اندیشه‌‌ سیاسی‌ شهید آیت الله مدرس

یک‌ وقتی‌ در نجف‌، آب‌ قحط‌ شده‌ بود. بنده‌ مسافرت‌ کردم ‌بروم‌ اراضی‌ بابل‌ را ببینم‌. 10 ـ 15 روزی‌ رفتم‌. عتیقه‌جات‌ آن‌جارا استخراج‌ می‌کردند. فکر می‌کردم‌ ممالک‌ اسلامی‌ رو به‌ ضعف ‌رفته‌ و ممالک‌ غیر اسلامی‌ رو به‌ ترقی‌. چندین‌ روز فکرمی‌کردم‌. بالاخره‌ فهمیدم‌ که‌ ممالک‌ اسلامی‌، سیاست‌ و دیانت ‌را از هم‌ جدا کرده‌اند، ولی‌ ممالک‌ دیگر، سیاستشان‌ عین‌دیانتشان‌ یا جزو آن‌ است‌. لهذا در ممالک‌ اسلامی‌، اشخاصی‌ که ‌متدین‌ هستند، دوری‌ می‌کنند از کسانی‌ که‌ داخل‌ سیاست‌هستند. آن‌ها که‌ دوری‌ کردند، ناچار همه‌ نوع‌ اشخاص‌، رشته‌ی ‌امور سیاست‌ را در دست‌ گرفته‌ و لهذا رو به‌ عقب‌ می‌رود... من ‌و امثال‌ من‌ که‌ مشروطه‌ را تصدیق‌ کردیم‌ برای‌ این‌ بود که‌ یک ‌اختلافی‌ از بین‌ برداشته‌ شود. این‌ معنی‌ ندارد که‌ دولت‌ و ملت‌،سیاست‌ و دیانت‌ دو تا بشود. پیغمبر اکرم‌(ص‌) که‌ مؤسس‌دیانت‌ بود، رییس‌ سیاست‌ بود. از آن‌ وقت‌ که‌ اختلاف‌ پیدا شد،ممالک‌ اسلام‌ رو به‌ ضعف‌ رفت‌.»

این‌ نوشتار به‌ بررسی‌ مهمترین‌ اندیشه‌ها و فعالیت‌های‌ علمی شهی آیت الله ‌مدرس‌ خواهد پرداخت‌ و برجسته‌ترین‌ زمینه‌های‌اندیشه‌ی‌ سیاسی‌ او را مورد تجزیه‌ و تحلیل‌ قرار می‌دهد.

1ـ اندیشه‌ی‌ جامعیت‌
جامعیت‌، واژه‌ای‌ است‌ که‌ در اندیشه‌ی‌ سیاسی‌ ـ اجتماعی‌ مدرس‌،فراوان‌ به‌ چشم‌ می‌خورد. او این‌ واژه‌ را در معنای‌ عصبیت‌ به‌ کار می‌گیرد.از نگاه‌ مدرس‌، جامعیت‌، عنصری‌ است‌ که‌ همیشه‌، قرین‌ فتح‌ و موفقیت‌است‌. مهم‌ این‌ است‌ که‌ بتوانیم‌ این‌ جامعیت‌ و قومیت‌ را حفظ‌ و زنده‌ نگاه‌داریم‌.
وی‌ ]مدرس‌[ در ادامه‌ این‌ پرسش‌ را مطرح‌ می‌کند که‌:
«قومیت‌ هر قومی‌، بقای‌ هر قومی‌، شرافت‌ هر قومی‌ و ترقی‌ هرقومی‌ به‌ چیست‌؟ قومیت‌ یک‌ قوم‌، از حفظ‌ جامع‌ آن‌ قوم‌ است‌والاّ هر قومی‌ که‌ افرادی‌ هستند مختلف‌، اگر در تحت‌ یک‌جامعی‌ نباشند، عنوان‌ قومیت‌ از افراد، منتزع‌ می‌شود. بقای‌ هرقومی‌ به‌ چیست‌؟ بقای‌ هر قومی‌ به‌ حفظ‌ جمع‌ بین‌ افراد آن‌ قوم‌است‌. اگر قومی‌ صدمیلیون‌ افراد داشته‌ باشد و حفظ‌ جامع‌خودشان‌ را نکنند، آن‌ قوم‌ کالجراد المنتشر، یک‌ افرادی‌ هستندمتشتت‌ و هیچ‌ اثر و فایده‌ اجتماعی‌ بر آن‌ کثیره‌ مترتب‌ نخواهدبود. ترقی‌ و تعالی‌ هر قومی‌ به‌ این‌ خواهد شد که‌ جامع‌ میان‌خودشان‌ را نگهداری‌ کنند و به‌ واسطه‌ی‌ ترقی‌ آن‌ جامع‌، ترقی‌کنند. هر قومی‌ که‌ جامع‌ خودش‌ را از دست‌ داد، حیثیتش‌ تنزل‌کرد.»
مدرس‌، معنایی‌ گسترده‌ از جامعیت‌ را مد نظر دارد که‌ عصبیت‌،فرهنگ‌، تاریخ‌ و عقاید را نیز در برمی‌گیرد. از این‌ رهگذر، عقیده‌ دارد:
«بنده‌ موافقم‌ که‌ هر قومی‌، لسان‌ خودش‌ را حفظ‌ نکرده‌، ضعف‌به‌ قومیتش‌ وارد می‌شود، لباس‌ خودش‌ را حفظ‌ نکرده‌ ، ضعف‌به‌ قومیتش‌ وارد می‌شود. لباس‌ خودش‌ را حفظ‌ کند، صفات‌خلقی‌ خودش‌ را حفظ‌ کند. به‌ هر اندازه‌ که‌ جامع‌ خودش‌ را حفظ‌کند، به‌ همان‌ اندازه‌ قومیتش‌ باقی‌ است‌.»
