انجمن هاي ايالتي و ولايتي
بنابراین نظر موافق آنان را برای بركناری امینی كسب كرد و پس از بازگشت به كشور، "اسدالله عَلَم" را جایگزینش ساخت. مهمترین اقدام عَلَم تصویب لایحه انجمنهای ایالتی و ولایتی بود كه هنگام تعطیلی مجلس به طور غیرقانونی در هیئت دولت به تصویب رسید.
اجرا و مفاد لایحه انجمنهای ایالتی و ولایتی
پس از كودتای 28 مرداد 1332ش. اسدالله علم به عنوان رابط شاه با مقامات عالیرتبه انگلیسی و آمریكایی، سهم اساسی در بركناری زاهدی از نخستوزیری داشت و او بود كه مقامات آمریكایی را متوجه نقش بیشتر شاه كرد.[1]
گویا در سالهای 1340 ـ 1350 امپریالیسم آمریكا هیچ پایگاهی در دربار و سیاست ایران نداشت؛ زیرا در همین سالهاست كه علم در نقش فرمانروای ایران ظاهر شد.[2] او در سالهای 1329 ـ 1332 از نزدیك ترین یاران محمدرضا پهلوی بود و در ماجرای 25- 28 مرداد 1332 نقش فعالی ایفا کرد.[3]
یكی از كارهای اساسی دولت علم، تشكیل انجمنهای ایالتی و ولایتی بود. این انجمنها متضمن مشاركت هر چه بیشتر مردم در امور اجتماعی و اصلاحاتیِ شهرها و استانهای مملكت بود. قانون آن از سالیان پیش تصویب شده بود؛ ولی متأسفانه اجرای آن، فراموش شده بود. وقتی علم روی كار آمد، درصدد برآمد این طرح را عملی كند كه موفق نشد.[4]
این لایحه در واقع میخواست مقدمات و تمهیداتِ قانونی برای تغییرات آمریكایی را فراهم کند. در 16 مهر 1341 دولت اعلام میكند كه لایحه انجمنهای ایالتی و ولایتی در هیئت دولت تصویب شد و با توجه به اینكه مجلسی نیست، بنابراین، قانون تلقی میشود.
این لایحه، مسائل مختلفی را در برداشت كه مهمترین آنها حذف شرط مسلمانی برای تصدی بسیاری از پستهای مهم مملكتی مثل: قضاوت و ... بود. به علاوه تصریح شده بود در مواردی كه طبق قانون، افراد باید سوگند یاد كنند، ضرورتی ندارد كه مسلمانان، نام قرآن را ذكر كنند، فقط كافی است به كتابهای آسمانی سوگند یاد كنند. همچنین در یكی از بندهای این لایحه به تساوی كامل حقوق اجتماعی زنان و مردان از جمله شركت در انتخابات تأكید شده بود.[5]
علم در یادداشتهای خود مینویسد: «سالیان درازی بود كه زنان، خواستار برابری حقوقی و سیاسی با مردان بودند. بعد از مطرحكردن این لایحه، آنان حس میكردند، هنگام برداشتن گامی دیگر به سوی آزادی بعد از دوره رضاخان (مسئله كشف حجاب) هر چه بیشتر فرا رسیده است. سرانجام نیز با سخنرانی شاه در اسفند 1341 در كنفرانس اقتصادی كه در آن به لزوم مشاركت زنان در انتخابات صریحاً اشاره كرد - به این هدف دست یافتند. مدتها بود جامعه ایرانی چنین تحولی را به خود ندیده بود. بازیگران اصلی صحنه همچنان شاه و ارسنجانی بودند.»[6]
انگیزه و اهداف دولت از اجرای لایحه
دولت طبق معمول، درصدد بود با این طرح، وعدهای به مردم بدهد، تبلیغاتی برای خود انجام دهد و برای مدتی، مردم را سرگرم كند تا بهتر بتواند به مقاصد شومش دست یابد. دیگر اینكه دولت با این كار میخواست برنامه بازیچه قراردادن ناموس دینی و ملی مردم را كه خواسته استعمار و ضامن دوام و توسعه استعمارگران بر ملت بود چند قدم دیگر پیش ببرد.[7]
این لایحه از نظر مخالفان مذهبی، نقطه آغاز هجوم شاه به ارزشهای مذهبی محسوب میشد و به فرموده امام خمینی(ره) مقدمه از رسمیت انداختن اسلام بود؛ زیرا اگر در كشوری به جای یك مذهب خاص رسمی، مذاهب دیگر نیز رسمیت یابند، كشور به تدریج، به سوی غیرمذهبی شدن میرود.[8]
بنابراین آمریكاییها و دولتمردان داخلی قصد داشتند از لایحه یاد شده و زمینههای مترقّی آن برای تحكیم حاكمیت خود سوء استفاده كنند. اصلاحات و شعارهای مترقّی، بهانهای برای تحكیم حاكمیت تلقی میشد. قیدهای این لایحه، گاهی در راه تأمین منافع غرب بهویژه آمریكا از یك سو و گامی دیگر برای تضعیف مبانی مذهب و روحانیت از سوی دیگر ارزیابی میشود.
