از نهضت ملی شدن نفت تا كودتا

بعد از انتخابات مجلس شانزدهم در پاییز 1328 و بهار 1329، با تشكیل فراكسیون اقلیت «ملیون‌» به رهبری دكتر محمد مصدق‌، فرصت مناسبی برای طرح مطالبة دیرین خلع ید استعمار پیر انگلیس از ثروت ملی نفت و اوج‌گیری مبارزات استقلال‌خواهانه و ضداستعماری ملت ایران فراهم آمد. سال 1329 در پی بازگشت آیت‌الله كاشانی از تبعید لبنان و استقبال پرشكوه مردم و گروههای سیاسی ملی و تقویت پایگاه اجتماعی جبهه ملی‌، قیام عمومی علیه شركت نفت انگلیس گسترش یافت‌. آیت‌الله كاشانی كه در بهمن 1327 در 70 سالگی با خشونت و ضرب و شتم‌، دستگیر و پس از مدتی حبس در قلعه فلك‌الافلاك خرم‌آباد به لبنان تبعید شده بود، در اول بهمن 1327 طی اعلامیه شدیداللحنی خواستار «لغو امتیاز» نفت شده بود. وی در بیانیه‌ای از تبعیدگاه خود، علت واقعی بازداشت و تبعید خود را همین موضوع و اقدام علیه سیاست استعماری انگلیس ذكر كرد.  جبهه ملی از بدو تأسیس با همكاری و حمایت نیروهای مذهبی از جمله فداییان اسلام ‌به سخن‌گوی اكثریت مردم تبدیل شد.
 به تعبیر غلامرضا نجاتی‌، در تمام مبارزات سیاسی ـ ملی سالهای 1327 و 1328 و 1329 «جمعیت فداییان اسلام‌» شركت فعال داشت و «نیروی عامل و متحرك جبهه ملی را تشكیل داد.»
آیت‌الله كاشانی و «جبهة ملی‌» به رهبری دكتر مصدق در مجلس شورا و مطبوعات و اجتماعات مردمی‌، خواستار ملی شدن صنعت نفت شدند و این خواسته مورد حمایت گروههای كثیر مردم و تنی چند از علمای برجسته نظیر آیت‌الله‌العظمی خوانساری (از مراجع ثلاث قم‌)، آیت‌الله بهاالدین محلاتی‌، آیت‌الله عباسعلی شاهرودی‌، آیت‌الله سیدحسن چهارسوقی‌، آیت‌الله شیخ باقر رسولی‌، آیت‌الله سیدمحمود روحانی قمی‌، آیت‌الله شیخ محمدرضا كلباسی‌، آیت‌الله حاج شیخ مهدی نجفی‌، آیت‌الله فقیه سبزواری و گروه كثیری از روحانیون فعال و مبارز مانند حاج سیدحسین خادمی و حاج شیخ مرتضی مدرسی اردكانی‌، حاج سیدمصطفی سیدالعراقین و... قرار گرفت ‌و شوری عجیب در سراسر ایران پدیدار شد. آیت‌الله‌العظمی بروجردی نیز از نهضت نفت «ضمنی ولی آشكارا» حمایت می‌كرد و به علمای تهران نامه نوشت كه نباید با این حركت مخالفت كنند.6 رزم‌آرا، نخست‌وزیر، این كار را غیرعملی خوانده مردم را از خطرات آن ترساند و در 13 اسفند 1329 مخالفتش را با ملی شدن صنعت نفت‌، در جلسة كمیسیون نفت مجلس‌، تكرار كرد، تا آنجا كه به دلیل اقتدار و موقعیت ویژه‌اش به بزرگ‌ترین مانع تحقق خواست ملی مبدل گردید. وی سرانجام سه روز بعد، در مسجد شاه‌، به ضرب گلولة یك عضو «فداییان اسلام‌» به قتل رسید.
آیت‌الله كاشانی و «جبهة ملی‌» به رهبری دكتر مصدق در مجلس شورا و مطبوعات و اجتماعات مردمی‌، خواستار ملی شدن صنعت نفت شدند و این خواسته مورد حمایت گروههای كثیر مردم و تنی چند از علمای برجسته شد
پس از دستگیری خلیل طهماسبی به اتهام قتل رزم‌آرا، «یك اعلامیه از طرف نواب صفوی (رهبر فداییان اسلام‌) صادر شد كه در بالای آن «هوالعزیز» نوشته شده بود. این اعلامیه خطاب به شاه صادر شده بود» و «قاطعانه به شاه دستور می‌داد كه باید فرمان آزادی قاتل رزم‌آرا را صادر كند، و برای هرگونه آزاری كه وی در زمان بازجویی توسط پلیس دیده است‌، از او عذرخواهی نماید.»  آیت‌الله كاشانی در مصاحبه‌ای نظرش را چنین ابراز داشت‌: «این عمل به نفع ملت ایران بود و این گلوله و ضربه عالی‌ترین و مفیدترین ضربه‌ای بود كه به پیكر استعمار و دشمنان ملت ایران وارد آمد. قاتل رزم‌آرا باید آزاد شود; زیرا این اقدام او در راه خدمت به ملت ایران و برادران مسلمانش بوده است‌.» بنا به خاطرات سیدمحمد واحدی از اعضای برجسته فداییان اسلام و حاج مهدی عراقی‌، رهبران جبهه ملی برای جلوگیری از اقدامات رزم‌آرا و حتی احتمال كودتا توسط وی‌، از فداییان اسلام درخواست می‌كنند كه رزم‌آرا از سر راه نهضت ملی برداشته شود.  در جلسه‌ای با حضور نواب صفوی‌، بقایی‌، فاطمی‌، نریمان‌، آزاد، حائری‌زاده‌، سنجابی‌، شایگان و مكی از طرف جبهه ملی حضور پیدا می‌كنند و دكتر فاطمی تأكید می‌كند كه من اصالتاً از طرف خودم هستم و وكالتاً از طرف مصدق (چون كسالت داشت‌) و ایشان گفته‌اند هر تصمیمی كه در این جلسه گرفته شود «برای خود من هم لازم‌الاجرأ است نواب صفوی طی دو جلسه طولانی به شرط اجرای احكام اسلام در صورت به قدرت رسیدن جبهه ملی‌، پیشنهاد اعدام انقلابی رزم‌آرا را پذیرفت و جبهه ملی نیز متعهد شد كه در صورت موفقیت‌، خواسته‌های فداییان اسلام را عملی نماید.  همچنین نواب صفوی در این مورد با آیت‌الله كاشانی نیز ملاقات و گفتگو كرد و آیت‌الله كاشانی هم قول داد كه «بگذار مرحله اول رزم‌آرأ برود، بقیه كارها درست می‌شود.»در سندی كه متن بازجویی از خلیل طهماسبی در سال 1334 را نشان می‌دهد، وی صریحاً به جلسات مزبور با رهبران جبهه ملی و آیت‌الله كاشانی اعتراف كرده است ولی از اشخاص فقط نام بقایی و مكی و كاشانی و فاطمی را ذكر كرده است و نسبت به بقیه با عنوان «وكلاء اقلیت كه نامشان در خاطرم نیست‌» پاسخ داده است‌.
