بحرين چگونه از خاك ايران جدا شد؟

برگرفته از کتاب خلیج فارس و مسائل آن،انتشارات سمت. تا اينكه شاپور دوم پادشاه ساساني ( ملقب به شاپور بزرگ و ذوالكتاف ،‌309-337 م) با قواي كامل و كشتيهاي متعدد جنگي به بحرين لشكركشي كرد و شورشيها را با شدت عمل سركوب كرد. به نحوي كه تا زمان سقوط دولت ساساني به دست اعراب ( 651م.)‌ آرامش كاملي در آنجا برقرار بود. عربها بعد از اسلام تشكيلات اداري سرزمينهاي فتح شده را تغيير نمي‌دادند؛‌ زيرا تشكيلات اداري كه جانشين آن كنند نداشتند به جاي آن،‌ از مرد م آن سرزمينها كه آنها داراي تمدن و فرهنگي درخشان و بعضا بالاتر از تمدن اعراب بودند براي ايجاد و اداره تشكيلات اداري – اسلامي استفاده مي‌نمودند و اين روش به آنان كمك شاياني مي‌كرد. بحرين از آغاز تشكيل امپراتوري اسلامي و بويژه در عصر بني اميه ،‌از مركزيتي ويژه در حركتهاي سياسي و برخوردهاي عقيدتي در منطقه خليج فارس برخوردار شد. در سال 72 ه. ق (‌691 م . ) گروهي از خوارج به رهبري "‌ ابوفدك "‌ قيام بزرگي عليه حكومت اموي بر پا كردند و بحرين را از تابعيت خلفاي اموي خارج ساختند فردي به نام "‌ مسعود بن ابي زينب عبدي "‌ در سال 105 ق . با اخراج والي اموي حدود بيست سال بر اين مجمع الجزاير حكومت مستقل داست. در سال 151 والي بحرين ضد حكومت خلفا قيام كرد. حدود صد سال بعد قيام بردگان و سياهپوستان منطقه به رهبري فردي ملقب به "‌ صاحب الزنج "‌ تمامي خليج فارس را تحت تأثير قرار داد. به دنبال آن گروهي ديگر به رهبري فردي ايراني به نام " ابوسعيد بهرام جنابي "‌ (‌يا گناوه‌)‌ عليه حكومت خلفا قيام كردند و يك جنبش آزاديخواهي را در منطقه گستراندند اين جنبش كه قيام ابوسعيدي يا قرمطي ( ابوسعيد از پيروان حمدان قرمطي بود )‌نام گرفت،‌ از سواحل ايرن آغاز شد و ابوسعيد با رفتن به بحرين آنجا را كانون مناسبي براي تحرك يافت . پس از حمله اعراب به ايران و اشغال اين كشور ،‌ بحرين كماكان جزء ايران اسلامي باقي ماند.و تا قبل از قدرت رسيدن سلسله صفويه - كه پس از مدتهاي طولاني ايران مجددا داراي يك حكومت واحد و متمركز شد- سرزمين ايران شاهد حكومتهاي غير متمركز و محلي متعددي بود كه همواره در رقابت قدرت و جنگ و نزاع با يكديگر بودند ،‌ بويژه اينكه ،‌حمله وحشيانه و گسترده مغولها به ايران نيز (‌در سال 1220 م. )‌همه چيز را بكلي دگرگون و آشفته ساخت ؛ ولي بايد اشاره كرد كه بحرين همواره قسمتي از حكومتهاي متشكل محلي در بخشهاي جنوبي ايران محسوب مي‌شد. تا اينكه در اوايل قرن شانزده ميلادي با هجوم استعمار پرتغال به منطقه اقيانوس هند و خليج فارس (‌در سال 1506) ،‌ بسياري از نقاط استراتژيك منطقه و از جمله جزيره هرمز و مجمع‌الجزاير بحرين نيز (‌ در سال 1521) به تصرف و اشغال آنها در