اشتباه بزرگ شريفامامي / نقش مهاجرت امامخميني(ره) به پاريس در تسريع سقوط حكومت پهلوي
رژيم پهلوي گمان ميكرد دورترشدن محل تبعيد امامخميني(ره) از ايران باعث تضعيف نهضت خواهد شد و برهميناساس ديپلماسي منطقهاي خود را بر عدم پذيرش امام از سوي كشورهاي منطقه قرار داده بود، اما نتيجه كار طور ديگري رقم خورد. شرايط قانوني و عرفي فرانسه به رهبران و نخبگان سياسي امكان ميداد به نشر آزادانه افكار خود بپردازند و انقلابيون مخالف رژيم پهلوي از اين شرايط بهخوبي استفاده كردند و حول محور حضرت امام(ره) به گسترش و انتشار ايدههاي نهضت و انجام مقدمات تشكيل شوراي انقلاب پرداختند. امام(ره) استراتژي و اهداف انقلاب را از فرانسه به مردم ايران و جهان ابلاغ ميكرد و سرانجام بر اثر فرصتهاي بهدستآمده در فرانسه، سرنگوني رژيم شاه بهگونهاي باورنكردني تسريع گرديد. مقاله حاضر به بررسي و تحليل نقش مهاجرت امام به پاريس و تاثير خاص فضاي فرانسه بر تسريع انقلاب 1357 ميپردازد.
حكومت پهلوي پس از سپريكردن بيش از پنجاهوسهسال حاكميت پرفرازونشيب و عبور از بحرانهاي كوچك و بزرگ، سرانجام در بيستودوم بهمن 1357 بهطوركامل سقوط كرد. تاكنون بررسيها و پژوهشهاي زيادي درخصوص علل و زمينههاي سياسي، اقتصادي، اجتماعي و فرهنگي انقلاب، در داخل و خارج از كشور صورت گرفته و بسياري از زواياي آن روشن شده است. دراينميان يك عامل مهم و درعينحال تسريعكننده سقوط حكومت پهلوي، تاحدودي از ديد محققان و مورخان به دور مانده و توجه كافي بدان معطوف نشده است و آن، مهاجرت امامخميني در چهاردهم مهر 1357 از نجف به پاريس و اقامت صدونوزده روزه ايشان در آن شهر ميباشد كه سرانجام به پيروزي انقلاب اسلامي و فروپاشي حكومت پهلوي منتهي گرديد. مجبوركردن امام به اين مهاجرت ــ كه به دنبال تحولات ناشي از توافقنامه صلح الجزيره ميان دو كشور ايران و عراق صورت گرفت ــ پيامدهايي بسيار متفاوت با پيشفرضهاي حكومت پهلوي در پي داشت. مساعدت زمان و مكان با توجه به ويژگيهاي كشور ميزبان (فرانسه)، فضاي مستعد براي فعاليتهاي سياسي، دسترسي به مطبوعات مستقل، امكان ارتباط آسان با ايران از طرق مختلف (تلفن، تلگراف، رفتوآمد مبارزان و...) و بهرهگيري مناسب از آموزه مجتهد ــ مقلد (مرجعيت)، مصاحبهها، ديدارها و مذاكرههاي گوناگون و ساير عوامل، دست به دست هم دادند و ازاينطريق نهضت اسلامي مردم ايران به رهبري امامخميني(ره)، جنبه و بعدي جهاني پيدا كرد. دراينميان، ويژگيهاي رهبري و شخصيتي امامخميني از قبيل ثبات قدم، صراحت بيان، بيپروايي و شجاعت، آشتيناپذيري، توصيههاي ايشان به وحدت مخالفان حكومت پهلوي با عنايت به اصول اسلامي مبارزه و... تاثير بسزايي داشته است. ازطرفديگر، حكومت پهلوي كه در داخل و خارج از كشور تحت فشارهاي خردكننده، دچار نوعي سردرگمي و تزلزل بود، در مواجهه با شرايط پديدآمده، توان مقابله و كنترل بحران را از دست داد و در يك سير نزولي، عاقبت در بهمن 1357 بهطوركامل سرنگون شد.
عوامل تاثيرگذار ناشي از مهاجرت امام به پاريس در سقوط رژيم پهلوي
1ــ نقش ارتباطات:
ارتباطات و رسانههاي ارتباط جمعي نقش تعيينكنندهاي در فرآيند دگرگوني يك نظام سياسي و فكري دارند؛ چنانكه برخي صاحبنظران جامعهشناسي ارتباطات ــ البته با سطحي از اغراق ــ وسايل ارتباط جمعي را داراي قدرتي ميدانند كه ميتواند به تولد نسلي با انديشه تازه منجر گردد و يا رسانهاي همچون راديو را با بمب هستهاي مقايسه ميكنند و برخي سياستمداران، راديو و تلويزيون را براي بهزانودرآوردن دشمن، حتي از يك ارتش قوي نيز كارآمدتر ميدانند.[i] در نظام ارتباطات غرب، به دليل حاكميت فضاي رقابتي و وجود خبرگزاريها و رسانههاي ديداري و شنيداري خصوصي، امكان موفقيت فعاليت سياسي در مقايسه با كشورهايي كه تحت نظامهاي غيردموكراتيك اداره ميشوند ــ از جمله نظامهاي حكومتي ايران و عراق در دوره زماني پيش از 1357 ــ بهمراتب بيشتر بود. در فرهنگ رسانهاي غرب، دريافت و پخش هرچهسريعتر اخبار مهم و تازه، اهميت زيادي براي اعتبار و بقاي رسانه دارد. ازاينرو امامخميني پس از ورود به پاريس، عليرغم تلاشهاي اوليه دولت فرانسه براي جلوگيري از فعاليتهاي سياسي ايشان، توانست از فضاي مساعد عمومي در آن كشور جهت فعاليت و تبليغات موثر بهره ببرد.
مصاحبههاي گوناگون با خبرگزاريها و مطبوعات بينالمللي، درج متن سخنرانيها و اخبار نهضت در مطبوعات و نيز پخش اين مطالب از شبكههاي تلويزيوني فرانسه و ساير كشورهاي غربي، موقعيت استثنايي و كمنظيري را براي تبيين و تبليغ اهداف و استراتژي نهضت اسلامي ايران و جهانيكردن آن و همچنين افشاي ماهيت غيرمردمي حكومت پهلوي و شخصيت خودمحور محمدرضا پهلوي پديد آورد. امامخميني در مدت توقف چهارماهه در پاريس، در مقايسه با اقامت چهاردهساله عراق، به موفقيتهاي بيشتري دست يافت. ازاينرو باري روبين معتقد است اخراج امامخميني از عراق را بايد يكي از بزرگترين اشتباهات دولت شريفامامي به حساب آورد: «شريفامامي گمان ميكرد كه اگر آيتالله خميني از كشور همسايه ايران ــ عراق ــ به نقطه دورتري برود، امكان تماس او با گروههاي مخالف در داخل كمتر خواهد شد؛ بههميندليل با اقامت او در كويت هم موافقت نشد. آيتالله خميني به پاريس رفت و برخلاف تصور شريفامامي با دسترسي به وسايل ارتباطجمعي جهان و امكان برقراري تماس مستقيم تلفني با تهران، امكانات وسيعتري براي انعكاس نظرات خود در جهان و تماس با طرفداران خود در ايران بهدست آورد. آيتالله خميني ناگهان به يك چهره خبرساز بينالمللي تبديل شد و طرفداران او در ايران نه فقط بهوسيله تلفن و رابطيني كه مرتبا بين تهران و پاريس در حركت بودند، بلكه بهوسيله راديوها و مطبوعات و خبرگزاريهاي بينالمللي از نظريات و دستورالعملهاي روزانه او آگاه شدند.»[ii]
مطابق اسناد و مدارك موجود، گستره جغرافيايي فعاليتهاي امامخميني حتي از مرز كشورهاي غربي فراتر رفت و در مطبوعات كشورهاي ديگر نيز انعكاس يافت. بهعنوانمثال ميتوان به گزارش نمايندگي ساواك در تركيه (به بخش 334 اداره كل سوم ساواك در تهران) اشاره كرد كه مينويسد: «روزنامه دستچپي متمايل به چين ”آيدينليك“ كه سردبير آن دوقوز پرينليك، دبيركل حزب سوسياليست كارگران و روستاييان تركيه ميباشد، مبادرت به چاپ مصاحبه خبرنگار لوموند با خميني پيرامون ايران نموده كه طي آن خميني اظهار داشته پانزده سال است كه در مورد وضع اجتماعي ايران مبارزه ميكنم... .»[iii]