 در دادنامه دادستان ارتش مورخ 18/10/34 علیه فداییان اسلام پس از بازداشت گسترده به دلیل سوءقصد ناموفق به حسین علاء، به سابقه ترور رزم‌آرأ با معاونت «بعضی از نمایندگان اقلیت در دوره شانزدهم مجلس شورای ملی‌» اشاره شده است‌. و پای آیت‌الله كاشانی‌، بقایی‌، حائری‌زاده‌، مصدق و شایگان نیز به میان كشیده شد ولی با اعدام نواب صفوی‌، خلیل طهماسبی و چند تن از فداییان اسلام پرونده بسته شد و در مورد دیگران هم موضوع پی‌گیری نشد.هیكل روزنامه‌نگار شهیر مصری می‌نویسد: بعداً شوهر اشرف (پهلوی) به من گفت وقتی كه خبر ترور رزم‌آرا را به شاه دادند، گیج شد. او نمی‌توانست باور كند كه نخست‌وزیرش بدین طریق از صحنه محو شده باشد. شاه بعد از شنیدن خبر گفت‌: «نمی‌توانم باور كنم‌، نمی‌دانم چه كار بكنم‌»; و سپس ادامه داد: «من كاملاً تنها هستم‌، هیچ كس مشكلات مرا درك نمی‌كند. هر كسی علیه من در حال توطئه چینی است‌ بعضی از آنها سنجیده این كار را می‌كنند و بعضی ناآگاهانه‌. اما این من هستم كه ناچارم تاوان پس بدهم‌.»
فردای قتل رزم‌آرا، روز 17 اسفند 1329 كمیسیون نفت پیشنهاد ملی كردن صنعت نفت را تصویب و اعلام كرد.
«در همان روزی كه رزم‌آرا به قتل رسید، امیر اسدالله علم شتابزده به سفارت انگلیس رفت و از جانب شاه با مقامات سفارت راجع به دولت آینده مشورت كرد: دولت آینده آیا باید قوی باشد یا بی‌آزار»؟! انگلیسیها، به رغم میلشان به سید ضیأالدّین طباطبایی‌، رضایت دادند كه دولتی روی كار بیاید كه نقشی بینابینی بازی كند. شاه و مشاورانش‌، حسین علاء را كه به گفته آبراهامیان‌، «مورد قبول جبهه ملی بود»، و «وزیرانش را به توصیة مصدق انتخاب می‌كرد»، به عنوان محلل برگزیدند تا مخالفت كمتری برانگیخته باشند.
فردای قتل رزم‌آرا، روز 17 اسفند 1329 كمیسیون نفت پیشنهاد ملی كردن صنعت نفت را تصویب و اعلام كرد
سرانجام در روز 24 اسفند 1329، در پی تظاهرات عظیم مردم در خیابانها، مجلس شورای ملی به اتفاق آرا، اصل ملی شدن صنعت نفت را تصویب كرد. مجلس سنا نیز در 29 اسفند ـ به اتفاق آرا ـ اصل مذكور را تأیید نمود. در روز 5 اردیبهشت 1330 كمیسیون نفت قانون 9 ماده‌ای طرز اجرای ملی شدن صنعت نفت را به اتفاق آرا تصویب كرد و مجلسین نیز در روزهای بعد آن را تأیید نمودند; حسین علاء نیز از نخست‌وزیری استعفا كرد و سمت سابقش‌، وزارت دربار، را مجدداً بر عهده گرفت‌. در محافل سیاسی آن زمان شایع شده بود كه سیدضیأ به نخست‌وزیری خواهد رسید; كه ناگهان جمال امامی‌، از نمایندگان مخالف مصدق‌، و واسطة دربار پیشنهاد كرد مصدق نخست‌وزیر شود. «از 90 نفر عده حاضر در جلسه خصوصی (مجلس شورا) 79 نفر به دكتر مصدق رأی تمایل دادند.»  مصدق خود در مورد پذیرش پیشنهاد نخست‌وزیری‌، در تقریرات زندانش‌، چنین می‌نویسد: ... كابینة (علاء) جنبة محلّل داشت و زمینه را برای نخست‌وزیری سیدضیاالدّین طباطبایی مهیّا می‌كرد تا بیاید و مسئلة ملی شدن نفت را به سبك خود منتفی سازد. به همین دلیل متولیان مجلس به این امید كه من ـ نظیر دورة چهاردهم ـ نخست‌وزیری را نخواهم پذیرفت‌، در جلسة خصوصی‌، به زمامداری من ابراز تمایل كردند، در حالی كه در همان موقع سید ضیاالدّین در دربار منتظر بود تا فرمان به نامش صادر شود. اما من كه نهضت را در خطر می‌دیدم‌، رأی تمایل را بلافاصله با شرط تصویب قانون طرح اجرای ملی شدن صنعت نفت پذیرفتم‌.  سفارت انگلیس پیش‌بینی می‌كرد كه مصدق «در زمان كوتاهی شكست خواهد خورد و لاجرم نیست خواهد شد».
اجرای قانون ملی شدن نفت
مسلّم بود كه دیگر نمی‌توان دولت ایران را از تحقق ملی شدن نفت باز داشت‌. در آغاز نخست‌وزیری دكتر مصدق‌، هیئتی از جانب شركت نفت به ریاست «بازیل جكسون‌» به ایران آمد; مذاكرات به نتیجه‌ای نرسید و هیئت انگلیسی بازگشت‌. «انگلیسیها در خرداد 1330 فرمول «نوعی ملی شدن‌» را تصدیق كرده بودند. یك ماه بعد نیز هیئت نمایندگی شركت نفت به ریاست استوكس‌، اصل ملی شدن را از جانب دولت انگلستان و شركت نفت به رسمیت شناخت‌. در مذاكرات بعدی كه امریكاییها نیز مداخله داشتند اصل ملی شدن تأیید شده بود... (دكتر مصدق و همكارانش‌) فرمول و پیشنهادهای انگلیسیها و آمریكاییها را زیر پوشش «نوعی ملی شدن‌» مغایر با قانون ملی كردن می‌دانستند و معتقد بودند كه باید ایستادگی كرد و حتی برای مدتی از صدور و فروش نفت به خارج و تحصیل عواید آن چشم پوشید.»  «اورل هریمن‌» نمایندة تام‌الاختیار امریكا نیز با موافقت دكتر مصدق برای میانجیگری به ایران آمد. «حزب توده‌» كه در این زمان جنبش ملی را رقیب خود می‌دانست‌، تظاهرات بزرگی به راه انداخت و دكتر مصدق را به عنوان «عامل امپریالیسم امریكا» مورد حمله قرار داد. نتیجة تظاهرات 25 كشته و 250 زخمی بود.  نشریات وابسته به «حزب توده‌» حملات خود را به دكتر مصدق تشدید كردند. پس از «هریمن‌» یك هیئت انگلیسی به ریاست «ریچارد استوكس‌» در مرداد 1330 به تهران آمد; كه با دست خالی به انگلستان بازگشت‌. انگلیسیها، كه در تلاشهای دیپلماتیك ناكام شده بودند دست به تحریكهای مختلف در داخل می‌زدند. رهبر نمایندگان مخالف مصدق‌، جمال امامی‌، كه با سفارت انگلیس رابطه داشت‌، «ضد كمونیستی دو آتشه و محافظه‌كاری طرفدار غرب بود و مؤثرترین شیوة مبارزه با كمونیسم را توسل به سركوب و اختناق می‌دانست‌.»