آمد. پس از گذشت حدود يك قرن از اشغال پرتغاليها،‌ شاه‌عباس در سال 1602 با لشكركشي به بحرين آنجا را از تصرف اشغالگران خارجي آزاد كرد و مجددا به ايران ملحق شد . پس از آن ،‌مجمع الجزاير بحرين مدت 180 سال در اختيار و تحت نظر كامل حكومت ايران بود. سپس ،‌ در سال 1783 (‌يا 1782 ) " شيخ احمد بن خليفه "‌ از قبيله "‌بني عتبه "‌ و از خاندان "‌خليفه "‌ كه از منطقه نجد در مركز عربستان به كويت مهاجرت كرده بود )‌ به اين سرزمين حمله و پس از شكست سربازان ايراني بر آن استيلا يافت . از آن پس،‌ حكومت بحرين با حمايت همه جانبه سياسي – استعماري انگلستان در اختيار اعضاي خاندان "‌ خليفه "‌ ( آل خليفه )‌ قرار گرفت. بايد به اين نكته مهم اشاره كرد كه وضعيت و ثبات حكومتها در ايران همواره مستقيما در اوضاع سياسي و سرنوشت بحرين نيز تأثير گذار بوده است،‌ چنانكه مثلا پس از فوت شاه عباس اول – پادشاه قدرتمند صفوي - ،‌ و ضعف جانشينان او ، راهزنان دريايي عرب تبار مستقر در بحرين نيز شروع به دست‌اندزي به خليج فارس و مناطق اطراف آن كردند و در واقع تا مدتي اثري از حاكميت ايران بر بحرين باقي نماند. در خلال اين مدت نيز استعمار كهنه و قدرتمند انليس در رقابت با قدرتهاي استعماري ديگر در منطقه،‌ و نيز در راستاي سوء استفاده از اوضاع آشفته و نابسمان منطقه و ضعف قدرتهاي همجور آن ،‌ شيوخ عرب خليج فارس را در كنترل و اراده خود در آورد و بالاخره در سال 1820 پس از قلع و قمع دزدان دريايي و برده فروشان ،‌ قرادادها تحت الحمايگي را با رهبران شيخ نشينهاي خليج فارس و از جمله بحرين به امضا رساند ( ر. ك . : بخش استعمار انگلستان ). شيخ سلمان بن احمد ( شيخ بحرين )‌ در ژانيه 1820 "‌قرارداد صلح عموي "‌ يا "‌ قرارداد اساسي " ( و در واقع همان قرارداد انقياد و تحت الحمايگي )‌را با انگلستان امضا كرد،‌ او به علت استحكام قدرت و سلطه اش بر بحرين ، ‌خود را تحت الحمايه انگليس اعلام كرد و پرچم آن كشور را بر فراز مقر دارالحكومه خود برافراشت!‌ بدين ترتيب ،‌از اين زمان به بعد تا مدت 150 سال ،‌بحرين زير نفوذ و سلطه انگلستان قبل گرفت و طبعا حكومت ايران را با يك مشكل جدي سياسي و ارضي روبرو كرد. قابل تذكر است كه "‌ محمد بن خليفه "‌ حاكم وقت بحرين و نوه سلمان بن احمد با وجود اينكه در سال 1861 پيماني را با كمپاني هند شرقي انگليس درباره منع اقدامات جنگي ‌دزدي دريايي و تجارت برده در خليج فارس امضا كرده بود،‌ زير بار نفوذ انگليس نمي‌رفت . به همين علت نيروي دريايي انگليس در سال 1867 شهر منامه (‌پايتخت فعلي بحرين ) را گلوله باران كرد؛‌ ولي " عيسي بن علي "‌ جانشين وي در سل 1868 طي انعقاد عهدنامه‌اي ، ‌رسما به تحت الحمايي انگليس گردن نهاد. پيرو آن ،‌ دولت ايران (‌در زمان سلطنت