ضعف رضاخان در دوران نيابت سلطنت قاجار در اسناد وزارت خارجه آمريكا
رضاخان که ظاهراً پس از رسوايي در ماجراي نيابت سلطنت در ماههاي فوريه و مارس 1925 آبروي مجددي براي خود خريده بود در اوايل تابستان 1925 دوباره به دردسر افتاد. تسلط او بر ارتش چندان مطمئن نبود. علاوه بر اين، رضا [خان] ماههاي ژوئن و ژوييه 1925 را به بازديد از آذربايجان گذرانده بود. غيبت و همينطور تسلط آشکارا نامطمئن او بر ارتش دل و جرئت دوبارهاي به مخالفانش بخشيده بود. اموري وضعيت سياسي و ضعف روزافزون رضا [خان] را در گزارش 29 اوت 1925 خود که بسيار خواندني است اينطور توصيف ميکند:
احتراماً برخي مشاهدات خود را از اوضاع سياسي در اينجا به عرض ميرساند... اوضاع نسبتاً آرامي که به هنگام ورودم [به ايران] در اواخر ماه ژوئن بر محافل دولتي حکمفرما بود اخيراً قدري آشفته شده است. شايعاتي درباره تغييرات بيشتر کابينه بر سر زبانهاست که هر روز قوّت ميگيرد. در پايتخت ايران که سياست، بيش از هر جاي ديگري، بر اساس دسيسههايي شکل ميگيرد که قدرتهاي خارجي نقش بسيار مهمي در آن ايفا ميکنند، مشکل ميتوان با توجه به ظواهر امر ارزيابي درست و مناسبي ارايه داد. با وجود اين، در اوضاع کنوني برخي مسايل کاملاً بارز و برجستهاند، که در ميان آنها افزايش فعاليت و نفوذ عناصر جناح راست شايد از همه مشهودتر باشد. نفوذ جناح راست را بايد در دو انتصاب اخير در کابينه [فيروز و قوامالدوله] ، در افزايش همکاري رئيسالوزرا و مدرّس، رهبر کهنهکار و با نفوذ روحانيون داخل و خارج مجلس که با اطرافيان و حاميان وليعهد همپيمان هستند، و همينطور مسايل نه چندان آشکار ديگر ديد. مسئله ديگر موقعيت رئيسالوزرا است. شواهد و قرائن نشان ميدهد که همکاري او با محافظهکاران برايش چندان خوشايند نيست، و اينکه او نه از روي اراده که اجباراً بنا به مقتضيات رفتار ميکند. در بسياري از محافل اين رفتار [رضا خان] را نشانة ضعف روزافزون او تعبير ميکنند، که به تصديق همگان، پس از شکست کودتاي جمهوريخواهياش در 16 ماه پيش شروع شد. در آن وقت، حداقل ژنرالهايش به او وفادار بودند و از او حمايت کردند. ولي ميگويند اگر امروز وضعيت مشابهي پيش بيايد، پاسخ زيردستانش همان چيزي نخواهد بود که آن روز نشان دادند. معلوم است که رضا خان محبوبيت و حيثيتش را در ميان مردم عادي از دست داده است. اسناد ضميمه اين گزارش حوادثي را شرح ميدهند که اخيراً اتفاق افتاده و شايد به خودي خود چندان اهميتي نداشته باشند، ولي بيانگر جريانهايي هستند که در مملکت به راه افتاده و عامل دلسردي مردم از رئيسالوزرا شده است. بعضيها بر اين عقيدهاند که شدت عمل و رفتارهاي بچهگانه رئيسالوزرا به دليل نگرانيهايي است که درباره امنيت شخصي خود دارد. مواضع مستبدانهاش که روز به روز مستبدانهتر هم ميشود، عليالخصوص وقتي ظاهر اينچنين وقيحانهاي به خود ميگيرد، آن هم از طرف کسي که از ميان مردم برخاسته و در ابتدا مدافع منافع آنها شناخته ميشد، مردم را منزجر کرده است... دلايل اصلي تحولات حاضر هر چه باشد، چشمانداز روشن و دلگرمکنندهاي پيش روي نميگذارد. شايعاتي که درباره تغييرات بيشتر کابينه بر سر زبانهاست، و پيشتر به آنها اشاره کردم، انسان را به اين گمان مياندازد که نيروهاي روحاني و محافظهکار در حال ايجاد ظنّ و نارضايتي بر ضد رضا خان بوده و مترصد فرصتي هستند تا قدرت کافي را براي حذف کامل او به دست آورند.
