ارتش در دوره رضا شاه

ارتش ایران تا قبل از دوره رضا شاه مبتنی بر جمع آوری نیروها از ایلات و ملک الطوایف بود که به شکلی کاملاً سنتی فرماندهی می شد. اولین تلاشها در جهت ایجاد تحول در ارتش در دوره صفویه صورت گرفت. ازجمله در عهد شاه عباس اول (1008 – 967 ش) واحدهای تفنگچی و توپچی ایجاد شد و هیأتهایی از کارشناسان نظامی به سرکردگی برادران شرلی به دربار شاه عباس آمدند. با همکاری برادران شرلی در ایران رشته های سواره نظام و پیاده نظام و توپچیان شکل گرفت و نیز کارخانه های تولید اسلحه در اصفهان به وجود آمد. با این حال و با وجود به کار گرفتن کارشناسان اروپایی، استفاده از توپخانه در عهد جانشینان شاه عباس از رونق افتاد.(1)

ارتش در دوره قاجار

تلاش برای تجهیز ارتش ایران در دوره های بعد ادامه یافت، تا اینکه سلسله قاجار در قرن سیزدهم هجری به قدرت رسید. هر چند پادشاهان قاجار به امر ایجاد یک نیروی نظامی مدرن، که می توانست آنها را در مقابل حملات خارجی و شورشهای داخلی حفظ کند، توجه اندکی داشتند، اما به طور کلی در دوران قاجار کوششهایی برای اصلاحات نظامی بر اساس الگوهای غربی صورت گرفت که هر چند تداوم نداشت و به هدف نهایی نرسید، اما خود زمینه ساز و مقدمه ایجاد ارتش نوین در ایران بود. نخستین اقدام در این زمینه در دوران فتحعلی شاه توسط عباس میرزا نائب السلطنه صورت گرفت.
شاید بتوان گفت تنها فردی از قاجاریه که به اهمیت ارتش نوین واقف بود، ولیعهد فتحعلی شاه، عباس میرزا بود. وی با استفاده از قراردادهای استاد کاران فرانسوی و انگلیسی را به خدمت گرفت تا در ایجاد یک نیروی مسلح به سبک غربی در آذربایجان (2)دست به کار شوند. از جمله اقدامات دیگر وی اعزام چند محصل به خارج جهت تحصیل در رشته های فنی و حرفه ای و ایجاد روابط حسنه با غرب بود. اقدامات عباس میرزا با مرگ وی قبل از جلوس به سلطنت ناتمام ماند بعد از او تنها اقدامات پراکنده ای درجهت آوردن کارشناسان نظامی خارجی و آموزش نیروی نظامی انجام گرفت.(3)
مهم ترین گام در جهت نوسازی ارتش ایران پس از عباس میرزا، ایجاد مدرسه دارالفنون به ابتکار امیر کبیر، اولین صدراعظم ناصرالدین شاه بود که در آن به آموزش نظامی تأکید می شد. امیرکبیر به استخدام کارشناسان و مستشاران اتریشی – مجارستانی در دارالفنون همت گمارد. از اقدامات دیگر وی در جهت اصلاحات نظامی پرداخت مقرری ثابت برای افسران و سربازان، ایجاد کارخانه های اسلحه سازی، تهیه اونیفورم های نظامی الهام گرفته از سبک اتریشی با پارچه ایرانی، تنظیم نظامنامه ای برای الگوی رفتاری سربازان، رده بندی سلسله مراتب بر مبنای سیستم های نظامی اروپایی، انتشار راهنماهایی برای آموزش های نظامی ایجاد پادگان ها، اسلحه خانه ها، پاسگاهها و سایر امکانات دفاعی مورد نیاز در استان ها و مناطق سوق الجیشی کشور.(4)
با وجود همه این تلاش ها که البته پیگیر و دائمی نبود و توسط افرادی خاص صورت گرفت و پس از آنها مساعی لازم جهت به ثمر رساندن اقدامات آنان انجام نگرفت. همچنان رویه ارتش ایران در سربازگیری به طور عمده، استفاده از سهمیه ایلات و عشایر بود و در دوره قاجار نیز که مهم ترین ساختار دستگاه دولت، ارتش بود ارتشی منسجم و یک پارچه به وجود نیامد. وظایف و مأموریت های ارتش در آن دوره به این شرح توصیف شده است:
« شاه از ارتش برای حفظ سلطه و امتیازهای ویژه خود، دفاع از ایران در مقابل تهاجم های بیگانه، سرکوبی قیام های عشایری و به طور کلی اعمال قدرت دولت استفاده می کرد».(5)
