برآمدن دوباره رضا خان در اسناد وزارت خارجه آمريكا
رضا خان مدت زيادي در محاق نماند. در آوريل 1925، رضا خان يک بار ديگر دست به ارعاب وکلاي مجلس زد. روزنامه کوشش در شماره مورخ 10 آوريل 1925 گزارش ميدهد که در روز نهم آوريل مجلس جلسهاي غيرعلني برگزار کرد تا مسئله ارسال تلگرام به شاه و دعوت از او براي بازگشت به کشور را مورد بحث و بررسي قرار بدهد، ولي جلسه مزبور به حد نصاب نرسيد. اين روزنامه مينويسد که وکلاي مجلس حتي جرئت نداشتند به مناسبت فوت محمد علي شاه مخلوع، پدرِ احمد شاه، براي او پيام تسليتي مخابره کنند: «معلوم بود که برخي از وکلاي مجلس مايلند که مجلس تلگرام تسليتي به مناسبت فوت پدرش براي او ارسال کند. به همين دليل پيشنهاد شد که جلسهاي محرمانه برگزار و در اينباره رأيگيري شود. با وجود اين، تعداد زيادي از وکلاي مجلس در اين جلسه محرمانه حاضر نشدند، و به همين دليل جلسه فوق به حد نصاب لازم نرسيد.» موري در گزارش 8 مه 1925 خود گزارش ميدهد که «شورشي معروف»، اسماعيل سيميتقو، پس از آنکه در عراق «پناه گرفته بود» به ايران بازگشته و خود را تسليم دولت ايران کرده است: «تسليم سيميتقو، که به فاصلة کمي از دستگيري شيخ خزعلِ محمره اتفاق افتاد، چنان آبرو و حيثيتي به سردار سپه، يا همان رييسالوزرا، بخشيده که از زمان شکست جنبش جمهوريخواهي در ماه مارس 1924 تا بحال نداشته است.» خبر بعد اين بود که سالارالدوله، «شاهزادة دردسرساز» هم درخواست اجازة بازگشت به ايران را کرده بود: «با توجه به سابقة بد و همدستياش با شيخ محمره که ديگر آبرويي برايش نمانده، حمايت مدرس و پسران فرمانفرما از بازگشت او به کشور، که هم اينک خواهان بازگشت وثوقالدوله نيز هستند، نميتواند براي ايران چندان خوش يمن باشد.» ولي مخالفان رضا خان، از جمله مدرس و فيروز، دست بردار نبودند: «نقشة اين نوابغ شيطانصفت، آنطور که از دکتر ميلسپو اطلاع يافتهام، اين است که شاه را برگردانند، رضا خان را به اجبار از پست رييسالوزرايي پايين بکشند و به ارتش بفرستند، و وثوقالدوله را دوباره رييسالوزرا کنند.» ولي به مدد انگليسيها، اين «نقشه» راه بجايي نبرد، و روسها را شديداً آشفته کرد: «آنها [روسها] نه اين مسئله را فراموش ميکنند و نه ميتوانند به آن بياعتنا باشند که رضاخان پهلوي جايگاه امروزياش را مديون انگليسيهاست، و صد البته نميدانند که شکستشان در رقابت با انگليسيها بر سر کنترل رييسالوزرا به همان اندازه که از ناشيگري مذبوحانه نمايندگانشان در اين کشور نشأت ميگيرد، ناشي از درايت و قابليت دشمنان دوستمآبشان هم هست.» يکي ديگر از علايم قدرت گرفتن رضا [خان] در بهار 1925 تصويب قانون نظام وظيفة عمومي بود. در ماه آوريل 1923، لايحهاي براي خدمت وظيفة عمومي به مجلس چهارم ارايه شد؛ ولي با توجه به مخالفت شديد وکلاي مجلس رسيدگي به آن مسکوت ماند تا اينکه در ماه مارس 1925 که مدرّس با تسليح غيرمسلمانان مخالفت کرد ، بار ديگر مطرح شد. در ششم ژوئن 1925، لايحه خدمت وظيفة عمومي از تصويب مجلس گذشت. موري در اينباره گزارش ميدهد که «به سبب دخالتهاي گستردة رييسالوزرا به نفع اين لايحه، هيچ مخالفتي با آن ابراز نشد. حال قدرت و مرتبة او در مقام «رياست عالية کل قواي برّي و بحري شاهنشاهي ايران» به مراتب بيشتر از گذشته خواهد بود. او با توسل به اين قانون ميتواند رشوة کلاني از نجيبزادگان متمول ايراني که نميخواهند اقوامشان به خدمت وظيفة سربازي بروند مطالبه کند.» چنانکه در فصول آتي خواهيم ديد، قانون نظام وظيفة عمومي به هيچوجه مقبوليت عمومي نداشت. موري اضافه ميکند: «ارتش رضا خان حتي در بهترين شرايط هم هرگز نميتواند ماية نگراني همسايگان ايران باشد... ارتش ايران يک ارتش شخصي و خصوصي است، که رضا خان ايجادش کرده و به آن آموزش داده که همچون خدايش از او اطاعت کند؛ ولي در حکم نيروي پشتيبان «پادشاه و مملکت» هيچ و پوچ است؛ و کارآمدي آن در حکم نيرويي در مواقع اضطراري حتي براي خالقش شديداً در مظان شک و ترديد است.*» چنانکه در فصل هشت ذکر شد، رضا [خان] در هشتم ژوئن 1925 راهي آذربايجان شده بود. کاپلي اموري پسر، کاردار جديد سفارت آمريکا که کارها را در اول ژوييه 1925 از موري تحويل گرفته بود، در گزارش مورخ 28 ژوييه خود مينويسد که تسلط رضا [خان] بر قشون آذربايجان چندان مطمئن نبود و اينکه مقصود اصلياش از سفر به آذربايجان بازگرداندن ژنرال عبدالله اميرطهماسبي، اميرلشگر آذربايجان، «که رييسالوزرا مدتي با سوءظن افزايش محبوبيتش را زير نظر داشت» به تهران بود. اموري ميافزايد: «او با سرکشي مفصل به اين منطقه که به داشتن مترقيترين و روشنفکرترين مردمان در ايران شهرت دارد، و حمايت مردمش براي هر حرکت سياسي يا کودتاي نظامي بسيار ارزشمند است، انگيزة اصلي سفرش را پنهان ساخت.» غيبت طولاني رضا [خان] از تهران به مخالفانش دل و جرئتي تازه بخشيد. چنانکه در فصل ده خواهيم خواند، در ژويية 1925 دشمنان رضا [خان] بار ديگر براي يکسره کردن کارش خود را مهيا، و صحنه را براي رويارويي سرنوشتساز پاييز 1925 که نهايتاً به پادشاهي رضا [خان] انجاميد، آماده ميکردند.