حركت رضاخان به سوي «جبهه جنگ» در اسناد وزارت خارجه آمريكا

در 5 نوامبر 1924، رضاخان عازم جنوب شد و روز بعد اعلام كرد كه شيخ را در صحنه نبرد ملاقات خواهد كرد. در فرمان نظامي شماره 244، كه در 5 نوامبر به امضاي رضاخان رسيد و در نشرية نظامي مجله پهلوي به چاپ رسيد، به ارتش فرمان داده شد كه «تمام منابع و قواي خود را به كار گيرد و آخرين سدي (شيخ محمره) را كه مانع رشد و توسعه ارتش و در نتيجه مانع عظمت و يكپارچگي مملكت مي‌شود، در هم بشكند. به منظور تحقق اين امر، اكنون عازم اصفهان شده‌ام.» رضاخان از اصفهان نيز به سمت شيراز حركت كرد؛ «شيراز مقر فرماندهي عمليات وي در جنوب است.» روزنامه ميهن در 18 نوامبر اعلاميه رضاخان را منتشر مي‌كند: «من براي از بين بردن خزعل راهي ميدان نبرد مي‌شوم. يا در جنگ پيروز مي‌شوم و او را نابود مي‌كنم، يا بايد كشته و در خرابه‌هاي شوش به خاك سپرده شوم.» موري در مورد قدرت‌نمايي رضاخان چنين مي‌نويسد: «با اين حال كاملاً‌روشن است كه حتي اگر رئيس‌الوزرا خواهان و قادر به انجام اقدامي براي اين مملكت باشد، البته به شيوه نظامي، باز هم چيزي جز يك عروسك خيمه‌شب‌بازي نيست كه به خواست انگليسي‌ها حركت مي‌كند و جزئي از نقشه بريتانيا در جنوب است؛ وي لزوماً پيروز اين جنگ خواهد بود، چرا كه همواره شايسته اجراي برنامه‌هاي ايشان بوده است. علي‌رغم گزارش‌هايي كه از «پيروزي» نيروهاي دولتي بر مزدوران شيخ محمره حكايت مي‌كنند و با توجه به دستور نظامي كه در بالا ذكر شد، به نظر مي‌رسد كه اوضاع جنوب چندان روبه‌راه نيست.» به هر حال، همه چيز منتظر ورود سر پرسي لورن بود كه در 11 نوامبر وارد بغداد شد و فوراً به سمت محمره حركت كرد. در آنجا جئوفري هاوارد*، معاون وي در امور شرق، به سر پرسي پيوست. وي به عنوان مترجم شيخ در  مذاكرات شركت داشت. همانطور كه پيش از اين ذكر شد، اولين باري نبود كه سر پرسي براي سر عقل آوردن شيخ نقش مهمي ايفا مي‌كرد. در سال 1923، زماني كه كلنل مك كرمك براي اولين بار تلاش كرد بر اموال شيخ ماليات وضع كند، «سر پرسي به سرعت خود را به محمره رساند تا شيخ را براي رويارويي با اين اتفاق مهم و تكان‌دهنده آماده كند.»  اندكي بعد، جئوفري هاوارد فراخوانده مي‌شود: «آقاي هاوارد بيش از پانزده سال در ايران به سر برده است و كاملاً به زبان فارسي آشناست و مراحل پيچيده و مبهم سياست ايران را به خوبي درك كرده و در [امور ايران] به استادي ماهر تبديل شده است؛ اين در حالي است كه از زمان ورود وي به كشور تا زمان ترك آن در بهار سال جاري، آقاي هاوارد تنها به عنوان معاون امور شرق، انجام وظيفه كرده است. به هر حال از زماني كه آقاي دبليو. ام. اسمارت** در بهار سال 1922 منصب معاون امور شرق را بر عهده گرفته است، وي به صورت غيررسمي در اين سمت انجام وظيفه كرده است. افرادي چون چرچيل، اسمارت و هاوارد تمام عمر خود را صرف مطالعه مسائل ايران كرده‌اند و به نظر مي‌رسد كه تنها در اين جايگاه است كه مي‌توانند به نحو احسن به دولت خود خدمت كنند و چنانچه به سوي مردمي اعزام شوند كه با زبان و شيوه زندگي ايشان آشنايي ندارند، كار چنداني از پيش نمي‌برند. به هر حال، آقاي هاوارد در طول مدت خدمت خود در ايران، شهرتي مثال زدني در ميان مردم ايران و همچنين بيگانگان به دست آورده است؛ وي در اجراي خواسته‌ها و گاهي اوقات سياست‌هاي نابجاي داونينگ استريت (دولت انگلستان) در اين كشور، همواره به اصول اخلاقي پايبند بوده است.»  «فراخوان» هاوارد از ايران بسيار كوتاه بود. وي در سال 1926 دوباره به ايران بازگشت.
