اميرمحمدابراهيم خان علم (شوكتالملك دوم) - زندگي سياسي محمدابراهيم خان علم (شوكتالملك دوم) - طی سال های 1331ـ1343ق

فراخواني حكام قاينات و سيستان به تهران در سال 1330ق/ 1911م منجر به خلع اميرعلياكبر خان (حشمتالملك) از حكمراني سيستان شد. به دنبال عزل حشمتالملك، حكومت مركزي و عناصر خارجي (به ويژه انگلستان) تشخيص دادند شوكتالملك را به حكومت قاينات و سيستان منصوب كنند. محمدعلي منصف در اين باره مينويسد: «چه قبل از حكومت امير ]شوكتالملك[ و چه اوايل حكومت او منطقه قاينات و حتي قسمتي از نقاط جنوبي خراسان به علت شرارت بلوچهاي سرحدي فوقالعاده ناامن بود و اشرار بلوچ دست به قتل و غارت آباديها و كاروانهاي تجارتي ميزدند. در ضمن همين تجاوزات بود كه مقدار زيادي از كالاي تجارتي تجار هندي نيز به يغما رفت و اين حوادث موجب نارضايتي و اعتراض دولت انگليس گرديد ... سفارت انگليس براي حفظ امنيت اتباع خود و امتعه آنها به دولت ايران فشار آورد كه امنيت منطقه را حفظ نمايد. دولت مركزي كه بر اثر حكومت چند ساله از 1323 تا 1331ق/1905ـ1911م به لياقت و كارداني اميرمحمد ابراهيمخان شوكتالملك آگاهي و اطمينان يافته بود موقع مراجعت از تهران او را با انتصاب به حكومت قاينات و سيستان مأمور كردند ...»   بدين ترتيب، تقريبآ پس از سه دهه، بار ديگر حوزه حكمراني خاندان علم منسجم و يكپارچه شد.
از اين تاريخ تا حدود سال 1343ق/1303ش كه تقريبآ مصادف با پايان عمر سلسله قاجار در ايران است، اميرمحمد ابراهيم خان علم (شوكتالملك) حكمراني ايالات قاينات و سيستان را به عهده داشت كه در چند سال آخر حكمرانياش ايالت بلوچستان نيز به حوزه قدرت وي ضميمه شده بود. به اين ترتيب در طي اين دوره سيزده ساله سراسر قلمروهاي شرقي كشور، از شمال قاينات تا خليجفارس در يد قدرت شوكتالملك قرار گرفت. تنها وقفهاي كه در طي اين مدت در حكمراني وي به وجود آمد فاصله سال 1334/ 1915م تا سال 1335ق/ 1916م بود كه بنابه دلايلي از حكومت اين ايالات عزل و برادرزادهاش اميرمعصوم خان حسامالدوله به جاي وي به حكومت قاينات و سيستان منصوب شد.
دوره سيزده ساله حكمراني شوكتالملك در قاينات و سيستان و بعد هم بلوچستان، شاهد تحولات مهمي در تاريخ ايران و جهان است. چنان كه تقريبآ مقارن فراخواني شوكتالملك به تهران وي شاهد اولتيماتوم روسيه به ايران و همراهي ضمني انگلستان با آن كشور، و اخراج هيئت مورگان شوستر، مستشار مالي آمريكايي، از ايران است.
سال 1333ق/ 1914م كه مصادف با سومين سال حكمراني شوكتالملك در قاينات و سيستان است، جنگ جهاني اول آغاز ميشود و تقريبآ از همان اوايل جنگ، ايران از سوي نيروهاي متفقين به اشغال در ميآيد بدون اين كه  به اعلان بيطرفي ايران در جنگ توجهي شده باشد. در سال 1336ق/ 1917م از طرف انگلستان پليس جنوب در ايران راهاندازي ميشود. در سال 1336ق/ 1917م جهان شاهد يكي از بزرگترين انقلابات قرن، يعني انقلاب روسيه است. اين حادثه در مقياسي وسيع در تحولات تاريخ معاصر ايران مؤثر بود و در آنچه مربوط به نقش كشورهاي خارجي در ايران ميشد، حساسيتهاي زيادي در جهتگيريهاي آتي انگلستان در ايران برجاي نهاد و نقش حكامي نظير شوكتالملك را به عنوان پادزهري در مقابل نفوذ و گسترش بلشويسم به طرف قلمروهاي جنوب شرقي و شرق ايران حساستر و مهمتر كرد.
سال 1337ق/ 1918م مصادف با شكست نهايي متحدين به رهبري آلمان و پايان يافتن جنگ اول جهاني است. سال 1338ق/ 1919م براي ايران برههاي حساس و بالاخص براي دولتمردان كشور و در رأس آنها نخستوزير وقت، سالي ننگين و شوم مينمايد. در اين سال انگلستان با همكاري وثوقالدوله، نخستوزير وقت ايران، تلاش ناموفقي را انجام داد تا قرارداد معروف 1919م/ 1338ق را با ايران امضا نمايد. در سال 1339ق/1299ش كودتاي معروف سوم اسفند با پشتيباني انگلستان و سركردگي ظاهري رضاخان ميرپنج در ايران اتفاق افتاد و بدين ترتيب آخرين تلاشهاي مشروطه خواهان در واپسين روزهاي قرن سيزدهم هجري شمسي به خاموشي گراييد. با ظهور رضاخان دورهاي از ديكتاتوري بنيان نهاده شد و از اين پس و بهويژه پس از صعود نهايي رضاخان به تخت سلطنت «به عنوان رضا شاه پهلوي» نقشهاي حكام و عواملي نظير شوكتالملك سرنوشت ديگري يافت. در سال 1340ق/ 1300ش از سويي شاهد انعقاد قرارداد مودّت و دوستي بين ايران و روسيه شوروي هستيم كه اين قرارداد نميتوانست از نظر دولتمردان انگليسي ناديده انگاشته شود. هرچند اين كشور به دنبال «ايجاد روابط با حكومت انقلابي روسيه و انقضاء معاهده تجاري ... هيچ عذر و بهانهاي براي ممانعت از تماس ايران با روسيه نمييابد». اما اين امر پيش از آنكه حاكي از رضايت اين كشور باشد ناشي از شرايط خاص سياسي بود. بنابراين «انگلستان مجبور ميشود تا در كنار اجراي نقشه كودتايي كه بهعنوان راهحل نهايي درنظر گرفته است تن به پذيرش ارتباط مودتآميز ايران و روسيه شوروي بدهد».   از سوي ديگر شاهد وقوع جنبشها و قيامهاي مسلحانه چندي در سراسر ايالات شمالي كشور هستيم. هر چند جنبش خياباني و ميرزاكوچك خان جنگلي پيش از اين تاريخ شعلهور شده بود، اما مهمترين جنبش سال 1300ش/ 1340ق قيام كلنل محمدتقي خان پسيان در خراسان بود كه به دليل مجاورت خراسان با حوزه حكمراني اميرشوكتالملك علم، وي به ميزان وسيعي با اين قيام مرتبط شد. از اين زمان تا پايان قطعي حكمراني شوكتالملك در قاينات و سيستان و بلوچستان در سال 1303ش/ 1343ق بهتدريج پايههاي صعود رضاخان به سلطنت در حال استحكام بود و در اين فاصله حكومت مركزي با كمك سردار سپه به خودسري اغلب خوانين محلي، سران ايلات و عشاير و همچنين جنبشهاي  مختلف پايان داد. از اين زمان به بعد رضاخان با بهرهگيري از حركتهاي سياسي نظير جمهوريخواهي سعي داشت تا به دستور و پشتيباني انگلستان، تاريخ ايران را به مسيري جديد سوق دهد. از زمان صعود رضاشاه به تخت سلطنت، شوكتالملك نيز به تبع تحولاتي كه به پشتيباني دولت انگلستان در ايران در حال شكلگيري بود نقشهاي حساستر و وسيعتر از حوزه حكمراني چند ايالت را به عهده گرفت.
حفظ امنيت در ايالات سيستان و قاينات از اولويتهاي اوليه حكومت مركزي ايران و انگلستان بود. بنابراين شوكتالملك، حكمران مورد توافق طرفهاي ذينفع، اولين برنامهاش به وجود آوردن محيطي امن در اين ايالات بود تا تسكيني بر خرابيهاي سالهاي پيشين باشد.
حشمتالملك كه در اين هنگام در سيستان بسر ميبرد، اندكي بعد از ورود برادرش شوكتالملك به حوزه حكمراني خود در سيستان و قاينات، به قاينات عزيمت كرد و آخرين سالهاي عمرش را در بيرجند سپري نمود بدون اين كه  در مسائل سياسي منطقه دخالتي داشته باشد. عمدهترين مشغوليت او در اين دوره پرداختن به امور كشاورزي و اداره املاك زراعيش بود كه ميزان قابلتوجهي از اراضي اين ايالات را شامل ميشد. حشمتالملك، پس از طي يك بيماري طولاني در شهر بيرجند در سال 1333ق/ 1914م درگذشت ودر شهر مقدس مشهد در مقبره خانوادگي خاندان علم به خاك سپرده شد. با مرگ وي عمر يكي از مهمترين و جنجاليترين حكمرانان خاندان علم بسر آمد و از اين پس شوكتالملك با خيالي آسودهتر به حل و فصل امور مربوط به حوزه حكمرانياش مشغول شد.
اولين اقدام شوكتالملك در حوزه جديد حكمرانياش منحل ساختن قشون محلي سيستان بود. اين قشون در زمان حيات برادرش حشمتالملك و تحت فرماندهي وي ايجاد شده بود. بنابراين درجه وفاداري اين قشون نسبت به حاكم جديد (شوكتالملك) سخت مورد ترديد بود. از اين رو شوكتالملك بدون اين كه  مستقيمآ انحلال اين قشون را اعلام كند از پرداخت مواجب عقبافتاده آنها ممانعت به عمل آورد و حكومت مركزي را متقاعد ساخت تا از پرداخت حقوق آنها خودداري ورزد و حتي در صورت امكان آن را منحل سازد. گزارش كنسول انگلستان در اين باره حاكي از آن بود كه «روز 17 دسامبر ]7 محرم 1331/م1912[ قريب 100 نفر سرباز خواستهاند در قونسولخانه تحصن اختيار نمايند. شكايت اينها اين بود كه حقوقشان عقب افتاده و دولت ايران تلگرافآ امر صادر نموده و بسياري از آنها را بدون حقوق اخراج نموده و حقوق سايرين را تخفيف داده است». كنسول در ادامه گزارش خود به دخالت تلويحي دولت انگلستان براي نگهداري بخشي از اين نيروها كه مفيد تشخيص داده است، اشاره ميكند و ميافزايد «در ميان عساكري كه اخراج شدهاند پنجاه شتر سوار براي حفظ راه كوه ملك سياه بودند. سفارت در اين باب به دولت ايران اظهاراتي نمود كه اين پنجاه نفر را اخراج ننمايند و قرار حقوق عقبافتاده آنها را بدهند.» 
در اين زمان سياست استعماري انگلستان در ايالات سيستان و قاينات تجهيز و آموزش قشون محلي بود. انگلستان با اجراي اين سياست قصد داشت تا با پديد آوردن يك قشون محلي و آموزش دادن آنها توسط افسران انگليسي و آشنا ساختن آنها با اسلحههاي مدرن آن روز بتواند منافع سياسي، نظامي، و اقتصادي خود را در منطقه قاينات و سيستان تأمين كند. بهويژه اين كه  انگلستان به وفاداري شوكتالملك در رأس اين قشون تجهيز شده كاملا اميدوار بود. بنابراين شوكتالملك قادر بود از يكسو تنشهاي موجود بين حكومت اين مناطق و حكومت مركزي را كه از دورههاي پيشين باقيماندهبود از ميانبردارد و از سويديگر طرفدار سياستانگلستان در اينمنطقه باشد.
انگلستان براي اين كه  ذهنيت دولتمردان حكومت مركزي را براي تأسيس اين قشون آماده كند، همواره به ايران فشار ميآورد كه براي حفظ امنيت اين منطقه چارهانديشي كند. از جمله سفارت انگلستان در تهران «براي حفظ امنيت اتباع خود و امتعه آنها به دولت ايران فشار ميآورد كه امنيت منطقه ]قاينات و سيستان[ را حفظ نمايد». در راستاي همين درخواست بود كه دولت ايران پس از مراجعت شوكتالملك از تهران او را مأمور كرد تا «براساس نظام جديد آن زمان مبادرت به تشكيل قشوني كند و منطقه را از ناامني برهاند». 
شوكتالملك توانست با كمك مالي و نظامي انگلستان و با دستورالعمل حكومت مركزي، يك ارتش محلي كه به شيوهاي مدرن تجهيز شده و آموزش ديده بود، ايجاد كند. بدين ترتيب وي قادر شد با كمك اين ارتش محلي تا حدود زيادي از ناامنيهاي منطقه بكاهد و به شرارتهاي سارقان و دزدان بلوچ و افغاني پايان دهد. مضافآ اين كه در اين زمان دوران موسوم به صلح مسلح (1900ـ1914م) به سرعت در حال سپري شدن بود و هر آن بيم آغاز جنگ ميان انگلستان با كشورهاي رقيب ميرفت. بنابراين انگلستان بر اين بود تا با ايجاد نظم و امنيت در مناطق تحت نفوذ خود و همچنين تجهيز دوستان و طرفداران اين كشور در شرايط وقوع جنگ، از تسهيلات ايجاد شده به نفع خود بهره ببرد. چنان كه اين امر كاملا صورت واقع به خود گرفت و در طي جنگ اول جهاني ايالات تحت حكمراني خاندان علم منطقهاي امن و در عين حال پراهميت براي فعاليت نيروهاي انگليسي و متحدانش شد. اسدالله علم، فرزند شوكتالملك، بعدها در بازگويي خاطرات پدرش تأييد ميكند كه وي در اين منطقه قشون مجهزي را ترتيب داده بود كه حتي از ارتش حكومت مركزي ايران قويتر مينمود و اين قشون فقط از شوكتالملك فرمان ميبرد و مواجبشان را نيز مستقيمآ او ميپرداخت. 
