سخنراني كرزن در مورد ايران در مجلس اعيان (لردها) در اسناد وزارت خارجه آمريكا
سخنراني كرزن كه در بالا به آن اشاره شد «در جريان مذاكرات پارلماني در مجلس لردها» ايراد شد. بخشهاي ديگر اين سخنراني از اين قرار است:
نزديك به سي سال است كه با مسائل سياسي ايران مستقيماً در ارتباط هستم و هر زمان كه استقلال و تماميت ارضي اين كشور زير سؤال رفته است، طول آن مدت همواره مورد اعتماد تمام وزرا و دولتمردان ايراني بود. (لردها: صحيح است، صحيح است.)... لازم نيست كه يادآوري كنم تنها ظرف شش ماه گذشته كابينه ساعتها از وقت خود را - كه هنوز جاي كار دارد و بايد مدت زمان بيشتري براي آن در نظر گرفته شود - صرف بررسي اين مسئله كرده است كه انگلستان ميبايست از چه خط مشي سياسي و نظامي در ايران پيروي كند... من از شما عاليجنابان درخواست ميكنم كه به خاطر داشته باشيد كه اوضاع ايران نتيجه مستقيم و اجتنابناپذير جنگ است.
كرزن پس از ترسيم حوادث از ديدگاه انگلستان و توجيه اشغال ايران بيطرف، حوادث پس از جنگ را چنين تشريح ميكند:
در آن زمان فردي به نام وثوقالدوله بر مسند رياست وزرا تكيه زد؛ مردي با تجربه و بانفوذ در ميان همميهنان خود. در همين زمان، يكي از شايستهترين مأموران خود را از بغداد عازم تهران كرديم. وي همچنين از كساني است كه شرق را به خوبي ميشناسد. بله منظورم سر پرسي كاكس است... هنگام ورود او به تهران، رئيسالوزرا، وثوقالدوله از ما خواست كه با دولت ايران توافقنامه دوستانهاي امضا كنيم... لازم ميدانم كه دو دقيقه از وقت شما را صرف دفاع از اين قضيه بكنم كه ايران يكي از منافع مهم انگلستان است؛ و مطمئن هستم هيچ كس با آن مخالفت نخواهد كرد. اين سياستي است كه كابينههاي مختلف انگلستان بيش از صد سال از آن پيروي كردهاند... داشتن ايراني آرام، با ثبات، دوست و مستقل، سنگ بناي سياست انگلستان است. اينها اساس قرارداد انگليس- ايران است؛ و اين روزها مذاكرات خود را با ايران در مورد اين قرارداد آغاز كردهايم... در اين قرارداد هيچ تلاشي براي زير پا گذاشتن استقلال ايران صورت نگرفته است. بر عكس مطلقاً و صراحتاً آن را تأييد و تضمين كردهايم. هدف ما از اين قرارداد فراهم آوردن وسايل و ابزاري بود كه ايران با توسل به آنها از استقلال خود صيانت كند. ما براي ايجاد نيروي نظامي مستقل و ملي در ايران، همكاري خود را اعلام كرده و متخصصين نظامي خود را براي سازماندهي چنين ارتشي در اختيار اين دولت قرار داديم. هدف ما اين بود كه مديريت داخلي ايران را تصفيه كرده و برنامه مالي سالمي در اختيار اين كشور قرار دهيم. ما در پي توسعه روابط دو كشور و گسترش منابع ايران بوديم. همزمان با انعقاد قرارداد، به عنوان يكي از مواد قرارداد وامي به مبلغ 000/000/2 پوند در اختيار ايران قرار گرفت. گمركات و ديگر عوايد كشور به عنوان تضمين بازپرداخت اين وام در نظر گرفته شد. همچنين در تعرفه اين كشور تغييراتي دادهايم كه مطمئناً در اين تغييرات منافع ايران مدنظر قرار گرفته است. در يك يا دو جمله اساس و پايه قرارداد انگليس - ايران شكل گرفته و در اين جلسه اعلام ميكنم كه اين قرارداد با استقبال و رضايت كامل مردم مواجه خواهد شد. هيچگاه تلاش نشده كه ايران به كشوري تحت الحمايه انگلستان تبديل شود. ما هرگز به منظور به دست آوردن حكم قيموميت ايران به سراغ جامعه ملل نرفتيم... هيچ مسئلهاي وجود ندارد كه مايه شرمساري من باشد و يا درصدد مخفي كردن آن باشم و از ابتدا به دولت ايران و به ويژه وزير خارجه فشار آوردم كه اولين گامي كه بايد برداشته شود، ارائه قرارداد به پارلمان ايران است... اگر پارلمان ايران قرارداد را رد كند، هيچ نيازي نيست كه به سراغ جامعه ملل برويم... اندكي پس از انعقاد قرارداد شاه به انگلستان آمد و شما عاليجنابان به خاطر داريد كه ايشان بيش از يك بار رضايت قلبي خود را از اين قرارداد ابراز كرد. سپس طبق درخواست دولت ايران براي عملي كردن آن آماده شديم... در چنين موقعيت بحراني و دقيقاً هنگام بازگشت شاه به كشور، ايران دستخوش تغييرات سياسي شد. كشورهاي نسبتاً با ثبات نيز گاهي با چنين تحولاتي مواجه ميشوند ـ منظورم از اين تغيير و تحولات كنارهگيري وثوقالدوله و روي كار آمدن مشيرالدوله است. مشيرالدوله از جناحي مليتر برخاسته است و به نظر من ميتوان وي را مخالف [قرارداد] ناميد. وي در مقايسه با پيشينيان خود خط مشي سياسي متفاوتي در پيش گرفته است. ايشان ترجيح دادند اجراي توافقنامه تا زمان كسب رضايت از مجلس، در حال تعليق قرار گيرد. به نظر من چنين تصميمي، اتخاذ سياستي سختگيرانه و ابلهانه از جانب دولت ايران بود، و با اين كار منافع فراوان اين توافقنامه، از كف ايران رفت. اما اين به خود آنها مربوط بود و ما در مورد اين تصميم حق دخالت نداشتيم؛ ما به قدري به كسب موافقت مجلس اهميت ميداديم كه براي عملي شدن قرارداد شرط گذاشتيم كه بايد در اولين فرصت مجلس تشكيل شود و متن قرارداد به مجلس ارائه شود... اگر [مجلس تشكيل ميشد و نمايندگان مجلس] ترجيح ميدادند كه تنها بمانند، ما حرفي نداشتيم؛ اما اگر قرارداد را ميپذيرفتند و تصويب ميكردند، آن وقت ما نيز آمادة همكاري صادقانه با آنها بوديم. بر همين اساس به آنها اعلام كرديم كه كمكهاي مالي فقط براي چهار ماه ديگر ادامه خواهد يافت. اين همان مدت زماني است كه به ما گفته بودند براي تشكيل مجلس لازم است. در اين مدت بارها تأكيد كرديم كه مجلس بايد تشكيل شود و قرارداد را بررسي كند. علاوه بر اين به ما خبر رسيد كه پارلمان ايران خواستار ايجاد تغييراتي در مفاد توافقنامه است - به عنوان مثال وضع محدوديت زماني- و ما نيز آمادگي خود را براي بررسي تغييرات پيشنهادي اعلام كرديم. پس از اين ماجراها بود كه بحران استقلالطلبي آغاز شد كه تا چند لحظه ديگر به آن خواهم پرداخت... همانطور كه چند لحظه پيش اشاره كردم همزمان با اين تغيير و تحولات، اوضاع جديد و متفاوتي در شمال غرب ايران به وجود آمد... حمله ارتش بلشويكهاي روسي به ايران. آنها با حمله ناگهاني به آذربايجان حكومت جمهوري شوروي را در اين استان مستقر ساختند... همچنين كشتيهاي جنگي آنها كنترل درياي