اموري در ضميمة گزارش به شرح ماجراي زير پرداخته است:
اخيراً صحبت از ماجرايي بر سر زبانهاست که آن را به افزايش فعاليت اطرافيان وليعهد نسبت دادهاند. البته هيچ خبري دربارة اين ماجرا در روزنامهها که به شدت سانسور ميشوند منعکس نشده است، ولي ميگويند که اتفاق مهمي بوده و همه از تأثيري که اين اتفاق بر خُلق رضا خان گذاشته صحبت ميکنند. در تاريخ 13 اوت مراسم ختمي به مناسبت درگذشت يکي از علماي عاليقدر تهران در مسجد شاه برقرار بود، که وليعهد، رئيسالوزرا، مقامات دولت، و بسياري از شخصيتهاي سرشناس همراه با خيل کثيري از مردم در آن شرکت داشتند. وقتي رئيسالوزرا به همراه محافظان مسلحش وارد مسجد شدند مردم ساکت سرجايشان نشسته بودند، ولي وقتي وليعهد پا به مسجد گذاشت همه بلند شدند و صلوات فرستادند. در اواخر مجلس نيز يک روحاني به مدح متوفي پرداخت و در پايان عرايضش با صداي بلند گفت: «بار الها، شاه و وليعهد را مستدام بدار!» و کل جمعيت از ته دل الهي آمين گفتند. سيّد سپس گفت: «بار الها، رئيسالوزرا را مستدام بدار!» ولي بجز چند نفري که اطراف رئيسالوزرا نشسته بودند کسي الهي آمين نگفت، که همين باعث شد رضا خان بلافاصله از مسجد بيرون بزند. رضا خان که از ميان جمعيت به سمت بازار ميرفت يک بازاري را ديد که دارد تسبيح مياندازد. ميگويند به آن بازاري گفت که آيا او را ميشناسد، و آن بازاري هم من من کنان پاسخ داد، «بله، حضرت اشرف رئيسالوزرا.» رئيسالوزرا به او گفت: «پس چرا احترام نگذاشتي؟» و چندين کشيده به صورتش نواخت. ميگويند رضا خان پس از آن به خانهاش در حومه شهر رفت، و براي چند روز هيچ کس را به حضور نپذيرفت. ميگويند صبح شنبه، در مسير بازگشت به شهر، از اتومبيلش بيرون پريد و يک مأمور نظميه را چنان زير مشت و لگد گرفت که مأمور بيچاره از هوش رفت و روانه بيمارستان شد، آن هم به دليل اينکه به موقع قاطرهايي که جاده را بند آورده بودند کنار نزده بود. ميگويند در ده قلهک نيز شخصي به نام شهيدي، از ماموران اداره پست، به همراه يکي از ماشيننويسان ادارة عوايد داخلي، و کوروس که از فارغالتحصيلان دبيرستان آمريکايي و از تجّار معروف تهران است، با عدهاي از بالاشهريها مشغول گپ و گفت و خنده بودند و متوجه عبور اتومبيل رئيسالوزرا نشدند. رضا خان اتومبيل را متوقف کرد، و به طرف آنها رفت و يقة شهيدي را گرفت و پرسيد آيا او را ميشناسد. وقتي شهيدي گفت که لابد يکي از مقامات دولت است، رضا خان چند سيلي به صورتش نواخت و او را نقش بر زمين کرد و زير مشت و لگد گرفت. رضا خان 6 فوت قد و احتمالاً 230 پوند وزن دارد. او به همان ترتيب به حساب همةشان بجز کوروس رسيد، چون کوروس مدعي بود که تعظيم کرده ولي حضرت اشرف متوجه تعظيمش نشده است.