دولت روسيه برخلاف انگلستان از انتصاب شوكتالملك به حكومت قاينات و سيستان راضي به نظر نميرسيد. در واقع در همين زمان روسيه در تلاشي ناموفق درنظر داشت شوكتالملك را به طرفداري از خود متقاعد سازد. خود شوكتالملك بهطور ضمني به اين قضيه اشاره ميكند. «... قبل از جنگ اول از طريق رشت به روسيه رفتم و از سنپطرزبورگ از طريق عشقآباد به خراسان برگشتم. تو ]اسدالله علم[ نميداني با آن كه به من احترام ميشد چه بر من گذشت ...» 
دولت روسيه بخصوص نارضايتي خود را از تشكيل قشون محلي كه به ياري انگليسيها تأسيس شده بود، اعلام كرد. سرهنگ علينقي وزيري كه در آن هنگام در قشون جديد قاينات خدمت ميكرد در خاطراتش از برخورد غرضآلود كنسول روسيه از تشكيل اين قشون ياد ميكند و برخورد او را با شوكتالملك بسيار تند و غيردوستانه ميداند و مينويسد: «كنسول روس روش تند و مستبدانهاي داشت و نسبت به امير و حتي من و ساير مأمورين دولتي با خشونت رفتار ميكرد و نظرهاي نامساعد نشان ميداد. چنان كه مانوري كه از قشون تازه تأسيس يافته قاينات به معرض نمايش گزارده شد و مخصوصآ عمليات سوارهنظام و جماز كه موجب تحسين و حيرت همه شد، اين آقاي كنسول از آن انتقادهاي غرضآلود به عمل آورد...» 
ماروين زونيس كه در حوزه تاريخ معاصر ايران تحقيقاتي انجام داده است تأكيد دارد كه ارتش خصوصي شوكتالملك توسط انگليسيها تشكيل شده و از حمايتهاي فني و آموزشي كارشناسان اين كشور برخوردار بوده است. به نظر وي انگلستان اين ارتش را صرفآ براي تأمين منافعش در اين منطقه ايجاد كرده بود. وي درباره چگونگي روابط شوكتالملك با انگليسيها و تشكيل قشون محلي وي ميگويد:
شوكتالملك با بريتانياييها روابط نزديكيداشت. زيرا ازنظر بريتانيا مرزهاي شرقي ايران آخرين خاكريز دفاعي امپراتوري بريتانيا در هند در مقابل نفوذ روسيه بود. گزارش شده است كه بريتانياييها سالانه مقداري كمك مالي در اختيار او قرار ميدادند تا هزينه ميليشياي خصوصي خود را تأمين كند.
ماروين زونيس ادامه ميدهد كه هر چند برخي از سران ايلات و عشاير و حكام مناطق ديگر ايران داراي ارتشهاي خصوصي از اين نوع بودند اما «فقط معدودي از اين ميليشياهاي خصوصي در موقعيت استراتژيكي شبيه به نيروهاي شوكتالملك قرار داشتند و ميتوانستند مانند او از حمايت بريتانيا برخوردار شوند.» 
از جمله دلايل ديگري كه انگلستان را براي تشكيل قشون مدرن در قاينات متقاعد ساخت دستهبنديهاي سياسي نظامي جديد در سطح جهاني بود. بهويژه اين كه  در كمتر از يك سال بعد، جنگ اول جهاني آغاز شد و ايران صحنه نبردهاي طرفين قرار گرفت. بنابراين انگلستان جهت حفظ برتري و تأمين امنيت در اين مناطق بهويژه براي جلوگيري از رسوخ متحدين به اين نواحي به وجود چنين نيرويي نياز داشت.
بنابراين ترديدي وجود ندارد كه ارتش محلي و مدرن شوكتالملك عمدتآ به تجهيزات و آموزش افسران انگليسي متكي بوده و در سازماندهي مقاصد اين كشور در اين منطقه نقش حساس و مهمي برعهده داشته است كه از آن جمله تأمين امنيت لازم براي فعاليتهاي اقتصادي ـ تجاري اتباع انگليسي و فعاليتهاي سياسي ـ اطلاعاتي مأموران مخفي و كنسولهاي اين كشور، و احتمالا جلوگيري از فعاليتهاي آينده كمونيستها در اين مناطق بود.
در واقع اصلاحاتي كه در اين دوره از سوي شوكتالملك در ايالات سيستان و قاينات انجام ميگرفت غالبآ شامل بخشهايي ميشد كه برآورنده نيازها و تقاضاهاي عناصر خارجي و يا در نهايت پاسخگوي درخواستهاي طبقات متنفذ ساكن اين مناطق بود. اما در وضعيت عامه مردم و رعايا هيچگونه گشايشي احساس نميشد و آنها همچنان در فقر و فلاكت بسر ميبردند. اعترافات شخص شوكتالملك در سومين سال حكمرانياش بر سيستان و قاينات در سال 1333ق/1914م راجع به خرابي اوضاع سيستان شنيدني است:
گويا تا به حال موفق نشده باشم كه شمهاي از خرابيهاي شهر سيستان را جسارت نمايم. اقلا لازم است جسارت نمايم در تمام شهر سيستان يك خانه قابل سكونت نيست. آبادي شهر منحصر است به منزل سركار سرتيپ محمدرضاخان در ساير جاها تمام خراب، ارگ خراب، منزل ارگ خراب، ارگنو خراب، حسينيه خراب، مسجد خراب و بالاخره تمام خراب. شرح آباديهايي كه داشته و خرابيهايي كه دارد زمان شرفيابي مفصلا جسارت خواهم نمود. 
شوكتالملك از ركود تجارت در سيستان نيز سخن به ميان ميآورد اما دلايل آن را ذكر نميكند فقط يادآور ميشود كه «حالا در سيستان چيزي پيدا نميشود، بهكلي تجارت خوابيده است». 
در واقع بهنظر ميرسد هدف شوكتالملك از ذكر خرابيهاي سيستان يادآوري اثرات مخرب حكمراني برادر و برادرزادگانش در اين ايالت باشد و بدين طريق ميخواهد براي خود كسب محبوبيت كند، اما به رغم گزارشات وي درباره وضع نابسامان و ويران سيستان هيچگونه مدرك و يا گزارشي مبني بر اقدام سازنده و اساسي از سوي شوكتالملك جهت بهبود اوضاع مردم اين منطقه در دست نداريم. در واقع خود حكومت مركزي هم در موقعيتي قرار نداشت كه بتواند به وضعيت فلاكتبار و نابسامان مردم اين منطقه رسيدگي كند؛ به همين دليل در شرايط ناتواني حكومت مركزي و عدم اقدام صحيح و سازنده از سوي حاكم اين ايالات فقر و فلاكت از ويژگيهاي بارز مردم اين مناطق بود. عايدات تقريبآ ناچيزي هم كه در اين مناطق به دست ميآمد بخش عمده آن از سوي حاكم و مأموران دولتي ضبط ميشد.
كشاورزي و تجارت برخي محصولات زراعي از مهمترين اشتغالات اقتصادي مردم اين ايالات بود. بهويژه تجارت برخي از محصولات زراعي نظير زعفران در اين منطقه اهميت داشت، اما تجارت آن در انحصار شوكتالملك بود. گزارشي را كه كارگزار مالياتي حكومت مركزي در اين دوره از اين ايالات براي خزانهداري كل درباره وضعيت اقتصادي و كشاورزي مردم اين منطقه ميفرستد تا حدود زيادي روشنگر وضعيت عمومي زندگي اجتماعي رعاياي اين ايالات است. اين گزارش كه در سوم جماديالثاني 1333/1914م ارسال شده است وضعيت اقتصادي عامه مردم را اسفبار توصيف ميكند تا جايي كه ميگويد مردم قادر به پرداخت مالياتهاي عقبافتاده خود نيستند، چرا كه اندك زميني هم كه در اختيارشان قرار دارد به زحمت از عهده معيشت بخور و نمير آنها برميآيد. طبق اين گزارش، در اين ايالات، عمده مالياتدهندگان كه در واقع بزرگترين ملاكان اين مناطق نيز بودند شامل پنج نفر ميشدند كه عبارت بودند از: شوكتالملك، حشمتالملك مرحوم، اميرمعصوم خان حسامالدوله و سرتيپ محمدرضا خان نايبالحكومه سيستان، و همچنين مصباح ديوان نايبالحكومه قاينات. بنابراين روشن ميشود كه اكثر رعاياي اين ايالات خود فاقد زمين بودند و غالبآ به كارهاي مالداري و دامداري و تجارت محدود ميپرداختند. برخي افراد ديگر نيز جهت معيشت خود ناگزير براي چند ماه در سال خانه و كاشانه خود را به قصد كار به نقاط ديگر كشور و حتي افغانستان و روسيه ترك ميكردند. بدين ترتيب مالياتهايي كه در اين زمان از رعاياي اين منطقه اخذ ميشد بيشتر ماليات سرانه و خانوار بود تا ماليات بردرآمد. با اين حال به دليل عدم وجود امنيت: «در اين چند سال كه بلوچ تمام حشم آنها را برده است اهالي قادر به پرداخت ماليات نيستند و تمام از زور گرسنگي و فلاكت پراكنده شدهاند و هر كدامي به يك سمت فرار نمودهاند. اغلب، ترك بلد كرده به خراسان رفتهاند. دراين صورت هم ماليات سركله و هم ماليات خانوار آن صفحات بلاوصول مانده است ... سالي در تابستان چندين هزار مرد به طرف عشقآباد و مرو و روسيه ميروند و همين طور اهالي سني مذهب به طرف افغانستان براي عملگي ميروند و در اين جا، يك مشت زن و بچه ميماند. به اين طريق مخارج زمستان خود را تهيه نموده مراجعت مينمايند». در برخي موارد كساني كه جهت يافتن كار از اين ايالات (سيستان و قائنات) خارج ميشدند ديگر به محل زندگي قبلي خود باز نميگشتند. چنان كه از گزارش فوق برميآيد به دليل مشكلاتي كه با شروع جنگ اول جهاني پديد آمده بود «دو سال است كه يك ثلث آنها هم مراجعت نكردهاند». در اين زمان پول در كشور بسيار كمياب شده بود و در نتيجه عايدات اين مناطق نيز بسيار كاهش يافته بود. تا قبل از آغاز جنگ اول جهاني سالانه حدود 000/430 تومان از راه فروش اقلامي نظير قالي، گوسفند، پشم، كرك، پنبه، ترياك، روغن، عناب، زرشك، كندر و غيره عايد اين منطقه ميشد، اما در زمان جنگ «به واسطه مسدود شدن طرق تجارت شايد ده هزار تومان هم عايد نشده است. علاوه بر آن مبلغ گزافي بانك شاهنشاهي از اهالي طلب داشت، تمام را جمع كرده است و اداره ماليه هم كه متجاوز از 72 هزار تومان از بابت ماليات جمعآوري كرده است. و به اين جهت بهطوري قحطي و كسادي شده است كه در بين تمام تجار بيرجند ممكن نيست يك روزه صد تومان فراهم نمود ...» 
بنابراين با آغاز جنگ جهاني اول و ورود نيروهاي متفقين و در رأس آنها انگليسيها به قاينات و سيستان آسيبهاي جبرانناپذير و مهلكي بر مردم اين منطقه وارد شد، بدون اين كه حكمران اين ايالات راهحلي عملي و كارساز براي از بين بردن اين معضلات پيدا كند.
شوكتالملك تا سال 1334ق/1915م كماكان به حكمراني خود در سيستان و قاينات ادامه داد، اما در اين سال كه همزمان با دومين سال آغاز جنگ جهاني اول بود، از حكومت اين ايالات عزل شد و به جاي وي برادرزادهاش اميرمعصوم خان حسامالدوله كه در اين هنگام در تهران بسر ميبرد به جاي وي منصوب شد. دلايل چندي براي عزل شوكتالملك ارائه شده است. چنان كه در مباحث پيشين آمد در سال 1331ق/ م1912 بدون اين كه  به اختلافات دروني خاندان علم پايان داده شود، شوكتالملك توانست حكومت سيستان را از برادرش منتزع سازد. بنابراين رقابتها و منازعات دروني آنها حل و فصل نشد و بعد از مرگ حشمتالملك فرزندانش از مخالفت و رقابت با عمويشان شوكتالملك باز نايستادند. حسامالدوله كه در اين هنگام در تهران بسر ميبرد توانست باتوجه به تحولات سياسي ـ نظامي منطقه دسيسههايي را بر ضد عموي خود تدارك ببيند. از جمله سعي داشت موضوع قتل يكي از متنفذان محلي را به گردن شوكتالملك بيندازد. بهويژه اين كه  قوامالسلطنه حكمران خراسان نيز دل خوشي از شوكتالملك نداشت و با همدستي با حسامالدوله درصدد بود براي شوكتالملك پروندهسازي كند و او را به بيلياقتي در امر حكومت و غيره متهم سازد.   اما از آنجا كه رقابت و دشمني بين شوكتالملك و قوامالسلطنه آشكار شده بود و از سوي ديگر قوامالسلطنه در دولت مركزي نفوذ داشت، اتهاماتي از اين نوع صرفآ به عنوان دستاويزي در دست حكومت مركزي بود تا هر وقت فرصت اقتضا نمايد، بتواند شوكتالملك را از حكمراني قاينات و سيستان عزل كند. قوامالسلطنه كه از مدتها قبل درصدد بود تا شوكتالملك را از حكومت عزل كرده و حكمراني قاينات و سيستان را ضميمه حكومت خراسان كه خود حكمران آن بود، نمايد در طي يكي از مراسلاتش به وزارت داخله در دوازدهم محرم 1334/1915م مينويسد:
در جواب تلگراف نمره 1899 راجع به تظلم اهالي قاين از شوكتالملك عرض ميكنم كه شكايات به خود بنده نيز رسيده لكن ممكن است نظر به بستگي مشاراليه به بعضي مقامات اقدامات آخرين بنده به مشكلاتي تصادف نمايد كه بالمآل مرضي آن وزارت جليله واقع نشود. در اصلاح احوال قاينات تأييدات شرطه است كه قاينات را به خراسان اتصال معنوي داده، براي اهالي كه ملجاء و مرجعي ندارند تدبيري مؤثر اتخاذ فرمايند كه زودتر از عاقبت بسيار وخيمي كه از استقلال شوكتالملك و انفصال باطني قاينات از خراسان مترتب است اجتناب فرموده باشيد. 
