ميسيونرهاي امريكايي در آذربايجان

يك بررسي اجمالي نشان ميدهد كه در آذربايجان مبلّغين تازه وارد امريكايي كار عمده و هدف اصليشان تبليغ و تعميم زبان تركي بوده است. و هر دو از يك منبع و مركز، نيرو و الهام ميگرفتهاند و نتيجه كارشان به نفع مركز مزبور تمام ميشده است.
گروه اخير، راه و روش خود را تا پايان قرن نوزدهم ادامه داده و به ثمر رسانيدهاند. براي بررسي اين مسئله و پديده و ارائه مدارك، به خود نوشتههاي ج. پركينز، يكي از ميسيونرهاي آمريكايي استناد ميكنيم.
ما در استانبول پنج ماه توقف كرديم، هدف و منظور اين بود كه در اين مدت درباره زبان تركي اطلاعاتي به دست آوريم تا در مسافرتهاي بعدي ما، مورد استفاده قرار گيرد. همچنين صبر كرديم تا فصل زمستان سپري شود و مسافرت را در بهار آغاز كنيم.
30 دسامبر 1833 ـ ما به زودي به آموزش زبان تركي پرداختيم و آن را مانند كار و حرفه خود دنبال كرديم، تا زماني كه در استانبول بوديم. (ص 71)
17 مه 1834 ـ در استانبول، يكنفر جوان ارمني از اهل سيمرنا، كه مقداري انگليسي هم ميدانست، به استخدام ما درآمد. او را براي انجام امور اداري و شخصي و مترجمي، با خود همراه كرديم. تا در مسير مسافرت هرگاه اطلاعات تركي ميانه و معتدل من، كفايت نكرد، از مترجمي او استفاده كنيم. او را «تكاور» نام نهاديم. تكاور تا نخجوان همراه ما بود. (ص 80 ،81)
ج. پركينز، پس از ترك استانبول، در 5 ژوئن 1834 به طرابوزان ميرسد و در همان روز از مدرسه ارامنه آن شهر كه 120 نفر شاگرد داشت بازديد ميكند به وسيله تكاور براي آنان انجيل جديد ميفرستد و چنين مينويسد :
كتابهاي مقدس جديد، به زبان ارمني ـ تركي بودند كه همه طبقات مردم آن را ميفهميدند. ولي انجيل قبلي و مورد استفاده آنان، به زبان ارمني قديم بود. (ص 90)
آموزش تركي و تلاش پنج ماهه پركينز در استانبول، فيض و فايده نميبخشد. زيرا، او مينويسد:
... بعد از اين كه ايروان را به قصد نخجوان ترك كردم. در دهكدهاي به زحمت به اهالي حالي كردم كه من تشنه و گرسنه هستم. براي اين كه، آنان به آموختههاي تركي استانبولي من آشنايي نداشتند.
در اين باره وي توضيح ميدهد :
تركي مصطلح در گرجستان و قفقاز و شمال ايران، دقيقآ لهجه تاتاري است، يا خيلي نزديك به آن، و در كرانههاي درياي خزر نيز رواج دارد. اين لهجه صرف و ساده، با زبان تركي استانبولي فرق دارد. تركي استانبولي از پيوند با اصل و ريشه لغات و اصطلاحات عربي و فارسي بارور شده و چندان تهذيب و توسعه يافته است كه صفت و سيرت (كاراكتر) اصلي خود را از دست داده است. (ص 132)
سر مبلّغ امريكايي، پس از ورود به تبريز و ملاقات با ميسيونرهاي بازل، با تجديد برنامه و هدف استانبول، آموزش تركي مصطلح در آذربايجان را، همچون كار و پيشه اصلي دنبال كرد. و براي اين كار آموزگاري برگزيد. او در گزارشهاي خود از مراسم ده روز محرم، گوشههايي را به قلم آورده، و در آن ميان نوشته است:
2 مه 1835 ـ ( چهارم محرم 1251 ﻫ . ق)، امروز معلم تركي من، جهت شركت در مراسم عاشورا و محرم، به مسجد رفت تا براي امام حسين گريه كند. من از وي علت و فايده گريه كردن را پرسيدم، او جواب داد ... (ص 209)
همين معلم مومن و مقيد به مرثيه و مسجد، ضمن تدريس تركي و تماس با ميسيونرها، به مدرسه ف. هاس در تبريز راه يافت. و پس از دو سال تحصيل انگليسي، از اسلام روي گردانيد و به آيين مسيحيت گرويد و چنان به تبليغ مسيحيت پرداخت كه اعجاب و تحسين پركينز را برانگيخت. (ص 388، 401)
پركينز، مدت يك سال در تبريز توقف كرد و پس از آموزش كامل زبان تركي، نخستين فرهنگ انگليسي به تركي را نگاشت تا در آينده مورد استفاده همكاران و شاگردانش واقع گردد. در اين باره، او چنين مينگارد:
پس از رفتن كشيش و روحانيون نستوري به اروميه، من تمام وقت خود را در تبريز، به يادگيري زبان تركي، اختصاص دادم. تركي آذربايجان زبان مكتوب نيست (لهجه محاوره است نه زبان مكاتبه). وسايل و تسهيلات آموزش آن، البته خيلي مختصر و محدود است. من يك لغتنامه انگليسي به تركي نوشتهام كه در حدود 000/10 واژه دارد. يكي از مبلّغين آلماني هم، جزوه كوچكي درباره دستور زبان تركي نوشته است. (به وسيله ميرزا فرّخ و هوهه ناكر در شوشي). گرچه اين اقدامات و وسايل ناقص و ناچيز هستند، ولي براي كساني كه در آينده به هيئت مبلّغين ميپيوندند، ميتواند براي آموزش زبان تركي، كمك موثر انجام دهد.
لهجه تركي كه در اين سرزمين صحبت ميشود، به طور وسيع با تركي عثماني فرق دارد. نه تنها از اين نظر كه تركي عثماني از ذخاير كلاسيكي زبانهاي فارسي و عربي غنا و جلا گرفته و بنيان يافته است، بلكه از لحاظ سنت و صفات و سيرت، متكلمان آن دو سرزمين هم، از همديگر مشخص و متمايز هستند.
