سخنراني آقاي شاهحسيني در نشست تخصصي بررسي نقش مطبوعات در بسترسازي كودتاي 28 مرداد تحت عنوان مشاهداتي از دوران كودتا
بسمالله الرحمن الرحيم، از عنايتي كه آقايان فرمودند و اجازه دادند من در خدمتشان باشم بسيار سپاسگزارم. خاصه آقايان روحانيوني كه به مسائل سياسي روز بحمدلله آشنايي دارند. من در سال 1306 متولد شدم و از شهريور 20 تا به الآن در تمام صحنههاي سياسي ايران عملاً حضور داشتم. چه در خدمت آيتالله كاشاني و چه در خدمت شادروان دكتر مصدق. چه با فاطمي از نزديك ارتباط داشتم و چه با كريم پورشيرازي. در مسائل سياسي عيني و عملي بودم. داعيه نيست. تاريخ را ميتوانم بگويم. اهل نوشتن هم نيستم. چون بلد نيستم بنويسم. من بعد از گرفتن ديپلم در نهضت مقاومت ملي در خدمت آيات عظام حاج سيدرضا زنجاني و مرحوم طالقاني بودم. بعد هم به زندان افتادم و مدتها درسم متوقف شد. بعد از زندان هم مجبور شدم بروم دنبال كسب و كار و از ادامه تحصيل بازماندم. در نتيجه اهل قلم نيستم، ولي اگر خدا بخواهد فعاليتهايم را ادامه ميدهم تا انشاءالله حكومت قانون استوار شود. حكومت قانون نجاتبخش جامعه است. قانون هرچقدر هم بد باشد، اجرايش بهتر است. روابط بدون قانون نميتواند ادامه پيدا كند. من از دكتر مصدق به هيچ وجه منالوجوه دفاع نميكنم. از يك حقي دفاع ميكنم. به شخص كاري ندارم. حق هميشه پابرجاست و به هيچ وجه من الوجوه از بين نميرود. كريم پورشيرازي روزنامهنگاري بوده كه مطالبي مينوشته و به دفعات مورد سرزنش قرار گرفته است. حتي دكتر مصدق بهايي هم بِهِش نميداد. چرا؟ دكتر مصدق معتقد بود آزادي مطبوعات در هر شكلي ميتواند پايهگذار يك مملكت دموكرات باشد. از اين جهت همان روز اولي كه نخستوزير شد اعلام كرد تمام روزنامهها حق دارند هر چه ميخواهند به من و خانوادهام بگويند. از مصونيت كامل برخوردارند. به هيچ وجه منالوجوه نبايد مزاحمتي براي آنها باشد. ولي در عين حال ماده واحدهاي به مجلس برد كه روحانيت مصونيت داشته باشند. سخنرانيها و مصوبة مجلس دوره هفدهم را نگاه كنيد. براساس اين ماده واحده تمام روحانيت مصونيت دارند. تا آن تاريخ اصلاً در قانون ما چنين چيزي نبوده. دورة هفدهم مجلس شورا را نگاه كنيد. در دوره هفدهم مجلس شورا فراكسيون روحانيت تشكيل شد. تا آن تاريخ در مشروطيت ايران، هيچ وقت فراكسيون روحانيت نبوده در انتخابات اين دوره، در عين حال كه نخستوزير قانوني مملكت بوده و با كمال قدرت كار ميكرده، ميگفت مردم آزادند بيايند رأي بدهند. حتي چپ هم آمد و رأي داد. شما انتخابات دورة هفدهم تهران را ببينيد. تودهايها هم آمدند و رأي دادند. حداكثر آراي تودهايها بيست و هفت هزار نفر متعلق به مهندس احمد قاسمي بود. انتخابات نشان داد با تمام قدرتي كه چپ داشت رأي چنداني نياورد. مصدق گفت انتخابات آزاد است. هر كسي ميخواهد بيايد شركت كند. آنهايي كه سنشان به اندازة من باشد يا دو سه چهار سال كمتر باشد، يادشان است. يا بروند از پدرانشان بپرسند. بر مبناي فتوايي كه مراجع محترم تقليد حاج سيد محمدتقي خوانساري، حضرت آيتالله حجت، حضرت آيتالله صدر دادند، گفتند مردم