تسهيل و تسريع در ارسال پيامها و متن اعلاميهها و اخبار به ايران، بهنوبهخود در بسيج مردم عليه حكومت پهلوي، تاثير زيادي داشت. امامخميني به مناسبتهاي مختلف پيامهاي عمومي يا اختصاصي خطاب به برخي نيروها (از جمله پرسنل ارتش، شهرباني و ژاندارمري) و در ماه محرم خطاب به نيروهاي مذهبي و مردم ارسال ميكرد و اين پيامها در كمترين زمان ممكن در سراسر كشور منتشر ميشد. بسياري از اين پيامها و اعلاميههاي امام از طريق ارتباط تلفني از فرانسه به اطلاع مبارزان ميرسيد. سهولت ارتباطات موجب شد در برخي موقعيتهاي ويژه، نظير چهلم شهداي هفدهم شهريور، موسم حج، ماههاي محرم و... از طريق انعكاس پيامهاي امام و تهييج مردم، نهايت استفاده براي پيشبرد اهداف مبارزه و ايجاد استيصال و تزلزل در حكومت پهلوي به عمل آيد. در گزارشهاي ساواك به موارد متعددي از اين تماسها اشاره شده است. در بيستونهم مهر 1357 ساواك شيراز گزارش كرده است شخصي بهنام جعفري از پاريس با مجدالدين محلاتي تماس برقرار كرد و اعلاميه امامخميني در مورد حج را قرائت نمود.[iv] همچنين در گزارش ساواك مشهد (مورخ دوازدهم آذر 1357) آمده است: «روحالله خميني اعلاميهاي صادر [نمود] و مفاد آن از پاريس براي عباس واعظ طبسي قرائت شد. [امام] خميني در اين اعلاميه خواستار بركناري كد 66[v] شده است.»[vi] اسماعيل فردوسيپور كه از ياران نزديك امام در پاريس بود، در ضمن خاطرات خود ميگويد: «بعضي روزها بيش از شش ساعت بهطورمستمر و پشتسرهم با ايران تماس ميگرفتيم و مرتب پيامها و اعلاميههاي امامخميني را از پشت تلفن براي مخاطبان در تهران، قم، مشهد، تبريز، اصفهان، يزد و غيره و يا ديگر كشورها ميخوانديم و آنان تكثير و منتشر ميكردند.» وي ميافزايد: «تلفنهاي شبانه را نيز ضبط ميكرديم و فرداي آن شب به اطلاع امام ميرسانديم.»[vii] از تلفن براي دعوت رهبران مبارز به پاريس براي ديدار با امامخميني و موارد ديگر نيز استفاده ميشد.[viii]
علاوه بر استفاده از وسايل ارتباط جمعي و تماسهاي تلفني، ارتباطات عادي افراد، ملاقاتها و مذاكرهها نيز بدون كنترل و مانع انجام ميگرفت. اقامت در پاريس به مبارزان و امامخميني امكان ميداد بهراحتي با هم ديدار كنند و در امور نهضت و مبارزه بهطورمستقيم و از نزديك به مشورت و گفتوگو بپردازند. مهدي بازرگان در اين مورد ميگويد: «[مهاجرت امامخميني به پاريس] راهگشاي موثري براي ملاقاتها و مذاكرات و اقدامات گرديد. چه با ايرانيهاي مقيم و مسافرين از ايران و چه با دنياي خارج، حتي بهتر و راحتتر از آن كه اگر به ايران ميآمدند، توجهات و افكار از هر سوي به سوي ايشان و به سود پديدهاي كه بعداً نامش انقلاب اسلامي ايران گذارده شد، جلب گرديد.»[ix]
بدينترتيب با مساعدت زمان و مكان و فراهمبودن ابزارهاي فعاليت سياسي، نوفل لوشاتو به مركزي براي ارتباطات با امامخميني و تصميمگيري عليه رژيم پهلوي تبديل شد.
2ــ فضاي مساعد براي فعاليتهاي سياسي:
امامخميني و همراهان ايشان، در پاريس با جو سياسي بسيار متفاوتي نسبت به نجف مواجه شدند. سالها بود كه احزاب و گروههاي سياسي ايراني، از جمله اسلامگرايان، در اروپا (از جمله در فرانسه) و امريكا فعاليت ميكردند. بخشي از اين نيروها كه در قالب انجمنهاي اسلامي دانشجويان ايراني خارج از كشور متمركز بودند، از تجربيات خود براي بسط فعاليتهاي ضدرژيم تحت نظارت و رهبري امامخميني استفاده كردند. برگزاري ميتينگها، سخنرانيها، پخش عكسهاي امامخميني و طراحي و سردادن شعارهاي ضدرژيم بخشي از فعاليتهاي اين افراد بود. در يكي از گزارشهاي دفتر نمايندگي ساواك در فرانسه، آمده است: «به دنبال ورود عدهاي از ايرانيان طرفدار روحالله خميني از كشورهاي اروپايي به پاريس به منظور شركت در تظاهرات روز 23/7/57 (مراتب قبلا به استحضار رسيده است)، از ساعت 06:30 روز مذكور، حدود سيصد تن از افراد موصوف، بهتدريج در مقابل درب سالني در كوي رن واقع در منطقه 14 پاريس، به روي زمين نشسته و در ساعت 09:30 درحاليكه تعداد اين افراد به حدود هشتصد نفر ميرسيده، با فشار داخل سالن شده و بر روي زمين نشستهاند. عدهاي ديگر نيز به سبب نبودن محل در داخل سالن، در بيرون اجتماع نمودهاند. افراد اشارهشده، در ابتدا براي سلامتي [امام] خميني سه بار صلوات فرستاده و به دنبال آن سرودهاي مذهبي تحت عناوين ”ره خون“ و ”مادر“ را خواندهاند. سپس فرزند سعيدي غفاري (يكي از قشريون مذهبي كه در زندان فوت نموده است) به مدت دو ساعت در زمينه خصوصيات و سجاياي اخلاقي پدرش و اينكه سرانجام توسط دولت ايران كشته شده است، سخنراني و در پايان نتيجهگيري نمود كه حكومت ايران مخالف جامعه روحانيت و شيعيان ايران است. سخنران بعدي در پايان خواستهاي خود را بهصورت قطعنامهاي به شرح زير قرائت نمود: 1ــ برقراري حكومت اسلامي در ايران 2ــ آزادي كليه زندانيان سياسي بهويژه آياتالله طالقاني و لاهوتي 3ــ بازگشت كليه تبعيديهاي خارج از كشور به وطن 4ــ محاكمه و مجازات كساني كه عليه تعاليم اسلامي و مذهبي مبارزه كردهاند و همچنين خيانتكاران سالهاي اخير كه موجب گرديدهاند وضع اجتماعي و سياسي ايران دگرگون شود. وي در پايان اضافه نموده ”ما نه كمونيست هستيم و نه سرمايهدار. نه چپ هستيم و نه راست، بلكه خواستار يك حكومت مستقل اسلامي خارج از فضاي ظلم و ستم به هموطنان خود ميباشيم.“ در طول قرائت قطعنامه فوق شركتكنندگان با اظهار جمله ”صحيح است“ مطالب وي را تاييد نموده و به دنبال آن نيز پنجبار شعارهاي ”درود بر خميني، مرگ بر شاه، رهبر ما خميني است، مرگ بر حكومت استبداد و ظلم“ را تكرار نمودهاند... .»[x]
از جمله فعاليتهاي ديگر انقلابيون در فرانسه، انتشار و پخش كتابها و جزوههايي بود كه مواضع و ديدگاههاي امامخميني را منعكس ميكرد. در يكي از گزارشهاي نمايندگي ساواك در فرانسه به بخش 332 اداره كل سوم ساواك (مورخ نهم آبان 1357)، آمده است: «كتابي تحت عنوان اسناد و تصاويري از مبارزات خلق مسلمان ايران كه از انتشارات ابوذر ميباشد، در پاريس توزيع گرديده است. در اين كتاب مصاحبههاي [امام] خميني با روزنامههاي لوموند، فيگارو و ساير سخنرانيهاي وي و همچنين تصاوير زيادي از تظاهرات مذهبيون افراطي در عيد فطر و شانزدهم شهريور در تهران و شهرستانها به چاپ رسيده است. در كتاب مذكور كه دويستوچهل صفحه ميباشد، تحليلي از اوضاع ايران، خونخواهي شماري از خلق، اعلاميه آقايان دستغيب شيرازي، مرتضي فهيم كرماني، سيدمحمد دامادي، طاهري، صدوقي نوشته شده است... .»[xi]
3ــ تجمع مخالفان حكومت پهلوي در پاريس:
در كشور فرانسه نيروهاي مخالف شاه ميتوانستند با آزادي و سهولت بيشتري حول محور امام جمع شوند و از شرايط مناسب آنجا براي تجمع، تظاهرات و راهپيمايي و... استفاده كنند. شخصيت و سعه صدر امامخميني، در اين مرحله از مبارزه باعث شد مجموعه گروههاي مبارز، بهويژه نيروهاي اسلامگرا ــ اعم از روحاني و غيرروحاني، دانشگاهي و غيردانشگاهي ــ حول محور ايشان و با هدف براندازي حكومت پهلوي، متحد شوند. اساس اين اتحاد، توافق بر سر اصول انقلاب بود. امامخميني بر سه اصل به عنوان اصول بنيادين انقلاب تاكيد كردند و همين اصول محور فعاليتهاي انقلابي گروهها قرار گرفت: 1ــ برچيدهشدن سلطنت سلسله پهلوي 2ــ برچيدهشدن رژيم سلطنتي براي هميشه 3ــ فراهمكردن شرايط استقرار حكومت جمهوري اسلامي.[xii] علاوه بر طيفهاي مختلف مذهبي، برخي گروههاي غيرمذهبي نظير اعضاي جبهه ملي ايران و كنفدراسيون جهاني محصلين و دانشجويان ايراني خارج از كشور نيز اصول مذكور را پذيرفتند و بر مبناي اين اصول، فعاليت مشترك عليه حكومت پهلوي شكل گرفت.