شرم و سر به زيري ارمنيان ترسو و مظلوم، زياد در سيما و صورتشان نمايان نميشود، جز اين كه، عُجب و كم رويي پنهانيشان، از صوت و صداي كلامشان ظاهر ميگردد ـ تملق و چاپلوسي، تعظيم كردن مصنوعي رعيت و روستايي ايراني نيز، از نظر و نگاه او پرتو موذيانه نميافكند، جز اينكه، از طرز سخن گفتن او به تركي، نمايان ميشود.
پركينز، بعد از چاپلوس خواندن روستاييان ترك زبان ايراني، لهجه آنان را چنين معرفي ميكند: «زبان تركي، ظاهرا و طبيعتآ، نشان و نسبتهاي امر و تحكم را دارد». و براي نظريه فوق داستان «آدم و حوا» را ميآورد، بدين شرح:
در داستان «آدم و حواء» سه زبان شرقي به كار گرفته شده است. هنگامي كه ابليس آهنگ فريب دادن حواء كرد، او با اُم البشر، به عربي  كه زبان استدلال و اغوا است، سخن آراست و وي را مجاب كرد. حواء موضوع را با آدم به زبان فارسي مطرح ساخت، زباني كه مظهر رقت و مهرباني ـ وسوسه نفس ـ عشق و محبت است. بعد از آنكه، خواسته ابليس برآورده شد، جبرئيل فرود آمد و براي بيرون راندن فريبخوردگان از بهشت، به آن دو، به زبان فارسي و عربي دستورها ابلاغ كرد، ولي نتيجه نگرفت. سرانجام، جبرئيل به زبان تركي  كه شبيه رعد و برق و غرش آسمان بود، فرمان اخراج را به آنان ابلاغ كرد. آدم و حواي وحشتزده، با شتاب محل سعادت و خوشي را ترك كردند. زبان تركي با چنين صفات و مشخصاتي، تصورات ذهني دارد ...
مؤلف فرهنگ و مروج زبان تركي در آذربايجان، هدف و منظور نهايي خود را از اين همه تلاش و توجه، در نوشتههاي زير بيان و عيان ميدارد:
نظر به اين كه، در شمال ايران تمام طبقات مردم به تركي سخن ميگويند. از اين رو، در درجه اول اهميت قرار دارد كه، مبلّغين بعد از ورود به ايران، به محض اين كه قابل اجرا و عملي باشد، بايد اين زبان را فرا گيرند. (پركينز، ص 223، 224)
"As all Classes in northern Persia speak Turkish, it is of the first importance that missionaries there should acquire this Language as soon as practicable after their arrival."
هيئت مبلّغين امريكايي (پركينز و گرانت با همسرانشان) در آغاز سال 1836 ميلادي، پس از استقرار در اروميه، مراكز تبليغي و تعليمي تأسيس كرده و در كليسا و مدارس به تبليغ و ترويج زبان تركي پرداختند.
واترفيلد مينويسد:
زبان قديمي نستوريان سرياني ادسايي بود كه كمتر كسي آن را ميفهميد. كار برجسته پركينز اين بود كه، او زبان محاوره جديد و قابل چاپ و انتشار، براي نستوريان ابداع كرد. در لهجه جديد، لغات فارسي و تركي زياد داخل شده، انبوه مردم اكثرآ با آن گويش صحبت ميكردند، انجيل و نشريات مذهبي به همين زبان چاپ و توزيع ميشد.1
كتاب «نستوريان و همسايگان مسلمانشان» مشعر بر اين است كه:
مبلّغين امريكايي، نخستين كار و كوشش خود را در بين نستوريان، با زبان آغاز كردند. وسيلهاي كه با آن ميتوانستند به نتيجه و مقصود خود نائل آيند... نستوريان خيلي كم از افشارهاي اروميه تميز و تشخيص داده ميشدند، آنان لهجه تركي افشارها را به منزله زبان دوم خود به كار بردند. در بعضي دهات، تركي جانشين سرياني شده بود. در محيط زندگي مشترك و اجتماعي، تنها مذهب آنها را از هم جدا ميكرد.2
هراتيو. ساوت گيت، شش ماه پس از تأسيس نخستين مدرسه ميسيونرهاي آمريكايي در دهات نستورينشين اروميه، در جولاي 1836، آموزشگاه را بازديد، و نوع تعليم و تعلّم را چنين توصيف كرده است:
ميسيونرهاي امريكايي، در حومه اروميه با ايجاد مدارس پسرانه، پايگاههاي مذهبي محلي بنياد كردهاند. در موقع ديدار من، چهل مدرسه در حومه داير بود. ده مدرسه تحت كنترل كامل مبلّغين، زبان انگليسي تدريس ميكرد. در مدارس دعاها و نيازها، به زبان نستوري نوين خوانده ميشود، لهجهاي كه از تحريف و تباهي سرياني قديم ابداع شده است.
كلاسهاي آموزشگاه نستوريان را بازديد كردم. نخست يكي از شاگردان، پاره 
متني از انجيل سرياني را قرائت ميكند، سپس اسقف شفاهآ آن را به لهجه نوين ترجمه نموده، تفسير و تعبير مخصوص به خود، بدان ميافزايد. بعد از اسقف، مبلّغ امريكايي، از جانب خود شرح و بيان و نظريههايي به لهجه تركي ايراد مينمايد ...3
پركينز، در كتاب خود نوشته است: فرهنگ انگليسي ـ تركي را بدين منظور تهيه و تنظيم كرده است كه در آينده مبلّغين وارده به ايران، از آن استفاده نمايند.