شایان ذکر است نفوذ و قدرت مداخله گر خارجی یعنی انگلستان و روسیه در این دوره به علت ضعف مفرط پادشاهان قاجار، تمام شئونات داخلی کشور را تحت تأثیر قرار می داد و منافع این دو قدرت با ایجاد یک ارتش ملی قدرتمند ایرانی همخوانی نداشت. طوسی می نویسد: به عقیده این دو رقیب تمامیت ارضی ایران به موازنه دو جانبه آنها ( موازنه ای که با رقابت و در عین حال سازش به دست می آمد) بستگی داشت، نه به نیروی نظامی قدرتمندی که خود ایران می بایست دراختیار داشته باشد.(6)
علاوه بر رقابت شدید و توطئه های روسیه و انگلستان، عوامل داخلی موجود که تأثیر منفی بر روند برنامه های نوسازی و بهبود ارتش داشتند عبارت بودند از: مخالفت برخی از فرماندهان ارتش سنتی، شاهزادگان یا صاحب منصبان، ناکافی بودن امکانات مالی، دلسردی عباس میرزا بر اثر شکست ها و عدم همکاری دولتهای فرانسه و انگلستان در روزهای حساس جنگ ایران و روسیه، دشواری پذیرش و جذب فنون نظامی وارداتی از اروپا از سوی جامعه ایرانی وابسته به آداب و سنن بومی، مانعی برای موفقیت این برنامه ها اعلام شد.(7)
با توجه به موانع و مشکلاتی که یاد شد تلاش های انجام گرفته به نتیجه نرسیده و قشون دائمی ایران پس از انقلاب مشروطیت همچنان از دسته های مختلف تشکیل شده بود که هر دسته تحت اراده ی افسران یک دولت اداره می شد و به این ترتیب دولت های انگلیس، روس، سوئد و خود ایران در آن ها دخالت داشتند و به این نحو امکان داشت هر از چندی یکی از این دسته ها به تحریک فرماندهان خود و بنا بر مصالح دولت متبوع و یا تحت تأثیر عوامل دیگری بر ضد مصالح دولت دیگر، اقداماتی به عمل آورد. این مسئله از مدتها پیش مورد توجه انگلیسی ها واقع شده بود و رفع این خطر را فقط با متحدالشکل شدن قشون مختلف ایران مقدور می دیدند. (8) فکر ایجاد قشون متحدالشکل در ایران به این صورت در ذهن انگلیسی ها شکل گرفت و وقایع بعدی آن را تقویت کرد.
پس از پایان جنگ جهانی اول، ایران که ناخواسته به عنوان میدان کارزار ابرقدرتها درگیر جنگ شده بود با مسائل عمده ای روبرو بود که از آن جمله می توان از کمبود مواد غذایی، گرانی قیمت ها، بازگشت قدرت رؤسای قبایل و ملاکین و مضمحل شدن اقتدار دولت مرکزی و کشمکش های روسیه و انگلیس در ایران نام برد که موجب نارضایتی مردم و نیز افزایش احساسات ملی گرایانه در کشور شد. و روحیه تمرد در مردم اوج گرفت و مقاومت هایی در نقاط مختلف کشور به ظهور پیوست که مهم ترین آنها نهضت میرزا کوچک خان در گیلان و شیخ محمد خیابانی در تبریز بود.(9)
همچنین مقارن این احوال دولت انگلیس نیرویی به نام « پلیس جنوب » در جنوب ایران داشت و قشون دیگری هم به نواحی شمالی و شرقی ایران وارد کرده بود که مانع تجاوزات روس ها به خاک ایران شود. نگاهداری این دستجات مستلزم مخارج گزاف بود که هم موجب اعتراض نمایندگان ملت انگلیس در پارلمان شد. بود و هم ملت و دولت ایران دایماً نسبت به غیر قانونی بودن « پلیس جنوب » اعتراض می کردند و آن را نیرویی متجاوز می دانستند و حفظ این نیرو را مشکل می کرد. به علاوه در همین اوقات افکار بلشویسم هم در میان افسران روسی قزاقخانه ی ایران رسوخ کرده بود و رفته رفته وجود لشکر قزاق تحت هدایت آن افسران، برای مصالح انگلیس بسیار خطرناک می شد.(10) این عوامل موجب شدن تا زمامداران انگلیس فکر « یک کاسه کردن » قشون رنگارنگ ایران را که از مدتها پیش در ذهن داشتند عملی نمایند.