اگر چه‌ مدرس‌ در سخنان‌ خود به‌ خط‌، زبان‌، لباس‌، آداب‌ و رسوم‌ به‌عنوان‌ محورهای‌ وحدت‌ و اتحاد در زندگی‌ خود نیز پایبند است‌، چنان‌چه‌اگر به‌ رسم‌الخط‌ او به‌ هنگام‌ ورودش‌ به‌ ایران‌ نظری‌ بیفکنیم‌، نوشته‌های‌او به‌ خط‌ ثلث‌ و در پایان‌ عمر به‌ شیوه‌ی‌ نستعلیق‌ گرایش‌ یافته‌ است‌ وهم‌چنین‌ در ادبیات‌ سخنوریش‌ که‌ در آغاز از جملات‌ و کلمات‌ عربی‌مصطلح‌ در حوزه‌ها سرشار است‌ و به‌ قول‌ خودش‌ «از تعبیرات‌ آخوندی‌استفاده‌ می‌کند»، اما به‌ مرور ملاحظه‌ می‌شود که‌ به‌ یک‌ زبان‌ بسیار روان‌ وساده‌ فارسی‌ دست‌ پیدا کرده‌ است‌ و باز هم‌ در جای‌ جای‌ سخنانش‌می‌بینیم‌ که‌ به‌ استفاده‌ از کلمات‌ فرانسه‌ و انگلیسی‌ اعتراض‌ می‌کند. برای‌مثال‌ می‌گوید: «چرا به‌ کابل‌ نمی‌گویید سیم‌ زیر آبی‌؟» اما آن‌قدر برای‌تحقق‌ حفظ‌ جامع‌ زبان‌ اصرار نمی‌ورزد که‌ برای‌ حفظ‌ آن‌ جامع‌ اساسی‌یعنی‌ اسلامیت‌ و به‌ همین‌ لحاظ‌ از به‌ کارگیری‌ واژه‌هایی‌ هم‌چون‌ پروگرام‌که‌ در آن‌ روزگار مصطلح‌ بود و جایگزینی‌ در فارسی‌ متداول‌ نداشت‌،ابایی‌ ندارد. مدرس‌ با شناختی‌ که‌ از جهان‌ و تاریخ‌ و فلسفه‌ داشت‌ به‌نیکی‌ می‌دانست‌ که‌ زبان‌، نژاد، اقلیم‌، لباس‌ و آداب‌ و رسوم‌، گرچه‌ هرکدام‌ می‌توانند جامع‌ قومیت‌ باشند، ولی‌ اگر جامعی‌ چون‌ اعتقادات‌ وباورها در کنارشان‌ نباشد، آن‌ جامع‌ها در هم‌ می‌ریزند و دیگر نه‌ قومی‌ ونه‌ قومیتی‌ باقی‌ خواهد ماند. به‌ این‌ دلیل‌ که‌ بسیاری‌ از جنگ‌های‌ جهان‌ درمیان‌ هم‌زبانان‌ و هم‌نژادان‌ و هم‌ آب‌ و خاک‌ها و هم‌ آداب‌ و رسومان‌ اتفاقافتاده‌، اما هرگز ستیزی‌ میان‌ خردمندان‌ همفکر به‌ وقوع‌ نپیوسته‌ است‌.
مدرس‌ عقیده‌ دارد: «در قرون‌ اخیر، وضعیت‌ دنیا در اثر کهنه‌شدن‌ و عقب‌ افتادن‌ یاغرور برخی‌ دول‌، جامعه‌های‌ دیگری‌ به‌ خیال‌ ترقی‌ خود افتادندیا از هوشیاری‌ یا از احتیاط‌ یا از تجدید به‌ خیال‌ ترقی‌ خودافتادند و بالخصوص‌ در اروپا در قرون‌ اخیر، در صد و پنجاه‌سال‌ قبل‌، دولت‌هایی‌ وجود پیدا کردند که‌ درصدد برآمدنددولت‌های‌ کوچک‌ دنیا را بخورند. وضعیات‌ دنیا، همیشه‌ این‌مقتضیات‌ را داشته‌؛ البته‌ معلوم‌ است‌، دول‌ مختلف‌ هستند.]برخی‌[ دولتی‌ هستند اعقل‌، دولتی‌ هستند عاقل‌. دول‌، اغنی‌دارد. بعضی‌ از دول‌ به‌ رویه‌ی‌ عقل‌ در مقام‌ بلع‌ دولت‌های‌کوچک‌ برآمده‌ و درصدد برآمدند دولت‌ها را کوچک‌ نمایند وقوی‌ شده‌، سایرین‌ را بلع‌ نمایند. بعضی‌ که‌ عاقل‌ بودند،لقمه‌های‌ درشت‌ درشت‌ برداشتند و کم‌کم‌ قوی‌ شدند...»
مدرس‌ در خصوص‌ ارزش‌ و اعتبار پدیده‌ی‌ ملت‌ چنین‌ عقیده‌ دارد: «البته‌ مملکت‌، اصل‌ مبنایش‌ ملت‌ است‌. حقیقت‌ ممالک‌عبارت‌ است‌ از ملتی‌ که‌ در آن‌ ملکت‌ جمع‌ شده‌ ]اند[... دولت‌،البته‌ یک‌ خدمتی‌ را از جانب‌ ملت‌ وظیفه‌دار است‌... دولت‌ درحقیقت‌ باید شبان‌ ملت‌ باشد... در واقع‌ نوکر ملت‌ است‌.»

