آتاتورک مسلمان / چرا از دل جمهوری لائیک ترکیه اسلامخواهی برخاست؟
در سال ۱۳۱۳ چهار رهبر وقت چهار دولت دو به دو با یکدیگر دیدار کردند: هیتلر و موسولینی سران آلمان و ایتالیا در ونیز، آتاتورک و رضاشاه سران ترکیه و ایران در آنکارا. هر چهار رهبر وارث امپراتوریهای رو به زوال: پروس، روم، عثمانی و پرشیا و آرزومند امپراتوریهای نو بودند و از حیث نظامیگری و ملیگرایی در زمره سران جنبش راست افراطی به حساب میآمدند و شاید دو رهبر شرقی دل در گرو دو پیشوای غربی داشتند، چنان که «در مطبوعات ترکیه و ایران خبر ملاقات موسولینی و هیتلر درست در کنار اخبار مربوط به ملاقات رضاشاه با مصطفی کمال چاپ شد.» (استفانی کرونین: ۱۷۸) از آن چهار دولت اما اکنون تنها یک دولت است که هنوز نظام سیاسی خود را حفظ کرده و آن «جمهوری» ترکیه است. در ایران انقلابی بزرگ به عمر سلطنت پهلویها پایان داد، در آلمان متفقین امپراتوری رایش سوم را سرنگون کردند و در ایتالیا انقلابیون بنیتوموسولینی را به دار آویختند.
آتاتورک هم اگر زنده بود شکست حامیان و فرزندان لائیک خویش در حزب جمهوریخواه خلق را از مسلمانان ترکیه در حزب عدالت و توسعه میدید، اما شاید از اینکه میدید «جمهوری» ترکیه هنوز سرپاست آرام میگرفت و سعی میکرد شکست حزب خویش را به برپایی نظام سیاسی تاسیس شده توسط خود ببخشد. پرسش اما اینجاست که چرا از چهار برادر فاشیست: هیتلر، موسولینی، آتاتورک و رضاشاه تنها هنوز عکسهای یکی بر در و دیوار شهرهای کشورش باقی است؟
آیا آتاتورک رهبری دموکرات بود؟ میدانیم که آتاتورک بدون شک دیکتاتور بود. از نخستین روسای جمهور مادامالعمر بود که هر بار از سوی مجلس در این سمت ابقا میشد. «ترکیه به رهبری کمال آتاتورک (۳۸-۱۹۳۳) عملا یک دیکتاتوری تکحزبی بود.» (دایرهالمعارف دموکراسی، ج ۱، ص ۴) آیا آتاتورک آزادیخواه بود؟ میدانیم که آتاتورک هر چه بود لیبرال نبود و حتی پوپولیسم یکی از صفاتی است که در دایرهالمعارف دموکراسی به او نسبت داده شده است تا بر تمایز او از لیبرالها تاکید شود.
آتاتورک همچنین بهدلیل مخالفت با شریعت در زمره شخصیتهای دینگرا هم به حساب نمیآید که دوام نظام سیاسی منسوب به وی را به سبب نفوذ دینی او بدانیم. اما از آتاتورک دو میراث بر جای مانده که یکی امنیت را در جمهوری ترکیه برقرار کرد و دیگری دموکراسی را برای ترکها به ارمغان آورد. حتی اگر آتاتورک خود هرگز مردی دموکرات نبوده است. میراث اول ارتش ترکیه بود. نهادی که نماد اقتدار دولت مدرن بود و مصطفی کمال به عنوان یک ژنرال ارثیه اصلی خود را در این نهاد بر جای نهاد. ارتش، حافظ ایدئولوژی لائیسیته در ترکیه است و این مهمترین ماموریت آتاتورک برای ارتش بود. در تاریخ کمتر از یک قرن جمهوری ترکیه بارها ارتش برای حفظ لائیسیته دموکراسی را قربانی کرده و به کودتا علیه آزادی دست زده است تا روح آتاتورک را خشنود کند. میراث دوم آتاتورک اما حزب جمهوریخواه خلق است. در عصر آتاتورک همه مصنوعات مدرنیته وارد ترکیه شد: ارتش مدرن، اقتصاد بازار، فرهنگ غربی، زندگی اروپایی و نیز سامان سیاسی مدرنیته یعنی نظام حزبی.