قوای نظامی ایران در سال 1298 ش ( 1919 م) مرکب از چهار قسمت بود:

1 – لشکر قزاق(11) زیر نظر افسران روس و تحت امر وزارت جنگ کشور.
2 – ژاندارمری(12) دولتی زیر نظر افسران ایران و عده بسیار قلیلی افسران سوئدی.
3 – بریگاد مرکزی شامل دو افسر خارجی و سایر نیروهای ایرانی.
4 – تفنگچیان جنوب ایران یا پلیس جنوب که از طرف دولت ایران به رسمیت شناخت نشد و جزو قشون رسمی ایران محسوب نمی شد اما چون همه زد و بندها برای رسمی شدن این نیرو و ضمیمه کردن آن به قوای متحدالشکل بود ذکر گردید.(13)
انگلیس برای رسیدن به منافع مورد نظر خود یعنی به رسمیت شناختن پلیس جنوب و تشکیل قشون متحدالشکل همه تلاش خود را به کار بست. مذاکرات انگلیس با ایران در این زمینه تا سال 1298 ه. ( 1919 م) به جایی نرسید. تا اینکه در این سال با انعقاد قرارداد معروف 1919 ( با پرداخت رشوه به کابینه وثوق الدوله ) مذاکرات فیمابین را به پایان رسانید و آمال و نیات خویش را، راجع به نظام ایران در قالب ماده سوم آن قرارداد به شرح زیر ساخته و پرداخته کرد.(14)
ماده سوم: دولت انگلیس به خرج ایران صاحب منصبان، ذخایر، مهمات وسیستم جدید را برای تشکیل قوه متحدالشکل که دولت ایران آن را برای حفظ نظم در داخله و سرحدات در نظر دارد، تهیه خواهد کرد. عده و مقدار ضرورت صاحب منصبان و ذخایر و مهمات مزبور به توسط کمیسیونی که از متخصصین انگلیسی و ایرانی تشکیل خواهد شد و احتیاجات دولت را برای تشکیل قوه مزبور تشخیص خواهند داد، معین خواهد شد.(15) بر اساس این ماده دولت انگلستان هیأتی را به شرح زیر به ایران فرستاد:
1ـ ژنرال دیکسون 2ـ ژنرال دلیستن 3ـ کلنل لامونت 4ـ کلنل دوم موئن 5ـ کلنل دوم فریزر 6ـ کلنل دوم فورتسکو 7ـ کلنل دوم استیل. متقابلاً دولت ایران نیز برای عضویت کمیسیون نظامی قرارداد 1919 صاحب منصبان زیر را معرفی نمود: 1ـ سردار مقتدر از قشون 2ـ سردار مدحت از قشون 3ـ سردار همایون از قشون 4ـ سردار مخصوص از قزاقخانه 5ـ کلنل دوم عزیز الله خان از ژاندارمری 6ـ کلنل دوم فضل الله خان از ژاندارمری 7ـ ماژور علی خان از ژاندارمری این هیأت چهارده نفری «کمیسیون مطالعات نظام» نامیده شد و جلسات آن مستمرا از اول دی ماه 1298 در هر هرفته دو نوبت تشکیل می گردید و قرار بود در اواخر اسفند ماه 1298 آماده و مورد عمل واقع شود. روز اول نوروز 1299 یکی از اعضای ایرانی کمیسیون (کلنل فضل الله خان) خودکشی کرد و این فاجعه غم انگیز چند روزی تسلیم طرح را به عقب انداخت سرانجام در 15 فروردین 1299 برای تصویب هیأت وزیران تسلیم وزیر جنگ گردید. طرح پیشنهادی کمیسیون مطالعات نظام بسیار جامعه و همه جانبه تهیه شده بود در عین حال نقاط ضعفی هم در آن وجود داشت گرچه این طرح با لغو قرارداد 1919 مورد عمل واقع نشد ولی عملا در اواخر سال 1300 شمسی که قشون متحدالشکل به وجود آمد تاثیر این طرح نه تنها دنباله پیدا کرد بلکه طرح قشون متحد الشکل جدید همان الگوی طرح نظامی قرارداد 1919 بود و چون امکانات موجود اجازه پیاده کردن آن طرح را نمی داد تدریجا به مرحله اجرا در آمد. سردار سپه رضاخان برای تشکیل قشون متحد الشکل یک شورای قشون تشکیل داد که چهار نفر از اعضای آن عضو کمیسیون مطالعات نظام قرارداد بودند مانند سردار مقتدر و سردار مدحت، سرهنگ عزیز الله خان و سرهنگ علی خان و بعدا سردار همایون نیز که عضو دیگری از آن کمیسیون بود وارد کمیسیون سردار سپه شد.(16)
کلیه مساعی انگلیس برای کنترل قشون مختلف ایران و متحدالشکل کردن و زیر امر خود در آوردن آن با توجه به مخالفت های شدید داخلی و عدم تصویب مجلس به جایی نرسید و انگلیسی ها دریافتند که انعقاد قرارداد 1919 خبطی بزرگ بوده است که با مقتضیات سیاست آن زمان جور در نمی آمد، چه با اعتراضات شدید ایرانی ها مواجه شد و موجب تنفر عامه ایرانی نسبت به سیاست آنها شد. از این رو مستشاران نظامی آنها از توازن خارج شدند. فقط کلنل اسمایس ماند که می باید عامل اجرای نقشه پر دامنه و بسیطی باشد تا مفاد قرارداد 1919 را به صورت دیگری عملی نماید و آن کودتای معروفی بود که هفت ماه بعد در شب سوم اسفند سال 1299 ه.ش ( 1921 م ) در تهران صورت گرفت.(17)