ناصرالدين شاه)‌ طي يادداشتي به سفارت انگلستان در تهران به اين اقدام دولت مذكور اعتراض كرد. دولت انگلستان در پاسخ اين يادداشت ،‌اعلام كرد كه هدف از امضاي پيمان ياد شده ،‌برقراري نظم و امنيت در خليج فارس بوده است و اگر دولت ايرن خود چنين مسئوليتي را برعهده گيرد، دولت انگليس از آن استقبال خواهد كرد! در اين پاسخ تصريح شده بود كه اگر از شيخ بحرين حركتي سر بزند كه مستلزم اقدامات جديدي از طرف دولت انگليس باشد ،‌دولت ايران در جريان قرار خواهد گرفت!‌ پس از آن نيز مجددا شيخ بحرين در سالهاي 1880 و 1892 قراردادهاي تحت‌الحمايگي ديگري را (‌مشابه قراردادهاي تحت الحمايگي با ساير شيخ نشينها)‌ با انگلستان به امضا رساند. دولت ايران در مدت يك و نيم قرن حاد شدن مسأله بحرين (‌1820 -1970 )‌و دخالت و سلطه انگلستان بر آن جزيره،‌ هيچگاه جدايي بحرين از خاك ايران را نپذيرفت ولي در عين حال قدرت انجام عمل حادي عليه انگليس را نيز نداشت. گفتني است در داخل بحرين جدا از شيوخ آن كه عمدتا وابسته و زير نفوذ شديد انگلستان بودند،‌ از اوايل قرن بيستم به بعد بعضا جنبشهاي مخالف سسياستهاي انگلستان مشاهده مي‌شد؛ مثلا در سال 1911 جمعي از بازرگانان و ملي گرايان بحرين خواستار محدود شدن نفوذ انگلستان و ايجاد كميته داوري براي حل اختلافات فيمابين به خاطر صيد مرواريد شدند؛‌ ولي رهبران اين گروه به وسيله مقامات انگليسي مقيم بحرين دستگير و به هندوستان تبعيد گرديدند. ضمنا پيرو چالش قدرت دولتهاي عثماني و انگليس بر سر حاكميت بر بحرين ،‌پيمان شناسايي استقلال بحرين در سال 1913 به وسيله دولتهاي مذكور به امضا رسيد كه با بروز جنگ جهاني اول ناكام ماند! قدرت و نفوذ انگلستان در سال 1923 با خلع شيخ عيسي از حكومت بحرين افزايش يافت و به ويژه با انتصاب "‌ چارلز بلگريو ‌" ‌ به عنوان مشاور انگليسي حاكم جديد، و چندي بعد با انتقال پايگاه دريايي انگليس از بندر باسعيدو (‌در غرب جزيره قشم ) به بحرين و انتقال مقر نماينده سياسي انگليس در خليج فارس از بوشهر به بحرين،‌ اين قدرت و نفوذ وسيعتر و با ثبات تر شد. مقارن اين تحولات و پس از انتقال سلطنت از سلسله قاجار به پهلوي ،‌ ايران خواستار اعاده حق حاكميت خود بر اين سرزمين شد. در مقابل ،‌ حكومت بحرين نيز با مشورت و خط دهي مشاوران و كارگزاران انگليسي مقيم بحرين بر آن شد تا ساختار جمعيتي و مذهبي اين شيخ نشين كوچك را حتي الامكان با اكثريت دادن به عربها سني مذهب از كشورهاي عربي به بحرين تشويق شد و هزاران تن فلسطيني و اعراب ديگر از كشورهاي مختلف عرب به بحرين هجوم آوردند. يكي از ويژگيهاي مهم بحرين عبارت از تركيب جمعيتي (‌نژادي )‌ و مذهبي آن است. با توجه به پيشينه تاريخي بحرين و وابستگي آن به ايران ،‌تعداد زيادي از ساكنان آن ايراني