تغييرات کابينه و اعلام بازگشت شاه
همانطور که در گزارش قبل ذکر شد، در ماه اوت 1925، رضا [خان] کمي پس از بازگشتش از آذربايجان مجبور شده بود دو نفر را که با مدرس همپيمان بودند وارد کابينهاش کند: «شاهزاده فيروز بجاي اديبالسلطان متصدي وزارت عدليه شد و قوامالدوله که طرفدار روحانيت بود، در پُست خالي وزارت داخله نشست... احساس ميشود که وزير شدن فيروز که آدم شرّي است از آن دسته تاکتيکهاي مشکوکي باشد که در آينده عواقب مهمي در پي دارد.» همين چند ماه پيش موري فاتحة فيروز را خوانده بود: «روزگاري فقط کافي بود فيروز لب تر کند تا، با کمک حاميان انگليسياش، بالاترين مناصب دولتي را داشته باشد، ولي در سالهاي اخير حتي براي احراز کرسي نمايندگي مجلس هم مذبوحانه به رشوه و نان قرض دادن به اين و آن متوسل شده است. عليالخصوص در انتخابات گذشتة مجلس بسيار مشتاق بود که از حوزه انتخابيه تهران به مجلس راه پيدا کند، که جايگاه وزيني در مجلس به حساب ميآيد. او که ميديد بخت نمايندگياش از تهران چندان بلند نيست، نقشهاي براي خريد کل آراء لواسان کشيد که از مناطق حومة تهران است. همين مسئله باعث شد که تحقيقات گستردهاي دربارة آراء او صورت بگيرد و اعتراضات زيادي به انتخاب او شد که نهايتاً مجبورش کرد از کرسي لواسان کناره بگيرد و نمايندگي کرمانشاه را که املاک وسيعي در آن دارد قبول کند. در حال حاضر هيچ رئيس دولتي حاضر نيست با وزير کردن فيروز محبوبيت خود را به خطر بيندازد. با وجود اين، او هنوز شخصيت قدرتمندي در پسِ پردة مجلس است، و به طور کلي سياستهايش را از طريق ائتلاف با روحانيون صاحب نفوذ، و عمدتاً مدرّس عملي ميکند... برغم خصومت متقابلي که از سال 1921 تا بحال بين سفارت انگلستان و فيروز وجود داشته، قرائن... حکايت از آن دارد که او حاضر است خصومتهايش را با سفارت انگلستان کنار بگذارد. معلوم شده است که يک شب به سفارت انگلستان رفته، که البته چندان هم جاي تعجب ندارد زيرا ايرانيهاي خوشنام زيادي هستند که احساس ميکنند نبايد با رفتن به سفارت انگلستان در روز روشن نام نيکشان را به خطر بيندازند. صرف نظر از قرائني که ممکن است دال بر بهبود روابط فيروز با انگليسيها وجود داشته باشد، از نظر من کلاه او ديگر پشمي ندارد. اگر اتفاق غيرمنتظرهاي نيفتد، بعيد ميدانم که فيروز بتواند حيثيت و قدرتي را که در زمان نوکري انگليسيها در دولت وثوقالدوله داشت، يک بار ديگر به دست بياورد. در ايرانِ امروز، همچون گذشته، يک سياستمدار جاهطلب يا بايد براي انگليسيها بازي کند يا روسها. با توجه به اينکه فيروز از تخم و ترکة خاندان سلطنتي است، تصور ائتلافش با روسها، عجالتاً، باطل است. از سوي ديگر، انگليسيها هم احساس ميکنند که فيروز فريبشان داده و در نتيجه انتقامشان را از او گرفتهاند.» اموري در تلگرام مورخ 14 سپتامبر 1925 خود مينويسد: «سيد فاطمي، که از هواداران مدرس، رهبر جناح روحانيون است... به پُست خالي وزارت معارف منصوب شده است... به نظر ميرسد که اهميتش عمدتاً از بابت اين باشد که در حکم آنتني براي مدرّس عمل خواهد کرد.»
