اوضاع سياسي در سپتامبر 1924در اسناد وزارت خارجه آمريكا
همانطور كه ذكر شد، در ششم سپتامبر رضاخان عازم لرستان شد. موري از حادثهاي در اراك چنين گزارش ميكند: «با اينكه اين حادثه ممكن است به خودي خود چندان بزرگ نباشد، اما شخصيت مردي را كه اكنون سرنوشت مردم ايران را در دست دارد، به خوبي توصيف ميكند. از آنجا كه سردارسپه به صورت غيرمنتظره راهي خرمآباد شده بود، فرمانداران هيچ يك از شهرهايي كه در مسير او قرار داشتند، از سفر وي باخبر نبودند. لذا فرمانداران اين شهرها و متنفذين شهر براي خوشآمدگويي به وي، از شهر خارج نشدند؛ [معمولاً] مردم در استقبال از شاه دست به چنين اقدامي ميزنند. سردارسپه از اين غفلت بسيار ناخشنود گرديد و هنگامي كه در ميان انبوه مردم در بازار راه ميرفت، فرماندار و اعيان به حضورش رسيدند. مورخالسلطنه، فرماندار اراك، براي اداي سلام به سرعت خود را به سردارسپه رسانيد اما با ناسزا و بدگويي سردارسپه مواجه شد. سردارسپه شخصاً فرماندار وحشتزده را مورد ضرب و شتم قرار داده و به او دستور داد پست خود را ترك كرده و فوراً به تهران بازگردد. همانطور كه انتظار ميرفت، اين حادثه، اثر بسيار بدي به جاي گذاشت؛ و احساسات را به شدت عليه سردارسپه تحريك كرد. ايرانيها مردمي هستند كه خشونت را در ميان خود نميپذيرند و چنانچه از جانب بزرگانشان رفتار خشني صادر گردد با آن مدارا ميكنند؛ اما به شرطي كه اين بزرگان نيز از خطاي ايشان درگذرند و بخشودگي پيشه كنند. پس از شكست خوردن جنبش جمهوريخواهي، اعتبار سردارسپه به عنوان فردي درستكار و منزه، كه بسيار خدشهناپذير بود، در هم شكست و فرو ريخت و از آن زمان به بعد عملكرد سردارسپه، روز به روز به نفرت مردم دامن زده است. با اينكه سردارسپه با توسل به حكومت نظامي تلاش كرد اندكي از آن قدرت پيشين خود را بازيابد و حتي سعي كرد از قدرت روحانيت بكاهد، اما بيشتر مردم بر اين باورند كه وي بسيار دير از خواب غفلت بيدار شده و اكنون روزهاي پاياني عمر [سياسي] خود را طي ميكند.»
در مورد فساد و رشوهخواري رضاخان، [موري] چنين مينويسد: «بسياري بر اين باورند كه وي در حوزه اختيارات خود، ظرف مدت يك سال نزديك به 000/000/10 دلار اختلاس كرده است. در هر حال شكي نيست كه وي در دو سال گذشته به قيمت ورشكستگي اين مملكت ثروت انبوهي را فراهم آورده است. اوضاع مملكت به گونهاي است كه هيچكس جرأت نميكند او را بازخواست كند و مانع چپاولگري او شود و حتي هيأت مستشاران آمريكايي نيز قادر نيستند اموال او را حسابرسي كنند. با اينكه اختلاس فقط چند هزار تومان در هر سال، مايه بدبختي ايران و ايرانيان است، اما نميتوان آن را با بدبختي ناشي از چيره شدن سردار سپه بر قدرت روحانيت مقايسه كرد؛ ليبرالهاي جوان از زمان كودتاي سال 1921 سيدضياء، سردارسپه را منادي آزادي ميدانستند و از او به عنوان كسي ياد ميكردند كه ايران را از بند روحانيت آزاد كرده و ريشه سلطنت را خشكانده است. اما اكنون او را خائن به كشور و مسبب اين «فاجعه» ميدانند. خيانت وي سبب شد كه مملكت بار ديگر به دوران تاريك تحجر بازگردد كه ممكن است نجات يافتن از آن سالها به طول انجامد.»