دیگر مصنوعات اروپایی (به جز حزب) همه در نظامهای مشابه آتاتورک وجود داشت: آلمانیها حزب نازی و ایتالیاییها حزب فاشیست را داشتند همچنان که رضاشاه هم در ایران چندی حزب ایران نو را تاسیس کرد. اما این احزاب همراه با مرگ پیشوای خویش به تاریخ پیوستند چرا که احزاب مذکور با فاشیستهای مزبور برابر بودند.
هیتلر و موسولینی و رضاشاه هرگز کادرهای حزبی را پرورش ندادند و برخی چون رضاشاه هنگامی که حس کردند ممکن است سران این احزاب سیاسی به رقیب وی تبدیل شوند احزاب را مخل و سران آن را از زندگی ساقط کردند: «شاه پس از آنکه به نحوی پر و بال (حزب) ایران نو را قیچی کرد… برای برخی از (روحانیان) پیغام فرستاد که خواستشان در مورد… ایران نو برآورده شده است.» (تجدد آمرانه: ۱۰۷)
بدین ترتیب پادشاهی که علیه روحانیان از هیچ اقدامی کوتاهی نمیکرد حزبستیزی خود را به روحانیت میفروخت.
با مرگ رضاشاه حزبستیزی او توسط پسرش محمدرضا تکرار شد. محمدرضا پهلوی در انتهای عمر همان کرد که از پدرش در ابتدای عمر انتظار میرفت و آن تاسیس حزب واحد رستاخیز بود که به شیوه احزاب فاشیستی تاسیس شد و دیکتاتوری تکحزبی را جایگزین دیکتاتوری دوحزبی کرد. محمدرضا شاید قصد آن داشت که نسخهنویسی ناتمام پدرش از آتاتورک را به فرجام برساند غافل از آنکه نیم قرن برای این کار دیر شده است.
سنگ بنای نظام پهلوی را رضاشاه کج نهاد و محمدرضا که خود در این برج کج نشسته بود وقتی میخواست کجی خشت اول را راست کند با انتحاری چون تاسیس حزب واحد رستاخیز کل ساختمان را ویران کرد. اما با مرگ آتاتورک بر میراث او افراد خردمندتری نشستند و از ارثیه او استفاده بهتری کردند.
آنان فهمیدند آتاتورک فقط یک نظام سیاسی تاسیس نکرده، حزبی سیاسی هم ساخته است. به تدریج کمالیسم از ایدئولوژی نظام سیاسی به ایدئولوژی آن حزب سیاسی فروکاسته شد. در نظام جمهوری ترکیه افراد همتراز آتاتورک بسیار بودند در حالی که در نظام پادشاهی ایران همه همترازان رضاخان (و نیز افراد برتر از او) حذف شده بودند. نه فقط مدرس و مصدق و قوام که داور و تیمورتاش و تدین نیز در عصر پهلوی اول به محذوفین پیوسته بودند. در ترکیه فردی چون عصمت اینونو، فرمانده جنگ استقلال ترکیه و نخستوزیر آتاتورک جانشین او شد و دیکتاتوری تکحزبی را به دولتی چندحزبی بدل کرد؛ نقشی که شاید از علیاکبر داور در ایران بر میآمد.
اما داور نه پس از رضاخان زنده ماند و نه ظرفی چون نظام حزبی حاکم بر ترکیه داشت که بتواند دموکراسی را احیا کند. اگر آتاتورک پدر جمهوری ترکیه است عصمت اینونو را باید پدر دموکراسی ترکیه دانست. آن زمان که همچون خوان کارلوس در اسپانیا در مقام وارث دیکتاتوری، ناجی دموکراسی شد و هنگامی که در سال ۱۹۵۰ رقیبان او در حزب دموکراتیک ترکیه به رهبری عدنان مندرس مقام ریاستجمهوری را به دست آوردند، اینونو توصیه نظامیان را برای کودتا به گردن نگرفت و با پذیرش مقام رهبر مخالفان در پارلمان درسی بزرگ به دموکراتها داد. ترکیه پس از آن البته بارها دخالت نظامیان و کودتا علیه دموکراسی را تجربه کرد.
