اسدالله علم (1299 ـ 1357 ش) – اسدالله علم و احزاب فرمايشي

پس از سقوط دولت حسين علا و تشكيل كابينه دكتر منوچهر اقبال مسائلي در كشور بروز كرد كه تأسيس احزاب از سوي حكومت را ضروري تشخيص داد. سياست سركوب معارضان رژيم بهويژه پس از كودتاي 28 مرداد 1332/1953م، نارضايتي عمومي را بيشتر گسترش ميداد. آغاز ديكتاتوري زود هنگام شاه، از نگاه كساني كه آن را آشكارا نقض قانون اساسي و مشروطيت ميدانستند، بهراحتي قابل پذيرش نبود. از اين رو تأسيس احزاب سياسي ميتوانست تا حدود زيادي فشارهاي داخلي را كم كند. از سوي ديگر تشكيل احزاب از سوي شاه بر محبوبيت او در بين كشورهاي خارجي، به ويژه انگلستان و امريكا ميافزود، و مهمتر آنكه رژيم را طرفدار آزادي و دموكراسي معرفي ميكرد و ميتوانست با نفوذ در بين افراد عامي و سادهلوح، معارضان واقعي را شناسايي كرده و آنها را از صحنه دور نگه دارد و يا سركوب كند. مضافآ اين كه  تأسيس احزاب، كه مستقيمآ از سوي دربار و شاه هدايت ميشدند، سيطره رژيم را تا اقصيû نقاط كشور گسترش ميداد، و دخالتهاي نارواي حكومت در امر انتخابات مجلس را قانوني جلوه ميداد. بدين منظور در سال 1336ش/1957م با مشاورت علم و شاه دو حزب تشكيل شد كه در ظاهر رقيب يكديگر بودند، اما در واقع هر دو مجري دستورات و فرامين شاه بهشمار ميآمدند.
اولين حزب، حزب «مردم» بود كه رهبري آن را اسدالله علم به عهده داشت. حزب دوم «مليون» نام گرفت و رهبري آن با دكتر منوچهر اقبال بود. احمد فاروقي درباره زمينهها و دلايل تشكيل اين احزاب و عملكرد آنها مينويسد:
شاه مخصوصآ از اجراي قانون اساسي براي تشكيل مجامع و دستههاي سياسي سرپيچي كرد و از تأسيس احزاب سياسي و اجراي قانون جلوگيري نمود. از سال  1957]ش1336[ تا 1964]ش1343[ فقط دو حزب مليون و مردم ميتوانستند در انتخابات شركت كنند. حزب مردم در سال  1957]ش1336[ توسط اسدالله علم تأسيس شد كه ... غلام خانهزاد بود و دومين حزب، يعني مليون به وسيله دكتر اقبال به وجود آمد كه يكي از دوستان نزديك و فدايي شاه بود و هميشه عنوان چاكر جاننثار را به كار ميبرد.
وي درباره هدف مؤسسان اين احزاب مينويسد:
روزي اسدالله علم مؤسس حزب مردم گفت: رسالت حزب ما خدمتگزاري بلاشرط به شاهنشاه است و آموزگار يكي از رؤساي حزب مليون به نوبه خود گفت: علت وجود حزب ما اعليحضرت همايوني است مردم ايران هم ديدند كه اين احزاب براي اين تشكيل شدهاند كه يكي بگويد: البته صحيح است اعليحضرتا و ديگري ندا در دهد كه: اعليحضرتا صد البته صحيح است ... 
 دكتر سنجابي بعدها طي مصاحبهاي دلايل تأسيس احزاب فرمايشي از سوي شاه و علم را چنين ارزيابي ميكند:
... هم نارضايتي مردم ظهور كرد و هم از طرفي خود دولت درماندگي پيدا كرد. خود شاه حرفهايي ميزد كه دوام و ثبات نداشت. از يك طرف دفاع از مشروطيت و احزاب متعدد ميكرد بعد يك مرتبه به فكر اين افتاد كه دو حزب درست كند. او آمد دو تا حزب مصنوعي ساخت. اين احزاب هم بالاخره روابط با همديگر پيدا كردند. مردم هم ميديدند كه حزب اقليت همان اكثريت است و اكثريت همان اقليت، فرقي نميكند فقط اسم عوض كردهاند، خواه آقاي اقبال باشد رئيس  حزب، خواه آقاي علم باشد رئيس حزب. كارها معطل مانده بود. اين بود كه نغمهها و زمزمه اصلاحاتي پيشآمد در زمان حكومت اقبال كه انتخابات را آزاد كنند. انجمنهاي ولايتي و ايالتي تشكيل بدهند و حق رأي به زنها بدهند و اصلاحات ارضي بكنند. 