رضاخان و تشکیل ارتش نوین

همان طور که گفته شد، دولت مرکزی ایران در سالهای واپسین سلطنت قاجار، نیروهای مختلفی در اختیار داشت که شامل نیروهای مسلح زیر می شد:
1 – قزاقها، که در سال 1258 ش به امر ناصرالدین شاه به وجود آمد و زیر نظر روس ها بود.
2 – ژاندارمری با 8400 سرباز، زیر فرمان افسران سوئدی که در سال 1290 ش ایجاد شد.
3 – تیپ مرکزی که در سال 1295 ش تأسیس شد و دارای دو افسر خارجی ( سوئدی، لهستانی ) 126 افسر ایرانی و 2142 سرباز بود.
4 – پلیس جنوب که در سال 1295 ش به وجود آمد و زیر نظر انگلیس ها بود.(18)
انگلیسی ها پس از آنکه توفیقی در عملی کردن قرارداد 1919 و یکپارچه کردن این نیروها و تحت امر خود در آوردن آن به دست نیاوردند و با اعتراضات گسترده مردم و مجلس ایران مواجه شدند، تصمیم به اجرای نقشه ای گرفتند تا کلیه مفاد قرارداد 1919 را به صورت دیگری عملی نمایند. نقشه آنها روی کار آوردن یک حکومت مرکزی قدرتمند و البته دست نشانده در ایران بود.
انگلیسی ها که تبدیل ایران به یک کشور تحت الحمایه را غیر ممکن دیدند لذا به تشکیل یک دولت مرکزی قوی متمایل شدند تا بتواند با تهدیدات داخلی ( گیلان، تبریز و سایر نقاط ) و نیز گروههای چپ یا حرکتهای طالب خودمختاری مقابله کند. لذا فرمانده نیروهای انگلیسی در ایران، ژنرال آیرون ساید، ابتدا به رضاخان کمک کرد، تا قدرت را در تیپ قزاق به دست آورد و سپس او را به انجام کودتا تشویق کرد. ( نقشه کودتا با همکاری سید ضیاء و رضاخان و با حمایت آیرون ساید عملی شد ). با ورود نیروهای قزاق به تهران در سوم اسفند 1399 رضاخان وزیر جنگ و سید ضیاء نخست وزیر دولت جدید شد. کنترل بر تیپ قزاق، از پایه های قدرت حکومت جدید و بخصوص شخص رضاخان بود.(19) پس از به قدرت رسیدن رضاخان، تشکیلات نظامی ایران بر اساس نقشه های از پیش طراحی شده انگلستان تجدید سازمان یافت و اصلاحاتی به عمل آمد.(20)
پس از کودتا رضاخان وزیر جنگ گردید و از 26 بهمن 1303 فرماندهی کل قوای ارتش ایران را به عهده گرفت. در این دوره زمانی، یک هیأت نظامی انگلیسی در تهران به سر می برد و بخش مهم مأموریت آن، بازسازی ارتش بود. این هیأت در این مورد که رضاخان مسلط ترین و خوش آتیه ترین فرد نظامی ایران در آن زمان برای ریاست ارت(21)ش بود، تردیدی نداشت و دولتی ترکیب یافته از سید ضیاءالدین و رضاخان مغلوب نشدنی به نظر می رسید.
بیشتر نظامیانی که در کودتا، رضاخان میرپنج را یاری کردند و سپس مجری اوامر او در دوران وزارت جنگ، نخست وزیری و پادشاهی بودند، در شمار نخبگان کشور در آمدند، گروهی از اهرمهای سلطنت استبدادی وی گردیدند و عده ای نیز در هموار ساختن رژیم خودکامه پسرش، محمدرضا، نقش اساسی داشتند(22).
رضاخان پس از کودتا به کار میرزا کوچک خان در گیلان و شیخ محمد خیابانی در تبریز خاتمه داد، شورشهای قبایل را در اقصی نقاط کشور سرکوب کرد، مخالفت نیروهای چپ را فرو نشاند و قدرتش را کاملاً تثبیت کرد. سپس دست به اقداماتی زد که سرانجام به اعلام تأسیس سلسله جدید پهلوی توسط مجلس مؤسسان در آذر ماه سال 1304 ش منتهی شد.
انگلیس که نتوانست با اجرای قرارداد 1919 به اهدافش در ایران برسد، با به قدرت رساندن رضاخان و تشکیل ارتشی منظم به دست او به هدفش رسید. ارتشی که ابزاری در دست استعمار بود.
رضاشاه از نظر سیاست خارجی مسئله ای نداشت. انگلیس که قوی ترین نیروی منطقه بودند، او را آوردند و از او پشتیبانی کردند. دولت شوروی،(23) که در ضعف کامل بود، از صعود رضا شاه حمایت کرد و بعدها نیز مشکلی برای او ایجاد ننمود. بنابراین در زمینه امنیت ملی، رضا خان مسئله خارجی نداشت. در زمینه داخلی رضا شاه مسائل خود را با همان ابزاری که می شناخت حل کرد؛ یعنی ارتش(24).
رضا شاه علاوه بر وزیر جنگ فرماندهی دیویزیون قزاق را عهده دار بود و در صدد تشکیل قشون بود که تمام نیروهای مختلف و رنگارنگ را ضمیمه کار خود نماید. نیرومندی قشون از دیدگاه قوام السلطنه نخست وزیر وقت صرفا برای حفظ تمامیت ارضی ایران بود ولی سردار سپه قدرتمندی خود را برای برنامه های آتی خود لازم و ضروری می دانست و بالاخره قوام السلطنه را راضی کرد که ژاندارم و قزاق درهم ادغام شوند و قشون متحد الشکل به وجود آید . قوام السلطنه با متحد الشکل شدن قشون موافقت کرد ولی از واگذاری شهربانی که تحت سیطره افسران سوئدی بود خودداری نمود و بالاخره پس از کشمکشهای زیاد و سخنرانیهای متعدد سردار سپه در ژاندارمری و دادن وعده و عید موافقت افسران ژاندارمری را جلب نمود و با خود همراه ساخت و روز 14 جدی (دی ماه) 1300 فرمان تشکیل قشون متحد الشکل صادر شد به موجب این فرمان یک ارکان حرب و یک شورای قشونی در ارکان حرب کل قشون که خود از پنج دایره ترکیب می شد به وجود آمد. در همین فرمان پنج لشکر پی ریزی شد که مجموع نفرات آن اعم از افسر و درجه دار و تابین سی هزار نفر بود.(25)
اصلاحات در نیروی مسلح و تقویت ارتش در رأس برنامه های رضا شاه قرار داشت و هزینه های نظامی بزرگ ترین رقم بودجه را تشکیل می داد. در ارتش ایران سمت های آزاد برای بیگانگان فقط شامل کارشناسی فنی برای قورخانه سلطنتی و مربی گری سوارکاری بود، هزینه های نظامی به طرز چشمگیری افزایش یافت و در سال 1301، حدود 47 درصد از کل بودجه دولت مرکزی را تشکیل می داد. دیویزیون قزاق ایرانی، واحد تفنگداران جنوب ایران، ژاندارمری و سایر واحدهای نظامی در نیروی مسلح واحد متحد شدند. به طوری که در 1303 ش رضا شاه فرماندهی یک ارتش 000/80 نفری را بر عهده داشت.

