اسدالله علم (1299 ـ 1357 ش) – اسدالله علم و محافل فرهنگي

اسدالله علم پس از استعفا از مقام نخستوزيري، از سوي شاه به رياست دانشگاه پهلوي در شيراز منصوب شد. دانشگاه شيراز به دليل موقعيت ويژهاي كه نزد رژيم پهلوي داشت، هميشه از بودجههاي به نسبت كلان برخوردار بود. رياست دانشگاه نيز همواره به عهده مقامات عاليرتبه دولتي بود. دانشگاه شيراز در دوره تصدي علم نيز از امكانات مادي فراواني برخوردار شد و به دليل نفوذي كه علم در محافل مالي و اعتباري كشور داشت، توانست بودجه كلاني را به اين دانشگاه اختصاص دهد. در دوره رياست دانشگاه شيراز، علم به ويژه از همكاري و مساعدت باند مربوط به خود بهره فراوان برد و با انتصاب اعضاي آن به پستهاي كليدي دانشگاه تسلط خود را بر اين مركز آموزشي ـ فرهنگي تحكيم كرد. چنان كه امير متقي يكي از بنيانگذاران و اعضاي اوليه «باند طرفداران علم» به عنوان معاون دانشگاه منصوب شد و برخي ديگر از افراد اين گروه نيز مسئوليتهاي ديگري را در دانشگاه به خود اختصاص دادند.   علم جهت حفظ و استخدام اساتيد خارجي در اين دانشگاه تلاشهاي زيادي به عمل آورد. با اهميت يافتن تفكرات باستانگرايي، فارس و شيراز به مركز ثقل اينگونه انديشهها تبديل گرديد.
انتصاب اسدالله علم به عنوان رئيس دانشگاه شيراز، كه خود يكي از مبلغين اصلي باستانگرايي در دوره پهلوي دوم بود، در راستاي چنين طرحي صورت گرفته بود. در اين زمان اسدالله علم بويژه با نفوذي كه در محافل فرهنگي كشور به دست آورده بود، در رسوخ اين تفكر در درون دانشگاهها تلاشهاي فراواني به كار برد. وي اغلب كساني را كه تخصص و يا تحصيلاتشان درباره تاريخ باستاني ايران و يا باستانشناسي بود و يا علاقهمند به تحقيق درباره تاريخ ايران باستان بودند، جذب ميكرد. در اين زمينه برخي از اساتيد دانشگاه مساعدت و همكاري جديي را با اسدالله علم شروع كردند. رژيم از پژوهشهاي باستاني همواره سود ميجست، زيرا كعبه آمال و آرزوهايش را در دوران تاريخي قبل از ورود اسلام به ايران يافته بود. از جمله افرادي كه در حوزه دانشگاه در پيگيري اين اهداف با علم همكاري نزديك داشت، احسان يارشاطر بود. نمونهاي از فعاليتهاي فرهنگي احسان يار شاطر در زمينه باستانگرايي و همكاريش با اسدالله علم به شرح زير است:
22 بهمن 1334ـ جناب آقاي اميراسدالله علم ـ با عرض امتنان از مساعدت حضرتعالي در فراهم آوردن مقدمات تدوين و طبع «كتيبههاي ايران» به ضميمه، جلد اول از مجموعه كتيبههاي ايراني را كه اخيرآ از طبع خارج شده و شامل تصاوير كتيبه پهلوي «سرمشهد» است از طرف هيئت اجرائيه به جنابعالي تقديم ميدارد. با تقديم احترامات فائقه ـ احسان يارشاطر 
گاه دامنه نفوذ اسدالله علم در ميان اهل قلم و به اصطلاح روشنفكران تا آنجا پيش ميرفت كه آنها را سرسپرده خود كند، و يا مجبور شوند طي مكاتباتي با ولي نعمت خود، اسدالله علم، خواستار توجه و حمايت بيشتر او نسبت به خود باشند. از جمله اين افراد ميتوان از خواجهنوري نام برد، كه اهل قلم بود و روابط بسيار نزديكي با اسدالله علم داشت، وي در نامههاي خود به علم در مدح وي اشعار تملقآميزي ميسرود. افرادي نظير خواجهنوري ازجمله روشنفكران وابسته بهشمار ميرفتند كه علم از وجود آنها به صورت سوپاپ اطمينان رژيم شاه استفاده ميكرد. خواجهنوري ضمن ارسال يكي از نامههاي خود به علم با اشاره به مأموريتش از سوي وي جهت انتقاد فرمايشي از رژيم پهلوي مينويسد:
... فعلا كه در شمول سايه مبارك احساس ترديد ميشود دولت و اقبال هر دو از بنده روگردان شده و وسيله خدمت را از بنده گرفتهاند. اين است كه عرض حالم را از اين ظلم فاحش به محضر عالي و دادرس اول عرضه ميدارم و تقاضاي حمايت و عنايت دارم تا تحت رهبري و اوامر مبارك شاهنشاه معظم به خدمتگزاري ادامه دهم. 