همه اعضاي ميسيونري امريكايي، در اولين فرصت تركي را فرا ميگرفتند و به كار ميبستند. جان. الدر، مينويسد:
خانم گرانت همسر يكي از اطباي ميسيونر ـ قبل از آن كه ازدواج كند، لياقت و شايستگي بينظير خود را در تدريس ادبيات و رياضي به ثبوت رسانيده بود. پس از ورود به ايران نيز زبان تركي را مانند زبان مادري خود آموخته، خواندن آسوري قديم و محاوره به زبان جديد آسوري را به خوبي بياموخت ...4
دكتر گرانت، در كتاب «نستوريان» آن گاه كه از مراجعت خود در ماه مه 1840، از كردستان سخن ميراند، از هدايا و خوردنيهاي تهيه شده به وسيله زنان كرد جهت فرزندش ياد ميكند، درباره پسرش مينويسد: «او حالا قادر است به سه زبان تكلّم نمايد :تركي، سرياني، همچنين انگليسي.»5
ج. الدر، معرفي ميكند:
بعد از فوت گرانت در سال 1844، دكتر رايت جانشين وي شد. نامبرده استعداد زيادي در فراگرفتن زبانهاي خارجي داشت، به طوري كه در مدت كمي زبان تركي و آسوري و فارسي را آموخته و با فصاحت صحبت ميكرد. (ص 25)
بعد از ج. پركينز، دومين شخصيت روحاني در ميان ميسيونرهاي امريكايي ـ اروميه ، ساموئيل. ري Samuel.Audley Rhea بود كه تا آخر عمر، سمت معاونت پركينز را داشت. سرگذشت س. ري، از روي نامههاي شخصي وي و مقالاتي كه دوستان و شاگردانش درباره او نوشتهاند، به وسيله وايت، ويتني. مارش، در كتاب «تنسيها در ايران و كردستان» به رشته تحرير درآمده است.
س. ري، در ماه ژوئن 1851، به ايران آمد و پركينز تا سلماس به استقبال وي رفت. او مدت 9 سال در منطقه كرد ونستورينشين گوار (مرز ايران و عثماني) تبليغ و تلاش ميكرد.
اين روحاني معروف، همان مقام مسئول بود كه در سال 1862، به سفيران امريكا در استانبول و پطرزبورگ نوشت كه، آنها از دولت روسيه درخواست نمايد: با حمله به آذربايجان، نستوريان را تحت حمايت خود درآورد و براي پيشرفت مسيحيت در ايران، موانع را برطرف سازد.
درباره اقدامات ساموئيل. ري، در ترويج زبان تركي در آذربايجان، از كتاب سرگذشت و زندگاني او، قسمتهايي استخراج و عرضه ميدارد:
دوره تحصيلاتش در دانشكده الهيات نيويورك، در ماه ژوئن 1850 به اتمام رسيد. براي كسب كمالات بعدي وي در زبانهاي سرياني قديم و جديد ـ كردي ـ و لهجههاي تركي تاتاري، تحت تاثير و نفوذ دكتر وايت، دكتر رابينسون، دكتر اسكينز، بنيادي تاسيس گرديد.6
"Under the influence of Drs. White, Robinson and skinner, a foundation Was Laid for his subsequent high attainments in the ancient and modern syriac, the Koordish and the dialacts of the tartar Turkish."
س. ري، در هيئت مبلّغان اروميه، متصدي ومسئول امور ارامنه منطقه بود. در مأموريتهاي خارج از مركز، كسي را همراه نميبرد. در سلماس بارها به وسيله دشمنان موذي در معرض آزار و اذيت قرار گرفت. آقاي ري، واعظي خستگيناپذير بود كه براي نستوريان دائمآ به سرياني جديد، و براي ارامنه اغلب اوقات به تركي وعظ و خطابه ايراد ميكرد. (مارش. ص 288)
Mr. Rhea, a most indefatigable preacher constantly to the Nestorians in modern syriac, and often in Turkish To the Armenians
او چند ماه پيش از فوت (2 سپتامبر 1865) خيلي تلاش كرد كه انجيل را به تركي ترجمه نمايد. (ص 289
معلوماتش در زبانهاي كردستان و ايران، او را آماده و مستعد كرد كه با ميل و رغبت فراوان، اقدام به ترجمه انجيل به زبان تركي تاتاري نمايد ... سخنرانيهاي او براي ارمنيان به لهجه تركي تاتاري بينهايت عفيف و كمالآور بودند. آخرين خطابه عمومي ايشان در تبريز هم، بدين لهجه بود. (مارش. ص 362)
" His knowledge of the languages of Koordistan and persia had prepared him to enter with great zest upon translating the Bible into Tartar Turkish_; and his daily recent habit was to carefully read his Greek Testament to better fit himself for the great work. His discourses to Armenians in that tartar Turkish 
were exceedingly chaste and edifying. His last public discourse was in that tongne when at Tabreez.
س. ري، سالها در كردستان وعظ و تبليغ ميكرده و به زبان كردي كرمانجي تسلط كامل داشت. كتابچهاي به نام «واژهنامه و دستور مختصر لهجه كرمانجي» تأليف كرده است. بعد از درگذشت مؤلف، خانوادهاش رساله را به مجله انجمن خاورشناسي امريكا (J.A.O.S) اهداء كردند. متن كامل رساله در سال 1872 در شماره 10 نشريه مزبور انتشار يافت. از طرف كميته انتشاراتي، مقدمه و معرفينامه كوتاهي بر آن رساله نوشته و نظر دادهاند:
زماني كه ساموئيل. ري، در ممكان بود، در اثر تماس مداوم با كردان و بذل توجه به سخنان و لهجه بومي آنان، توانست كردي كرمانجي را به خوبي ياد گيرد و به درستي و رواني صحبت كند. اگرچه او لهجه مزبور را در موعظهها و سخنرانيهاي مذهبي به كار نبرد، لهجهاي كه از آرارات تا ساوجبلاغ ـ و در شرق وان تا ناحيه بختان و خرپوت ـ مورد استفاده بوده و بزرگترين ايل و عشيره معروف كوهستان حكاري «هرتوشي»ها بدان لهجه سخن ميگويند.