اينگونه تحريكات و توطئههاي داخلي برضد شوكتالملك از سوي مخالفينش ابراز ميشد، اما اينها تنها دلايل عزل وي از حكومت نبودند، بلكه مشكلات ديگري هم در اين زمان بروز كرد كه بيشتر در عدم تشخيص دقيق و به موقع او از اوضاع و احوال جهاني و ناهوشياري سياسي وي نهفته بود. به نظر ميرسد در اين برهه شوكتالملك در قضاوتش درباره كشورهاي درگير در جنگ اول جهاني دچار اشتباه شده باشد. در واقع شوكتالملك در اين زمان اشتباهي را مرتكب شده بود كه حدود 25 سال بعد رضاشاه در موضعگيرياش در قبال متفقين و آلمان دچار آن اشتباه شد. هرچند عزل شوكتالملك از حكومت فقط يك سال به طول انجاميد و او بار ديگر توانست نظر مساعد قدرتهاي خارجي و حكومت مركزي را به سوي خود جلب كند.
در نخستين سال جنگ جهاني اول هنوز مشخص نبود كه موضع كدام طرف درگير در جنگ قويتر است به همين دليل روابط شوكتالملك با انگليسيها بسيار خوب بوده و همواره مراودات دوستانهاي بين وي و نمايندگان و كنسولهاي اين كشور وجود داشت.
اما هر چه زمان بيشتري سپري ميشد موضع آلمان و متحدين (كشورهاي محور) بر متفقين پيشيگرفته و بهويژه با تهاجمات سريع آلمان پيروزي اين كشور بر متفقين ازنظر غالب صاحبنظران قطعي به نظر ميرسيد. از سوي ديگر در همين زمان يك نوع حس آلماندوستي نيز در ميان ايرانيان كه ساليان دراز تحت سلطه روسيه و انگلستان بودند و اينك به صورت دو كشور متحد در مقابل آلمان ميجنگيدند وجود داشت. به نظر ميرسيد به رغم احتياط و محافظهكاري ذاتي كه در شوكتالملك وجود داشت، در مقابل آلمانيهايي كه قصد عبور از قلمروهاي تحت حكمراني وي را داشتند اندكي مسامحه به خرج داده و به رغم هشدارهاي كنسولگري انگليس از عبور نيروهاي آلماني كه از طريق قاينات قصد عزيمت به سوي افغانستان را داشتند ممانت به عمل نياورد تا به قول خودش بيطرفي ايران در جنگ نقض نشود. او منتظر شد تا دستور اكيد از حكومت مركزي ايران در اين باره صادر شود. بخصوص در اين مورد گفتگوهاي تندي ميان شوكتالملك و پريدوكس كنسول انگليس در منطقه قاينات روي داد. شوكتالملك در جواب و التيماتوم پريدوكس اعلام كرد: «من مأمور دولت ايرانم و دولت متبوعه من اعلام بيطرفي داده نميتوانم مزاحم رفت و آمد مسافرين شوم. مگر آنكه از وجود آنها فسادي ناشي شود و يا آنكه حكومت مركزي دستوري به من بدهد». 
بنابراين مأموران انگليسي تا دستور اكيد از حكومت مركزي صادر نشد نتوانستند شوكتالملك را متقاعد سازند تا راه عبور آلمانيها به سوي افغانستان را سد كنند. تا آنكه سرانجام «در 30 ژوئيه ]1915م/ق1334[ حاكم بيرجند (امير شوكتالملك علم) به ميجر پريدوكس اطلاع داد تا پيرو احكام واصله از تهران قوايي را براي بازداشت آلمانهاي قاين و خلع سلاح همراهانشان اعزام دارد». 
هرچند شوكتالملك به دنبال دستور حكومت مركزي بهطور تشريفاتي نيروهايي را جهت تعقيب آلمانيها اعزام كرد، اما نتيجهاي براي انگليسيها و روسها، كه در اين مناطق حضور داشتند، به بار نياورد. بدين ترتيب بود كه در موقعيتي كه انگلستان شديدآ درگير جنگ با آلمان بود، جهت تنبيه موقتي شوكتالملك هم كه شده بود، تصميم گرفت چند صباحي او را از حكمراني خود در سيستان و قاينات خلع سازد و ترديدي هم نبود كه حكومت مركزي ايران در شرايطي كه كشور از سوي متفقين اشغال شده بود، چارهاي جز پذيرش نظر انگليسيها نداشت. به ويژه اين كه اميرمعصوم خان حسامالدوله برادرزاده و رقيب بالقوه شوكتالملك در اين هنگام در تهران بسر ميبرد و نظر مساعد دولت انگلستان و روسيه را به طرفداري از خود جلب كرده بود.
بنابه دلايل فوق بود كه حكومت مركزي درصدد برآمد تا شوكتالملك را از حكومت قاينات معزول و برادرزادهاش اميرمعصوم خان حسامالدوله را به جاي وي منصوب كند. به همين دليل وزير داخله به قوامالسلطنه حكمران خراسان، كه با حسامالدوله نيز روابط بسيار نزديكي داشت، دستور داد تا اقدامات لازم را به عمل آورد، وزارت داخله در همين راستا در تاريخ 20 ربيعالاول سال 1334/1915م به قوامالسلطنه مينويسد:
اقتضا كرده است كه شوكتالملك از حكومت خلع و تغييري در حكومت قاين و سيستان داده شود. حالا در اين باب حضرت والا چطور صلاح ميدانيد و با حسامالدوله چه قسم مذاكره ميفرماييد كه احكام آن صادر شود و در خصوص خود شوكتالملك چطور صلاح خواهيد دانست. به مشهد احضار خواهيد فرمود و يا اين كه  به مركز احضار ميشود. مقصود اين است طوري اقدام شود كه توليد مشكلاتي و زحمتي در آنجا نكرده و به طور سهل و آسان مشارٌاليه از آنجا خارج و حكومت جديد روانه شود... 
قوامالسلطنه حكمران خراسان در تلاش براي خلع شوكتالملك و انتصاب حسامالدوله، در پاسخ تلگراف وزارت داخله پيشنهاد ميكند تا عزل شوكتالملك را طي تلگرافي به اطلاع او برسانند و دستور دهند به مشهد رهسپار شود تا درباره وي تصميم قطعي گرفته شود كه «اگر صلاح شد شوكتالملك به تهران فرستاده خواهد شد. چنانچه اطاعت نكرد فوري بدون تأخير تلگراف كنيد كه شوكتالملك بيايد مشهد مقدس دستورالعمل لازمه را به او بدهيد. و اگر به بعضي محذورات تقاعد ورزيد حسامالدوله را با دستورالعمل لازمه به حكومت سيستان و قاين بفرستيد. حسامالدوله را محرمانه ديده اهالي سيستان تمامآ با او همراهند...». 
در پي القائات قوامالسلطنه به وزارت داخله بود كه حكومت مركزي هم تا حدود زيادي بر اين باور شد كه شوكتالملك از عهده حكمراني اين ايالت برنميآيد و در تصميم خود مبني بر خلع شوكتالملك از حكمراني قاينات و سيستان راسختر شد. از جمله در جريان قتل يكي از معاريف محلي در حدود قاينات، قوامالسلطنه قاتل اصلي را شوكتالملك شناخت و در تلگرافي به رياستالوزرا كه در 21 صفر 1334/م1915 ارسال كرد نوشت: «... از قراري كه از مشهد تلگراف كردهاند نصرهالملك را شوكتالملك كشته است و داييهاي مقتول جلالالسلطان و عينالملك از حضور مبارك احقاق حق وي و مجازات قاتل را ميخواهند. چون في مابين پدر و پسرها ضديت و عداوت بوده بهطور قطع و يقين اين قتل هم از روي عمد بوده...». 
بدينترتيب شوكتالملك به دنبال يك سري گزارشات رسيده از حكومت خراسان و شكايات رعاياي قاينات و سيستان و فعاليتهاي حسامالدوله و همچنين القائات كشورهاي خارجي، از حكومت سيستان و قاينات عزل شد و اين تلگراف از سوي وزارت داخله خطاب به وي ارسال شد:
تلگراف مرموز نمره 52 رسيد و از اين كه نظر به حسن انتقال نكات كار را استنباط كردهايد خيلي خوشوقت شدم و توقف شما را هم به بعض جهات در آنجا ]قاينات و سيستان[ صلاح نميدانم، زيرا ممكن است بعضي حرفها پيش آمده و اسباب زحمت خودتان بشود و اگر مايل به رفتن به مشهد هم نيستيد ممكن است دو سه ماهي به تهران بياييد و به شما اطمينان ميدهم كه بعد از دو سه ماه اگر ميل مراجعت داشته باشيد بهطرز صحيح قرار آن داده شود كه به سرخانه و ملك رعيتي و علاقه خودتان مراجعت خواهيد فرمود... 
مستر هيل   رئيس بانك شاهنشاهي در بيرجند دليل عمده عزل شوكتالملك را عدم رضايت روسيه و انگلستان از وي ميداند: «در ماه فوريه /1916]ق1325[ تلگرافآ به شوكتالملك دستور داده شد كه براي مذاكره به مشهد عزيمت نمايد. چندي نگذشت، دستور به اين صورت تبديل شد كه مستقيمآ به تهران حركت كند. به عوض امير برادرزادهاش حسامالدوله كه مدتها مقيم تهران بود و روابطش با روسها حسنه است و بهعلاوه روابطش با انگليسيها هم اصلاح شده به حكومت قاينات و سيستان منصوب گرديد». 
بدينترتيب شوكتالملك از حكومت سيستان و قاينات خلع شد و به مدت يك سال دور از حوزه حكمرانياش در تهران بسر برد.
حكومت يك ساله حسامالدوله در سيستان و قاينات در واقع حكم تنبيهي براي شوكتالملك بود.
درباره عملكرد يك ساله حسامالدوله در رأس حكومت نظريات متعدد و گاه متضاد ابراز شده است. برخي از گزارشات اين دوره حاكي از كفايت وي در امر حكومت است. بهويژه اين كه  وي در ابتدا توانست نظريات مساعد و دوستانه نمايندگان و كنسولهاي خارجي در منطقه را به سوي خود جلب كند.
به نظر ميرسد كه حسامالدوله در ابتداي قدرتيابي موفق شده باشد تا حدودي امنيت منطقه قاينات و سيستان را تأمين كرده باشد. چرا كه برخي از تلگرافات ارسالي از سوي رعاياي قاينات براي حكومت مركزي حاكي از ابراز رضايت از عملكرد حسامالدوله است و از رياستالوزراء ميخواهند تا «اين نعمت عظما را پايدار و برقرار داشته باشند و خداي نكرده دومرتبه ظلم را ]شوكتالملك[ مسلط نفرمايند كه عمومآ بايد فرار را بر قرار اختيار نماييم». در پايان اين نامه شعري را درباره شوكتالملك ميآورند، كه حاكي از بيرحمي و ستمگري اوست: ترحم بر گرگ تيز دندان / ستمكاري بود بر گوسفندان. 
گزارش ديگري از اهالي عرب خانه از توابع قاينات حاكي از ظلم و ستم شوكتالملك به آنها در زمان حكمرانياش بر قاينات و سيستان بود. همچنين مفاد اين نامه حاكي از بيكفايتي وي در امر ايجاد امنيت و جلوگيري از شرارتهاي بلوچها و ديگران بوده است. در بخشي از اين نامه آمده است: «... به واسطه بيكفايتي حكومت سابقه، يعني آقاي شوكتالملك مال و جان ما به يغما رفته و پرده عصمت نواميس ما بيچارگان دريده و بر باد فنا رفت». ساكنان اين ناحيه از حكومت مركزي اظهار امتنان و تشكر ميكنند كه در اين «سنه مباركه ميمونه 1334ق/1915م كه از تفضلات الهي و بركات حضرت رسالتپناهي و توجهات امناء دولت ابدمدت حضرت شاهنشاهي مورد عنايت و مرحمت ايشان واقع شديم، يعني ما رعاياي ضعيفه را به حكومت قاهره باهره جليله سركار اميرحسامالدوله مفتخر و سرافراز فرمودند به مضمون لميشكرالمخلوق لم يشكرالخالق ...». 
با تمام اين احوال و اظهار رضايت مردم برخي از مناطق اين ايالت از حكمراني حسامالدوله   اين امر به معناي توقف كامل شرارتها و ناامنيها در اين ايالات نبود. بلكه برخي از گزارشات حاكي از گسترش آشفتگي و ناامني در زمان حكومت حسامالدوله بوده است. بهويژه به دليل حضور نيروهاي متفقين و در رأس آنها انگلستان در اين ايالات وقوع اينگونه ناامنيها حساسيتهاي بيشتري را به وجود ميآورد. در واقع چنان كه قبلا نيز اشاره شد عمدهترين دليل عزل شوكتالملك نارضايتي انگلستان از روند حكمراني وي در اين مناطق بود. بنابراين تداوم حكومت حسامالدوله نيز ارتباط مستقيمي با سياست اين كشور در سيستان و قاينات داشت. بهخصوص اين كه  در اين دوره جنگ جهاني اول كماكان ادامه داشت و به دليل حالت فوقالعادهاي كه براي انگلستان پيش آمده بود، كوچكترين نارضايتي از عملكرد افرادي نظير حسامالدوله و شوكتالملك نميتوانست از ديد دولتمردان آن كشور با اغماض روبرو شود، زيرا سراسر ايالات قاينات و سيستان از جمله معابر مهمي بود كه تجهيزات و كالاهاي تجارتي و ديگر تداركات نيروهاي متفقين به سوي قلمروهاي شمالي و مركزي كشور از آن جا عبور داده ميشد. بنابراين تأمين امنيت در اين مناطق از مهمترين اولويتهاي انگلستان بهشمار ميرفت.