موري سپس ديدگاه يكي از اين «ليبرالهاي جوان» را بيان ميكند. وي گفتگوي خود را با سرگرد روحالله [خان] آجودان مخصوص رضاخان و «يك بهايي صريحاللهجه»، چنين توصيف ميكند: «براي توضيح بيشتر ديدگاه ليبرالهاي جواني كه در بالا به آنها اشاره شد، مطمئن هستم كه اين گزارش بسيار مورد توجه وزارت خارجه قرار خواهد گرفت. در 25 سپتامبر، من و سرگرد روحاللهخان، آجودان مخصوص رئيسالوزرا، به گفتگو نشستيم. روحالله خان شخصي است كه پس از قتل ايمبري در مراسلات سفارت، بارها به وي اشاره شده است. براي من بسيار جالب بود كه سرگرد روحاللهخان در آن موقعيت تمام برنامههاي آينده خود را براي من تشريح ميكرد. وي اظهار داشت كه بيش از اين نميتوان از سردار سپه انتظار داشت؛ وي مردي معتاد به افيون و نااميد است و تنها خواسته او اين است كه مال گزافي جمع و در بانكهاي اروپايي سرمايهگذاري كند و زماني كه اوضاع به هم ريخت از كشور خارج شود. سرگرد روحاللهخان از روي سادگي از من خواست كه امنيت وي را در زمان اجراي نقشه سردارسپه تضمين كنم؛ چرا كه وي معتقد بود در آيندهاي نزديك كودتايي به راه ميافتد و پس از آن، حكومت ترور بر كشور حاكم ميگردد و در اين دوره سردارسپه به همراه روحانيون و اعيان و اشراف همگي از صفحة روزگار محو خواهند شد. در حالي كه يك ذهن غربي چنين برنامههايي را بيپايه و اساس قلمداد ميكند، اما به همين آساني بود كه سيدضياءالدين دست به كودتا زد و با موفقيت آن را به انجام رسانيد و اگر نبود دخالت فوري بريتانيا، بسياري از «اعيان و اشراف» كشور قتلعام ميشدند. به هر حال اطلاعات بالا حاكي از آن است كه سردارسپه هيچ نقطه اتكايي ندارد و بر جايگاهي بسيار متزلزل تكيه زده است و بيانگر اين است كه اوضاع ايران آبستن تغييرات بسيار بزرگي است.»
گفتگوي بالا از جهاتي بسيار قابل توجه است، چرا كه سرگرد روحاللهخان در ماجراي توطئه پولادين در سپتامبر 1926 دست داشت؛ اين ماجرا در فصل 11 به تفصيل ذكر شده است.
اندكي بعد موري گزارش ميكند كه دولت ايران سه هزار نظامي به لرستان اعزام كرده است و شمار ديگري نيز آماده اعزام هستند. سالارالدوله، يكي از برادران محمدعلي شاه مخلوع، در محمره به شيخ پيوسته تا در مقابل [رضاخان] «غاصب»، بايستد. كاردار سفارت بريتانيا از اين موضوع ابراز نگراني كرده و مطمئن بود كه پيوستن سالارالدوله به شيخ، «ممكن است شيخ محمره را عليه دولت مركزي بشوراند.» موري در اين باره ميافزايد: «آقاي اووي* آشكارا اظهار داشت كه بريتانيا در موقعيت دشوار كنوني شيخ را از راهنماييها و حمايتهاي خود بيبهره نميگذارد و براي آرام نگاه داشتن او هر كاري كه در توان داشته باشد انجام ميدهد؛ چرا كه هرگونه بينظمي در خوزستان ممكن است خسارت جبرانناپذيري به چاههاي نفت شركت نفت انگليس - ايران وارد كند. بايد توجه داشت كه اين چاهها اهميت حياتي براي دولت بريتانيا دارند. وي تأكيد كرد كه بريتانيا تمام تلاش خود را به كار گرفته كه سردارسپه و شيخ رويكرد معقولتري در پيش گيرند؛ و در اين ميان شيخ بارها از موضع خود پايين آمده و با سردارسپه مصالحه كرده است. اما هر بار، سردارسپه دست به حركتي زده است كه سوءظن شيخ را برانگيخته است و منجر به جهتگيري منفي وي شده و سردارسپه را به جنگ تهديد كرده است. آقاي اووي در ادامه متذكر شد كه بريتانيا تنها به شرطي ميان سردارسپه و شيخ ميانجيگري ميكند و آنها را آشتي ميدهد كه دولت ايران وضعيت پيشين شيخ را تأييد و تضمين كند؛ كه اين به معني اعتبار بيچون و چرا و كامل حقوقي است كه به واسطه فرمان مذكور** به شيخ تعلق ميگيرد؛ انكار همين حق و حقوق بود كه اين نزاع را به راه انداخت... وي اظهار داشت اقدام