سرکوب روزنامه‌ها در اسناد وزارت خارجه آمريكا

قوام‌السلطنه در 20 ژانویه 1922 کناره‌گیری کرد و مشیر‌الدوله در 22 ژانویه 1922 مأمور تشكيل کابینه جدید شد. وي همچنين وزارت داخله را بر عهده گرفت. انگرت اضافه مي‌كند: «سردار سپه بار دیگر بر مسند خود یعنی وزارت جنگ باقی ماند؛ به عبارت دیگر دیکتاتور نظامی ایران یک بار دیگر ابقا شد... پیروزی دیپلماتیک برای بریتانیای کبیر.»  روزنامه ستاره ایران می‌نویسد: «تا کی باید به کسانی که بی‌کفایتی آنها بارها به اثبات رسیده است فرصت دهیم؟ تا کی وزارت‌خانه‌ها باید جولانگه عده قلیل و مشخصی باشد؟ ملت به هیچ‌وجه در این عرصه حضور ندارند. ما بارها اينها را آزموده‌ایم و هر بار به بی‌کفایتی ایشان پی‌ برده‌ايم.»  در 16 فوریه 1922، روزنامه ستاره ایران با انتشار مقاله‌ای مدعی شد که نصرت‌الدوله فیروز «طراح اصلی» کودتای 21 فوریه 1921 بوده است. در پاسخ به این مقاله، رضاخان در 21 فوریه 1922، برابر با اولین سالگرد کودتا، در روزنامه ایران اعلامیه بلند بالایی منتشر ساخت که در آن خود را تنها رهبر و سازنده کودتا نامید. در 1 مارس 1922 انگرت گزارش می‌کند که ستاره ایران و نجات ایران، «به همراه شماری دیگر از روزنامه‌های تهران، به فرمان وزیر جنگ توقیف شدند؛ چرا که تا اندازه‌ای خود را آزاد پنداشتند و گمان کردند رضاخان کودتای سال گذشته را با کسی قسمت می‌کند. حتی یک یا دو تن از سردبیران شلاق زده شدند.» انگرت همچنین نامه‌ای را که از طرف سردبیر روزنامه نجات ایران دریافت می‌کند به گزارش 24 فوریه 1922خود ضمیمه می‌کند:
هم میهنان: بدرود! روزنامه‌های ستاره ایران و ستاره شرق، از هستی ساقط شدند. ما نیز داوطلبانه قلم‌های خود را بر زمین گذاشته و روزنامه خود را تعطیل کردیم و در انتظار توقیف و زندانی شدن نشسته‌ایم. ما امروز می‌رویم شما هم فردا! چنانچه به دنبال یافتن طراح اصلی کودتا باشيد، دستگیر، زندانی و مجازات می‌شوید... شما وکلای مجلس که به ما و به سردبیرانی که در اصفهان و تهران به چوب و فلک بسته شدند می‌خندید، شما نیز به همین سرنوشت دچار خواهید شد! اگر این شرایط ادامه پیدا کند، خود شما نیز دقیقاً رو به روی ساختمان مجلس به چوب و فلک بسته خواهید شد... جناب مشیرالدوله در زمان تصدی‌گری شما است که ما مجبور به تحمل فشار و محدودیت شده‌ایم. این لکه ننگ همواره بر دامن شما باقی خواهد ماند. تاریخ، این رسوایی را به خاطر خواهد سپرد. سانسور، در فضایی که ما در آن تنفس می‌کنم باعث شده است که نتوانیم بیش از این عقاید خود را ابراز کنیم. هم میهنان، بدرود! 
