روشنفکری، فرهنگ و کشف حجاب

مقدمه
یکی از گسترده ترین و پیچیده ترین مفاهیم جامعۀ بشری «فرهنگ» می باشد. هر جامعه ای بر اساس فرهنگ هویت می یابد و از جوامع و گروههای دیگر متمایز می شود. بنابراین سیاستگذاری در امور فرهنگی یکی از وظایف خطیر دولت هاست،که قصور در انجام آن، عواقب وخیمی به دنبال خواهد داشت. در ایران، به طور مشخص، در دورۀ رضاشاه بودکه توجه به امور فرهنگی به سبک مدرن در دستورکار حکومت قرار گرفت. در این میان سیاستگذاری حکومت در رابطه با زنان، مخصوصاً، جریان کشف حجاب به عنوان یک موضوع اجتماعی از اهمیت ویژه ای برخوردار است.  چرا که آثار و پیامدهای متفاوتی به دنبال داشت که تمام جامعۀ ایران را تحت شعاع خود قرار داد. البته ریشه های اعلام کشف حجاب در دورۀ رضا شاه را باید فراتر از مرزهای عقیدتی و جغرافیایی جستجو کرد. در حقیقت برای بررسی جریان کشف حجاب، نخست باید به ریشه های تاریخی این تفکر در آراء اندیشه گران و تجددطلبان ایرانی توجه کرد و در آخر به سیر این جریان در عصر رضاشاه اشاره نمود. در مسیر چنین پژوهشی بر خلاف کسانی که می پندارند حکومت رضاشاه موجد کشف حجاب در ایران بوده، به این واقعیت خواهیم رسید که مبتکر این جریان حکومت رضا شاه نبود؛ بلکه منشأ آن تفکری تجدد طلبانه بود که از دوران قبل مخصوصاً دوران مشروطه آغاز شده بود. در واقع ، در مرحلۀ تئوری این تفکر تا قبل از تغییر سلطنت بیشتر مطرح بود و حکومت رضاشاه با اقدامات سازمان یافتۀ تبلیغی در کوتاه مدت و بلند مدت،  فرصت عملی شدن این طرح را در سطح وسیعی فراهم آورد.
در این پژوهش تلاش شده ضمن گریزی کوتاه بر جریان روشنفکری در ایران به تفکرات این افراد دربارۀ کشف حجاب زنان پرداخته شود. سپس  به زمینه سازی هایی که برای عملی ساختن کشف حجاب زنان در دورۀ رضا شاه توسط کارگزاران حکومت و تنی چند از مردان و زنان روشنفکر صورت گرفت، پرداخته می شود.
 درآمدی بر تعریف روشنفکران
در بین‌پژوهشگران علوم‌اجتماعی‌اختلاف‌نظر در مورد تعریف «روشنفکران»[۱]،تعیین حد و حدود آنان ‌و تفاوت‌ یا وجه ‌اشتراک آنان با برخی ‌اصطلاحات‌ دیگر مانند «نخبگان»[۲] یا«تحصیلکردگان»[۳]بسیار است. واژۀ روشنفکر معمولاً برای توصیف کسانی به کار برده می‌شودکه عمدتاً به کار فکری می پردازند. در برخی از کشورها لفظ روشنفکر معنای ضمنی «خلاق بودن» و «نقاد بودن» را نیز در بر دارد. باتامور در تعریف روشنفکران می گوید:
روشنفکران گروههای بسیار کوچک تری از افراد هستند که در خلق، انتقال و نقادی اندیشه ها، سهم مستقیمی دارند. این عده شامل نویسندگان، هنرمندان، دانشمندان، فلاسفه، اندیشمندان مذهبی، نظریه پردازان اجتماعی، و مفسران سیاسی هستند.[۴]
با این حال از روشنفکران تعریف واحدی نمی توان عرضه کرد. در یک تقسیم بندی کلی شاید بتوان این تعاریف را درسه گروه دسته بندی کرد: دستۀ اول  از تعاریف، به طور کلی روشنفکران کسانی هستند که در خلق و حفظ ارزش‌های غایی و تغییر ناپذیر در زمینۀ «حقیقت»، «زیبایی»، «عدالت» و مواردی از این قبیل نقش‌دارند. در دستۀ دوم از تعاریف، روشنفکران، مبلغان عقاید، بنیانگذاران ایدئولوژی‌ها و نقادان وضع موجود به شمار می‌آیند. در تعاریف دستۀ سوم از نظر جامعه شناسی، روشنفکران به عنوان قشری اجتماعی تلقی   می شوندکه در توسعه و پیشبرد فرهنگ جامعه نقش دارند.[۵]به طور کلی می توان گفت روشنفکران بر طبق تعابیر گوناگون کسانی هستند که از چار چوب های سنتی در هر زمینه فراتر می روند، ارزش های جدید ایجاد می کنند و یا بر ارزش های قدیم جامه‌ای نو می پوشانند.[۶] به‌گفتۀ باتامور روشنفکران را تقریباً در تمامی‌جوامع‌می‌توان‌یافت. درجوامع‌ با فرهنگ‌پایین‌‌نظیرجادوگران، کشیشان، خنیاگران، شجره گویان… و نیز در جوامع با فرهنگ پیشرفته‌تر در قالب فلاسفه، شاعران، کارگزاران دولتی یا وکلای حقوقی نمود پیدا می کنند، اما کار ویژه و اهمیت اجتماعی  آنان به میزان قابل توجهی با هم فرق می کند. [۷]در برخی از جوامع، روشنفکران خیلی به یک گروه نخبۀ حاکم شباهت می یابند.