 شايع شد كه لورن مترصد است براي آشتي دو تحت‌الحماية خود [رضاخان و خزعل] ميانجيگري كرده و رضاخان نيز براي مصالحه با شيخ عازم محمره شده است. اين شايعات مجلس را هوشيار كرد و نمايندگان مجلس كه در غياب رضاخان احساس قدرت مي‌كردند، در 16 نوامبر جلسه محرمانه‌اي تشكيل دادند. در اين جلسه مدرس شديداً به «دخالتهاي بي‌جاي بريتانيا در امور داخلي ايران» اعتراض كرد. هنگامي كه رضاخان از برگزاري اين جلسه باخبر شد، تلگرامي به ژنرال مرتضي ‌[يزدان پناه]، فرماندار نظامي تهران، ارسال و اعلام كرد كه به هيچ‌وجه قصد ندارد با شيخ مصالحه كند و يا به انگليسي‌ها اجازه دهد كه او را تحت‌تأثير قرار داده و راهنمايي كنند. اين تلگرام به صورت گسترده‌اي در مطبوعات منعكس شد.
دخالت سر پرسي لورن باعث شد كه شيخ و رضاخان تا حدودي تن به مصالحه دهند. در 18 نوامبر 1924، ذكاءالملك فروغي، وزير خارجه و كفيل رياست وزرا، متن تلگرام‌هايي را كه ميان رضاخان و شيخ رد و بدل شده بود، قرائت كرد. شيخ در تلگرام خود تسليم رضاخان شده و به اشتباهات گذشته خود اعتراف كرد و خواهان بخشش شد. رضاخان نيز چنين پاسخ داد: «آقاي سرداراقدس، من تلگرام شما را در شيراز دريافت كردم. من عذرخواهي و ندامت شما را پذيرفته و خواهان تسليم بي‌قيد و شرط شما هستم. رضاخان، رئيس‌الوزرا و فرمانده كل قوا.»  موري از اين تلگرام‌ها چنين برداشت مي‌كند: «اين تلگرام‌ها مرا به ياد حوادثي مي‌اندازد كه يك سال پيش رخ داد. در آن زمان شيخ متوجه شد كه دولت درصدد است بر اموال او ماليات وضع كند؛ لذا دست به فعاليتهايي زد كه حكايت از شورش داشت. در 8 اكتبر 1923 اين شيخ سالخورده متوجه شد كه سفارت بريتانيا از او حمايت نخواهد كرد و او در برابر پيش‌روي نيروهاي دولت مركزي به خوزستان تنها خواهد بود، لذا تلگرام ذيل را به سردارسپه ارسال كرد: «از درگاه خداوند منان خواهانم كه مرا در خدمت به شما پيروز گرداند. من بارها و بارها گفته‌ام كه جنابعالي را تنها حامي خود مي‌دانم و با خوشحالي بسيار و از صميم قلب در خدمت‌گزاري به شما پابرجا خواهم بود. همچنين منتظر ديدار فرمانده قشون اعزامي و دريافت فرامين حضرتعالي هستم.» موري مي‌افزايد: «اگر دولت مركزي موفق شود املاك شيخ را به چنگ آورد، كه اين امر فعلاً محل ترديد است، مطمئناً پول هنگفتي به جيب خواهد زد؛ چرا كه شيخ تنها از فروش خرما، ساليانه 250000 پوند درآمد دارد.»  