مذاکرات دو جانبه

نمي‌دانم حضور ايران در اين منطقه پرآشوب چقدر به نفع و يا ضرر آن است. انگار آشوب و بلوا در دو سوي ايران از قديم تا همين امروز سر پايان ندارد. گاه از شرق آن قبايل کوچکرو خاک آن را لگدکوب مي‌کردند گاه از غرب يونان و روم و ترک و عرب. به هر حال اين چهارراه حوادث سبب آن شد که فرهنگهاي قومي گوناگوني در آن نضج و شکل‌ گيرد و به حيات خود ادامه داد.

داستان ما به 120 سال پيش باز مي‌گردد. همسايگان شرقي ما دو کشور بودند که يکي همان هندوستان تحت استعمار بريتانياي کبير که تکليفش به عنوان همسايه‌اي استعمارگر مشخص است و ديگر افغانستان. سرزمين سخت و ناهموار که حتي انگليسها هم نمي‌توانستند از پس سختي آن برآيند.

در ابتداي قرن سيزدهم قمري حکومتي در کابل شکل گرفته بود که تحت‌الحمايه انگليس بود. امير عبدالرحمان خان که پس از شکست اميرشيرعلي خان طغيان کرده و پسرش ايوب‌خان جانشينش که به دست انگليسها شکست خورد و به ايران پناه آورد شاه کابل شده بود. انگليسيها که در چندين جنگ سخت، در افغانستان شکست خورده بودند از تفرقه داخلي افغانها استفاده کردند و اين بار به دست خود افغانها به داخل افغانستان نفوذ يافته بودند.

البته تا زماني که افغانستان در همسايگي روسها نبود اين کشور چندان جاذبه‌اي براي انگليس نداشت ولي با شروع فتوحات روسها در منطقه ترکستان و شمال افغانستان و قلع‌وقمع خانات خيوه بريتانيا خطر روسها را بيخ گوش خود حس مي‌کرد. روسها با يک خيز بلند ممکن بود به  گنج طلاي انگليس يعني هند دست يابد و به آرزوي ديرينه خود برسد. براي انگليسيها درگيري در اروپا به اندازه کافي مشکل بود که نمي‌خواست اين مشکل دوم اضافه شود. در اروپا با اتحاد روسيه با آلمان و اطريش که مثلث محکمي تشکيل داده بود به اندازه کافي منافع انگليس به خطر افتاده بود و اين خطر آسيايي مي‌توانست شيرازه کار انگليس را از هم بپاشد. هند منطقه تدارکات پشت جبهه آنان بود و مي‌بايستي در دستشان مي‌ماند.کليد هند در افغانستان نهفته بود. پس افغانستان به حياط خلوت آنان تبديل شد. اما خيوه و سپس مرو زنگ خطر را به صدا درآوردند.

بنابراين انگليسيها در اين روزها بر خلاف سالهاي گذشته اندکي روي خوش به ايران نشان مي‌دادند. در برخي از برنامه‌هاي سرّيشان حاضر بودند که منطقه هرات را که به ايران بسيار نزديک بود و از کابل دور، به حکومت ايران بسپارند. هراتي که طي دو جنگ خونين همواره خط قرمز ايران و انگليس و افغانستان بود. ولي چه باک که دشمني خطرناک‌تر آمده بود که مي‌توانست هرات و کل افغانستان و هند را اشغال کند.

در جمادي‌الاولي 1302 ق سر رونالد فرگوسن تامسن سياستمدار کهنه کار انگليس در تهران که حدود سي سال در مناصب مختلف با ايرانيان سرو کله زده بود در اين زمان سمت وزيرمختاري داشت جهت کمک گرفتن از حکومت قاجار جلسه‌اي با وزير خارجه ايران ميرزا محمودخان ناصرالملک (پدربزرگ ابوالقاسم خان ناصرالملک بعدي) تشکيل داد.

دولت ايران در اين سالها در آرامشي نسبي قرار داشت. نه جنگي و نه کشورگشايي و نه چيزي ديگر! و البته ايران با ناکارآمدي حکومت مرکزي توان چنين کارهايي را هم نداشت. شاه در سفر و حضر و شکار و غيره بود. هر چند با سفرهاي فرنگش گوشي دستش آمده بود که در کجاي اين جهان تاريک قبايش را بياويزد!