تا مدتها لائیکها و سپس اسلامگرایان تیغ ارتش را بر سر دموکراسی احساس کردند. آتاتورک حزب جمهوریخواه خلق و ارتش ترکیه را همچون دو لبه قیچی برای انحراف از اصول کمالیسم طراحی کرده بود غافل از آنکه نظام حزبی اساس دموکراسی است. سرنوشت دموکراسی در ترکیه و قیاس آن با ایران ثابت میکند دموکراسی بدون نظام حزبی (همچون ایران) هرگز به دموکراسی واقعی تبدیل نمیشود اما نظام حزبی بدون دموکراسی لاجرم دموکراسی صوری را به دموکراسی واقعی تبدیل خواهد کرد. در ایران معاصر صدها حزب سیاسی تاسیس شده اما هرگز نظام حزبی بهوجود نیامده است.
نظام حزبی به عنوان جوهره دموکراسی سازوکاری است که بر مفاهیمی چون آزادی و سلامت انتخابات اثر مستقیم دارد. نظام حزبی تضمین تداول قدرت به عنوان جوهر دموکراسی و مهمترین عامل برای کاهش نگرانی مخالفان دموکراسی از ماهیت انتخابات است. وجود حزبی لائیک در ترکیه به عنوان میراث مستقیم کمالیسم محافظهکاران نظامی در ارتش ترکیه را همواره در معرفی این انتخاب قرار میدهد که میان کودتا و انتخابات میتوانند انتخابات را برگزینند و به پیروزی نمایندگان سیاسی خود در حزب جمهوریخواه خلق امیدوار باشند. جدایی ارتش و حزب در نظام کمالیستی از جدایی دین و سیاست در ترکیه آتاتورک مهمتر بود. در حالی که ارتش در ایران در عصر پهلویها مهمترین ابزار سرکوب دموکراسی بود. در ترکیه پس از آتاتورک حزب جمهوریخواه خلق به همان اندازه نماینده کمالیسم بود که ارتش این کشور.
تاکنون عمده مورخان به کودتاهای مکرر در ترکیه اشاره کردهاند و آنها را به درستی سد راه دموکراسی خواندهاند. این در حالی است که مورخان به اندازهای که فرآیند گذار از دموکراسی به کودتا در ترکیه را بررسی میکنند به مطالعه علل بازگشت از کودتا به دموکراسی اشاره نمیکند. ارتش ترکیه تاکنون سه بار به کودتا دست زده است: اول در سال ۱۹۶۰ که برخی از افسران ارتش کمیته وحدت ملی را علیه عدنان مندرس سازمان دادند اما به جای استقرار حکومت نظامی قانون اساسی تازهای را تدوین کردند و در سال ۱۹۶۱ حاکمیت کامل غیرنظامی را برگزار کردند و با وجود ریاست جمهوری نظامیان تا سال ۱۹۸۹ دولتها را به غیرنظامیان تحویل دادند.
دوم در سال ۱۹۷۱ که نظامیان «کودتای روی کاغذ» را انجام دادند و از پارلمان خواستند کابینهای مرکب از بوروکراتهای غیرنظامی اما وفادار به نظامیان را تایید کنند.مقاله و مقالات
سوم در سال ۱۹۸۰ که علیه تروریسم خیابانی و بنبست انتخابات پارلمانی نظامیان به کودتا دست زدند ولی با تغییر قانون اساسی و ایجاد دو حزب سیاسی به رهبری یک افسر بازنشسته و یک بوروکرات منتقد سعی کردند نوعی دموکراسی هدایتشونده ایجاد کنند و همین نظام سیاسی به بازگشت دموکراسی منجر شد.
اینگونه است که هر کودتایی در ترکیه به بازگشت دموکراسی ختم شده است. چرا که حتی کودتاگران هم به نظام حزبی وفادارند. از درون همین نظام حزبی است که روابط دین و سیاست در ترکیه هرگز به شدت و حدت همسایه ایرانی آن نشده است.
رضاشاه و آتاتورک هر دو لائیک بودند و نظامهایی لائیک تاسیس کردند. اما فرو کاستن آتاتورک از مقام موسس یک نظام سیاسی به ایدئولوگ یک حزب سیاسی این امکان را در ترکیه ایجاد کرده که ایدئولوژیهای سیاسی رقیب بتوانند نهادهایی برای نمایندگی سیاسی خود ایجاد کنند و نظام سیاسی را با یک حزب سیاسی برابر ندانند و به جای براندازی نظام سیاسی بکوشند آن حزب سیاسی را در مبارزهای پارلمانی نه قهری و انقلابی از قدرت ساقط کنند. رشد اسلامگرایان در ترکیه در برابر لائیکها نمونه عینی این ظرفیت در نظام سیاسی ترکیه است.