طبق اسنادي كه از اين دوره برجاي مانده است كنسولگريهاي انگلستان در اين مناطق از قدرت فوقالعاده زيادي برخوردار بودهاند و حكمرانان اين مناطق چارهاي جز پذيرش نظريات آنها را نداشتند. حسامالدوله در بيشتر اوقات جهت انجام امور داخلي ايالت چارهاي نداشت جز اين كه  از نظريات نمايندگان و مأموران انگلستان در اين منطقه آگاهي يابد و طبق تقاضاهاي آنها عمل كند. چنان كه در يك مورد نايب كنسول انگليس در بيرجند خطاب به حسامالدوله مينويسد. «راجع به مراسلاتي كه در سرحد به دست آمده زحمتافزاست كه مراسلات مزبوره را خدمت جناب كلنل پريدوكس صاحب ميفرستم و كمال امتنان را خواهم داشت كه حضرت اجل اين مسئله را به احدي اظهار نفرمايند و به علاوه شخص مزبور را در تحتنظر و مداقه قرار بدهند. فعلا از اظهار هيچگونه اقدامي خودداري كرده و همينطور باشد ...». 
با گذشت زمان به نظر ميرسيد كه حسامالدوله در اداره ايالات سيستان و قاينات موفقيت چنداني كسب نكرده است. از جمله سرقتهاي مسلحانه بسياري كه اغلب با قتل و كشتار نيز همراه بود در اين مناطق اتفاق افتاد. اما هنگامي اينگونه حوادث شكل جدّيتر به خود گرفت كه كاروانهايي از تجار و اتباع انگليسي در مسير اين ايالات مورد هجوم و چپاول سارقان قرار گرفت و به يغما رفت. كنسولهاي انگليسي حاضر در اين مناطق، در واكنش به اينگونه حوادث از حسامالدوله تقاضا كردند تا اموال به سرقت رفته را بازگرداند، در غير اين صورت خود غرامت اين اموال را تأديه كند. اما حسامالدوله قادر نبود براحتي تقاضاهاي آنها را برآورده سازد.   بهخصوص اين كه  اغلب سارقان و اشرار اين ايالات از خارج از مرزهاي كشور و بيشتر از خاك افغانستان وارد ايالات سيستان و قاينات ميشدند و بعد از اقدام به سرقت و كشتار به درون خاك افغانستان متواري ميشدند. بنابراين دسترسي به آنها بسيار مشكل و حتي غيرممكن مينمود. در اين باره مكاتبات حسامالدوله با حكومت هرات و ديگر مناطق افغانستان نيز راه به جايي نبرد. 
به دنبال وقوع ناامنيهاي متعدد و عدم توانايي حسامالدوله در جلوگيري از چپاولگريها و فشار دولت انگلستان بر حكومت مركزي ايران، حسامالدوله از حكمراني عزل، و اميرابراهيم خان علم (شوكتالملك) بار ديگر به حكومت منصوب شد. در نامهاي كه پس از انفصال حسامالدوله از حكومت از سوي كنسول انگليس خطاب به وي نوشته شد دخالت انگلستان در عزل او بهطور آشكار منعكس شده است. 
كنسول انگلستان ]كلنل پريدوكس[ پس از عزل حسامالدوله مسئله پرداخت غرامت كالاهاي ربوده شده اتباع انگليسي را دنبال كرد و طي نامه تهديدآميزي خطاب به حسامالملك معزول نوشت:
... كمال تأسف را دارم كه بيش از اين براي خاتمه دادن به مسئله سرقت نميتوانم فرجه بدهم. اين مسئله قبل از انفصال حضرت اجل از حكومت اتفاق افتاد و در حقيقت اهمال و اغفالي كه حضرت اجل و نوابتان از خود بروز دادند موجب انفصالتان گرديد ... دولت كاملا ميداند كه حضرت اجل مديون غرامت كلي هستيد و اميدي نيست كه حكومت مركزي از اين بابت چيزي از خود بپردازد. دوستدار خيلي متأسفم كه بايد به وسيله حكومت محلي اين وجه را از حضرت اجل دريافت دارم. 
همزمان با ورود شوكتالملك به ايالات سيستان و قاينات فعاليتهاي گستردهاي از سوي قوامالسلطنه، حكمران خراسان، جهت ايجاد محدوديت در حوزه حكمراني وي در حال شكلگيري و انجام بود. قوامالسلطنه در تلاش بود تا حكومت مركزي را براي ضميمه كردن قاينات و سيستان به حوزه حكمراني خود در خراسان متقاعد سازد. وي در اينباره طي تلگرامي به رياستالوزراء خواستار شد تا قاينات و سيستان به حكومت خراسان ضميمه شود. رئيسالوزراء تلگرام قوامالسلطنه را به وزارت داخله ارجاع داد تا تصميم لازم از سوي آن وزارتخانه اتخاذ گردد. اما وزارت داخله كه در آن هنگام برعهده مستشارالدوله بود طي نامهاي قوامالسلطنه را به باد انتقاد گرفت كه: «تلگراف رمز حضرت اقدس والا به مقام منيع رياستالوزراء عظام موجب بسي تعجب است، زيرا همچو تصور ميشود كه حضرت والا از وزارت داخله ناراضي هستيد. اگر اينطور است ممكن است وزارت داخله در امور خراسان ذي مدخل نباشد والاّ در اوقات فرمانفرمايي حضرت اقدس والا از طرف وزارت داخله اقدامات جديدي بيرويه نشده است. سيستان و قاينات چند سال است مجزا است. باقي ولايات هم در تحت اوامر و اختيار كارگزاران حضرت اقدس والا است ...» 
اين پاسخ تند و سرزنشآلود وزارت داخله مانع از آن نشد كه قوامالسلطنه از تلاش خود جهت ضميمه كردن حكومت سيستان و قاينات به خراسان دست بردارد. قوام در زمان رياستالوزرايي صمصامالسلطنه بختياري، كه وزارت داخله را نيز خودش اداره ميكرد، مكاتباتي با وي انجام داد كه طي آن توانست نظر صمصامالسلطنه را به خود جلب كند. پيرو اين مكاتبات صمصامالسلطنه بختياري تسليم نظر قوام شد و طي تلگرام رمزي به اطلاع شوكتالملك رساند:
«در موقع مأموريت جناب قوامالسلطنه، به موجب فرمان همايوني و حكم معرفي ايشان به ايالت خراسان، سيستان هم ضميمه ايالت شده است. در اين صورت لازم است شما مطالب خودتان را به ايالت هم رجوع كرده و نظريات ايالت را منظور نماييد. به وزارت داخله هم مطالبي داريد بنويسيد و طوري رفتار نماييد اسباب مخالفتي به ظهور نرسيده امور مملكت در جريان باشد». 
بدينترتيب حكومت سيستان و قاينات كه ساليان متمادي مستقلا در اختيار خاندان علم قرار داشت در 15 شوال 1336/1917م رسمآ تاحدود زيادي وابسته و تحت سيطره حكومت خراسان قرار گرفت. هرچند اين امر به معناي كاهش نفوذ و اقتدار اين خاندان در آن ايالات نبود و اين حرفشنوي و اظهار اطاعت كه در 15 شوال 1336/1917م فرمان آن از سوي وزارت داخله به شوكتالملك ابلاغ شد كاملا تشريفاتي و ظاهري بود، چرا كه از طرف شوكتالملك جدّي تلقي نشد و بهندرت به اجرا درميآمد.
سال 1336ق/1917م كه تقريبآ مصادف با شروع دوره جديد حكمراني شوكتالملك در سيستان و قاينات است با وقوع انقلاب اكتبر 1917 در روسيه همراه بود. انقلاب اكتبر 1917، انگلستان را بشدت نگران و به تكاپو انداخت تا راه پيشروي حركتهاي كمونيستي به سوي مرزهاي جنوبي روسيه و داخل ايران را سد كند. بنابراين نقش شوكتالملك در اين برهه بس مهم و پراهميت جلوه مينمود. وقوع انقلاب اكتبر 1917 در حالي بود كه هنوز جنگ جهاني اوّل بشدت ادامه داشت. روسيه شوروي نيروهايش را از جبهههاي جنگ عقب كشيد و آتشبس اعلام كرد. در اين هنگام نيروهاي روسيه بهتدريج خاك ايران را ترك گفته و بلافاصله جاي خالي آنها را نيروهاي انگليسي پر كرد.
ازجمله وقايعي كه در اين زمان در قاينات و سيستان روي داد بروز درگيري بين شوكتالملك و نيروهاي حزب دموكرات بود كه ظاهرآ به جهت پارهاي تندرويها مخالفت شوكتالملك را باخود برانگيخته بودند. پريدوكس، كنسول انگلستان در بيرجند، ضمن ارسال تلگرافي به حسامالدوله، كه در اين هنگام در بيرجند اقامت داشت تلگرافي خود را از برخي تندرويهاي اعضاي حزب دموكرات در منطقه به اطلاع وي ميرساند:
از قراري كه به استماع دوستدار رسيده است اهالي بيرجند در تحت سركردگي ميرزا عبدالحسين مستخدم حضرتعالي مجلس دموكراتي را تشكيل ميدهند ــ اين خبر از براي دولت فخيمه انگليس كه پاليسي ايشان هميشه محكوم به اصوات دموكراتي بوده است خيلي موجب دلبستگي است ــ خاطر شريف عالي مسبوق است كه برطانياي اعظم هميشه سعي داشته است كه استقلال و آزادي كلي ايران برقرار باشد. در تمام استقراضهاي ما از پول و قشون اين نكته مقصود عمده درنظر بوده است زيرا كه چيزي كه اولترين لازم است اين است كه بايد يك دولت مستقلي باشد كه احكامات آن را مردم اطاعت بكنند تا راهها براي مسافرين و مالالتجاره محفوظ و آزاد باشند و تجارت را في مابين ايالات و ممالك همجوار مساعدت و ترقي باشد. گمان است كه تمام دموكراتهاي با اعتدال در ايران خواهند شناخت كه مقاصد ماها همين است و اين كه  ما هيچ خواهشي نداريم كه قشون خارجه را بعد از آنكه قشون اهل ولايت بهطور كافي تهيه نموده شود كه كار لازم را به عهده بگيرند در اين ملك يك دقيقه هم بيشتر از آنكه لازم است نگهداريم. دوستدار اميد دارد حضرت عالي نفوذ عظيم خودتان را به خرج آورده خاطر حضرات را كه اين مسائل را با حضرتعالي مذاكره مينمايند از دوستي بيغرضانه ماها كه با سلطنت ايران داريم معترف خواهند فرمود ـ دموكراتهاي ايران نبايد مثل ماكسماليستها (انتهاپسندان)   و بالشويكهاي روسيه كه اينها تمام صاحبان ملك... را تباه نموده به ملك خودشان اين قدر ضرر رساندهاند انقلابپسند و برهمزنندگان امن باشند. ديگر زحمتي ندارد ... امضاء پريدوكس. 
فعاليتهاي دموكراتها در قاينات و سيستان از نظر مأموران اين كشور بسي خطرناك جلوه مينمود. و اين در حالي بود كه انگليسيها خود را طرفدار اصول دموكراتيك ميدانستند. عمدهترين دليل نگراني انگلستان از فعاليت دموكراتها در قاينات و سيستان وقوع انقلاب روسيه و شعارهاي عدالتخواهانه آن بود. بنابراين فعاليت دموكراتها مترادف بود با نفوذ تدريجي روسيه شوروي در ايران. پريدوكس، كنسول انگلستان در بيرجند، ضمن ارسال تلگرافي به حسامالدوله، كه در اين هنگام در بيرجند اقامت داشت و به نظر ميرسيد ميخواهد تا از فعاليتهاي دموكراتها در قاينات جلوگيري به عمل آورد، يادآور ميشود كه جهت جلوگيري از فعاليت دموكراتها در اين منطقه وجود يك حكومت قدرتمند در ايران لازم است، زيرا به اعتقاد او «چيزي كه اولترين لازم است اين است كه بايد يك دولت مستقلي باشد كه احكامات آن را مردم اطاعت بكنند تا راهها براي مسافرين و مالالتجاره محفوظ و آزاد باشد و تجارت را فيمابين ايالات و ممالك همجوار مساعدت و ترقي باشد». در ادامه ميگويد: «ما هيچ خواهشي نداريم كه قشون خارجه را بعد از آنكه قشون اهل ولايت بهطور كلي تهيه نموده شود كه كار لازم را برعهده بگيرند در اين ملك يك دقيقه هم بيشتر از آن كه لازم است نگهداريم». و آنگاه در پايان مراسلهاش صريحآ به تندرويها و فعاليتهاي علني دموكراتهاي قاينات كه تحت سركردگي ميرزا غلامحسين، مجلس دموكراتي تشكيل ميدادند اعتراض كرده و اظهار اميدواري مينمايد كه «حضرتعالي نفوذ عظيم خودتان را به خرج آورده خاطر حضرات را كه اين مسائل را با حضرتعالي مذاكره مينمايند از دوستي بيغرضانه ما كه با سلطنت ايران داريم معترف خواهند فرمود». پريدوكس دموكراتهاي ايراني مقيم در قاينات را برحذر ميدارد كه «نبايد مثل ماكسماليستها  (انتهاپسندان) و بلشويكهاي روسيه كه آنها تمام صاحبان ملك و ... را تباه نموده و به ملك خودشان اين قدر ضرر رساندهاند، انقلابپسند و برهم زنندگان امن باشند ...» 