در ادامه به مواردي از مصداقهاي عيني اين اتحاد اشاره ميشود. در گزارش مورخ بيستم مهر 1357 دفتر نمايندگي ساواك مستقر در پاريس به بخش 332 اداره كل سوم ساواك، آمده است: «روز 19/7/57 اعلاميهاي به حمايت از خميني تحت عنوان اتحاد جنبشهاي مخالفين ايراني در فرانسه به زبان فرانسه در دانشگاهها و مراكز آموزشي توزيع و جهت ژيسكاردستن [و نيز] مقامات قضايي و جرايد و روزنامهها فرستاده شده است. در اين اعلاميه گفته شده كه اتحاديههاي زير همبستگي خود را با خلق ايران اعلام و از مبارزات مذهبي خلق دفاع مينمايند: 1ــ كميته براي دفاع از حقوق بشر در ايران به رهبري نوري آلبالا 2ــ كميته آزادي براي ايران به رهبري احمد بنياحمد 3ــ جنبش آزاديبخش ايران به رهبري كلانتري و ماسالي 4ــ جنبشهاي دانشجويي با عقايد و نظرات مختلف سياسي كه در كنفدراسيون جهاني متمركز گرديدهاند (براي احياي كنفدراسيون به رهبري محمود بزرگمهر) 5ــ شعبه فرانسوي دموكرات كردستان ايران متحد [امام] خميني.
نظريه: جز طرفداران كميته مركزي حزب منحله توده، ساير گروههاي سياسي با اقامت [امام] خميني در پاريس موافق و مشغول فعاليت هستند كه توسط سوسياليستها و ساير شخصيتها اقامت دائمي مشاراليه را در پاريس فراهم آوردهاند و هماهنگي كنفدراسيون، جبههايها و مذهبيها در اين مساله حائز اهميت است.»[xiii]
نهضت آزادي ايران در داخل و خارج از كشور نيز ضمن پذيرش اصول اعلامشده از سوي امامخميني، با صدور اعلاميهها و بيانيههاي مختلف بر آن تاكيد كرد. مهدي بازرگان براي ملاقات و گفتوگو با امامخميني به پاريس رفت. در مدت اقامت ده روزه ايشان در پاريس، نحوه ادامه مبارزه مشخص گرديد.[xiv] بازرگان پس از مراجعت به ايران، اعلاميهاي با عنوان «آيا وقت آن نرسيده است كه نظام حاكم واقعبين باشد؟» صادر كرد. در بخشي از اين اعلاميه آمده است: «اعلاميهها، سخنرانيها، تظاهرات، تجمعها، فريادها و بالاخره قربانيهاي فراواني كه از يكسالونيم پيش به اين طرف در ايران رخ داده است و از چهارگوشه دنيا ناظر و ناقل آن شدهاند، لااقل دو حقيقت يا دو واقعيت را نشان ميدهد: 1ــ اكثريت قاطع ملت ايران شاه و رژيم او را نميخواهد و خواستار حكومت اسلامي است 2ــ اكثريت قاطع ملت ايران آيتاللهالعظمي خميني را به رهبري خود برگزيده است. دو واقعيت فوق نهتنها با زبان و قلم بيان شده بلكه با خونهاي بيدريغ فراوان، در پايتخت و سراسر كشور امضا شده است. ازطرفديگر، آيتاللهالعظمي خميني مكرر تصريح كردهاند كه شاه بايد برود، دودمان پهلوي برود، نظام سلطنتي نيز برود... .»[xv]
نهضت آزادي ايران ازاينپس نيز طي اعلاميهها و بيانيههايي، به مناسبتهاي مختلف ضمن دفاع از مواضع امامخميني، بر ادامه مبارزه تا سقوط كامل حكومت پهلوي تاكيد كرد.[xvi] جالبآنكه بازرگان و نهضت آزادي ايران تا سال 1357، هيچگاه از سقوط حكومت صحبت نكرده بودند. اولينبار در اعلاميه ششم شهريور 1357 بود كه آنها به استعفا و رفتن شاه جهت خروج از بحران حاكم بر جامعه اشاره كردند وگرنه نهضت آزادي هميشه رعايت قانوناساسي مشروطه را در اعلاميههاي خود يادآور ميشد.
جبهه ملي ايران نيز به حلقه اتحاد انقلابيون وارد شد و اصول مورد نظر امامخميني را براي ادامه مبارزه پذيرفت. كريم سنجابي، رهبر اين جبهه، به پاريس سفر كرد و دوبار در روزهاي سيزدهم و چهاردهم آبان 1357 با امامخميني در نوفللوشاتو به ديدار و مذاكره پرداخت. بااينهمه امامخميني پذيرفتن او را به اعلام صريح مواضعاش در مورد سلطنت و محمدرضا پهلوي مشروط نمود؛ چراكه سنجابي پيش از سفر به پاريس، طي مصاحبهاي، اعلام كرده بود از نظر او، مساله عمده و اساسي دموكراسي و آزادي است، نه رژيم سلطنتي و يا جمهوري؛ زيرا چهبسا در نظامهاي سلطنتي، دموكراسي حاكم باشد و يا در نظامهايي كه اسماً جمهوري هستند، استبداد حكومت كند.[xvii]
اما سرانجام سنجابي شروط موردنظر امام را پذيرفت و پذيرش خود را كتباً به حضرت امام گزارش كرد. امام پس از رويت دستنوشته سنجابي، كلمه استقلال را به متن آن افزود. سنجابي ميگويد: «من اين طرح سه مادهاي را به خط خودم نوشتم و خدمتشان فرستادم. ايشان به خط خودشان واژه استقلال را به آن اضافه كردند. آن وقت امضا كردم و فرداي آن روز فرستادم خدمتشان... .»[xviii] درهرصورت متن بيانيه در چهاردهم آبان 1357 به شرح زير انتشار يافت: «1ــ سلطنت كنوني ايران با نقض قوانين اساسي و اعمال ظلم و ستم و ترويج فساد و تسليم در برابر سياستهاي بيگانه، فاقد پايگاه قانوني و شرعي است 2ــ جنبش ملي اسلامي ايران با وجود بقاي نظام سلطنتي غيرقانوني، با هيچ تركيب حكومتي موافقت نخواهد كرد 3ــ نظام حكومت ملي ايران براساس موازين اسلام و دموكراسي و استقلال بهوسيله مراجعه به آراي عمومي تعيين گردد. دكتر كريم سنجابي»[xix]
واكنشها نسبت به انتشار اين بيانيه و بيانيههاي ديگر، در افكار عمومي چنين القا كرد كه همه نيروها براي ساقطكردن حكومت پهلوي با هم متحد و هماهنگ شدهاند. البته كريم سنجابي در هشتم آبان 1357 در مصاحبهاي با خبرنگار راديو فرانسه (فرانس انتر)، گرچه امامخميني را رهبر مبارزات ملت ايران معرفي كرده و از ايشان تجليل نموده بود، اما در پاسخ به اين سوال كه آيا با تشكيل حكومت اسلامي موافق هستيد؟ پاسخ داده بود كه حكومت اسلامي مورد تاييد جبهه ملي نيست و نحوه حكومت را بايد خود مردم با انتخابات آزاد تعيين كنند.[xx] بااينهمه سنجابي در مذاكرات خصوصي و نيز در مصاحبههايش پس از ديدار با امامخميني، همواره تاكيد ميكرد هر دولتي كه بدون موافقت امامخميني بر سركار آيد، محكوم به شكست خواهد بود.[xxi] در گزارش ساواك تهران نيز اشاره شده است كريم سنجابي طي نامهاي از غلامحسين صديقي درخواست كرده بود از پذيرفتن پست نخستوزيري رژيم شاه بهخاطر مخالفت امامخميني خودداري كند.[xxii] (البته گستره اتحاد رهبران احزاب و گروهها و نيروهاي مختلف و اقدامات آنها بيشتر و فراتر از ميزاني است كه در اينجا مطرح گرديد و طرح كامل اين مساله، بهنوبهخود پژوهش و فرصت مفصلتري ميطلبد.)