در اين سال (1302ق) نيروهاي روس به سرحد افغانستان چسبيده بودند و هر آن امکان داشت منطقه شمال غرب و از جمله هرات به تصرف آنان درآيد. پس راضي کردن ايران براي کمک‌رساني به نيروهاي انگليسي (يا حداقل عدم شيطنت آنان) که به نزديکي هرات رسيده بودند الزامي بود. (ياد جنگ اخير افغانستان مي‌افتيم که نيروي متحد در افغانستان به علت استيصال براي تهيه سيورساتشان از ايران درخواست جاده و مسير کاميون رو مي‌کنند!) طبق نوشته محمديوسف هروي در کتاب عين‌الوقايع اوضاع در منطقه هرات اينگونه بود:

              اميرعبدالرحمان خان به خيال تعيين سرحدات افتاد و در اين باب به دولت انگليس مذاکره داشت. رجال دولت مذکور جواب دادند که حدود شمالي و غربي افغانستان را با دولتين روس و ايران بايد کميسيون نظامي و پلتيکي انگليس تعيين نمايند. امير افغانستان قبول کرد و اردويي مرکب از هفده صاحب‌منصب انگليس با دو دکتر با دواجات و بيست‌و‌دو صاحب‌منصب با امتياز هندي و هشتصد نفر سپاه پياده‌نظام  و چهار صد نفر رسالۀ سواره‌نظام و نهصد نفر از طايفه سيک و جمعي اردو سامان (لجستيک و تدارکات) در تحت رياست کلنل ريجوي و کپيتان مارک و سايرين با ادوات و آلات حربيه و بارخانۀ زيادي از راه قندهار داخل افغانستان و متوجه هرات شدند و رئيس بزرگ پلتيکي براي اين اردو از طرف دولت انگليس سرتيبر لمزون مقرر شد. اما مشاراليه در ايران بود و از راه مشهد عازم هرات و به اردو ملحق گرديد.... در سنۀ 1302 هجري مطابق 1885 مسيحي کميسيون انگليس به هرات ورود کرد و در سنگ بست و قلعه يادگار چهارفرسنگي شهر هرات اردو زدند.

طبق نوشته‌هاي بعدي تاريخ عين‌الوقايع انگليسيهاي زيرک و البته دودوزه‌باز نيروهاي افغان و ناآماده و ضعيف‌السلاح را پيشمرگ کردند. و به سرحد شمال و مقابل روسها قرار دادند و منتظر نتيجۀ مذاکرات هيئت انگليسي و روسي شدند.

در همين هنگام بود که تامسن وزيرمختار انگليس در تهران با وزير خارجه ايران بناي گفت وگو گذاشت. ظاهراً سر لمزون که از طريق خراسان عازم هرات بود و با خود اردويي به همراه داشت مورد تعرض و دستبرد دزدان قرار گرفته بود و از سوي ديگر از نظر آذوقه نيز دچار مشکل بود. البته احتمال زياد دارد که از سوي روسوفيلهاي وطني ضرباتي وارد شده باشد که دور نيست چنانکه در داخل متن مذاکرات هم اشاراتي مي‌شود.

همان‌طور که گفته شد دولت ايران هم خود مشکلات سياسي و اقتصاديش چنان بود که سعي بر بي‌طرفي داشت و البته هم چاره‌اي نداشت و عاقلانه‌ترين کار را کرد. تجربه جنگهاي ايران و روس و برخي درگيريهاي نظامي با انگليس نشان مي‌دهد که اسير دسيسه‌ها و توطئه‌هاي دروغين اين دو کشور نشدن، افضل است. و اين تجربه‌اي گرانقدر براي حکام ايراني بود که در اين جنگ نامعلوم گوشه‌اي ديگر از کشور را پيش‌کش آنان نکنند! هر چند که اگر بي‌طرفي هم نمي‌خواست توان طرفداري هم نداشت!

سخنان ديپلماتيک طرفين (ايران و بريتانيا) در اين جلسه و وعده وعيدها و دلخوريها و ريزبينيهاي سياسي در نوع خود جالب است. جلسه چهارم جمادي‌الاولي 1302 که به پايان رسيد اندکي پيش از يک ماه نشد که در جبهه هرات نيروهاي ضعيف افغاني در حمله روسها شکست سختي خوردند.