خزر را به دست گرفتند. در همين زمان در تبليغات گسترده خود اعلام كردند كه در شمال ايران جمهوري شوروي را مستقر خواهند ساخت. نيروهاي بلشويك در انزلي لنگر انداخته و رشت را به اشغال خود درآوردند. آنها همچنين شورشي عليه دولت ايران در تهران سازماندهي كردند. اين حملات تهديدي جديد و پيشبيني نشده بود. درست در زماني كه منتظر رد يا تصويب توافقنامه انگليس - ايران در مجلس بوديم، تخت سلطنت و دولت ايران از جانب دشمن جديدي مورد تهديد قرار گرفت و نيروي اندك ما در قزوين (3600 نفر)، مانع بسيار ضعيفي در مقابل تهديد بلشويكها بود... اين گزارشي بود از اوضاع و احوال داخلي ايران و شرايط ما تا به امروز و از اينكه صبورانه به آن گوش فرا داديد بسيار ممنونم... ابتدا به جنبه سياسي ميپردازم. با توجه به اينكه تصميمگيري در مورد قرارداد مدت مديدي به تأخير افتاده است، به دولت ايران اعلام كرديم، هر چه زودتر مقدمات تشكيل جلسه مجلس را فراهم آورد. همچنين از آنجا كه بيشتر نمايندگان مجلس انتخاب شدهاند و در تهران حضور دارند، انتظار ميرود مجلس در ماه آينده تشكيل شود و پيش از آغاز سال جديد تكليف قرارداد را روشن كند. اگر قرارداد به تصويب برسد، در اجراي اصلاحاتي كه پيش از اين ذكر كردم از هيچ كمكي فروگذار نخواهيم كرد. من به نوبه خود اطمينان ميدهم كه اين قرارداد ثبات ايران را تضمين خواهد كرد و به سختي ميتوانم تصور كنم كه دولت، پارلمان و يا اقشار مختلف مردم ايران تن به وضعيت ديگري بدهند و خواهان اوضاع ديگري باشند... از سوي ديگر، چنانچه پارلمان ايران اين قرارداد را نپذيرد، دولت اين كشور ميبايست به تنهايي به راه خود ادامه دهد. [البته] ما براي كمك به آنها از هيچ كاري فروگذار نميكنيم [اما] اگر خودشان خواهان همراهي ما نيستند، عواقب آن متوجه خودشان است... از نظر سياسي ما موضع خود را كاملاً روشن كردهايم. دولت فعلي ايران در تلاشهاي مجدّانه خود حمايت و پشتيباني ما را پشت سر دارد؛ اما بر عهدة آنهاست كه تعيين كنند كه ميخواهند از اين به بعد در چه مداري حركت كنند. اگر آنها خواهان اجراي صادقانه توافقنامه انگليس - ايران هستند بايد با اعتماد به ما اجازه دهند نقش خود را ايفا كنيم؛ اما اگر ايشان راه خود را در پيش گيرند و به منابع خود تكيه كنند، ما نميتوانيم مانع آنها شويم. عواقب اين تصميم متوجه خود آنها خواهد بود. اميدوارم توضيحاتي كه تاكنون ارائه كردم شما را متقاعد كرده باشد كه هيچ يك از سياستهاي انگلستان در ايران، آنطور كه گاهي اوقات به ما نسبت داده ميشود، ماجراجوييهاي بيحساب و كتاب و نسنجيده نيست. بر عكس، تصميمات سياسي ما بر طرحهاي دقيق و كاملاً حساب شده مبتني است و به منظور حل مشكل ايران و نه صرفاً تأمين منافع انگلستان - كه طبيعتاً آنها را به دست فراموشي نميسپاريم - دائماً طرحهاي خود را تغيير داده و از شيوههاي متفاوتي بهره ميگيريم و در اين روند همواره استقلال ايران را مدنظر قرار ميدهيم... ما همواره آماده كمك و همكاري هستيم؛ اما اين ايران است كه سرنوشت خود را تعيين ميكند.