البته مشیرالدوله در این موارد چیزی برای گفتن نداشت. انگرت متعاقباً مقاله‌ای که فرخی در 27 مارس 1922 در روزنامه حیات به چاپ رساند، ضمیمه گزارش خود كرد:
این سومین بار است که روزنامه من، طوفان، توقیف می‌شود. سومین بار؛ چرا که از مشیرالدوله و مؤتمن‌الملک پرسیدیم چرا روزنامه‌های ستاره ایران، میهن، اقدام، ایران آزاد و نجات ایران توقیف شده‌اند. این جرمی بود که به خاطر آن توقف شدیم. همچنین من این حکومت را «شتر گاو پلنگ» نامیدم. آیا این حقیقت ندارد؟ بنابراین روزنامه من توقیف شد... در مدت زمانی که با توافقنامه انگليس ـ ایران مخالفت می‌ورزیدم، به خانه روحانیون شهر پناه بردم؛ با این حال مرا یافته و کت بسته به اداره پلیس بردند؛ و در زمان کابینه مفتضح کودتا به سیاهچال انداخته شدم... شاهزاده سلیمان‌میرزا، دوست محترم و ارجمند من، این حقایق را در پارلمان مطرح کرد. با اینکه وی به عنوان وکیل مردم از مصونیت برخوردار است، اما این خطر را نپذیرفته و از اظهار کردن شکایات مردم در صحن مجلس خودداری کرد. شاهزاده همچنین از رفتار دیکتاتورمآبانه شاهزاده عضدالسلطان، والي کرمانشاه، شکایت کرد؛ در حالی که منظور واقعي او شخص دیگری بود. اما من مدعی هستم که شخص قدرتمندتری همچنان در تهران حضور دارد که می‌گوید: «اگر کسی حتی یک قران دزدی کند، بدون محاکمه او را اعدام خواهم کرد»... فراعنه مصر که ادعای خدایی داشتند، هرگز چنین اوامر شاهانه‌ای صادر نمی‌کردند. آیا این چیزی است که قانون اساسی می‌گوید؟! به نظر من باید به قانون اساسی احترام گذاشته شود و کسی که از چنین کاری سرپیچی کند، یک شورشی، یک یاغی نامیده می‌شود... حکومت نظامی در تهران و دیگر استان‌ها می‌بایست برداشته شود؛ حکومت نظامی که در پنج سال اخیر جان مردم را به لبشان رسانده و به تازگی بیش از پیش تشدید شده است. زندانیان و تبعیدیان سیاسی باید به‌خانه‌های خود بازگردند. بودجه نه میلیونی وزارت جنگ می‌بایست به مجلس ارائه شده و مورد تجدیدنظر و اصلاح قرار گیرد. ما خواهان دولت و وزیر جنگ قدرتمندی هستیم که با مدنظر قرار دادن قانون از کشور محافظت کنند. ما قدرتی را نمی‌شناسیم که برتر از مجلس و کابینه باشد.»
در همان شماره از روزنامه حیات مقاله‌ای با عنوان «حقوق ملت، آزادی و ملت» به چاپ رسید. نویسنده در این مقاله به اقدامات مشیرالدوله و مؤتمن‌الملک حمله کرد اما جرأت نکرد از رضاخان نامی ببرد؛ اما کاملاً روشن بود که نوک پیکان حملات وی متوجه رضاخان بود:
چندین سال است که کاپیتالیست‌ها و آریستوکرات‌ها، حکومتی نظامی را ابزار رسیدن به منافع شخصی خود قرار داده‌اند. آنها به دنبال حکومت دلخواه خود یعنی استبداد هستند. آنها از جانب بریتانیا تحریک و تشویق می‌شوند و اکنون این کشور را به سمت تباهی پیش می‌برند و مردم آن را شکنجه و تبعید کرده و حتی به قتل می‌رسانند. آنها بدون دلیل روزنامه‌ها را توقیف می‌کنند. اگر کسی جرأت کند علیه اهداف شیطانی ایشان دم بزند، پلیس شبانه خانه او را غارت کرده و خود او را نیز به سیاهچال می‌اندازد. اگر چند نفر در مکانی تجمع کنند، بلافاصله متفرق و حتی دستگیر می‌شوند. در کشوری که چارچوب حکومتی آن بر اساس قانون اساسی شکل می‌گیرد، احكام آمرانه‌ای مثل: «حکم می‌کنم!»، «فرمان می ‌دهم!»، «قلم‌ها را می‌شکنم!»، «مجازات خواهم کرد!»، «بسیار ناراحت خواهم شد!» به چه معناست؟ امپراطورهایی که بیش از 000/300 محافظ داشته و میلیون‌ها نیروی نظامی تحت امر داشتند، چنین دستورهاي متکبرانه‌ای صادر نمی‌کردند و چنین رفتار مستبدانه و خودسرانه‌ای از خود بروز نمی دادند... ادغام کردن وزارت جنگ و مالیه به چه معناست؟
 روزنامة حقیقت در 3 آوریل 1922 جسارت بسیاری از خود بروز داده و می‌نویسد:
آیا قانونی وجود دارد که این حکومت نظامی را مجاز کند كه با «بریدن زبان» و «شکستن قلم»، سخنوران و روزنامه‌نگاران را تهدید و ارعاب کند؟ آیا قانون به این حکومت نظامی اجازه داده است که سردبیران روزنامه‌ها را زندانی و تبعید کند؟ آیا در قانون ذکر شده است که یکی از اعضای کابینه می‌تواند در یک زمان وزیر جنگ بوده، کل قوا را تحت فرمان خود اداره، مالیات‌های غیرمستقیم را مدیریت کند و همچنین به اسم حکومت نظامی در امور قضایی و دیگر امور حکومتی دخالت کند؟ آیا چنین استیلایی در قانون اساسی مجاز شمرده شده است؟ آیا این استبداد نیست؟ آیا این قانون است که مانع شکایت مردم تبریز می‌شود؟ پس از شکست لاهوتی، خانه و مغازه این مردم به دست قزاق‌ها غارت شد. آیا قانون، مخبر‌السلطنه قاتل شیخ محمد خیابانی را می بخشد؟ خياباني‌اي که بعد‌ها رهبری حزب دموکرات آذربایجان را بر عهده گرفت و به او تضمین داده شد وارد مجلس شود.