اعزام محصلین به اروپا

قوام السلطنه در دوره دوم رئیس الوزاریی(1301) در صدد بود عده ای مستشار نظامی از فرانسه برای تعلیم نفرات قشون ایران استخدام کند ولی سردار سپه وزیر جنگ معتقد بود که اگر عده ای دانشجوی نظامی برای تحصیل به اروپا اعزام شوند مفیدتر خواهد بود. به هر نحوی که بود قوام السلطنه با تز وزیر جنگ موافقت نمود. لایحه اعزام شصت نفر محصل نظامی به اروپا به مجلس شورای ملی تقدیم و پس از چندین جلسه بحث و مذاکره سرانجام به تصویب رسید و مبلغ 671600 فرانک مخارج تحصیلی یکساله دانشجویان مزبور از محل اعتبارات وزارت جنگ تامین شد. در مرحله نخست در میان صاحب منصبان قشون سابقه اعزام انجام گرفت و در نتیجه 47 نفر از سرتیپ تا نایب سوم انتخاب و در 13 خرداد 1302 به مدارس نظامی فرانسه اعزام گردیدند. اعزام محصل نظامی به اروپا همچنان ادامه یافت و هر سال چندین نفر برای تکمیل معلومات نظامی راهی سفر می شدند. در سال اول مجموعا پنجاه دانشجوی نظامی در اروپا به خرج قشون مشغول تحصیل شدند و در سال بعد تعداد صاحب منصبانی که برای تکمیل و تمرین به اروپا سفر کردند 25 نفر و سال سوم این عده به 47 نفر رسید و در سال پنجم 55 نفر بودند و این روند همچنان تا تاسیس دانشگاه جنگ ادامه یافت. عده ای از افراد که با هزینه شخصی به اروپا عزیمت نموده و در مدارس نظامی به تحصیل اشتغال داشتند پس از اتمام تحصیلات و ورود به ایران با درجه افسری استخدام و مطابق رشته تخصصی خود در واحدهای نظامی وارد کار شدند مانند احمد وثوق فارغ التحصیل مدرسه سن سیر فرانسه، حسین قلی اسفندیاری، حسن علی اسفندیاری ، غلام حسین نقدی، ابراهیم ارفع و محمود امین.(26)
در سال 1305 ش با تأیید مجلس گروهی از افسران ایرانی برای گذراندن دوره های آموزشی به مدارس نظامی اروپای غربی و به ویژه فرانسه فرستاده شدند. در سال 1309 ارتش ایران بیش از 100 هزار نفر برآورد می شد که حدود 20 هزار نفر ژاندارم و بقیه افراد نیروهای عادی بودند.(27)
رضا شاه به ارتش مدرن به عنوان پایه اصلی نظام جدید خود تکیه کرد. هنگامی که بودجه دفاعی سالانه از سال 1304 تا 1320 ش بیش از پنج برابر شد و قانون سربازگیری(28) موجب افزایش امکان دسترسی به جمعیت شد، شمار افراد نیروهای مسلح به 127 هزار نفر رسید. این ارتش با یک نیروی هوایی کوچک، یک هنگ مکانیزه شامل 100 تانک و چند کشتی جنگی در خلیج فارس تکمیل شد. وی به طور منظم و حساب شده ای سران نظامی را با رژیم خود متصل کرد و سطح زندگی افسران حرفه ای را به سطحی بالاتر از سایر کارکنان دولتی رساند.(29)
محمدرضا شاه، در کتاب پاسخ به تاریخ در مورد اقدامات پدرش چنین می گوید:
« بعد از حمله به تهران و کودتا، پدرم با لحنی شکوه آمیز می گفت « ای کاش هزار قبضه تفنگ یک دست در اختیارم بود ». و در پی آن به محض این که فرصتی بهدست آورد، در صدد تشکیل یک قدرت نظامی مناسب بر آمد و در آغاز کار ارتشی مشتمل بر: یک لشکر پیاده، یک تیپ مستقل، و واحدهای ویژه برای تأمین ارتباطات به وجود آورد. او ضمناً در نقاط حساس و استراتژیک جاده های کشور، پاسگاههای کوچکی بر پا کرد؛ و بعد از مدتی نیز نیروی هوایی و دریایی ایران را بنیان نهاد. استخوان بندی اولیه فرماندهان ارتش جدید ایران را افسران فرانسوی تشکیل می دادند و افسران ایرانی هم که می بایست در آینده به فرماندهی ارتش گماشته شوند، برای تحصیل به فرانسه اعزام شدند تا در مدارس نظامی آن کشور مثل « سن سیز » « سومور » یا « سن مگزان » فنون نظامی را بیاموزند.(30)