بنابراين شاه قبلا درباره اهداف و دلايل تشكيل اين احزاب با مشاورينش به توافق رسيده بود و درباره رئوس برنامههاي آنها مذاكرات لازمه صورت گرفته بود. تصميم به تأسيس اين احزاب با رايزني اسدالله علم و اقبال و شاه در طي سال 1335ش/م1956 شكل گرفته بود. در نوروز سال 1336/1957م شاه در پيام نوروزياش تمايل خود را به تشكيل اين احزاب اعلام كرد. در پي اعلام اين تصميم حزب مردم كه اصطلاحآ حزب اقليت خوانده ميشد در 27 ارديبهشت 1336/1957م اعلام موجوديت كرد. اسدالله علم در محل استقرار دفتر اين حزب طي مصاحبهاي مطبوعاتي رئوس برنامههاي خويش را بيان كرد.او اعضاي تأسيسكننده حزب را 25 نفر اعلام كرد، از اين تعداد چهارده نفر را كه در صدر اين گروه قرار داشتند به ترتيب زير معرفي نمود:
اسدالله علم، يحيي عدل (سناتور)، دكتر فرهاد (رئيس دانشگاه)، دكتر حسن مظاهر، مهدي شيباني، موسي عميد، قباد ظفر، حسن افشار، دكتر بينا، دكتر پرويز ناتلخانلري، علي معارفي، حسن ستوده، امير بيرجندي، و محمد الهي. به دنبال اعلام اعضاي مؤسس حزب مردم و برنامههاي آن از سوي اسدالله علم دبيركل حزب، بهتدريج در استانهاي كشور دفاتر و شعبههاي آن تشكيل، و فعاليتهاي آن در ميان مردم آغاز شد. حزب مليّون، كه حزب اكثريت نيز ناميده ميشد، در دوم دي 1336/1957م به رهبري دكتر منوچهر اقبال، نخستوزير وقت، اعلام موجوديت كرد. حزب مليّون پس از چندي به حزب ملت تغيير نام داد. 
اسدالله علم رهبر حزب مردم جهت گسترش دادن دامنه نفوذ خود در ميان اقشار و طبقات پايين جامعه، برنامههاي ظاهرفريبي را در مرامنامه حزب مردم گنجانده بود. علم در اين راستا اعلام كرد حزب مردم (اقليت) طرفدار سهيم كردن كارگران در سود كارخانهها، تقسيم زمين بين كشاورزان بدون زمين و برابر كردن حقوق زن و مرد است.
در يك اقدام نمايشي رهبران دو حزب، يعني اسدالله علم و منوچهر اقبال، جهت تبليغات حزبي از شهرهاي مختلف ديدار ميكردند و راهپيماييها و ميتينگهايي ترتيب ميدادند و چه بسا در برخي موارد حزب رقيب را به خرابكاري و غيره متهم ميساختند، اما در واقع اين قبيل امور صرفآ ظاهرسازي و فريب افكار عمومي بود، زيرا هر دو حزب از دستورات شاه تبعيت ميكردند و هدفشان تثبيت هر چه بيشتر موقعيت شاه بود. چنان كه در راهپيماييها و ميتينگهاي حزبي، تعريف و تمجيد از شخص شاه بخش اعظم وقت رهبران و سخنگويان احزاب را به خود اختصاص ميداد و اخباري هم كه در روزنامههاي اين احزاب منعكس ميشد مملو از تملق و چاپلوسي از شاه بود.