س. ري، از سرياني نوين و فقهاللغه عجيب و غريب و غيرمعقول آن، اطلاعاتي كسب كرده بود. لهجهاي كه به غير از ميسيونرهاي امريكايي، به ندرت به درد ميسيون ديگري ميخورد و فايده ميبخشد.
روحاني فعال و فقيد، در ابتداي زندگاني و عنفوان جواني، در اوج فعاليت و فايده بخشي، متأسفانه عمر خود را در راه تكميل زبان شرقي تركي تاتاري به هدر داد و تباه كرد، به قصد اين كه بتواند انجيل را به لهجه مزبور برگرداند...7
گفتني است كه تا فتح شبه جزيره كريمه بدست روسها (1783 م)، در قرنهاي 17 و 18 ميلادي، عثمانيها در لشكركشيهاي خود، تاتارها را براي غارت و ايجاد وحشت به سرزمينهاي دشمن ميفرستادند و آنان را «آكينجي» ميناميدند. در ضربالمثلهاي عثماني تاتار را يغماگر و مخوف معرفي كردهاند.
«تاتار پارايا با باسين ساتار»
«ترك بيلر تاتار ندير»
درباره خدمات و فعاليتهاي مبلّغان امريكايي، در راه تروج لهجه تركي تاتاري در آذربايجان، و تامين منافع دولت روسيه، در صفحات آينده باز هم سخن خواهيم راند.
مناسب ميداند كه درباره محيط زيست و مسكن و نوع زندگي و تعليمات مذهبي ميسيونرهاي امريكايي در اروميه، از مشاهدات و نظريات جهانگردان و محققان آن دوره نيز، استفاده نماييم.
ﻫ  . ساوت گيت، مينگارد:
در خارج شهر، در ميان باغي سرسبز و بزرگ با ديوارهاي بلند و درختان تنومند، ساختمانهاي مسكوني مبلّغان امريكايي قرار دارد. ميسيونرها با سياست و خط مشي كاملا محافظهكارانه، در امور و اعمال مذهبي نستوريان، هيچ گونه تغيير و تحولي ايجاد نكردهاند. مراسم كليسايي قديم ــ روزه و پرهيز و ساير آداب مذهبي ــ آزادانه انجام ميشود. تعليمات مبلغان امريكايي، نستوريان اين منطقه را به فساد و تباهي سوق ميدهد و در آينده باعث جدايي آنان از ديگر مسيحيان خواهد شد...8
ساوت گيت به اين پيشبيني (كه 60 سال بعد به حقيقت و واقعيت پيوست) پنج صفحه مطلب و توضيح افزوده است. يك سال بعد از او، ويلبر اهام، افسر انگليسي كه مدت يك هفته در اروميه مهمان ميسيونرهاي امريكايي بوده، چنين نوشته است:
مبلّغان امريكايي، مدت سه سال است در اروميه جايگزين شدهاند. من چند روزي با آنان به خوشي گذراندم. فعاليت و تبشير آنها، به نستوريان اطراف درياچه اروميه مختص و منحصر شده است، در صورتي كه جمعيت عمده و اصلي نستوريان در منطقه حكاري كردستان سكونت دارند، كه تا كنون پاي كسي از مبلّغين بدانجا نرسيده است.
مبلّغان از هر حيث در آسايش و خوشي بسر ميبرند. منازلشان مانند كاخهاي ايراني از چندين حياط و فضا و قصر تشكيل يافته است. در جايگاه دروني، آداب و رسوم ملي خودشان را اجرا ميكنند. شبها هنگامي كه پردهها كشيده ميشد و صندليهاي گهوارهاي را به دور بخاري فرانكلين ميچيدند، من خود را در عالم خيال در بوستون و نيويورك ميپنداشتم، حتي آشپزشان هم امريكايي است. تهيه انواع كيك و نان شيرينيهاي خامهاي، مسخره و تجمل مضحك بود. همه مبلّغين از اعضاي كليساي پرسبيتري بودند و خدمات و برنامه آنان با اسكاتلنديها تفاوت نداشت. آنان بيشترين كوشش خود را صرف آموزش زبان نستوري ميكردند تا بدانها تسلط يابند.9
موريس واگنر، جهانگرد و دانشمند آلماني كه در سپتامبر 1843 در اروميه پژوهش ميكرد، مينويسد :
مرا به جايگاه ميسيون امريكايي در قريه سير (6 كيلومتري شهر) دعوت كردند، بدانجا رفتم.باغ و حياط و منازل آنان به سربازخانه شباهت داشت. ديوارهاي بلند و ستبر با چهار برج ديدهباني آن، قادر به رفع تهاجم هزار كُرد بود.
براي شرح و بسط تجمل و فريبندگيهاي مسكن و مأواي مبلّغين، اهل بيت پرهيزگار و زنان خانهدارشان، قلمي مستعد و مؤثر و نويسندهاي موشكاف ميخواهد كه بتواند از دختر پريچهر پركينز، از زيبارويان نستوري با پوشاكهاي سنتي و دلنشين، از چشمان آتشافشان ساير دلبران، از بغبغوي كفتران و تق تق داركوبها، از نغمه و نجواي نسيم كوهستان، رقص شاخكها و گلبرگها و ساير مناظر و چشماندازهاي باغ و باشگاه مبلّغين، قصيدهها گويد و چكامهها سرايد... لابد، مبلّغين امريكايي، بعد از تحمل «آن همه رنج و مشقت و آزمايشهاي سخت» در ميان ايرانيان مفسد و كردان پست ـ به وصول و حصول چنين موهبت، رضايت دارند!
م. واگنر، بعد از اين طنز و طعنه، گفتار را ادامه ميدهد:
نستوريان در مناطق كوهستاني، مردماني وحشي و غارتگر و شجاع هستند، ولي در دشت اروميه آنان كشاورزان و همسايگان خو گرفته و ترسويي هستند كه به تدريج آداب و رفتار ايرانيان را تقليد ميكنند.