2ـ اندیشه‌ ایرانی‌ گرایی‌
به‌ رغم‌ آن‌که‌ مدرس‌ در کسوت‌ روحانیت‌ و یکی‌ از مجتهدان‌ عصرخویش‌ است‌ و برای‌ پیاده‌ شدن‌ احکام‌ اسلامی‌ تلاش‌ می‌کند، اما درگفتار، نوشتار و اعمال‌ او، نشانه‌هایی‌ فراوان‌ از علاقه‌ای‌ وافر به‌ ایران‌ ومردم‌ آن‌، قابل‌ وارسی‌ است‌. از این‌ رهگذر، زمانی‌ که‌ او در نجف‌ به‌ کسب‌درجه‌ی‌ اجتهاد نایل‌ می‌شود، از سوی‌ مراجع‌ وقت‌ به‌ ایشان‌ پیشنهادمرجعیت‌ و رهبری‌ شیعیان‌ هندوستان‌ داده‌ می‌شود... با توجه‌ به‌ این‌که‌چنین‌ مقامی‌، چه‌ از لحاظ‌ مادی‌ و چه‌ از نظر معنوی‌ برای‌ بسیاری‌ ازهمگنان‌ ایشان‌، به‌ صورت‌ یک‌ آرزو بود، اما مدرس‌ با رد آن‌ می‌گوید:
«اگر من‌ بتوانم‌ خدمتی‌ بکنم‌، باید به‌ ایران‌ بروم‌ و به‌ مردم‌ ایران‌خدمت‌ کنم‌.»
همین‌ علاقه‌ به‌ ایران‌ است‌ که‌ وقتی‌ شورش‌ وهابی‌گری‌ در مکه‌ ومدینه‌ انجام‌ می‌شود، مدرس‌ در مجلس‌ از دولت‌ می‌پرسد که‌ شما چرااقدامی‌ نمی‌کنید؟ دولت‌ پاسخ‌ می‌دهد که‌ این‌، مسأله‌ی‌ داخلی‌ عربستان‌است‌ و ما نمی‌توانیم‌ اقدامی‌ بکنیم‌ و به‌ ما ربطی‌ ندارد، اما مدرس‌می‌گوید:
«این‌ مسأله‌ی‌ اسلام‌ است‌ و اسلام‌ هم‌ در ایران‌، موضوعیت‌ وطریقیت‌ پیدا می‌کند. از طرفی‌، دین‌ پیامبر اسلام‌ در معرض‌خطر قرار گرفته‌ و پیامبر گرامی‌ اسلام‌ هم‌ اصلاً یک‌ ایرانی‌است‌.... حضرت‌ ابراهیم‌ ایرانی‌ است‌، زیرا بابل‌ جزو مناطق‌ایران‌ بوده‌ است‌ و فرزندان‌ ابراهیم‌ هم‌ ایرانی‌ هستند... اگر قرارباشد بیرق اسلام‌ را کسی‌ به‌ دوش‌ بگیرد، این‌ کار، ویژه‌ ومخصوص‌ این‌ سرزمین‌ است‌ و در ایران‌ این‌ حرکت‌ انجام‌خواهد شد.»
مدرس‌ در یکی‌ از دست‌نوشته‌هایش‌ چنین‌ می‌نویسد: «همه‌ جای‌ این‌ جهان‌، سرزمین‌ من‌ است‌ و من‌ از میان‌ این‌سرزمین‌ ها، سرزمین‌های‌ اسلامی‌ را بیشتر دوست‌ می‌دارم‌ و ازمیان‌ سرزمین‌های‌ اسلامی‌، نسبت‌ به‌ ایران‌، علاقه‌ی‌ خاصی‌ دارم‌و در ایران‌ هم‌ نسبت‌ به‌ اصفهان‌... دلبستگی‌ام‌ زیاد است‌.»
علاقه‌ و عشق‌ او به‌ ایران‌ تا آن‌جاست‌ که‌ در مجلس‌ به‌هنگام‌ سخنرانی‌معروفش‌ در باب‌ سیاست‌ موازنه‌ی‌ عدمی‌ و وجودی‌ می‌گوید: «هرکس‌ بدون‌ اجازه‌ وارد خاک‌ ایران‌ بشود، خواه‌ عمامه‌ای‌باشد، خواه‌ شاپویی‌، او را با تیر می‌زنیم‌. بعد اگر مسلمان‌ بود براو نماز می‌خوانیم‌ وگرنه‌، چالش‌ می‌کنیم‌.»

3ـ اندیشه‌ی‌ توازن‌ عدمی‌
موازنه‌ی‌ عدمی‌، یکی‌ از اصطلاحات‌ سیاسی‌ ویژه‌ی‌ مدرس‌ است‌ که‌آن‌ را در باب‌ سیاست‌ خارجی‌ مطرح‌ می‌نماید. او در این‌ خصوص‌می‌گوید:
«من‌ از هر دولتی‌ که‌ بخواهد دخالت‌ در امور ما بکند می‌ترسم‌ وباید توازن‌ عدمی‌ را نسبت‌ به‌ همه‌ مراعات‌ کرد، نه‌ توازن‌وجودی‌، یعنی‌ شما برای‌ خودتان‌، ما هم‌ برای‌ خودمان‌.»
