سركوب راهزنان با كمك انگلستان در اسناد وزارت خارجه آمريكا
كابينه وثوقالدوله به كمك پليس جنوب ايران، به خوبي از پس ياغيان مناطق مركزي ايران برآمد. وايت در 14 آوريل 1919 مينويسد: «ششصد نفر راهزن به سركردگي شخصي به نام رجبعلي در نواحي اطراف كاشان و اصفهان موجب بينظميهاي فراواني شدهاند. سردار جنگ، حاكم بختياري اصفهان، مدتي با اين افراد درگير بوده و به تازگي گزارش داده است كه آنها را محاصره كرده و اميد دارد با فراخواندن مردان بيشتري از ايل بختياري، اين غائله را خاتمه بخشد. چند روز پيش نيز خبر كشته شدن برادر رجبعلي رسيد و پس از آن درگيريها به صورت شبانهروزي ادامه يافت. از لرستان نيز خبر رسيده است قزاقهاي ايراني با لرها در حوالي بروجرد و همچنين عشاير كردستان درگير شدهاند.» يك هفته بعد وايت چنين گزارش ميدهد: «در چند ماه گذشته تاخت و تاز راهزنان در شهرهاي مركزي ايران، خسارات زيادي را بر اين منطقه وارد كرده است. فعاليت اين راهزنان در اصفهان، كاشان و يزد ملموستر است. رهبران اين دستههاي راهزن، رجبعلي، رضاخان و ماشاءاللهخان هستند. اين افراد به كمك نفرات بسيار خود خسارات زيادي بر محصولات و اموال شخصي مردم اين ناحيه وارد كردهاند. دولت ايران كه در دفع شر اين راهزنان ناتوان بود تصميم گرفت از بختياريها كمك بطلبد... لذا در اواخر ژانويه سردار جنگ به واليگري اصفهان منصوب شد به اين شرط كه ظرف مدت چهار ماه آرامش را به اين منطقه بازگرداند... وي هشتصد مرد جنگي در اختيار دارد. از آنجا كه سردار جنگ مجبور است سربازان خود را در چند منطقه مستقر سازد، در مقابل ششصد راهزني كه تحت رهبري رجبعلي قرار دارند، كار چنداني از پيش نميبرد. همچنين چنديست كه رجبعلي فشار بسياري بر سردار جنگ وارد ميآورد... در نتيجه نبود كمك دولتي و همراهي نكردن مردان ايل بختياري، باعث شده است سردار جنگ در سركوب راهزنان هيچ كاري از پيش نبرده و اوضاع روز به روز بدتر شود... شورش لرها در نزديكي بروجرد نيز دردسر فراواني را براي دولت ايران به وجود آورده است. يك هنگ قزاق براي سركوبي اين اشرار به منطقه اعزام شده است. دولت تلاش دارد ماليات بيشتري از اين منطقه جمعآوري كند... در پي فروپاشي ژاندارمري سوئدي، ايران امكانات و منابع خود را براي حفظ نظم در سراسر كشور بسيار محدود و ناچيز ميبيند. در عمل هيچ ژاندارمي در تهران باقي نمانده است ـ تنها پانصد ژاندارم باقي مانده به كمك پليس محلي نظم پايتخت را حفظ ميكنند... در آينده نزديك شاهد آن خواهيم بود كه دولت فعلي ايران با وجود محدوديت امكانات خود هر كاري ميكند تا نظم را در سراسر كشور برقرار سازد.» وايت در 20 مي، مينويسد: «عطف به گزارش شماره 499 خود در تاريخ 22 آوريل 1919 دربارة بينظميها و مشكلات راهزنان در استانهاي مركزي ايران، افتخار آن را دارم كه گزارش دهم سردار اسعد و سردار محتشم، رهبران ايل بختياري در هجدهم ماه جاري تهران را به مقصد اصفهان ترك كردند؛ تا سردار جنگ، والي اصفهان را در سركوبي راهزنان ياري دهند. دو قبضه توپ به همراه دويست و پنجاه سرباز از شيراز به اصفهان فرستاده شده و انتظار ميرود اين قواي كمكي هر چه زودتر آرامش را به منطقه بازگرداند.» در 16 ژوئن: «عطف به گزارش بيستم مي (شماره 508) و مراسلات پيشين در مورد اغتشاش راهزنان در شهرهاي مركزي ايران، افتخار آن را دارم كه به عرض برسانم نيرويي متشكل از دويست و پنجاه تفنگدار جنوب ايران به فرماندهي افسران انگليسي اخيراً به كمك نيروهاي بختياري سردار جنگ، والي اصفهان، شتافتهاند. آنها موفق شدند بر نيروهاي رضاخان و جعفرقليخان چيره شده و تمام مهمات، آذوقه و قاطرهاي آنها را به غنيمت بگيرند. دو سركرده ياغي گريختند؛ اما با در دست داشتن نشانههايي از محل احتمالي اختفاي آنها، اميد است كه به زودي دستگير شوند. شمار راهزناني كه دستگير شدهاند، پانصد نفر برآورد ميشود. رجبعلي و ماشاالهخان، دو تن از سركردگان ياغيها، همچنان متواري هستند. رجبعلي يك راهزن محلي است كه به نظر ميرسد در مناطق ما بين كاشان و اصفهان به سر ميبرد.»