اعضاي حزب دموكرات كه از بدرفتاري و جلوگيري شوكتالملك از فعاليتهايشان سخت دچار آسيب شده بودند، طي نامهاي از حكومت مركزي خواستند تا از بدرفتاريها و اقدامات ضد مشروطه شوكتالملك ممانعت به عمل آورد. حكومت مركزي در پاسخ به تظلمخواهي اعضاي حزب دموكرات قاينات طي مراسلهاي شوكتالملك را مورد توبيخ قرار داد. در بخشي از اين مراسله آمده است:
... از قرار راپورتي كه رسيده شما شهر را نظامي، و جمعي را تبعيد، و در نظيمه حبس، و عدهاي را جرم، و تمام حوزههاي فرقه محترم دموكرات را تهديد، و برعليه كميته، فرقه از كسان خود حوزه تشكيل، و حيثيّات فرقه را متزلزل كردهايد. واقعآ اين اقدامات جاي خيلي تكدير است و بايد فورآ اين اقدامات خودتان را موقوف كرده شهر را از نظامي بودن خارج بگذاريد كه خود كميته آزادانه دفاتر تشكيل بدهند و موجبات پيشرفت مقاصد ملي را فراهم و صريحآ بدانيد كه اگر ثانيآ اينگونه راپورت نظاير پيدا كند يك مسئوليتي را براي خود استقبال خواهيد كرد. 
انگلستان در اين زمان در سيستان و قاينات فعال مايشا بود و در اغلب فعاليتهاي سياسي و اقتصادي اين مناطق دخالت ميكرد. تجارت و بازرگاني اين ايالات غالبآ در اختيار تجار اين كشور قرار داشت و به دليل حمايتي كه از سوي حاكم اين منطقه از آنها به عمل ميآمد، خود را مختار ميديد تا هرگونه عمل غيرقانوني را مرتكب شود. چنان كه تجار ايراني بدون اجازه تجارتخانههاي انگلستان در اين مناطق حق نداشتند كالاهاي خود را حمل و نقل و يا به فروش برسانند. كنسولگريهاي انگلستان نيز در اين مناطق بهطور مستقل امور تجاري و امنيتي اين مناطق را حل و فصل ميكردند. در پاسخ به تظلمات تجار ايراني كه اموالشان توسط مأموران امنيتي سيستان توقيف شده بود، در تاريخ 14 رجب 1337/1918م وزارت داخله به شوكتالملك مينويسد:
... از وزارت خارجه مينويسند مدتي بود مالالتجاره تجار ايراني در سيستان مانده، مال به آنها نميرسد حمل نمايند و خود تجار شتر خريداري نموده موقعي كه ميخواستند مالالتجارهها را حمل نمايند رئيس نظميه فرستاده بارها را خالي و اموال را توقيف مينمايد. كارگزاري، متعاقب تظلم تجار علت را از رئيس نظميه سؤال ميكند. جواب اظهار داشته كه تا تجار از قونسولگري اجازه حاصل نكنند، من نميگذارم كسي مالالتجاره حمل نمايد ... 
به پاس خدمات ارزنده شوكتالملك، انگليسيها از اعطاي هداياي گرانبها و تابلوهاي يادبود به وي دريغ نداشتند. بدين طريق ديوار اتاقهاي شوكتالملك و فرزندش اسدالله علم غالبآ مزين به اينگونه تابلوهاي يادبود و غيره بود. از آن جمله: «روي پيانو، عكس قنسول انگليس قرار داشت كه ذيل آن سطري به اين مضمون نوشته شده بود: عكس خود را به يادگار و اظهار خوشوقتي از اين كه  امير شوكتالملك مرا وصي خود تعيين كرده است به او تقديم كردم و زير آن عكس را امضاء كرده بود. در جا چراغي ديوار مقابل پيانو عكس ملكه انگلستان بود با امضاء او: به دوست محترم اهدا گرديد ...» 
سر كلارمونت اسكرين كه سالها كنسول انگلستان در ايران بود و با شوكتالملك دوستي بسيار نزديكي داشت در بازگشت از مأموريتهايش در ايران خاطراتش را تنظيم و آن را به شوكتالملك تقديم كرد. اسكرين در بخشي از خاطراتش مينويسد:
در بعضي بخشها ... بقاياي محسوسي از تمايلاتطرفدار انگليس و ضد كمونيست باقي مانده بود. كمي بيشتر به طرف جنوب پادزهري در مقابل نفوذ كمونيسم، نفوذ شوكتالملك امير محمدابراهيم خان علم رئيس خاندان علم در قاينات بود ... 
بزرگترين نشان افتخاري كه در اين زمان شوكتالملك از دولت انگلستان دريافت كرد، نشان معروف C.I.E   بود. اين نشان از سوي حكومت انگلستان در هند به شوكتالملك اعطا شد كه اصطلاحآ «شواليه امپراتوري هند» معنا ميداد.
سر دنيس رايت كه سالها در دوره پهلوي سفير انگلستان در ايران بود و تحقيقاتي درباره روابط ايران و انگلستان در دوره قاجاريه انجام داده است ضمن تأكيد بر حساسيت قلمروهاي شرقي ايران، اهميت خاندان علم را چنين بيان ميكند:
در سال  1909]ق1327[ در بيرجند كنسولگري انگلستان داير شد كه نسبت به تربت حيدريه در طرف ديگر راه سيستان به مشهد قرار داشت. بيرجند مقر خاندان قدرتمند علم بود كه در اين گوشه ايران كه اكنون در آنها روسها و انگليسيها رو در روي هم قرار گرفته بودند فرمانروايي داشتند. انگليسيها از اين موهبت برخوردار بودند كه اميرمحمد ابراهيم خان علم (شوكتالملك)، بزرگ خاندان علم و پدر يكي از نخستوزيران آينده ايران   با آنان دوست بود. 
در همان حالي كه اتباع انگليسي در حوزه حكمراني شوكتالملك بدون هيچگونه واهمه به فعاليت ميپرداختند و خود او نيز در پي انجام خدمات ذيقيمت به انگلستان از سوي دولتمردان اين كشور مورد تشويق قرار ميگرفت رعاياي بومي وي به شدت زير فشار بودند تا جايي كه به دليل عدم رسيدگي به تظلماتشان چارهاي جز ترك وطن و اقامت گزيدن در مناطق ديگر نمييافتند. از سوي ديگر شوكتالملك نميتوانست قدرتيابي و يا اعتراض افراد متشخص و داراي نفوذ محلي را تحمل كند و به هر وسيله ممكن درصدد از بين بردن آنها برميآمد. در موارد متعدد رعاياي اين مناطق در تظلم از ستم شوكتالملك از حكومت مركزي تقاضاي ياري ميكردند. براي نمونه در يك مورد ميخوانيم: «... دولت عليه ايران نبايد رضامند به اينگونه تعدي حكومت جابره و جوابگويي نكردن بشود ... چنان كه از دولت عليه احقاق حق مظلومين برنميآيد اجازه دهند امناي دولت تا مثل ديگران خود را محض حفظ شرف و جان و مال خود وصل به ديگران نماييم ... اگر جوابگويي نيست اجازه صريح بفرماييد ...». 
از ديگر اقدامات شوكتالملك در اين برهه به مزايده گزاردن اجاره املاك خالصه در بين كشاورزان و مالكان بود. در نتيجه بكار بستن اين سياست تعداد زيادي از كشاورزان و روستائيان كه با اجاره اين اراضي زندگي بخور و نميري داشتند، با پيشنهاد حقالاجاره بالاتر از سوي مالكان عمده ناحيه، بالاجبار از كشت اين املاك محروم ميشدند. و اين در حالي بود كه حكومت مركزي، مالك اصلي املاك خالصه، هيچگونه اطلاعي از اين سياست شوكتالملك نداشت. در چنين شرايطي بود كه زارعان چارهاي جز تظلم به حكومت مركزي نداشتند. در واكنش به تظلمخواهي و شكايت رعاياي سيستان از شوكتالملك، وزارت داخله طي ارسال مراسلهاي از وي خواست از اينگونه اعمال خودداري كند. زيرا «در نتيجه اعمال طريق مزايده در اجاره املاك خالصه اوضاع سيستان رو به وخامت نموده بهطوري كه جمعي در تهيه مهاجرت به افغانستان» برآمده بودند. 
شوكتالملك از ضرب و شتم و حتي كشتن متظلمان نيز، كه در اين زمان در قاينات و سيستان رو به افزايش نهاده بودند، ابايي نداشت و هيچگونه وقعي به مأموران و نمايندگان وزارت عدليه در بيرجند نمينهاد. وي خودسرانه و بدون اين كه  حكومت مركزي را آگاه سازد، مأموران وزارت عدليه را از مناصبشان عزل كرد و مأموران ويژه خود را به كار گماشت تا به راحتي بتواند صداي شاكيان را خفه كند.
صدرالمعالي نماينده وزارت عدليه و رئيس عدليه قاينات كه در اعتراض به سفاكيهاي شوكتالملك توسط وي از كار بركنار شده بود، طي نامهاي به مجلس شوراي ملي به گوشههايي از ستمكاريها و تعديات شوكتالملك اشاره ميكند. در بخشي از مراسله صدرالمعالي آمده است:
... استقلال ايران، نواميس ايران! جمع كثيري از اطراف قاينات از ظلم حكومت و تهاجم بلوچ چند روز بود بيرجند آمده منتظر ورود نصيرالسلطنه، سرحددار، كه تظلم نمايند. حاكم مسلمان مشروطهخواه قاينات هشتم رجب ]1337/م1918[ جمعي مسلح را فرستاده وسط ظهر متظلمين را تيرباران، جمعي مقتول، جماعتي مجروح، در دواخانه روس تحت معالجه، عدهاي در تلگرافخانه و عدليه متحصن، خداوند به وكلا و وزراي ما رحم و انصاف دهد... 
حكومت مركزي در واكنش به تعديات و خودسريهاي شوكتالملك و همچنين عدم اعتناي او به نمايندگان وزارت عدليه و غيره، كه در واقع در حكم مخالفت آشكار با حكومت مركزي و اصول اوليه مشروطيت بود، ضمن توبيخ شديد، او را تهديد ميكند كه اگر دست از اين چنين اقدامات غيراصولي برندارد «...بالاخره وزارت داخله را مجبور به اتخاذ پارهاي تصميمات مينمايد» و خاطرنشان ميسازد كه رعاياي اين منطقه شكايات و تظلمات زيادي از رفتار و كردار وي به وزارت داخله و مجلس شوراي ملي ارسال داشته و «مستقيم يا غيرمستقيم از رفتار جنابعالي شاكي و ناگزير به مهاجرت شدهاند» و او را تهديد ميكند كه اگر چنين اقداماتي ادامه يابد «بنابه پارهاي قوانين ناچار خواهد شد تظلمات اهالي را مورد تحقيق و رسيدگي قرار دهد ...».   وزارت داخله در
نامه ديگري خطاب به شوكتالملك به وي هشدار ميدهد «رفتار كاركنان حكومتي را تعديل كرده و با مسئوليتي كه متوجه جنابعالي است اين شكايات را مرتفع و به اين تظلمات خاتمه دهيد». 
از ديگر مواردي كه باعث شكايت و تظلمات اهالي قاينات و سيستان از شوكتالملك ميشد دخالت او و كارگزاران محلي وي در حل و فصل دعاوي و اختلافاتي بود كه طبق قوانين رژيم مشروطه رفع و رجوع آنها به عهده وزارت عدليه و نمايندگان اين وزارتخانه در ايالات مختلف كشور نهاده شده بود. اما برخي از حكام بنابه سوابق حكمرانيشان به سادگي حاضر به پذيرفتن و تحمل كردن نمايندگان و مأموران وزارت عدليه، كه رأي صادره آنها مستقل از نظر حاكم محل بود، نبودند. به دنبال دخالتهاي شوكتالملك در امور مربوط به نمايندگان وزارت عدليه، حكومت مركزي به شوكتالملك دستور داد تا «از مداخله در امور حقوقي و جزايي جدآ اهتراز نموده موجبات پيشرفت امور عدليه و رفع شكايات را فراهم» سازد. 
امّا به دليل مشكلات فزايندهاي كه دولت مركزي مشروطه داشت تذكرات و توبيخهايياز اين نوع صرفآ در حد يادآوريو درنهايت يكتهديد توخالي بهشمار ميآمد بدوناين كه  امكانپيگيري وياجلوگيري ازاين قبيلخودسريهاوجود داشته باشد.
آخرين تكاپو و تلاشهاي حكومت مشروطه جهت مقاومت و پايداري در برابر مشكلات بهتدريج رو به افول گذاشت و زمينههاي وقوع كودتاي انگليسي سوم اسفند 1299/ 1920م در حال تكوين و شكلگيري بود، چرا كه انگلستان در پي عقيم ماندن برخي از نقشهها و توطئههاي خود براي تسلط هر چه بيشتر بر ايران، كه مهمترين اين تلاشها در تحميل قرارداد ناموفق 1919/ 1338ق تبلور يافته بود، بر آن شد تا شيوه نوينتري را بهكار گيرد، زيرا ديگر نميتوانست بر روي وفاداري برخي از دولتمردان رژيم مشروطه تكيه كند و يا زمزمههاي اعتراضآميزي را كه در واكنش به سياست تجاوزكارانه انگلستان در بين اقشار مختلف جامعه پديد آمده بود نشنيده بگيرد. بنابراين به فكر افتاد تا با دست زدن به كودتا و روي كار آوردن يك حكومت مركزي قدرتمند طرفدار خود كه در ظاهر چهرهاي ملي داشته باشد به تمامي اين اعتراضات پايان دهد.
بدينترتيب روز سوم اسفند 1299ش/1339ق با يك توافق پنهاني، نيروهاي قزاق تحت فرماندهي نظامي رضاخان ميرپنج و رهبري سياسي سيد ضياءالدين طباطبايي، مدير پيشين روزنامه رعد، پايتخت را اشغال كردند. مرحله اول كودتا با موفقيت انجام گرفت و با سقوط كابينه فتحالله خان سردار منصور سپهدار اعظم و تشكيل كابينه سيد ضياءالدين طباطبايي در پنجم اسفند ماه 1299 آخرين تلاش مشروطهگري ايرانيان در حال پايان يافتن بود.