با ایدئولوژیزدایی از جمهوری لائیک ترکیه این امکان در نظام جمهوری بهوجود آمده است که ظرف پذیرای محتوای تازهای شود. هرچند تلاشهای نجمالدین اربکان برای ایجاد دولت اسلامی در ترکیه گاه ناتمام و سرانجام ناکام ماند اما سیاستمداران عملگراتری مانند رجب طیب اردوغان با راهیابی مسالمتآمیز به هسته مرکزی قدرت توانستند ثابت کنند جمهوریت در ترکیه بر لائیسیته اولویت دارد. اردوغان برخلاف اربکان با ایدئولوژی به جنگ ایدئولوژی نرفت. اربکان و آتاتورک هر دو ایدئولوگ بودند یکی از اسلامگرایی دفاع میکرد و دیگری از لائیسیته به مثابه دینی زمینی. اردوغان اما در عین حفظ مسلمانی خویش خود را رقیب سیاسی آتاتورک معرفی کرد نه رقیب ایدئولوژیک او. اردوغان با تاسیس حزب عدالت و توسعه نشان داد میراث آتاتورک که در حزب جمهوریخواه خلق مجسم شده است را قبول ندارد اما هرگز سعی نکرد در حذف نظام سیاسی و حزبی بازمانده از آتاتورک را زیر سوال ببرد چرا که باور داشت از طریق همین نظام سیاسی است که میتواند به قدرت دست پیدا کند.
بازی خردمندانه آتاتورک در عرصه سیاست جهانی نیز به او کمک کرد که اروپاییها به ارتش ترکیه در مورد کودتا علیه مسلمانان هشدار دهند و آمریکاییها که به واسطه اتحاد استراتژیک با ارتش ترکیه در پیمان ناتو همواره از ارتش این کشور دفاع میکردند نیز تسلیم خوی لیبرال اردوغان شوند. رابطه سازنده اسلامگرایی به عنوان یک جنبش اجتماعی و جمهوریخواهی به عنوان یک نظام سیاسی در ترکیه چنان بوده است که بدون شک در جهان امروز در کمتر انتخاباتی مانند ترکیه اسلام چنین سربلند شده است.
اگر یاسر عرفات و حسنی مبارک و آل سعود سعی میکنند آمریکاییها را قانع کنند که برگزاری انتخابات آزاد در خاورمیانه سبب روی کار آمدن بنیادگرایان میشود، رجب طیب اردوغان نشان میدهد که در جوامعی توسعهیافته چون ترکیه اسلامگرایی میتواند حتی از لائیسیته نیز لیبرالتر ظاهر شود. اسلام در ترکیه امروز با رای به قدرت میرسد، نه با اسلحه و از طریق انتخابات پیروز میشود، نه با ترور و از طریق تبلیغات اجتماعی ترویج میشود، نه با اجبار حکومتی. برخی ناظران ایرانی از انتخابات اخیر ترکیه روایت کردهاند که نفوذ حزب عدالت و توسعه در این کشور و نیز پافشاری آن بر اصول دینی در عین طرفداری از مدارای دموکراتیک چنان بوده است که حزب جمهوریخواه خلق رقیب لائیک اسلامگرایان مجبور شده برای اثبات عدم ضدیت خود با شریعت در میان شهروندان ترک روسری رایگان توزیع کند. شگفتا که زمانی اسلامگرایان برای اثبات آزادیخواهی خویش زنان بیحجاب ترک را به عضویت حزب و پارلمان میپذیرفتند و در فهرست انتخاباتی قرار میدادند و امروز لائیکهای ترکیه برای اثبات آزادیخواهی خویش روسری خیرات میکنند. اینگونه است که شریعت در ترکیه به معیار حریت تبدیل و ترویج آزادی مذهبی مصداق آزادیخواهی سیاسی میشود.