تبار هستند كه در بخشهاي گوناگون كشور مشغول به كار هستند. چنانكه با وجود تغيير و تحولات گسترده در اين امر در خلال دهه‌هاي گذشته ، حتي بر اساس منابع آماري كشور انگلستان 20 درصد بافت نژادي آن را در پايان دهه 1980 ايرانيان تشكيل مي‌دادند! ضمنا حدود 60-70 درصد مسلمانان بحرين را شيعيان و تنها 30- 40 درصد آنان را سنيان تشكيل مي‌دهند . در حالي كه با وجود اكثريت شيعيان ،‌قدرت سياسي در دست مذهبان است و اين امر يكي از نقا ضعف امنيت ملي آن كشور است . همين امر گاه به گاه مشكلاتي سياسي بر بحرين به وجود آورده است،‌ چنانكه مثلا در سال 1953 شيعيان بحرين كه از افزايش سريع مهاجرت كارگران عرب سني مذهب و تغيير مصنوعي ساختار جمعيتي نگران و ناراضي بودند ،‌ شورش كردند . لذا برخورد بين گروههاي شيعه و سني بحرين توسعه يافت و پس از چندي رهبران گروهها با تشكيل ‌" كميته وحدت ملي "‌ ( لجنه الاتحاد الوطني ) به يك آرامش نسبي رسيدند. در دورن سلطنت محمدرضا شاه ،‌ حداقل در دو برهه زماني مسأله مالكيت و حاكميت ايران بر بحرين به صورت حادتر مطرح شد . در اسفند 1329 در لايحه مربوط به ملي كردن صنعت نفت ايران كه براي تصويب به مجلس شوراي ملي ارائه شد،‌ "‌ شركت نفت بحرين "‌ نيز در طرح ملي شدن قرار داشت ؛‌ چرا كه مجمع الجزاير بحرين بخشي از سرزمين ايران را تشكيل مي‌داد بار دوم در آبان ماه 1336 هيأت وزيران با حضور شخص شاه لايحه‌ اي را براي تقديم به مجلس آماده كردند كه به وضوح نشان دهنده حق و ادعاي مالكيت ايران به بحرين بود. در اين لايحه كشور از نظر اداره سياسي به چهارده استان تقسيم مي‌شد كه بحرين استان چهاردهم را تشكيل مي‌داد. بدين ترتيب ،‌ از ديدگاه ايران ،‌منطقه بحرين از استان فارس جدا مي‌شد و خود استان مستقلي را تشكيل مي‌داد. اين اقدام ايران مورد اعتراض مطبوعات و دولت انگلستان و نيز نارضايتي اعراب قرار گرفت. عليقلي اردلان وزير امور خارجه وقت ايران در سخنراني خود در مجلس شوراي ملي در پاسخ به اظهارات مقامات انگليسي در مجلس عوام آن كشور ، اظهار داشت كه حق حاكميت ايران بر بحرين از اواخر قرن هجدهم به بعد تنها بر مبناي ادعاي محض نبوده است ،‌بلكه "‌ در واقع و بنا به دلايل و شواهد عيني ،‌ ايران بر بحرين حكومت مي‌رانده است و شيوخ [ بحرين ]‌ نيز هر زمان كه آزاد بوده‌اند و حكومت مركزي [ ايران ]‌ نيز قدرتمند بوده است،‌ خودشان را خراجگزار و تابع حكومت ايران دانسته‌اند " ؛‌ ولي در پاسخ به اعتراض اعراب اعلام كرد، "‌ برادران عرب ما بايد بدانند كه بحرين جزئي از پيكر ماست و مسأله بحرين از جمله منافع حياتي ايران به شمار مي‌آيد" . اهميت سياسي – استراتژيك بحرين در دهه 1960 افزايش يافت ،‌ به ويژه اينكه ايران شاهد افزايش فعاليتهاي انقلابي اعراب در سواحل