در این‌ حال‌، شاید بتوان‌ مخالفت‌ مدرس‌ با قرارداد 1919 را به‌ عنوان‌یکی‌ از مصادیق‌ بارز و قابل‌ توجه‌ اندیشه‌ی‌ سیاست‌ عدمی‌ او در نظرگرفت‌. از این‌ رهگذر، با برکناری‌ صمصام‌السطنه‌، میرزا حسن‌خان‌وثوقالدوله‌ به‌ قدرت‌ رسید و قرارداد 1919 میان‌ ایران‌ و انگلیس‌، منعقدگردید، اما پس‌ از آشکار شدن‌ جریان‌ قرارداد از سوی‌ محافل‌،واکنش‌های‌ سختی‌ نشان‌ داده‌ شد. وثوق الدوله‌ برای‌ ترساندن‌ مخالفان‌ ،شدت‌ عمل‌ به‌ خرج‌ داد و حتی‌ افرادی‌ سرشناس‌ مانند مستشارالدوله‌،ممتازالدوله‌، ممتازالملک‌، محتشم‌السطنه‌ و معین‌التجار بوشهری‌ را به‌کاشان‌ تبعید کرد. فرخی‌، عشقی‌، دشتی‌ و چند شاعر دیگر نیز زندانی‌ وتبعید شدند، ولی‌ هیچ‌یک‌ از این‌ اقدامات‌، آتش‌ مخالفت‌ را خاموش‌ نکردو مدرس‌ و یاران‌ او موفق‌ شدند از اجرای‌ قرارداد مذکور جلوگیری‌ به‌عمل‌ آورند.
مدرس‌ دلایل‌ مخالفت‌ خود را با قرارداد چنین‌ بیان‌ می‌دارد:
«قرارداد منحوس‌، یک‌ سیاست‌ مضر به‌ دیانت‌ اسلام‌، به‌ ضررسیاست‌ بی‌طرفی‌ ما بوده‌... ما بی‌ طرفیم‌. نباید تمایلی‌ نسبت‌ به‌سیاست‌ها بشود. ما بی‌طرفیم‌... الان‌ هم‌ همان‌ قسم‌ است‌ که‌عرض‌ می‌کنم‌. ما بی‌ طرفیم‌.... کابینه‌ی‌ وثوقالدوله‌ خواست‌ایران‌ را رنگ‌ بدهد، اظهار تمایل‌ به‌ دولت‌ انگلیس‌ کرد. برضد اوملت‌ ایران‌ قیام‌ نمود. حال‌ هم‌ هرکس‌ تمایل‌ به‌ سیاستی‌ بنماید،ما یعنی‌ ملت‌ ایران‌ با او موافقت‌ نخواهیم‌ نمود... ایرانی‌ بایدخودش‌ ایرانی‌ باشد. سیاستش‌ هم‌ باید ایرانی‌ باشد. هی‌می‌آمدند پیش‌ من‌ و می‌گفتند: این‌ قرارداد کجایش‌ بد است‌؟کدام‌یک‌ از موادش‌ بد است‌؟ هرکجایش‌ بد است‌؟ موردش‌ راذکر کنید تا برویم‌ اصلاح‌ کنیم‌. من‌ جواب‌ می‌دادم‌ آقایان‌، من‌رجل‌ سیاسی‌ نیستم‌، یک‌ نفر آخوندم‌ و از رموز سیاست‌ سردرنمی‌آورم‌، اما آن‌ چیزی‌ که‌ استنباط‌ می‌کنم‌ در این‌ قرارداد بداست‌ همان‌ ماده‌ی‌ اولش‌ می‌باشد که‌ می‌گوید ما]انگلیسی‌ها[استقلال‌ ایران‌ را به‌ رسمیت‌ می‌شناسیم‌... این‌ مثل‌این‌ است‌ که‌ یکی‌ بیاید و به‌ من‌ بگوید سید، من‌ سیادت‌ تو را به‌رسمیت‌ می‌شناسم‌. هی‌ اصرار کردند جهت‌ مخالفت‌ شماچیست‌؟ باز همان‌ حرف‌ سابق‌ خودم‌ را تکرار کردم‌.»
مدرس‌ در ادامه‌، حوزه‌ی‌ امور مالی‌ و نظامی‌ را که‌ قرارداد درخصوص‌ آن‌ به‌ بحث‌ می‌پرداخت‌، با ژرف‌نگری‌ تحلیل‌ می‌کند.
«این‌ قرارداد می‌خواهد استقلال‌ مالی‌ و نظامی‌ ما را از دستمان‌بگیرد، چون‌ اگر بنا باشد ایران‌ مستقل‌ بماند، هر چیزش‌ بایددست‌ ایرانی‌ باشد. حالش‌، مالش‌، حیثیتش‌، چه‌اش‌، چه‌اش‌،همه‌ چیزش‌ باید دست‌ ایرانی‌ باشد؛ اما این‌ قرارداد، یک‌ دولت‌خارجی‌ را در دو چیز مهم‌ مملکت‌ ما شریک‌ می‌کرد: در پولش‌و در قوه‌ی‌ نظامی‌اش‌...»
او درباره‌ی‌ روابط‌ حسنه‌ با کشورهای‌ جهان‌، بویژه‌ کشورهای‌ همسایه‌می‌گوید:
«چون‌ از ناحیه‌ی‌ ما زیانی‌ نیست‌، چه‌ زیان‌ سیاسی‌ یا پلتیکی‌نسبت‌ به‌ تمام‌ دول‌ خصوصی‌ یا دول‌ همسایه‌، بلا استثنا وهمیشه‌ در سیاست‌ و در اقتصاد، روابط‌ حسنه‌ داشته‌ایم‌ و بایدهم‌ داشته‌ باشیم‌...»
«دولت‌ و ملت‌ ایران‌ باید سیاستش‌ نسبت‌ به‌ دول‌ عالم‌ به‌ نظرواحد باشد. سیاستش‌ این‌ تقاضا را دارد، ولی‌ بر همه‌ واضح‌است‌ که‌ دول‌ و ملل‌ اسلامی‌ طبیعتاً یک‌ خصوصیتی‌ با هم‌دارند.. البته‌ باید ما هم‌ یک‌ نظر خصوصی‌ به‌ آن‌ها داشته‌ وروابط‌ حسنه‌ی‌ خاص‌ با آن‌ها پیدا کنیم‌.»