برويد به صُلَحا رأي بدهيد. مردم آمدند. مردم در تمام مناطق تهران و ساير شهرستانها آمدند. روحانيوني كه تا آن روز نميتوانستند به مجلس بروند، رأي آوردند. آقاي جلالي موسوي، روحاني دماوند به مجلس آمد. آقاي حاج آقا ضياء حاج سيد جوادي واعظ قزويني و حاج آقا سيد احمد صفايي از قزوين آمدند. آقاي ميلاني، آقاي انگجي، آقاي شبستري از منطقه تبريز به مجلس آمدند. در عين حال كه امام جمعه تهران آقا ميرزا سيد حسن امام كه از عاملين دربار و سرسپردگان بود كوشش ميكرد در اين فراكسيون راهي پيدا بكند، موفق نشد. جامعة علميه تهران تشكيل شد، كه در آن حضرت آيتالله كاشاني هم تشريف داشتند. اين درباره آزادي كه دكتر مصدق داده و گفته بود بايد روزنامهنگاران آزادانه حرفشان را بزنند، مردم قضاوت كنند. روزنامة قيام ايران با حسن صدرَش چيزي مينوشت. روزنامه به سوي آينده حزب توده چيزي مينوشت. روزنامه چلنگر عكس دكتر مصدق و خانوادهاش را در حالي كه دارند ميرقصند، ميانداخت. به هيچ وجه من الوجوه كسي حرف نميزد. اگر شما يادتان باشد آزادي مورد سوءاستفاده قرار نگرفت، به دليل اينكه در مقابلش روزنامههاي ديگري بودند كه پاسخ دهند. حتي دكتر مصدق آزادي را به جايي رساند كه گفتند يكي از روحانيون قم ميگويد ميخواهيم در ميدان فوزيه (امام حسين(ع) فعلي) براي استالين ختم بگذاريم. آقاي برقعي هم آمد دستش را گذاشت روي ميكروفون و فاتحه خواند. در ميدان فوزيه براي استالين، استالين ماركسيستي كه اصلاً اعتقاد به هيچي نداشت، فاتحه خواند. آزادي انديشه محترم است. مصدق ميگفت بيايند در كلاس آزادي نظرياتشان را بدهند. مردم صاحبان اصلي مملكت هستند و بايد قضاوت كنند كه اين درست است يا آن. بد و خوبش مال مردم است. مال كس ديگري نيست.
من منزل مرحوم آيتالله حاج سيد رضا زنجاني بودم. حاج شيخ مرتضي حائري از قم تشريف آورده بودند. گفتند آقا اين اعلاميه را چي جواب بدهيم. نگاه كرد، ديد اعلاميه را نوشتند كه اگر ما فردا قدرت بگيريم تمام آقايان روحانيون را چه ميكنيم، چه ميكنيم. اعلاميه هم با خط قرمز بود. به تمام خانة مراجع و روحانيت ريختهاند، چرا؟ ميخواستند مردم را عليه حكومت ملي دكتر مصدق تحريك كنند. خيلي ساده بود مطلب. اعتقادم اين است كه آيتالله كاشاني في حد ذاته به هيچ وجه من الوجوه مخالف دكتر مصدق نبود. ولي نتيجه كار فرزندان را ببينيم. بعد از كودتاي 28 مرداد آقازادهاش وكيل ميشود. آيا آقا مصطفي زمينهاي داشت در ايران؟ چطور وكيل ميشود؟ مكاتباتش را نگاه ميكنيم. همينها، اين پدر محترم را وادار ميكنند كه از طريق ثريا با شاه، ارتباط بگيرد. منِ حسين شاهحسيني، منزلم توي خيابان سيروس بود و هر شب جمعه منزل آيتالله كاشاني ميرفتم. به دليل اينكه اعتقاد به شخص كاشاني داشتم. هنوز هم به تفكر و انديشههاي كاشاني احترام قائلم. ولي آقازادگان ايشان از موقعيت و اسم ايشان، استفاده كردند و مسير تفكر ايشان را عوض كردند. خودشان كه چيزي نبودند، ايجاد تفرقه كردند. اين تفرقه به نفع انگلستان و به ضرر آحاد ملت ايران تمام شد. اگر حركت مليگونة دكتر مصدق پاگرفته بود جهان اسلام نجات پيدا ميكرد. اين نظر تمام جهانيان است. الآن شما كتاب مردان شاه را نگاه ميكنيد و ميبينيد صريح گفتهاند اگر كودتاي 28 مردادي نميشد و امريكا در مقابل دكتر مصدق نميايستاد و مصدق را واژگون نميكرد، وضع خيلي خوب ميشد. آيتالله كاشاني علاقهمندي خاصي به دكتر فاطمي داشت. موقعي كه عبدخدايي دكتر فاطمي را زده بود، آيتالله كاشاني براي عيادت او به بيمارستان نجميه رفت. عبد خدايي كي بود؟ آيا جز از فدائيان اسلام بود؟ پس معلوم است آيتالله كاشاني اين كار را تأييد نميكرد، به هيچ وجه من الوجوه تأييد نميكرد. اين حكايت از عدم تأييد است. نه اينكه حالا بگويم، به دفعات ميگفت اين سيد ـ منظور دكتر سيدحسين فاطمي است ـ بزرگوار شايستگي خيلي كارها را دارد. روزي كه مرحوم آيتالله حاج سيد محمود طالقاني خدمت آيتالله كاشاني رسيد، گفت : آقا اين مسائلي را كه الآن شما طرح كرديد مصلحت نيست. آقازادگان محترم پوست خربزهاي زير پاي شما گذاشتند. از پلهها آقاي طالقاني را گفتند بفرماييد برويد پائين. مسائل به اين حد است. آيتالله كاشاني شخصاً آدم مبارز سياسي بود. پدرش هم به دليل استقلالخواهي، دشمني و كينه با انگلستان داشت، ولي اين مسئله به آقازادهها ارتباط ندارد. علاوه بر اين شمس قناتآبادي هم بود. نبرد ملت هم با عبدالله كرباسچيان بود. اينها با اين نهضت چهها نكردند. من عضو حزب ايران نيستم. اولين بار در شوراي جبهه ملي عضويت پيدا كردم؛ بعد از كنگرة جبهه ملي سال 1342. تا آن موقع عضو سازماني نبودم. الآن هم به همان افكار و انديشههايم هستم. اولين باري كه مرحوم آقاسيد ابوالقاسم كاشاني از تبعيد برميگشت كسي در فرودگاه مهرآباد بود؟ ماها بوديم. بفرماييد اصلاً جامعه روحانيت حركتي در آن مورد كرد؟ در اولين نماز عيدفطر كه آيتالله كاشاني خواند و عليه استعمار موضع گرفت، نيروهاي ملي آن زمان پشت سرش بودند. اين نماز عيدفطر كجا بود؟ آياغير از جوادية تهران بود؟ آقاي محمدي اردهالي تكبيرگويش بود. ماها سيصدنفر راه افتاديم از پامنار تهران دنبال مرحوم آقا سيد ابوالقاسم كاشاني. جمال امامي، طرفدارهاي بيوك صامير، طرفدارهاي قرهچارلوها، همانها، طرفدارهاي ميراشرافي، آمدند آنجا، ما را كتك زدند. هنوز هم ميگويم آقاي كاشاني آدم سالم، خدمتگزار به اين مملكت بود و مخالف استعمار و استبداد و خيلي شديد هم بود، خيلي شديد. ولي اطرافيان نگذاشتند. آقاي نادعلي كريميها، آقاي شمس قناتآبادي را كه خود شما بيوگرافيشان را بهتر از من ميدانيد. آيا اين ميتوانست مشاور خوبي براي آقاي كاشاني و راهنماي او باشد؟ بقايي را كه خود شما سوابقش را بهتر از ما ميدانيد، ميتوانست مشاور خوبي باشد؟ خير نميتوانست. جامعة علميه را آقاي حاج سيد رضاي زنجاني، حاج سيدمحمود طالقاني، آقايان جزايريها، آقا مهدي حائري، آقاي شيخ مرتضي حائري، آقاي دزفولي و آقاي روحالله كمالوند، درحمايت از حركت ملي مردم ايران تشكيل دادند. دكتر مصدق در تمام طول زندگياش هر موقع در مجلس قرار ميگرفت، اول به نام خدا، بعد هم به نام ائمه معصومين حرفش را شروع ميكرد. معيار و كارش هم، افكار مدرس بود. دنبالهرو مكتب حسينبن علي(ع) بود.