حتي کميسيون مذاکره‌کننده انگليسي به سرپرستي لمزون که نتوانست جلسه مذاکره را به خوبي اداره کند و نتيجه‌اي بگيرد قبل از رسيدن روسها فرار جانانه‌اي کردند و از معرکه گريختند. در حالي که نيروهاي بي‌پناه افغان و اميدوار به کمک بريتانيا پشت سر خود را خالي ديدند و از کشته پشته شدند. حتي بسياري از سربازان هندي که سرما نديده بودند در حين فرار به ارتفاعات از شدت سرما و برف يخ زدند و مردند. البته انگليسيها بيکار نشدند و با پيامهاي ديپلماتيک از سمت اروپا به تهديد روسيه پرداختند و روسها را قانع کردند تا در همان سرحد قبلي در شمال غربي افغانستان بمانند و خطوط مرزي خود را مشخص کنند. سند اين گفت‌وگوي ديپلماتيک و دو جانبه ايران و انگليس را با هم مي‌خوانيم:

خلاصه مذاکرات جناب سرطامسن وزيرمختار انگليس 1 روز جمعه چهارم جمادي‌الاولي 1302

وزيرمختار دو کاغذ که از لرد گرانويل 2 به او رسيده بود بيرون آورده خواند و ترجمه کرد. در يکي از آنها نوشته بود درباب رازي همان تلغراف شما را که برحسب خواهش اولياي دولت عليه کرده بوديد به اسلامبول نزد مستر ويندهم شارژدافر انگليس فرستاديم و نوشتيم به [ناخوانا] اظهار نمايد در صورتي که عاصم ‌پاشا اطمينان داده که مسئله رازي فيمابين مامورين ايران و عثماني گذشته است چرا اينگونه اقدام از طرف دولت عثماني شده است و چگونه ممکن است حکم صادر شده باشد در آنجا بيدق برپا کنند البته بايد بيدق را بردارند. در کاغذ ثاني نوشته بود از اولياي دولت عليه ايران براي پذيرايي و همراهيهايي که از هر جهت در خراسان چه در تهيه آذوقه چه در تسهيل مسافرت لمزون کرده‌اند تشکر بکنيد.

خانه‌زاد اظهارات جناب آصف‌الدوله 3 را در باب آذوقه به جهت مشاراليه بيان نموده و گفت در مساعدت اولياي دولت عليه لازم نيست به شما اظهار کنم چرا که خودتان مي‌دانيد و فعلاً به ثبوت رسيد. اما افسوس دارم از اينکه مقدار آذوقه که در اين آخر سر لمزون 4 خواسته است مقدار خطيري بوده است که به واسطه نبودن در بلوکات نزديک و کمي وقت تهيه آن چنانچه خودتان هم بايد بدانيد براي جناب آصف‌الدوله غير مقدور بوده است و الا اين‌طور نمي‌نوشت. گفت با وجود اين لازم نمود خواهش لمزون را کليتاً رد کنند مي‌توانستند خودشان همانجا سئوال و جواب نمايند هر قدر آذوقه مقدور است حاضر کنند چنانکه دفعه اول وقت رفتن همين‌طور کردند و اولياي دولت انگليس کمال تشکر را دارند. آن وقت هيچ اشکالات در ميان نبود.

مجدد خانه‌زاد مضامين تلگرافهاي جناب آصف‌ را خود به طوري که بود شرح داده در باب يک دو فقره ديگر به وزيرمختار [ناخوانا] همان تلگرافها چنانچه لازم بود جواب داده.

اولاً در باب اسبي که از اردوي لمزون مفقود شده بود وزيرمختار در مقابل گفت شما مي‌گويد اسب مال انگليس نبوده بسيار خوب مال هر کس بوده نوکر خان‌بابا‌خان برداشته فرار کرده است. اگر مال ما نيست در اجاره ما بوده بايد پولش را ما بدهيم. خواهش عباس‌خان هم بر خلاف قاعده و شرع شما نبوده گفته است موافق شرع تمام کنيد [ناخوانا] و بنا بود پيدا کنند از ايالت به عباس‌خان گفته‌اند شما خودتان مي‌توانيد تصور کنيد که مقصود آصف‌الدوله همراهي نيست. اگر بخواهند همراهي کنند اين حرفها در ميان نخواهد بود. در صورت عدم همراهي هر چه گفته شود يک همچو جوابي در مقابل نمي‌گويند.