اخبار رويترز در 28 نوامبر 1920 سخنراني كرزن را در تهران منتشر كرد. وزيرمختار آمريكا در پي انتشار اين سخنراني چنين اظهارنظر كرد:
مستحضر هستيد كه اخبار رويترز يك نشريه انگليسي است و زير كنترل و سانسور دقيق سفارت انگليس در تهران چاپ و منتشر ميشود. شايد لازم باشد به بعضي از استدلالهاي مغالطهآميز لرد كرزن در مجلس اعيان اشاره كرده و زبان بازي بيش از اندازه او را آشكار سازيم. وزير امور خارجه انگلستان از اعتماد سي ساله «تمام وزرا و دولتمردان ايران» به او سخن به ميان آورده است. مقاماتي كه او را «دوست حقيقي و ثابت قدم ايران» ميدانند. در پاسخ بايد گفت مردم ايران، مؤدبترين و نرمخوترين مردم دنيا هستند و بسياري از ايشان هرگز نظر واقعي و صريح خود را در مورد سياستهاي جناب لرد اعلان نكردهاند. به همين دليل ايرانيان آگاه و بابصيرت در برخورد با وي و سياستهاي او در ايران همواره با شك و ترديد رفتار ميكردهاند. جناب لرد اظهار داشتهاند: در قرارداد اخير انگلستان- ايران «به صورت قطعي و صريح استقلال ايران را به رسميت شناخته و آن را تضمين ميكنيم». ناظران ايراني ميدانند كه اين تضمين، تكرار بيهوده قول و قرارهايي است كه پيش از اين نيز بارها زير پا گذاشته شده (به خصوص در قرارداد 1907 انگليس- روسيه كه ايران به مناطق نفوذ تقسيم شد) و هيچ يك از اين وعدهها هرگز عملي نشده و حتي مورد توجه قرار نگرفته است. علاوه بر اين اهل نظر در ايران به اين نكته اشاره ميكنند كه وقتي رابطه و تعامل دو ملت بر اساس اصل تساوي آن دو باشد، نه ضروري است و نه معمول است كه يك طرف، استقلال طرف ديگر را تضمين كند. به ويژه زماني كه طرف تضمين كننده، استقلال طرف مقابل را [در گذشته] نقض كرده باشد. همچنين به وام دو ميليون پوندي اشاره شده كه بر اساس توافقنامه به ايران پرداخت شده است. «ضمانت بازپرداخت اين وام عوايد گمركي و ديگر درآمدههاي كشور ميباشد و به اصلاحاتي كه در تعرفهها صورت گرفته نيز اشاره شده است.» تجديدنظر در تعرفهها، كاملاً مخفيانه صورت گرفت و در واقع اين خود انگليسيها بودند كه اين كار را به انجام رساندند. اعضاي ايراني كميسيون تنها آلت دست بودند و به دستور انگلستان، توسط وثوقالدوله انتخاب شدند. لرد كرزن خاطرنشان كرده كه قرارداد «با استقبال و رضايت عمومي مردم ايران مواجه شده است.» لرد كرزن فراموش كرده كه يادآوري كند كه اين توافقنامه با بيزاري و نفرت سراسري در ايران مواجه شد. دولت انگلستان با عنصري فاسد بر سر اين توافقنامه وارد مذاكره شد. وي به دست انگليسيها به وزارت منصوب شد و با ورود نيروهاي انگليسي به سه بخش از ايران و با زور سرنيزه بر سر كار باقي ماند؛ همچنين با اعلام حكومت نظامي تمام تجمعات و مخالفتهاي عمومي، بحث در مورد قرارداد، انتشار مقالات مخالفتآميز در مطبوعات و ... ممنوع و قدغن شد. شمار زيادي از بهترين دولتمردان و كارمندان قديمي تبعيد و روانه زندان شدند، چرا كه به خود جرأت دادند عليه اين قرارداد اظهارنظر كنند... وزير