اسدالله علم در گزينش و اعزام دانشجو به خارج از كشور نقش بسزا داشت. در اين ميان گروهي از افراد بودند كه صرفآ با استفاده از كمكهاي مالي خاندان علم و يا شاه راهي تحصيل در خارج از كشور ميشدند. انتخاب اين افراد كاملا برنامهريزي شده بود. در همين راستا بنياد پهلوي همه ساله تعداد زيادي از افراد موردنظر را با هزينه اين بنياد براي تحصيل به خارج از كشور اعزام ميكرد. اسدالله علم كه خود سالها در رأس تشكيلات بنياد پهلوي قرار داشت در چگونگي و نحوه گزينش دانشجو و اعزام آنها به خارج از كشور دخالتهاي مستقيم داشت. چنان كه در سال 1341 خورشيدي/م1962 زماني كه نايبالتوليه بنياد پهلوي بود ... گفت كه اخيرآ چنان نهاده شده است كه تنها در رشتههاي غيرادبي و فلسفي با هزينههاي بنياد پهلوي دانشجو به خارج فرستاده ميشود. 
اسدالله علم جهت اشراف و آگاهي هر چه بيشتر بر چگونگي و روند تحصيلات دانشجويان اعزامي به خارج از كشور و همچنين براي مراقبت از جهتگيريهاي سياسي، اجتماعي اين دسته از دانشجويان همواره مراقبيني از نزديكان و دوستان خود به اين كشورها اعزام ميكرد تا از نزديك گزارش فعاليتهاي مختلف دانشجويان اعزامي به او رسانده شود. از جمله اين مراقبين ميتوان از اميراسماعيل خزيمه علم نام برد كه در سال 1341ش/1962م توسط علم به خارج از كشور فرستاده شد. 
از ديگر كساني كه اسدالله علم به عنوان سرپرست دانشجويان ايراني خارج از كشور تعيين كرد ميتوان از جهانگير تفضلي نام برد. تفضلي از چهرههاي شناخته شده اعضاي باند علم بود. به همين دليل در اجراي اهداف علم و رژيم شاه در اين باره بسيار كارآمد مينمود؛ چرا كه: «تفضلي به جاي آن كه مانند سرپرستهاي قبلي فقط به كار نظارت در امر تحصيل دانشجويان، برقراري يا قطع ارز دانشجويان و گواهي مدارك تحصيلي دانشجويان بپردازد، يك گروه از دانشجويان را دور خودش جمع كرد و با كمكهاي مالي، ارز اضافي و با وعده مشاغل مهم در آينده يك گروه منظم از دانشجويان طرفدار تشكيل ميداد. اينها روزهاي خاصي در مراسم سفارت شركت ميكردند و به نفع شاه شعار ميدادند و هنگام رأيگيري در انجمنهاي دانشجويي در مقابل دانشجويان مخالف رژيم به فعاليت و تظاهرات ميپرداختند...». 
نفوذ اسدالله علم در محافل دانشگاهي روز به روز بيشتر ميشد. در اين زمان جهت كنترل هر چه بيشتر مراكز آموزشي و دانشگاهي و راهبري آن در مسير دلخواه، اكثر انتصابات رده بالاي دانشگاههابا صلاحديد اسدالله علم و شاه انجام ميشد. اسدالله به دليل همين نفوذ توانست منشأ خدمات فراواني نسبت به شاه باشد. كنترل دانشگاهها از مهمترين برنامههايي بود كه اسدالله علم و شاه تا اواخر حكومت رژيم پهلوي بر آن اصرار داشتند، زيرا رژيم، دانشگاه را مركز انتشار افكار مخالفين ميدانست به ويژه اين كه افكار حزب توده و جبهه ملي بيشترين نفوذ را در دانشگاهها داشت. از سوي ديگر محافل اسلامي و مذهبي نيز پايگاههاي قدرتمندي در دانشگاهها به دست آورده بودند و گرايشات دانشجويان و اساتيد به سوي تفكرات اسلامي، كه به معناي مخالفت با رژيم پهلوي بود، در دانشگاهها در حال اوجگيري بود. تفكرات دينگرايانه و به اصطلاح روشنفكري ديني از بطن دانشگاهها در حال نضج و شكلگيري بود و بروز اين مسائل از ديد رژيم بس خطرناك جلوه ميكرد. از اينها گذشته رژيم پهلوي تلاش داشت تا با نفوذ و كنترل دانشگاهها نسلي از افراد روشنفكر و تحصيلكرده طرفدار خود را در اين مراكز پرورش دهد تا در مشاغل كليدي و ديگر مراكز دولتي بكار گمارده شوند. در اين راستا اقدامات اسدالله علم سخت مفيد واقع ميشد.