مدرس‌ در لابه‌لای‌ اندیشه‌ی‌ سیاست‌ خارجی‌ خویش‌، مسأله‌ی‌استقلال‌ را نیز مورد تجزیه‌ و تحلیل‌ قرار می‌دهد: «... حقیقتاً و فی‌ نفس‌الامر، مملکت‌، مستقل‌ بودنش‌ به‌ دو چیزاست‌. یکی‌ وزارت‌ خارجه‌ و یکی‌ هم‌ این‌که‌ مملکت‌ به‌ همه‌ جادر داشته‌ باشد. به‌ عقیده‌ی‌ من‌ مملکتی‌ که‌ در به‌ همه‌ جا دارد ووزارت‌ خارجه‌اش‌ محکم‌ است‌، در دنیا استقلال‌ دارد و این‌معنی‌ استقلال‌ است‌. حالا در همه‌ جا داشته‌ باشد، معنی‌ این‌ رایک‌ وقتی‌ به‌ مناسبت‌ می‌گویم‌ که‌ باید ملتفت‌ شد که‌ هر کس‌بخواهد از استقلال‌ دولتی‌ بکاهد از درهایش‌ می‌کاهد... بنده‌ چه‌رفته‌ام‌ و چه‌ شنیده‌ام‌ یک‌ مأمور وزرات‌ خارجه‌ را ندیدم‌ وقتی‌از این‌جا می‌خواهد از او بپرسند که‌ آن‌جا می‌روی‌ می‌خواهی‌چه‌ کنی‌؟ بنده‌ پرسیدم‌ و دیدم‌ که‌ یک‌ مأمور وزرات‌ خارجه‌نیست‌ که‌ از این‌ دروازه‌ که‌ بیرون‌ می‌رود، چیزی‌ دستش‌ باشد که‌برود و به‌ آن‌ عمل‌ کند، ولی‌ هر مأموری‌ که‌ از خارجه‌ها می‌آیدتوی‌ این‌ شهر، من‌ که‌ یک‌ نفر آخوندم‌ و با هیچ‌کس‌ مربوط‌نیستم‌، مرا می‌شناسد، تاریخم‌ را می‌داند، سجل‌ احوالم‌ رامی‌داند، خوراکم‌ را حتی‌ زمانی‌ که‌ کوهستان‌ بودم‌ و شلغم‌می‌خوردم‌، می‌داند؛ اما مأمورما هر کدامش‌ را می‌دیدیم‌ و باآن‌ها داخل‌ مذاکره‌ می‌شدیم‌ که‌ چه‌ می‌کنید، می‌گفتند: حفظ‌تبعه‌ی‌ ایران‌! هر کجا هم‌ می‌رفتیم‌، می‌دیدیم‌ تبعه‌ی‌ ایران‌می‌آیند شکایت‌ می‌کنند از دست‌ مأمور ایران‌...»

4ـ اندیشه‌ روشنفکری‌
روشنفکری‌ و تجدد خواهی‌ با آشنایی‌ افراد با علوم‌ و فنون‌ غرب‌ آغازشد. این‌ افراد در مواجهه‌ با فعالیت‌های‌ علمی‌ غرب‌ آن‌چنان‌ تغییر کردندکه‌ به‌ طور عموم‌ خواستار پذیرش‌ فرهنگ‌ و تمدن‌ غرب‌ به‌ طور کامل‌شدند. در برخورد با چنین‌ جریان‌هایی‌، مدرس‌ حرکت‌ خویش‌ رابراساس‌ تعقل‌ و تدبیر قرار داده‌ بود، یعنی‌ در مواجه‌ با این‌ جریان‌، تابع‌قوای‌ شهویه‌ یا قوه‌ی‌ تخیل‌ و غضب‌ نبود، بلکه‌ حرکت‌ او نتیجه‌ی‌روشن‌بینی‌ و ژرف‌نگری‌ اندیشه‌اش‌ بود. او هرگز نکات‌ مثبتی‌ را که‌ این‌جریان‌ به‌ دنبال‌ داشت‌ انکار نکرد، بلکه‌ مشوق فراگیری‌ آن‌ نیز بود.این‌جاست‌ که‌ فرق او با ایرانیان‌ متعصب‌ آشکار می‌شود. حرکت‌ او برمبنای‌ عصبیت‌ قومی‌ نبود. او از افرادی‌ نبود که‌ هر چه‌ را که‌ خارجی‌باشد، اعم‌ از علم‌ و صنعت‌ یا راه‌ و روش‌ و آداب‌ و رسوم‌، همه‌ و همه‌ رادور بریزد و هر چیز خودی‌ را اعم‌ از افسانه‌ و خرافات‌ بر تارک‌ سرش‌بگذارد.
ویژگی‌ دیگر در مورد مدرس‌، درک‌ مقتضیات‌ زمان‌ و مکان‌ بود. از این‌رهگذر، یکی‌ از معاصرین‌ مدرس‌ درباره‌ی‌ وی‌ می‌گوید:
«مدرس‌... پای‌بند شاخ‌ و برگ‌های‌ زاید و مضر دیانت‌ نبود،منتها از نظر هم‌صدایی‌ نظیر پیشرفت‌ نیات‌ سیاسی‌اش‌، شرط‌عقل‌ را در این‌ می‌دید که‌ بنا به‌ دستور دکتر گوستاولوبون‌، خود راعاقلانه‌ تابع‌ ضروریات‌ محیط‌ بسازد.»