اگر ميسيونرهاي امريكايي در اروميه، از صميم قلب مورد استقبال نستوريان قرار گرفتند، از اين نظر بوده كه آنان تصور ميكردند: خارجيان در برابر ستمگريهاي فرمانروايان ايراني، سد محكم و پناهگاهي خواهند بود و پيغام و دادخواهي آنان را در تبريز و تهران به مراكز حكومت خواهند رسانيد. اگر حمايت ممكن نشد، لااقل شفيع آنان خواهند بود. ولي مبلّغين مذكور، طلاهاي رايگان را مثل رگبار باران، به عنوان كمك بلاعوض و انعام هفتگي، در بين نستوريان پخش كردند. آنان هيچگونه دخالت و دلالت در امور مذهبي، آداب و رسوم، تهذيب باطني و ارشاد فرهنگي نستوريان ندارند ...
مبلّغين امريكايي، فقط با جلب رضايت كشيشان و مقامات روحاني، آزادي عمل پيدا كردهاند. علت اين امر را عده كمي از روحانيون نستوري ميدانند و مردم از چگونگي آن اصلا خبر ندارند.
ميسيونرها به هيچ وجه نميتوانند لاف بشر دوستي، اصلاح ديني و فرهنگي بزنند و ادعاي پاكدامني بكنند. آنان فقط به جوانان نسل حاضر توجه دارند. هر اسقف ماهيانه 300 پياستر عثماني جيره و مقرري از امريكاييها دريافت ميدارد. كشيشان كليسا نيز از 150 تا 200 پياستر در ماه مقرري دارند.
امريكاييها، با اين پرداختهاي قمارگونه و رشوههاي كلان، از مقامات روحاني مجوز دريافت كردهاند كه در قراء و قصبات براي نستوريان به دلخواه موعظه نمايند. مدرسه باز كنند و زبان و آداب مخصوص خودشان را به جوانان نستوري تحميل و تبليغ نمايند. حتي شاگردان مدارس از دريافت كمك مالي محروم نميماندند، هرگاه بذل و بخشش ميسيون قطع ميشد، مدارس به حال توقف و تعطيل در ميآمد.
ميسيون امريكايي در اروميه، ساليانه پنجاه هزار دلار هزينه دارد. پايگاه تركيه سه برابر اين مبلغ ولخرجي ميكند، در مقابل اين همه هزينههاي گزاف، آيا به غير از تغيير مذهب چند جهود به آيين مسيحيت، نتيجه و نفع ديگري هم داشتهاند؟
واگنر، چندين صفحه بدين موضوع اختصاص داده و مطالب متنوع نگاشته است. از جمله از بناي استحكامات در محل سوقالجيشي كردستان، و ساير كارهاي ماجراجويانه و سياسي دكتر گرانت در جولامرك ياد ميكند كه منجر به حمله كردها در سال 1843 بدان جاي و قتل 11000 نستوري و ويراني دهها دهكده آباد شد.
او مينويسد:
ميسيونرهاي امريكايي در آغاز، از جانب مسيحيان هم چنين مسلمانان محل و اشخاص عفيف و پاكدامن مورد توجه و اقبال قرار گرفتند. ولي تنها اشخاص غريب و غيرمعمول، پرحرف، نوعي ابلهان پرهيزكار و هنرمندان ولگرد، (آنان كه خانه و كاشانه را رها كرده به سير و سفر در خشكي و دريا ميپردازند)به تبليغات امريكاييان اعتنا و اعتماد كردند.
البته اين مسئله زمان ميطلبد تا اهالي محل دريابند كه كوششهاي مبلّغان، مطلوب و مطابق با مقاصد ارشادي نبوده است.
مثلا، نخست عدهاي از كشيشان مسيحي با سوءظن و پشيماني، پس نشستند. ايرانيان و تركها نيز متقاعد و مجاب شدند كه بيگانگان تنها مقاصد سياسي خود را در زير پوشش دين و مذهب پنهان ميدارند، و مبلّغين حاضر، مأموران مخفي و سياسي و گماشتگان پنهاني انگلستان هستند.10

سه سال بعد از دكتر واگنر، هنري لايارد و رسام هرمز، در تابستان 1847 حفريات باستانشناسي نينوا را تعطيل كرده به مدت 7 هفته در كردستان هكاري به بررسيهاي علمي همه جانبه پرداختند. لايارد از موصل تا وان، قراء و قصبات نوار مرزي ايران و تركيه را پيموده، در مراجعت، از وسطان به جولامرك رفته و در كوچانس، مارشيمون را ملاقات كرده و چنين نگاشته است:
من مارشيمون را نخستين بار يك روز قبل از فرار به ايران، در موصل ديدم. در آن وقت خيلي پير و پريشان به نظر ميآمد. به اقامتگاه وي در كوچانس رفتيم. منزلش خيلي ساده وعاري از وسايل آلات بود. يك شب در كنار خانه ايشان چادر زديم و خيلي با هم صحبت كرديم. او بيش از مصائب خود، از بدبختي و پريشاني ملت نستوري و ويراني دهات و نابودي مردم ميناليد و رنج ميبرد. از سخنان او دريافتم كه بيش از كردها و تركها، از ميسيونرهاي امريكايي دل خون بود و سخت از آنها نكوهش ميكرد.11
لايارد از كوچانس راهي عماديه شده واز دهكده نارا، آخرين آبادي نستورينشين، خاطرهها نوشته است:
... خيلي مشكل بود كه من تشخيص دهم، كشيش دهكده، از تركها بيشتر ميترسيد يا از ميسيونرهاي آمريكايي. او اظهار ميداشت: تركها اموال دنيوي ما را غارت ميكنند، ميسيون امريكايي اقتدار معنوي و اختيار روحاني ما را تهديد ميكنند. (لايارد 434)
اين نوشتهها، و خردهگيريها، روشنگر اين مطلب است كه ، عنوان تبشير و تبليغ براي پانزده هزار نستوريان حومه اروميه بهانه و ظاهرسازي بوده و هيچگونه جنبه ارشادي و اصلاحي نداشته است، و هفتاد هزار نفر نستوريان كردستان حكاري، از تعليمات ميسيونرهاي امريكايي منزجر و متنفر بودند. بدين جهت، هر محقق و جهانگرد ژرفنگري، بدعتهاي آنان را نكوهيده و خارج از آيين و رسوم ميدانست.