اما تقاضاي «تسليم بي قيد و شرط»، شيخ را ناراحت كرد. در 23 نوامبر 1924، رضاخان تلگرام ذيل را از شيراز به رئيس ستاد كل ارتش ارسال كرد: «ستاد كل قشون، تهران؛ همانطور كه مطلع هستيد اينجانب تهران را به مقصد خوزستان ترك كردم. ورود من به شيراز با دريافت تلگرامي از جانب خزعل كه در آن اظهار تمكين و فرمانبرداري كرده بود، مقارن شد. در پاسخ از او خواستم كه بدون هيچ‌گونه قيد و شرطي تسليم شود و هدف من اين بود كه او را به تهران بفرستم و بدون جنگ و خونريزي وارد مركز خوزستان شوم. از آنجا كه خزعل هنوز پاسخي به ابلاغيه من نداده است، بيش از اين سفر خود را به تعويق نخواهم انداخت. بنابراين امروز شيراز را به مقصد جبهه ترك كرده و از آنجا با ارتش خود مستقيماً به سمت محمره خواهم رفت. رضا، رئيس‌الوزرا و فرمانده كل قوا.» موري در اين باره مي‌نويسد: «اين تلگرام به گونه‌اي نگاشته شده كه گويي ناپلئون آن را هنگام عزيمت به روسيه، ارسال كرده است: "بنابراين امروز شيراز را به مقصد جبهه ترك كرده و از آنجا با ارتش خود مستقيماً به سمت محمره خواهم رفت."» ژنرال امان‌الله ميرزا، رئيس ستاد كل قشون، ابلاغيه زير را منتشر ساخت: «حضرت اشرف، شيخ را تنها در شيراز به حضور خواهند پذيرفت. اگر شيخ خزعل در شيراز به حضور جناب عالي نيامد، بايد در ميدان جنگ با شما روبه‌رو شود.»
در نوامبر 1924، سفارت بريتانيا با توجه به دستوري كه از لندن دريافت كرد، يادداشتي را به دولت ايران تسليم نمود كه در آن با عمليات احتمالي در خوزستان مخالفت شده بود. موري اوضاع آشفته تهران را اينگونه توصيف مي‌كند: «با اينكه اوضاع كنوني مشكوك به نظر مي‌رسد و بسياري بر اين باورند كه شيخ محمره و سردارسپه هر دو بازيچه دست بريتانيا هستند، اما دلايلي نيز وجود دارد كه اثبات مي‌كند بريتانيا لشكركشي سردارسپه به جنوب را تشويق مي‌كند تا اگر در آينده استفاده از قواي نظامي براي محافظت از چاه‌هاي نفتي در خوزستان ضرورت پيدا كرد، توجيه قابل قبولي داشته باشند. بسياري از مردم ايران يقين دارند تمام اين عمليات‌ها در جنوب، آغاز يك فاجعه بزرگ است و بريتانياي كبير براي محافظت از داشته‌هاي خود در چاه‌هاي نفت شركت نفت انگليس- ايران، تمام نيروهاي هندي خود را سرازير دره كارون مي‌كند. گفته مي‌شود كه اگر چنين رويدادي به وقوع بپيوندد، حاكميت دولت بر بسياري از استان‌هاي زرخيز ايران پايان خواهد يافت. به هر حال ممكن است تمام اين پيش‌بيني‌هاي شوم براي ايران تحقق يابد. اما همانطور كه در مراسله شماره 665 به تاريخ 30 سپتامبر 1924 اشاره كردم، لازم به ذكر مي‌دانم كه در گذشته عده‌اي در بريتانيا بر اين باور بودند كه با انتخاب شيخ خزعل به عنوان پادشاه عراق مي‌توان اميدوار بود كه وي استان پرثمر خوزستان را، كه چاه‌هاي نفت شركت نفت انگليس - ايران نيز در آن قرار دارد، به عنوان كابين خود ضميمه عراق كند.» 
