روابط خارجي اميرعلم خان سوّم (حشمتالملك) با انگلستان

در دوره حشمتالملك اميرعلم خان سوّم نفوذ انگلستان در منطقه حكمراني وي تا حدودي گسترش يافته بود. اين دوره كه همزمان با گسترش رقابتهاي استعماري انگليس و روسيه در ايران بود، دولت انگلستان بر آن بود تا با وي روابط دوستانهاي برقرار سازد. بنابراين به نظر ميرسيد كه اوّلين پيوندهاي بين اين خاندان و دولتمردان انگليسي در همين دوره در حال شكلگيري بوده باشد، هر چند هيچگونه سندي كه حاكي از وابستگي آشكار حشمتالملك علم به بريتانيا باشد در دست نداريم، امّا در اين دوره رگههايي از دوستي و گرايش حشمتالملك به سوي انگلستان وجود داشت، بنابراين ميشود حدس زد وي به اين نتيجه رسيده باشد كه رقابت آشكاري كه بين انگلستان و روسيّه در منطقه وجود داشت در نهايت به دليل موقعيتهاي ممتازي كه انگليس در اين منطقه دارد ميتواند بر رقيب خود پيشي گيرد. از اين رو حشمتالملك ميكوشيد تا از يك سو اقتدار و استقلال خود را تا حدودي حفظ كند و از سوي ديگر رضايت و اعتماد كامل حكومت مركزي را نسبت به خود جلب نمايد و با اين كار به آنها تفهيم نمايد كه آلت دست هيچ قدرت خارجي نيست، امّا قراين و شواهد حاكي از گرايش او به سمت انگلستان بود. هر چند به نظر نميرسيد عامل تهديد و يا ترس از انگلستان باعث گرايش وي به سوي اين كشور بوده باشد، بلكه بيشتر يك نوع تشويش و نگراني خاطر و در عين حال تعلق خاطر بود كه باعث گرايش وي شده بود، به ويژه اين كه رقباي منطقهاي وي كه اغلب در قلمروهاي شمالي خراسان ميزيستند بيشتر گرايش به سوي روسيه داشتند. مضافآ اينكه انگلستان همسايه مجاور حوزه حكمراني حشمتالملك بود، امّا مرزهاي روسيّه با قلمرو وي فرسنگها فاصله داشت.
ظاهرآ در اين دوره حشمتالملك اميرعلم خان سوّم در مسائل نظامي به توافقهايي با انگلستان رسيده بود. برخي گفتهها حاكي از تجهيز قشون تحت امر حكمران قاينات و سيستان با اسلحهها و تجهيزات انگليسي است و اين كه آموزشهاي لازم جهت نيروهاي نظامي حشمتالملك را هم افسران انگليسي برعهده داشتهاند.
بر طبق گزارش يكي از دولتمردان قاجاري در سال 1294ق/ 1877م حشمتالملك هميشه انواع و اقسام اسلحههاي ساخت انگلستان را همراه خود داشت و همچنين صدها قبضه تفنگ و تپانچه از انگلستان خريداري كرده و ارتش محلّي خود را با آن تجهيز كرده بود. اين منبع به خصوص اشاره دارد كه «سيصد قبضه تفنگ دو لوله از خود خريده در دست سوار دارد ...»   بنابراين ميرساند كه حشمتالملك بدون اين كه قدرت مركزي ايران را در جريان امر قرار دهد. و در شرايطي كه حكومت مركزي را كمتر ياراي دخالت در امور ايالات كشور و از جمله حوزه حكمراني وي بود، خود مستقيمآ با انگليسيها وارد مذاكره و معامله شده، و ارتش خود را مستقل از حكومت مركزي به كمك انگليسيها تجهيز كرده بود.
در سال 1292ق/ 1875م كه شايعاتي در پيشروي روسيّه در مرزهاي شمالي افغانستان پخش شده بود حشمتالملك علم در ملاقات با مگگرگور مأمور انگليسي نگراني خود را نسبت به اين موضوع ابراز كرده بود. مك گرگور مينويسد: «خداحافظي با اميرعلم (حشمتالملك) را با سخنان ستايشآميز چاشني كردم. به او گفتم كه از آشنايي با مقامي چون او كه آوازه محبّت و غريبنوازي و حسن تدبير در اداره قلمرو حكومتش همه جا را فرا گرفته بسيار خوشوقتم و به من ثابت شده كه آن همه شهرت و آوازه مبالغه نبوده است. آرزو كردم كه در وقت مناسب جانب ما ]انگليسيها[ را بگيرد ... ملاقات با او اثر خوبي در من گذاشت، به گمان من در مورد او نيز چنين بودهست.» 
يكي از شاهزادگان تبعيدي افغانستان به نام سردار بهبود خان كه در دربار حشمتالملك اميرعلم خان سوّم به سر ميبرد از تمايلات و گرايش وي به انگلستان گزارش ميدهد: «ميرعلم خان تمايل زيادي به انگليس دارد و هر وقت لازم شود به كمك آنها خواهد شتافت». مك گرگور كه اين سخنان را از بهبودخان شنيده بود به دولتمردان انگليسي توصيه ميكند كه اين فرصت را غنيمت شمرده و در حفظ حشمتالملك در حوزه حكمرانياش بكوشد. 
با اين حال لرد كرزن هم كه در سال 1309ق/1891 از ايران ديدن ميكند از تمايلات ضدانگليسي اميرعلم خان سوّم حشمتالملك گزارش ميدهد كه به دنبال تشكيل كميسيون مرزي گلداسميت در 1298ق/ 1872م اين تمايل در وي به وجود آمد. به عقيده وي «در هنگام تشكيل  كميسيون مرزي سيستان در سال 1872 جناب امير حاكم قاينات بود و نسبت به گلداسميت چنان كه بايد و شايد مهرباني ننمود و چون سرنوشت قلمرو خود او در ميان بود از آن جهت كه سيستان از توابع ولايت او به شمار ميرفته شايد موجباتي براي اهانت او پيش آمده باشد». امّا پس از اين كه هيئت گلداسميت آن ناحيه را ترك كردند و از آن پس «وي همواره نسبت به اين قبيل افراد انگليسي كه از سامانش عبور كردهاند مراقبت كافي مبذول داشته است.»  
بدين ترتيب ميشود گفت كه حشمتالملك اول برغم تلاش انگلستان هيچگونه رابطهاي كه حاكي از وابستگي وي باشد با اين كشور برقرار نساخت و به عنوان حاكمي مستقل و قدرتمند كه حرف شنوياش از حكومت مركزي ايران بارها مورد تأييد قرار گرفته بود، تا آخر عمر باقي ماند. هر چند قرايني نظير خريد اسلحه از انگلستان بدون اين كه حكومت مركزي ايران را در جريان امر قرار دهد؛ حمايت از كشت محصول ترياك كه مستقيمآ توسط تجار وابسته با انگليس خريداري ميشد؛ و اظهارات برخي از مشاهدهگران نظير سردار بهبود خان، مك گرگور ميتوانست حاكي از گرايش وي به سوي انگليس باشد.