كودتاي 1299ش/1339ق تغيير و تحولات مهمي را در كشور پديد آورد كه از جمله آن ايجاد جابه جايي در قدرت بود. سيد ضياء در عمر 90 روزه كابينه خود اقداماتي انجام داد كه برخي از آن اقدامات باعث شد شوكتالملك نيز در آنها درگير شود. قوامالسلطنه از سال 1296ش/1336ق و همزمان با تشكيل كابينه دوم مستوفيالممالك به واليگري خراسان رسيده بود. وي به رغم مخالفتهاي احمدشاه، اين مقام را تا سيزدهم فروردين ماه 1300ش/22 رجب 1339 حفظ كرد. قوامالسلطنه كه فردي مستبد و خودخواه بود در طول اين مدت توانست با استفاده از نفوذش بر هيئت دولت، حكومت ايالات سيستان و قاينات را ضميمه حكومت خراسان سازد. اين وضعيت تا وقوع كودتاي سوم اسفند 1299 كماكان ادامه يافت. با انتصاب سيد ضياء به مقام نخستوزيري به نظر ميرسيد موقعيت قوامالسلطنه حكمران قدرتمند ايالت خراسان سخت به خطر افتاده باشد. به دنبال دستگيري برخي از رجال دوره قاجار توسط سيد ضياء، قوامالسلطنه نيز در ليست سياه وي جاي گرفت. بنابراين به دستور نخستوزير، قوامالسلطنه، توسط كلنل محمدتقي خان پسيان فرمانده ژاندارمري خراسان، كه خود تا اين زمان تحت امر قوامالسلطنه بود، دستگير و تحتالحفظ به محبس سيد ضياء در تهران فرستاده شد. پس از آن، كلنل محمدتقي خان پسيان به فرمان سيد ضياء كفالت ايالت خراسان را برعهده گرفت در حالي كه منصب فرماندهي ژاندارمري خراسان را نيز توأمان در دست داشت.
با تحولات پيش آمده شوكتالملك در حكمراني قاينات و سيستان، تثبيت شد و به دليل غيبت قوامالسلطنه از خراسان بر نفوذ و استقلال هر چه بيشتر او از ايالت خراسان افزوده شد. در واقع سيد ضيا، كه خود عامل انگلستان بود هرگز قادر نبود تا حكامي نظير شوكتالملك را به جرم تخطي از قانون در مظان اتهام قرار دهد و به تهران فرابه خواند. با تمام اين احوال اين شرايط چندان ديري نپاييد و كابينه سيد ضيا طباطبايي تقريبآ پس از 90 روز در چهارم خرداد ماه 1300 سقوط كرد و جاي خود را به كابينه احمد قوام (قوامالسلطنه) داد كه در زندان سيد ضياء بسر ميبرد. به قدرت رسيدن قوامالسلطنه به معناي آغاز تحولاتي جديد در ايالت خراسان بود. قوامالسلطنه پس از انتصاب به نخستوزيري، كلنل پسيان را از حكومت خراسان عزل و نجدالسلطنه را به كفالت ايالت خراسان منصوب كرد. اما كلنل محمدتقي خان پسيان از پذيرفتن حكم قوامالسلطنه، طفره رفت و اين انتصاب را به رسميت نشناخته و دستور داد نجدالسلطنه، والي جديد خراسان را توقيف كنند و خود مستقلا اداره امور ايالت خراسان را برعهده گرفت. به اين ترتيب كلنل پسيان رسمآ بر ضد دولت قوامالسلطنه عصيان كرد. با انجام چنين تحولاتي بود كه شوكتالملك از سوي قوامالسلطنه در مسائل جاري ايالت خراسان دخالت داده شد.
قوامالسلطنه تصميم قاطع گرفته بود تا به هر نحو ممكن به نافرماني كلنل محمدتقي خان پسيان در خراسان پايان دهد و چون پسيان، فرماندهي نيروهاي زبده ايالت خراسان را در اختيار داشت، قوامالسلطنه ناچار بود براي مقابله با او از نيروي نظامي استفاده كند. بُعد مسافت بين تهران و مشهد در كوتاه مدت بهرهگيري از نيروهاي مستقر در تهران را جهت مقابله با عصيان پسيان دشوار ميساخت؛ به همين دليل نخستوزير به نيروهاي محلي روي آورد. از اين رو منطقه سيستان و قاينات كه در مجاورت ايالت خراسان قرار داشت، اهميت بيشتري يافت.
شوكتالملك كه حوزه حكمرانياش از سمت شمال به مرزهاي جنوبي ايالت خراسان متصل بود، از جمله حكامي بود كه نيروهاي نظامي قابلتوجهي در اختيار داشت و قشون محلي وي پيش از اين توسط انگليسيها از لحاظ تجهيزات و آموزش نوسازي شده بود. بنابراين ميتوانست در سركوب شورش ژاندارمري خراسان به رهبري كلنل پسيان مفيد واقع شود.
شواهد و قراين نشان ميدهد كه شوكتالملك نسبت به قوامالسلطنه نظر خوشي نداشته است، اما به دلايل عديده كه از او شخصيتي محتاط و محافظهكار ساخته بود، هرگز درصدد مخالفت علني با قوامالسلطنه برنيامده بود و در مسائل سياسي همواره سلسله مراتب اداري را رعايت ميكرد. شوكتالملك غالبآ در پيش بردن برنامههاي خود و ضربه زدن به رقباي مقتدر سعي ميكرد غيرمستقيم عمل كند. بنابراين چنان كه از نامهنگاريهاي وي برميآيد هميشه نسبت به دستورات و فرامين حكومت مركزي لحني متواضعانه داشت. سالها حكمراني كردن و تجربيات تلخ و شيرين آموختن از او مردي بسيار محتاط و محافظهكار و در عين حال هوشيار و كارآزموده وآشنا به علم سياست ساخته بود. تا جايي كه با تكيه بر اين خصيصه قادر شده بود تا در بازيهاي سياسي، خود را از بازنده بودن مصون نگاهدارد.
بدين ترتيب شوكتالملك به رغم اين كه  با قوامالسلطنه دشمني داشت، اما به دليل اين كه  در آن هنگام قوامالسلطنه در رأس دولت مركزي قرار گرفته بود چارهاي جز تمكين از دستورات او نداشت؛ با اين حال ترجيح ميداد عصيان كلنل پسيان تا حدّامكان نه از طريق خشونت بلكه به شيوهاي مسالمتآميز پايان يابد. با درنظر گرفتن اين نيّات و باتوجه به هوشياري سياسي بود كه شوكتالملك سرانجام ترجيح داد، دستورات حكومت مركزي را گردن نهد. هر چند به نظر ميرسد با توجه به طرفداري دو نفر از سياست انگليس در ايران، ناگزير و بهرغم نقار في مابين، در يك جبهه متحد بر ضد پسيان وارد عمل شوند. چرا كه در اين برهه دولتمردان انگليس را سياست بر اين قرار گرفته بود تا با تشكيل يك حكومت مركزي مقتدر بر خودسري قدرتهاي محلي پايان دهند. بهويژه آنكه خراسان از حساسيت بيشتري برخوردار بود و حركتهايي از نوع شورش پسيان ميتوانست مانع از اجراي اهداف اين كشور شود.
انگلستانكهدر اينزمانباشكلدادنكودتاي 1299ش/1920مقاطعانهمصممشده بود بهخودسريهايحكامسركش و رؤسايايلات و عشاير وبهويژهجنبشهايشمال كشور پايان دهد. نميتوانست در قبال عصيان كلنل پسيان در ايالت خراسان بيتفاوت بماند.
بنابراين سركوب كردن حركتهايي از نوع «پسيان» از نظر انگلستان اجتنابناپذير مينمود. از سوي ديگر دوستان محلي اين كشور نظير خاندان علم كه براي بقاي خود چارهاي جز همدلي و همسويي با سياست اين كشور نداشتند آماده بودند تا در سركوبي قيام كلنل محمدتقي خان پسيان همكاري و مشاركت جدي كنند. 
بدين ترتيب قوامالسلطنه طي تلگرامي به شوكتالملك، از وي ميخواهد تا به نيروي نظامي تحت فرمان خود تشكل بخشيده و جهت سركوب قيام كلنل محمدتقيخان پسيان آماده شود. در بخشي از اين تلگراف آمده است:
... البته از رفتار اخير كلنل محمدتقي خان مطلع شده و ميدانيد با وجود مساعي دولت در اين كه  مشاراليه از طريق اطاعت خارج نشود، حركات بيرويه و مجنونانه خود را دوام داده بناي خودسري و تمرد را گذارده و اسباب اختلال اوضاع خراسان گرديده است. برحسب امر قدر قدرت بندگان اعليحضرت اقدس شاهنشاهي ... اردوي قزاق مركب از پنج هزار نفر رهسپار خراسان است. بديهي است در اين موقع وظيفه دولتخواهي و شاهپرستي سركردگان و رؤساي خراسان و سيستان جز اين نيست كه با تمام قوا بر ضد محمدتقي خان متمرد اقدام و خدمات صادقانه خود را به منصه ظهور برسانند. لهذا حسبالامر به جنابعالي مقرر ميشود كه محمدتقي خان نايب سرهنگ   را متمرد شناخته و به هيچ وجه به اقدامات و اظهارات او اعتبار ندهيد و قواي خود را هر چه ممكن شود حاضر، و عمليات خودسرانه او را قويآ جلوگيري نماييد و مراقبت كامل نماييد كه عمال محمدتقي خان به هيچوجه در عايدات مالياتي حوزه حكومتي جنابعالي مداخله نكرده و نگذاريد ديناري از نقد و جنس عايدات دولتي به مشهد ارسال گردد   و بايد اردوي كامل از سوار و سرباز و توپخانه تهيه نموده حقوق آنها را به موجب اين تلگراف از عوايد مالياتي و غيره مأخوذ داشته و يك عده كافي به خواف فرستاده از تجاوزات ژاندارم به آن حدود قويآ جلوگيري نماييد. از افراد ژاندارم و صاحبمنصبان هر كدام به اردوي جنابعالي ملتجي شوند به آنها تأمين بدهيد والا در قلع و قمع آنها اقدام نماييد. سواد اين تلگراف را با سوار مخصوص به فوريت براي جناب حاجي شجاعالملك ارسال داريد. 5 سنبله. قوامالسلطنه رياستالوزراء   شوكتالملك با دريافت تلگراف قوامالسلطنه بدون اين كه  درنگ كند و يا ترديدي در خدمتگزاري حكومت مركزي از خود نشان دهد آمادگي خود را براي تهيه قشون موردنياز و ديگر لوازم اعلام ميكند. وي در جواب قوامالسلطنه در بخشي از مرسولهاش ميآورد: «... امروز مأمور مخصوص براي احضار قشون ذخيره اعزام، قشون تحت اسلحه هم براي اجراي اوامر مطاعه حاضر، عدهاي تفنگچي و ايلجار هم اطلاع دادم حاضر شوند. در فاصله قليلي نتيجه را به عرض مبارك ميرساند. در اجراي اوامر دولت تا جان در بدن دارم كوتاهي نخواهد شد. 5 سنبله. محمدابراهيم شوكتالملك». 
شوكتالملك ضمن اعلام آمادگي خود جهت سركوب شورش كلنل پسيان، مذاكراتي هم با كلنل پسيان و طرفدارانش در مشهد آغاز كرد تا شايد بتواند از راههاي مسالمتآميز به اين بحران پايان دهد. در همان حال به تجهيز قشون محلي خويش پرداخت و طي گزارشي به قوامالسلطنه تعداد كل قشون آماده خود را ششصد و پنجاه نفر اعلام كرد و تجهيز و آماده كردن تعداد پنج هزار نفر ديگر از نيروهاي ايلات و عشاير را به وي وعده داد. در بخشي از تلگرام شوكتالملك خطاب به قوامالسلطنه آمده است:
... به واسطه اين كه شايد چاكر بتواند كانون فساد را خاموش نمايد سه شب با مشهد و كلنل محمدتقيخان حضورآ مذاكره كرده نتيجه حاصل نشده، برحسب خواهش آنها ممكن است اين دو روزه آقاي مصباح ديوان، نايبالحكومه قاينات را ... به مشهد بفرستم، شايد بتواند آتش فتنه را خاموش بنمايد. اما در موضوع حركت قشون اينجا به طرف خواف و مشهد، كليه قشون نظامي اينجا مطابق بودجه جديد ششصدوپنجاه نفر تقريبآ ميشود، از اين عده دويست و پنجاه نفر براي انتظامات محلي لازم، چهارصد نفر حاضر براي حركت هستند؛ دويست نفر آنها انشاءالله فردا مقدمتآ با دو عراده توپ كوهستاني حركت ميكنند؛ دويست نفر ديگر هم بعد از گرفتن حقوق حركت خواهند كرد. ليكن مرد ايلجار جنگي از دو هزار نفر تا پنج هزار نفر، تا بيست روز ديگر، از سيستان و قاينات حاضر و هر قدر امر فرماييد حركت بدهم ... خاتمه جسارت مينمايد، تا چهل روز فاصله، قريب ده هزار مرد ايلجار هم ميتوان حاضر خدمت كرد. 11 سنبله، نمره 1523 محمدابراهيم شوكتالملك. 