امور خارجه انگلستان با اشاره به سقوط وثوقالدوله، جانشين او يعني مشيرالدوله را «مخالف» قلمداد كرد. شايد بهتر بود كه از فرار مخفيانه وثوقالدوله نيز صحبت كند. وثوق به دليل ترس از خشم عمومي مجبور شد فوراً ايران را ترك كند. وي در دوران تصدي خود نيز به ندرت در انظار و اماكن عمومي ديده ميشد و با اينكه گروه كاملاً مسلحي از او حفاظت ميكردند، همواره از جان خود بيم داشت و خود را در معرض ترور ميديد. اين در حالي بود كه جانشين او يعني مشيرالدوله بدون همراهي محافظين مسلح در خيابانها رفت و آمد ميكرد و مورد احترام همه مردم قرار داشت. مشيرالدوله «توافقنامه را تا زمان كسب رضايت مجلس در حال تعليق نگاه داشت» و با اين كار تنها از مقرراتي كه در مورد انعقاد و اجراي توافقنامهها در قانون اساسي ذكر شده بود، پيروي كرد. اما وثوقالدوله بسيار مشتاق بود پيش از تشكيل مجلس اين قرارداد را اجرايي كند؛ با اين كه افراد منتخب پارلمان با تقلب و به انتخاب رئيسالوزرا به مجلس راه يافته بودند. به هر حال، تاكنون بسياري از شروط معاهده اجرايي شده است؛ بخشي از وام پرداخت شده، بسياري از مستشاران مالي و نظامي انگليسي وارد ايران شده و كار خود را آغاز كردهاند. تعرفههاي گمركي مورد بازبيني و تجديدنظر قرار گرفتهاند و گامهاي ديگري نيز براي اجراي توافقنامه برداشته شده است؛ در واقع ميتوان گفت توافقنامه كاملاً اجرايي شده است... براي اثبات اين واقعيت كه [تشكيل] مجلس چندان هم مورد تمايل [انگليسيها] نبود؛ و براي اثبات ترس آنها از مخالفت [احتمالي مجلس با قرارداد] جناب لرد مشت خود را اين طور باز ميكند: «ما به قدري به نظر مجلس درباره قرارداد اهميت ميداديم كه قرارداد را تا كسب نظر مجلس، به حال تعليق درآوريم.» البته به نظر من، مخالفت مجلس نشان دهنده حماقت و ترس دولت ايران است.» شايد بتوان پيروي از قانون اساسي و افكار عمومي را «حماقت و ترس» ناميد. شايد در عالم واقع قانون اساسي اين است كه «هيچ چيز ميان دوستان نيست*»... اشارة وي [كرزن] به بركناري سرهنگ استاروسلسكي و ديگر افسران روسي و عملكرد نيروهاي قزاق ايران عليه بلشويكها، براي كسي كه از حقايق خبر داشته باشد، مضحك و خندهآور است. البته ممكن است كه اين افسر روسي در به راه انداختن «تبليغات ضد انگليسي» دخيل بوده و مظنون به اختلاس از اموال دولتي هم باشد؛ اما گناه اصلي او همان اولي [تبليغات ضدانگليسي] است. بر كسي پوشيده نيست كه انگلستان يك سال تمام سعي ميكرد از شرّ استاروسلسكي خلاص شود؛ اما كلنل سياستمداري زيرك و ماهر بود و خود را به شاه و ديگر مقامات ارشد كشوري حتي وثوقالدوله بسيار نزديك كرده بود. همچنين «اين شاه نبود كه تصميم گرفت به خدمت او پايان دهد»، بلكه انگليسيها از فرصت سوءاستفاده كردند. فرصتي كه مدت زيادي به انتظار آن بودند تا بتوانند كنترل نيروهاي قزاق را در دست بگيرند. «اعليحضرت در اين باره هيچ تصميمي» نگرفت. در واقع كلنل به همراه نيروها قزاق خود مستقيماً به نيروهاي