روابط ميان ميسيونرهاي امريكايي كليساي ارتدكس روسيه در ايران

از نخستين سالهاي قرن نوزدهم كه دولت روسيه پنجه در شهرهاي شمالي ايران در قفقاز انداخت، جذب نيروهاي انساني ايلات چادرنشين وگروههاي مسيحي مذهب ايران، مطمحنظر و بزرگترين هدف آن دولت بوده، و در پيشبرد اين منظور تلاشها ميكرده است.
بنابه گزارشهاي محققان و جهانگردان خارجي، ژنرال پاسكويچ در زمان استيلا بر آذربايجان، با زور و اغوا، 9000 خانوار از ارامنه شهرهاي اروميه، سلماس و خوي را به شمال رودخانه ارس كوچ داده در اطراف ايروان، به ويژه منطقه قراباغ اسكان داد. افزون بر اين كوچ اجباري و غارت انساني، در قرارداد سنگين و تحميلي تركمانچاي نيز مقرر داشتند كه شاهسونهاي ايران اجازه دارند در فصل تابستان از سرحد گذشته و براي تغذيه و تعليف دامهاي خود از چراگاههاي اطراف ارس و جنوب قفقاز استفاده نمايند. ولي وقتي كه ايلات شاهسون در آن سوي ارس اسكان موقت و تابستاني ميكردند، روسها با تطميع و تهديد مانع بازگشت آنها ميشدند. براي جلوگيري از اين دام استعمار، دولت ايران تسهيلاتي فراهم ميكرد كه ايلات شاهسون، تابستان را در چراگاههاي جنوب شرقي آذربايجان، به ويژه هشترود و گرمرود و زنجان، طارم و خلخال ييلاق نمايند، و از كوچ موقت به سوي شمال بپرهيزند، تا روسها از غارت و غصب نيروهاي انساني آذربايجان، دستشان كوتاه باشد.
اما، دولت روسيه براي جلب و جذب ارامنه و نستوريان آذربايجان، از وجود ميسيونرهاي امريكايي استفادههاي فراوان ميكرد. همان برنامههايي  را كه در عثماني وسيله سازمانهاي وابسته انجام ميداد در آذربايجان به وسيله ميسيونرها اجرا ميكرد. اگر در عثماني توفيق چندان نيافت، در آذربايجان به نتايج مطلوب رسيد و مأموريتهاي مبلّغين آمريكايي در پايان قرن نوزدهم با تحتالحمايه كردن پروتستانهاي اروميه به دولت روسيه، به توفيق انجاميد.
حادثه را از نخستين سالهاي ورود ميسيونرهاي امريكايي به آذربايجان، آغاز و بررسي ميكنيم. ج ، پركينز، در گزارش روزانه مورخ 21 اوكتبر 1837 ، چنين مينويسد:
وضع نستوريان اين منطقه در حال حاضر، خيلي حساس و تحريكآميز است. امپراتور روسيه به گرجستان سفر كرده ويكي از نستوريان را كه سالهاست در تفليس ميزيسته، هماكنون به آذربايجان فرستاده است. او مردم را تحريك و تهييج ميكند كه به نمايندگي وي، نستوريان به امپراتور روسيه نامه نويسند و درخواست كنند، تا سرزمين آنان را قواي روس اشغال نمايند. يا اين كه سايه حمايت بر سر آنان افكنده وسايلي فراهم كند كه نستوريان به گرجستان مهاجرت نمايند. نستورياني كه ظلم و ستم اربابان مسلمان را تحمل ميكنند، هرگاه مايل و مشتاق به تغيير و تحول باشند، امر شگفت و بعيد نخواهد بود. ولي نستوريان آذربايجان به آب و ملك خود و زيبايي سرزمينشان علاقمندند، احتمال نميرود ترك ديار كنند.1
اين يك زمينهسازي و سابقهپردازي بوده تا عمليات آينده را عطف به سبق نمايند.