4ــ پيوند بيشتر با جنبش دانشجويي:
رابطه امامخميني با جنبش دانشجويي، حداقل به دو دهه قبل بازميگردد. در جريان اعتراض امامخميني به لايحه انجمنهاي ايالتي و ولايتي، بخشي از دانشجويان مذهبي در قم به ديدار ايشان رفتند. ميزان اين ارتباطها در جريان اعتراض به طرح انقلاب سفيد بيشتر شد و در جريان قيام پانزدهم خرداد 1342 به نقطه قابل اتكايي رسيد و ازآنپس نيز تا سال 1357 همچنان حفظ و تقويت شد؛ چنانكه از مجموع پيامهاي امامخميني، صدوبيستوهشت مورد خطاب به دانشجويان داخل و خارج كشور صادر گرديدهاند و ازاينميان بيش از هشتاد درصد پيامها مربوط به سالهاي 1356 و 1357 هستند.[xxiii] عليرضا كريميان در تبيين پيوند ميان دانشجويان و حضرت امام ميگويد: «جنبش دانشجويي كه به يك معنا نمايندگي بحران هويت جامعه را برعهده داشت، ازيكسو از دستاوردهاي تمدن غرب بيزار شده بود، چون رژيم شاه را مورد حمايت همان نظامهاي سياسي غرب ميدانست و ازطرفديگر دلخوشي به نظامهاي سوسياليستي و كمونيستي نداشت، بالاخص كه ماركسيستهاي ايران سابقهاي خوب در كشور نداشتند. بههميندليل در يك فضاي دو قطبي سياسي ــ ايدئولوژيك گير كرده بود و به دنبال آلترناتيوي براي آن دو ميگشت و آن ”بازگشت به هويت اسلامي خويش“ بود كه امامخميني آن را ملاك عمل مبارزاتي خويش قرار داده بود.»[xxiv]
پس از هجرت امامخميني به پاريس نيز اولين گروه كه به استقبال و ديدار امام رفتند، دانشجويان بودند. دراينزمان «اتحاديه انجمنهاي اسلامي دانشجويان خارج از كشور» و «اتحاديه دانشجويان ايراني در فرانسه» (وابسته به كنفدراسيون دانشجويان ايران در شهر فرانكفورت آلمان)[xxv] فعاليت ملموستري داشتند. به گفته صادق طباطبايي كه در آن زمان در قالب انجمن اسلامي دانشجويان در آلمان فعاليت ميكرد، ورود امامخميني به پاريس با برگزاري كنگره سالانه انجمنهاي اسلامي دانشجويان در شهر «هاگن» آلمان غربي همزمان بود. به محض اطلاع از ورود امام به فرانسه، كنگره موقتا تعطيل و گردانندگان آن از جمله خود صادق طباطبايي به حضور امام در پاريس رسيدند تا در راستاي تسهيل امور مربوط به اقامت امامخميني و ارتباط ايشان با دولت فرانسه، مطبوعات، رسانهها، افراد مختلف و... كمك كنند.[xxvi] آشنايي دانشجويان به زبانهاي خارجي، برخورداري از اطلاعات روزآمد و نيز آشنايي آنها به اوضاع و شرايط فعاليت در كشورهاي غربي ــ در عين آشنايي به اوضاع ايران ــ نقش زيادي در ساماندهي مبارزات امامخميني و فعاليتهاي سياسي ايشان در فرانسه داشت. دانشجويان طرفدار امام به فعاليتهاي ديگري از قبيل سخنراني و برگزاري ميتينگهاي مختلف در حمايت از مواضع امامخميني نيز ميپرداختند. ساواك طي گزارشي به وزارت امورخارجه، به موردي از اين فعاليتها اشاره كرده است: «به دنبال اطلاعات واصله مبني بر قصد انجام تظاهرات در پاريس توسط تعدادي از طرفداران روحالله خميني، روز 22/7/57 (2537 شاهنشاهي) حدود صدوپنجاه تن از دانشجويان منحرف ايراني مقيم آلمان غربي وابسته به اتحاديه انجمنهاي اسلامي در اروپا، با دو دستگاه اتوبوس و دو دستگاه مينيبوس و حدود دويست اتومبيل شخصي كه هريك داراي چهار سرنشين بودهاند، از كشورهاي اتريش، انگلستان و بلژيك وارد پاريس گرديده و به منظور انجام ملاقات با خميني به طرف محل اقامت وي عزيمت نمودهاند. اين افراد به محض ورود به محل اقامت خميني، ابتدا جهت سلامتي خميني صلوات فرستاده و ضمن ملاقات و دستبوسي، بعضي از آنان مبالغي پول را نيز كه هر گروه از كشورهاي مربوط قبلا جمعآوري نموده بودند، به قطبزاده تسليم داشتهاند. افراد موصوف در نظر دارند در تظاهراتي كه قرار بوده از ساعت 09:00 الي 12:00 (به وقت محلي) روز 23/7/57 توسط تعدادي از طرفداران خميني در كوي رن واقع در منطقه 14 پاريس برگزار گردد، شركت نمايند... .»[xxvii] در گزارش ديگري به تاريخ بيستوپنجم مهر 1357 آمده است: «در ميتينگ روز 24/7/57 طرفداران خميني كه در سنژرمن تشكيل [شد] و تا ساعت 14:30 طول كشيد، بين دو تا دوهزاروپانصد نفر شركت داشتند كه حدود هفتصد نفر آنها مذهبي و بقيه شركتكنندگان اعضاي كنفدراسيون و تودهايهايي بودند كه از آلمان، اتريش، ايتاليا و ساير كشورها آورده شده بودند... .»[xxviii]
مطابق گزارش ساواك، در شانزدهم آبان 1357 نيز دانشجويان ايراني مقيم آلمان و انگلستان به ديدار امامخميني رفتند و با ايشان ملاقات كردند: «روز 16/8/1357 دو اتوبوس از دانشجويان ايراني مقيم آلمان و انگلستان و همچنين يك اتوبوس از كارآموزان راديو تلويزيون ملي ايران كه در آلمان مشغول تحصيل هستند، به پاريس وارد [شده] و بهطوردستهجمعي از آقاي خميني ديدن نمودهاند. افراد فوق روزهاي 16 و 17/8/57 با خميني نماز خوانده و در ساعت يك بعدازظهر به سخنان نامبرده گوش دادهاند. نامبرده [امامخميني] در مورد جريانهاي اخير اظهار نموده: ”شما بايد مبارزه خود را در داخل و خارج كشور ادامه دهيد. اين مبارزه با رويكارآمدن دولتهاي مختلف خاموش نخواهد شد. ما تصميماتي گرفتهايم كه مبارزه مردم از روز يكشنبه آينده در داخل و خارج از كشور ادامه يابد و نظرات خود را نيز اعلام نمودهايم... .“»[xxix]
پسازآنكه نيروهاي مذهبي مخالف رژيم به جريان مخالف و مبارز مسلط و برخوردار از يك وضعيت هژمونيك در داخل كشور تبديل شدند، گرايشهاي اسلامي در ميان دانشجويان غيرمذهبي نيز افزايش يافت. اين گرايش در ميان دانشجويان ايراني مقيم خارج بيشتر بود. بدينترتيب در نيمه دوم سال 1357، اكثر اعضاي كنفدراسيون دانشجويان خارج از كشور به ايران بازگشتند و اينبار در كنار دانشجويان مذهبي و در همگامي با آنها به مبارزات خود ادامه دادند. تعداد دانشجوياني كه از خارج به داخل كشور بازگشتند، بين پنج تا ششهزار نفر تخمين زده شدهاند.[xxx]
5ــ ديدار با شخصيتهاي داخلي و خارجي:
پس از استقرار امام در پاريس، برخي شخصيتهاي سياسي و مذهبي ايراني و نيز نمايندگان سياسي و شخصيتهاي خارجي با ايشان ديدار و گفتوگو كردند. محور مذاكراتي كه با شخصيتهاي مبارز صورت ميگرفت، بر مبناي مشورت براي پيشبرد اهداف انقلاب بود اما شخصيتهاي خارجي اغلب براي اطلاع دقيق از مواضع و ديدگاههاي امام، به ديدار ايشان ميرفتند و اين مساله بهنوبهخود باعث ميشد ديدگاهها و مواضع امام درخصوص مبارزه عليه حكومت پهلوي، هرچهبيشتر منتشر گردد؛ چنانكه مبارزات انقلابي مردم ايران انعكاسي جهاني پيدا كرد.
چنانكه پيش از اين نيز گفته شد، مهدي بازرگان (رهبر نهضت آزادي ايران) و كريم سنجابي (رهبر جبهه ملي ايران) پس از ديدار با امامخميني، ضمن پذيرش محوريت رهبري ايشان، اصول موردنظر امام براي مبارزه را پذيرفتند و با صدور بيانيههايي بر آن تاكيد ورزيدند. اين ديدارها نزد افكار عمومي داخل و خارج ايران، نمايي از يك مبارزه متحد براي براندازي رژيم پهلوي و نيز پايان روش مبارزه مسالمتآميز و گفتوگو با شاه را به نمايش ميگذاشت. درعينحال برخي شخصيتهاي مبارز و انقلابي به منظور مشورت به پاريس فراخوانده ميشدند و يا شخصا به پاريس عزيمت مينمودند. اين امكان كه بهراحتي در فرانسه صورت ميگرفت، در عراق ميسر نبود. بيشتر افراد عزيمتكننده به پاريس، نيروهاي انقلابي و از جمله آيات بهشتي، صدوقي، مطهري و... بودند.[xxxi] اين ديدارها، سرآغاز مرحله نويني از انقلاب بودند كه در آنها اغلب درخصوص نحوه تشكيل حكومت اسلامي صحبت ميشد.