مدرس‌ که‌ نسبت‌ به‌ تعالیم‌ مکتب‌ اسلام‌، شناخت‌ عمیق‌ پیدا کرده‌ بود،مانند روشنفکران‌ معاصر خویش‌ نبود که‌ به‌ خاطر سطحی‌نگری‌ نسبت‌ به‌تعالیم‌ اسلامی‌ در برخورد با فرهنگ‌ غرب‌، دچار از خود بیگانگی‌ و درنتیجه‌ خود باختگی‌ شود.
«این‌که‌ ما تعقیب‌ از مقالات‌ روسو نمی‌کنیم‌، برای‌ این‌ است‌ که‌افکار عالیه‌ی‌ محمد بن‌ عبدالله‌ (ص‌) را برای‌ نظم‌ اجتماع‌ بهتر ازافکار روسو می‌دانیم‌.»

5ـ اندیشه‌ی‌ قانونمندی‌
از دیگر جنبه‌های‌ مهم‌ اندیشه‌ی‌ مدرس‌، نگاه‌ او به‌ پدیده‌ی‌ قانون‌ وقانونمندی‌ است‌. این‌ پدیده‌ آن‌قدر در اندیشه‌ی‌ او از والایی‌ و ارجمندی‌برخوردار است‌ که‌ او رعایت‌ قانون‌ را حتی‌ اگر بی‌فلسفه‌ هم‌ باشد، لازم‌می‌داند.
مدرس‌، بحث‌ قانونمندی‌ را در حوزه‌های‌ گوناگون‌ به‌ کار می‌گیرد. ازاین‌ رهگذر، قانونمندی‌ شخص‌ قانون‌گذار بدان‌ سبب‌ که‌ او، خود درمجلس‌ قانون‌گذاری‌ فعالیت‌ می‌نمود، از مهمترین‌ عرصه‌های‌ این‌ اندیشه‌از دیدگاه‌ وی‌ می‌باشد. به‌ باور مدرس‌، تناسب‌ قانون‌ با شرایط‌ زمانی‌ ومکانی‌، جنبه‌ای‌ از قانونمندی‌ در قانون‌گذاری‌ به‌ حساب‌ می‌ آید.
«... ماهیت‌ قانون‌ هم‌ باید به‌ جای‌ خودش‌ باقی‌ باشد. اگر تمام‌علوم‌ اروپا را هم‌ بیاوریم‌ و بخواهیم‌ قانون‌ وضع‌ کنیم‌، محقق‌است‌ که‌ زحمت‌ بیهوده‌ای‌ است‌ و شباهتی‌ به‌ قانون‌ ما ندارد.ماهیت‌ قانونی‌ حقوقی‌ و و جزایی‌ ما، ان‌ شاءالله‌ در کمیسیون‌مبرهن‌ خواهد شد...»
رعایت‌ مصلحت‌ مردم‌ در قوانین‌، جنبه‌ی‌ دیگری‌ از لزوم‌ رعایت‌قانونمندی‌ در قانون‌گذاری‌ است‌.
«... اگر قانون‌ اجرا نشود و توی‌ دهن‌ مردم‌ بخورد، برای‌ ماتعریفی‌ ندارد. ما باید قانونی‌ درست‌ کنیم‌ که‌ به‌ درد مردم‌ بخوردو به‌ صلاح‌ مردم‌ باشد...»
از نگاهی‌ دیگر، مدرس‌ مبحث‌ قانونمندی‌ را تنها به‌ حوزه‌ی‌ تقنین‌محدود نمی‌کند، بلکه‌ گستره‌ی‌ آن‌ را تا مهمترین‌ عرصه‌ها، یعنی‌ علمی‌ واجرایی‌ پیش‌ می‌برد. از این‌ رهگذر، قانون‌ اساسی‌ را در مکانی‌ منیع‌ وحکم‌ آن‌ را لازم‌ الاجرا قرار می‌ دهد.
«... قانون‌ اساسی‌ ، دستوری‌ است‌ که‌ ملت‌ به‌ آن‌ شخص‌ می‌دهدو حاکم‌ وسایس‌ اگر بر طبق‌ آن‌ عمل‌ نکرد، ظالم‌، متعدی‌ ولازم‌الدفع‌ است‌... پس‌ دستوری‌ که‌ ملت‌ به‌ اداره‌کنندگان‌ داده‌،همین‌ قانون‌ اساسی‌ است‌.»
او بر این‌ باور است‌ که‌ «حاکم‌ با قانون‌ اساسی‌ است‌ و هر چه‌ او حکم‌کند، متبع‌ است‌.»
مدرس‌ در مرحله‌ی‌ اجرای‌ قانون‌ نیز عقیده‌ دارد که‌ همگان‌ باید تابع‌قانون‌ اساسی‌ و قوانینی‌ باشند که‌ از سوی‌ مجلس‌ شورای‌ ملی‌ به‌ تصویب‌می‌ رسد. در حالی‌ که‌ مجلس‌، وظیفه‌ی‌ وضع‌، شرح‌، توضیح‌ و اصلاح‌قانون‌ را دارد، در اجرای‌ سیاست‌ها، وظیفه‌ی‌ دولت‌ و اعضای‌ آن‌،تابعیت‌ از قوانین‌ و اجرای‌ آن‌هاست‌. بدین‌ ترتیب‌ روشن‌ می‌شود که‌قانونمندی‌ مورد اشاره‌ی‌ مدرس‌ در حوزه‌های‌ یاد شده‌، یعنی‌ در وضع‌قوانین‌ و در اجرای‌ فعالیت‌های‌ سیاسی‌، اجتماعی‌ و اقتصادی‌ دولت‌،راهی‌ است‌ که‌ می‌تواند کشور را از مشکلات‌ عدیده‌ای‌ که‌ با آن‌ مواجه‌بود، برهاند. آن‌چه‌ بیان‌ گردید، خود نشأت‌ گرفته‌ از نگاه‌ مدرس‌ به‌ مجلس‌و جایگاه‌ آن‌ است‌ که‌ بخش‌ مهمی‌ از اندیشه‌ی‌ سیاسی‌ او را تشکیل‌می‌دهد.