دكتر پولاك، در سفرنامه خود آورده است:
از پيروزي تلاشهاي فرهنگي و تمدني هيأتها در اروميه و سلماس هرگز آثاري نديدهام. به نظر ميآيد كه اينها به اشاعه تعاليم ديني و مختصري اطلاع از زبانهاي فرانسوي و انگليسي اكتفا كرده باشند. (ص 220)

يكي از مقاصد مهم و مكنون مبلّغان امريكايي، به دستور دولت روسيه، نگارش و نشر، و ترويج زبان تركي و همآهنگ ساختن فرهنگ آذربايجان با برنامههاي اجرا شده در قفقاز (بعد از پيمانهاي گلستان و تركمانچاي) بوده است. كوششهاي مبلّغين مزبور، راههاي وصول به مقاصد روس و انگليس را، درباره تقسيم ايران به مناطق نفوذ، هموار ميكرده است. و در پايان  قرن نوزدهم ميسيونرهاي امريكايي نستوريان دست پرورده حومه اروميه را، چگونه دست بسته به دولت روسيه تسليم كردند.
نويسندگان قرن حاضر، تأسيس مدارس شهري و آموزشگاههاي روستايي، مداواي طبي بيماران را از فعاليتهاي مهم و اقدامات چشمگير ميسيونرهاي امريكايي قلمداد كردهاند.
اينك نتايج كار سيساله آنان را بررسي ميكنيم:
جان. الدر، مينويسد:
آموزشگاه اروميه در سير، روز 18 ژانويه 1836، با 7 نفر دانشآموز افتتاح شد. از شاگردان شهريه نميگرفتند. مخارج تحصيل و زندگي آنها را نيز آموزشگاه ميپرداخت. در سال 40ـ1839 پنجاه و پنج نفر در آن نامنويسي كردند و تا چند سال بعد، عده آنها به ندرت از اين حد تجاوز ميكرد. تا سال 1865 ميلادي، 99 نفر شاگرد ازاين آموزشگاه فارغالتحصيل شدند. اكثر شاگردان پس از پايان تحصيل، خدمات مسيحي را شغل رسمي و دائمي خود قرار دادند. از 122 شاگردي كه در مدت 34 سال اول ( تا سال 1870) از مدرسه بيرون آمدند، هشتاد نفر تمام اوقات خود را وقف خدمت به مسيح ساختند.12
ج. الدر، مدارس روستايي را هم معرفي ميكند:
علاوه بر مدارسي كه توسط ميسيونرهاي امريكايي در اروميه تأسيس شده بود، ميسيونرها در اطراف شهر نيز آموزشگاههاي روستايي تأسيس نمودند. در سال 1839 در دوازده دهكده، و در سال بعد در هفتاد دهكده ديگر، آموزشگاههاي روستايي تأسيس شد. پيشرفت و موفقيت اين مؤسسات و توسعه دامنه نفوذ آنها، پاتريارخ نستوري را تحريك نمود كه با وجود مدارس مزبور مخالفت نموده براي تعطيل آنها اقدام كند.
اوامر او در بعضي نقاط اجرا شد ولي در برخي نواحي عقيم و بلااثر ماند. از جمله بزرگان ناحيه «گوگ تپه» و كاهن «چهار بخش» با شهامت آميخته به احترام در برابر تشبثات پاتريارخ مقاومت  نموده و از تعطيل مدارس خود جلوگيري نمودند. ولي بر اثر اين پيش آمد عده مدارس و شاگردان آنها به حد محسوسي كاهش يافت. در سال 1861 ميسيون امريكايي تصميم گرفت از حيث اداري و مالي به اين آموزشگاهها استقلال دهد. اين واقعه نيز باعث شد موقتآ از تعداد مدارس مزبور كاسته شود. (ج. الدر، ص 24)
اين آمار و اطلاعات، بيان ميدارند كه: آموزشگاههاي مهم و مركزي ميسيونها، با استادان آزموده و امكانات وسيع و چاپخانه و كتابخانه وغيره، هر ساله 4 نفر فارغالتحصيل داشته، كه سه نفر از آنان دستيار كشيش، نوكر كليسا و مسيح شدهاند. ساليانه تنها يك نفر تحصيل كرده و خادم فرهنگ و اجتماع به نستوريان حومه اروميه افزون و ارمغان شده است. در واقع محصول عمده آموزشگاهها، كشيش و وردست ميسيونرها بوده است.
شاگردان مدارس روستايي را، جوانان تنبل و بيكار دهات تشكيل ميداد كه به خاطر خورد و خوراك مجاني و يا دريافت مقرري هفتگي، در كلاسها حاضر ميشدند. كلاسهايي كه تعليمات آن مورد اعتراض مقامات روحاني بوده و شاگردانش روز بروز كاهش مييافت.
موريس. واگنر، مينويسد:
روستاييان در فرستادن فرزندانشان به آموزشگاه ميسيونرها، معاملات نقدي و قماري را ادامه ميدهند. هر شاگردي در هفته يك صاحبقران (سكه فتحعلي شاه قاجار ضرب 1242 هجري قمري) رشوه دريافت ميكند. هرگاه مقرري هفتگي را قطع كنند، مدارس هم تعطيل ميشوند. (واگنر ـ ج 3 ، ص 257)
از مطالعه اين گزارشها در مييابيم كه ميسيونرهاي امريكايي در مقابل هزينههاي هنگفت و تجهيزات كامل و تبليغات وسيع، از فعاليتهاي سي و پنج ساله فرهنگي و مذهبيشان، نتيجهناقص و نفعناچيز به دست آورده و در بين مسلمانان نيز نفوذي پيدا نكرده بودند. آنچه ميسيونرها را اميدوار و ثابت قدم ميداشته، هدفهاي پنهاني آنان بوده است.