 قوامالسلطنه در پاسخ شوكتالملك ضمن تحسين وي به خاطر اعلام آمادگي نظامي و گسيل داشتن نيرو به سمت مشهد، از مذاكرات او با پسيان اعلام نارضايتي ميكند و به او توصيه ميكند تا به شكل خشنتري با پسيان برخورد كرده و او را به علت تمرد و ياغيگرياش ملامت كند. در اين باره قوام خطاب به شوكتالملك مينويسد:
... تلگراف نمره 1523 ملاحظه شد و از اقدامات جنابعالي كمال مسرت حاصل گرديد. البته از شخص عاقل و خدمتگزاري مثل جنابعالي غير از اين انتظار نميرفت. مخابره حضوري ]با كلنل پسيان[ را بيضرورت ميدانستم، فقط تلگرافي در اظهار عدم اعتماد و ملامت از تمرد و ياغيگري ميكرديد، كافي بود؛ و به همين ملاحظه، فرستادن مصباح ديوان هم شايد ضرورت نداشته باشد، عجالتآ لازم است به مقدار اسلحه كه موجود داريد، عده حاضر كنيد. به اداره ماليه محل امر فرماني صادر شد كه بدون تأمل حقوق معوقه قشوني و حقوق عده را كه حاضر مينماييد، بپردازند ... 14 سنبله، نمره 9076. رئيسالوزراء 
شوكتالملك برحسب دستور قوامالسلطنه طي ارسال مراسلاتي جداگانه به حاجي شجاعالملك حكمران باخزر، اهالي و حاكم خواف سالار اشجع و ابراهيم شيباني حاكم طبس از آنها تقاضا كرد در اردوكشي عليه كلنل پسيان شركت كنند. مكتوبات رسيده از افراد فوقالذكر به دست شوكتالملك حاكي از اعلام آمادگي آنها براي عمليات بر ضد كلنل پسيان بود. شجاعالملك حكمران با خرز ضمن اعلام آمادگي در بخشي از مرسولهاش خطاب به شوكتالملك مينويسد:
... با كمال توقير مستحضر ميدارد اين بنده هميشه در راه خدمتگزاري دولت عليه ايران از جانبازي و انجام اوامر مقدسه دولت تا درجه امكان هيچ وقت از جان و مال مضايقه نكردهام و اميدوارم تا جان در ابدان بنده و اولاد و طايفهام باشد به اين عقيده شاهپرستي و دولتخواهي و نمكشناسي ثابت قدم باشم ... 
حاكم خواف نيز مراتب خدمتگزاري و آمادگي خود را اعلام و در پاسخ تلگراف شوكتالملك نوشت:
... حال كه مخصوصآ از طرف دولت بر حضرت اشرف امر به اقدامات نظامي شد لهذا ... خود را مطيع دانسته و خود را در ظل حمايت اشرف قرار داده در راه خدمتگزاري به دولت در تحت اوامر مبارك جان فشاني و آنچه در مقام قوم و خويشي و آقايي سزاوار بدانيد رفتار خواهند فرمود ... دستورات حضرت اشرف لديالورود به خواف كاملا اجرا؛ تفضيل عرض خواهد شد... 
سردار مكرم حاكم طبس نيز طي تلگراف مشابهي به تقاضاي شوكتالملك جواب مساعد داد. در قسمتي از نامه وي آمده است:
... از دستور و تعليماتي كه حضرت اشرف ... مخابره فرمودهاند مسبوق گرديدم؛ البته آنچه را كه مربوط به اينجا باشد قويآ جلوگيري و از هيچگونه خدمت و جانفشاني مضايقه نخواهد نمود و نهايت اطاعت را دارد. خوشبختانه به مناسبت قرابت و اتحاد و اتفاق و حسن روابط و مساعدتي كه بين بنده و سركار حاصل است آرزومندم كه با كمال مفاخرت در اين ميدان خدمات شاياني به پيشگاه مقدس دولت قوي شوكت تقديم دارم ... 
نامهنگاريهاي شوكتالملك با كلنل پسيان و طرفدارانش در خراسان و همچنين فرستادن ميانجي براي مذاكرات صلح نتوانست راهحلهاي مسالمتآميزي براي پايان دادن به نافرماني كلنل پسيان باشد. هر چند قرار مذاكره حضوري بين پسيان و شوكتالملك در حدود قاينات داده شد، اما زمان براي اين قبيل راهحلهاي مسالمتآميز اندكي دير شده بود. چرا كه كلنل پسيان قبل از اين كه  بتواند با شوكتالملك ملاقات كند خبرهاي نگرانكنندهاي از حملات قشون ائتلافي بر ضد وي در شمال خراسان به او رسيد و وي ناگزير بدان صوب مراجعت كرد. بدين ترتيب بدون اين كه  شوكتالملك عليه كلنل پسيان دخالت نظامي كند و يا اين كه  مذاكراتش با وي مثمر ثمر واقع شود، با كشته شدن كلنل پسيان در درگيري با قواي محلي قوچان، بحران مذكور خاتمه يافت. 
در پي قتل كلنل پسيان و دفع شورش ژاندارمري خراسان، حكومت مركزي از موضعگيري شوكتالملك بسيار قدرداني كرد. زمزمههايي وجود داشت كه حكومت مركزي قصد دارد حكمراني خراسان را به شوكتالملك واگذار كند. به ويژه اين كه انگليسيها نيز از موافقان اصلي انتصاب شوكتالملك به حكمراني ايالت خراسان بودند. چنان كه از ميان افرادي كه براي حكمراني خراسان به حكومت مركزي پيشنهاد شد «... تلگراف غير رسمي نيز راجع به حكومت شاهزاده صارمالدوله بود ولي آقازاده و كلنل محمودخان به دولت پيشنهاد كردند كه شوكتالملك حكمران خراسان باشد. انگليسيها نيز به حكومت ايشان مايلاند تا چه پيش آيد»،   اما شوكتالملك به رغم تمايلات دوستانش هرگز به حكمراني خراسان منصوب نشد.
وقوع كودتاي 1299ش/1920م روند انقراض سلسله قاجار را تسهيل بخشيد. رضاخان سردار سپه قبل از جلوس بر تخت سلطنت، در هشت كابينه وزير جنگ، و در چهار كابينه رئيسالوزراء بود كه همزمان وزارت جنگ را نيز برعهده داشت. وي در 9 آبان 1304ش/1925م به پادشاهي رسيد. رضاخان سردارسپه در طي دوره چهار ساله (1300ـ1304ش/1921ـ1925م) به اكثر خودسريهاي سران ايلات و عشاير و ديگر شورشهاي محلي پايان داد و يك نوع انسجام سياسي در كشور ايجاد كرد. در اين ميان شوكتالملك، حكمران مستقل سيستان و قاينات، از معدود كساني بود كه از تير خشم سردارسپه رهايي جست و با وي كنار آمد. در واقع روي كار آمدن رضاخان و تثبيت شوكتالملك، نميتوانست بدون رضايت انگلستان انجام گيرد، زيرا رضاخان و شوكتالملك هر دو نه در سطحي برابر بلكه با اندكي تفاوت در پياده كردن اهداف انگلستان در ايران سهيم بودند. بنابراين بقاي شوكتالملك در قدرت، به عنوان كسي كه ميتوانست در تثبيت قدرت رضاخان در ايران سهم بسزايي داشته باشد، ريشه در عملكرد وي در طي ساليان گذشته داشت.
انگلستان غير از دوستان ايراني خود، مأموران زبدهاي داشت كه از سالها قبل در ايران بسر ميبردند و در تلاشي گسترده و همسو با ديگر گروههاي طرفدار انگلستان، در پي اجراي برنامههايي بلندمدت اين كشور در ايران بودند.
ازجمله اين مأموران كه سالها در ايران اقامت داشت و در شناسايي و معرفي رضاخان به ژنرال آيرونسايد نقش بسزايي داشت فردي بود به نام اردشير جي. اين فرد چنان كه در وصيت نامهاش مينويسد در 27 سالگي تحصيلاتش را در انگلستان به پايان برده و به زادگاهش در بمبئي برگشته بود و در اين كشور در دفتر نايبالسلطنه هند مشغول به كار شده بود. پس از چندي اردشير جي. از طرف نايبالسلطنه هند مأمور ايران شد تا در سفارت انگلستان در تهران مشغول كار شود. وي در سال 1311ق/1893م، سه سال قبل از ترور ناصرالدين شاه وارد ايران شد و همان طور كه خود ميگويد: «در جريانات سياسي اين كشور ]ايران[ نه بهعنوان يك نفر ناظر بلكه فعالانه شركت» كرد. او در سال 1336ق/1917م در محله پير بازار، بين رشت و طوالش، با رضا خان آشنا شد و همچنان كه خود او مينويسد: «از مدتها قبل جزئيات مربوط به كليه صاحبمنصبان ايراني واحدهاي قزاق را بررسي كرده و تعدادي از آنها را ملاقات نموده» بود. طول مدت ملاقات وي با رضاخان بيش از يك سال در حوالي قزوين و تهران ادامه يافت و بهتدريج ذهن او را براي انجام كودتا آماده ساخت. اردشير جي. در طي اين مدت خصوصيات اخلاقي و روحي و قابليتهاي رضاخان را به اطلاع آيرونسايد ميرساند. «در اين مرحله به دستور وزارت جنگ در لندن و نايبالسلطنه هند همكاري نزديك ژنرال آيرونسايد و من ]اردشير جي.[ آغاز گرديد. من براي نظرات رضاخان درباره نيروهاي قزاق اعتبار فراواني قائل بودم و سرانجام او را به آيرونسايد معرفي كردم، آيرونسايد خصالي را در رضاخان ميديد كه من ديده بودم.»   با چنين گزارشات و شناساييهايي بود كه انگلستان با اتكاي بر آنها و به كمك مأموران و دوستان ايراني خود توانست رضاخان را بر اريكه قدرت بنشاند.
اردشير جي. از مأموران بسيار مرموز و در عين حال مهم انگلستان در ايران بود، سياست عشايري و چگونگي ارتباط رضاشاه با سران ايلات و قبايل، و ديگر متنفذان محلي عمدتآ توسط وي تنظيم و شكل گرفت. اردشير جي. در اين باره مينويسد: «يازده سال تمام را در ميان عشاير و قبايل مختلفي كه در محدوده جغرافيايي ايران سكونت دارند بسر برده بودم. آنچه را كه درباره آنها از زبان و نژاد و مشتقات عشيره و سلسله مراتب و طبقهبندي ايلخاني و خاني و مناسبات خوب و بد آنها با يكديگر و روابطشان با دول بيگانه ميدانستم با ذكر جزئيات و مو به مو براي رضاشاه گفتهام. هدف او اين است كه روزي قبايل ايران خود را واقعآ ايراني بدانند. در رژيم فعلي جايي براي حكومتهاي غيررسمي و خودمختار محلي وجود ندارد ...» 
آنچه در اين ميان مهم مينمايد دوستي ديرينه و ارتباط گسترده اردشير جي با شوكتالملك علم حاكم قاينات و سيستان است. اردشير جي. از شوكتالملك به نيكي ياد ميكند و وجود او را براي پيشرفت اين كشور مفيد تشخيص ميدهد،   زيرا شوكتالملك هم دقيقآ همگام با طرحها و نقشههاي اردشير جي و در مسير پيشبرد اهداف رضاشاه حركت ميكرد و در پياده كردن برنامههاي وي نقش عمده داشت.
ازجمله همكاريهاي شوكتالملك با رضاخان ـ در ابتداي قدرتيابي وي ـ سركوب و قلع و قمع كردن عشاير و ايلاتي بود كه به زعم اردشيرجي وجود آنها براي پيشرفت ايران مضر مينمود و در نتيجه نابودي آنها از طرف انگلستان سفارش شده بود.
شوكتالملك در بازگويي خاطراتش از آن دوران مينويسد:
... به محض طلوع خورشيد پهلوي نه تنها لوازم حكومت، حتي تجهيزات و تعداد قشون نيمه رفورمي كه داشتيم و شايد در ايران آن روز بينظير بود در اختيار دولت مركزي گذاشتيم. خودم با تمام جان و روحم دلباخته و شيفته اين اردشير بابكان ]منظور وي رضاخان است[ و يا بهتر بگويم كاوه ايران شدم و به او عشق ورزيدم و سربلندم كه تا آخرين لحظه حيات چنان كه ميداني نسبت به او وفادار ماندم ... 
اسدالله علم فرزند شوكتالملك سالها بعد با آوردن خاطراتي از زبان پدرش بهطور غيرمستقيم تأييد ميكند كه پدرش شوكتالملك از وابستگان به انگلستان بوده و قشون محلي پدرش كه توسط انگليسيها تجهيز شده بود، در اختيار رضاخان قرار داده شده بود. علم مينويسد:
رضاخان كوشيد تا آرامش و يگانگي را به كشور بازگرداند و در اين راه برخي از سران اقوام مختلف كه در گذشته تحت حمايت و نفوذ دول خارجي بودند به پيامهاي رضاخان براي يكپارچگي كشور پاسخ مثبت دادند و عدهاي حتي با مسرت و التجا به او پيوستند. يادم هست كه پدرم براي خودش يك ارتش كوچك داشت ... و او يكي از اولين سران قوم بود كه به رضاخان از صميم دل خوشآمد گفت. به او پيوست و تا دقيقه آخر هم با او بود. 
محمد سجادي سناتور و نايب رئيس  مجلس سنا در دوره پهلوي كه از طرفداران جدي شوكتالملك بود، درباره كمك وي به رضاخان جهت سركوب ايلات و عشاير مينويسد: «مرحوم امير شوكتالملك از رجال خوشنام زمان سلطنت سردودمان پهلوي شاهنشاه رضاشاه ... بود كه به سهم خود در ابتداي سلطنت آن شاهنشاه از طريق همكاريهاي ذيقيمت با هيئتهاي ارتشي براي قلع و قمع نمودن گردنكشان و ياغيان آن زمان موجب كمك به استقرار نظم و امنيت در قسمت سيستان و بلوچستان گرديد». 
به اين ترتيب آشكار ميشود كمكهاي نظامي شوكتالملك در تثبيت موقعيت رضاخان اهميت بسزايي داشته است. در واقع رضاخان در خلع سلاح كردن عشاير شرق و غرب و جنوب كشور، به كمك دو خاندان تأكيد داشت: يكي شوكتالملك، بزرگ خاندان علم بود كه قلمروهاي شرقي ايران را تحت سيطره داشت. و ديگري خاندان قوامالملك شيرازي بود كه ساليان مديد از سرسپردگان سياست انگلستان در جنوب و جنوب غربي بهشمار ميآمد. كمكهاي اين دو خاندان به رضاخان امكان ميداد تا با شرايط بهتري به قلع و قمع مخالفان بپردازد. در واقع كمكهاي شوكتالملك و قوامالملك به ارتش رضاخان قوت قلب بيشتري ميداد و از صفآرايي سران عشاير و ايلات جلوگيري ميكرد.