«در شهریور ماه‌، كه شركت نفت تكنسینهای خود را خارج و تأسیسات نفتی را تعطیل كرد، دولت انگلیس هم نیروی دریایی خود را در خلیج فارس تقویت و علیه ایران به شورای امنیت سازمان ملل شكایت كرد.» شكایت انگلیس به شورای امنیت‌، فرصت مغتنمی بود تا از ایران در یك مجمع جهانی دفاع شود و تبلیغات انگلیسیها خنثی گردد. «مصدق‌، در مهر ماه‌، برای اقامة دعوا در شورای امنیت به نیویورك رفت‌، برای دستیابی به كمك مالی بانك جهانی به تلاش ناموفقی دست زد و با متهم كردن انگلیس به مداخله در سیاست داخلی ایران‌، همة كنسولگریهای این كشور را تعطیل كرد. بدین ترتیب‌، در اواخر پاییز 1330، مصدق در یك انقلاب بزرگ دیپلماتیك درگیر شده بود.»
 كاتم در مورد موضع امریكا در قبال دولت مصدق چنین می‌نویسد:
«از دیپلماسی ایالات متحده در نخستین سال زمامداری مصدق و نیمة اول دورة حكومت وی چنین برمی‌آید كه بسیاری از مقامهای امریكایی‌، موافق ناسیونالیستها بوده‌اند. گفته می‌شد كه امریكا با اعمال فشار فراوان بر بریتانیا مانع از مداخله نظامی آن كشور در ایران شده و انگلستان را به مذاكره با مصدق تشویق كرده است‌. از دیگر نشانه‌های سیاست مساعد امریكا نسبت به ایران‌، تمدید مهلت اقامت هیئت نظامی امریكایی در ایران و اجرای برنامه اصل چهار با كمك 23 میلیون دلار سالانه بود.»
مسلّم بود كه دیگر نمی‌توان دولت ایران را از تحقق ملی شدن نفت باز داشت‌. در آغاز نخست‌وزیری دكتر مصدق‌، هیئتی از جانب شركت نفت به ریاست «بازیل جكسون‌» به ایران آمد; مذاكرات به نتیجه‌ای نرسید و هیئت انگلیسی بازگشت‌
انتخابات مجلس هفدهم در راه بود و همة نیروهای سیاسی غنیمت می‌طلبیدند. به رغم همة محدودیتها و زمینه‌ها و ریشه‌های تقلّب و اعمال نفوذ، انتخابات به نحوی برگزار شد كه همة نیروها در مجلس نماینده داشتند.
آبراهامیان می‌نویسد:
«در شهرهای بزرگ‌، جبهه ملی بیشتر كرسیها را صاحب شد. در تهران كه مجموع آرا دو برابر انتخابات پیشین بود، جبهه ملی همه دوازده كرسی را به دست آورد. ولی در اكثر حوزه‌های دیگر استانها بویژه نواحی روستایی‌، مخالفان موفق‌تر بودند... مصدق با پی بردن به اینكه جناح مخالف‌، اكثریت قابل توجه كرسیهای استانی را به دست خواهند آورد، پس از اینكه انتخاب شوندگان به حدنصاب لازم رسیدند (79 نماینده‌)، انتخابات را متوقف كرد...از 79 نماینده‌، 30 نفر، یا وابستة به «جبهة ملی‌» بودند و یا موضعی بسیار نزدیك با آن داشتند... 49 نمایندة دیگر، كه بیشتر از زمین‌داران بودند،  به دو فراكسیون سلطنت‌طلب و طرفدار انگلیس تقسیم می‌شدند».
نجاتی نیز می‌نویسد:
«نتیجه انتخابات دوره هفدهم برخلاف انتظار دكتر مصدق بود. همه مخالفان دولت در مجلس شانزدهم كه با دربار بستگی داشتند، از شهرستانها انتخاب شده بودند.» دكتر مصدق طی پیامی رادیویی گفت‌: «مداخلات بعضی از مأمورین دولتی و ثروتمندان متنفذ محلی در شهرستانها و آزادی بی‌سابقه انتخابات موجب گردید بعضی از انجمنهای نظارت سوءاستفاده كنند.»  مع‌الوصف «وی در عین حال اظهار اطمینان كرد كه هشتاد درصد نمایندگانی كه به مجلس می‌روند، نماینده حقیقی ملت خواهند بود.»
پس از دو ماه كشمكشها و درگیریهای فراوان در مجلس بر سر تصویب اعتبارنامه‌های نمایندگان و رسمیت یافتن مجلس هفدهم‌، 53 نفر از 66 نماینده حاضر رأی تمایل به ادامه نخست‌وزیری دكتر مصدق دادند.
استعفای مصدق‌، انتصاب قوام‌، قیام سی تیر
مصدق از مجلس تقاضای شش ماه اختیارات تام كرد و از شاه خواست كه «وزارت جنگ‌» را ـ با همة اختیارات ـ به وی بسپارد; شاه نپذیرفت و مصدق «روز 25 تیر بدون اطلاع دوستان‌، همكاران‌، مشاوران یا وزیران كابینه استعفا كرد...»  و حتی «برای مردم یك پیام رادیویی نفرستاد.» همایون كاتوزیان با تأكید اضافه می‌كند: «ظاهراً می‌خواسته است نفس راحتی بكشد. روز بعد خبر كناره‌گیری مصدق و انتصاب قوام به نخست‌وزیری اعلام گردید. همه حیرت‌زده شدند.»
دكتر مصدق بعدها در «خاطرات و تألمات‌» می‌نویسد:
«اكنون اعتراف می‌كنم كه راجع به استعفا خطای بزرگی مرتكب شدم‌. چنانچه قوام‌السلطنه آن اعلامیه كذایی را نمی‌داد و با مخالفت صریح مردم مواجه نمی‌شد و دولت خود را تشكیل می‌داد و قبل از اینكه دادگاه (لاهه‌) اعلام رأی كند دولتین ایران و انگلیس روی این نظر كه اختلاف در صلاح دولتین نیست دعوای خود را از دیوان لاهه پس می‌گرفتند و كار به نفع دولت انگلیس تمام می‌شد و زحمات هیئت نمایندگی ایران به هدر می‌رفت‌.»
