«آزادسازي خوزستان» و عفو شيخ از سوي رضاخان در اسناد وزارت خارجه آمريكا
موري در 16 دسامبر 1924 مينويسد:
با اشاره به گزارشهاي اخير سفارت در مورد عمليات نظامي در خوزستان، مفتخرم به اطلاع وزارت خارجه برسانم. همانطور كه در بيشتر تلگرامها مشاهده ميشود، با رعايت و حفظ آبرو از جانب هر دو طرف، «جنگ» در سراشيبي پايان قرار گرفته است و اتفاقي براي مردم ايران رخ نداده است.» موري با مطالعه روزنامههاي تهران كه از پنجم تا دهم دسامبر 1924 منتشر شدهاند، اين روايت را نگاشته است. رضاخان شيخ را تهديد به جنگ كرد و او نيز در پاسخ به اين چالش در 2 دسامبر چنين نوشت: «شما مرا - خدمتگزار جاننثار خود را - به هنديجان فراخوانديد. بيماري و ناتواني من اخيراً شدت گرفته، به طوري كه مرا از انجام چنين خدمتي محروم گردانيده است... من يكي از پسران خود را خدمت حضرت اشرف ميفرستم تا هم به عنوان راهنما در خدمت شما باشد و هم از جناب عالي كسب فرمان كند. به اميد اينكه در آينده به ديدار حضرت اشرف نائل گردم.» پاسخ رضاخان به اين نامه: «تلگرام شما را در لنگير [از توابع بهبهان] و در قرارگاه ارتش دريافت كردم. از آنجا كه در حال عزيمت به ده ملا هستم، همان طور كه خود پيشنهاد كرديد، به فرزند خود بسپاريد كه در آنجا به من ملحق شود.» تلگرام رضاخان به ژنرال مرتضي[خان يزدانپناه]، فرماندار نظامي تهران، در 8 دسامبر منتشر شد: «شورشيان پس از تحمل خسارات سنگين، شكستخورده و استحكامات ايشان به تصرف [نيروهاي دولتي] درآمد. سپس اين نيروها به همراه نيروهاي ذخيره وارد رامهرمز شدند. بنابراين اكنون خوزستان از لوث وجود اشرار پاك شده است. چهارشنبه، 3 دسامبر، وارد ده ملا شدم. اين شهر پيش از اين قرارگاه نيروهاي عرب بود. خزعل به خواست خود، يكي از فرزندان خود را براي راهنمايي، راهي ده ملا كرد. هنگام بازگشت، وي (خزعل) به ملاقات من خواهد آمد. من ظرف يك يا دو روز آينده حركت خواهم كرد. نيروها به سمت رامهرمز حركت خواهند كرد.»
موري گزارش ميكند كه سفيركبير تركيه در مورد حوادث خوزستان به صورت نه چندان خوشايندي اظهارنظر كرد و گفت:
... ياد مراسم ختنهكنان در تركيه افتادم؛ كه هنگام انجام اين عمل دردناك، با استفاده از نوازندگان و خوانندگان، حواس بيمار را از عمل منحرف ميكنند» وي افزود: «حادثه خوزستان نيز به مثابه ختنه كردن ايران بود و اعلام «پيروزي» و جشنهايي كه در تهران و ديگر مناطق ايران برگزار گرديد، در حكم همان دلقك و خواننده و نوازنده بود.» رضاخان طي تلگرامي كه در هشتم دسامبر، «آزادي» خوزستان را اعلام ميكند. در همين تلگرام وي ميافزايد: «من به ميدان نفتون خواهم رفت و چند روز ديگر باز خواهم گشت.» تفسير موري از اين سفر چنين است: «اين سفر مطمئناً همه چيز را براي او روشن خواهد كرد. او براي اولين بار متوجه خواهد شد كه چرا ماجراجويي در خوزستان، تلاشي بيهوده و عملياتي غيرممكن است و چرا دولت بريتانيا، چه از حزب كارگر و چه از حزب محافظهكار، هرگز به او اجازه نميدهد زمام امور دره كارون را كاملاً در اختيار بگيرد و بر آن حكمراني كند و دستيابي نيروي دريايي بريتانيا را به نفت ذيقيمت اين منطقه به مخاطره اندازد.»