اسدالله علم به مناسب سالگرد تأسيس حزب مردم به برخي تحولات درون حزبي اشاره كرد و گفت: «ضرورت ايجاد اين تشكل، قبل از هر كس از طرف رهبر خردمند و روشن بين پادشاه گرانمايه ما تشخيص گرديد كه اول سال گذشته بدان اشاره فرمودند. و خدمتگزار، افتخار دارم كه بلافاصله به كمك عدهاي از وطنپرستان كه در مكتب شاهدوستي و علاقهمندي به مردم همشاگرد آنها ميباشم در سال گذشته در چنين روزهايي بنياد حزب مردم را گذاشتيم». 
عمده فعاليت احزاب دوگانه فوق در انتخابات دوره بيستم مجلس شوراي ملي شكل گرفت. در اين دوره رژيم باتوجه به اعتراضاتي كه نسبت به انتخابات دوره نوزدهم شده بود، قصد داشت در پوشش دو حزب چاكر مسلك، انتخابات را آزاد اعلام كند. از اين رو اسدالله علم در رأس حزب مردم و منوچهر اقبال رهبر حزب مليون، تبليغات دامنهداري را در اقصي نقاط كشور براي انتخاب نمايندگان دوره بيستم مجلس شوراي ملي آغاز كردند.
به دليل رقابت و دشمني كه بين اسدالله علم و دكتر اقبال، جهت نزديك كردن خود به شخص شاه وجود داشت، هر يك سعي داشتند هنگام تبليغات حزبي، در تملق و چاپلوسي نسبت به شاه، گوي سبقت را از ديگري بربايد. به همين دليل تبليغات حزبي اين دو در برخي موارد به هتاكي و فحاشي نسبت بهم منجر شد. دكتر اقبال رهبر حزب مليون (اكثريت) خطاب به اسدالله علم گفت: «... خودت اعتراف ميكني كه بيعرضه و بيكفايت هستي. حالا چه موجباتي فراهم شد كه خيال ميكني كاري انجام خواهي داد. به معلوماتت اضافه شده يا به تجربياتت اضافه شده، اينها كه از اول هم نبود ...».   در واقع دكتر اقبال كه نميتوانست نزديكي هر چه بيشتر علم را به شاه تحمل كند، اين نزديكي را به معناي دوري خود از شاه ميپنداشت.
علم، در پاسخ به دكتر اقبال، رئيس دولت و رهبر حزب مليون گفت: «دولت و حزب اكثريت مسلمآ در انتخابات آينده ]دوره بيستم[ رقيب ما خواهند بود ... ما به اتكا به نظر بلند شاهنشاه كه مافوق مبارزات حزبي است با تمام نيروي خود از آزادي انتخابات دفاع خواهيم كرد و به دولت اجازه نخواهيم داد كوچكترين خدشهاي در انتخابات وارد آورد و دخالت نابجايي بكند ... امروز روزي است كه ما با دلايل و برهان اعلام ميكنيم دولت قادر به تشخيص و تحقق بخشيدن به نيات شاهنشاه عزيز ما نيست ...». 
با تمام اين احوال و به رغم اين كه هر دو حزب علنآ بر ضد يكديگر فعاليت ميكردند و هر دو نيز خود را مجري دستورات شاه ميدانستند، اما شخص شاه در نهايت طرفدار علم و حزب او بود، زيرا در حقيقت نقشه تشكيل اين دو حزب توسط شاه و اسدالله علم طراحي شده بود. در هنگام تبليغات انتخاباتي دوره بيستم مواردي ديده شد كه به دليل برخوردهاي تند رهبران حزب مليون بر ضد اسدالله علم، شاه بردباري خود را از دست داد و آنها را از عضويت حزب مليون اخراج كرد. دكتر نصرتالله كاسمي از كساني بود كه در گرما گرم تبليغات انتخاباتي به دستور شاه از عضويت اين حزب كنار گزارده شد، زيرا «وي اسدالله علم، رهبر حزب مردم، را سخت به باد انتقاد گرفته بود». 