فرایند این مخالفت و استعفا، عامل تازه‌ای را در جریان مبارزات ملت ایران وارد كرد: وارد شدن شاه به میدان جنگ‌. آبراهامیان در تحلیل خود از این مسئله می‌نویسد:
پس از پنج ماه كشمكشهای پارلمانی‌، در 25 تیر ماه 1331 مصدق بناگاه با استفاده از حق قانونی نخست‌وزیر در تعیین وزیر جنگ‌، كشمكش را به یك بحران مهم ملی تبدیل كرد. هنگامی كه شاه فرد مورد نظر مصدق را نپذیرفت‌،  وی بدون توجه به نمایندگان و با نوشتن استعفانامه‌ای‌، مستقیماً به مردم متوسل شد. مصدق در استعفانامة خود به این موضوع اشاره كرده بود كه چون به وزیر جنگ مورد اعتمادی نیازمند بود و شاه هم فرد مورد نظر را نپذیرفت‌، استعفا می‌دهد تا اعلی‌حضرت فرد مورد اعتماد و مجری سیاستهایش را به نخست‌وزیری تعیین كند. برای نخستین بار یك نخست‌وزیر آشكارا از شاه به دلیل نقض قانون اساسی انتقاد می‌كرد.دربار را به دلیل مقاومت در برابر مبارزة ملی محكوم می‌نمود، و جسارت می‌كرد تا مشكل قانون اساسی را مستقیماً برای ملت مطرح سازد.
اكنون اعتراف می‌كنم كه راجع به استعفا خطای بزرگی مرتكب شدم‌
شاه و نمایندگان هوادارش در مجلس‌، در برآورد میزان جدّی بودن نهضت ملی و نفوذ رهبران آن‌، دچار اشتباهی بزرگ شدند. در 26 تیر 1331 مجلس در غیاب نمایندگان عضو «جبهة ملی‌»، به نخست‌وزیری احمد قوام (قوام‌السلطنه‌) رأی تمایل داد و شاه نیز فرمان نخست‌وزیری او را صادر كرد. شاه‌، در این فرمان‌، قوام را با لقب «جناب اشرف‌» مخاطب ساخته بود كه به دنبال حوادث آذربایجان ـ عملاً ـ پس گرفته شده بود. قوام پس از دریافت فرمان‌، اعلامیة شدیداللّحن و تندی صادر كرد. «دو تن از زیردستان قوام به سفارت انگلیس اطلاع داده بودند كه او خیال دارد مثل یك دیكتاتور عمل كند و بسیاری از مخالفانش را به زندان بیندازد و مجلس را منحل سازد.» اعلامیة قوام حاكی از قصد او بود ولی به جای ترساندن مخالفان‌، آنها را تحریك كرد. تعبیراتی چون «وای بر حال كسانی كه در اقدامات مصلحانة من اخلال نمایند و در راهی كه در پیش دارم مانع بتراشند یا نظم عمومی را بر هم زنند. این گونه آشوبگران با شدیدترین عكس‌العمل از طرف من روبه‌رو خواهند شد» و یا «به عموم اخطار می‌كنم كه دورة عصیان سپری شده است و روز اطاعت از اوامر و نواهی حكومت رسیده است‌»،45 مردم را خشمگین‌تر ساخت‌. 
خبر انتصاب قوام و مخالفت قاطع آیت‌الله كاشانی و فراكسیون جبهه ملی در مجلس شورا با وی‌، تهران را در ناآرامی و تظاهرات اعتراض‌آمیز فرو برد و از همان روز 26 تیر بین مردم و قوای نظامی برخوردهای پراكنده‌ای رخ داد. وحدت و هماهنگی مردم در برابر دربار، كه بازتابی از اتحاد رهبران مذهبی و سیاسی بود، برگ دیگری بر قهرمانیهای مردم ایران افزود. روز 26 تیر یك روز پس از استعفای مصدق‌، اعلامیه شدیداللحن و قاطع آیت‌الله كاشانی خطاب به ملت در مخالفت با قوام و حمایت از دولت دكتر مصدق انتشار یافت‌. در این اعلامیه كه صلابت انقلابی و عزم ملّی در آن بارز بود، چنین آمده بود: احمد قوام باید بداند: در سرزمینی كه مردم رنجدیدة آن‌، پس از سالها رنج و تعب‌، شانه از زیر دیكتاتوری بیرون كشیده‌اند نباید رسماً اختناق افكار و عقاید را اعلام و مردم را به اعدام دستجمعی تهدید نماید. من صراحتاً می‌گویم‌: بر عموم برادران مسلمان لازم است كه در این جهاد اكبر كمر همت بربندند و برای آخرین مرتبه‌، به صاحبان سیاست استعمار ثابت كنند كه تلاش آنها در به دست آوردن قدرت و سیطرة گذشته محال است‌.
همایون كاتوزیان می‌نویسد:
«كاشانی ضمن نشر و توزیع پاسخی به قوام‌، از او با جملات تحقیرآمیز یاد كرد و از مردم خواست در برابر او پایداری به خرج دهند. قوام پیشنهاد سازش داد و به كاشانی پیغام داد نیمی از پستهای كابینه را در اختیار او قرار می‌دهد به شرطی كه با دولت وی همكاری كند. اما پیام‌رسانان او ـ دكتر علی امینی و حسن ارسنجانی ـ از نزد آیت‌الله دست خالی بازگشتند. شاه وزیر دربار را با همان مأموریت نزد كاشانی فرستاد، اما او هم نتیجه‌ای نگرفت و اوضاع را بدتر كرد، چون كاشانی از طریق علاء به شاه پیغام داد «اگر در بازگشت دولت دكتر مصدق تا فردا اقدام نفرمایند دهانه تیز انقلاب را با جلوداری شخص خودم متوجه دربار خواهم كرد.»