خليج فارس در خلال سالهاي 1964- 1965 بود؛‌ ولي حضور نظامي انگليس در منطقه و نيز بندر عدن تا اندازه‌اي ترس ايران را كاهش مي‌داد ؛‌ ولي در نوامبر 1967،‌ نيروهاي انگليسي پيرو جنگلهاي داخلي يمن از بندر استراتژيك عدن ( نزديك باب المندب و ابتداي جنوبي درياي سرخ )‌ خارج شدند و پيرو آن ،‌ (‌جمهوري دموكراتيك خلق يمن )‌ ( يمن جنوبي )‌ به عنوان يك كشور سوسياليستي افراطي شكل گرفت . اين كشور بزودي از جنبشهاي انقلابي و چپگراي منطقه به حمايت برخاست و در اين راستا با ايران و نيز كشورهاي ميانه رو ( و غرب گراي ) عرب به عنوان "‌ كشورهاي مرتجع "‌ شروع به مقابله و مخالفت كرد. انگلستان پس از خروج از عدن (‌يمن جنوبي)‌ ،‌نيروهايش را به بحرين منتقل كرد و بدين ترتيب پس از عدن ،‌مجمع الجزاير بحرين به عنوان پايگاه مهم انگلستان در شرق سوئز و خليج فارس مطرح شد . مدتي بعد در ژانويه 1968 ،‌پس از اينكه انگلستان اعلام كردكه نيروهايش را تا پايان سال 1971 از شرق سوئز خارج خواهد كرد،‌ دولت ايران از اين تصميم استقبال كرد و اعلام كرد كه از حق حاكميت خود بر بحرين منصرف نشده است. سپس ،‌ با طراحي و هدايت انگلستان قرار شد فدراسيوني متشكل از نه شيخ نشين جنوب خليج فارس و از جمله بحرين در قالب يك كشور واحد پس از خروج نيروهاي انگليسي از منطقه تشكيل شود،‌بويژه شيخ بحرين با ابراز ناخشنودي از مسأله خروج آتي نيروهاي انگليسي ،‌و ادعاي مالكيت ايران بر بحرين آن را يك مشكل امنيتي براي آينده مجمع الجزاير دانست و بنابراين حل اين مشكل را پيوستن بحرين به فدراسيون ياد شده دانست . عكس‌العمل ايران نسبت به تشكيل اين فدراسيون با شركت بحرين قابل پيش بيني بود؛‌ چرا كه بر خلاف موضعگيري همه كشورهاي عرب ، ‌ايران با تشكيل چنين فدراسيوني مخالفت كرد . اردشير زاهدي وزير امور خارجه ايران در تاريخ 17 تيرماه 1347 در بيانيه رسمي شديداللحني اعلام داشت: " ايجاد چيزي به نام فدراسيون امارات خليج فارس با شركت جزاير بحرين از ديدگاه ايران مطلقا قابل قبول نيست " محمدرضا شاه نيز به نوبه خود اعلام كرد ايجاد اين فدراسيون چيزي جز يك اقدام استعماري و امپرياليستي و تلاش براي بازگشت انلگيس به منطقه از "‌درب پشتي " منطقه نيست. او هشدار داد كه ايران در صورت لزوم براي حفظ منافع تاريخي و حقوق سرزميني خود قدرتمندانه اقدام خواهد كرد. در اين ميان‌، مذاكرات آشكار و پنهان ميان ايران ،‌انگلستان ،‌عربستان سعودي و آمريكا انجام مي‌گرفت . يكي از مواضع موجود بر سر حل مسأله بحرين – جدا از سياستهاي استعماري انگلستان – حمايت عربستان سعودي (‌به عنوان كشور عرب با نفوذ منطقه )‌از خواسته‌ها و آمال شيخ بحرين و نيز مرز آبهاي سرزميني و فلات قاره دو كشور بود. تضاد منافع دو كشور چنان بودكه شاه برنامه