و اما روز بيست و پنجم بيست و ششم و بيست و هفتم. نهم اسفند در قتل افشارطوس و در سي تير عليه دكتر مصدق توطئه شروع شد. به عناوين مختلف توطئه شروع شد. به هر شكل و به هر نحو تا دكتر مصدق را از شكل مردمي خارج كنند. آمدند و توطئه سياسي در قالب كروميت روزولت انجام دادند. مقادير بسيار زيادي پول آوردند به تهران. ماها مطلع بوديم. همين آقاي شعبان جعفري كه بِهِش شعبان بيمخ ميگويند، پيش از اين، يعني قبل از ملي شدن صنعت نفت، در كابينة ساعد و بعد از آن و در قتل هژير جزو دوستان بچه مسلمانهاي علاقمند به آيتالله كاشاني بود. اوايل بازوي حركت آقاي كاشاني بود. ولي يواش يواش آمد در ارتباط با احمد عشقي و از دور و بَرِ آقاي كاشاني كشيد به آن طرف. اگر بررسي كنيد ميبينيد باشگاه جعفري را دكتر مصدق درست كرد. چطور شعبان جعفري آمد آنجا؟ به توصية آقاي كاشاني بود. ايشان ميفرمود اين ورزشكار خوبي است. اوايل هم خيلي خوب عمل كرد. بعد يواش يواش كار به جاهاي بدي كشيد. اينهايي كه ميگويم نظرات جبهه ملي نبود، اين نظر خودم است. روز 28 مرداد، صبح اول وقت، من منزل آقاي ابراهيم كريم آبادي بودم. ابراهيم كريمآبادي صاحبامتياز روزنامة اصناف بود. مديرعامل روزنامه اتحاديه بود. رفيق شمشيري بود در سرچشمه تهران. به مجرد اينكه من رفتم گفت امروز مثل اينكه يك هياهوهايي هست. من بلند شدم آمدم. در جلساتي كه من بودم مطالب بسياري در روز قبل و شب قبل بود. به مجرد اينكه رسيدم، آقاي كريمآبادي گفت : گمان ميكنم زندگيهاي ما را دارند آتش ميزنند. من بلند شدم، چون چهرة شناخته شدهاي نبودم. قرار شد هر كدامشان اطلاعاتي از جامعة اصناف بازرگانان گرفتند، مستقيماً بروند خانة حاج ميرزا سيدعباسعلي اسلامي. نكتهاي هم در اينجاست. او همان روز كه رفتند خانة حاج ميرزا سيد عباس اسلامي تا دو روز در آنجا تحصن كردند. روز چهارم آقاي فلسفي توصيه كرد همه را آزاد كردند. من ديدم خيلي راحت دستهاي از تهِ خيابان سيروس حركت كردند آمدند. در بدو امر به نفع مصدق شعار ميدادند، ولي بعد دوستان همين آقاي شيخ محمد تهراني كه بِهِش شيخ محمد آقاي نفتي ميگفتند، اينها را هم از زندان سرلشكر دفتري آزاد كرد. به مجرد اينكه آزاد كرد، اينها رفتند توي خيابانها عليه دكتر مصدق شعار دادند. پليس هم ايستاد از اينها حمايت كرد. حمايت پليس از اين نيروها موجب شد كه مردم تحريك شوند. خيليها ترسيدند و ديگر توي صحنه نيامدند. در عين حال شب قبل هم از ناحية دولت و از طريق فراكسيون نهضت ملي دستور دادند كه به هيچ وجه منالوجوه كسي عكسالعمل شديدي نشان ندهد. چون روز قبلش كه 27 مرداد بود، ميتينگ عظيم برپا شده بود. ميخواستند تشنجي پيدا نشود. شبش هم در خيابان استامبول لالهزار با چپيهاي وابسته به خارج زد و خورد شده بود. آنها كوشش ميكردند تشنج ايجاد شود، بلكه بتوانند اهداف خودشان را پياده كنند. هيچ حكومت ملي را چپ نميتواند، چپِ وابسته، نميتواند تحمل كند. او ميخواهد حكومتي وابسته به خودش باشد. به اين دليل آنها حمله ميكردند.