استراتژی نگاه نو و دست‏نشاندگی حکومت پهلوی

در دهه 1330 که طی آن دولت ایالات متحده آمریکا با همکاری انگلستان کودتای 28 مرداد 1332 را طراحی و اجرا نمود و پس از آن به قدرت مسلط در ایران تبدیل شد، رابطه ای دست نشاندگی بین محمد رضا پهلوی و دولت آمریکا ایجاد شد چرا که محمد رضا تاج و تخت خود را مدیون آمریکای ها می دانست در ادامه به اختصار به توضیح رابطة دست نشاندگی حکومت محمد رضا پهلوی و آمریکا که بخشی از استراترژی "نگاه نو" دولت آیزنهاور بود، پرداخته خواهد شد.
همان گون که اشاره شد، رابطه دست نشاندگی بین ایران و آمریکا در آغاز بخشی از استراتژی "نگاه نو" حکومت آیزنهاور بود. استراتژی "نگاه نو" که در بررسی شمارة 2/162 ـ ‏ان سی اس‏ شورای امنیت ملی آمریکا در نوامبر 1953 مطرح شد تلاشی برای بازیابی ابتکار عمل در رویارویی جهانی با اتحاد شوروی و در عین حال کاهش هزینه های دفاعی آمریکا بود.
اگر چه پایه و اساس استراتژی "نگاه نو" بر مبنای تز "دفاع از پیرامون " حکومت ترومن قرار داشت اما هدف اصلی آن این بود که با تغییر جهت گیری بنیادین نیروهای مسلح آمریکایی این کار را با هزینه کمتری انجام دهد. نیروهای زمینی معمولی که هزینه های بسیار گزافی را بر دوش دولت ایالات متحده قرار می دادند و در جنگ کره تا حد زیادی دچار مشکل شده و نتیجه رضایت بخشی از آن عاید سیاست پردازان و سردمداران سیاست خارجی آمریکا نشده بود اهمیت کمتری می یافتند.
استراتژی "نگاه نو" خواهان تلاشی اساسی برای تقویت کشورهای طرفدار غرب در امتداد تمامی پیرامون حوزة نفوذ شوروی نیز بود و این طرحی بود که حکومت ترومن در سال 1950م. آغاز کرده بود اما بر اثر برنامة بازسازی در اروپا و جنگ کره متوقف مانده بود. در نتیجه حکومت آیزنهاور شروع به استقرار روابط دست نشاندگی در تمامی خط پیرامون چین و شوروی کرد و در این راه از دستیاری امنیتی، کمک های اقتصادی، اتحاد و فعالیتهای مخفی که حکومت پیشین یعنی دولت ترومن استفادة زیادی از آنها در کشورهای جهان سوم نبرده بود استفاده کرد. نتیجة چرخش سیاست خارجی ایالات متحدة آمریکا در دوران ریاست جمهوری آیزنهاور و دور شدن آن کشور از از اروپا و گرایش به کشورهایی در خاورمیانه و آسیای شرقی، دست نشاندگی دولت های ایران، پاکستان، تایلند، ویتنام جنوبی، تایوان و کرة جنوبی بود.
اما در این میان ایران به واسطه جایگاه و موقعیت استراتزیک خود از اهمیت بسیار بالاتری برخودار بود. ایران می بایست در استراتژی جدید آمریکا نقشی فعالانه تر و کلیدی تر بازی می‏کرد. از نگاه سردمداران سیاست خارجی ایالات متحده آمریکا، جایگاه ایران در خط شمالی خاورمیانه این کشور را برای دفاع از آن منطقه، به مثابه دفاع مقدم از منطقة مدیترانه و به عنوان پایگاهی برای حمله های هوائی یا زمینی به درون اتحاد شوروی، حیاتی می ساخت. منابع نفت ایران و دیگر کشورهای خلیج فارس برای بازسازی اروپای غربی و برای توانایی غرب در دوام آوردن در یک جنگ طولانی ضروری مهم و حیاتی بود. حتی اگر جنگ فراگیری هم در کار نبود ایران به عنوان پایگاهی برای هدایت عملیات جمع آوری اطلاعات علیه شوروی، جاسوسی در آن سوی مرز و همچنین بعد ها برای مراقبت الکترونیک تجهیزات موشکی شوروی در آسیای مرکزی فوق العاده ارزشمند بود. به همین دلیل بود که حکومت آیزنهاور را ایران دارای "اهمیت تعیین کننده" برای امنیت ملی آمریکا می‏خواند. به هر حال آمریکا برای تأمین منافع خود در جهان ترتیباتی را در ایران پدید آورد و اقداماتی را پایه گذاری کرد که این کشور را سال های بعد تبدیل به دست نشانده ای بی اراده ساخت. حکومت ایران می بایست کارها و اقداماتی را در کشور صورت می داد که هیچ توجهی به نیازها، ضروریات و شرایط جامعه ایران و منافع کشور نداشت بلکه کاملاً در راستای سیاست های خاورمیانه ای و جهانی ایالات متحدة آمریکا طرح ریزی شده بود. محمد رضا شاه به عنوان حاکمی دست نشانده از سوی آمریکا به دستور و خواسته آمریکا باید در پیمان های غیر ضروری نظامی وارد شده، هزینه های سنگینی برای خرید سلاح ها و تجهیزات آمریکایی پرداخت می‏کرد. این رویکرد از سوی ایران برای ایالات متحده آمریکا معامله دو سر سود بود چرا که محمد رضا شاه با اتخاذ این رویه هم مانع ورشکستگی شرکت ها و کارخانجات تولید سلاح آمریکایی می شد و هم مهمات جنگ احتمالی آمریکا و شوروی را برای آمریکا فراهم می کرد.