در روز 28 تیر قوام «برای اعاده امنیت‌» از شاه تقاضای اختیارات فوق‌العاده كرد، ولی در واقع اشرف و علیرضا ـ خواهر و برادر شاه ـ «عملاً زمام قدرت نظامی و انتظامی كشور را در اختیار گرفته بودند و با فرامینی كه صادر می‌كردند، سركوبی مردم را از نیروهای انتظامی خواستار بودند» از اولین ساعات بامداد 30 تیر 1331 تهران در محاصرة نیروهای نظامی و انتظامی و تانكها و زرهپوشها قرار گرفت ولی مردم بی‌محابا به حركت درآمدند. اصناف و بازاریان‌، كارگاهها، مغازه‌ها و حجره‌های خود را از روز پیش بستند و از صبح 30 تیر به همراه دیگر مردم‌، از بازار به سوی مجلس به راه افتادند. كارمندان دولت‌، كاركنان راه‌آهن و رانندگان وسایل نقلیة عمومی دست از كار كشیده به تظاهركنندگان پیوستند. دانشجویان دانشگاه تهران و دانش‌آموزان كلیة مدارس نیز به صف مردم درآمدند و مقاومت هر زمان بیشتر اوج می‌گرفت‌. همة نیروها به قیام پیوسته بودند; پس از آیت‌الله كاشانی و «جبهة ملی‌» كه از همة مردم خواسته بودند تا در روز 30 تیر به اعتصاب دست زنند، «حزب توده‌» نیز ـ هرچند دیر، و در صبح همان روز ـ مردم را به اعتصاب عمومی و راهپیمایی سراسری فرا خواند. مطابق نوشته نجاتی به نقل از مطبوعات آن زمان‌، بسیاری از هواداران حزب توده نیز پیش از فراخوانی حزب و «به ابتكار خود به صفوف مردم پیوسته بودند و با تجارب و آزمودگی كه در زد و خوردهای خیابانی داشتند، در نبرد با نیروهای انتظامی شركت كردند.»  حقیقت این است كه مردم در پیشاپیش گروههای سیاسی قرار داشتند و آنها را به دنبال خویش می‌كشیدند. 30 تیر تبلور وحدت و هماهنگی مردم و نیروهای عمدة سیاسی بود. 
خبر انتصاب قوام و مخالفت قاطع آیت‌الله كاشانی و فراكسیون جبهه ملی در مجلس شورا با وی‌، تهران را در ناآرامی و تظاهرات اعتراض‌آمیز فرو برد و از همان روز 26 تیر بین مردم و قوای نظامی برخوردهای پراكنده‌ای رخ داد
نبرد نیروهای شاه با مردم‌، در نیمه راه مجلس‌، قریب پنج ساعت به طول انجامید. «پس از پنج ساعت تیراندازی‌، فرماندهان نظامی كه از میزان وفاداری نیروهایشان نگران بودند دستور دادند تا افراد به پادگانها باز گردند و شهر را در اختیار تظاهركنندگان قرار دهند. یك كمیتة پارلمانی بررسی كنندة حوادث سی تیر، در آن هنگام‌، اعلام كرد كه خونین‌ترین برخوردها در چهار محلة شهر روی داده است‌: بازار بویژه بازار فرش فروشان‌، عطاران و آهنگران ـ كه مردم با فریاد «یاحسین‌» به شدت با ارتش درگیر شده بودند; مناطق كارگرنشین‌(جنوب‌) تهران بویژه اطراف تأسیسات راه‌آهن و كارخانه‌ها; مسیر دانشگاه تا مجلس‌; و میدان بهارستان كه از قدیم محل گردهم‌آیی تظاهركنندگان بود.»  اعلام شد كه 29 تظاهر كننده در تهران كشته شدند كه از جملة آنها چهار كارگر، سه راننده‌، دو صنعتگر، دو شاگرد مغازه‌، یك دستفروش‌، یك خیاط، یك دانش‌آموز و یك آرایشگر بودند.
دورة دوم دولت ملّی
قوام استعفا كرد و گریخت‌. شاه هم‌، زیر فشار قیام مردم‌، مجدداً فرمان نخست‌وزیری دكتر مصدق را صادر كرد. طرفداران قوام خانه‌نشین شدند و مردم پیروزی قیام 30 تیر را جشن گرفتند. «در شب سی و یكم تیر ماه خبر اعلام رأی دیوان داوری لاهه مبنی بر عدم صلاحیت آن دادگاه در رسیدگی به شكایت دولت بریتانیا راجع به مسئلة نفت به تهران رسید و این رأی‌، كه حقّانیت مردم ایران را در مبارزه با استعمار به ثبوت می‌رساند، پیروزی مردم را تكمیل كرد.»
از 63 نماینده حاضر در جلسه مجلس شورای ملی پس از 30 تیر، 61 نفر به نخست‌وزیری دكتر مصدق رأی تمایل دادند. در مجلس سنا نیز از 41 سناتور حاضر در جلسه‌، 33 نفر رأی تمایل دادند و حكم نخست‌وزیری توسط شاه صادر گردید. 
وی‌، كابینة جدید و برنامة 9 ماده‌ای اصلاحاتش را به مجلس معرفی كرد. برنامة او شامل‌: اصلاح قوانین انتخاباتی‌، مالی و اقتصادی و پولی‌، اصلاحات اداری‌، قضایی‌، اصلاح قوانین مطبوعاتی‌، و اصلاح خدمات آموزشی و بهداشت و ارتباطات بود.
لایحه اختیارات قانونگذاری شش ماهه ـ كه همان زمان و بعدها موضوع مناقشات و اختلافاتی در درون نهضت ملی گردید ـ در فضای بعد از 30 تیر و افزایش اقتدار دولت دكتر مصدق در جلسه 12 مرداد همراه با طرح اعلام مفسدفی‌الارض بودن قوام و مصادره اموال وی‌، تصویب گردید.
 همایون كاتوزیان می‌نویسد:
«به فاصله یك ماه لایحه تفویض اختیارات از مجلس سنا و شورا گذشت و به توشیح شاه رسید. قدرت به «جناب دكتر محمد مصدق نخست وزیر» تفویض شده بود. دولت اجازه یافت در قوانین انتخاباتی مجلس و انتخابات شهرداری تجدیدنظر نموده‌، نظام مالی و پولی را اصلاح كند، در دستگاه اداری و نظامی اصلاحاتی صورت دهد و دامنه اصلاحات به دستگاه قضایی‌، بهداشت و آموزش و پرورش همگانی كشانیده شود. در دی ماه 1331 بار دیگر مجلس‌، تفویض اختیارات را برای یك سال دیگر (و به دنبال بحثی داغ در مجلس و خارج از آن‌) تمدید نمود.»
آبراهامیان تأكید می‌كند كه بعد از سی تیر «مصدق پیروزی خود را با حمله‌های شدید علیه شاه‌، ارتش‌، اشراف زمین‌دار و مجالس سنا و شورای ملی دنبال كرد... از هر اقدامی علیه روزنامه‌های توده‌ای كه دربار را «مركز فساد، خیانت و جاسوسی‌» معرفی می‌كردند خودداری كرد. در واقع‌، سرانجام‌، خود مصدق هم دربار را به دخالت در سیاست متهم كرد و یك كمیته ویژة پارلمانی را مأمور نمود تا مسائل قانونی میان كابینه و شاه را بررسی كند. در گزارش این كمیته آمده بود كه قانون اساسی سرپرستی و ادارة نیروهای مسلح را در صلاحیت دولت قرار داده است نه شاه‌. بدین ترتیب‌، شاه در اردیبهشت 1332 همة قدرت و اختیاراتی را كه از شهریور 1320 به خاطر آن جنگیده بود و دوباره به دست آورده بود، از دست داد.»