ديدار رسمي‌اش از عربستان سعودي را در اوايل سال 1968 (1347) به تعويق انداخته بود. بالاخره با مذاكرات طرفين اولين قدم قابل توجه در حل اختلافات ديرين دو كشور بر سر مرز فلات قاره و مالكيت جزاير فارسي و عربي در تاريخ 24 اكتبر 1968 با امضاي يك موافقتنامه انجام گرفت . مذاكرات و توافقهاي پنهاني بين ايران و انگلستان و آمريكا و نيز امضاي توافقنامه فوق باعث شد ايران در مورد مسأله بحرين كوتاه بيايد و تا اندازه‌اي عقب نشيني سياسي كند. شاه در ديدار رسمي خود از هندوستان ،‌در يك مصاحبه مطبوعات در "دهلي نو"‌ در تاريخ 4 ژانويه 1969 اعلام كرد كه "‌ اگر مردم بحرين خواهان پيوستن به كشورم ايران نباشند"‌ ايران از ادعاهاي سرزميني اش نسبت به اين جزيره خليج فارس دست خواهد كشيد. وي گفت چنانچه سياست بين المللي خواهان آن باشد،‌ ايران نيز خواست مردم بحرين را مي‌پذيرد . شاه تأكيد كرد كه ايران مخالف استفاده از زور براي حل مسأله ارضي بحرين است. وي در پاسخ به اين سوأل كه آيا او پيشنهاد انجام يك انتخابات عمومي يا رفراندومي در رابطه با كسب نظر مردم بحرين را دارد يا خير پاسخ داد: من نميخواهم دراين زمان وارد جزئيات مربوط به اين سوال بشوم ؛ ولي هر نوع وسيله اي كه بتواند به يك روش رسمي و مورد پذيرش شما و ما و تمامي جهان نشانگر خواست مردم بحرين باشد ،‌ مطلوب خواهد بود وي در ادامه پاسخ به سؤال فوق اشاره كرد كه بحرين 150 سال پيش به وسيله انگليس از ايران جدا شد واكنون خودش در حال ترك خليج فارس است، ولي انگليس نمي‌تواند آنچه را كه از ايران بازستاده بدون رضايت اين كشور به طرف ديگري بدهد و در عين حال ،‌ ايران پس از خروج انگلستان در پي اشغال بحرين نخواهد بود،‌ بنابراين چنين حالت و دوره‌اي يك وضعيت غير امنيتي ايجاد خواهد كرد. اين سخنان و اظهار نظرهاي رسمي شاه نشان دهنده رسيدن به يك نقطه سازش و توافق منطقه‌اي بين شاه و قدرتهاي بزرگ و در عين حال زمينه سازيهاي لازم افكار عمومي براي حل نهايي مسأله بحرين از طريق جدايي آن از خاك ايران بود. در آن شرايط زماني ايران نمي‌توانست از طريق نظامي بحرين را بازستاني كند،‌ اين اقدام عواقب خطرناكي براي ايران در پي داشت . مسلمان انگلستان به عنوان يك قدرت بزرگ استعماري اجازه چنين اقدام جسورانه‌اي را به ايران نمي‌داد،‌ ضمن اينكه اين كار تمام كشورهاي عربي را (‌اعم از تندرو و محافظه كار )‌ عليه ايران متحد و هم پيمان مي‌ساخت . اين در حالي بود كه ايران در آن دوران درگيريهاي ارضي و مرزي و سياسي گسترده اي با عراق داشت. از طرف ديگر اين اقدام نظامي ايران برخلاف اصول سازمان ملل متحد بود كه ايران نيز عضو فعال آن به شمار مي‌رفت بنابراين شاه با توجه با سازشهاي پنهاني انجام شده و شرايط زماني ،‌ راه حل سياسي را برگزيد . چنانكه حدود نه ماه پس از مصاحبه دهلي نو‌،‌ شاه در زمستان سال 1348 (‌اوايل 1970) مجددا در مصاحبه‌اي خواستار حل مسأله برحين از طريق كسب نظر مردم بحرين به طور رسمي به وسيله سازمان ملل متحد شد. بالاخره پيشنهاد رسمي شاه از طريق گفتگوهاي بعدي ايران با انگلستان و دبيركل سازمان ملل (‌اوتانت )‌در اوايل سال 1970 به نتيجه نهاي رسيد ايران در تاريخ 9 مارس 1970 (‌ 9 اسفند 1348 )‌رسما مساعي جميله دبيركل سازمان ملل را براي استعلام نظرهاي واقعي مردم بحرين از طريق انتصاب يك نماينده ويژه خود براي انجام اين مأموريت خواستار شد. انگلستان در تاريخ 20 مارس موافقت رسمي خود را با انجام پيشنهاد دولت ايران به اوتانت دبيركل سازمان ملل اعلام كرد . وي نيز در همان روز پس از مشورت با نمايندگان ايران و انگلستان اعلام كرد "‌كه او مساعي جميله خود را تأخير انجام خواهد داد "‌ . پيرو آن ،‌او شخص "‌ ويتوريو وينتسپير گيچياردي "‌ (‌ديپلمات ايتاليايي )‌ معاون دبيركل و مدير كل دفتر اروپاي سازمان ملل در ژنو را به عنوان نماينده ويژه خود در كسب آراء‌مردم بحرين منصوب كرد. ضمنا وي از سوي ايران و انگلستان در راه انجام دادن مسئوليت خود و ابراز نظر و تصميم نهايي‌اش در مورد حل مسأله بحرين ،‌ اختيار تام گرفت! نماينده ويژه دبيركل در امور بحرين ،‌ در رأس يك هيأت پنج نفري عازم آن جزيره شد و از 29 مارس تا 18 آوريل 1970 به نظر خواهي گزينشي و گفتگو با گروههاي منتخب سياسي – اجتماعي بحرين پرداخت . ذكر اين نكته ضروري است كه برخلاف ادعاي برخي منابع خارجي مبني بر مراجعه به آراء‌ عمومي از طريق (‌رفراندوم )‌ يا انتخابات عمومي ،‌اين امر صحت ندارد،‌ بلكه به همان روش محدود گزينشي ياد شده انجام گرفت . پس از نظرخواهي از مردم بحرين ،‌ گيچياردي داده‌ها و نتايج كسب شده را در گزارشي به دبيركل تسليم كرد تا بر اساس آن تصميم نهايي درباره سرنوشت بحرين اتخاذ شود. در گزارش مذكور آمده بود:‌ هيأت اعزامي دريافتند كه مردم بحرين پيشنهاد و درخواست ايران و انگلستان براي نظرخواهي و مساعي جميله سازمان ملل را در اين راه مورد ستايش و تقدير قرار دادند،‌ هيچ گونه تلخكامي و خصومتي از سوي مردم بحرين نسبت به ايرانيها مشاهده نشد و اظهار اميدواري شده بود كه "‌ آبرادعاي [ مالكيت ]‌ ايران [ بر بحرين ]‌ يكباره و براي هميشه كنار رود "‌ . ضمنا آمده بود كه مرد بحرين پس از حل مسأله بحرين ، ‌خواستار روابط نزديكتر خود با ساير كشورهاي عرب و نيز ايران هستند، ‌اينكه خواهان يك "‌ كشور مستقل و با حاكميت كامل " سياسي هستند و بالاخره اينكه اكثريت تام مردم احساس مي‌كنند كه بحرين يك كشور عربي است . ضمنا در گزارش نوشته شده بود كه هيأت اعزامي به تفاوتهاي مختصري در نظر جمعيت شهري و روستايي بحريني‌ها پي