شوكتالملك غير از كمكهاي نظامي، از شيوههاي سياسي هم به نفع قدرتيابي و صعود رضاخان به سلطنت بهره ميجست. او در انتخابات نمايندگي مجلس شوراي ملي دخالت ميكرد. نمايندگان حوزه حكمراني او عمدتآ كساني بودند كه وي مهر تأييد بر صلاحيتشان زده بود. ازجمله كساني كه با تكيه بر قدرت و نفوذ شوكتالملك در دوره چهارم و پنجم به مجلس راه يافت ميرزا محمدولي خان اسدي ملقب به مصباح ديوان بود كه پيش از اين بهعنوان كارگزار شوكتالملك در بيرجند به كار اشتغال داشت. مصباح ديوان با پشتيباني و با استفاده از اقتدار شوكتالملك در دوره چهارم مجلس شوراي ملي از حوزه انتخابيه سيستان و زابل به نمايندگي مجلس برگزيده شد. مصباح ديوان در پي وقوع كودتاي 1299ش/1920م با اشاره و هدايت شوكتالملك به جرگه طرفداران رضاخان سردار سپه درآمده و در دوره پنجم مجلس شوراي ملي و مجلس مؤسسان اول از جمله كساني بود كه در راه انقراض سلسله قاجاريه و شكلگيري سلطنت رضاشاه و سلسله پهلوي تلاشهاي گستردهاي انجام داد. مصباح ديوان به همراه تيمورتاش و تدين كه از مهمترين نمايندگان خراسان در مجلس پنجم بودند سهم عمدهاي در خلع احمدشاه داشت. 
با نظري به كارنامه سياسي شوكتالملك از زمان اولين انتصابش به حكمراني قاينات در سال 1323ق/1284ش تا انفصال نهايياش از حكومت اين مناطق در سال 1343ق/1303ش ميتوان دريافت كه وي همواره روش سياسي خود را مطابق با خواستههاي انگلستان تغيير ميداد. وي به راحتي با رژيم قبل از مشروطه كنار آمد، پس از پيروزي انقلاب مشروطيت ظاهرآ نسبت به رژيم جديد وفادار ماند،   و تا قبل از   وقوع كودتاي 1299ش نسبت به دولتهاي زمان روشي ملايم و برگزيد و خود را مطيع اوامر حكومت نشان داد. وي بعد از كودتا نيز نسبت به دستورات دولت مركزي كاملا مطيع باقي ماند و بعد از قدرتيابي رضاشاه نيز از خدمتگزاري نسبت به وي فروگذار نكرد. به نظر ميرسد كه شوكتالملك همواره تسليم بلاشرط وضع موجود بوده باشد و اگر جريان طرفداري او را از سياست انگلستان در ايران مدنظر قرار دهيم با اندكي تعمق ميتوان نتيجه گرفت كه شوكتالملك روابط خود با دولت مركزي ايران را با تكيه بر خطمشي و سياست انگلستان در ايران تنظيم ميكرد. از اين رو تا زماني كه سياست انگلستان بر جانبداري از خاندانهاي متنفذ محلي و حكمرانان وابسته به خود متمركز بود شوكتالملك توانست با استقلال و قدرت در قاينات و سيستان و بلوچستان به حكمراني خود ادامه دهد. اما بعد از تغيير سياست اين كشور كه مبتني بر ايجاد يك حكومت مركزي قوي و متمركز بود، شوكتالملك از حكومت قاينات و سيستان كنار گذارده شد. تا باتوجه به مقتضيات هم يكپارچگي و انسجام حكومت مركزي حفظ شود و هم اين كه  از وجودوي در پستهايي فراتر و پراهميتتر از منصب حكمراني يك منطقه بهره گرفته شود؛ كه در اين مقطع همانا بهرهگيري از تجارت و ياري وي در تحكيم هرچه بيشتر حكومت رضاخان مدنظر قرار داشت. شوكتالملك از جمله معدود حكام قدرتمندي بود كه به رضاخان تسليم شد و در خدمت وي قرار گرفت. قراين نشان ميدهد كه اگر شوكتالملك از در مخالفت با رضاخان در ميآمد شكي نبود كه در همان ابتداي وقوع كودتا از حكمراني كنار گذارده ميشد و يا سركوب و به مجازات ميرسيد. اما چنين امري رخ نداد و تا زماني كه عصيانها و شورشهاي داخلي توسط رضاخان سركوب نشده بود شوكتالملكدر حكومت قاينات و سيستان و بلوچستان ابقا شد و در براندازي شورشها و سركوبياعتراضاتگوناگون داخلي در خدمت رضاخان قرار گرفت.
حكمراني شوكتالملك در ايالات قاينات و سيستان تا سال 1303ش/ق1343 ادامه يافت. سال 1303ش/1924م در واقع آخرين سال حكمراني شوكتالملك در دوره قاجار است. در اين سال شوكتالملك از حكومت قاينات و سيستان كنار رفت و حكمراني اين دو ايالت را به دو برادرزادهاش امير معصومخان حسامالدوله و اميرمحمد رضاخان صمصامالدوله واگذار شد. اين دو نفر فرزندان اميرعلي اكبرخان حشمتالملك برادر ارشد شوكتالملك، بودند. در واقع پس از كنارهگيري شوكتالملك از حكمراني، كه بهدنبال تشكيل حكومت منسجم رضاخان صورت گرفت، شكل حكومت موروثي تدريجآ از آن مناطق رخب بربست و باتوجه به تشكيلات جديد سياسي ـ اداري قائنات نيز ضميمه استان نهم (خراسان) شد.

در سالهاي اخير حكومت شوكتالملك، خصومتي كه طي ساليان دراز بين او و برادرزادگانش بود تا حدود زيادي رو به بهبودي گذاشت،تا جايي كه شوكتالملك در سالهاي آخر حكومتش دو دختر خود را به مزاوجت فرزندان برادرزادگانش درآورد. دختر بزرگش (بيبي فاطمه) به همسري اميرحسينخان خزيمه علم، فرزند بزرگ اميرمعصومخان حسامالدوله، درآمد و دختر ديگرش (بيبي زهرا) همسر امير اسماعيلخان خزيمه، فرزند اميرمحمد رضاخان صمصامالدوله شد.

_____________
 . محمدعلي منصف، پيشين، صص 52ـ.53
 . بهرام نوراني. عهدنامه مودت ايران و شوروي. تهران، نشر همراه، 1369. ص 124. به نقل از كتاب :حيات يحيي. يحيي دولتآبادي. جلد چهارم، صص 186¡ 209ـ.210
 . احمد بشيري. كتاب آبي. ج 8¡ ص .2106
 . محمدعلي منصف. پيشين، ص .53
 . همان، ص .266
 . همان ص .271
 . همان، صص 290ـ.291
 . ماروين زونيس. شكست شاهانه. ترجمه عباس مخبر، چاپ اول، تهران، طرح نو، 1370. ص .240
 . مؤسسه مطالعات تاريخ معاصر ايران، سند 106ـ22ـ2ـ794ـ ع، و همچنين سند 107ـ22ـ2ـ794ـ ع.
 . مؤسسه مطالعات تاريخ معاصر ايران، سند 39ـ22ـ2ـ794ـ ع.
 . سازمان اسناد ملي ايران، سند 240¡ فيش .940019
 . سازمان اسناد ملي ايران، سند 293¡ فيش .200116
 . سازمان اسناد ملي ايران، سند 239¡ فيش .20016
 . مؤسسه مطالعات تاريخ معاصر ايران، سند 107ـ22ـ2ـ794ـ ع. و سند 38ـ22ـ2ـ794ـ ع.
 . محمدعلي منصف، پيشين، ص .294
 . جيمز مابرلي. عمليات در ايران. ترجمه كاوه بيات، چاپ اول، تهران، مؤسسه خدمات فرهنگي رسا،1369. ص .132
 . سازمان اسناد ملي ايران، سند 293¡ فيش .200116
 . سازمان اسناد ملي ايران، سند 293¡ فيش .200116
 . همان.
 . همان.
 . Mr. Hale
 . محمدعلي منصف، پيشين، ص .325
 . سازمان اسناد ملي ايران، سند 290¡ فيش .10100
 . همان.
 . در واقع نميشود گفت كه نامههاي ارسال شده به مركز كشور، مبني بر رضايت از حكومت افرادي نظيرحسامالدوله، نظر عامه مردم آن مناطق بوده است. چه بسا ممكن بود برخي از مرسولات جعلي بوده ويا به دستور و يا حداقل با موافقت و آگاهي حسامالدوله تدوين شده بودند تا از اين طريق دولتمردانقاجاري را نسبت به شوكتالملك بدبين كنند و از سوي دگير اعتماد آنها را نسبت به حسامالدولهبرانگيزند. به هر حال آنچه مسلم است ارسال نامههايي از اين نوع نميتوانست از منظر حكومتمركزي ناديده گرفته شود.
 . مؤسسه مطالعات تاريخ معاصر ايران، سند 61ـ22ـ2ـ794ـ ع.
 . مؤسسه مطالعات تاريخ معاصر ايران، سند 62ـ22ـ2ـ794ـ ع.
 . مؤسسه مطالعات تاريخ معاصر ايران، سند 78ـ22ـ2ـ794ـ ع.
 . مؤسسه مطالعات تاريخ معاصر ايران، سند 69ـ22ـ2ـ794ـ ع.
 . همان.
 . سازمان اسناد ملي ايران، سند 290¡ فيش .70361
 . سازمان اسناد ملي ايران، سند 290¡ فيش .100208
 . Maximalisp (بيشينهخواه).
 . مؤسسه مطالعات تاريخ معاصر ايران. سند 84ـ22ـ2ـ794 ع.
 . Maximalist (بيشينهخواه).
 . مؤسسه مطالعات تاريخ معاصر ايران، سند 84ـ22ـ2ـ794ـ ع.
 . سازمان اسناد ملي ايران، سند 293¡ فيش .170077
 . سازمان اسناد ملي ايران، سند 290¡ فيش .80090
 . مجله آينده، سال پانزدهم 1368¡ ص .77
 . سر كلارمونت اسكرين. جنگ جهاني در ايران. ترجمه غلامحسين صالحيار، تهران، انتشارات كتابسرا،ص .351
 . Commander India Empire
 . اشاره به نخستوزيري اسدالله علم در سالهاي 1341ـ 1342ش است.
 . دنيس رايت. انگليسيها در ميان ايرانيان. ترجمه لطفعلي خنجي، چاپ اول، تهران، اميركبير، ¡1352ص .107
 . سازمان اسناد ملي ايران، سند 290¡ فيش 249..7
 . سازمان اسناد ملي ايران، 293¡ فيش .290128
 . سازمان اسناد ملي ايران، سند 293¡ فيش .30096
 . سازمان اسناد ملي ايران، سند 293¡ فيش .30119
 . سازمان اسناد ملي ايران، سند 290¡ فيش .70249
 . سازمان اسناد ملي ايران، سند 293¡ فيش .30079
 . دولتمردان انگلستان در تحليل نهايي شورش پسيان را مرتبط با عناصر خارجي و بهويژه روسيهشوروي ارزيابي ميكردند و حركتهايي از اين نوع را در آن برهه به ضرر خود و به نفع شورويميدانستند. در واقع در اين دوره كمربند امنيتي انگلستان براي جلوگيري از نفوذ و رخنه كمونيسم درسرزمينهاي تحت نفوذ اين كشور در حال شكلگيري بود. بنابراين ايران و بهويژه مناطق شمالي آن دراولويتهاي اوليه اين برنامه قرار ميگرفت.
 . محمدتقي خان درجه سرهنگي داشت. ولي قوام در اينجا بهعمد و براي تحقير او وي را نايب سرهنگخطاب ميكند.
 . در اين زمان هنوز قاينات و سيستان رسمآ زيرنظر حكمران خراسان عمل ميكرد.
 . مهرداد بهار. درباره قيام ژاندارمري خراسان. چاپ اول، تهران، انتشارات معين، 1369. ص ¡45سند .11
 . همان، سند .12
 . كاوه بيات. انقلاب خراسان. چاپ اول، تهران، مؤسسه مطالعات تاريخ معاصر ايران، ¡1370صص 136ـ137¡ سند .72
 . مهرداد بهار، پيشين، ص 47¡ سند .14
 . كاوه بيات، پيشين، ص 152¡ سند .89
 . همان، صص 151ـ152¡ سند .88
 . همان، صص 145ـ146¡ سند .81
 . هرچند شوكتالملك مستقيمآ در نبرد عليه كلنل پسيان شركت نكرد، اما همواره به صورت يك خطربالقوه براي وي تا پايان عصيان باقي ماند. در واقع نگراني كلنل پسيان از ناحيه شوكتالملك از ابتكارعمل او در جبهه شمالي و يا در مقابله با قواي اعزامي حكومت مركزي مانع ميشد. بنابراين نقششوكتالملك در شكست شورش كلنل پسيان نبايد ناديده گرفته شود.
 . كاوه بيات، پيشين، ص 230¡ سند .169
 . مؤسسه مطالعات تاريخ معاصر ايران، سند 4ـ 052/ ـ 129 الف، ص .12
 . همان.
 . همان.
 . محمدعلي منصف، پيشين، ص .267
 . مارگارت لاينگ. مصاحبه با شاه. ترجمه اردشير روشنگر. چاپ اول، تهران، نشر البرز، 1371. ص .48
 . محمدعلي منصف، پيشين، ص .300
 . نعمتالله قاضي (شكيب). علل سقوط رضاشاه. چاپ اول، تهران، انتشارات آثار، 1372. ص .95
 . در واقع انگستان براي اين كه  نسبت به رقيب ديرينهاش روسيه تزاري در امور ايران دست بالايي داشتهباشد در ظاهر خود را موافق انقلاب مشروطه قلمداد ميكرد و به تبع اين كشور دوستان ايراني آن نيزهمين سياست را دنبال ميكردند.
 . محمدعلي منصف، پيشين، ص .83