ملت ترکیه امروز دو پدر، دو آتاتورک دارد: مصطفی کمال و رجب طیب اردوغان. رجب طیب اردوغان برای ترکیه مسلمان آتاتورکی دیگر است. اگر آتاتورک مساله خلافت و جمهوریت را به عنوان مصداقی از رابطه دین و سیاست طرح و این دو را از هم جدا کرد و حتی با تسخیر نهادهای دینی سعی کرد دین را دولتی کند، رجبطیب اردوغان از عهده حل مناسبات پیچیدهتر میان دین و سیاست در ترکیه برآمد. با مطالعه اقدامات اردوغان دور از ذهن نیست که بگوییم به معنای واقعی سکولاریسم از آتاتورک آگاهتر است. چرا که آتاتورک با وجود الغای خلافت عملا نظم دینی آن را حفظ کرد یعنی دین را در ید قدرت دولت نگه داشت، مساجد و اوقاف را زیرمجموعه دولت کرد و رئیس دولت عملا رئیس مذهب هم شد، چنانکه رئیس دانشگاه دینی الازهر را رئیسجمهور سکولار مصر انتخاب میکند. آتاتورک به عنوان مسلمانی اهل سنت، سنت پیروی مذهبی از حکومت را در حکومتهای اهل سنت حفظ کرد.
اردوغان اما از درون نهادهای اجتماعی وارد سیاست شد و برای پرهیز دادن ارتش از کودتا بیش از همه سعی کرد استقلال شریعت را از سیاست حفظ کند. همسر اردوغان به دستور دولت محجبه نشده بود که به مصلحت قدرت از حجاب دست بشوید. پیام اصلی انتخاب دوباره حزب اردوغان در ترکیه چیزی جز این نیست که اگر در ترکیه آتاتورک برخلاف ترکیه عثمانی کسی را نباید به زور محجبه کند در ترکیه اردوغان برخلاف ترکیه آتاتورک کسی را نمیتوان به زور بیحجاب کرد، حتی اگر همسر رئیس دولت باشد و ناگزیر از پذیرش قواعد جمهوری لائیک. دور نیست روزی که حجاب در ترکیه به هنجاری فراگیرتر از امروز تبدیل شود اما نه به دستور دولت که به تقلید از الگوهای برتری چون همسران عبداللهگل و رجبطیب اردوغان.
تاکنون سه بار زنان بیحجاب در خاورمیانه مدافع رهبران دینی شدهاند: در انقلاب اسلامی ۱۳۵۷ ایران، در نبرد ۳۳ روزه حزبالله لبنان با اسرائیل و در انتخابات ۱۳۸۶ ترکیه. رهبران دینی هنگامی که فراتر از جایگاه مذهبی خود در مقام رهبران ملی قرار گیرند به بهترین نحو میتوانند دین را به الگوی جامعه تبدیل کنند و این موقعیتی بود که در گذشته امام خمینی از آن بهرهمند بود و امروزه سیدحسن نصرالله و رجبطیب اردوغان از آن بهرهمندند. اردوغان میتواند در ترکیه یک جمهوری اسلامی دیگر تاسیس کند اما او با اعلام وفاداری به قانون اساسی سکولار این کشور با وجود اسلامخواهی نشان داده که برنامهای بزرگتر در سر دارد.
ایجاد جمهوری اسلامی در ترکیه شاید به سبب واکنش ارتش این کشور به فرجامی چون جمهوری نظامی منتهی شود اما اردوغان با گذار از اسلامگرایی به اسلامخواهی، با عبور از اسلام حکومتی به اسلام مدنی عصر تازهای را در جنبشهای اسلامی خاورمیانه آغاز خواهد کرد. عصری که بر بستر لائیسیته به اسلام منتهی میشود.
دفاع از دین در ظرف تجدد، استقرار شریعت بر بستر جمهوریت. جمهوریت را آتاتورک ساخت اکنون آتاتورکی دیگر در جامعه مسلمانی آن را پیراسته خواهد ساخت. کار بزرگ اردوغان بازگشت از ایدئولوژی اسلامی به فرهنگ اسلامی است، تبدیل اسلامگرایی از صورت یک ایدئولوژی به اسلامخواهی همچون یک فرهنگ.
***
آتاتورک هرگز به خواب نمیدید که از خاکستر لائیسیته او اسلامخواهی سر برآورد. اکنون اما این صدایی آشناست که در گوش مصطفیکمال میخواند: «آتاتورک آسوده بخواب که اردوغان بیدار است.»