اسدالله علم تا سالها بعد مرد شماره دو، بعد از شاه، محسوب ميشد. فعاليتهاي او در محافل فرهنگي و دانشگاهي به نفع شاه ادامه يافت و در بيشتر دانشگاههاي تهران و شهرستانها نفوذ او كاملا محسوس بود. در اغلب برنامهريزيهاي كلان دانشگاهها دخالت و تعيين تكليف ميكرد و گاه در موقعيتهاي حساس كه وجودش لازم تشخيص داده ميشد در كادر رهبري عضويت داشت. چنانكه در سال 1354 طي حكمي از سوي شاه به عضويت هيئت امناي دانشگاه فردوسي منصوب شد. متن انتصاب علم به شرح زير است:
ما محمدرضا پهلوي آريامهر شاهنشاه ايران ـ نظر به استدعاي جناب دكتر غلامحسين سميعي وزير علوم و آموزش عالي كه به وسيله جناب اميرعباس هويدا، نخستوزير، معروض افتاده است به موجب اين فرمان جناب اميراسدالله علم را به عضويت هيئت امناي دانشگاه فردوسي منصوب فرموديم. به تاريخ 20/1/.1354 
از جلمه اقدامات به اصطلاح فرهنگي اسدالله علم در رياست دانشگاه پهلوي، برگزاري جشنهاي موسوم به «جشنهاي هنر» بود كه به رياست علم هر از چند گاه در شيراز برپا ميشد؛ و طي آن جشنها اقدامات تبليغي متعددي به سود رژيم انجام ميگرفت. برگزاري برنامههاي رقص و آواز و...از جمله مواردي بود كه در طي اين جشنها اجرا ميشد؛   از آنجايي كه دانشگاه شيراز به دليل اهداف ويژهاش سخت مورد توجه دربار پهلوي و شاه بود اسدالله علم سالها در رياست آن ابقاء شد تا با نظارت بيشتري به امور مربوط به آن رسيدگي كند  . علم در طي رياست اين دانشگاه طرحهايي جهت گسترش فعاليتهاي دانشگاهي به خارج از كشور داشت؛ از جمله آنها ميتوان به طرح تأسيس دانشگاه رياض در عربستان سعودي اشاره كرد. 
هنگامي كه اسدالله علم به دليل اشتغالات مختلف سياسي، اجتماعي و.... نميتوانست به طور همزمان به مسئوليتهاي محوله بپردازد. برخي از مسئوليتهاي تشريفاتي خود را به ديگر دوستان و كسان خود واگذار ميكرد. بدينترتيب نفوذ و اشراف علم بر محافل فرهنگي كشور از طريق دوستان و آشنايان وي تأمين ميشد. چنان كه وقتي اشتغالات وزارت دربار، علم را از فعاليت در پست تشريفاتي مديريت جمعيت مبارزه با بيسوادي بازداشت، وي اين مقام را به دوست نزديكش دكتر پرويز ناتل خانلري سپرد. 
برخي از تحصيلكردگان و اساتيد دانشگاه بدون اين كه بهطور ارادي تحت نفوذ اسدالله علم درآيند، با توجه به جوّ حاكم و تبليغات شديدي كه در اين محافل به نفع دربار و علم وجود داشت ناخواسته به سوي او كشيده ميشدند و به تعريف و تمجيد وي ميپرداختند. لحن برخي از اين تحسين و تمجيدها حاكي از عدم آگاهي مبلغين از جريان تحولات سياسي كشور در آن دوره است و بعيد مينمايد كه از پيچيدگيهاي مسائل سياسي  و بينالمللي و روابط استعماري و غيره درك صحيحي داشته باشند. چنان كه براي نمونه يكي از اساتيد دانشگاه در آستانه انتصاب اسدالله علم به وزارت دربار، او را تمجيد ميكند و ارتباط و وابستگي او را با متنفذين استان فارس، كه در رأس آنها خاندان قوامالملك شيرازي جاي داشتند، ميستايد. در قسمتي از اين تمجيدنامه آمده است: «...اگر اعتمادالدوله ابراهيم خان جد اعلاي خاندان قوامالملك شيرازي دائر مدار كار قاجار شد از فارس بود و اگر علم بيرجندي نخستوزير و رهبر حزب مردم شد داماد فارسيها به شمار ميآمد....».  