اموري در واکنش به اهميت روزافزون مدرّس شرح حالي از او براي وزارت امور خارجه فرستاد. مدرّس در حدود سال 1855 در نزديکي اصفهان چشم به جهان گشود، و در اصفهان و نجف درس طلبگي خواند، و به درجة اجتهاد رسيد. سپس به اصفهان برگشت و در حوزة علميه آنجا مشغول تدريس فقه شد. ابتدا در سال 1907 به نمايندگي در انجمن ايالتي استان اصفهان انتخاب شد، و سپس از طرف علماي نجف به عنوان عالم طراز اول در هيأت عالي ناظران روحاني دوره دوم مجلس تعيين شد (1909-1911). مدرّس در سال 1912 رهبري مخالفان نايبالسلطنه، ناصرالملک، را بر عهده گرفت، و او را متهم ساخت که عامداً برگزاري انتخابات مجلس سوم را به تعويق مياندازد. مدرّس پس از راه يافتن به مجلس سوم در سال 1914 به جمع مليّوني پيوست که در ماه نوامبر 1915 دست به مهاجرت از تهران زدند و در کرمانشاه براي خود دولت مستقلي تشکيل دادند. با پيشروي قواي روس در اوايل 1916، مدرّس و دولت مستقل اجباراً عازم ترکيه شدند و مدرّس بيشتر ايام جنگ را در آنجا سپري کردند. پس از بازگشت به تهران در سال 1918 با وثوقالدوله همپيمان شد ولي ائتلاف آنها به دليل مخالفت مدرّس با قرارداد انگليس و ايران ديري نپاييد. او به سبب مخالفتش با اين قرارداد وجههاي ملي براي خود کسب کرد، ولي پس از کودتاي 21 فوريه 1921 به زندان افتاد. مدرّس توانست به مجلس چهارم راه پيدا کند (1921-1923) و رهبري جناح اکثريت را که از دو کابينة قوامالسلطنه حمايت ميکردند، و در اکتبر 1922 سعي کرده بودند رضا خان را برکنار کنند، به دست گرفت. در ژانويه 1923 که مستوفي الممالک به رياست وزرا منصوب شد، مدرّس رهبري اپوزيسيون را بر عهده گرفت و موجبات سقوط کابينة مستوفي را در ماه مه 1923 فراهم ساخت. در مجلس پنجم (1924-1926) رهبر جناح مخالف رضا خان بود، و «جنبش جمهوريخواهي» او را با شکست مواجه ساخت. ولي در اوت 1924 که در استيضاح دولت توفيق نيافت، ضربة شديدي خورد؛ با وجود اين، روز به روز به نفوذش افزوده ميشود، و توانسته است دوستانش فيروز، فاطمي و صدري را به وزارت برساند. اموري اضافه ميکند: «مدرّس در داخل و خارج مجلس رهبري جناح روحانيون را به دست دارد، و با دربار و عناصر مترجع از نزديک همکاري ميکند، و در گذشته نفوذ روزافزوني بر رضاخان پهلوي و دولتش داشته است. مدرس بینهایت جسور و یکدنده؛ و فردی محافظهکار است، که البته در بین رهبران روحانی ایران امری طبیعی است. مدرس سخنوری بیبدیل است که میتواند ماهرانه عوامفريبي کند و نفوذ عمیقی در بین تودههای مردم دارد.* او قلباً فردی ملیگرا و ضدبیگانه است، و علیالخصوص خصومت خود را با انگلیسیها پنهان نمیکند. گاه ابراز دوستی با آمريكا را کرده است. مدرس خود را فردی فقیر نشان میدهد، ولی میگویند املاک قابل توجهی دارد. ،*