وحدت و هماهنگی مردم در برابر دربار، كه بازتابی از اتحاد رهبران مذهبی و سیاسی بود، برگ دیگری بر قهرمانیهای مردم ایران افزود
همچنین وی در مورد اقدامات بعدی مصدق چنین می‌نویسد: «مصدق با افسران ارتش هم به شدت برخورد كرد... پانزده درصد از بودجه نظامی را كاهش داد... 136 نفر از افسران ارتش‌، از جمله پانزده ژنرال را از ارتش بیرون كرد و با گماردن تنی چند از افسران مورد اعتماد به پستهای مهم‌، حكومت نظامی را علیه مخالفان سیاسی خود به كار برد... حمله علیه مخالفان غیرنظامی نیز شدید بود... با گذراندن قانونی از مجلس شورای ملی مبنی بر كاهش دوره مجلس سنا از چهار سال به دو سال‌، آن را منحل كرد. همچنین‌، هنگامی كه نمایندگان مخالف در مجلس شورای ملی جرئت مقاومت پیدا كردند، همه نمایندگان وابسته به جبهه ملی یكباره استعفا دادند... در واقع‌، مجلس هفدهم را منحل كردند. مصدق در مرداد 1332، برای مشروع ساختن این انحلال ـ با پشتیبانی حزب توده ـ خواستار برگزاری همه‌پرسی ملی شد. زیرا به نظر او در چنین مواردی تنها مردم حق قضاوت داشتند... چون قوانین برای مردم است و نه بر عكس‌، آنها می‌توانند در مورد قانون اظهارنظر كنند و در صورت تمایل آن را تغییر دهند. مصدق‌، حقوقدان كاملاً آشنا به قانون اساسی كه آن را با دقت و ظرافت بسیاری علیه شاه به كار برده بود، اكنون بدون توجه به همان قانون‌، به نظریه اراده عمومی متوسل می‌شد. اشرافی آزادیخواهی كه در گذشته روی سخنش اغلب با طبقه متوسط بود، اكنون به طبقات پائین متوسل می‌شد. اصلاح‌طلب میانه رویی كه سلب حق رأی از بی‌سوادان را توصیه كرده بود اكنون برای جلب رضایت و تحریك توده‌ها تلاش می‌كرد. برای اطمینان از پیروزی در همه‌پرسی‌، صندوقهای رأی مثبت و منفی در مكانهای (جداگانه‌) گوناگونی قرار داده شد.»
 
كودتای 28 مرداد؛ توطئة مشترك انگلیس و امریكا
انگلیسیها، تلاش داشتند امریكاییها را هم متقاعد كنند كه وجود مصدق باعث سلطه و استیلای كمونیستها بر ایران خواهد شد. امریكا نیز هماهنگیهایی نشان می‌داد كه از نمونه‌های آن‌، پیام مشترك «چرچیل‌» ـ «ترومن‌» به مصدق بود كه پیشنهاد می‌كردند موضوع پرداخت و میزان غرامت به شركت نفت‌، به حكمیت بین‌المللی واگذار شود؛ كه با مخالفت ایران و پافشاری انگلیس بر ادامة اقداماتش علیه ایران‌، دولت ایران روابط خود را ـ در همة زمینه‌ها ـ با انگلیس قطع كرد. «قطع رابطه با انگلیس‌، به روابط ایران و امریكا هم لطمه زد و پیروزی حزب جمهوری‌خواه در انتخابات ریاست جمهوری نوامبر 1952 زمینه را برای همكاری نزدیك‌تر انگلیس و امریكا آماده‌تر ساخت و اندیشة توسل به كودتای نظامی را قوت بیشتری بخشید.»
دربار و ایادی استعمار در به هم زدن جبهة متحد ملت موفق شدند و در این میان نقش كسانی چون دكتر مظفر بقایی كرمانی و برخی اطرافیان مشكوك دكتر مصدق و همچنین برخی از اطرافیان آیت‌الله كاشانی بارزتر بود.
با تمهیدات دشمنان نهضت ملی‌، و زمینه‌سازی مطبوعاتی همچون فرمان به مدیریت شاهنده‌، شاهد به مدیریت بقایی‌، آتش به مدیریت میراشرافی و مانند آن‌، كه همگی در دشمنی با مردم و نهضت ملی هم‌پیمان شده بودند، متّحدان سابق‌، رودرروی همدیگر قرار گرفتند; روزنامه‌های طرفدار دولت مانند باختر امروز به مدیریت دكتر فاطمی‌، توفیق‌، نیروی سوم‌به مدیریت خلیل ملكی‌، شورش به مدیریت كریم‌پورشیرازی‌، جبهه آزادی و مطبوعات وابسته به حزب توده نیز از موضع حمایت از دولت دكتر مصدق به حملات شدید و تحریك كننده علیه آیت‌الله كاشانی و سایر منتقدان و مخالفان دولت دست می‌زدند و آنان را همدست دربار و عامل انگلستان توصیف می‌كردند. تا آنجا كه از ابتدای بهار 1332 مطبوعات طرفدار دولت‌، هماهنگ و در كنار مطبوعات چپگرا و توده‌ای ‌بر شدت حملات خود بر مخالفان می‌افزودند و چنین بود كه بخشهای مهم و تعیین كننده‌ای از بدنة جامعه‌، سردرگم و مأیوس شدند تا كودتای امریكایی ـ انگلیسی 28 مرداد به ثمر رسد.
در صفوف نهضت ملی تفرقه و تشتت روی داد و برخی از مهم‌ترین رهبران درجة دوم نهضت (مكّی‌، بقایی‌، حائری‌زاده و...) از دولت جدا شدند. در این میان‌، اختلافات بین دكتر مصدق و آیت‌الله كاشانی ـ رهبران نهضت ملی ـ لطمة زیادی وارد كرد
داستان كودتا معروف‌تر از آن است كه در اینجا نیاز به شرح داشته باشد. كودتا، پس از فرار شاه از ایران‌، در دو مرحله (25 و 28 مرداد) ـ كه در پی هم «پیشامد» كرد و مرحلة نخستین آن شكست خورد ـ روی داد و فضل‌الله زاهدی با فرمانی كه از پیش نوشته شده بود، به نخست‌وزیری رسید.
