اوضاع ايران در آستانة كودتا در اسناد وزارت خارجه آمريكا

كالدول در 21 ژانويه 1921 چنين مي‌نويسد: «اوضاع سياسي آرام آرام رو به وخامت مي‌رود. شاه كه به شدت ترسيده، در پي رها كردن مملكت و فرار كردن است، اما به او اجازه چنين كاري داده نمي‌شود. دولت استعفا كرده است؛ اما هستند كساني كه درصدد بر عهده گرفتن مسئوليت [تشكيل دولت] باشند. همانطور كه در گزارش شماره 3 به تاريخ 6 ژانويه 10 صبح، گزارش شد، وزيرمختار انگليس به من خبر داد كه هيچ اميد و علاقه‌اي به تصويب قرارداد ايران و انگليس ندارد؛ و به زودي تمام نيرو‌هاي انگليس از ايران خارج مي‌شوند كه در اين صورت ناآرامي و شورش بر اين كشور حكمفرما خواهد شد. مقدمات خروج فوري زنان، كودكان و تمام كساني كه حضورشان ضروري نيست، آماده شده است.»  9 فوريه 1921: «كابينه بار ديگر منحل شد... چون مليون مي‌خواهند تشكيل مجلس [چهارم] به تعويق بيفتد و مدعي هستند بسياري از نمايندگان مجلس آلت دست قدرت‌هاي خارجي بوده و با تقلب به مجلس راه يافته‌اند. شاه خواستار بازگشايي فوري مجلس است اما تشكيل مجلس موقتاً به تعويق افتاده است. اوضاع عمومي آرام است و آمريكايي‌ها در امان هستند و بسياري از ميسيونر‌ها به غير از ميسيونر‌هاي تبريز و مشهد، عجالتاً باقي مانده‌اند.»  پيش‌زمينه ذهني كالدول از كودتا چنين است: «همانطور كه در گزارش فصلي شماره 10، درباره اوضاع و احوالي كه منجر به شرايط فعلي شد، بيان كرديم، دولت ايران در فصلي كه گذشت در وضع بسيار وخيمي به سر مي‌برد و اكنون نيز همان وضع ادامه دارد؛ البته تحولاتي هم در كار بوده است. وقتي انگليسي‌ها ابتدا نيت خود را مبني بر خروج از ايران و رها كردن ايران به حال خودش اعلان كردند، با اين كارشان به ويژه براي ايرانيان، آينده‌اي به وضوح مخوف و هولناك و سرشار از هرج و مرج و ناامني‌هاي سياسي و اقتصادي كه گريبانگير ايران مي‌شود، به نمايش گذاشتند؛ يعني زماني كه بلشويك‌ها آمده‌اند و ايران را اشغال كرده‌اند و همه چيز را به دست گرفته‌اند. اما پس از اين اعلان، وقتي هيچ اتفاق خاصي نيفتاد، ايراني‌ها احتمال داده‌اند كه اعلام خروج نيروهاي انگليس يك مانور و بازي بزرگ سياسي بوده است؛ [بنابراين] حالا خيلي آرام نشسته و منتظر تحولات بعدي، به ويژه اقدامات انگلستان و نيات واقعي‌اش هستند.» وزارت امور خارجه انگلستان از طريق اخبار رويترز اعلام كرد تلاش‌هاي فراواني براي به منظور كمك به ايران صورت گرفته است، اما ايران حق نشناس هيچ ارزشي براي اين زحمات قائل نشد لذا انگلستان تصميم گرفت حمايت‌هاي خود را از ايران قطع كرده و «او را به حال خود رها كند». پس از فرو نشستن ناآرامي‌هاي معمول، مردم ايران از اين كه دخالت انگلستان پايان يافته است اظهار شادماني و رضايت مي‌كردند؛ اما هرگز از اين احساس خلاصي نداشتند كه انگليسي‌ها واقعاً آنچه را كه مي‌گويند، نمي‌خواهند... شواهد حاكي از آن است كه توافقنامه آگوست 1919 انگليس - ايران كاملاً فسخ شده و هيچ اميدي به احياي آن نيست و عموماً نيز اين مسئله را تصديق مي‌كنند. همچنين شماري از مقامات برجسته ايراني و شاه، پيشنهاد داده‌اند كه مي‌توان از افسران نظامي و اقتصادي آمريكا استفاده كرد و بدين وسيله تصدي «نيروي نظامي» ايران را به ايالات متحده واگذار كرد؛ و از اين طريق مي‌توان پس از خروج نيرو‌هاي انگليسي از ايران، حمله احتمالي بلشويك‌هاي روسي را دفع كرد. اين موضوع با وزارت خارجه در ميان گذاشته شد (رجوع كنيد به تلگراف شماره 3 به تاريخ 6 ژانويه گذشته) و ذكر شد در اين باره با وزارت خارجه انگليس نيز گفتگو شده است، اما با توجه به رفتار و رويكرد مقامات محلي انگلستان، دولت اين كشور با چنين پيشنهادي موافق نيست. كاملاً روشن است كه مقامات انگليسي در ايران چه نگرشي دارند؛ چنانچه