اسدالله علم در پايان تبليغات انتخابات دوره بيستم مجلس شوراي ملي، اسامي داوطلبان نمايندگي تهران را از طرف حزب خود به شرح زير اعلام كرد:
اسدالله علم، دكتر موسي عميد، جلال جهانمير، جليل احمدخانلو، دكتر غلامحسين جهانشاهي، جعفر اخوان، حاج زاويه، غلامرضا مجيد، مهندس الهي، دكتر حسين بنائي، دكتر عزتالله همايونفر، علياكبر خسروشاهي، دكتر محمد مظاهر، دكتر محمد باهري و دكتر محمدحسين شريفامامي.
تقلب در انتخابات، به ويژه در شهرستانها، در حد وسيعي از سوي دو حزب صورت ميگرفت. اعتراضات فراواني از سوي مردم اين نواحي نسبت به تقلبات انتخاباتي به سوي مركز سرازير شد. در يك مورد اصناف و اقشار مختلف مردم قم طي انتشار اطلاعيهاي به نامزد حزب مردم از اين شهر اعتراض كردند. در بخشي از اين اطلاعيه چنين آمده است:
... حزب مردم با معرفي كانديداي حوزه انتخابيه شهر مقدس قم روح شهداي راه آزادي را معذب ساخته است. در ماه گذشته ليست كانديداهاي حوزههاي انتخابيه شهرهاي كشور از طرف حزب مردم انتشار يافت و آنچه بيش از هر چيز خشم و نفرت شديد مردم متدين و ناموسپرست قم را برانگيخته معرفي تقي وفايي عنصر جنايتكار بيناموس براي حوزه انتخابيه قم است. هموطنان عزيز! اين حيوان انساننما كه با سوءاستفاده از اوضاع اسفبار حزب مردم خود را موجه جلوه داده ... به دزديدن ناموس مردم و به فريب و اغفال زنان و دختران معصوم مردم اشتغال دارد ... بدينوسيله به اعضاي كميته مركزي حزب مردم پيشنهاد ميشود كه هرچه زودتر با صدور اطلاعيهاي داير بر اشتباه محض در مورد كانديداتوري تقي وفايي اين لكه ننگ را از دامان خود و افراد شريف حزب مردم پاك كنند ... 
از اين قسم اعتراضات و ترديدها نسبت به نامزدهاي انتخاباتي مجلس فراوان اتفاق افتاد. در مورد ديگري، مردم بروجرد از حضرت آيتالله بروجردي درباره انتخابات دوره بيستم و نامزدي كانديداي حزب مردم به رهبري اسدالله علم در آن شهر استفسار كرده و نظر ايشان را در اين باره جويا شدند در اين نامه از ايشان سؤال كردند كه آيا ميتواند به كانديداي حزب مردم رأي بدهند يا خير. زيرا:
«... ما مردم مسلمان و متدين بروجرد را دچار مشكل مذهبي نموده است. لذا احتياج حاصل شد كه از آن مقتداي بزرگ عالم اسلام تقاضا شود تكليف شرعي ما مقلدين خود را روشن نموده نظر صريح خود را درباره اعانت به كسي كه علنا در حزب ]مردم[ مخالف تعاليم اسلام مسلك است و رسمآ تعهد اجراي مقاصد مذمومه آن را نموده است امر به يقين فرمايند و معضل مهم و تكليف ديني ما را روشن كنند». 
سيل اعتراضات مردمي خبر از افتضاحاتي ميداد كه در جريان انتخابات دوره بيستم از سوي دو حزب مليون و مردم صورت گرفته بود. با تمام اين احوال انتخابات انجام گرفت، اما نتيجه آن كاملا برخلاف انتظار علم و شاه بود. حزب مردم به رهبري اسدالله علم از حزب رقيب شكست خورد. حزب مليّون با كسب 79 درصد از كل آرا به پيروزي رسيد. به همين دليل به نظر ميرسيد آنچه موردنظر شاه و علم بود برآورده نشده است. بنابراين شاه و علم دليل وقوع بينظمي و تقلب در انتخابات را فعاليتهاي غيراصولي حزب مليون به رهبري منوچهر اقبال اعلام كردند. انتخابات به اصطلاح حزبي و آزاد دوره بيستم مجلس براي گردانندگان آن پايان خوشي نداشت، زيرا از يك سو مجلس تازه تأسيس شده دوره بيستم منحل اعلام شد و انتخابات اين دوره باطل اعلام گرديد و از سوي ديگر دكتر منوچهر اقبال رهبر حزب مليون (اكثريت) به ناچار استعفا داد. در پي استعفاي دكتر اقبال وكلاي انتخابي دوره بيستم مجلس شوراي ملي نيز ناگزير مجبور به استعفاي دستهجمعي شدند.