برخي از مطبوعات خارجي نيز در اين دوره به نوعي تحت نفوذ اسدالله علم قرار داشتند. از جمله اين جرايد ميتوان به «هرالد تريبون» اشاره كرد. به نظر ميرسد دستاندركاران اين روزنامه از كمكهاي مالي اسدالله علم نيز بيبهره نبوده باشد. روزنامه هرالد تريبون كه در پاريس به چاپ ميرسيد، بويژه از دوره نخستوزيري علم در انعكاس اقدامات به اصطلاح اصلاحي اسدالله علم نقش بسزا داشت. از آنجا كه برنامههاي علم و شاه در واقع مورد تأييد كشورهاي خارجي به ويژه انگلستان و آمريكا بود، طبيعي مينمود كه روزنامهاي نظير هرالد تريبون مُبلغ طرحهاي در دست اقدام علم و شاه باشد. اسدالله علم بارها طي مكاتباتش از دستاندركاران اين روزنامه به خاطر درج مطالبي كه حاكي از طرفدراي از برنامههاي اصلاحي او بوده است، تشكر و قدرداني كرده است. علم در اين باره ميگويد كه دستاندركاران اين روزنامه «... با واقعبيني كامل حقايق مربوط به اين اصلاحات موردنظر را منعكس كرده و بدين ترتيب به سهم خود افكار عمومي جهان را نسبت به آنچه كه در ايران در شرف انجام است در جريان گذاشتهاند. 

اسدالله علم، همزمان رياست افتخاري و تشريفاتي چند مركز فرهنگي، اجتماعي را برعهده داشت كه ازجمله ميتوان رياست دانشگاه پهلوي در شيراز، و مديرعاملي كميته ملي پيكار جهاني با بيسوادي را نام برد. لژيون خدمتگزاران بشر كه سازماني غيررسمي بود، و در برخي از نقاط جهان نيز طرفداران و سازمانهايي داشت، در ايران از سوي شاه مورد تقليد قرار گرفت و مفاد آن طبق الگوي خارجي در ايران پذيرفته شد. شاه خود را به عنوان رهبر اين لژيون منصوب كرد و اسدالله علم را به عنوان نيابت رياست عاليه لژيون خدمتگزاران بشر در ايران برگزيد. ديگر اعضا و عناصر تشكيلدهنده اين لژيون عبارت بودند از: رسول پرويزي (قائممقام)، منصور فرزامي، جلال جهانمير، محمدعلي آموزگار، و دكتر نورالله ستوده.

 . علي بهزادي، پيشين، ص .147
 . مؤسسه مطالعات تاريخ معاصر ايران، سند 46ـ8ـ2ـ794ـ ع.
 . مؤسسه مطالعات تاريخ معاصر ايران، سند 9ـ22ـ2ـ794ـ ع.
 . عبدالهادي حائري، آنچه گذشت: نقشي از پنجاه سال تكاپو. تهران، انتشارات معين، 1372. ص .340
 . مؤسسه مطالعات تاريخ معاصر ايران، سند 134ـ22ـ2ـ794ـ ع.
 . علي بهزادي، پيشين، ص .168
 . مؤسسه مطالعات تاريخ معاصرايران، سند 136ـ22ـ2ـ794ـ ع.
  - مجله يغما، سال 20¡ شماره 7¡ مهرماه 1346¡ ص .383
  - مجله يغما، سال 21 شماره5¡ مرداد 1347 صص290-.291
  - مجله وحيد، سال چهارم، 1345¡ ص .576
 . همان، ص .577
 . مجله يغما، سال 18¡ شماره 11¡ بهمن 1344¡ ص .609
 . مؤسسه مطالعات تاريخ معاصر ايران، سند 1ـ18ـ2ـ794ـ ع.
 . مؤسسه مطالعات تاريخ معاصر ايران ¡سند 139ـ6ـ2ـ794ـ