گزارشي  ديگر از نامه مورخ 4 دسامبر :1838
كشيش مارجوزف، ماههاست كه در استانهاي روسيه آواره و سرگردان است. او به واسطه افشاگري مقاصد و منظورهاي دولت روسيه درباره مهاجرت نستوريان ايران به گرجستان، دستگير شده و مدتي هم در زندان بود. از گرجيها سخت بيزار است. و از نظر مذهبي با حاكم ايروان مخالفت دارد. همين مخالفت وي باعث شد كه صدخانوار از نستوريان حومه وان كه قصد عبور از ايروان و سكونت در گرجستان را داشتند، به مساكن اوليه خود برگردند. (پركينز، ص 351)
در كتاب «نستوريان و همسايگان اسلاميشان» در گفتار «اعمال نفوذ ميسيونرها» چنين ميخوانيم:
تهديد دولت روسيه از شمال، فقدان مناسبات و روابط حسنه با دولت انگلستان (به واسطه جنگهاي هرات و افغانستان) در نيمه دوم قرن نوزدهم اوضاع سياسي ايران را آشفته ساخته، مشكلاتي هم براي ميسيونرها ايجاد كرده بود. مالكان و زمينداران مسلمان، در پي آزار مسيحيان بودند.
ميسيونرها اوضاع واحوال مسيحيان بومي را غيرقابل تحمل توصيف ميكردند. مستر پركينز بعد از سي سال توقف و تبليغ در ايران، چنين نوشت: او هرگز نميدانست تا چه اندازه، ناراحتي در ميان مسيحيان پديد آمده است. با وجود كمكهاي كامل ميسيونرهاي خارجي و تلاش در ميان آنان، ما استنباط ميكنيم كه، نستوريان علاقه و محبت خود را از باغهاي زيبا و مزارع آباد خود قطع كرده، با اهل و عيال «در حسرت فرار و پناه جستن به آنسوي سرزمينهاي بومي خود هستند. آنان بيشتر توجهشان را به سوي روسيه معطوف كردهاند. حكومت و قدرتي كه مسلمانان بدان مديون و وابستهاند. در سال 1861، ما دريافتيم كه مردم تحريك شدهاند و انتظار دارند كه عدهاي از كشيشان روسي بيايند و حامي آنان باشند.
دولت ايران، با آگاهي از اين اغتشاش و آشفتگي، و ترس از نفوذ و قدرت دولت شمالي روسيه، در حق اتباع مسيحي خود، دستورات سخت و صريح صادر كرد.
مبلّغين امريكايي براي ابراز همدردي و همفكري با تحتالحمايهها و پروردگان مسيحيشان، آرزو ميكردند كه، يك قدرت و حكومت مسيحي بر آنان گمارده شود و يا دست كم پيشنهاد حمايت از آنان بكند.
در اين باره در گزارش ساليانه 1862 هيئت مركزي ميسيونرهاي امريكايي، چنين اظهارنظر، و در حقيقت جواز صادر شده است:
شايد اين زمينهسازي و طرح و تدبيري دورانديشانه باشد كه اجازه داده شود دولت بزرگ و نيرومند شمالي، قدرت و نفوذ خود را در شمال ايران بطور گسترده افزايش دهد و يوغ مسلمانان آنجا را بشكند. بدين ترتيب، اين ماده مهلك و امر مستلزم جريمه را، كه اكنون سدّ ومانعي در برابر تغيير مذهب ايرانيان به مسيحيت شده است، از ميان بردارند.
The American missionaries. Sympathizing With their ProtÅgÅs, Wished that a Christian Power Would Take Over or at least Offer Protection.
"it may Perhaps be the design of providence." Wrote the American Board in its annual report. "to allow the great northern Power to extend over northern Persia, To break the Mohammedan Yoke thier, and thus remove the death Penalty Which is now a bar to the Conversion of the Persians to Christ."
نقل شده از:
Annual report of the A. B. C. F. M. 1882, PP: 110 - 111.
