اسدالله علم (1299 ـ 1357 ش) – اسدالله علم در دوران نخستوزيري

در دياري كه شعور همه كم ميگردد صدراعظم اسدالله علم ميگردد. اين شعري بود كه همزمان با انتصاب اسدالله علم به نخستوزيري، در افواه مردم آن روزگار شايع شد. دكتر علي اميني كه ميرفت تا منصب نخستوزيري را به جانشين خود، اسدالله علم بسپارد، به هنگام عزلش از رياست كابينه چنين گفت: «اگر به جاي من يك رجل استخواندار باتجربه آمده بود جاي نگراني بود. اين شانس من است كه بايد علم را به جاي من بنشانند، چون در جبين اين كشتي نور رستگاري نيست ... امريكاييها خيلي زود خواهند فهميد كه چه اشتباهي كردهاند». 
به نظر ميرسد سخن علي اميني درباره پايان يافتن نسل نخستوزيران به اصطلاح استخواندار و باتجربه واقعيت داشته باشد، زيرا از اين پس خود شاه سكان حكومت و سلطنت را در دست گرفت.
شاه كه داراي خصايص روحي ـ رواني و اخلاقي متفاوت و حتي متناقضي بود، صفاتي نظير بيرحمي، ترسويي، خود بزرگبيني و تكبر، كمجرأتي، روحيه تحكمآميز و در عين حال تزلزل در تصميمگيري، جاهطلبي و مستبد بودن را در وجود خويش جمع داشت. هر يك از ويژگيهاي ياد شده در شرايط و موقعيتهاي خاصي در وجود شاه بروز ميكرد. شاه هيچگاه روحيه مشروطهپذيري نداشت. وي اساسآ اعتقادي به مجلس قانونگذاري نداشت و از يك قانون اساسي عادلانه پيروي نميكرد، بلكه خود را در موقعيتي بالاتر از قانون احساس ميكرد. با تمام اين احوال هرگز روحيه آن را نيافت كه بتواند به هنگام بروز سختي و دشواري و رخ نمودن ناملايمات متعدد سياسي، اجتماعي تصميمگيري كند. از اين رو هميشه خود را محتاج مشاوراني قدرتمند ميديد كه بتواند در مواقع بروز خطر مشكلات را حل و فصل نمايند. شاه حكمراني مستبد و در عين حال كمجرأت بود كه با پشتيباني روحي ـ رواني و سياسي مشاوران عاليرتبه خارجي و داخلي قدرت خود را حفظ ميكرد و آنگاه كه خود را از ياري مشاوران تهي ميديد چارهاي جز واگذاري قدرت پيدا نميكرد. تحولات سياسي دوران سلطنت او نشان داد كه هر گاه در مواقع خطر از ياري چنين مشاوراني محروم ميشد از وي فردي بسيار ضعيف و ناتوان ميساخت كه ياراي قدرت كاري را نداشت. اسدالله علم از معدود وحتي ميشود گفت تنها مشاور عالي شاه بود كه همواره در طول سلطنت شاه روحيه استبدادي و قدرتطلبي را در وي زنده نگهداشته بود و در هنگام بروز حوادث و مشكلات جدي، همواره در كنار شاه و پشتيبان واقعي او بود.
موضعگيري و شيوه حكمراني محمدرضا پهلوي داراي حداقل سه برهه مشخص و مجزا از هم است. دورهي اوّل از سال 1321ش/1942م آغاز و در سال 1332ش/ 1953م پايان مييابد. در اين دوره انگلستان بيشترين نفوذ را بر دولتمردان پهلوي داشت دولتمردان كشور در اين دوره عمدتآ رجال استخواندار و با تجربه دوران پهلوي اول و مشروطيت بودند كه محمدرضا شاه را پسركي ميدانستند كه چارهاي جز پذيرش نظريات آنها را ندارد. از رجال شاخص اين دوره ميتوان از قوامالسلطنه، محمدعلي فروغي، و سيدحسن تقيزاده نام برد.
دوره دوم زندگي سياسي شاه از سال 1332ش/1953م، همزمان با سقوط دولت دكتر مصدق آغاز ميشود و تا سال 1341ش/1962م همزمان با عزل علي اميني از منصب نخستوزيري، پايان مييابد. در اين دوره غير از انگلستان، امريكا هم در ايران نفوذ پيدا ميكند.
اين دوره را ميتوان زمان انتقال تدريجي قدرت استعماري انگلستان در ايران به امريكاييها دانست.
از دولتمردان شاخص اين دوره ميتوان از حسين علا، سيدحسن تقيزاده، دكتر علي اميني، سپهبد زاهدي و به ويژه دكتر محمد مصدق نام برد.
دوره سوم از سال 1341ش/1962م، كه اسدالله علم به نخستوزيري برگزيده شد، آغاز ميگردد. اين دوره در واقع مبدأ و آغاز ديكتاتوري مطلق شاه محسوب ميشود و در عين حال آغاز دخالتهاي علني و همه جانبه امريكا در امور داخلي ايران است. در اين دوره نقش انگلستان در ايران اندكي نامرئي ميشود. در اين دوره اسدالله علم روابط خود را با امريكاييها نيز گسترش داد. با اين حال علم همواره اعتقاد داشت كه سياست انگلستان تعيينكنندهتر از سياست امريكا در ايران است. 

اين دوره كه با عزل علي اميني از نخستوزيري و انتصاب اسدالله علم به جانشيني او آغاز شده بود، دورهاي است كه شاه خود را در وضعيتي احساس ميكرد، كه دوست داشت هرگونه اقدام اصلاحي صرفآ توسط وي انجام شود و دولتمرداني نظير علي اميني، نخستوزير، فقط مجري دستورات و فرامين او باشند. اجراي برنامه اصلاحات ارضي كه از سوي امريكا پيشنهاد شده بود در زمان نخستوزيري دكتر علي اميني مطرح شد، اما از آنجا كه شاه تحمل آن را نداشت كه در اجراي برنامههاي به اصطلاح اصلاحي نقش دوّم را ايفا كند، درصدد برآمد تا با حذف نخستوزير جاهطلبش، خود را محور اصلاحات ارضي معرفي كند. و چنين بود كه امريكاييها را متقاعد ساخت تا با عزل علي اميني موافقت كنند. دكتر علي اميني علت اصلي سقوط كابينهاش را عدم حمايت امريكا از او و خودداري اين كشور از پرداخت كمكهاي مالي و اقتصادي لازم به دولت متبوعش اعلام كرد. با اين حال اميني نتوانسته بود به وعدههايي كه در زمينه انجام اصلاحات اجتماعي و اقتصادي داده بود، عمل كند.

 . محمدعلي سفري، قلم و سياست، ج 1¡ ص .465
 . احمد سميعي، معماران تمدن بزرگ. چاپ اول، تهران، نشر روايت، 1372. ص .119