برده‌اند،‌ از جمله در مورد ايراني تبارها ،‌افراد داراي تحصيلات بالا و گروهها ديگر اجتماعي ؛ ولي اين تفاوتها از نظر نتيجه‌گيري نهايي اعضاي هيأت جنبه حاشيه‌اي (‌و نه اساسي )داشتند. رئيس هيأت اعزامي ،‌گزارش خود را با اين نتيجه گيري به پايان رسانده بود كسب نظر و مشورتهاي وي در بحرين "‌ او را متقاعد كرده است كه اكثريت تام مردم بحرين خواهان شناسايي هويتشان در يك شورا كاملا مستقل و داراي حق حاكميت و آزاد براي اجاد روابطشان با ساير كشورها مي‌باشند"‌. گزارش ياد شده از سوي دبير كل به شوراي امنيت ارجاع شد و شوراي امنيت نير با استناد به نتيجه گيري نهايي گزارش تدوين شده مفاد آن را راجع به استقلال بحرين و جدايي‌آن از خاك ايران در تاريخ 30 آوريل 1970 مورد تأييد و تصويب قرار داد. ايران نيز در ماه مه (‌ارديبهشت 1349 ) براي شناسايي رسمي قطعنامه شوراي امنيت در مورد استقلال بحرين در جدايي از خاك كشور دست زد. چنانكه هيأت دولت قطعنامه‌اي را به منظور تصويب تصميم شوراي امنيت به مجلس شوراي ملي تقديم كرد. اين قطعنامه در تاريخ 24 ارديبهشت 1349 با 187 رأي مثبت و چهار راي منفي ( از كل 101 نماينده حاضر ) به تصويب مجلس شوراي ملي رسيد. مجلس سنا نيز در 28 ارديبهشت ماه آن را به اتفاق آراء ( 60 رأي كل نمايندگان ) تصويب كرد نمايندگان مخالف از سوي جناح پان ايرانيسم به رهبري محسن پزشكپور رهبري مي‌شدند. حاكم بحرين براي اولين بار در آذرماه 1349 ( دسامبر 1970 )‌از ايران بازديد كرد و موافقتنامه اوليه مربوط به فلات قاره دو سرزمين به امضا رسيد. موافقتنامه اصلي و نهايي پس از مسافرت اردشير زاهدي (‌وزير امور خارجه )‌به بحرين در خرداد ماه 1350 امضا شد . اين موافقتنامه براي ايران و هم براي بحرين از اهميت ويژه‌اي برخوردار بود ،‌ چرا كه تعداد ميدانهاي نفتي واقع در مناطق نشانه گذاري شده قابل توجه بود از نظر بحرين و ناظران نفتي نيز همكاريهاي ايران و بحرين در زمينه اكتشاف استخراج نفت در مناطق همجوار خط نشانه‌گذاري شده اهميت فراوان داشت. اعلاميه استقلال بحرين در تاريخ 14 اوت 1971 منتشر شد . دولت ايران تنها يك ساعت پس از استقلال بحرين آن را به رسميت شناخت . يك روز بعد (‌15 اوت )‌،‌بحرين و انگلستان يك قرار داد دوستي با هدف ( مشورت ) در مواقع ضروري با يكديگر امضا كردند! بدين ترتيب ،‌ مسأله بحرين پس از يك و نيم قرن منازعه و كشمكش به نقطه حل رسيد دليل آن نيز از نظر سياسي ،‌ سازش و توافق پنهاني انجام شده بين ايران و قدرتهاي غربي بر سر نقش آتي ايران در منطقه خليج فارس و اعطاي امتياز به ايران درباره يك مسأله ديگر ارضي كشور يعني جزاير سه گانه بود. در واقع بايد گفت بحرين قرباني يك بده و بستان سياسي شد و آخرين بخش جدا شده از خاك ايران در دوران معاصر بود.