گرچه بسیاری از پژوهشگران یکی از ویژگی های برجستۀ روشنفکران را جدایی از دستگاه حاکم و قدرت های سیاسی می دانند، با وجود این، مشارکت روشنفکران در سیاست اشکال گوناگونی دارد؛ از جمله باید از اعمال نفوذ بر سیاست های دولتی یا افکار عمومی، مشارکت در زندگی سیاسی و قبضۀ قدرت، مشاورۀ سیاسی و جز آن نام برد. باید این را هم خاطر نشان ساخت که مشارکت روشنفکران به مفهوم دقیق کلمه در سیاست بستگی به ضعف و قوت دیگر گروههای اجتماعی دارد. در کشورهایی که گروههای جامعۀ سنتی مانند زمینداران و اشراف نقش عمده ای در سیاست داشته باشند، میدان فعالیت روشنفکران تنگ‌تر می شود. برعکس در جوامع مدرن صنعتی امکانات بیشتری برای فعالیت سیاسی روشنفکران فراهم است.[۸]
مقدمه ای بر جریان روشنفکری در ایران
در ایران طبعاً نقش روشنفکران مدرن، به ویژه در آغاز تحول و نوسازی سیاسی در کشور، از حد ایفای نقش در زندگی سیاسی بسی فراتر می رفت و جنبه ای بنیادی و ساختاری یافت. در واقع روشنفکران از عوامل عمدۀ تکوین ساخت دولت جدیدی بودند که پس از انقلاب مشروطه برقرار شد.[۹]البته روشنفکران اولیه بیشتر نمایندگان اندیشه های نوین به ویژه «لیبرالیسم»، «سکولاریسم» و «تجدد» بودند و نه تنها خود مصرف کنندۀ ارزش ها و اندیشه های نو بودند، بلکه محرک و برانگیزانندۀ طبقۀ حاکم جامعۀ ایران نسبت به این ارزش ها محسوب می شدند. کسانی چون میرزا ملکم خان، میرزا فتحعلی آخوندزاده، میرزا حسین خان سپهسالار، میرزا صالح شیرازی، میرزا یوسف مستشارالدوله، شیخ احمد روحی و میرزا آقاخان کرمانی را باید از پیشروان جنبش روشنفکری در ایران به شمار آورد. با اندکی اغماض می توان گفت همۀ آنها بر اصول مشترکی که برگرفته از اندیشه های غربی بود تأکید داشتند. این طیف از روشنفکران عموماً، «مشروطیت»،«سکولاریسم» و «ناسیونالیسم» را سه ابزار کلیدی برای ساختن جامعه ای نوین، قدرتمند و توسعه یافته به شمار می آورند.[۱۰] با این وجود تعمیم نظریات تک تک افرادی که در این فرایند شرکت داشتند ناممکن است. به خصوص که به نسل‌های متفاوتی تعلق داشتند.