تاسیس نیروی هوایی

در همان هنگام که ارتش نوین ایران در حال تشکیل بود ( 1300) در شعبه تنسیقات از دایره عملیات، دفتری هم به نام « دفتر هواپیمایی » پیش بینی گردید و نخستین بار در ارتش ایران نام هواپیمایی جزو سازمان در آمد و در حقیقت هسته مرکزی نیروی هوایی ایران گردید. در سال 1301 دولت ایران نخستین هواپیما را از شرکت یونکرس آلمان خرید و در سال بعد دو هواپیمای دیگر به نام های گیلان و مازندران از همان شرکت خرید و چند ماه بعد چهار هواپیما از شوروی خریداری کرد. بدین ترتیب در آخر سال 1302 ش، نیروی هوایی ایران مرکب از هفت هواپیما بود.(31)
در پنجم اسفند ماه 1304 ش بود که نخستین خلبان ایران، سرهنگ احمدخان نخجوانی، با یک هواپیمای برگه – 19 که از فرانسه خریداری شده بود از فرودگاه نظامی ویلاکوپلی پرواز کرد و پس از نشستن در چند شهر، بالاخره در فرودگاه قلعه مرغی تهران با حضور رضا شاه و مقامات دولتی و ارتشی به زمین نشست. در همین روز سازمان هواپیمایی ایران رسمی شد و سرهنگ احمدخان نخجوان به ریاست آن انتخاب گردید.(32) در سال 1306 سازمان هواپیمایی توسعه پیدا کرد و تعدادی از داشنجویان نظامی که در فرانسه و شوروی فن خلبانی و مکانیکی را آموخته بودند به ایران بازگشتند و دولت نیز سیزده فروند هواپیمای جدید خریداری نمود به طوری که جمه هواپیما ها به 33 فروند رسید از این تاریخ اداره هواپیمایی قشون در عملیات جنگی شرکت می نمود. در سال 1311 در ایران مدرسه خلبانی تاسیس گردید و بیست دانشجو پذیرفته شدند و مدت آموزش آن دو سال بود . اولین دوره مدرسه خلبانی توانست چهارده خلبان تحویل نیروی هوایی بدهد و به همین ترتیب همه ساله عده ای دانشجو آموزش خلبانی را فرا گرفته به نیروی هوایی ملحق می شدند. در سال 1312 مدرسه دیده بانی هوایی که دوره آن یکساله بود تشکیل گردید . آموزشگاه فنی و کارخانه های هواپیما سازی نیز در این سال در نیوری هوایی تاسیس یافت. با توجه به توسعه روز افزون نیروی هوایی وزارت جنگ چهار معلم خلبان سوئدی استخدام کرد و سپس چهار معلم دیگر خلبان از بلژیک به استخدام در آورد و همچنین سرهنگ هوایی سوئدی موسوم به نوروکیست را استخدام کرد و در راس ستاد نیروی هوایی قرار داد و از متخصصین انگلیسی نیز یک نفر به عنوان کارشناس فنی استخدام شد.(33)

