اميرعليخان خزيمه
به درستي معلوم نيست که اميرعليخان فرزند اميرعلمخان اوّل که در زير چوب قصاص جعفرخان کرد جان سپرد، چگونه و در چه تاريخي به عنوان حکمران قاين منصوب شده است. به نظر نميرسد اميرعليخان بعد از قتل پدرش از در دشمني آشکار با شاهرخشاه برآمده باشد، چرا که در غير اينصورت بعيد مينمايد که قادر باشد از عهده وي و متحدانش، به ويژه کردهاي شمال خراسان برآمده باشد. به علاوه اين که بعد از درگذشت پدرش وي را در حکومت منطقه قاين ميبينيم و اين آشکار ميسازد که او تا اندازهاي توانسته است نظر امراي خراسان و شخص شاهرخشاه را به خود جلب نمايد. در اين دوره که ايالت خراسان همواره از سوي شرق مورد هجوم افغانها بود هيچگونه گزارشي مبني بر شرکت فعالانه اميرعليخان خزيمه در درگيريهاي اين منطقه در دست نداريم، چرا که بعد از قتل پدرش به ميزان زيادي از اقتدار خاندان علم در منطقه خراسان کاسته شد و فرزند وي اميرعليخان نميتوانست آن اندازه بلندپروازي و جاهطلبي داشته باشد که بتواند رؤياي دستيابي به کلّ ايالت خراسان را در سر بپروراند. بنابراين ميشود گفت شاهرخشاه بعد از مرگ پدر جهت دلجويي و کاستن از خصومتهاي موجود، اميرعليخان را که خاندانش در اين منطقه از قبل نفوذي به هم رسانيده بودند به حکومت گمارد. از آنجا که شاهرخ، نوه نادرشاه افشار، از سال 1161ق/ 1748م تا 1210ق/ 1795م مدتي نسبتاً طولاني در ايالت خراسان حاکمي بلامنازع بود و قلمرو اميرعليخان در قاين نيز تحت کنترل و سيطره او به شمار ميرفت و اميرعليخان حداقل به ظاهر چارهاي جز تمکين از امير خراسان را نداشت، با اين حال به علت هرج و مرج حاکم بر کشور به سختي ميشد از وفادارياش نسبت به حکومت سخن گفت مگر در مواقعي که چارهاي جز تمکين نداشت. گفتني است در آن زمان روابط شهرهاي کوچک با مراکز ايالات صرفاً در امور مالي و ارسال اندکي ماليات خلاصه ميشد، در غير اين موارد، شهرها تا حدود زيادي در امور قضايي و اجرايي ايالت خود استقلال داشتند، و قاين از اين قاعده مستثني نبود.
به نظر ميرسد که در اين زمان حکومت منطقه قاين تا حدود زيادي در خاندان علم موروثي شده باشد چرا که سرجان مالکم انگليسي، که در اوايل قرن نوزدهم در ايران به سر ميبرد، معتقد است که حکومت قاين برحسب وراثت به اميرعليخان فرزند اميرعلمخان اوّل منتقل شده است. مالکم روابط ميان حاکم قاين و حکومت را صرفاً از طريق مسائل مالي و اخذ ماليات و آمادهسازي سپاه جهت قشون ميداند. در دوره اميرعليخان کلّ مالياتي که وي از ايالت قاين براي حکومت ميفرستاد نزديک به 12 هزار تومان نقد و 12 هزار خروار غلّه بوده است. ماليات جنسي اغلب شامل انواع قالي و قاليچه و نمد و پشم و مقداري غلّه بوده است. با اين حال عمده خدمت حکومت قاين براي حکومت مرکزي ارسال قشون براي سپاه بوده است. در دوره اميرعليخان که مقارن با قدرتيابي و پيروزي نهايي آقامحمّدخان، سرسلسله قاجار، بر رقبا بوده است تعداد خانوار اعراب که در منطقه قاينات ميزيستند تقريباً بيست هزار خانوار برآورد ميشد و تعداد کل قشون پياده اميرعليخان حاکم قاين به سه هزار تن ميرسيد و عده سواران آن به سختي از يک سوم کل اين تعداد تجاوز ميکرد.1
در اواخر عمر دولت زنديه که مقارن با درگيريهاي شديد بين آقامحمّدخان و لطفعليخان زند بود اميرعليخان تا اندازهاي تجديد قدرت کرده بود و جزو امراي معروف خراسان به شمار ميرفت و در درگيريهاي آن زمان از لطفعليخان زند حمايت ميکرد، چنان که در حدود سال 1207ق/ 1792م که لطفعليخان زند همراه با عده معدودي از تعقيب سپاهيان آقامحمّدخان به سوي شرق متواري شده بود چندي در پناه اميرعليخان حاکم قاين و پسرش اميرعلمخان ]اميرعلمخان دوّم [بود. در اينباره در ذيل تاريخ گيتيگشا آمده است: «حضرت جهانبان ]لطفعليخان [از طبس عازم آن ديار گشته، بعد از ورود به حدود قاين چند روز در قاين اقامت اختيار نموده، ميرعليخان قايني و ميرعلمخان ولد مشارٌاليه لازمه خدمتگزاري به عمل ميآورند.»2
با اين حال بعد از قدرتيابي آقامحمّدخان قاجار و به قتل رسيدن لطفعليخان زند خاندان علم به رغم طرفداري از حکومت زنديه از حکمراني منطقه قاينات عزل نشدند و ميرعليخان کماکان حاکم قاينات باقي بود. سرجان مالکم انگليسي با آگاهي از اين مطلب مينويسد: «ميرعليخان حاکم قاين به لطفعليخان مدد کرده بود ولي از آقامحمّدخان نيز هراس نداشت، زيرا ميدانست که او مردي عاقل است و به اظهار اطاعت راضي شده است و لشکر خود را به کوير و دشت بيآب و علف به مخاطره نخواهد افکند.»3
در اين رو عليرغم مخالفتي که ميرعليخان با آقامحمّدخان قاجار داشت ترجيح داد که وي را به رسميّت شناخته و حکومت قاين را به وي تفويض کند.
در اين دوره هر چند ميرعليخان نتوانست قلمرو حکمرانياش را گسترش دهد، امّا به نظر ميرسيد، با شناختي که از حاکمان قاجار به دست آورده بود تدريجاً پايههاي تثبيت خاندان علم در تاريخ ايران استوار شد. از اين زمان بود که خاندان علم به تدريج در رأس حکومت منطقهاي قرار گرفت.
منابع تاريخي، بيش از اين گزارشي درباره اميرعليخان خزيمه ارائه نميدهد. تاريخ دقيق فوت او مشخص نيست، احتمال ميرود وي به مرگ طبيعي، در سالهاي 1210-1213ق/ 1795ـ1798م در گذشته باشد.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. سر جان مالکم، تاريخ ايران. جلد دوم، ترجمه اسماعيلبن محمدعلي حيرت، بمبئي، انتشارات مطبع هدت پرسات. 1034ق/ 1886م، ص 83 .
2. ميرزا محمدصادق موسوي نامي اصفهاني، تاريخ گيتيگشا. به کوشش سعيد نفيسي، تهران، انتشارات اقبال، 1317. ص381 .
3. سر جان مالکم، پيشين، ص 84 .