اخاذی محترمانه رضاشاه از کشاورزان فقیر!

«از سالی که صدی ده اضافه انبار معمول شد مرتباً هر سال بر میزان جنس ورودی به انبار دهنو می افزودند. رعایا هم ناچار بودند که در دهات دیگر کار کنند و اضافه انبار را تأمین نمایند.»شبکه ایران-گروه تاریخ: پس از شهریور 1320 و سقوط رضا شاه، مطبوعات که از بندی چندین ساله رها شده بودند، شروع به روایت و ذکر فجایع مختلف دوره رضا شاه نمودند. یکی از این مسائل، شرح مال دوستی و زمین خواری های گسترده رضا شاه بود (که البته در دوره محمد رضا شاه هم در ظاهری قانونی ادامه یافت) و صفحات روزنامه ها و مجلات آن دوره، پر است از چنین خاطرات و روایاتی. داستان زیر یکی از همان موارد است:
«در دفاتر املاک شاه سابق [منظور رضا شاه است، چون این داستان درزمان محمد رضا شاه نقل شده است]، معمولاً بیش از دو ستون وجود نداشت: یکی ستون درآمد و دیگری ستون مخصوص اضافه عایدات.
[در زمانی] یکی از افسرانی که مأمور سرپرستی قسمتی از املاک اختصاصی بود، برای خوش خدمتی ده درصد اضافه انبار قلمداد کرد و بلافاصله امر صادر شد که از کلیه انبارها صدی ده [یعنی ده درصد] به عنوان اضافه انبار بگیرند.
همه انباردارها را جمع کرده ودر زندان انداختند و از هر یک بابت اضافه انبار چند ساله تصدی آنها مبلغی دریافت داشتند و از آن پس معمول شد که علاوه بر سایر اضافه درآمدها ستون دیگری برای منظور داشتن اضافه انبار در دفاتر باز شود.
ناحیه بلوک چرداول دهات حاصلخیزی داشت و بیشتر زراعت آن دیم بود. در یکی از دهات این بلوک موسوم به دهنو، انبار بزرگی ساخته و همه ساله قریب 250 خروار بهره مالکانه دهات اطراف را که عموماً متعلق به شاه بود در انبار مزبور می ریختند. از سالی که صدی ده اضافه انبار معمول شد مرتباً هر سال بر میزان جنس ورودی به انبار دهنو می افزودند. رعایا هم ناچار بودند که در دهات دیگر کار کنند و اضافه انبار را تأمین نمایند.
از طرف دیگر بر اثر فشار سرهنگ دینبلی متصدی املاک آن قسمت، در ظرف دو سال میزان محصول حقیقی از 250 به 240 خروار تنزل کرد، در حالیکه اضافه انبار به 940 خروار رسیده بود! دینبلی گذشته از دریافت اضافه انبار معمولاً خرواری 20 ریال هم از رعایای بدبخت به عنوام حق العمل می گرفت و آن بیچارگان که چاره ای جز تحمل نداشتند فقط دعا می کردند که خداوند زودتر انبار دهنو را خراب کند و جان یک مشت رعیت فلک زده را نجات بخشد.
[در همین ایام، شخصی به نام فلاح زاده به ریاست املاک پهلوی در غرب منصوب شد] آقای فلاح زاده همین که به ریاست املاک غرب منصوب می شود و وضع فلاکت بار و طاقت فرسای رعایا را می بیند تصمیم می گیرد که خود را به خطر انداخته و قضیه را به عرض شاه برساند.
هنگامی که شاه برای بازدید املاک غرب عازم آن حدود می شود، فلاح زاده دستور می دهد که رعایا بی موقع مشغول شخم زدن اراضی باشند. شاه چون به انبار دهنو نزدیک می شود، اتومبیل را نگاه داشته و یکی از رعایا را احضار می کند تا علت شخم بی موقع را بپرسد.
فلاح زاده نیز از اتومبیل خود پایین جسته و در 15 متری شاه در انتظار دستور می ایستد. شاه می پرسد: این انبار دهنو است؟
جواب می دهد: بله قربان! و داستان مضحک و تأثر آوری دارد.
شاه در هم شده و می گوید: این که کوسه و ریشِ پهن است که هم مضحک باشد و هم تأثر آور! هم ضرر دارد و هم فایده! میرزا قلم دان، پیشتر بیا و راستش را بگو!
فلاح زاده می گوید: قربان! هوا گرم است. اجازه فرمایید بین راه عرض می کنم.
رضا شاه گفت: بیا توی اتومبیل من که ولیعهد [همان محمد رضا شاه بعدی] هم بشنود.
فلاح زاده پهلوی شوفر می نشیند و البته خیلی مراقب بوده است که کوچک ترین حرکت زننده ای نکند و ضمناً داستان اضافه انبار را مبسوطاً به عرض می رساند.
شاه می خندد و می گوید: قصه خر شمیرانی است که هم رفتن و هم برگشتن کرایه می گیرد. موجودی سالیانه را دو برابر می کنند و صدی ده اضافه انبار می گیرند. حالا نظر تو چیست؟
فلاح زاده می گوید: اگر اجازه فرمایید فقط عایدات زمین را بگیریم و کوشش کنیم که محصول زیادتر شود و در مقابل زحمتی که رعایا برای این کار می کشند اضافه انبار را تصدّق فرمایید [یعنی به عنوان صدقه به آنها ببخشید و از آنان نگیرید!].
شاه با تعجب می پرسد: همه یا همین یکی؟
-خیر قربان! همین یکی.
-چطور جبران می کنی؟
-قربان! همان طور که روز اول فرمودید گوشت را باید به تدریج از پهلوی گاو برید، به طوری که خود گاو از میان نرود.
-چرا پارسال این کار را نکردی؟
-قربان! مشغول حفر چاه برای آب هستیم. تاکنون 8 ذرع کنده ایم و هنوز به آب نرسیده است. ولی قطعاً امسال به آب می رسد و محصول دوبرابر می شود.
-امسال [حق انبار] را گرفته ای؟
-بلی.
-بسیار خوب! کوشش کن که سال آینده 450 خروار محصول املاک به 900 خروار برسد. اگر هم من یادم رفت ولیعهد فراموش نمی کند. حتماً باید سال دیگر 900 خروار بدهی. اما راجع به اضافه انبار، به همان دستور سابق عمل کنید تا بعد فکری بکنم و دستور بدهم.»