر گاه مهارت ميرزاتقي خان در كنفرانس ارز روم كفه ترازو را بيش از حد به نفع ايران سنگين مي كرد، يا پافشاري او مانع تحميل معاهدات استعمارطلبانه به ايران مي شد به دربار ايران متوسل مي گشت. انگلستان حاجي ميرزا آقاسي را تحت فشار مي گذاشت و او از نامه ها و فرمان هاي ضد و نقيض گرفته تا دستورات بازخواست كننده براي ميرزاتقي خان مي فرستاد. بنا به گزارشات محرمانه سفراي روس و انگليس متانت ميرزا تقي خان در آن مذاكرات همه را به حيرت واداشته بود. سفير انگليس در نامه اي كه به وزير خارجه دولت متبوع خود مي نويسد علاوه بر ستايش وقار و متانت ميرزاتقي خان از «اطوار تمسخرآميز» و «تند» نماينده عثماني «انورافندي» سخن مي گويد. امير اما به هنگام سخن گفتن دست بالا مي گرفت و هرگز فرياد نمي كشيد. تسلط او به سياست خارجي او را به نقاط اشتراك روس و انگليس آگاه كرده بود و موارد مورد اختلاف آنان را مي شناخت. پس به موقع كوتاه مي آمد و به موقع پافشاري مي كرد. دستورات نامعقول ميرزا آقاسي، امير را در موقعيتي سخت قرار مي داد اما او از فراميني كه ديپلماسي دولت را در ارز روم تضعيف مي نمود سرپيچي مي كرد و البته مخاطب بازخواست هاي سخت و تحقير كننده واقع مي شد. دولت انگليس اين مهارت را بر نمي تافت. گاه به بهانه اساعه ادب امير و درشتي او حاجي ميرزا آقاسي را برمي انگيخت تا در يك فقره صدراعظم در نامه اي ميرزاتقي خان را مواخذه مي كند و از درشتي او نسبت به نمايندگان حاضر در كنفرانس ايراد مي گيرد و دستور مي دهد «آنچه به تو مي گويم بگو.». ميرزاتقي خان در پاسخي كه به ميرزا آقاسي مي نويسد عمق دلخوري خود را آشكار مي كند: «پيشتر هم عرض كردم به خدا قسم به نمك بندگان عالي قسم رفتار كمترين، در هر حال و هر باب با آنها از ملايمت گذشته سهل است از تملق هم گذشته است، باز چاره نمي كند و نخواهد كرد، چرا كه آنها رهين منت عثمانلو هستند. ... صريح مرقوم بفرماييد كه هر چه مامورين دولتين فخيمتين تكليف مي كنند قبول بكن تا فردا كمترين، مورد مواخذه نشوم! چرا كه اگر قبول نكنم، اينطور مي شود. ديگر، درشتي كمترين را با هر كدام از مامورين دول ثلاثه اتفاق افتاده است معلوم