ثانياً در باب رفتن چند خانوار تيموري به خاک افغان جاي ترديد نيست فين‌ صاحب 5 صريح نوشته است. اما در فقره تعاقب آنها همينقدر نوشته بود سوار حاضر کرده بودند در پي آنها بروند. اين بود که من اظهار کردم تلگراف کنيد سوار داخل خاک افغان نشود مبادا آنها هم اقدامي بکنند در اين وقت حادثه رو بدهد. شما خودتان ببينيد دنباله اين امر چه خواهد بود. از اين گذشتيم در اين که اين سوارهاي تيموري رفته‌اند محل حرف نيست بايد اولياي دولت جليله بدانند که چرا رفته‌اند و چرا به خاک افغانستان گذشته‌اند. تيموريها ابتدا از افغانستان آمده‌اند براي آنها رفتن به افغانستان آسان‌تر است نزد هم طايفه خود مي‌روند. آيا سايرين که ناچار مي‌شوند کجا خواهند رفت. حرف در اين است.

در باب گرفتن دو فقره چاپار انگليس و چوب‌ زدن به آنها گفت تلگراف کرده بودند تفصيل آن را نمي‌دانم. اگر واقعيت داشته باشد به شما صريح مي‌گويم که اين کار کوچکي نيست موافق قانون عمل (دوروا انطرناسيونال) حامل مراسلات يک سفارت و مأمور يک دولت محترم است در اين موقع چاپار انگليس را عطاءالله خان بگيرد و چوب بزند مخالف هم قوانين و رسم دولتي است تا زود است بايد تلافي کار شود اندوخته دربخش دولت انگليس گويا بد اندوختۀ باشد.

در باب يوسف‌خان و اسماعيل‌خان گفت شما مي‌گوييد عزل و نصب آنها راجع به کارهاي داخله خودمان است ما نمي‌توانيم امروز مأمور خودمان را به واسطۀ اظهاراتي که از سفارت انگليس مي‌شود و يقيناً از سفارت روس هم در مقابل خواهد شد برداريم و بگذاريم خودتان بايد تصديق کنيد که اين ممکن نيست و غير مقدور است و به شما و سفير روس صريح مي‌گويم در اين موقع اولياي دولت عليه جز بي‌طرفي تکليفي ندارند. اظهارات شما صحيح ما هرگز نمي‌گوييم کسي را که مايل به ما باشد بگذاريد ما مي‌گوييم ايراني حقيقي و وطن‌دوست هر کس باشد بگذاريد. اگر ما مي‌دانستيم اينها ايراني هستند هزار دفعه خواهش مي‌کرديم آنها را بگذاريد اما در صورتي که بر مأمورين انگليس معلوم و تعيين شده است که اينها باطناً روس هستند و شما اينها را در سرحد گذاشته‌ايد اولياي دولت انگليس و دولت هند چه خيال مي‌کنند خود دانيد هر چه ميل داريد بکنيد. اصرار من از خيرخواهي است. لمزون هم مقصودي ندارد و نه يوسف‌خان مي‌شناسد نه اسماعيل‌خان اگر بر او محقق نشده بود که اينها مايل با آن طرف هستند و با آنها رابطه دارند هرگز نمي‌نوشت. مثلاً از عطاءالله نمي‌نويسد با روس راه دارد فقط مي‌نويسد متعدي و بد رفتار است به طوري که تيموريها بعد از شنيدن خبر مأموريت او کوچيده به سمت هرات رفتند و به چاپار ما اينطور رفتار کرده اين خبرها با آنچه من سابقاً در راپورتهاي خود نوشته‌ام منافات کلي دارد.

