اتمام حجّت رضا خان با مجلس در اسناد وزارت خارجه آمريكا

در تاريخ 8 فوريه 1925، رضا [خان] به ساختمان مجلس رفته و عده‌اي از وکلاي مجلس را در يکي از اتاق‌ها جمع کرده بود. او به آنها گفت که با توجه به شرايط موجود ديگر تمايلي به ادامه خدمت ندارد. از آنجايي که ديگر همکاري با شاه و وارث تاج و تختش غير ممکن است، از آنها خواست که «تکليفش را روشن کنند.» رضا [خان] هشدار داد که چنانچه مجلس نتواند و يا نخواهد به «راه حلي رضايت‌بخش» برسد، او رأساً وارد عمل مي‌شود و «از مردم استمداد مي‌طلبد.» رضا [خان] در آخر به وکلاي مجلس اطلاع داد که فقط تا 12 فوريه مهلت دارند: «حال که رييس‌الوزرا رسماً به آنها اطلاع داده است که «بايد کاري بکنند والاّ به دردسر مي‌افتند» جناح‌هاي مختلف مجلس از آن موقع به جنب و جوش افتاده‌اند و دائم در حال مشاوره و مذاکره هستند.» موري چهار جناح موجود در مجلس پنجم را اينگونه معرفي مي‌کند: جناح مستقل، جناح روحانيون به رهبري مدرس (موسوم به اقليّت)، حزب تجدّد، و سوسياليست‌ها. دو جناح اخير نسبتاً کوچک بودند. حزب تجدّد در بحبوحه جنبش جمهوري‌خواهي شکل گرفته، و کاملاً مخلوق رضا [خان] بود. برخي اعضاي آن عبارت بودند از رهنما، سردبير روزنامه ايران، و برادرش تجدّد، که نامش را بر روي حزب گذاشته بودند: «سوسياليست‌ها به رهبري سليمان ميرزا با تمام وجود از هر حرکتي براي ساقط کردن سلسله کنوني حمايت مي‌کنند، و به احتمال قريب به يقين با تاجگذاري سردار سپه مخالفتي نخواهند داشت. طبق اطلاعات واصله، آنها به سبب اينکه شاه در تأمين منافع مملکت قصور کرده او را «خائن» و خلعش از سطلنت را عملي قانوني دانسته‌اند.» در ارتباط با مدرّس هم «تجربه نشان داده است که شخصيت خودمحور و متعصب مدرّس همکاري با او را بي‌نهايت مشکل مي‌کند. مدرّس از زمان آشتي‌اش با سردار سپه اظهار کرده است که از تلاش او براي خلع شاه و تصدي نيابت سلطنت حمايت مي‌کند، ولي حالا ظاهراً حمايت خود را مشروط به اين مسئله کرده است که «خلع شاه بايد از مجاري قانوني باشد» که البته قصة ديگري است. از حسين خان علاء اطلاع يافته‌ام که اين رهبر روحاني هم اينک حاضر است کلاً از اقداماتي پيروي کند که چندان تندرويانه‌تر از اقدامات مورد حمايت مستقل‌ها نيست.» برخي از اعضاي جناح مستقل عبارت بودند از حسين علاء، تقي‌زاده، مشير‌الدوله، مستوفي‌الممالک، ارباب کيخسرو، و مصدق‌السلطنه.
موري «راه حل» پيشنهادي جناح مستقل را اينگونه توصيف مي‌کند: «آنها موافقند که سردار سپه بايد به سبب خدماتي که براي مملکت انجام داده است، پاداش شايسته‌اي بگيرد، ولي چنين پاداشي فقط بايد در حدود قانون اساسي کشور، که گروه مزبور سرسختانه خواهان حفظ تماميت و يکپارچگي آن هستند، به او اعطا شود . بنابراين کلاً تصور خلع شاه فعلي که گناهانش بيشتر از نوع قصور است تا تقصير، و شاه يا نايب‌السلطنه کردن سردار سپه از نظر آنها غيرعملي و زيانبار است. آنها معتقدند که چنين رويه‌اي آرامش و نظم فعلي مملکت را که ايران براي اجراي برنامه‌ توسعه اقتصادي‌اش سخت به آن محتاج است بر هم مي‌زند. تحولات بنيادي ممکن است موجب بي‌نظمي شود و قدرت‌هاي خارجي را به دخالت در امور داخلي ايران تشويق کند: يعني همان شمشير داموکلسي که هميشه بالاي سرش آويزان است . علاوه بر اين، چنين تغييري که از قرار معلوم مستلزم بازنگري در بخش‌هايي از قانون اساسي خواهد بود حمله سازمان‌يافته به اين، از نظر ايراني‌ها، منشور مقدس حقوق را ممکن مي‌سازد، که مي‌تواند با عواقب فاجعه‌آميزي همراه باشد. ولي به موجب همين قانون اساسي فرمانفرمايي کل قشون برّي و بحري با شخص پادشاه ايران* است و مي‌تواند اين مقام را به هر کسي که دلش بخواهد تفويض کند. البته سردار سپه فرماندهي قشون را بر خلاف ميل شاه براي خودش حفظ کرده که حداقل مي‌توان آن را کاري خلاف قاعده ناميد، و با توجه به خيانت تمام عيارش به شاه در طول جنبش نافرجام جمهوري‌خواهي، اگر قرار باشد که شاه به مملکت بازگردد و از کليه اختيارات پادشاهي بهره‌مند شود، کاملاً بعيد است که رييس‌الوزراي نظامي‌اش را از فرماندهي ارتش عزل نکند (چنانکه قبلاً هم قصد چنين کاري را داشت) و اين منصب را به يکي از شاهزادگان قاجاري وفادار به تاج و تخت ندهد.