در آن زمان، قشر مذهبی سنتی، حساسیت خاصی در باره زنان داشتند؛ بنابراین اگر این مسئله با زبان و بیان روشنفكر پسندانه مطرح میشد حركت فراگیر مردمی به وجود نمیآمد.[9] این امر سبب افزایش آشفتگی و اختلاف نظر مردم در باره حق انتخاب زنان شد. این خواست دولت بود تا مخالفان ملت از تشدید سوء ظنها و اختلافات داخلی بهرهبرداری كاملتری كنند.[10]
مخالفتهای موجود با لایحه انجمنهای ایالتی وولایتی
اعلام تصویب این لایحه به مثابه جرقهای برای مشتعل کردن حركت انقلابی مردم ایران بود؛ زیرا طی سالهای بعد از كودتای 28 مرداد، مقدمات این قیام بهتدریج شكل گرفته بود و تصویب این لایحه، كلید آغاز این حركت را به گردش درآورد.[11]
مبارزه آیتالله خمینی(ره) با شاه از همین نقطه آغاز شد. در پیِ اعلام تصویبنامه انجمنهای ایالتی و ولایتی در جراید عصر تهران، امام بیدرنگ، علمای طراز اول قم را به نشست و گفتگو درباره آن دعوت كرد. ساعتی بعد، نخستین نشست علمای قم در منزل مرحوم حاج شیخ عبدالكریم حائری تشكیل شد. امام خمینی(ره)، آیتالله گلپایگانی و شریعتمداری در این جلسه تصمیم گرفتند، طی تلگرافی به شاه، مخالفت علمای اسلام را با مفاد تصویبنامه مزبور، اعلام و لغو فوری آن را طلب کنند.[12]
نخستین تلگراف امام خمینی(ره) به شاه به این صورت بود: «بسم الله الرحمن الرحیم؛ پس از اهدای تحیت و دعا به طوری كه در روزنامهها منتشر است، دولت در انجمنهای ایالتی و ولایتی، اسلام را در رأی دهندگان و منتخبین شرط نكرده و به زنها حق رأی داده است و این امر موجب نگرانی علمای اسلام و سایر طبقات مسلمین است... . امر فرمایید مطالبی را كه مخالف دیانت مقدسه و مذهب رسمی مملكت است، از برنامههای دولتی و حزبی حذف نمایند تا موجب دعاگویی مسلمانان شود.»[13]
شاه در پاسخ تلگرافات آیتالله خمینی(ره) و سایر علما نوشت كه تلگرافات آنها را به دولت ارجاع كرده و در ضمن با اشاره و كنایه نوشت كه خود بیش از هر كس در حفظ شعائر مذهبی كوشاست و توفیق علما را در هدایت عوام خواستار شد. آیتالله خمینی(ره) به این تلگرافِ شاه، پاسخ محكمی داد كه سند مهمی در تاریخ مبارزاتی است كه به انقلاب اسلامی ایران منجر شد.[14]
امام خمینی(ره) ضمن تلگرافی به شاه ـ كه ضمن آن به علم نیز به شدت حمله شد ـ نوشت:
«اینکه شاه بیش از هر كس در حفظ شعائر مذهبی كوشا هستند و تلگراف اینجانب را برای دولت ارسال داشتند، موجب تشكر میباشد؛ البته ملت مسلمان ایران از شما همین انتظار را دارند. معالاسف با آنكه به آقای اسدالله علم در این بدعتی كه میخواهد در اسلام بگذارد تنبه دادم و مفاسدش را گوشزد كردم. ایشان نه به امر خداوند قاهر، گردن نهادند و نه به قانون اساسی اعتنا نمودند و نه امر ملوكانه را اطاعت كردند و نه به نصیحت علمای اسلام توجه نمودند و نه به خواست ملت مسلمان كه تلگرافات و نامههای بسیار آنها از اقطار كشور نزد اینجانب و علمای اعلام قم و تهران موجود است، وقعی نهادند...
آقای علم از نشر افكار عمومی در مبطوعات و انعكاس تلگرافات ملسمین و اظهار تظلم آنها به اعلیحضرت و علمای ملت جلوگیری كرده و میكند و مطبوعات كشور را مختنق كرده و به وسیله مأمورین در اطراف مملكت، ارعاب و تهدید میكند... .