ناشايست سردارسپه و صدور فرمان اعدام پانزده تن از سران عشاير لر در ماه مي گذشته و به دنبال شكست لرها از نيروهاي دولتي، موجب شد كه اين شيخ سالخورده احساس خطر كرده و تلاش كند تا پيش از آنكه دير شود، جان خود را نجات دهد.» پس از بازگشت سالارالدوله «به من خبر رسيد كه بازگشت وي به ايران، نتيجه مشاورههاي ناصواب مشاور سياسي رئيسالوزرا ميباشد. فرد مذكور، همان قائممقامالملك، روحاني جواني است كه از شارلاتانهاي درجه يك ايراني به شمار ميرود. وي تا زمان سقوط روسيه تزاري يكي از ارزشمندترين جاسوسان اين كشور قلمداد ميشد.» اين روحاني جوان به رضاخان پيشنهاد كرد كه از سالارالدوله دعوت كند كه به ايران بازگردد؛ و رئيسالوزرا فوراً قبول كرد. سالارالدوله در تلگرامي از بغداد تاريخ ورود خود را به ايران اعلام كرد و اضافه نمود: «خوشحال خواهيم شد كه حضرت اشرف را ملاقات كنيم.» پاسخ رضاخان، سالارالدوله را دلخور كرد؛ [و باعث شد كه] وي به محمره رفته و به شيخ بپيوندد. وليعهد در اين مورد به موري چنين ميگويد: «دشمنان سردارسپه اميدوارند كه با ورود اين دردسرساز سلطنتي، براي نابودي دشمني مشترك دست در دست يكديگر بگذارند.»
موري در مراسله خود به تاريخ 23 اكتبر 1924، از شايعات آن روزها چنين گزارش ميكند: «مفتخرم به اطلاع وزارت خارجه برسانم كه اين روزها شايع شده است سفارت بريتانيا و دولت ايران براي حل مشكلات ناشي از شورش احتمالي شيخ محمره در خوزستان به توافق رسيدهاند. بنابر گزارشهاي رسيده، رئيسالوزرا پيشنهاد مصالحهاي مطرح كرده است كه از اين قرار است: اول اينكه، بريتانيا مقدمات خروج شيخ محمره را از ايران فراهم كند؛ دوم اينكه، سردار اجل فرزند شيخ، كه به نمايندگي از مردم خوزستان وارد مجلس شده است، به عنوان جانشين شيخ انتخاب شده و در تهران اقامت گزيند تا بدين طريق دولت مطمئن شود هيچگونه حركت تجزيهطلبانه و يا اغتشاشي در خوزستان، دولت مركزي را تهديد نميكند. در مقابل انجام اين خدمات از جانب بريتانيا، دولت ايران نيز دعاوي اقتصادي بريتانيا عليه ايران را پذيرفته و تضمين ميكند كه امتياز نفت شمال را به شركت استاندارد اويل واگذار كند (به صورت اشتراكي با شركت نفتي انگليس - ايران)... با اينكه من در حال حاضر در جايگاهي نيستم كه صحت اين شايعات را تأييد كنم اما بايد متذكر شوم كه چنين شايعاتي بدون اينكه توجيهي داشته باشد، به ندرت در ميان مردم ايران پخش ميگردد... جداي از صحت و سقم اين شايعات، مسلماً طي دو هفته گذشته اوضاع نامساعدي بر محافل اداري دولت ايران حاكم شده و بسياري معتقدند كه ادامه مبارزه ايران عليه استيلاي دولت بريتانيا بلاترديد است و عاقلانه اين است كه دولت ايران هر چه زودتر از اين تلاشها دست كشيده و از منافعي كه حاميان بريتانيا حاصل ميكنند بهرهمند شود؛ اين كار بهتر از اين است كه با ادامه مقاومت و لجبازي، دست خالي و بيبهره بماند. بر اساس گزارشهايي كه پيش از اين ارائه شد، منظور از اين «منافع»، وام 000/000/30 توماني است كه دولت انگليس متعهد به پرداخت آن شده است. البته پرداخت اين وام مشروط به توافق دو دولت است و ماهيت آن نيز به نوعي احياي قرارداد انگليس - ايران در سال 1919 ميباشد. چنانچه پرداخت اين وام قطعي گردد مسلم است اولين دعاوي كه عليه آن مطرح ميگردد پيشپرداختهايي است كه دولت بريتانيا در زمان جنگ به ايران پرداخت كرده كه به علاوه وامهاي ديگر، ميزان قابل توجهي از وام مذكور را شامل ميشود. از آنجا كه هيچ رازي در ايران محرمانه باقي نميماند، مسلماً در آينده نزديك از اين شايعات مرموز نيز پرده برداشته خواهد شد كه در نتيجه مراتب امر را به وزارت خارجه گزارش خواهم كرد.»