تاسیس نیروی دریایی

پیشینه نیروی دریایی ایران به عکس نیروی هوایی که سابقه ای در ارتش ایران نداشت به سالیان دور باز می گردد. اما ایجاد نیروی دریایی جدید در ایران بدین شرح بود.
پس از تشکیل ارتش نوین، کشتی کوچک مظفری ( تنها کشتی ای که در اختیار دولت بود ) به تصرف ارتش در آمد و رضا خان در سال 1302 ش آن را پایه نیروی دریایی ایران قرار داد. نیروی دریایی ایران از اول اسفند ماه سال 1303 با یک فروند کشتی و چند تن افسران جزء و عده ای صلاح تشکیل شد. در همین سال ارتش ایران برای سرکوبی ترکمن های مسلح دشت گرگان، تعدادی از قوای رشت را با یک کشتی ایرانی به نام سفید رود به فرماندهی فیودور نیکلاویچ فون کروزه به سواحل گرگان فرستاد تا قوای زمینی را از راه دریا پشتیبانی کند. موفقیت عملیات این کشتی باعث شد تا فکر تأسیس نیروی دریایی در شمال و جنوب در فکر رضا شاه تقویت شود(34).
پس از آن که رضاخان مصمم به سرکوبی شیخ خزعل شده و عازم خوزستان گردید، شخصی به نام حسین موقر یک ناوچه کوچک به نام خوزستان را که متعلق به وی بود به دولت ایران بخشید. از این ناوچه که دومین عنصر متشکل نیروی دریایی ایران گردید، در عملیات دستگیری شیخ خزعل، برای حمل افراد نظامی در میان اهواز و خرمشهر روی رود کارون به کار گرفته شد. پس از دستگیری شیخ خزعل هم سه کشتی دریاپیما و شطی او هم به تصوف قوای دولتی درآمد و رضا شاه آنها را نیز جزو نیروی دریایی کرد.(35)
سرانجام در سال 1311 ش، سازمان اساسی نیروی دریایی ایران طرح ریزی گردید تا آن سال اسم بی مسمایی به نام قوای بحریه در سازمان ارکان حرب کل قشون وجود داشت که جزء رکن دوم ارکان حرب بود و عملا زیر نظر سرتیپ عبدالرضا خان افخمی رئیس رکن دوم اداره می شد. و با بازگشت نخستین دسته افسران دریایی ایران از اروپا و رسیدن ناوهایی که از ایتالیا خریداری شده بود، نیروی دریایی به فرماندهی سرهنگ غلامعلی بایندر در خلیج فارس تشکیل شد.(36)

ارتش صد هزار نفری

در سال 1313 رضا شاه به اصرار و پافشاری ذکاء الملک فروغی که سالیانی چند در ترکیه مقام سفارت داشت به دعوت مصطفی کمال آتا ترک به آن کشور عزیمت نمود تا از نزدیک پیاده کردن تمدن غربی را در آن کشور مشاهده کند. در این سفر عده ای از نظامیان همراه شاه بودند. رضا شاه در انتخاب همراهان نظامی خود دقت زیادی به کار برد تا به آتا ترک تفهیم کند که افسران تحصیلکرده و دانشمند در ارتش ایران بسیارند. هیأت مزبور موظف بودند در مدت اقامت در ترکیه ضمن بازدید از واحدهای نظامی و مذاکره با فرماندهان ترک سازمان نظامی ترکیه را مورد توجه قرار داده و گزارشی در این زمینه برای رضاشاه و ارکان حرب کل قشون تهیه نمایند. ابتدا قرار بود رضا شاه فقط دو هفته در ترکیه اقامت نماید ولی بعدا این مدت به بیست و پنج روز افزایش یافت و همراهان نظامی شاه توانستند اطلاعات زیادی از ارتش ترکیه تحصیل نمایند. از این رو پس از بازگشت شاه از ترکیه تغییراتی در شوون قشون داده شد و نسبت به تجهیز سربازخانه ها و سازمان جدید علمی تلاش به عمل آمد و قشون ایران به یکصد هزار نفر افزایش یافت. و از اول فروردین 1314 سازمان جدید ارتش پیاده شد.(37) ارتشبد حسین فردوست در خاطراتش در این باره می گوید:« رضا خان به حزب و تحزب اعتقادی نداشت و بنا به تربیت قزاقی خود تنها به ارتش متکی بود و از ارتش آنچه برایش مهم بود پادگان تهران بود و تازه همین پادگان را به دو لشکر کاملا هم قوه تقسیم کرده بود: لشکر یک به فرماندهی کریم آقاخان بوذجمهری و لشکر دو به فرماندهی علی آقاخان نقدی. به این ترتیب یک فرمانده بیسواد(بوذجمهری) در مقابل یک فرمانده با سواد (نقدی) قرار داشت. رضاخان همیشه بین این دو لشکر اختلاف می انداخت به طوری که عملا دشمن و رقیب یکدیگر بودند. در نزد افسران لشکر یک لشکر دو را بی عرضه می خواند و بر عکس. او آتش این اختلاف را تا رفتنش روشن نگه داشت. اگر در این مدت طولانی این دو لشکر به جان هم نیفتادند فقط به خاطر وجود رضاخان بود و بس! ضمنا هر دو لشکر را چنان قدرتمند کرد که اگر تمام لشکرهای ایران هم جمع می شدند قدرت مقابله با آنها را نداشتند. در زمان رضا خان ارتش ایران از یکصد هزار نفر تجاوز نمی کرد که دو لشکر تهران به تنهایی حدود 50 هزار نفر نیرو داشتند و سایر لشکرها روی هم 50 هزار نفر! رضا خان هر چه تجهیزات مدرن از خارج می خرید به این دو لشکر می داد. برای توپ و تانک گران قیمت اهمیتی نداشت و اگر داشت برای مرکز بود و نمایش رژه. از این دو لشکر هیچ گاه به واحدهای خارج از مرکز کمکی نمی داد زیرا باید با تمام نیرو در پایتخت می ماندند و قدرت او را حفظ می کردند. بدین ترتیب تا شهریور 20 مقام او تضمین شده به نظر می رسید.»(38)
با آغاز جنگ جهانی دوم، رضا شاه و برنامه توسعه او به یک پایان ناگهانی رسید. نیروهای انگلستان و روسیه که از نفوذ آلمان ها در ایران و تمایل رضا شاه به آلمان سخت بیمناک بودند در تاریخ سوم شهریور 1320 ش نیروهای خود را وارد خاک ایران کردند.(39) با وجود تمام اقدامات انجام گرفته و صرف هزینه های فراوان برای تقویت ارتش نوین، ارتش بیش از چند روز نتوانست در مقابل متفقین دوام بیاورد. رضا شاه که همه درها را بر روی خود بسته می دید، ناگزیر به استعفا شد و سرانجام در 25 شهریور تاج و تخت سلطنت را رها کرده و راه تبعید در پیش گرفت. پس از آن، برای رسیدگی به علل فروپاشی ارتش و حیف و میل صدها میلیون تومان جنگ افزار و وسایل، یک کمیسیون ساده هم تشکیل نشد. فرماندهانی که واحدهای خود را رها کرده و گریخته بودند، نه تنها بازخواست نشدند، بلکه شماری از آنها مانند دیگر نخبگان سیاسی دوران رژیم رضاشاهی، در ارتش و یا دیگر سازمانهای کشور مشاغل کلیدی را قبضه کردند.(40)