در همان سال، مبلّغ معروف ساموئيل ري، اهل تنسي (معاون پركينز و ساكن اروميه) به ديپلماتهاي امريكايي در تركيه و روسيه نوشت و تقاضا كرد كه، آنان از دولت روسيه درخواست نمايند كه نستوريان مسيحي را كه گرفتار ستمگريهاي وحشيانه مقامات ايراني شدهاند، تحت حمايت خود درآورند.سفير امريكا در روسيه، موضوع را با وزارت امور خارجه تزار مطرح كرد. آنان وعده مساعدت جدي دادند و خيلي خوشحال شدند كه ميسيونرهاي امريكايي از آنان كمك خواستهاند.2
نقل شده از:
United States of America, Papers relating to Foreign affairs. 1862 , part: 2 PP: 457 - 458
اين تقاضاها و گرايشها، درست زماني از جانب ميسيونرهاي امريكايي مقيم اروميه مطرح ميشد كه مراكز انقلاب ارامنه و سازمانهاي وابسته به روسيه، در ولايات زيتون، وان، ارزنالروم شروع به فعاليت كرده و دولت عثماني را تهديد ميكردند كه هرگاه به خواستههاي ارمنيان رسيدگي نكنند، آنان به روسيه مهاجرت خواهند كرد. (پادماگريان، ص 149)
در همين سالها، كنت دوگوبنيو كه در ايران بود، و از سازكردن بهانه «ستم و آزار نسبت به مسيحيان» خيلي خوب خبر داشت در «يادداشتهاي سياسي» خود از تكرار اين عناوين وسيله مسيحيان و مبلّغان خارجي ياد كرده و نوشته است:« مطلبي كه به آنان نميگويند اين است كه اين اوضاع واقعآ ناگوار و اسفبار، شامل حال كليه رعاياي ايران بدون هيچ استثنايي در عقايد مذهبيشان ميباشد.»3
اين نغمهها زمانيساز ميشد كه مسيحيان در بهشت ايران (اروميه) ميزيستند. در سفرنامههاي جهانگردان خارجي، دهات مسيحينشين سلماس و اروميه را زيباترين و آبادترين مكان و بازرگانان ارمني را بزرگترين واردكنندگان كالاهاي خارجي معرفي ميكردند.
جان. جوزف، در ادامه گفتار، از عكسالعمل دولت انگلستان در مقابل فراخواني ميسيونرهاي امريكايي، مطالب زير را به سلك تحرير درآورده است.
«دولت انگلستان، بدين امور و قضايا به دقت توجه ميكرد. چندماه بعد از اين مكاتبات، لرد راسل وزير امور خارجه انگلستان، ابلاغيه مورخ 30 جولاي 1863 را به سفير خود در تهران فرستاد:
چنين خبر يافتيم كه، تشبثات و تلاشهايي در كار هست كه نستوريان را اغوا و وادار مينمايند به آيين كليساي يوناني اقرار و اظهار تمايل نمايند و خود را در زير حمايت دولت روسيه قرار دهند.
دولت ايران، نتايج و اهميت كار جمعيت كثيري از اتباع خود را كه ناگزير به خود نمايي شده و همچو گامهايي برميدارند، بايد خوب بسنجد. براي اين كه، هرگاه نستوريان جهت تأمين آسايش و رفع آزار از خود، با هر يك از كليساهاي لاتين و يوناني اتحاد واتفاق نمايند، دولت ايران بايد خود آگاه باشد و بداند كه دولتهاي فرانسه و روسيه خواهند توانست آمرانه و مقتدرانه در امور آنان مداخله نمايند.