جالبترين و مؤثرترين موضوع در مورد افرادي كه خواستار ديدار با امام ميشدند، تعيين شروط از سوي امامخميني براي ملاقات مقامات رژيم پهلوي با ايشان بود. تعيين شرط، فينفسه به معني قرارداشتن امام در موضع قدرت بود و اين امر باعث بياعتباري و تحقير حكومت متزلزل پهلوي ميشد. شرط امام، آن بود كه اشخاص ملاقاتكننده بايد بدون قيد و شرط از مقام و پست مورد تصدي در رژيم پهلوي استعفا كنند. دراينميان تلاش دو نفر براي عزيمت به پاريس و ديدار با امامخميني مهم است: شاپور بختيار (آخرين نخستوزير رژيم پهلوي) و سيدجلالالدين تهراني (عضو و رئيس شوراي سلطنت).
اعضاي شوراي سلطنت و نيز نخستوزير وقت در جستجوي راهي براي برونرفت از بحران، سعي كردند نمايندهاي نزد امامخميني اعزام كنند تا بهمنظور دستيابي به مصالحه، با وي گفتوگو و مذاكره كند. بدينمنظور سيدجلالالدين تهراني، كه در آن زمان رئيس شوراي سلطنت بود، انتخاب گرديد. تهراني پس از ورود به پاريس، در روز سيام ديماه طي نامهاي به امامخميني، از ايشان درخواست ملاقات كرد. اما امام پذيرفتن درخواست او را به استعفاي وي از شوراي سلطنت موكول نمود. ابراهيم يزدي ميگويد: «امام اجابت درخواست تهراني را موكول به استعفاي وي از عضويت شوراي سلطنت نموده و تاكيد كردند كه استعفايش بايد كتبي باشد و طي آن تصريح كند كه چون شوراي سلطنت را غيرقانوني ميداند، استعفا ميدهد.»[xxxii] تهراني متن استعفانامه را نوشت و به نوفللوشاتو فرستاد اما ازآنجاكه به غيرقانونيبودن شوراي سلطنت اشاره نكرده بود، مورد قبول امامخميني واقع نشد. درنهايت جلالالدين تهراني مجبور گرديد متن استعفانامه را اصلاح كند و پس از آن بود كه امام درخواست وي براي ملاقات را پذيرفت.[xxxiii] «وقتي سيدجلال تهراني براي ديدار امام به نوفل لوشاتو آمد، بيش از صد خبرنگار در اطراف منزل امام ازدحام كرده بودند. خبر استعفاي سيدجلال و ديدارش با امام بهعنوان بزرگترين پيروزي امام، بعد از خروج شاه از ايران تلقي گرديد. ... ترجمه استعفاي او در اختيار خبرنگاران گذاشته شد و بلافاصله به سرتاسر جهان مخابره و منعكس شد.»[xxxiv]
استعفاي سيدجلال تهراني، به منزله انحلال شوراي سلطنت و تير خلاصي بر سلطنت پهلوي تلقي گرديد. اين خبر مهم در مطبوعات ايران نيز با چاپ دو متن اولي و اصلاحي آن منعكس گرديد. اين امر، درعينحال بيانگر شكست آخرين تلاشهاي مايوسانه رژيم شاه براي حفظ نظام سلطنتي در ايران بود.
امامخميني پذيرش تقاضاي ديدار شاپور بختيار را نيز به استعفاي رسمي او از مقام نخستوزيري منوط كرد. اما بههرصورت، ازآنجاكه بختيار حاضر به استعفا نشد، درخواست ملاقات وي از سوي امام مورد پذيرش واقع نگرديد و ديدار صورت نگرفت.
از شخصيتهاي بارز خارجي كه با امامخميني ديدار كردند، ميتوان به افراد زير اشاره كرد: نمايندگان دولت فرانسه و نيز رمزي كلارك (دادستان كل اسبق امريكا)، ريچارد فالك (استاد دانشگاه پرينستون)، دان لويي (نماينده سازمانهاي مذهبي امريكا)، ريچارد كاتم (از شخصيتهاي صاحبنظر درخصوص مسائل ايران و استاد علوم سياسي دانشگاه پترزبورگ)، محمد حسنين هيكل (نويسنده متفكر عرب)، يكي از وزيران كابينه ضياءالحق (نخستوزير پاكستان) به منظور ميانجيگري ميان امامخميني و شاه، راسل كر (نماينده مجلس عوام انگلستان)،[xxxv] نماينده ياسر عرفات،[xxxvi] داويد روستون (عضو كميته خارجي مجلس سناي امريكا)،[xxxvii] مهدي قادر (نماينده اعزامي از سوي احمد حسن البكر، رئيسجمهور عراق)،[xxxviii] محسن سليم (رئيس كميته اجرايي اتحاديه نيروهاي لبنان)،[xxxix] فاروق قدومي (رئيس اداره سياسي سازمان آزاديبخش فلسطين)[xl] و دهها شخصيت ديگر ايراني و خارجي كه بهصورت فردي، خبرنگار و... به ديدار امام رفتند. اين ديدارها باعث شد ديدگاهها و مواضع انقلابي امامخميني هرچهبيشتر انتشار جهاني پيدا كند.
6ــ زمينه مساعد براي اعلام مواضع و ديدگاهها:
مواضع دقيق، قاطع، صريح و آيندهنگرانهاي كه امامخميني در مدت اقامت در پاريس ابراز داشت، در تسريع روند سقوط حكومت پهلوي بيشازپيش موثر واقع گرديد. استفاده همزمان ايشان از روشهاي متنوع و تاكتيكهاي گوناگون براي ابراز مخالفت با رژيم پهلوي ــ كه بسياري از آنها صرفا با بهرهگيري از موقعيت حضور در فرانسه ميسر ميگرديد ــ و نيز بهرهگيري از روشها و ابزارهايي كه قابليت كاربرد همگاني و مردمي داشت، باعث شد يك حركت اعتراضي گسترده و دربردارنده اقشار مختلف، در تمامي جبههها و طي يك فرآيند سنجيده و تدريجي، در يك گستره جغرافيايي وسيع، شكل گيرد و با پافشاري بر اصول سهگانه و بنيادين انقلاب (سرنگوني سلطنت سلسله پهلوي، برچيدن رژيم سلطنتي و برپايي حكومت جمهوري اسلامي) سرانجام نقشهها و توطئههاي حكومت پهلوي جهت به بنبستكشانيدن مبارزه را خنثي كرد و حكومت پهلوي بهتدريج در يك موقعيت كاملا انفعالي و درمانده قرار گرفت.[xli] از جمله موثرترين شيوهها، مواضع و ديدگاههايي كه امامخميني با بهرهگيري از موقعيت حضور خود در فرانسه به طرح آنها پرداخت و از آنها بهره برد، به موارد زير ميتوان اشاره كرد:
الفــ اعلامنكردن برنامه مشخص براي مدت اقامت:
اين مساله باعث شد مقامات حكومت پهلوي هر لحظه در حال اضطراب بهسر ببرند و با تندادن به راهحلهاي موقت، نتوانند يك برنامه جامع و بلندمدت براي مقابله با امام و انقلاب تدوين و اجرا كنند. مطابق اسناد موجود، تمامي نيروهاي نظامي، انتظامي و امنيتي در مرزهاي آبي و خاكي در حالت آمادهباش بودند تا در صورت ورود امامخميني به ايران، ايشان را دستگير و به تهران منتقل كنند. اين در حالي بود كه اصلا بحث بازگشت ايشان به ايران مطرح نبود و حضرت امام درواقع قصد رفتن به سوريه را در سر ميپروراندند و حتي هدف از رفتن به فرانسه نيز بازگشت به سوريه بود و امام صرفا به خاطر مشاهده فضاي مساعد در فرانسه، در آن كشور اقامت كرد. بااينهمه در ميان اسناد موجود، بخشنامههاي مختلفي مشاهده ميشوند كه از سوي ساواك و با دستور آمادهباش صادر گرديدهاند: «به كليه سازمانهاي اطلاعات و امنيت (غير از اردوگاه شمال) از مركز: اطلاع دارند كه روحالله خميني روز 14/7/57 به فرانسه عزيمت و فعلا در پاريس اقامت دارد. از قصد دائمي او در پاريس هنوز اطلاعي در دست نيست و موضوع ورود او به كشور نيز كاملا منتفي نشده است. به فرموده دستور فرماييد ظرف هفته جاري يكسوم پرسنل عملياتي آن سازمان در ساعات غيراداري در اداره حضور داشته تا آمادگي لازم براي مقابله با هرگونه فعلوانفعالات و اتفاقات وجود داشته باشد.»[xlii]
بنا به گزارش بخش 843 اداره كل هشتم ساواك (مورخ 27/7/1357)، كنترل پروازهاي خارجي در فرودگاهها و نيز اعمال كنترل شديد در داخل هواپيماها، اعتراضات و حساسيتهاي زيادي را برانگيخته بود؛ چنانكه ساواك سرانجام مجبور به لغو كنترل داخل هواپيماها گرديد.[xliii] شايعات مربوط به سفر احتمالي امامخميني به يكي از كشورهاي اسلامي مثل الجزاير، يمن، ليبي و غيره، اضطرابها و سردرگميهاي رژيم را تشديد ميكرد. بهعنوانمثال گزارشي به شرح زير در ششم آبان 1357 تهيه شده است: «در آينده نزديك خميني به كشور جمهوري دموكراتيك خلق يمن خواهد رفت. شايعه مسافرتش به كويت و عزيمتش به كشور فرانسه يك بازي سياسي بود؛ زيرا از نقطهنظر دين اسلام و مردم مسلمان ايران، او نميتوانست مستقيما از عراق به جمهوري دموكراتيك خلق يمن برود و براي موجهنشاندادن مسافرتش به اين كشور، ابتدا مبادرت به مسافرت به كويت و فرانسه نمود؛ زيرا ميدانست كه اين دو كشور به او اجازه نخواهند داد كه عليه ايران فعاليت نمايد.