پی نوشت ها :

1ـ سعیده لطیفیان، ارتش و انقلاب اسلامی، تهران:مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1380 صص 46 – 45.
2ـ در دوره قاجار تبریز مرکز ایالت آذربایجان دارالسلطنه بود و نائب السلطنه های قاجار به جهت موقعیت استراتژیک و اهمیت ایالت آذربایجان، در این شهر ساکن بودند.
3ـ نیکی.آر.کدی، ریشه های انقلاب ایران، عبدالرحیم گواهی،تهران: دفتر نشر فرهنگ اسلامی، 1357.ص 65 – 64.
4ـ ، لطفیان، پیشین ص 50
5ـ مارک ج، گازیورسکی، سیاست خارجی آمریکا و شاه، فریدون فاطمی، تهران:نشر مرکز، 1371، ص 60.
6ـ لطفیان، پیشین ص 53.
7ـ همان ص 55.
8ـ غلامرضا، علی بابایی، تاریخ ارتش ایران، تهران:انتشارات آشیان، 1382، ص 227.
9ـ نیکی آر کدی، پیشین ص 145.
10ـ همان ص 145.
11ـ تیپ قزاق، نخستین واحد نظامی با انضباط و تعریف شده ایران است که در زمان ناصرالدین شاه و توسط روس ها در ایران تشکیل شد (59 – 1358 ش).
12ـ ژاندارمری در سال 1290 ش به کمک مستشاران سوئدی تشکیل شد و وظیفه آن حفظ امنیت جاده ها بود.
13ـ علی بابایی، پیشین ص 232.
14ـ ، علی بابایی، پیشین ص 230.
15ـ همان ص 233.
16ـ ـ باقر عاقلی، رضا شاه و قشون متحدالشکل، تهران: نشر نامک، 1377، ص77ـ 75.
17ـ همان ص 245 – 244.
18ـ لطفیان، پیشین، ص 70.
19ـ نیکی آر کدی، پیشین، ص 157.
20ـ لطفیان، پیشین ص 81.
21ـ همان، ص 72.
22ـ غلامرضا نجاتی، تاریخ سیاسی بیست و پنج ساله ایران، ج اول، تهران:موسسه خدمات فرهنگی رسا، 1379، ص 42.
23ـ دولت شوروی در این زمان درگیر پیامدهای انقلاب اکتبر 1917 م و مسائل داخلی بود و با سرنگونی تزارها در روسیه، بلشویکها در آن زمان علاقه ای به دخالت در امور داخلی کشورها نداشتند.
24ـ حسین فردوست، ظهور و سقوط سلطنت پهلوی، ج اول، تهران: انتشارات اطلاعات، 1379، ص 5.
25ـ ـ عاقلی، پیشین، ص108
26ـ ـ عاقلی، پیشین، ص165.
27ـ لطفیان پیشین ص 81.
28ـ قانون نظام وظیفه عمومی در سال 1305 ش وضع گردید.
29ـ یرواند آبراهامیان، ایران بین دو انقلاب، احمد گل محمدی و محمدابراهیم فتاحی، تهران: نشر نی، 1380، ص 170 – 169.
30ـ محمدرضا پهلوی، پاسخ به تاریخ، حسین ابوترابیان،تهران: نشر سیمرغ، 1375، ص 74.
31ـ علی بابایی، پیشین، ص 271 – 270.
32ـ همان، ص 272.
33ـ عاقلی، پیشین، ص206.
34ـ ، علی بابایی پیشین، ص 292.
35ـ همان، ص 292.
36ـ همان، ص 293.
37ـ عاقلی، پیشین، ص333ـ 332.
38ـ فردوست ، پیشین، ص77ـ 76.
39ـ کدی، پیشین، ص 201.
40ـ نجاتی، پیشین، ص 43.