اموري در گزارش مورخ 15 سپتامبر 1925 خود شرح بيشتري دربارة تغييرات کابينه ميدهد: «با توجه به ...انتصاب ميرزا سيد مهدي خان فاطمي، از طرفداران جوانتر، فعالتر و بيذوق مدرّس، در پُست خالي وزارت معارف، احتراماً به عرض ميرساند که اين رويداد از جمله مهمترين نشانههاي اخيري است که بر ادامه همکاري رئيسالوزرا و عناصر روحاني و مرتجع دلالت دارد، چنانکه قبلاً در گزارش محرمانه شماره 1204 مورخ 29 اوت 1925 خود نيز به آن اشاره کرده بودم. ميگويند که رئيسالوزرا لااقل عجالتاً از تغيير سه عضو کابينهاش که بيشترين خصومت را با مدرّس دارند، سر باز زده است که عبارتند از ميرزا محمد علي خان فروغي (ذکاءالملک)، وزير ماليه، عبدالحسين خان تيمورتاش (سردار معظم خراساني)، وزير تجارت و فلاحت و فوايد عامه، و جعفرقلي خان اسعد (سردار اسعد) وزير پست و تلگراف. با وجود اين، ميتوان گفت که اوضاع مملکت در طول سه هفته گذشته آشفتهتر شده است. انگيزه رضا خان پهلوي از اتخاذ اين تاکتيکها و نتايج آن را نميتوان براحتي ارزيابي کرد. اما انگيزهاش براي اين کارها هر چه باشد، چه احساس کند که براي تصويب لوايحي که به مجلس ارايه ميدهد و يا موفقيت در انتخابات آتي و يا ايجاد سد محکمي در برابر نفوذ روسها بايد حمايت روحانيون و مرتجعان را جلب کند، بديهي است که اين کار دارد به بهاي کاهش حيثيت و اعتبارش در محافل ديگر تمام ميشود. حتي نزديکان او هم ظاهراً هيچ تصوري از اهداف نهايي رضا خان ندارند. خيرخواهان رضا خان هم واقعاً نميدانند که آيا او دارد با اين کارها به ورطهاي ميافتد که نجات از آن محال است، و يا اينکه دارد نقشه ميکشد که پس از انتخابات از شرّ همراهان جديدش خلاص شود؟ آيا رضا خان واقعاً ميفهمد که ادامه و تشديد اين روند چه واکنشي ايجاد خواهد کرد؟ و يا شايد هم مترصد آن است که خود و نيروهاي نظامياش چنين واکنشي را هدايت و رهبري کنند؟ احتمال هم دارد که داوطلبانه زمام سياست را رها کند و به خارج از کشور برود و با ثروت هنگفتي که بهم رسانده به خوشگذراني بگذراند. اينها مشتي از خروار سئوالهايي است که در ذهن همگان نقش بسته است. در تأييد احتمال اخير، خيليها به شيوة زندگي و رفتارش اشاره ميکنند و ميگويند که اخيراً به خوشگذاراني روي آورده، رفتاري بيادبانه نسبت به شخصيتها دارد و به رويدادهاي مهم بياعتناست، و ظاهراً علاقهاش را به بسياري از امور اجرايي که قبلاً از دغدغههايش بود از دست داده است. آنهايي که آنقدر به رضا خان اميد بسته بودند حالا کاملاً از او دلسرد شدهاند.» اموري اضافه ميکند: «يکي از ابعاد مهم قضيه شايعاتي است که درباره بازگشت شاه به تهران بر سر زبانهاست و هر روز قوّت بيشتري ميگيرد. البته مدت زيادي است که اين شايعات بين مردم ميچرخد ولي موضوع اخيراً جديتر شده است. اگر چنين چيزي اتفاق بيفتد، بدون شک اوضاع پيچيدهتر و ناگوارتر خواهد شد مگر اينکه گمان کنيم که حضور اين مقام تشريفاتي کاملاً بيکفايت، بينهايت خودخواه و بزدل موجب سرعت گرفتن وقايع و کوتاه شدن عمر جنبش ارتجاعي شود. در همين ارتباط لازم به ذکر است که روشنفکران لزوماً از طرح جمهوري حمايت نميکنند. از قرار معلوم مقامات ايراني بيشتر حاضرند بر سر وليعهد، که صفات مردانه بيشتري نسبت به برادر بزرگترش دارد، مصالحه کنند و او را همچون آلت دستي بيخطر و محترم در رأس يک رژيم سلطنتي باثبات و محدود بنشانند.»