اینجانب به حكم خیرخواهی برای ملت اسلام اعلیحضرت را متوجه میكنم به اینكه اطمینان نفرمایند به عناصر چاپلوس... انتظار ملت مسلمان آن است كه با امر اكید، آقای علم را ملزم فرمایید از قانون اسلامی و اساسی تبعیت كند و از جسارتی كه به ساحت مقدس قرآن كریم نموده استغفار نماید و الا ناگزیرم در نامه سرگشاده به اعلیحضرت، مطالب دیگری را تذكر دهم.»[15]
آیتالله خمینی(ره) در ابتدا قصد نداشت با اساس سلطنت، مخالفت کند؛ بلکه اجرای صحیح قانون اساسی را میخواست كه بر اساس قوانین اسلامی تدوین شده بود؛ چه بسا اگر در آن زمان به جای علم، شخصیتی دور اندیش در رأس دولت قرار داشت، یا مرتكب چنین اشتباهی در صدور تصویبنامه خلاف شرع نمیشد و یا اگر چنان اشتباهی را نیز مرتكب شده بود، بدون لجاجت در صدد رفع اشتباه برمیآمد؛ هر چند عامل اصلی، خود شاه بود كه بیاعتنا به تذكرات روحانیان از علم حمایت میکرد.
به همین سبب، امام بعد از بینتیجه بودن تلگرافات مستقیم خود به شاه، این بار، ضمن تلگراف شدیداللحنی خطاب به علم با وی اتمام حجت كرد.[16] متن آن بدین قرار است: «معلوم میشود شما بنا ندارید كه نصیحت علمای اسلام كه ناصح ملت و مشفق امتاند، توجه كنید و گمان كردید، ممكن است در مقابل قرآن كریم و قانون اساسی و احساسات عمومی قیام كرد. علمای اعلام قم و نجف و اشراف و سایر بلاد تذكر دادند كه تصویبنامه غیرقانونی شما بر خلاف شریعت اسلام و بر خلاف قانون اساسی است... اینجانب مجدداً به شما نصیحت میكنم كه به اطاعت خداوند متعال و قانون اساسی گردن نهید و از عواقب وخیم تخلف از قرآن و احكام علمای ملت و زعمای مسلمین و تخلف از قانون اساسی بترسید... .»[17]
--------------------------------------------------------------------------------
[1] .فردوست، حسين؛ ظهور و سقوط سلطنت پهلوي، تهران، موسسه مطالعات و پژوهشهاي سياسي، 1373ش، چاپ ششم، ج 2، ص 238.
[2] . همان، ص239.
[3] . همان، ص 238.
[4] . نجفي، ناصر؛ دولتهاي ايران از كودتاي سوم اسفند 1299 تا آذرماه 1358 (از سيد ضياء تا بازرگان)، ناشر: نويسنده، 1370ش، ج2، ص 1571.
[5] . خلجي، عباس؛ اصلاحات آمريكايي و قيام 15 خرداد، تهران، مركز اسناد انقلاب اسلامي، 1381ش، چاپ اول، ص 102.
[6] . علم، اسدالله؛ يادداشتهاي اسدالله علم، ويراستار: علينقي عاليخاني، تهران، انتشارات مازيار- معين، 1377ش، چاپ اول، ج1، ص 62 و 63.
[7] . ايران و تاريخ، انتشارات زرين، 1364ش، چاپ اول، ص 306.
[8] . بادامچيان، اسدالله و بنايي، علي؛ هيئتهاي موتلفه اسلامي، تهران، انتشارات اوج، 1362ش، ص 68.
[9] . عميد زنجاني، عباسعلي؛ انقلاب اسلامي و ريشههاي آن، تهران، نشر كتاب سياسي، 1369ش، چاپ سوم، ص 119و 120.
[10] . افراسيابي، بهرام؛ پیشین، ص 306.
[11] . منصوري، جواد؛ سير تكويني انقلاب اسلامي، تهران، وزارت امور خارجه موسسه چاپ و انتشارات، 1375ش، چاپ دوم، ص 152.
[12] . روحاني (زيارتي)، سيد حميد؛ بررسي و تحليلي از نهضت امام خميني، تهران، انتشارات راه امام، 1360ش، چاپ يازدهم، ص 149.
[13] . خميني(ره)، امام؛ صحيفه نور، مجموعه رهنمودهاي امام خميني(ره)، تهران، مركز مدارك فرهنگي انقلاب اسلامي، 1361ش، ج1، ص 37.
[14] . طلوعي، محمد؛ بازيگران عصر پهلوي (از فروغي تا فردوست)، تهران، نشر علم، 1373ش، چاپ دوم، ج1، ص 455.
[15] . خمینی(ره)، امام؛ پیشین، ص 35و 36.
[16] . همان، ص457.
[17] . همان، ص34 .