براي متوقف ساختن ظلم و فشاري كه با اجازه ضمني و سكوت دولت، مرتبآ بر جامعه مسيحيان تحميل ميشود، دولت ايران تصور نكند كه افكار عمومي در اين كشور، مداخله انگلستان را ناپسند شمرده و آنرا تصويب نخواهند كرد. (جان، جوزف، ص 87)
بديهي است كه ابلاغيه انگلستان نه از روي دلسوزي و پاس دوستي با ايران صادر ميشد، بلكه بيشتر براي حفظ منافع و برنامههاي بعدي خودشان بوده، در حقيقت، از باغ بزرگ و بيوارث نستوريان سهميه ميخواست. براي اين كه، در آن سالها، روسها در تركمنستان و ماوراءالنهر شهرهاي ايران را يكي پس از ديگري اشغال ميكردند و پيش ميرفتند و كسي از انگليسيها كوچكترين اعتراضي نميكرد، حتي وقتي دولت ايران كمك ميخواست دولت بريتانيا وقعي نمينهاد. هشدار مقرون به تهديد وزارت خارجه انگلستان بيشتر از اين لحاظ بوده كه در آن تاريخ هنوز دولت بريتانيا در بين نستوريان منطقه حكاري پايگاهي نيافته و نفوذ و اقتداري به دست نياورده بود.
مبلّغين امريكايي، زمينهسازان ماهر، پيشوايان و اغواگران ديرينه مسيحيان در امر اعراض از ايران، مأموريتهاي پنهاني خود را ادامه داده، سرانجام توانستند نستوريان اروميه را تابع كليساي ارتدكس روسيه نمايند و استيلاي آن قدرت جهانخوار را در آذربايجان افزايش دهند.
وصف ماجرا، به خامه جوليوس. ريشتر:
شومترين سرنوشت و سرانجام، براي تاريخ باستاني كليساي نستوريان، تهاجم و استيلاي دولت روسيه در سال 1898 بوده است.
بعد از حمله بزرگ كردها در سال 1880 به آذربايجان، وضعيت مسيحيان از لحاظ حمايت و تأمين در ايران دگرگون شد. قتلعام وحشتناك ارامنه نيز آينده نگرانكنندهاي براي آسوريان، از جانب كردها دورنمايي ميكرد.
گذشته از اينها، قصد و تعمد دولت روسيه براي تصرف آذربايجان بارها ظاهر و باهر شده بود.
در خلال اين بحران و موقعيت خاص، به مغز يك كشيش ماجراجو خطور كرد كه، با الحاق كليساي نستوريان به كليساي ارتدكس و كسب حمايت دولت روسيه، او خواهد توانست با پشتيباني روسها، بر نستوريان منطقه فرمان راند.
اين طرح شوم و گمراهكننده، در بين آسوريان استقبال غيرمنتظره يافت. به ويژه اينكه در آن موقع شايع كرده بودند كه كليساي دولتي روسيه حاضر است با مبالغ هنگفت، به كمك و حمايت پناهندگان شتابد.
در بهار سال 1897، ماريونان كشيش نستوريان، به اتفاق ميرزا يوسف خان، با طومار عريض و طويل راهي پطرزبورگ شدند. در نتيجه دو راهب روسي و يك روحاني متأهل، در 25 مه 1897، براي گردآوري اطلاعات و بررسي منطقه، به اروميه آمدند. هيئت اعزامي با استقبال گرم و پرشور، در ميان رقص و آواز زنان و مردان و گروههاي عظيمي از نستوريان، به شهر وارد شدند. تظاهركنندگان، در خيابانها به مسلمانان بيخبر و حيرتزده بانگ ميزدند :بعد از اين دوران فرمانروايي مسيحيان است، به زودي پاي بر گرده شما ستمكاران نهاده، خانهها و مزارعتان را مصادره خواهيم كرد.
ماريونان، شخصآ راهنمايي هيئت روسي را به عهده گرفت و در پيشاپيش آنان، به تمام دهات نستورينشين رفت و با معرفي نمايندگان مزبور با عنوان : «ناجي مسيحيان از ستم مسلمانان» به تبليغ پرداخت و با تطميع و اغواي نستوريان، طومار عظيمي شامل ده ـ پانزده هزار امضاء، مبني بر درخواست حمايت از دولت روسيه، فراهم كرده به دست راهبان روسي داد. آلودگي به گروههاي ديگر پروتستان سرايت كرد و صدها نفر از آنان به كليساي ارتدكس پيوستند و پيرو آيين آن شدند. كساني كه در مقابل تقاضاي جديد، مقاومت ميكردند و تغيير مسلك را نميپذيرفتند، با دشنام و آزار مواجه ميشدند.