اموري در 21 سپتامبر 1925 با ارسال تلگرامي گزارش ميدهد: «دولت امروز تلگرام مورخ 16 سپتامبر شاه و همچنين پاسخ محبتآميز رئيسالوزرا را در اختيار روزنامهها قرار داد. در اين تلگرام آمده که شاه در تاريخ دوم اکتبر از فرانسه عازم ايران خواهد شد. مردم به دليل شايعاتي که از قبل بر سر زبانها بود آماده شنيدن چنين خبري بودند.» روزنامه ايران در شماره مورخ 21 سپتامبر 1925 خود تلگرام 16 سپتامبر احمد شاه به رضا [خان] را منتشر ساخته بود: «حضرت اشرف رئيسالوزرا، تهران. به ياري پروردگار متعال، در تاريخ 2 اکتبر با کشتي نلدر پاريس را ترک و از طريق بمبئي به مقصد ايران حرکت خواهيم کرد. بينهايت مسروريم که به وطن عزيزمان برميگرديم و محظوظ از اينکه بزودي شرف ديدار شما دست خواهد داد.» پاسخ رضا[خان]: «اعليحضرت همايون شاهنشاه ايران، پاريس. از دريافت تلگرام شما که حامل خبر مسرتبار بازگشت اعليحضرت بود بسيار مشعوف شدم. از اعليحضرت استدعا دارد بفرمايند کشتي ايشان در کداميک از بنادر مرزي پهلو خواهد گرفت.» اموري در اين باره توضيح ميدهد: «چند ماهي است که شايعه بازگشت شاه به ايران بر سر زبانهاست، و با افزايش نفوذ عناصر مرتجع در طول هفتههاي گذشته قوّت بيشتري هم گرفته بود، تا حدي که اعلام خبر فوق شور و هيجان چنداني در بين مردم ايجاد نکرد و توجه چنداني به آن نشد. هيچ توضيح و تفسيري هم در روزنامهها منتشر نشده است که احتمالاً به دليل سانسور آنهاست. مقامات وزارت خارجه ميگويند که سفر شاه بين يک ماه تا شش هفته به طول خواهد کشيد و پيشبيني ميکنند که شاه در دو هفته اول ماه نوامبر وارد ايران شود.» اعلام خبر بازگشت شاه اوضاع را بهم ريخته بود. اولين واکنش به خبر فوق «بلواي نان» در 23 و 24 سپتامبر 1925 بود. اين شورشها با بلواي نان که در اوايل ژوييه 1918 به منظور تضعيف کابينة صمصامالسلطنه و نهايتاً روي کار آمدن وثوقالدوله به راه افتاده بود، شباهت بسياري داشت. هدف از اين بينظميها آن بود که بهانهاي براي استفاده از ارتش بر ضد مخالفان به دست رضا[خان] بدهد و شاه را از بازگشت به ايران منصرف سازد. ولي اينبار تاکتيک فوق کاملاً کارساز نبود، و در عوض ضعف جايگاه رضا[خان] را بيش از پيش هويدا ساخت، ولي به هرحال براي ترساندن شاه و ماندن او در اروپا کافي بود.