وايت در 7 جولاي 1919 چنين گزارش ميدهد:
فصل گذشته شاهد تحقق يكي از مهمترين اهداف كابينه وثوقالدوله بوده است؛ بازگرداندن نظم و امنيت به ايران. زماني كه وثوقالدوله در آگوست 1918 پست رياست وزرا را بر عهده گرفت، ياغيگري بر سراسر ايران حكم فرما بود. راهزنان در شهرهاي مركزي ايران به خصوص در همسايگي اصفهان علم طغيان برافراشته بودند؛ در گيلان جنگليها امنيت جاده قزوين - رشت را مختل كردند؛ در ده سال گذشته دولت مركزي موفق نشده است نماينده خود را به لرستان بفرستد و ماليات اين استان را جمعآوري كند؛ در استان ثروتمند مازندران نيز وضعيت به همين منوال بود. انگلستان با استفاده از نيروهاي خود در بينالنهرين، به كمك ايران شتافت و تعداد سربازان ژاندارمري را به سرعت افزايش داد. در آن زمان تعداد سربازان آماده به خدمت ژاندارمري كمتر از هزار نفر بود و قسمت عمده آنها نيز در تهران متمركز بودند. اكنون اين تعداد به پنج هزار سرباز كاملاً مسلح افزايش يافته است و همچنان در حال افزايش است.» در مورد سركوب راهزنان مركز ايران، وايت چنين گزارش ميدهد: «رضاخان، جعفرقليخان، ماشااللهخان و رجبعلي، سردسته راهزنان، هر يك با فراهم آوردن شمار زيادي ياغي، در چند سال گذشته استانهاي مركزي ايران در حوالي اصفهان را مشوش ساختند. دولت ايران قدرت سركوب اين راهزنان را نداشت و نهايتاً در ماه ژانويه، به پيشنهاد سفارت انگليس، سردار جنگ را به واليگري اصفهان منصوب كرد. اميد ميرفت اين سردسته بختياري به كمك مردان ايل خود، بار ديگر نظم را به منطقه بازگرداند. او متعهد شد ظرف چهار ماه اين غائله را خاتمه بخشد. اما در آغاز كار، حمايتي كه انتظار آن را داشت برآورده نشد، در نتيجه كار چنداني از پيش نبرد. تا اينكه شماري از تفنگداران پليس جنوب ايران تحت فرماندهي افسران انگليسي براي كمك به سردار جنگ از شيراز راهي اصفهان شدند. با رسيدن اين نيروي كمكي، عملياتها بار ديگر از سر گرفته شد و در ماه ژوئن، رضاخان و جعفرقليخان و پانصد نفر از ياران آنها دستگير شدند. جعفرقليخان چند روز پس از دستگيري در اثر جراحتهاي وارده مرد و جنازهاش در ميدان اصفهان به دار آويخته شد. چند روز بعد نيز رضاخان و ياران نزديكش به دار آويخته شدند. از آنجا كه ماشاءاللهخان متعهد شده است با دولت مركزي صلح كند، گزارش رسيده كه براي تسليم شدن عازم تهران است. رجبعلي همچنان متواري است؛ اما خطر او كمتر از ديگران بوده و قابل ملاحظه نيست. لرستان مدت زيادي در نافرماني به سر برده است و دولت ايران در چند سال گذشته موفق نشده است ماليات اين منطقه را جمعآوري كند و يا فرمانداران خود را به بروجرد و خرم آباد بفرستد. در زمستان قزاقها به فرماندهي كلنل فيليپف* به اين منطقه اعزام شده و شهر بروجرد را از دست لرها خارج ساختند و قوامالدوله براي فرمانداري به اين شهر اعزام شد. عملياتهاي بعدي نيز با موفقيت دنبال شد و انتظار ميرود به زودي نظم به منطقه بازگردد. با دستگيري و سركوب امير مكرم و ديگر راهزنان در مازندران، بار ديگر آرامش به اين منطقه بازگشت. تفنگداران پليس جنوب ايران موفق شدند آرامش را در ميان قشقاييها و ديگر عشاير جنوب برقرار سازند؛ و دولت انگلستان با رضايت كامل دولت ايران، كنترل اين منطقه را به والي فارس محول كرد. بنابراين به استثناي بينظمي در چند منطقه كوچك، آرامش و امنيت بر سراسر ايران حكمفرما شده است. اما آذربايجان همچنان در ناآرامي و بينظمي گستردهاي به سر ميبرد.