نظريه منبع: خبر صحت دارد.
نظريه رئيس بخش برونمرزي: 1ــ منابع آشكار اعلام نمودهاند خميني ممكن است به كشمير يا الجزاير و يا با توجه به سماجت و تعصب وي در فعاليت عليه ايران، به يك كشور مسلمان و حتيالامكان نزديك به ايران مسافرت و اقامت خواهد نمود 2ــ با توجه به نزديكي ايام مناسك حج، عزيمت خميني به عربستان سعودي و جمهوري دموكراتيك خلق يمن مقرون به صحت است... .»[xliv]
اين بخشنامهها و گزارشها كه از تحليل نادرست منابع ساواك و سردرگمي آنها حكايت دارند، تا آذرماه سال 1357 ادامه داشتند. اين وضعيت كاملا به نفع انقلاب بود. البته درخواستهاي زيادي از سوي كشورهاي مختلف براي سفر امامخميني به آن كشورها وجود داشت، اما حضرت امام متوجه شده بودند كه امكان فعاليت ايشان و انقلابيون، در فرانسه از هر جاي ديگر بهتر و مساعدتر است.
بــ «شاه بايد برود»:
از ابتكارات منحصربهفرد سياسي امامخميني به هنگام اقامت در فرانسه، اصرار و پافشاري مؤكد ايشان بر رفتن محمدرضا پهلوي بود. اين ابتكار، با گذشت زمان بيشترين تاثير را در تضعيف روحيه شاه و تزلزل وي برجاي گذاشت. اين استراتژي، مهمترين بخش از جنگ رواني حضرت امام عليه رژيم پهلوي را در دوران اقامت ايشان در فرانسه تشكيل ميدهد.[xlv]
امامخميني در اولين سخنراني خود پس از ورود به پاريس، بر رفتن شاه تاكيد نمود: «... در داخله هم هركس بگويد كه اين [محمدرضا پهلوي] بماند يا خوب است بماند، اين خائن است كه ميگويد خوب است بماند؛ براياينكه در داخله همه ديدند كه اين شخص چه ميكند و با مردم چه كرده است... .»[xlvi] امام تا لحظه خروج محمدرضا پهلوي از كشور در بيستوششم دي 1357، همواره آن را تكرار كرد.
ايشان در مصاحبه با خبرنگاران و مطبوعات خارجي نيز همين موضوع را تكرار كردند. امام در مصاحبه با تلويزيون سي.بي.اس امريكا، كانال 2 راديو ــ تلويزيون آلمان، خبرگزاري آسوشيتدپرس، خبرنگاران انگليسي، فرانسوي و آلماني، تلويزيون اتريش، تلويزيون لوكزامبورگ، تلويزيون هلند و بسياري رسانههاي ديگر جهان، رژيم شاه را رژيمي ظالم، سركوبگر، وابسته، غيرمتعهد و فريبكار خواند و تنها راهحل را رفتن شاه عنوان كرد.[xlvii] اين تاكيدها علاوه بر تشديد جنگ رواني عليه شاه و ايجاد واهمه در وي، خاندان سلطنتي و مقامات رژيم، مردم را در شدتبخشيدن به مبارزه و استمرار مخالفتها هرچهبيشتر مصمم و تحريك ميكرد.
جــ سازشناپذيري:
استراتژي ديگري كه امامخميني در دوران اقامت در فرانسه بيشازپيش بر آن تاكيد ميكردند، سازشناپذيري و قاطعيت در تصميمگيريهاي سرنوشتساز بود. در شرايطي كه تحليلگران سياسي و حتي مقامات كشورهاي مختلف هيچ آينده روشني را براي انقلاب پيشبيني نميكردند، امام از فرانسه تصميم به استمرار مبارزه در ابعاد مختلف گرفت و در آن شرايط جز رفتن شاه و پايانبخشيدن به نظام سلطنتي، جايگزين و بديل ديگري را نپذيرفت. تلاشهاي زيادي از داخل و خارج براي ميانجيگري ميان امام و شاه صورت گرفت، اما امام با رد تمامي اين درخواستها، سازش با رژيم را خيانت به ملت ايران توصيف كرد. ايشان در سخنرانيها و مصاحبههاي مختلف، تشبثات محمدرضا پهلوي به آشتيجويي را فريبكاري براي حفظ سلطه دانست و با ناديدهگرفتن تمامي تلاشها و حتي تهديدات رژيم، همچنان بر مواضع اصولي خود پافشاري كرد. در اين ميان تلاش نيروهاي ميانهرو براي اتخاذ سياست معتدل و گامبهگام نيز راه به جايي نبرد.[xlviii] اين قاطعيت، درواقع از تيزبيني، شم سياسي و آيندهنگري حضرت امام در شرايط مناسب پيشآمده حكايت ميكند.
چنانكه پيش از اين نيز اشاره شد، حضرت امام با استفاده از موقعيت مناسب خود در فرانسه، به هنگام درخواست مقامات رژيم براي ملاقات با ايشان، قاطعانه براي آنان به تعيين شرط اقدام نمود؛ از جمله آنكه اين افراد ميبايست از مقام خود استعفا ميدادند و سازمان متبوع خود را غيرقانوني اعلام ميكردند. اين تصميم قاطع امام، در تحقير حكومت پهلوي و ايجاد دلهره و تزلزل در ميان سران حكومت بسيار موثر بود؛ چنانكه اغلب آنان با مشاهده اين وضعيت و تنزل جايگاه خود، از كشور فرار كردند و اين مساله باعث تسريع هرچهبيشتر سقوط حكومت پهلوي گرديد.
آخرين راهحل و ترفند حكومت پهلوي، با صلاحديد امريكا، رويكارآمدن يك دولت ائتلافي و مليگرا بود تا شايد ازاينطريق مخالفتها فروكش كند و آنها بر بحران فزاينده فايق آيند. اين راهحل، درواقع نوعي ترفند سياسي براي اغفال و گمراهكردن مردم بود. بختيار با ارائه برنامههاي بهظاهر مردمپسند، درصدد برآمد طرح مذكور را عملي سازد،[xlix] اما امامخميني قاطعانه علاوه بر رد درخواست ملاقات وي، دولت بختيار را غيرقانوني اعلام كرد: «دولت بختيار غيرقانوني است؛ براياينكه شاه و مجلسين هر دو غيرقانوني هستند.»[l]
اين موضع امام سرانجام باعث مخالفت مردم، كارمندان، احزاب و گروهها با دولت بختيار شد و درنهايت دولت وي همراه با حكومت پهلوي، سقوط كرد.
دــ تهديد به مبارزه مسلحانه:
امامخميني تا پيش از استقرار در فرانسه، استفاده از روش مسلحانه را در مبارزه با رژيم پهلوي تجويز نكرده بود و بيشتر از شيوههاي تبليغي بهره ميگرفت. اما در اين برهه حساس تاريخي و بهمنظور تشديد جنگ رواني عليه رژيم پهلوي و بهعنوان يك حركت بازدارنده در مقابل تهديدات امريكا و كارتر مبني بر انجام كودتاي نظامي و مداخله ارتش،[li] اعلام كرد چنانچه رژيم دست از خشونت برندارد، ممكن است در شيوه مبارزه تجديدنظر شود. امام در پانزدهم آبان 1357 در پاسخ به سوال خبرنگار تلويزيون سي.بي.اس امريكا كه پرسيد: «چگونه ميخواهيد شاه را بركنار كنيد؟ با قيام مسلحانه يا با قراردادن ارتش در كنار مردم؟» پاسخ دادند: «ما اميدواريم احتياجي به قيام مسلحانه نيفتد و با همين اعتصابات و تظاهرات و اظهار انزجار ملت، مسائل حل شود و اميد اين را داريم ارتش هم كه خود از ملت است و ملت برادر اوست، پشت به اين ملت نكند و در كنار ملت قرار گيرد، لكن اگر اين شكل مبارزات ملت مفيد واقع نشد و لازم آمد يكطور ديگر عمل شود، ممكن است ما تجديدنظر بكنيم.»[lii] در بيستويكم بهمن 1357، امام با محكومنمودن ادامه حكومت نظامي و حمله نيروهاي گارد به همافران نيروي هوايي، طي پيامي به مردم ايران اعلام كرد: «اخطار ميكنم كه اگر دست از اين برادركشي برندارند و لشكر گارد به محل خودش برنگردد و از طرف مقامات ارتشي از اين تعديات جلوگيري نشود، تصميم آخر خود را به اميد خدا ميگيرم و مسئوليت آن با متجاسرين و متجاوزين است... اعلاميه امروز حكومت نظامي خدعه و خلاف شرع است و مردم بههيچوجه به آن اعتنا نكنند.»[liii]
با تدابير امامخميني و اطاعت مردم، سرانجام بيآنكه دستور مبارزه مسلحانه و يا فتواي جهاد از سوي ايشان صادر شود، حضور ميليوني مردم در بيستودوم بهمن 1357 بقاياي حكومت پهلوي و دولت بختيار را درهم نورديد و نهضت پيروز شد.[liv]
7ــ تشكيل شوراي انقلاب:
يكي ديگر از ثمرات اقامت امامخميني در پاريس، فراهمشدن زمينه و امكان مناسب براي طرحريزي تشكيلات حكومتي آينده بود كه شوراي انقلاب مقدمه آن محسوب ميشد.