روزنامههاي دهم دسامبر تلگرامي را از قول رضاخان منتشر ساختند كه از اين قرار است: «بيماري خزعل به او اجازه نداد كه به محمره برود، لذا به ناصري بازگشت. او و مرتضيقليخان بختياري براي ديدن من و طلب بخشش، امروز صبح (6 دسامبر) نزد من آمدند و من نيز ايشان را عفو كردم.» توضيحات موري در اين زمينه: «اشاره سربسته او به عفو ايشان و فقدان هرگونه عبارتي در مورد بخشش اين دو تن باعث شد كه بسياري در تهران به اين نتيجه برسند كه پيروزي بر شيخ، در واقع شكست خوردن سردارسپه بود؛ و اربابان انگليسي سردارسپه به او اجازه ندادند دشمن خود را از ميان برده و اموال او را مصادره كند. تسليم شيخ خزعل در واقع فاقد ارزش است و معنايي ندارد؛ چاپلوسي در ايران بسيار ارزان تمام ميشود. اين كه «وي درخواست بخشش كرد و عفو شد» برخلاف آن چيزي است كه چندي پيش به اطلاع من رسيد. در 11 دسامبر ژنرال مرتضيخان، فرماندار نظامي تهران به من خبر داد كه شيخ «تنها براي جان خود امان گرفت» و او بايد تمام سلاحهاي خود را تحويل داده و بيشتر اموال او نيز به نفع دولت مصادره خواهد شد. به نظر نميرسد براي تحقق چنين مقاصدي، دولت بريتانيا زحمت سفر به محمره را بر سر پرسي لورن و آقاي جئوفري هاوارد تحميل كرده باشد.
رضاخان پس از بازديدي كه از چاههاي نفت به عمل آورد، براي زيارت عتبات عاليات به عراق رفت. تلگراف وي در 15 دسامبر از اين قرار است: «به منظور تشكر و قدرداني از آرامش و صلحي كه شامل حال تمام مردم ايران شده است، به عتبات عاليات (كربلا و نجف) مشرف ميشوم و يك هفته در آنجا توقف خواهم كرد و خواستهاي را كه همواره مايه تسلي خاطر من است برآورده خواهم كرد؛ و به زيارت اماكن مقدس خواهم شتافت.» توضيحات موري در اين باره: «شكي نيست كه بريتانيا در اوضاع كنوني، از بازديد رئيسالوزرا، حداكثر بهرهبرداري را خواهد كرد و تلاش ميكند از طريق او سياستهاي خود را در اين كشور پياده سازد... سردارسپه وقتي كه تازه به قدرت رسيده بود، با غرور و تفاخر تمام، به خواستههاي روحانيون بيتوجهي ميكرد؛ اما از زماني كه اعتبار و قدرت او به تدريج رو به ضعف نهاد، روز به روز بيشتر به روحانيون متحجر نزديك شد تا بدين طريق جايگاه خود را تقويت كند.» اما روحانيون «همواره با سوءظن به رضاخان مينگريستند و او را غاصب ميدانستند.» موري متذكر ميشود از زماني كه رضاخان در جنبش جمهوري شكست خورد تلاش كرد «با نزديك شدن به روحانيون مرتجع محبوبيت خود را بازيابد.» وي ميافزايد: «وي در حركتي مشابه، در بهار سال جاري، از مجتهدين بزرگ شهرهاي مقدس عراق تمثالي از حضرت علي هديه گرفت و سعي كرد از آن بهرهبرداري سياسي كند. پس از اين حركت نه تنها روحانيون مخالف ايراني به او توهين كردند و تصوير مذكور را تقلبي خواندند، بلكه عناصر ليبرال كشور نيز اين حركت را، مانور سياسي بيارزشي خوانده و او را تحقير نمودند.»