6ـ مجلس‌ و جایگاه‌ آن‌
بخش‌ دیگری‌ از اندیشه‌های‌ سیاسی‌ مدرس‌ به‌ دیدگاه‌ او در خصوص‌مجلس‌ و جایگاه‌ و حقوق آن‌ باز می‌گردد. مدرس‌ برای‌ مجلس‌، جایگاهی‌والا را در نظام‌ حکومتی‌ ترسیم‌ می‌کند، تا جایی‌ که‌ شاید هیچ‌کدام‌ ازقوای‌ کشوری‌ را توان‌ همطرازی‌ با آن‌ نیست‌. این‌ نگاه‌ در واقع‌ ناشی‌ ازبرتری‌ قانون‌ اساسی‌ بر دیگر قوانین‌ و برتری‌ مجلس‌ و وکلای‌ آن‌ بر دیگرقواست‌. مدرس‌ قانون‌ اساسی‌ را «رساله‌ی‌ علمی‌ دولت‌ ایران‌»می‌خواند.
اهمیت‌ مجلس‌ در نگاه‌ مدرس‌ از آن‌ روی‌ است‌ که‌ این‌ نهاد، برخاسته‌از مردم‌ و منتخب‌ و وکیل‌ آن‌هاست‌. «... ما ولی‌ نیستیم‌. وکیل‌ هستیم‌ و بایدنظر موکلین‌ خود را بدانیم‌...» این‌ وکالت‌ به‌ مجلس‌ قدرت‌ می‌دهد تا دربالای‌ دست‌ تمامی‌ نهادهای‌ دیگر قرار گیرد. «... هر کاری‌ در مملکت‌حکومت‌ ملی‌ باید به‌ اداره‌ی‌ ملت‌ باشد و باید مجلس‌ شورای‌ ملی‌ رأی‌بدهد... اراده‌ی‌ ملت‌ حاکم‌ است‌...»
بدین‌ ترتیب‌، مدرس‌ با تثبیت‌ جایگاه‌ برتر مجلس‌ بر دیگر قوا، از لزوم‌تبعیت‌ از قوانین‌ مجلس‌ سخن‌ می‌گوید: «هر کدام‌ از این‌ها، دولت‌ مستقلی‌ هستند، باید تابع‌ قوانین‌ این‌مجلس‌ باشند. نمی‌خواهند باشند، آن‌ها را به‌ خیر و ما را به‌سلامت‌.»
«... دولت‌ غیر از اجرای‌ قوانینی‌ که‌ مجلس‌ شورای‌ ملی‌ تصویب‌کرده‌، هیچ‌ کار و وظیفه‌ای‌ ندارد...» «... وزیر باید مجری‌ قانون‌باشد... وزیر اگر عالم‌ هم‌ باشد در غیاب‌ مجلس‌ شورای‌ ملی‌نباید خودش‌ یک‌ قانونی‌ وضع‌ کند...»
مدرس‌ در سایه‌ی‌ برتری‌ مجلس‌ بر قوا که‌ برگرفته‌ از جایگاه‌ مردمی‌آن‌ است‌، وظایف‌ و تکالیف‌ مجلس‌ را در رعایت‌ حدود و انجام‌ وظایف‌خود برمی‌شمارد و آن‌ را مطلق‌العنان‌ رها نمی‌کند.
«...اگر یک‌ روز هم‌ به‌ عمر مجلس‌ شورای‌ ملی‌ باقی‌ بماند، یک‌کسی‌ بر خلاف‌ اساس‌ مشروطیت‌ اقدام‌ کند، از وکالت‌ منعزل‌است‌...»
«... قانون‌ باید حاکم‌ باشد و وضع‌ آن‌ از وظایف‌ مجلس‌ شورای‌ملی‌ است‌. اگر امروز که‌ مجلس‌ هست‌، یک‌ قانونی‌ محتاج‌ به‌اصلاح‌ و شرح‌ باشد، البته‌ باید به‌ مجلس‌ رجوع‌ کنند، نه‌ این‌ که‌هر جا نمی‌فهمند، خودشان‌ تغییراتی‌ داده‌ و یک‌ ماده‌ اضافه‌کنند...»
«... شغل‌ مجلس‌ اختصاص‌ به‌ مالیه‌ی‌ مملکت‌ ندارد. باید درجنگ‌ کردن‌، در تعمیر کردن‌ و خراب‌ کردن‌ و بخشیدن‌ و همه‌ی‌این‌ها دخالت‌ کند.
حکومت‌ملی‌ هم‌ معنایش‌ این‌ است‌ که‌ تمامی‌ کارهای‌ عمومی‌راجع‌ به‌ خود مردم‌ است‌. مردم‌ هم‌ وکیل‌ معین‌ می‌کنند که‌ به‌امورات‌ آن‌ها رسیدگی‌ کند... البته‌ مجلس‌ شورای‌ ملی‌ حق‌نظارت‌ دارد و باید همه‌ قسم‌ تحقیقات‌ بنماید...»
بدین‌ ترتیب‌، مجلس‌ از نگاه‌ مدرس‌ با رعایت‌ حدود، بر بالادست‌دیگر ترتیبات‌ سیاسی‌ کشور، قرار می‌گیرد.