شوراي انقلاب به دستور امامخميني، هنگام اقامت ايشان در پاريس شكل گرفت. شهيد مطهري به دستور امام با افراد موردنظر جهت تشكيل شورا، در منزل خود در تهران مصاحبه كرد و از آنها براي عضويت و فعاليت در اين شورا دعوت به عمل آورد. زمان تشكيل و اعضاي شورا، هيچگاه بهطوررسمي از سوي موسسان آن اعلام نشد. بااينهمه، قريب به يقين ميتوان گفت شورا در اواخر آبان و يا اوايل آذر 1357 شكل گرفت و در نيمه دوم آذر رسميت يافت.[lv]
هدف از تشكيل شورا، رهبري انقلاب و تدبير امور آن در داخل و خارج كشور بود كه البته شاخه خارج از كشور، با پيروزي انقلاب فرصت شكلگيري نيافت. جلسات شورا بهصورتمخفي در محلهاي مختلف تشكيل ميشد و ضمن تماس با امامخميني در پاريس، امور مربوط به روند انقلاب و هماهنگي براي حلوفصل مسائل را مورد بحث و بررسي قرار ميداد. تصميمات شورا، پس از كسب تكليف از حضرت امام اجرا ميشدند. از اقدامات اساسي شورا ميتوان به مذاكره با مقامات دولتي و نظامي، تماس، ديدار و مذاكره با ديپلماتها و مذاكره با شاپور بختيار ــ آخرين نخستوزير رژيم پهلوي ــ اشاره كرد.[lvi] مهدي بازرگان ميگويد: «پايه شوراي انقلاب كه در آذرماه 1357 تشكيل رسمي مخفي يافت، در آن ملاقات پاريس ريخته شد و آيتالله خميني، توصيهاي را كه در پيام مرداد و شهريور فرستاده بودم بهاينترتيب پذيرفته، منتها با دو ماموريت: يكي مشورت در حكومت و ديگر نمايندگي براي رهبري انقلاب. ابتدا نيز طي برنامهاي كه آقاي يزدي با نظر ايشان در پاريس تهيه كرده، قرار بود دو هيات جداگانه تشكيل شود: يكي هيات مشاورين امام، براي انتخاب و معرفي اشخاص و ديگري شوراي انقلاب؛ ولي در عمل و مقارن با ماموريتي كه قبل از آمدن به ايران براي راهاندازي نفت داده بودند، آن دو هيات ادغام گرديده، اعضايش كه به دستور ايشان از طرف آقاي مطهري مصاحبه و دعوت شدند، غير از دكتر باهنر هيچكس خارج از آنچه در پاريس صورت داده بودم، نبودند. فقط آقايان مهندس عزتالله سحابي و دكتر عباس شيباني در زمان مسافرت پاريس من هنوز در زندان بوده، اميدي به آزادي ايشان نميرفت.»[lvii]
بنا به گفته آقاي هاشميرفسنجاني شوراي انقلاب پس از سفر آيتالله مطهري به پاريس رسميت پيدا كرد؛ با اين توضيح كه پيش از آن نيز كارها انجام ميشد، اما حكم خاصي نداشت.[lviii] آيتالله بهشتي در مورد تركيب اعضاي شورا ميگويد: «افراد را امام تعيين ميكردند، بهاينمعنيكه اول امام به يك گروه پنج نفري از روحانيت، مسئوليت دادند كه براي شناسايي افراد لازم براي اداره آينده مملكت تلاش كنند. اين عده عبارت بودند از: آيتالله مطهري، هاشمي رفسنجاني، موسوي اردبيلي، دكتر باهنر و خود بنده. بعد ما با آقاي مهدويكني نيز صحبت كرديم و به امام اطلاع داديم و ايشان هم شركت نمودند. يعني بدينترتيب، هسته شوراي انقلاب يك گروه ششنفره شد. بعدا از روحانيون آيتالله طالقاني و خامنهاي نيز اضافه شد... بهتدريج آقاي مهندس بازرگان، دكتر سحابي و عدهاي ديگر از شخصيتها را كه امام نيز قبلا ميشناختند و با آنها در پاريس ديدار داشتند، قرار بود ما روي آنها مطالعه كنيم و نظر نهاييمان را بدهيم. آنها را با نظر نهاييمان به امام در پاريس معرفي كرديم و امام نيز تاييد كردند.»[lix]
پس از راهپيماييهاي نوزدهم و بيستم آذر 1357 (راهپيماييهاي تاسوعا و عاشورا)، در قطعنامه پاياني راهپيمايي سلطنت پهلوي ملغي اعلام گرديد و از امامخميني خواسته شد دستور دهند تا هرچهسريعتر شوراي انقلاب تشكيل شود.[lx] پس از آن بود كه امامخميني در بيستودوم دي 1357 طي پيامي به ملت ايران، تشكيل شوراي انقلاب را رسما اعلام كرد: «به موجب حق شرعي و براساس راي اعتماد اكثريت قاطع مردم ايران كه نسبت به اينجانب ابراز شده است، در جهت تحقق اهداف اسلامي ملت، شورايي به نام ”شوراي انقلاب اسلامي“ مركب از افراد با صلاحيت و مسلمان و متعهد و مورد وثوق موقتا تعيين شد و شروع به كار خواهند كرد... اين شورا موظف به انجام امور معين و مشخصي شده است؛ ازآنجمله ماموريت دارد تا شرايط تاسيس دولت انتقالي را مورد بررسي و مطالعه قرار داده و مقدمات اوليه آن را فراهم سازد... .»[lxi]
تشكيل شوراي انقلاب به منزله تاييدنكردن و يا رد دولتهاي وقت بود؛ بهويژهاينكه مقامات نظامي و انتظامي و ديپلماتهاي خارجي با آن شورا به مشورت ميپرداختند و اين امر، بهخوديخود به شورا رسميت ميبخشيد؛ كماآنكه شاپور بختيار وقتي ميخواست براي ديدار امام به پاريس برود، ابتدا مساله را با شوراي انقلاب در ميان گذاشت.[lxii] شورا علنا با اقدام به تشكيل كميتههاي مختلف، امور انقلاب را هدايت ميكرد و بهويژه با هدايت اعتصابات كاركنان صنعت نفت در قالب كميتههاي سوخت و اعتصابات، نقش بسيار موثري در پيشبرد اهداف و خواستههاي امامخميني ايفا نمود.[lxiii]
نتيجه
تمايل حكومت پهلوي براي اقامت امامخميني در پاريس، حلقه مكمل اشتباهات گذشته اين رژيم بود. موافقت محمدرضا پهلوي و ساير مقامات رژيم با مهاجرت امامخميني به پاريس، بر اين پيشفرض استوار بود كه فرانسه يك كشور مسيحي غربي است و ضمنا در مسافتي بسيار دورتر از ايران قرار دارد، ازاينرو امكان ارتباط امامخميني با ايران و همينطور ارتباط ايرانيها با ايشان بسيار سخت و دشوار خواهد شد و ازاينطريق نهضت به خاموشي خواهد گراييد. اما ديري نگذشت كه اين تلقي رژيم، اشتباهي بنيانبرافكن از آب درآمد. بر اثر اين رويداد، نهضت انقلاب ايران جهاني شد و ارتباط امام با ايران، برخلاف تصور رژيم، به آسانترين روش ممكن عملي گرديد. از آن پس بود كه امواج انقلاب در درون ايران نيز غيرقابل مهار گرديد و امامخميني موفق شد كاري را كه در طول چهاردهسال زمينه انجام آن فراهم نشده بود، در مدت چهارماه انجام دهد و رژيم پهلوي با سرعتي غيرقابل باور و پيشبيني، سقوط كند.
پينوشتها
--------------------------------------------------------------------------------
* كارشناس اسناد و پژوهشگر تاريخ معاصر ايران.