بلشويك در شمال ايران حمله كرد و موفقيت بزرگ و در عين حال آساني كسب كرد و توانست بلشويكهاي مستقر در اين منطقه از ايران را كاملاً قلع و قمع كند. هنگام بازگشت به تهران همچون قهرماني فاتح مورد استقبال قرار گرفت و اعليحضرت يك قبضه شمشير الماس نشان و درجه ژنرالي به او اعطا كرد. سپس از او خواست كه از مسير قزوين به رشت برود و اين منطقه را از لوث وجود بلشويكها پاك كند. من به خوبي مطلعم كه وي پيش از ترك تهران محرمانه با شاه ديدار كرد و به شاه گفت كه اگر تهران را ترك كند، دسيسههاي هميشگي عليه او و جايگاهش دوباره آغاز خواهد شد و به همين خاطر او ميترسد كه حتي براي مدتي كوتاه تهران را ترك كند. از اعليحضرت خواست كه او را مطمئن سازد كه در غياب او با قدرت تمام در مقابل اين توطئهچينيها بايستد. اعليحضرت به او امر فرمودند كه به راه خود ادامه دهد و او را از حمايت شاهانه و دوستي خود مطمئن ساختند و خاطر نشان كردند كه كلنل بر جايگاه خود باقي خواهد ماند. زماني كه كلنل به تهران بازگشت، نخستوزير فعلي (سپهدار اعظم) از او خواست كه فوراً پست خود را ترك كند و به او گوش زد كرد كه انگلستان خواهان استعفاي او است. كلنل عرض حال خود را نزد شاه برد و او نيز شانههايش را بالا انداخت و گفت: «از دست من چه كاري برميآيد؟ من در دستان انگليسيها فردي بدون اختيار و توانايي هستم. صادقانه به تو قول دادم، اما من چيزي جز يك عروسك خيمه شب بازي نيستم.» عجيب است كه هيچگونه تفحصي در مورد اتهامات استاروسلسكي نشده و گزارشي در اين مورد منتشر نشده است و به نظر نميرسد كه چنين كاري هم صورت پذيرد. علاوه بر اين در زمان مشيرالدوله هم براي بركناري او تلاشهايي شد كه رئيسالوزراي وقت با آن مخالفت كرد. بنابراين بديهي بود كه «ما» «نسبت به كنارهگيري كلنل روسي و افسران او هيچ مخالفتي نداشته و كاملاً راضي بوديم.» در همين شرايط ناگوار، انگلستان ناگهان لازم ميبيند كه اعلام كند نيروهايش را از ايران خارج ميكند؛ آن هم در شرايطي كه تقريباً پس از پنج سال اشغال خاك ايران توسط ارتش انگلستان، همين يك بار است كه ايران به حضور چنين ارتشي براي امنيت و تماميت ارضياش نياز دارد. خيليها معتقدند كه اين تهديد به خروج ارتش انگلستان، كه ايران را در معرض تعرض بلشويكها قرار ميداد، بويژه اگر انگلستان كمك مالي خود را هم به نيروي قزاق ايران قطع ميكرد، فقط براي فشار بر ايران بود تا به اصطلاح «قرارداد» را بپذيرد. جناب لرد در پايان سخنان خود از دوجانبه بودن قرارداد سخن به ميان آورده و متذكر شده كه منافع انگلستان نيز مورد توجه قرار گرفته است. وي سخنان خود را با اظهاراتي فضل فروشانه و متكبرانه به پايان برده و اظهار داشته ايران «همواره» به «كمك و همياري» ما نيازمند است. اما بهتر بود كلام خود را اينگونه به پايان ببرد كه ايران نيازمند همياري و كمك كشورهايي است كه هيچگونه منافع و اهداف پنهاني ندارند و اضافه ميكرد كه ايران آزاد است از هر كشوري كه ميخواهد كمك بطلبد.