ترجمه کاغذ آخري لرد گرانويل که در جواب ناظم‌الدوله بوده البته درنظر مبارک همايون هست درباب انگلريطه و درباب خراسان چه نوشته بود. خود شما اهتمام داريد که فقره انگلريطه را سست بکنيد غير از دولت انگليس که در حفظ استقلال ايران مصلحت کلي دارد آيا هيچ دولتي همچو نوشته مي‌دهد. اين رفتارها را [ناخوانا] اينجا  من بدانم که از روي ضديت با ما يا همراهي با طرف مقابل بر خلاف ماست جهات ديگر دارد و ميل باطني اعليحضرت شاهنشاهي در همراهي به دولت انگليس تا چه درجه است آيا [ناخوانا] که در آنجا هستند مثل لرد فرين و غيره که اطلاع به قدر من ندارند نمي‌توانند همه اين اخبار آنجا       اسباب خيال مي‌شود در سرمان هزار فکر مي‌کنند از وقتي آن استنباط پولطيک دولت عليه را کرده تصوراتي مي‌کنند که من به خاطر خود راه نمي‌دهم. اگر آنها هم بيست سال در ايران بودند مي‌دانستند که اينها از بابت عدم ميل بر پولطيک انگليس نيست.

در باب آبادي آنجا خانه‌زاد کاغذ مختصري را که از جناب آصف‌الدوله داشت به وزيرمختار نمود که آصف‌الدوله چقدر در کليات کار اهتمام دارد و گفت اگر چه آصف‌الدوله در فکر است و تعهد کرده است اما خوب است دولت به عنوان مساعده پولي براي آبادي آنجاها به آصف‌الدوله مرحمت کنند والا مشکل است کار آبادي آنجا به زودي که مقصود است پيش برود. هر قدر به آصف‌الدوله در اينکار کمک بکنند علاوه بر قرار پولطيک ده مقابل منفعت خواهند برد.


______________________________

1. سر رونالد فرگوسن تامسن Thomson, Sir Ronald Ferguson رايزن سوم امور مالي سفارت در تهران از 1848. رايزن دون از 1852. رايزن اول مالي از 1852. کفيل کنسولگري در تهران 1859. دبير شرقي تهران1862. دبيري سفارت از 1863. عضو هيئت همراه ناصرالدين‌شاه در طول سفر به اروپا 1873. وزيرمختار از 1879.
2.  ارل جورج لوسون گوئر گرانويل Earl George Leveson Gower Granill وزير خارجه انگليس از 1880 تا 1885 (1298 تا 1303).
3. ميرزا عبدالوهاب‌ خان شيرازي (آصف‌الدوله) فرزند محمدجعفر خان شيرازي است. آصف‌الدوله در اين زمان والي خراسان و توليت آستان قدس رضوي را داشت. مراحل ترقي را خيلي سريع طي کرد و در طول سالهاي حضور در دربار مقامهاي زيادي يافت که آخرين آن همين واليگري خراسان بود که با حوادث مرزي بين ايران و  روسيه و ايران و افغانستان همزمان گرديد.
4. سر تيمبر لمزون يا جنرال لمزون ظاهراً از صاحب‌منصبان بلندپايه انگليس بود که در واقعه جنگ شمال هرات بين افغانها و روسيه نقش سياسي هيئت ديپلماتيک انگليس را داشت که در مذاکرات بين روس و انگليس قبل از شروع جنگ نقش تعيين‌کننده‌اي داشت. وي براي ورود به افغانستان از طريق ايران و خراسان به سمت هرات رفت و در بين راه تا هرات مورد تعرض و آزار قرار گرفت.
5. مستر فين ‌صاحب، مهندس انگليسي بود که در استخدام امير کابل قرار داشت جهت ايجاد کارخانه توليد گاز و ساخت اسلحه و توپ‌ريزي.

منابع:
بامداد، مهدي، شرح رجال ايران، ج2، تهران، زوار،  1347.
رابينو، لويي. ديپلماتها و کنسولهاي ايران و انگليس،ترجمه غلامحسين ميرزا صالح، تهران، نشر تاريخ ايران، 1363.
رياضي‌ هروي، محمديوسف، عين‌الوقايع، تهران، موقوفات دکتر محمود افشار، 1369.
محمود، محمود، تاريخ روابط سياسي ايران و انگليس، ج 3 و 4، تهران، اقبال، 1335.