وضعيت آذربايجان در فصل سوم تشريح شده است.
كالدول در اول اكتبر 1919 چنين مينويسد: «كابينه فعلي ايران با دستگيري و به دار آويختن رهبران مشهورترين گروه راهزني، توان، جسارت و شجاعت خود را به نمايش گذاشت. نايب حسين* و پسران و ياران او، مشهورترين راهزناني هستند كه در طول يك قرن گذشته اسم و رسمي به هم زدند. اين راهزنان در كوههاي اطراف كاشان مستقر بودند و در طول اين مدت ميليونها دلار كالاي تجاري را غارت كردند. صدها انسان بيگناه نيز قرباني حرص و طمع اين افراد شدند. خوشحالي مردم از دستگيري و به دار آويخته شدن سردستههاي اين راهزنان خارج از حد و غيرقابل توصيف بود. نايب حسين، رهبر گروه، هفته گذشته در تهران به دار آويخته شد. طبق گزارشها وي بيش از نود سال سن داشت. نيروهاي ژاندارمري پس از درگيريهاي بسيار در كوههاي اطراف كاشان، او را دستگير كردند. در اين درگيريها شماري از طرفين كشته شدند. چهار نفر از پسران او به دار آويخته شدند. زيركترين پسر او، ماشاءاللهخان معروف، به دستور دولت مركزي چندين سال برقراري امنيت در مسير كاروانرو كاشان را بر عهده داشت. همه از اين مطلب آگاه بودند كه كابينه به ماشاءاللهخان قول داده است در صورت تسليم شدن، او را دستگير و زنداني نكند و به هيچ وجه متعرض او نشود. ماشااللهخان اغوا شده و به همراه صد و پنجاه نفر از سواران خود به تهران آمد. پس از دو هفته رييسالوزرا او را نزد خود فرا خواند و از او درخواست مال و اموال كرد؛ اما ماشاءاللهخان درخواست رييسالوزرا را رد كرد. در پايان ملاقات رييسالوزرا پيشنهاد كرد اتومبيل شخصي او ماشاءاللهخان را به خانه برساند و ماشاءاللهخان نيز پذيرفت. اما ماشاءاللهخان به سمت خانه نرفت بلكه به ژاندارمري منتقل شده و در يك دادگاه فرمايشي محكوم و به دار آويخته شد. با اينكه ماشاءاللهخان مستحق چنين سرنوشتي بود، اما اين شيوة كار نيز قابل سرزنش است. در بسياري از ديگر نقاط كشور، راهزنان كماهميت و خردهپا نيز حسابي منكوب شدهاند؛ و در مجموع مسير كاروانها امنتر از گذشته شده است. به كمك نيروهاي انگليسي، شورشيان جنگلي در شمال ايران نيز (نزديك رشت) مخفي شدهاند. به نظر ميرسد كوچكخان، رهبر جنگليها، به قفقاز گريخته باشد. بنابر گزارشهاي رسيده وي فردي متشخص و محترم است... در پي دستگيري و اعدام بسياري از ياغيان در سراسر ايران، احساس امنيت به مسيرهاي تجاري بازگشته و تجارت با امنيت بيشتري نسبت به گذشته جريان پيدا كرده است.
كالدول در 10 آوريل 1920 چنين مينويسد: «اعدام شماري از راهزنان، امنيت را به مسير كاروانها در سراسر ايران بازگرداند... سعي بر اين است كه عشاير سراسر كشور به خصوص عشاير جنوب، هر چه سريعتر خلعسلاح شوند؛ اما انجام اين مأموريت كندي، دشواري و حساسيتهاي خود را به همراه دارد؛ و بدون ترديد بخش عمدهاي از اين كار به زماني محول ميشود كه ارتش قدرتمندتري در ايران شكل بگيرد.»