در تابستان 1898، راهبان به پطرزبورگ برگشتند و چند ماه سپري شد. اين تاخير موقت، در نستوريان هيجان و نگراني ايجاد كرد. تا اين كه روسيه مصمم به انجام كار شد.
در 6 آوريل 1989، در شوراي عالي كليسايي پطرزبورگ، انجمني متشكل از هيئت نمايندگان و كشيشان نستوري به مديريت ماريونان، برپا گرديد. در آن جلسه، قول و قرار چنين قطعيت يافت كه، اعضاي هيئت نمايندگان، با حفظ وضع موجود و تشكيلات اداري قبلي، بايد در كليساي ارتدكس پذيرفته شوند.
مراسم پذيرش آيين ارتدكس، روز بعد در دير معروف الكساند نوسكي پطرزبورگ، با جلال و شكوه تمامتر انجام گرفت. در همان هنگام تصويب شد كه مركز مبلّغين ارتدكس در اروميه داير گردد.
در بازگشت هيئت به ايران در حدود 800 الي 1500 نفر از نستوريان تفليس به تابعيت كليساي ارتدكس درآمدند. هيئت مبلّغين در تبريز با پيشواز رسمي جنرال كنسول روسيه و مقامات دولتي وحشت زده مواجه گرديدند. بعد از ورود به اروميه، بدون وقفه نستورياني را كه در طومار نام نوشته بودند به آيين ارتدكس تابع كردند. بازگشت و پشيماني عدهاي پذيرفته نشد. با وعده و عيد و زور و تهديد، دهكده به دهكده همه كساني را كه در پاي طومار امضاء داشتند وادار كردند كه آيين ارتدكس را بپذيرند. بدين ترتيب، از 25000 نفر كل جمعيت نستوريان ايران، 20000 نفر به كليساي ارتدكس روسي ملحق گرديدند.
حتي كليساهاي شرق، با جنبشها و نوسانات فراوانشان، بدين اندازه به تباهي و ارتداد دچار نشده بودند. معلوم نيست، در آن هنگام، مبلّغين لوتري و انگليكان كجا بودند؟ كه آنهمه از صداقت و فسادناپذيري آسوريان تعريف و تجميدها ميكردند؟ ... اما، هر دو ميسيونري فوق، ناگزير به تحمل درد، از مشاهده اين رويدادها بودند، كه چگونه با نفوذترين سازمان مذهبي همه يكجا با هم، به كليساي ارتدكس روسيه گرويدند.
ميسيونرهاي امريكايي، درباره صحّت و اثبات اين ادعا كه: تنها راه كليساي سرياني، تجديد سازمان پروتستاني بوده، هيچ نيازي به تحليل و ارائه مدرك و دليل بيشتر نديدند.
روي هم رفته، تنها مسبب اين رويداد، هيئت مبلّغين امريكايي بودند كه خيره و بيتحرك و مسكوت ماندند. سازمان كليسايي آنان، مقاومت و مداومت كامل اين تاخت و تاز را قويآ اثبات كردند.4
درباره اين رخداد تاريخي، در منابع ايراني مطلبي به چشم نميخورد. ولي در منابع خارجي اطلاعات مفيد و گوناگون درج شده است.
لوريدواستاش، ديپلمات و محقق فرانسوي، از رويدادهاي اوايل مشروطيت ايران، گزارشهاي ارزنده تهيه كرده، و در ضمن سفر به كردستان، از تاريخ و سرگذشت نستوريان آذربايجان مطالب سودمند نگاشته و از تغيير آداب و آيين اخير آنان و نتايج كارشان، چنين ياد كرده است:
ماريونان، به دهات اروميه رفت و براي روستاييان نستوري سخنراني كرد و گفت: به زودي اربابها را از دهات بيرون رانده اراضي و املاكشان را بين مسيحيان ارتدكس تقسيم خواهيم كرد. دهاتي بيچاره باور كرد و چنين پنداشت كه با اسمنويسي، تحتالحمايه روس ميشود و هر چه دلش خواست ميتواند انجام دهد. نستوريان زماني حيرتزده به خود باز آمدند كه ديدند مسلمانان مثل سابق آنان را به فلكه ميبندند و همان مبلّغان و مصلحان هم در كنار ستمديدگان ميايستند و تماشا ميكنند. زماني پشيمان و نااميد گشتند كه، از طرفي كمكهاي مختلف مبلّغان قديمي قطع شده، از طرف ديگر، محكوم و مجبور به پرداخت عوارض و بدهيهاي سنگين شدهاند كه مبلّغان جديد به عنوان: ساختمان كليسا و هزينههاي تبليغ، به پيروان سادهلوح و خوشباور تحميل كردهاند. تقسيم اراضي هم پوچ بوده.