[i]ــ عمادالدين باقي، تولد يك انقلاب؛ زمينهها و عوامل پيدايش انقلاب، تهران، نشر سرايي، 1382، صص325ــ320
[ii]ــ باري روبين، جنگ قدرتها در ايران، ترجمه: محمود مشرقي، تهران، آشتياني، 1363، صص155ــ154
[iii]ــ مركز اسناد انقلاب اسلامي، آرشيو، پرونده امامخميني، شماره بازيابي 889، ص47
[iv]ــ همان، شماره بازيابي892، ص131
[v]ــ منظور از كد 66 محمدرضا پهلوي است و براي فرح ديبا نيز كد 33 معين شده بود.
[vi]ــ مركز اسناد انقلاب اسلامي، آرشيو، پرونده امامخميني، شماره بازيابي 897، ص4
[vii]ــ اسماعيل فردوسيپور، همگام با خورشيد؛ از ايران تا ايران، فردوس، مجتمع فرهنگي اجتماعي امامخميني فردوس، 1372، صص468ــ467
[viii]ــ مركز اسناد انقلاب اسلامي، آرشيو، پروندههاي امامخميني، شمارههاي بازيابي متعدد.
[ix]ــ مهدي بازرگان، انقلاب ايران در دو حركت، تهران، نهضت آزادي ايران، چ پنجم، 1363، ص49
[x]ــ مركز اسناد انقلاب اسلامي، آرشيو، پرونده امامخميني، شماره بازيابي 892، صص24ــ22
[xi]ــ همان، شماره بازيابي 894، ص26
[xii]ــ صحيفه امام؛ مجموعه آثار امامخميني، ج4، تهران، موسسه تنظيم و نشر آثار امامخميني، 1378، صص504ــ501 و 496ــ483، 432ــ429
[xiii]ــ مركز اسناد انقلاب اسلامي، آرشيو، پرونده امامخميني، شماره بازيابي 891، ص61
[xiv]ــ غلامرضا نجاتي، تاريخ سياسي بيستوپنجساله ايران، ج2، تهران، موسسه خدمات فرهنگي رسا، چ چهارم، 1373، صص157ــ156؛ غلامرضا نجاتي، شصتسال خدمت و مقاومت (خاطرات بازرگان)، ج2، تهران، موسسه خدمات فرهنگي رسا، 1377، صص258ــ252
[xv]ــ اسناد نهضت آزادي ايران، صفحاتي از تاريخ معاصر ايران، ج11، تهران، نهضت آزادي ايران، 1362، ص32
[xvi]ــ همان، صص70ــ33
[xvii]ــ غلامرضا نجاتي، تاريخ سياسي بيستوپنجساله ايران، همان، صص159ــ158؛ ابراهيم يزدي، آخرين تلاشها در آخرين روزها، تهران، قلم، چ دوم، 1363، صص31ــ29؛ كريم سنجابي، اميدها و نااميديها (خاطرات سياسي)، لندن، جبهه مليون ايران، 1368، صص293ــ291
[xviii]ــ ابراهيم يزدي، همان، ص32 (به نقل از روزنامه اطلاعات، 19 دي 1357)؛ براي اطلاع بيشتر رك: كريم سنجابي، همان، صص299ــ298
[xix]ــ غلامرضا نجاتي، تاريخ سياسي بيستوپنجساله ايران، همان، ص159
[xx]ــ مركز اسناد انقلاب اسلامي، آرشيو، پرونده امامخميني، شماره بازيابي 894، صص3ــ2
[xxi]ــ همان، شماره بازيابي 898، صص8ــ4 و شماره بازيابي 897، صص72ــ66
[xxii]ــ همان، شماره بازيابي 898، ص42
[xxiii]ــ عليرضا كريميان، جنبش دانشجويي در ايران، تهران، مركز اسناد انقلاب اسلامي، 1381، صص305ــ301
[xxiv]ــ همان، ص313
[xxv]ــ مركز اسناد انقلاب اسلامي، آرشيو، پرونده امامخميني، شماره بازيابي 892، ص53
[xxvi]ــ صادق طباطبايي، «ناگفتههاي انقلاب» (خاطرات)، آفتاب امروز، 17 بهمن 1378، ص7
[xxvii]ــ مركز اسناد انقلاب اسلامي، آرشيو، پرونده امامخميني، شماره بازيابي 892، ص41
[xxviii]ــ همان، ص45
[xxix]ــ همان، شماره بازيابي 895، ص31
[xxx]ــ افشين متين، كنفدراسيون، تاريخ جنبش دانشجويان ايراني در خارج از كشور 57ــ1332، ترجمه: ارسطو آذري، تهران، شيرازه، 1378، صص401ــ397
[xxxi]ــ اسماعيل فردوسيپور، همان، ص477
[xxxii]ــ ابراهيم يزدي، همان، ص130
[xxxiii]ــ همان، ص132
[xxxiv]ــ همان، ص134
[xxxv]ــ غلامرضا نجاتي، تاريخ سياسي بيستوپنجساله ايران، همان، صص350ــ327
[xxxvi]ــ مركز اسناد انقلاب اسلامي، آرشيو، پرونده امامخميني، شماره 892، ص109
[xxxvii]ــ همان، شماره بازيابي893، ص46
[xxxviii]ــ همان، شماره بازيابي894، ص33
[xxxix]ــ همان، شماره بازيابي862، ص79
[xl]ــ همان، شماره بازيابي864، صص65ــ64
[xli]ــ عليرضا شجاعي زند، «اصول، خطمشي و تاكتيكهاي امام در رهبري قيام»؛ ايدئولوژي، رهبري و فرايند انقلاب اسلامي (مجموعه مقالات كنگره بينالمللي تبيين انقلاب اسلامي)، ج2، تهران، موسسه چاپ و نشر عروج، 1382، صص116ــ115 و 101ــ100
[xlii]ــ مركز اسناد انقلاب اسلامي، آرشيو، پرونده امامخميني، شماره بازيابي 889، ص49
[xliii]ــ همان، شماره بازيابي 892، صص77ــ76
[xliv]ــ همان، شماره بازيابي 893، ص61
[xlv]ــ احمدعلي خسروي، بررسي استراتژي امامخميني در رهبري انقلاب اسلامي 1357ــ1342، تهران، منبع، چ چهارم، 1380، ص325
[xlvi]ــ صحيفه امام، ج3، همان، ص494، در سخنراني هفدهم مهر 1357 در جمع دانشجويان خارج از كشور.
[xlvii]ــ غلامرضا نجاتي، تاريخ سياسي بيستوپنجساله ايران، همان، صص155ــ143
[xlviii]ــ احمدعلي خسروي، همان، ص291
[xlix]ــ همان، ص323
[l]ــ صحيفه امام، ج5، همان، ص381
[li]ــ پس از انتصاب بختيار به نخستوزيري، كارتر از امامخميني خواست از حكومت بختيار پشتيباني كند تا انتقال قدرت در ايران بهآرامي و بدون خونريزي بيشتر عملي شود؛ اما امامخميني اين درخواست را رد كرد و آن را خيانت به آرمانهاي ملت دانست و در مورد احتمال كودتا كه كارتر يادآور شده بود، گفت: «من كودتا را نه به صلاح ملت ميدانم، و نه به صلاح امريكا؛ اگر (كودتا) بشود از چشم شما ميدانيم... ملت ايران از كودتاي نظامي نميترسد.» (صحيفه امام، ج5، صص377ــ376) امام در مصاحبهاي در هيجدهم دي 1357 نيز گفت: «ما در راه اسلام و كشور خودمان، كوشش خودمان را تاآنجاكه بتوانيم خواهيم كرد. در ايران كودتاي نظامي مسالهاي را حل نميكند؛ زيرا دولت قبل از بختيار، خود يك كودتاي نظامي بود و مشكل ايران حل نشد... . شما باور نميكنيد كه ارتش با ملت است و در آينده نزديكي به شاه پشت خواهد كرد. پيروزي ما حتمي است و جمهوري اسلامي تحققش براي من خيلي روشن است.» (مركز اسناد انقلاب اسلامي، همان، شماره بازيابي 895، صص100ــ99)
[lii]ــ صحيفه امام، ج4، همان، صص332ــ331
[liii]ــ همان، ج6، صص122ــ121
[liv]ــ احمدعلي خسروي، همان، صص250ــ247
[lv]ــ مهدي بازرگان، شوراي انقلاب و دولت موقت، تهران، نهضت آزادي ايران، 1360، ص19
[lvi]ــ غلامرضا نجاتي، شصتسال خدمت و مقاومت، همان، ص288
[lvii]ــ مهدي بازرگان، شوراي انقلاب و دولت موقت، همان، ص31
[lviii]ــ اكبر هاشميرفسنجاني، دوران مبارزه، ج1، به كوشش محسن هاشمي، تهران، دفتر نشر معارف انقلاب، 1376، ص323
[lix]ــ اطلاعات، سهشنبه 31 تير 1359 (مصاحبه آيتالله محمد بهشتي).
[lx]ــ حسن يوسفي اشكوري، همان، ص69
[lxi]ــ صحيفه امام، ج5، همان، ص426
[lxii]ــ مهدي بازرگان، شوراي انقلاب و دولت موقت، همان، ص33
[lxiii]ــ اكبر هاشميرفسنجاني، همان، ص324