تحلیل كودتا، از زوایای گوناگون
تحلیل زمینه‌های وقوع كودتا و ارزیابی نقش و میزان تأثیر برخی اشخاص و جریانها در این واقعه‌، از دیدگاههای متفاوت صورت پذیرفته است و معمولاً با جانبداری از یك جناح و مطلق‌انگاری مواضع و عملكرد آن تلاش می‌شود تا همه تقصیرها متوجه جناح دیگر شود. برخی با نگاه مصدق محوری همه اشتباهات و خیانتها را به پای آیت‌الله كاشانی و جداشدگان جبهه ملی گذارده و كسانی نیز با نگاه كاشانی محوری‌، از ابتدا ماهیت‌، نقش و عملكرد دكتر مصدق و هم‌فكران وی را زیر سؤال برده و آنان را مسئول زمینه‌سازی و موفقیت كودتا بر می‌شمارند. البته در هر دو نگاه‌، انگلیس و امریكا طراح و برنده ماجرا برشمرده می‌شوند و مقصران را نیز در اردوگاه آنان قرار می‌دهند. بدیهی است كه تحلیل یكسونگرانه و افراطی آنان كه وقایع و اشخاص را سیاه و سفید ترسیم می‌كنند و با اغماض‌، از قصورها و تقصیرهای بارز و آشكار جناح مطلوب خویش عبور می‌كنند، نمی‌تواند بیانگر همه ابعاد واقعه باشد، و باب مناقشات و اختلافات را با حدّت و شدّت بیشتری باز می‌گذارد. بویژه آنكه اهداف و اغراض سیاسی و مسلكی و حزبی باقیمانده از دوران نهضت ملی در نسبت با شرایط روز، كماكان با تعصب و حرارت احیأ شده و تداوم یافته‌اند. در این مقال نمی‌توان و بایسته نیست كه نسبت به نگرشهای متعارض موجود در باب كودتای 28 مرداد به داوری نشست‌. پیچیدگیها و ابهامات ناشی از تاریخ‌نگاریهای مرامی و مسلكی و حزبی چنان دامنه مباحث را گسترده می‌سازد كه شاید نتوان در آینده‌ای نزدیك به خاتمه این اختلافات و جدلها امید داشت‌. حتی تحقیقات و تحلیلهای مدعی نگرش صرفاً علمی و آكادمیك نیز نتوانسته‌اند خود را از دایره علایق و دلبستگیهای پیشینی خارج سازند. تا آنجا كه پژوهشگران خارجی نیز بسته به موضع و وابستگیهای سیاسی آشكار و نهان خویش در این وادی قدم نهاده‌اند.
از این رو تنها می‌توان كلیاتی تقریباً مورد توافق را در زمینه كودتا به عنوان مخرج مشترك دیدگاههای موجود ارائه نمود. و البته كماكان این حق برای هركس محفوظ است كه مطابق عقاید و آرا و سلایق فكری و سیاسی خویش‌، به گونه‌ای‌، یا تركیبی از گونه‌های مشابه‌، در تحلیل موضوع‌، گرایش داشته باشد.
مضافاً اینكه صرف‌نظر از چگونگی توصیف و تبیین وقایع‌، طبیعی است كه «داوری ارزشی‌» درباره نقش‌آفرینان نهضت ملی شدن نفت‌، امری است غیرقابل اجتناب و متناسب با «نظام عقیدتی و ارزشی‌» داوری كننده‌، اساساً خارج از محل چون و چرا و مجادله است‌. در این مورد، اختلاف در جزئیات امور و وقایع اهمیتی ندارند و عمدتاً مبادی و غایات مواضع و عملكردها در معرض سنجش قرار می‌گیرند تا به حكمی كلّی منتهی گردد؛ سپس مهم آن است كه بنیادهای نظری و بینشی این گونه سنجشها تا چه میزان نزد مخاطب‌، مقبول باشند.
داستان كودتا معروف‌تر از آن است كه در اینجا نیاز به شرح داشته باشد. كودتا، پس از فرار شاه از ایران‌، در دو مرحله (25 و 28 مرداد) ـ كه در پی هم «پیشامد» كرد و مرحلة نخستین آن شكست خورد ـ روی داد و فضل‌الله زاهدی با فرمانی كه از پیش نوشته شده بود، به نخست‌وزیری رسید
لیك از حیث پدیده‌شناسی‌، جمع‌بندی مشتركی از رویدادها و تحولات منجر به كودتا بدون اشاره به موارد مناقشه‌انگیزی چون لوایح اختیارات و انحلال مجلس هفدهم‌، می‌توان به این شرح ارائه داد:
1ـ در اكتبر 1951/آبان 1330 دولت «كلمنت اتلی‌» رهبر حزب كارگر، سقوط كرد و «وینستون چرچیل‌» به نخست‌وزیری رسید. سران دولت «حزب كارگر» با «دخالت مستقیم در ایران مخالف بودند، و میل داشتند مشكل را از راه‌های آشتی‌جویانه حل نمایند.»  طرح كودتا در دولت «حزب محافظه‌كار» به طور جدی پی‌گیری شد.
2ـ بخشی از نخبگان حاكم در ایران‌، كه منافع و موقعیت خود را در خطر می‌دیدند و از ترس مردم ساكت بودند، به تشویق عوامل انگلیس و امریكا تدریجاً امیدوار شدند و به میدان آمدند.
3ـ در صفوف نهضت ملی تفرقه و تشتت روی داد و برخی از مهم‌ترین رهبران درجة دوم نهضت (مكّی‌، بقایی‌، حائری‌زاده و...) از دولت جدا شدند. در این میان‌، اختلافات بین دكتر مصدق و آیت‌الله كاشانی ـ رهبران نهضت ملی ـ لطمة زیادی وارد كرد.
4ـ شكست «حزب دمكرات‌» در انتخابات ریاست جمهوری امریكا و روی كار آمدن «حزب جمهوری‌خواه‌»، كه به طور سنّتی بیش از «حزب دمكرات‌» در دفاع از منافع سرمایه‌داران و كمپانیهای بزرگ به شیوه مداخله آشكار و خشونت‌بار عمل می‌كرد، در نزدیكی و هماهنگی انگلیس و امریكا فوق‌العاده مؤثر بود.
5ـ استفاده از حربه خطر كمونیزم با بهره‌گیری از تبلیغات سیاه و جنگ روانی شبكه بِدامَن در بستر اشتباهات تاكتیكی دولت در قبال نیروهای چپ و اقدامات خائنانه و دسیسه‌گرانه حزب توده‌. در اینكه «حزب توده‌» یكی از عوامل مؤثر در شكست جنبش ملی ایران بود تردیدی نیست‌; چرچیل و ایدن‌، نخست‌وزیر و وزیر امور خارجة انگلیس‌، برای نگران ساختن افكار عمومی در امریكا این نظریه را تبلیغ می‌كردند كه ادامة زمامداری مصدق‌، موجب نیرومندتر شدن حزب توده و توسعة نفوذ كمونیستها در ایران خواهد شد. دكتر مصدق نیز از حزب توده به عنوان «مترسك كمونیسم‌» استفاده می‌كرد; با این تفاوت كه دخالتهای شركت نفت و بریتانیا را در ایران موجب فقر و فساد و عامل پیشرفت حزب توده و گسترش نفوذ كمونیستها می‌دانست‌. در همان زمان با اقدامات كمیته رسیدگی به عملیات عناصر ضدامریكایی به ریاست سناتور مك كارتی‌، فضای ضدكمونیستی شدید و گسترده‌ای در افكار عمومی و نخبگان امریكا ایجاد شده بود. در واقع تقارن «مك كارتیسم‌» با ماههای آخر نهضت ملی‌، فرصت مناسبی برای كارآمدی تبلیغات انگلیسیها در مورد خطر كمونیزم در ایران‌، فراهم آورده بود. 