موري اين قضيه را چنين ارزيابي ميكند: «سردارسپه يكي از مضحكترين ناكاميهاي دوره كاري خود را تجربه كرد. وي گول خورد و براي جنگ با شيخ محمره عازم خوزستان شده و اوضاعي آشفته و بسيار مفتضح به بار آورد. وي شيخ را در ناصري ملاقات و او را عفو كرد. سپس پسر او را با درجه سرهنگي به عنوان آجودان شخصي خود پذيرفت؛ و راهي عراق شد و پس از بازديد از بغداد و زيارت عتبات عاليات به تهران بازگشت. وي دست خالي از اين سفر بازگشت و تنها صورت حسابي يك ميليوني به همراه خود آورد كه احتمالاً مستشاران آمريكايي ملزم به پرداخت آن هستند. اينكه چه اسراري ميان سردارسپه و شيخ رد و بدل شد، هنوز فاش نشده است و به نظر ميرسد در آينده نيز فاش نگردد. اگر شرايط «تسليم» شيخ شرايطي قابل قبول و سودمند بود، باور نكردني بود كه سردارسپه حرفي از آن نزند و آنها را منتشر نكند. به هر حال نتيجه تلاشها و مبارزات سردارسپه، رضايتمندي بريتانيا را به دنبال داشت؛ و جاي تعجب نيست كه اگر انگليسيها به عنوان پاداش خدماتش به انگلستان، او را براي رسيدن به رأس قدرت در مملكت حمايت كنند، خواه اين رياست، رياست جمهوري يا پادشاهي يا نيابت سلطنت باشد.»
در 30 ژانويه 1925 شيخ در تلگرامي به ارتش ايران، پيشنهاد داد كه تسليحات و مهماتي را كه از جنگ جهاني اول باقي مانده است، در اختيار ارتش بگذارد. موري مينويسد: «حسين علاء به من خبر داد كه رئيسالوزرا دستور داده است 15000 تن از نيروهاي نظامي در خوزستان باقي بمانند كه البته محمره، محل سكونت شيخ، از اين دستور مستثني شده است. همچنين در شهرهاي اطراف نيز فرمانداران نظامي جريان امور را به دست خواهند گرفت. بر اساس گفتة رئيسالوزرا، شيخ «عاجزانه، التماس كرد» كه اجازه داشته باشد اختيارات پيشين خود را در مناطق مختلف استان، حفظ كند و حتي حاضر است پول گزافي براي اين منظور پرداخت كند، اما درخواست او رد شد. «پيروزيهايي» كه رئيسالوزرا از آن دم ميزد ثمرات بسيار ناچيز و اندكي به همراه داشت. عليرغم اينكه اموال هنگفت شيخ نيز ميبايست تسليم سردارسپه ميشد، وي بدون اينكه «پولي» دريافت كند، مجبور شد به تهران بازگردد و تنها ثمره سفر او صورت حساب يك ميليوني بود كه به زودي براي تصويب به مجلس ارائه خواهد شد.» موري معتقد است علاوه بر هزينههاي مالي، اين قضيه ميتوانست ايران را از جانب روسها نيز در معرض خطر قرار دهد. سرگرم شدن دولت ايران در جنوب كشور، عرصه را كاملاً براي روسها مهيا ميكرد و ممكن بود آنها شمال ايران را به جولانگه خود تبديل كنند.
وي متذكر ميشود كه «بسياري بر اين باورند كه روسها به خوبي متوجه شده بودند كه تحتالحمايگانشان، يعني تركمنها، در شرايط فعلي تهديدي جدي [براي دولت ايران] هستند كه ميتوانند به خوبي از آنها استفاده كنند. آنها اميدوار بودند كه از طريق سردار [معزز] بجنورد[ي] نمايشي در شمال ايران به راه بيندازند كه شباهت بسياري به نمايش انگليسيها در جنوب داشته باشد. و چرا كه نه؟ در اين ماجرا مزاياي سياسي عظيمي نصيب بريتانيا شد؛ و ماجراجويي بديمن سردارسپه در خوزستان، همساية جنوبي ايران (انگلستان) را قادر ساخت اراده خود را بر اين مملكت ديكته كرده و از اين طريق دو طرف منازعه (خزعل و رضاخان) را تا حد يك رعيت جيرهخوار تنزل دهد. روسها همه اينها را به خوبي ميدانستند؛ و عجيب بود كه دست به اقدام مشابهي نزدند و سعي نكردند سردارسپه را وادار به قدرتنمايي در شمال كشور كنند.»