اما آنان همراه  با برنامههاي مذهبي و تأسيس آموزشگاهها، از يك پايگاه مهم و وسيله مؤثر اجتماعي ، استفاده ارتباطي نموده، و بدان وسيله، بيشتر از هر عامل ديگري ميتوانستند در بين عامه مردم نفوذ و رسوخ نموده، و هر زباني را كه برگزينند آن را رواج دهند، وسيله تماس و تفاهم قرار دهند. اين عامل مهم و وسيله نافذ «پزشك و دارو» بوده كه ميسيونرها از روز ورود به سرزمين اروميه، آن را به كار بسته و به نحو شايستهاي مورد استفاده قرار دادند.
جيمز، باست، گزارش ميدهد:
در اروميه، افزون بر اينكه هزينههاي آموزش جوانان به عهده مبلغان بود، مردم بومي را پزشكان معاينه ميكردند و داروي رايگان ميدادند ...13
جان. ويشارد، درباره اهميت «پزشك و دارو» نوشته است:
دكتر گرانت از پاييز 1835م، عرضه خدمات پزشكي را براي عموم مردم آغاز كرد ... از آن تاريخ به بعد، معلمين و اطباء امريكايي نه تنها براي مردم اروميه، بلكه در مورد بسياري از شهرهاي شمالي ايران خدماتي انجام دادهاند... مسئله دارو اهميتي حياتي دارد، چون هيچ امر ديگري چون دارو با خانه و افراد خانواده ارتباط پيدا نميكند. و مسلم است آنچه در خانواده مقبول باشد، انعكاس و مقبوليت در جامعه و بعد در ملت خواهد داشت.14
جان. الدر، درباره فعاليتهاي پزشكي ميسيونرها، مرقوم ميدارند:
دكتر گرانت از بدو ورود به اروميه مشغول انجام وظايف خود شد، هر روز عده كثيري از بيماران به او رجوع ميكردند. به طوري كه خودش مينويسد، شهرت وي به سرعت در اكناف اروميه انتشار يافت، مردم دكتر گرانت و همراهان وي را، وسيله بركت براي عموم دانسته از حضور آنها در ميان خويش مسرور بودند. عده بيماراني كه براي معالجه به او رجوع ميكردند به حدي بود كه وي مجال نداشت به همه آنها رسيدگي كند. با اين كه ميسيون امريكايي در آن وقت مأموريت داشت فقط در ميان نستوريان ايران خدمت كند، دكتر گرانت علم و هنر خود را وقف خدمت به عموم ساخت ... در مواقعي كه در شهر حضور داشت اقلا روزي 45 بيمار را در مطب خود يا خانههاي آنها معاينه و معالجه ميكرد. بعد از مرگ گرانت در سال 1844، خدمات برنامههاي وي را دكتر وايت دنبال كرد.15
در گزارشهاي دكتر كاگران آمده است كه، او در خلال چهار ماه 1600 نفر بيمار را معاينه و معالجه كرده است.16
ابراهم، ويليامز جكسن، در سفرنامهاش نوشته است:
هفتاد سال است كه اعضاي هيئت امريكايي از روي شوق و اخلاص به تعليم و تبليغ و دستگيري از بينوايان و پرستاري از بيماران پرداختهاند. زيرا ايجاد درمانگاه و دادن داروي رايگان يكي از رشتههاي مهم فعاليت هيئت است.17

جان. ويلسون نيز مينويسد:
براي ميسيونهايي كه به ايران اعزام ميشوند. داشتن پزشك و فعاليتهاي پزشكي تأكيد مخصوص شده است. زيرا، پزشكان مناسبات نزديك با مردم دارند.18
در سفرنامه يكي از جهانگردان سياستپيشه هم آمده است:
ميسيون امريكاييهاي همدان درون باغي بزرگ قرار دارد و داراي يك بيمارستان سي تخت خوابه، يك اطاق جراحي و يك داروخانه است. اهالي مشرق زمين به خصوص ايرانيان، براي كشوري كه در ميهنشان بيمارستان تأسيس ميكند احترام بسيار قائل ميشوند. امريكاييها و انگليسيها، همواره از اين مؤسسات خيريه براي گسترش نفوذ و افزايش اعتبار مادي و معنوي خود در مشرق زمين، سود بردهاند.19
تمام اعضاي هيئت مبلّغين امريكايي به ويژه پزشكان و حتي افراد خانوادهشان، يگانه زبان شرقي كه ميدانستند سرياني نوين و تركي بوده، و هرگونه تفهيم و تفاهم آنان با مسلمانان و ارامنه آذربايجان، حتي همدان هم، به لهجه تركي انجام ميگرفت.
نياز مبرم مردم به پزشك و دارو، آنان را ناگزير ميساخت كه در مواقع لزوم به مراكز ميسيونري مراجعه كرده، به زبان مأنوس آنان (تركي) سخن گويند و رفع نياز نمايند.
ذكر اين نكته ضروري است كه عباس ميرزا تا زنده بود، به مبلّغان مسيحي در آذربايجان اجازه فعاليت نميداد و فاندر را جاسوس روس ميدانست. بعد از فوت وي، به تدريج و تك تك ميسيونرهاي بازل از قراباغ (شوشي)، و چند ماه بعد پركينز از استانبول وارد تبريز شدند و نخستين جلسه مشترك آنان 10 روز پيش از مرگ فتحعلي شاه در 13 اكتبر 1834 در مركز آذربايجان افتتاح يافت. اين جلسه زماني تشكيل ميشد كه دولتين روس و انگليس توافق پنهاني 1834 را طرح و تصويب نموده، جاسوس معروف و ماهر انگلستان، جيمز بيلي فريزر نيز در تبريز مأموريت محوله را آغاز كرده بود. ميسيونرهاي بازل، پيشتازان ميسيونرهاي امريكايي بودند.