مبلّغان ارتدكس رفتارشان نسبت به مسلمانان خشن وناهنجار بود. آنان متكبرانه و آمرانه مسلمانان را مخاطب قرار داده، در بازار اروميه اسب ميراندند و شلاق خود را به اين سو و آن سو ميپراندند تا عابران براي عبور آزاد آنان، راه باز كنند.5
اوژن. اوبن، سفير دانشمند فرانسوي هم، در كتاب :«ايران امروز» با عنوان: «فرقههاي مذهبي مسيحيان» به بحث مفصل پرداخته، و تغيير مذهب نستوريان را، چنين وصف كرده است:
... اما اسقف «سپرغان» موسوم به ماريونان، در حدود هشت سال پيش ميانهاش با انگليكان به هم خورده به پطرزبورگ ميرود تا اين حوزه را به حالت تشكيلات اسقفي ارتدكس برگرداند. يك هيأت مذهبي روسي به دنبال وي وارد محل شدند و نايب كنسولي نيز از سوي روسها در شهر مستقر ميگردد. نستوريها با حركتي همه جانبه، از هياتهاي مذهبي انگليسي بريده و به آيين ارتدكس پيوستند.
در «دژ» روسي، يك رئيس روحاني، دو كشيش دهكده و دو خادم كليسا، كشيشان برجستهاي كه از پطرزبورگ اعزام شدهاند، سكونت دارند و سمت سرپرستي هيئت مذهبي را به عهده دارند... اسقف معاوني دارد به نام «مارايليا» كه بعد از اقامت پنج سالهاي در نيويورك به هزينه امريكاييان، هفت سال هم به حساب روسها در پطرزبورگ گذرانده است ... تغيير مذهب نستوريها به طور دسته جمعي، ترك تبعيت بعضي از پروتستانها و كاتوليكها، همه از بركت چشم داشت به نفوذ و ابراز قدرت روسها ناشي شده، كه به نحو چشمگيري انجمن نوپاي ارتدكس را مورد حمايت قرار ميدادند.6

اين نوشتهها، به قضيه چنين صورت ظاهر ميبخشند كه: صرف ميليونها دلار هزينه، ايجاد مدارس و دانشكده و بيمارستان درگيري با كاتوليك و ارمني وانگليكان، رابطه با كرد و ايجاد نفرت در ساير مسلمانان، مبارزه و پافشاري در مقابل دولت فرانسه، دادن قربانيان بيشماري از نستوريان در جنگ با اكراد، تعليم و تبليغ و ساير دنگ و فنگهاي 65 ساله ميسيونرهاي آمريكايي را، يك كشيش ماجراجو، در عرض چند ماه بلااثر و بينتيجه ساخته، حاصل زحمات شصت هفتاد ساله آنان را كليساي ارتدكس روسي به راحتي غارت، و به نفع خود ضبط و تصرف كرده است.