راه حلي که جناح مستقل‌ نهايتاً بر سر آن توافق کرده اين است که، با فرض اينکه عزيز‌ترين و محبوب‌ترين چيز براي [رضا خان] ارتش و رفاه آن است ، مجلس سمتي نظير «رياست عالية قشون» به سردار سپه بدهد و تا چند سال ديگر فرماندهي عالي او بر ارتش ايران را تضمين کند.» در يازدهم فوريه که موري اين گزارش را مي‌نوشت، فقط يک روز ديگر تا پايان ضرب‌الاجل رضا [خان] به مجلس باقي مانده بود : « اگر ايران واقعاً کشور مستقلي بود ، ملاحظات ما درباره وضعيت فوق به همين جا خاتمه مي‌يافت و او را به حال خودش مي‌گذاشتيم تا سرنوشتش را تعيين کند . ولي متأسفانه اينطور نيست. هر وقت اتفاق مهمي مي‌خواهد در ايران بيفتد بايد پرسيد «نظر انگليسي‌ها چيست؟ روس‌ها چه مي‌کنند؟» اين نمايش ايراني در بهترين وجه خود يک خيمه‌شب بازي عالي است که عروسک‌‌گردانان و عروسک‌خوانانِ پشت صحنه بخوبي آن را اجرا مي‌کنند. ولي مسئله‌اي که اين بار نمايش را جالب‌تر مي‌کند دعواي کارگردانان بر سر انتخاب سناريوي دلخواهشان براي عروسک‌هاست.» موري معتقد بود که انگليسي‌ها حتماً به خاطر رفتار خوب رضا [خان] در طول «جنگ» با شيخ محمره به او قول پاداش داده‌اند : «اصلاً نمي‌توان باور کرد که سر پرسي لورن، وقتي که رييس‌الوزرا در محمره بود، واقعاً با او به تفاهمي سرّي و بده بستاني مناسب براي خاتمه خصومت‌ها با شيخ نرسيده باشد. سردار سپه شيخ محمره را در چنگال خودش داشت و مي‌توانست هر بلايي که مي‌خواهد بر سرش بياورد؛ ولي واقعاً باورم نمي‌شود که بدون تعهد و ضمانت انگليسي‌ها او را به حال خودش رها کرده باشد.» اظهارات بعدي موري به وقايع پاييز 1925 و اعلام «بي‌طرفي کامل» انگليسي‌ها در جريان خلع موفقيت‌آميز احمد شاه از سلطنت و جلوس رضا [خان] بر تخت پادشاهي معناي بيشتري مي‌بخشد: «موضع رسمي بريتانياي کبير در حال حاضر نوعي بي‌اعتنايي توأم با بي‌حوصلگي و «عدم دخالت در امور ايران» است. البته منطقاً هم نمي‌توانست چيز ديگري باشد. ولي از سوي ديگر، به اعتبار همان منطق امکان ندارد موضع واقعي اين کشور چنين چيزي باشد. آنطور که حسين علاء مي‌گويد، ظاهراً انگليسي‌ها موضع واقعي‌شان را به طور محرمانه به شاهزاده فيروز گفته‌اند، که جالب است بدانيم بالاخره گناهان گذشته‌اش را بخشيده‌ و به بازي‌ راهش داده‌اند.
به گفته فيروز، بريتانياي کبير با شرايط زير از نيابت سلطنت و يا حتي پادشاهي سردار سپه حمايت خواهد کرد: اول اينکه اين تغيير بايد دائمي باشد؛ دوم اينکه بايد با خواست مردم باشد؛ و سوم اينکه نظم بايد حفظ شود و هيچ لطمه‌اي به منافع بريتانيا در کشور وارد نيايد.» از آنجايي که از خواست مردم خبري نبود قرار شد که با راه انداختن به اصطلاح «جنبش ملي» ترتيب اين قضيه را بدهند. ولي روس‌ها راضي نبودند: «با وجود اين، از آنجايي که سوءظن‌شان به روابط سردار سپه و انگليس عميق‌تر شده است شواهد و قرائن حکايت از آن دارد که اشتياق‌شان براي تغيير رژيم در ايران تا حدودي فروکش کرده است. حتي در برخي محافل شايع است که آنها دارند براي بازگرداندن شاه به ايران محرمانه با او در پاريس مذاکره مي‌کنند.»