اما پس از چندي مشخص شد كه اين شايعات كاملاً بيپايه و اساس بوده است. موري در مراسله خود به تاريخ 8 نوامبر 1924 مينويسد: «بر اساس اطلاعاتي كه ارباب كيخسرو در اختيار من گذاشت، بلافاصله پس از اينكه ناآراميها در خوزستان آغاز گرديد و پس از اينكه بر ضد رئيسالوزرا اعلاميهاي منتشر شد، كاردار سفارت بريتانيا براي حل اين مشكلات راهحلي به دولت ايران پيشنهاد كرد كه اساس آن از قرار زير است: انگلستان متعهد ميشود كه شيخ را آرام كرده و اوضاع را به حالت عادي بازگرداند به شرطي كه دولت ايران نيز متعهد شود بدهيهاي معوقه خود به بريتانياي كبير را پرداخت كند. اين بدهيها در اصل شامل پيشپرداختهايي ميشود كه دولت بريتانيا در زمان جنگ به دولت ايران پرداخت كرده است و قرار بود طي توافقنامه انگليس - ايران تسويه گردد. نكته قابل توجهتر اين كه بريتانيا خواهان تمديد اعتبار دو امتياز بسيار مهم بود؛ امتياز شركت نفت انگليس - ايران در جنوب و امتياز بانك شاهنشاهي ايران. ارباب كيخسرو اضافه كرد كه دولت ايران چنين قراردادي را با چنين شرايطي نپذيرفته و حتي مورد بررسي هم قرار نداده است. بسيار عجيب بود كه بلافاصله پس از آغاز اختلافات ميان شيخ و دولت مركزي، بريتانيا چنين پيشنهادي به مقامات دولت ايران ارائه كند؛ حتي اين واكنش آنچنان براي ايرانيان عجيب مينمود كه باعث ايجاد اين سوءظن شد كه تمام اين منازعات به تدبير انگليسيها آغاز شده است تا از قِبَل آن چنين منافع پرثمري عايد بريتانيا شود.»
بريتانيا تلاش كرد در يك زمان، از هر دو تحتالحماية خود، پشتيباني كند. موري گزارش كرد كه اووي «آشكارا اعلام كرد كه مقامات بريتانيا درجنوب اقدامات لازمه را به شيخ گوشزد ميكردند و اين در حالي بود كه مقامات سفارت بريتانيا در تهران تمام تلاش خود را به كار گرفتند تا با پشتيباني از سردار سپه او را قانع كنند توافقنامه مذكور را بپذيرد و بدين طريق مانع آغاز نزاعي سخت گردند. آقاي اووي همچنين در جاي جاي سخن خود همواره تأكيد داشت كه لازم است وضعيت پيشين شيخ مورد تأييد و تضمين دولت قرار گيرد كه اين به معني تضمين تمام حقوقي است كه به واسطه فرمان سلطنتي متوجه او ميشود؛ الغاي همين فرمان سلطنتي بود كه تمام اين مشكلات و درگيريها را به وجود آورد. مستشاران اقتصادي آمريكا هنوز اعتبار اين فرامين را تأييد ننموده و دستور خاصي در اين زمينه صادر نكردهاند، لذا اوضاع همچنان وخيم است.» در سوم نوامبر، اووي به موري اطلاع داد كه شيخ پيشنهاد مذاكره را رد كرده و تصميم دارد تا زمان بازگشت سر پرسي لورن منتظر بماند. سر پرسي پس از هشت ماه، به ايران بازگشت. موري همچنين در اواخر اكتبر 1924 بر اساس اخبار هشداردهندهاي كه به تهران ميرسد، خبر ميدهد كه اميرمجاهد، پسر صمصامالسلطنه به همراه چند تن از سران بختياري و افراد ايشان، به شيخ پيوستهاند.