در اين جا مسئلهاي پيش ميآيد كه: بعد از بروز حادثه ناگوار و شكست آشكار ـ ميسيونرهاي امريكايي ديگر براي چه كسي، و به چه روي و منظوري در آذربايجان مانده بودند؟ حالا ديگر نه نستوري مانده نه پروتستان، 20000 نفر آنان را كليساي ارتدكس روسي مفت برده و بلعيده. تازه، 65 سال تعليم و تبليغ چه نتيجه داد كه تلاش و تكاپوي بعدي چه باروبر دهد! ظاهرآ كشت و محصول ميسيونرهاي امريكايي را، ارتدكس روسي به يغما برده است، اوژن اوبن هم صريحآ نوشته است :
... هم پشم و پيله كاتوليك و هم پروتستان هر دو حسابي ريخته است. و ديگر پيرو جديدي به آيين آنان گرايش پيدا نميكند. مدرسههاي امريكاييان نيز در برابر خود، با مدرسههاي مجهز ملي مواجه شدهاند. (ص 100)
بگذريم از اين كه قضيه سابقه و زمينه 60 و 70 ساله داشته، ج. پركينز وساموئيل. ري، علنآ و كتبآ در اين باره اقدام كرده بود، و بدين سادگي هم نبوده كه، كشيشي بهانه گيرد و از خارج نيروهاي مذهبي و كنسول روسي آورده در كشوري جايگزين نمايد.
حقيقت امر، باطن قضيه اين است كه، ميسيونرهاي امريكايي، باغبانان برگزيده و برزگران ورزيده دولت تزار بودند كه با پوشاك و بيل و ابزار امريكايي، به دستور اربابان روسي سالها در خاك آذربايجان بذرها افشاندند و نهالها نشاندند و با هزينه و تلاش مستمر، نخستين برداشت محصول را به صورت 20000 نستوري تازه آيين و تابعه خوشبين، تقديم ارباب ديرينه نموده؛ براي حفظ و حراست مزرعه و محصول، اسقف، كنسول، قزاق روسي را همكار و همراه خود ساختند تا محصول بعدي وبرداشت نهايي را در سال 1907، با تصرف آذربايجان، براي ارباب معظم ميسور و ممكن سازند.
براي بررسي مطلب و موضوع فوق، رويدادهاي بعدي را نقد ومطالعه ميكنيم:
نستوريان اروميه در ماههاي آوريل و مه 1898، دستهجمعي به كليساي ارتدكس روسي گرويدند. در اين تاريخ دكتر كاگران مدير همه كاره امور ميسيونري در اروميه بود، او همين كه دست پروتستانهاي نستوري را به دست اسقفهاي روسي سپرد و ردّ امانت كرد، بلافاصله راه امريكا را در پيش گرفت.
كتاب «پزشك بيگانه» كه بر اساس نامهها و گزارشهاي رسمي دكتر كاگران تنظيم و تأليف يافته، در فصل 12 با عنوان «آخرين ديدار از امريكا و بازگشت به ايران» چنين مينگارد:
دكتر كاگران در تابستان سال 1898 به امريكا رفت. زماني كه در نيويورك بود، به اتفاق يكي از منشيهاي انجمن هيئت مركزي به واشنگتن رفتند تا مستر فوستر Foster و مسترهي Hay را ملاقات كنند.
در آن هنگام، هيچ كس نميتوانست پيشبيني كند كه سرنوشت و سرانجام مبلّغين روسي در اروميه چه خواهد شد. و اين امر بعيد و غير ممكن نبود كه دولت روسيه، به دنبال مبلّغين ارتدكس و در ادامه كارهاي كليسايي آنان، از چند جهات، آذربايجان را تحت كنترل و اشغال خود درآورد.
پايگاه (مركز ميسيونري اروميه) چنين قصد وانديشه كرد، براي اين كه مستر فوستر وزير خارجه پيشين همواره در امور ميسيون از دوستان ثابت قدم و وفادار بوده، و به طول و عرض قلمرو كارهاي ميسيون در ايران، علم و آگاهي دارد، پسنديده و مطلوب خواهد بود كه، مسترهي وزير خارجه وقت نيز، بدانها آگاهي يابد، به ويژه مانند مستر فوستر حقوق مداوم ميسيونرها را شناسد و تصديق كند. مسترهي، خيلي متوجه توضيحاتي بود كه به وي داده شد. در پايان سخنان، او با قاطعيت و ثباتي كه حاضرين را متحير ميكرد، اطمينان داد كه :حتي اگر روسها شمال ايران را اشغال و تصرف كنند؛ ميسيونرها از هيچ حقوق و مزايايي كه بهرهمند و برخوردار بودند، محروم نخواهند ماند.7
Mr, Hay was very attentive to the statement made to him, and at the close spoke with a Positiveness which Surprised his visitors of the assurance which they might Feel that even if Russia should Take Possession of northern Persia the missionaries should not be dispossessed of any of the rights Which they enjoyed.