موري همچنين متوجه شد كه بريتانيا يادداشت دومي تسليم دولت ايران كرده است و در آن متذكر شده است كه طبق قرارداد نوامبر 1914، شيخ تحت‌الحمايه بريتانيا است: «دولت اعلي‌حضرت پادشاه بريتانيا نمي‌تواند نسبت به اعمال دولت ايران بي‌تفاوت بوده و اشغال املاك شيخ و احتمالاً نابودي وي را بپذيرد.» در 1 دسامبر 1924، ذكاءالملك اعلاميه‌اي در روزنامه‌ها منتشر ساخت و «وجود چنين يادداشت‌هايي را كه برخلاف حق حاكميت ايران است، انكار كرد.» موري در اين باره مي‌نويسد: «ذكاء در برابر وضعيتي كه مخالفين به وجود آوردند، راه‌حل بسيار ساده‌اي به كار گرفت. وي صرفاً بدون اينكه پاسخي به اين يادداشت‌ها بدهد، آنها را به سفارت بريتانيا بازگرداند؛ با اين هدف كه بتواند وجود چنين يادداشت‌هايي را انكار كند؛ چرا كه اگر چنين يادداشت‌هايي پذيرفته شود، منازعات شديدي در مجلس درخواهد گرفت. اين معامله رضايت ايرانيان را به دنبال داشت و به نظر مي‌رسد بريتانيا نيز، حداقل در حال حاضر، پرونده حوادث مذكور را بسته تلقي مي‌كند.»
در 2 دسامبر 1924، بودجه وزارت جنگ تصويب شد. مراحل تصويب بودجه در روزنامه كوشش به تاريخ 3 دسامبر منتشر شد: «در جلسه فوري كه بعد از ظهر روز دوم دسامبر برگزار شد، مجلس با 77 رأي مثبت بودجه وزارت جنگ را براي سال مالي 1303 (22 مارس 1924 تا 21 مارس 1925) تصويب كرد. بر اساس اين مصوبه، بودجه تخصيص يافته به وزارت جنگ 000/200/9 تومان خواهد بود. نمايندگان جناح اقليت، از جمله زعيم، حائري‌زاده و مدرس، به شدت با تصويب اين بودجه مخالف بودند؛ آنها مدعي بودند كه 000/200/9 تومان بسيار بيشتر از مصارف واقعي وزارت جنگ خواهد بود. حائري‌زاده معتقد بود از آنجا كه شمار واقعي نيروهاي نظامي ايران، 000/20ست، اين رقم مي‌بايست تا 000/600 تومان كاهش يابد. مدرس نيز مدعي بود كه شمار سربازان ارتش تنها 000/18ست و تعداد «مارشال‌»ها در ارتش بسيار فراوان است. سردارمعظم خراساني، وزير فوايد عامه، اعلام كرد كه در واقع 000/42 در خدمت ارتش هستند كه حتي يك نفر از ايشان بي‌نياز و غني نيست.» موري با ضميمه اين قطعه از روزنامه، حادثه ذيل را نيز در گزارش خود ذكر مي‌كند: «در 3 دسامبر 1924 دكتر ميلسپو به من خبر داد كه سردارسپه در «حركت پيروزمندانه خود به سمت جنوب»، از مأمورين مالي و مقامات گمركي در اصفهان و بوشهر، 000/27 وجه نقد تقاضا كرد كه فوراً اين خواسته اجابت شد و وجه موردنظر به حساب وي واريز شد. مسيو دكركر، مديرعامل اداره گمرك، كه مدت زيادي در ايران بوده و تجربه فراواني كسب كرده است. به محض اينكه متوجه شد سردارسپه در نظر دارد از بوشهر ديدن كند، به مأمورين اداره گمرك در اين شهر دستور داد تمام عوايد گمركي جمع‌آوري شده را بدون معطلي به تهران منتقل كنند. با اين حال دستور دير به اداره گمرك بوشهر رسيد و 2000 تومان از اين عوايد به دست نيروهاي ارتش غصب شد.»