بعد از مرگ فتحعلي شاه، هرگاه محمد شاه و حاجي ميرزا آقاسي، در آغاز، به واسطه گرفتاريهاي جلوس و ترتيب امور سلطنت، از توافق پنهاني روس و انگليس و از ماهيت ميسيونرها بيخبر ميبودند، بعد از يكي دو سال، دريافتند كه مبلّغين مذكور گماشتگان پنهاني دولت روس هستند و هدفهاي سياسي دارند. براي مقابله با گسترش نفوذ آنها، لازاريستهاي فرانسوي را به گرمي استقبال كرده، فرمان آزادي مسيحيان كاتوليك در ايران را به تاريخ صفر 1256ﻫ . ق (آوريل 1840) صادر كردند. اين فرمان با مخالفت شديد ميسيونرهاي امريكايي و تحريك عوامالناس پروتستان روبرو گرديد. كشيشان نستوري در تهران شكايت و اعتراض كردند. ولي دولت به دسايس آنها ترتيب اثر نداد.
جهانگير قائممقامي، در تحقيق جامع خود آورده است:
... پروتستانها دست به دامن سفير روسيه زدند و او كه از آغاز با نفوذ فرانسويان موافق نبود، دست پروتستانها را به گرمي فشرد و از دولت ايران جدآ خواستار شد كه كشيشان لازاري را از ايران اخراج نمايند. ولي، دولت ايران با درخواست روسها موافقت نكرد و در برابر اصرار و پافشاري آنها مقاومت نمود. اين است كه ميبينيم غفلتآ ارمنيهاي رضائيه و سلماس به خليفه بزرگ خود در اچميازين، از كاتوليكها شكايت ميكنند و وزيرمختار روسيه نيز اين موضوع را بهانه كرده يادداشت سختي به دولت ايران تسليم و در آن خاطر نشان نمود كه چنانكه دولت ايران با اخراج كشيشان فرانسوي موافقت نكند، دولت روسيه خود رأسآ به اين كار مبادرت خواهد كرد. بنابراين، از مقاومت دولت ايران ديگر فايدهيي مترتب نميبود، و به ناچار فرمان ديگري مبني بر اخراج لازاريها صادر گرديد. (ذيحجه 1257ﻫ . ق ـ ژانويه 1842) و متن فرمان اخراج لازاريها به اصرار و تهديد وزيرمختار روسيه، منتشر شد.
با آمدن كنت دو سارتيژ سفير دولت فرانسه به ايران، تلاشهاي سياسي و برخوردهاي تند و مخاطره آميز درباره لازاريها، كار را بجايي رساند كه حاجي ميرزا آقاسي در جماديالثاني 1262، ژوئن 1846، ميرزا جعفرخان مشيرالدوله را به پطرزبورگ فرستاد و از پرنس دالگورگي شكايت كرد. از پطرزبورگ به سفير روسيه دستور رسيد كه در رفتار خود متانت بيشتري را رعايت نمايد و در مورد لازاريها ايجاد مشكلات نكند. از اين تاريخ به بعد، لازاريها آزادي عمل پيدا كرده در آذربايجان به فعاليت پرداختند و در زمان اميركبير هم از حمايت دولت ايران برخوردار بودند ...» (20)
در زمان ناصرالدين شاه، بعد از اميركبير، به واسطه نفوذ كامل انگليسيها در دربار و دستگاه دولت، ميسيونرهاي امريكايي (خدمتگزار روس) اقتدار اوليه را نداشتند و برنامههاي معمولي را در اروميه انجام ميدادند.
سفر دوم ناصرالدين شاه به اروپا در سال 1878 (1295ﻫ . ق) به پيشنهاد سپهسالار وزير امور خارجه و ديدار شاه از پطرزبورگ، جوّ و جهت سياسي را تغيير داد و به افزايش نفوذ دولت روسيه انجاميد و تا سال 1888 دوام يافت. در خلال اين مدت، ميسيونرهاي امريكايي فعاليتهاي تازهاي آغاز كرده و امتيازاتي به دست آوردند.
 
پينوشتها
1. Waterfild, Robin. Christians in Persia. London, 1973, p. 105.
2. Joseph.john. The Nestorians and their Muslim neighbors, Princeton, 1961, p. 18 , 73.
3. Southgate, Horatio. Narrative of a Tour through Armenia, Persia, and Mesopotamia. London, 1840, p. 300, 305.
4. الدر، جان. تاريخ ميسيون امريكايي در ايران. ترجمه سهيل آذري. تهران، انتشارات نورجهان، 1333، ص 12.
5. Grant, Asahel. The Nestorians. New York, 1845, p. 96.
6. Marsh Dwight, Whitney. The Tennesseean in Persia and Koordistan. Philadelphia, 1869, p. 23.
7. "Brief grammar and ...". J.A.O.S. Vol X, 1872, pp. 118-155.
8. Southgate, H. Op. Cit., Vol. 1, p. 301-294.
9. Wilbraham, R. Traveld in the Trans - Coucasian Provinces of Russia. London, 1939, pp._370-_372.
10. Wagner, Moritz. Travels in persia, Georgia and Koordistan. London, 1856, Vol. 3. pp. 236-238 pp. 255-259.
11. Layard, Henry. Nineveh and Balbylon. London, 1853, p. 247.
12. الدر، جان. مأخذ پيشين. ص 11 و12.
13. Bassett, James. Persia the land of the imams. London, 1887, p. 54.
14. ويشارد، جان. بيست سال در ايران. ترجمه علي پيرنيا. تهران، انتشارات نوين، 1363، ص ،225 226.
15. الدر، جان. پيشين. ص 23 و 24.
16. Speer, Robert. The Foreign Doctor. New York, 1911, p. 59.
17. جكسن. ابراهم و «ويليامز». سفرنامه جكسن. ترجمه منوچهر اميري، فريدون بدرهاي. تهران، انتشارات خورازمي، 1352، ص 124.
18. Wilson, S.Y. Persian life and Customs. New York, 1896, p. 310.
19. گروته، هوگو. سفرنامه گروته. ترجمه مجيد جليلوند. تهران، شركت نشر مركز، 1369، ص 190.
20. قائممقامي، جهانگير. «مساله لازاريها در ايران». مجله بررسيهاي تاريخي، شماره 6، سال ششم، 1350، صص 225 ـ 275.