7ـ سیاست‌ و دیانت‌
از دیگر جنبه‌های‌ حایز اهمیت‌ در اندیشه‌ی‌ مدرس‌، نگاه‌ او به‌پدیده‌ی‌ سیاست‌ و دیانت‌ و رابطه‌ی‌ این‌ دو با یک‌دیگر است‌. سیاست‌ درلغت‌ به‌ معنای‌ نگهداری‌ و حراست‌، حکم‌ راندن‌ بر رعیت‌، داوری‌ و تدبیرو اجرای‌ احکام‌ بر مبنای‌ دادگری‌ و شیوه‌ی‌ اداره‌ی‌ امور داخلی‌ و خارجی‌یک‌ کشور یا یک‌ جامعه‌ می‌باشد. این‌ واژه‌، با پسوندها و ضمایمی‌ که‌به‌ خود می‌گیرد، معنایی‌ متفاوت‌ می‌یابد و حوزه‌های‌ گوناگونی‌ ماننداجتماع‌، اقتصاد، فرهنگ‌، سیاست‌ اجتماعی‌، سیاست‌ اقتصادی‌، سیاست‌فرهنگی‌ و ترکیباتی‌ دیگر از این‌ دست‌ را شامل‌ می‌شود. از سوی‌ دیگر،دیانت‌ در معنای‌ لغوی‌ خود شامل‌ دینداری‌، خدا ترسی‌، دادگری‌،داوری‌، کیش‌، آیین‌، رسم‌ و قانون‌ می‌شود و از نگاه‌ کلی‌ به‌ معنای‌مجموعه‌ای‌ از قوانین‌ و احکام‌ گوناگون‌ و دستورالعمل‌های‌ اخلاقی‌ وعبادی‌ است‌ که‌ از طرف‌ خداوند، به‌ وسیله‌ی‌ پیامبران‌ در اختیار نوع‌ بشرگذارده‌ شده‌ تا بدان‌ وسیله‌،، نظامی‌ عادلانه‌ را در جوامع‌ به‌ وجود آورند.بحث‌ ارتباط‌ میان‌ دین‌ و سیاست‌ و چگونگی‌ ارتباط‌ این‌ دو حوزه‌ بایکدیگر، بحثی‌ تازه‌ نیست‌ و از گذشته‌های‌ دور، اظهار نظرهای‌ گوناگونی‌در خصوص‌ آن‌ وجود داشته‌ است‌ و حضور حکومت‌های‌ دینی‌ وحکومت‌هایی‌ جدای‌ از دین‌ و حتی‌ معارض‌ با آن‌، حکایت‌ از دو سرطیفی‌ دارد که‌ در این‌ زمینه‌ می‌توان‌ ملاحظه‌ نمود.
از رهگذر آن‌چه‌ بیان‌ گردید، مدرس‌ در خصوص‌ چگونگی‌ ارتباط‌ این‌دو مفهوم‌ با یک‌دیگر، در یکی‌ از جلسات‌ مجلس‌ چنین‌ می‌گوید:
«... یک‌ وقتی‌ در نجف‌، آب‌ قحط‌ شده‌ بود. بنده‌ مسافرت‌ کردم‌بروم‌ اراضی‌ بابل‌ را ببینم‌. 10 ـ 15 روزی‌ رفتم‌. عتیقه‌جات‌ آن‌جارا استخراج‌ می‌کردند. فکر می‌کردم‌ ممالک‌ اسلامی‌ رو به‌ ضعف‌رفته‌ و ممالک‌ غیر اسلامی‌ رو به‌ ترقی‌. چندین‌ روز فکرمی‌کردم‌. بالاخره‌ فهمیدم‌ که‌ ممالک‌ اسلامی‌، سیاست‌ و دیانت‌را از هم‌ جدا کرده‌اند، ولی‌ ممالک‌ دیگر، سیاستشان‌ عین‌دیانتشان‌ یا جزو آن‌ است‌. لهذا در ممالک‌ اسلامی‌، اشخاصی‌ که‌متدین‌ هستند، دوری‌ می‌کنند از کسانی‌ که‌ داخل‌ سیاست‌هستند. آن‌ها که‌ دوری‌ کردند، ناچار همه‌ نوع‌ اشخاص‌، رشته‌ی‌امور سیاست‌ را در دست‌ گرفته‌ و لهذا رو به‌ عقب‌ می‌رود... من‌و امثال‌ من‌ که‌ مشروطه‌ را تصدیق‌ کردیم‌ برای‌ این‌ بود که‌ یک‌اختلافی‌ از بین‌ برداشته‌ شود. این‌ معنی‌ ندارد که‌ دولت‌ و ملت‌،سیاست‌ و دیانت‌ دو تا بشود. پیغمبر اکرم‌(ص‌) که‌ مؤسس‌دیانت‌ بود، رییس‌ سیاست‌ بود. از آن‌ وقت‌ که‌ اختلاف‌ پیدا شد،ممالک‌ اسلام‌ رو به‌ ضعف‌ رفت‌.»
مدرس‌ در ریشه‌یابی‌ دلیل‌ انحطاط‌ مسلمین‌ در اداره‌ی‌ کشورها وسرزمین‌ها، یکی‌ نبودن‌ آیین‌ اعتقادی‌ اداره‌ کنندگان‌ با شیوه‌های‌ علمی‌اجرای‌ سیاست‌ و پیشبرد آن‌ را بعنوان‌ عاملی‌ اصلی‌ تلقی‌ می‌کند و تلفیق‌اعتقاد و عمل‌ و دین‌ و سیاست‌ را به‌ عنوان‌ عامل‌ رهایی‌ از انحطاط‌ موجودبر می‌شمارد.