تثبيت و تضمين حقوق و منافع ميسيونرهاي امريكايي، در صورت اشغال آذربايجان وسيله روسها، زماني مطرح ميشود كه هنوز سه ماه از گرايش نستوريهاي اروميه به كليساي ارتدكس روسي سپري نشده است. معلوم ميشود كه ميسيونرها ضمن اين كه، وقوع همچون حادثهاي را «امر بعيد و غيرممكن» نميدانستند، براي بروز آن در آينده نزديك بيصبري و انتظار ميكشيدند و براي آن روزها طرح وانديشه ميريختند. اين كه وزير خارجه امريكا، به ميسيونرها اطمينان خاطر ميدهد و آنان را مصون از گزند هر حادثه (حتي جدايي آذربايجان از ايران) ميداند، خود مؤيد اين واقعيت است كه : ميسيونرهاي امريكايي وابستگان بيگانه بودند نه خدمتگزار ملت ايران. و در صورت اشغال آذربايجان، آنان از مهاجمان موثر و پيشگام محسوب ميشدند و به منافعشان خدشه و خلل وارد نميآمد.
ويليام. امبروز. شدّ William . Ambros . shedd. در سال 1892، به اروميه وارد شده، بعد از دكتر كاگران شخص برجسته و با نفوذ ميسيون بود. وي ورود مبلّغين روسي به اروميه و تغيير روش نستوريها را، چنين توجيه و تفسير كرد:
«مسيحيان ايران، مدتهاي مديد از مسلمانان رنجديده و آزردهخاطر بودند. در پيك و پيغام مبلّغان روسي اميد رهايي و رستگاري يافتند. قتل وغارت تركها هم به وحشت و اضطراب آنان افزوده بود. آنها پناه به سايه كليساي روسي بردند تا براي خود تأمين امنيت كنند. اين حركت و تغيير، در پناه آشكار و توجهات عاليه امپراتور تزار، انجامگرفت. صورتظاهر آن نمايشمذهبيدارد، ولي موضوع صرفآ و كلا سياسي بوده، احساساتمسلمانان را  برعليه مسيحيان سخت برانگيخته است.8
جان. جوزف، از گزارش ساليانه 1899 ويليام شدّ، نوشتههاي زير را نقل كرده است: روابط و علايقي كه نستوريان را با اروپا، به ويژه روسيه، پيوند ميدهد، قدرتمند و نيروبخش هستند. قدرت و توانايي روسها در ايران، بالاتر از ديگر قدرتهاست.9

پينوشتها

1. Perkins, Justin. A residence Of eihgt years in Persia,... New - York, 1843 P: 325.
2. Joseph, John. The Nestorians and their Muslim neighbors. PP: 86 - 87.
3. گوبينو، كنت دو. يادداشتهاي سياسي كنت دو گوبينو. ترجمه: عبدالرضا هوشنگ مهدوي، تهران، انتشارات جويا، 1370 ، ص: 150.
4. Richter. Juliue. A History Of Protestant missions in the near east. New - York - 1910 - PP: 310 - 312.
5. Lorey. Eustache de. Queen things about Persia. philadelphia. 1907 . PP: 350 - 352.
6. اوژن اوبن. ايران امروز. ترجمه: علياصغر سعيدي، تهران، كتابفروشي زوار، 1372، ص: 102 ـ 104.
7. Speer, R. the Hakim sohib (The Foreign doctor) P: 224.
8. Shedd. Mary Lewis. The measure Of a man. New - York. 1922 . PP:65.
9. Joseph. j. Op.Cit. p: 120.