ايشان ايران را ترك كنند آرزو مي‌كنند بدترين بلاي ممكن بر اين مملكت نازل شود و اين «درس خوبي براي اين كشور خواهد بود»؛‌ اگرچه وزيرمختار انگلستان، با لحني خارج از نزاكت، اعلام كرده «به هيچوجه با كمك آمريكا به ايران مخالفت نخواهد شد». شاه در تمام مدت زندگي سياسي خود، همواره تحت كنترل انگليسي‌ها بوده است. اوايل اين فصل، اعلي‌حضرت بر تشكيل فوري مجلس [چهارم] اصرار داشت. شمار زيادي از مليّون به شدت با تشكيل مجلس مخالفت مي‌كردند، زيرا معتقد بودند بسياري از اعضا با تقلب به مجلس راه يافته‌اند و بر خلاف تمايل شديد شاه، بازگشايي پارلمان به تعويق افتاد. همزمان با اين تحولات، مردم مشغول كار خود بودند و با اينكه از حمله احتمالي بلشويك‌ها خبر داشتند، منتظر خروج نيرو‌هاي انگليسي از مملكت بودند. اما اگر چه اين خواست عمومي ايرانيان بوده است، محققاً براي انگلستان موجب خشم و سرافكندگي بوده است. پس از اخراج افسران روسي از بريگاد قزاق ايران، قزاق‌ها كه اسماً مدافعان اين كشور در برابر حملات خارجي هستند، به حاشيه رانده شدند و تدريجاً بي‌نظمي در ميان آنها شايع شد. شايع‌ترين زمزمة در ميان قزاق‌ها اين بود كه حالا كه يك مسلمان فرماندة آنهاست، جيره و مواجب آنها قطع شده است. (اشاره به اين كه بودجة تخصيص يافته به آنها، توسط فرماندهانشان «خورده» مي‌شود) و با اينكه اكنون سردترين روز‌هاي سال است آنها لباس و سوخت كافي براي گرم كردن خود ندارند و همه اينها در حالي است كه به طور كامل كنترل گيلان را در دست گرفته‌اند. در همين زمان نيرو‌هاي نظامي انگليسي سعي مي‌كردند قزاق‌هاي مستقر در قزوين را آموزش دهند. انگلستان به قدري خشمگين است كه به استثناي كمك مالي هيچ‌گونه كمك ديگري به ايران نمي‌كند، و از آنجا كه به كشور ديگري هم اجازه دخالت نمي‌دهد، خطر بلشويسم بسيار جدي شده است... در ماه ژانويه تنها سه نفر از اعضاي هيأت مستشاري نظامي انگلستان در تهران حضور داشتند و از آنجا كه دولت انگلستان مأموريت اين هيأت را ناموفق قلمداد مي‌كرد، به ايشان خبر داد كه به محض دريافت دستور، تهران را ترك كنند. سرلشكر ديكسون فرمانده هيأت اعزامي انگليس در ايران بود و با اينكه تلاش‌هاي آغازين او مورد پسند مقامات ارشدش واقع شد، ظاهراً در سفارت اين احساس پديد آمد كه ديگر ادامة كار او در انطباق كامل با سياست‌هاي سفارت نيست. ژنرال در سفارت انگلستان در تهران به دنيا آمده بود؛ و به شدت با مليّون و ديگر ايرانيان متشخص همدلي و همراهي داشت. چند روز پس از كودتاي شب بيستم فوريه در تهران، ژنرال به سفارت احضار و به او دستور داده شد فوراً تهران را ترك كند، چرا كه ادامه حضور او در اينجا به ضرر اهداف و اغراض انگلستان تمام مي‌شود. وي همچنين متهم شد كه اوضاع فعلي و وقايع اخير را به سفارت آمريكا گزارش كرده است. البته وي اين اتهام دروغ را رد كرد اما همانطور كه به او دستور داده شد، فوراً تهران را ترك گفت. طي سال گذشته مستشاران و اتباع انگليسي كه احساس مي‌شد بيش از اندازه به سفارت آمريكا نزديك شده‌اند، از ايران اخراج شدند. دو عضو ديگر هيأت نظامي انگلستان همچنان در تهران به سر مي‌برند و با اينكه به آنها دستور داده شده به واحدهاي نظامي مربوطه در هند برگردند، همچنان اميد دارند به استخدام دولت ايران درآيند.»  همانطور كه در پژوهشي ديگر تشريح شده است، ماجراي مشهور به «ماجراي ژدس» در فوريه 1921 در لندن، بخشي از نقشه انگلستان براي كودتا در ايران بود و از اين طريق مي‌كوشيد عكس‌العمل آمريكا را تعديل كند.  علاوه بر اين، كودتا زماني رخ داد كه ويلسون در حال واگذاري قدرت به هاردينگ بود. بر خلاف موضع‌گيري خصمانه آمريكا در برابر توافقنامه انگليس- ايران، اين كشور در مقابل كودتاي 21 فوريه 1921 هيچ واكنشي نشان نداد.