بدين ترتيب سيستم دموكراسي فرمايشي و هدايت شوندهاي كه توسط اسدالله علم و شاه و اقبال پايهگذاري شد، نتوانست اهداف آنها را برآورده سازد.
در ادامه اين روند «تغيير جهت حوادث و از كنترل خارج شدن اوضاع داخلي و همين طور انقلابهاي سياسي كه در كشورهاي همسايه پيش آمد، موجب شد كه شاه و ساير سياستمداران مهم كشور به هراس افتند. انقلاب خونين 1958 (1337ش) در عراق و كودتاي نظامي 1960(1339ش) در تركيه كه حكومت را از دست رژيم فاسد و غيرمردمي بيرون آورد، نارضايتيهاي روزافزون سياسي در داخل و بهطور كلي آشفتگيهاي سياسي در كل منطقه» باعث شد تا رژيم پهلوي به اينگونه اقدامات ظاهر فريب پايان دهد. 
اسدالله علم مؤسس حزب مردم بلافاصله بعد از ابطال انتخابات دوره بيستم در شهريور 1339/1960م از دبيركلي حزب مردم استعفا داد و به جاي او پروفسور يحيي عدل به سمت دبيركل اين حزب تعيين شد. در متن استعفاي اسدالله علم از سمت دبيركلي حزب مردم چنين آمده است:
29 شهريور 1339ـ كميته محترم مركزي حزب مردم: با اظهار تشكر از همكاري صميمانهاي كه آقايان محترم در مدت تصدي اينجانب به انجام وظايف حزبي فرموديد اينك كه بر اثر فعاليتهاي مداوم و خستگي ناشي از آن احتياج مبرم به استراحت دارم و احساس ميكنم كه بايد فرد آمادهتر و مستعدتري مسئوليت امور حزب را برعهده بگيرد تا كليه افراد شايسته حزب امكان قبول مسئوليت و نشان دادن استعدادهاي خود را پيدا كنند، استعفاي خود را از سمت دبيركلي و عضويت كميته مركزي تقديم داشته، استدعا دارم مراتب را به استحضار شوراي عالي برسانند. 

با استعفاي اسدالله علم از رهبري حزب مردم، فعاليت سه سال و نيمه او در مسائل حزبي به پايان رسيد. پس از كنارهگيري اسدالله علم از رهبري حزب مردم و سقوط كابينه دكتر منوچهر اقبال دو روزنامه مليون و انديشه مردم كه ارگان رسمي حزب مليون و مردم بودند، موقتآ تعطيل شدند.

 . احمد فاروقي و ژان لوروريه. ايران بر ضد شاه. ترجمه مهدي نراقي، چاپ اول، تهران، اميركبير، .1358ص .167
 . ع. باقي. تحرير تاريخ شفاهي ايران. چاپ اول، قم، نشر تفكر، 1373. ص .134
 . محمدعلي سفري، پيشين، ج 2¡ صص 271ـ.272
 . محمدعلي سفري، پيشين، جلد دوم، ص .284
 . همان، ص .314
 . همان، ص .317
 . حبيبالله لاجوردي. اتحاديههاي كارگري و خودكامگي در ايران. ترجمه ضياء صدقي. چاپ اول،تهران، نشرنو، 1369. ص .385
 . سازمان اسناد ملي ايران، سند 290¡ فيش .70499
 . سازمان اسناد ملي ايران، سند 293¡ فيش 0440047
 . جيمز ا. بيل. شير و عقاب. ترجمه فروزنده برليان. ويراستاران: حسين ابوترابيان و عبدالرضا هوشنگمهدوي. چاپ اول، تهران، نشر فاخته، 1371. ص .148
 . محمدعلي سفري، پيشين، ج 2¡ ص .328