واکنش در برابر این اعتراض‌ها سبب شد که فرخی، سردبیر روزنامه توفان به سفارت شوروی و فلسفی، سردبیر روزنامه حیات به حرم شاه عبدالعظیم پناه ببرند. ما خواهان این هستیم که چنین واکنش‌هایی متوقف شوند؛ ما خواهان این هستیم که قانون اساسی، یعنی ثمره خون کسانی که در راه آزادی این مملکت شهید شدند، پایمال نشود. ما می‌گوییم یکی از اعضای کابینه نباید قدرت بلامنازع این مملکت باشد.
در برابر حملاتی که به رضاخان شد، نامه‌ای تحت عنوان «به نام اسلام و ایران»، که به امضای 207 «تاجر» رسیده بود، به تاریخ 30 مارس 1922 در روزنامه ایران به چاپ رسید:
در زمانی که کشور اسلامی ایران متحمل امراض گوناگون شده و از خرابی، فقر و آشفتگی رنج می‌بُرد؛ در زمانی که هم‌میهنان سست عنصر ما هر‌گونه تغییری را ناممکن دانسته و کاملاً مأیوس شده بودند؛ زمانی که دشمنانمان ما را تحقیر کرده و تلقی آنها از ما اين بود که قادر به گرداندن حکومتی مستقل نیستیم، حضرت اشرف رضاخان سردار سپه، وزیر جنگ و فرمانده کل قوا، کسی که همواره شجاعت، فروتنی و وطن‌پرستی خود را به اثبات رسانده است، در حرکتی شجاعانه، افسران بی‌ارزش را از جایگاه فرماندهی به زیر کشاند و خود امور نظامی ایران را به دست گرفت. به یاری و مدد پروردگار، وی در مدت زمانی کوتاه، قدرت نظامی ایران را كه جز نام چيزي از آن باقي نبود، احیا کرد؛ او به همه ثابت کرد که یک ایرانی می‌تواند یک قشون را فرماندهی کند. همه ما می‌دانیم کاری که او طی چند ماه به انجام رساند، پنجاه افسر اروپایی پس از سال‌ها تلاش از عهده آن برنیامدند. جدای از اصلاحات و دستاوردهای نظامی، وی در سازمان‌های غیرنظامی نیز خدمات بسیاری را به انجام رسانده است. وی هم به اسلام و هم به ایران خدمت کرده است. وی روسپیگری را مهار کرده و یاغیان و راهزنان را سرکوب کرد. اگر بخواهیم خدمات او را یک به یک برشماریم مثنوي هفتاد من كاغذ شود. بنابراین ما، کسانی که این نامه را امضا کرده‌ايم، از صمیم قلب خدمات و تلاش‌های وی را ارج می‌نهیم و از پروردگار منان موفقیت وی را مسئلت می‌کنیم. در پایان گرمترین تهنیت‌ها و شادباش‌های خود را نثار حضرت اشرف، فرمانده شایسته قشون ایران و تمام برادران نظامی خود می‌کنیم. ما شکرگذار قادر متعال هستیم و از او پیشرفت و کامیابی اسلام و مسلمین خصوصاً مردم مسلمان ایران را خواستاریم. 
کرنفلد چند ماه بعد تأثیر سانسور مطبوعات را این چنین تحلیل می‌کند: «برجسته‌ترین واقعیتی که در این فصل به چشم می‌خورد، انعكاس پیروزی‌هاي ترک‌ها در مطبوعات ایران است. در روزهای آغازین ماه اکتبر گمان می‌رفت که به دنبال این پیروزی‌ها، ایرانیان نیز به سمت خود آگاهی پیش‌روی کنند. حکومت پیام تبریک خود را به آنقره (آنكارا) اعلام کرد. در پارلمان گفتمان جدیدی به راه افتاد و سخن از اتحاد مسلمین به میان آمد. مطبوعات سعی كردند به این شور و اشتیاق جهت دهند؛ روزنامه‌ها به دنبال جهت‌گیری مثبت یا منفی نبودند بلکه کوشیدند به مخالفت و نارضایتی علیه بریتانیای کبیر دامن بزنند. اما زمانی که موج خشم و نفرت به بالاترین ارتفاع خود رسید، ناگهان در هم شکست، به طوري كه شخص گمان می‌کرد که از نظر ایرانیان هیچ پیروزی برای ترک‌ها حاصل نشده است.»