سپهر ذبیح در مورد سیاست دولت دكتر مصدق در قبال حزب توده چنین می‌نویسد: «موضوع دیگری كه در سقوط رژیم دكتر مصدق مؤثر افتاد عبارت بود از طرز برخورد وی با حزب توده‌... ابهام و تردید زیادی در سیاست مصدق نسبت به حزب توده و دولت شوروی (حامی حزب توده‌) وجود داشت‌. دكتر مصدق یك سیاستمدار بورژوا ـ لیبرال بود، شخصاً هیچ‌گونه علاقه‌ای به توده‌ایها نداشت‌، حتی در چند مورد در گذشته‌، به مبارزه با توده‌ایها پرداخت‌. از جمله‌، هنگامی كه توده‌ایها از قرارداد نفت شمال‌، جانبداری می‌كردند. با این حال‌، به نظر برخی از سیاستمداران ایرانی چنین می‌رسید كه حكومت مصدق به هیچ اقدام قاطعی برای پاسخ‌گویی به مبارزه‌طلبی حزب توده دست نزد. پرواضح است كه قدرت حزب توده در دوران دكتر مصدق به اوج خود رسید، در حالی كه این حزب هنوز غیرقانونی به شمار می‌رفت‌. حزب توده در كارمندان دولت‌، ارتش و قشر بزرگی از قضات دادگستری رخنه كرد، به طوری كه وقتی یك سال بعد، شبكه نظامیان حزب توده كشف شد، حتی رهبران بسیار دیرباور جبهه ملی نیز، به راستی‌، از فعالیت حزب توده به وحشت افتادند.» 68 انگلیسیها، در جلب پشتیبانی دولت امریكا، كوششهای موفقیت‌آمیزی برای قدرتمند نشان دادن حزب توده به عمل آوردند. عوامل آنها، در شورای رهبری حزب توده و دیگر نهادهای آن‌، نفوذ كردند؛ حتی موفق به سازماندهی گروههای «بدلی‌» به نام حزب توده شدند و برای ترساندن امریكاییها و نگران ساختن مردم ایران‌، به خصوص روحانیون و قشرهای مذهبی‌، آنها را به تظاهرات ضدّملی و ضدّ مذهبی واداشتند.
 نتیجه نرسیدن مذاكرات مربوط به نفت و لاینحل ماندن آن و مشكلات اقتصادی و اجتماعی ناشی از عدم صدور نفت و مسدودسازی ذخایر ایران در انگلیس و خودداری شوروی از پرداخت مطالبات ایران نیز از عوامل مؤثر در تضعیف نهضت ملی و زمینه‌سازی كودتا محسوب می‌شوند
شبكه وسیع گروهها و تشكلهای اجتماعی و كارگری حزب توده در كنار مطبوعات متعدد و تأثیرگذار وابسته به آن با كارآیی و موفقیت‌، طرحهای تشنج‌آفرین و بحران‌ساز علیه نهضت ملی را به اجرا در می‌آوردند. البته حزب توده با ایفای نقش دوگانه‌، تا قبل از قیام سی تیر در موضع كاملاً مخالف دولت دكتر مصدق‌، و پس از آن به مرور به عنوان مدافع و در ماههای آخر در قالب مؤتلف و متحد دولت دكتر مصدق‌، ظاهر شد. دقیقاً برعكس َنقش‌آفرینی افرادی مانند بقایی‌، زاهدی‌، شمس قنات‌آبادی‌، مكی و... كه در دولت اول دكتر مصدق از حامیان و متحدان وی و جبهه ملی بودند، اما از سی‌تیر به بعد در صف مخالفین قرار گرفتند و در كودتا مشاركت و یا سكوت كردند.
6ـ تندرویها و تشنج‌آفرینی‌های احزاب و مطبوعات موافق و مخالف دولت در كنار سایر زمینه‌ها و عوامل موجود، در تضعیف توان جنبش ملی نقش بارز و آشكاری داشت‌. ادبیات تحریك‌آمیز مطبوعات و اقدامات خشونت‌بار گروههایی مانند حزب ملت ایران‌، حزب زحمتكشان‌، سپس نیروی سوم و حتی حزب ایران كه در اغلب مواقع در واكنشهای نسنجیده و گاه مشكوك علیه اقدامات مخالفین بویژه حزب توده‌، صورت می‌گرفت‌، بهانه‌های فراوانی جهت تداوم تنش‌آفرینی و ایجاد انفعال در بخشهای وسیعی از مردم برای دسیسه‌گران فراهم می‌ساخت‌.
7ـ به نتیجه نرسیدن مذاكرات مربوط به نفت و لاینحل ماندن آن و مشكلات اقتصادی و اجتماعی ناشی از عدم صدور نفت و مسدودسازی ذخایر ایران در انگلیس و خودداری شوروی از پرداخت مطالبات ایران نیز از عوامل مؤثر در تضعیف نهضت ملی و زمینه‌سازی كودتا محسوب می‌شوند.
8ـ برخی خطاهای بارز در انتصابهای سیاسی و اداری و نظامی توسط دولت‌، اشتباهات تاكتیكی و عدم قاطعیت در عملیات ضدكودتای دولت در خلال 25 تا 28 مرداد 32 نیز از اهمیت برخوردارند. به تعبیر نجاتی «در آن سه روز سرنوشت‌ساز كه آینده سیاسی ایران تعیین می‌شد، مسئولین مملكت و رهبران احزاب سیاسی در انجام وظایف خطیری كه به عهده داشتند غفلت كردند... فرصتهای گرانبهایی از دست رفت‌.»  همو درباره روز 28 مرداد چنین می‌نویسد: «مردم شهر تهران‌، كه چند بار توطئه‌های علیه نهضت ملی را با قیام خود و پشتیبانی از دولت مصدق خنثی كرده بودند، صبح روز 28 مرداد، بدون رهبر و فرمانده‌، شاهد تردید و تزلزل رهبران نهضت ملی و خیانت و سهل‌انگاری چند تن از فرماندهان نظامی و رؤسای سازمانهای انتظامی بودند. پیروزی سریع كودتاچیان در روز 28 مرداد نه تنها برای ملت ایران بلكه برای كرمیت روزولت و سردمداران كودتا، باور كردنی نبود.»