برخی مانند آخوندزاده از هواخواهان جدی فرهنگ غرب بودند و گرایش روشنی به سکولاریسم داشتند و مجذوب هر چیز اروپایی بودند، برخی از این افراد نیز،گاه فرصت طلبانه وگاه به اعتقاد سعی می‌کردند بین تفکرات منبعث از غرب و اروپا و اندیشه های مذهبی ارتباط ایجاد کنند و بدون توجه به ماهیت تفکرات دینی و غیر دینی آنها سازش ایجاد نمایند،[۱۱] بسیاری از آنان تبعیت صرف از غرب و الگو های غربی را بیان می کردند. به عنوان نمونه میرزا ملکم خان از متفکرین اصلی این دوره، تبعیت از فرهنگ و ارزشهای فرهنگی غرب را که وی آن را«کارخانجات انسانی» می نامد، لازم و واجب می شمرد و مبتکر اصلی شعار «اخذ تمدن فرنگی بدون تصرف ایرانی» بود و عقاید سیاسی‌اش مبتنی بر «تسلیم مطلق و بلا شرط در مقابل تمدن اروپایی» بود.[۱۲]
عده ای دیگر مانند میرزا آقاخان کرمانی با ظرافت بیشتری با مسئله برخورد می کردند و به تنظیم و بسط اندیشه ها و آرمان های اجتماعی پرداختند که از جوامع اروپایی داشتند.[۱۳] البته  باید اذعان کرد که مواضع و دیدگاههای افراد مذکور به طور مطلق ضد دینی نبود. روی هم رفته آرمان ها و اندیشه های  این روشنفکران در زمینه حاکمیت ملی، آزادی و برابری، در قانون اساسی‌مشروطه تبلور پیدا کرد. همچنین اندیشۀ اصلاحات ارضی و اقتصادی و سکولاریسم فرهنگی وناسیونالیسم باستانی و ضدیت با روحانیت که بعدها در دوران پهلوی اجرا گردید ریشه در افکار روشنفکران عصر مشروطه داشت.
با این وجود می توان گفت ضعف جریان روشنفکری از همان ابتدا این بود که در حالی که این گروه همان اقلیتی بود که در تمام اجتماعات جهان راهنمای اکثریت مردم می شدند و به تناسب شرایط و نیازهای جامعه و زمان خود، به برنامه ریزی و جهت دادن نوسازی پرداختند و با توجه به تدریجی و طولانی بودن فرایند نوسازی، با خطر عدم هماهنگی برنامه با امکانات و بریدن از گذشته و انقطاع فرهنگی جدید مواجه نبودند، در ایران آن زمان به علت فاصلۀ اجتماعی که با عامۀ مردم پیدا کرده بودند از میزان اطلاع و فهم  سیاسی مردم ایران و علاقۀ عمومی به آزادی بی اطلاع بودند؛ زیرا رشد و تحول فکری این روشنفکران نتیجۀ تحول اجتماعی ایران نبود و ساختار اجتماعی ایران با ساختار اجتماعی کشورهای اروپایی قابل قیاس نبود. در واقع در ایران دگرگونی ذهنی‌که در طبقۀ اندیشمند پیدا شده بود به ساختار اجتماعی سرایت نکرده بود.[۱۴]همین امر موجب می شد که افکار و اندیشه های آنان با جامعۀ ایران هم در تئوری و هم در عمل دچار تناقض باشد. با توجه به مطالب ذکر شده با اندکی اغماض می توان چنین نتیجه گرفت که ساخت اجتماعی ایران امکان حضور روشنفکران، به عنوان حاملان اجتماعی نوسازی را فراهم نکرد. ضمن اینکه ایده‌های روشنفکران در بسیاری از موارد در تعارض با فرهنگ، اعتقادات و نظرات سایر عناصر اجتماعی بود.[۱۵]از طرف دیگر در دورۀ مشروطیت یک گروه روشنفکر قدرتمند شکل نگرفت تا در دوره های بعدی به عنوان حامل اجتماعی نوسازی عمل کند، لذا این ضعف روشنفکران آن ها را به ائتلاف با سایر نیرو های ساخت سنتی وادار کرد.
جریان روشنفکری و کشف حجاب قبل از حکومت پهلوی اول
یکی از شاخص های اعتقادی که در تفکر روشنفکران عصر مشروطه مورد هجوم قرار گرفت و برای رفع آن بعد از مشروطیت و تغییر سلطنت در ایران کوشش گردید حجاب زنان بود. قبل از آن باید اذعان داشت تغییر در پوشش زنان ظاهراً از حرمسرای ناصر الدین شاه آغاز شد. سفرهای ناصرالدین شاه به اروپا و مشاهده طرز پوشش زنان آنجا وی را بر آن داشت تا زنان حرم خود را به این سبک پوشش درآورد. از آنجا که مد لباس های دارالخلافه همواره از اندرون شاه صادر می شد، ابتدا به شاهزاده خانم ها و زنان اعیان و بعد به تدریج در میان طبقات بالای جامعه سرایت کرد. بعد از آن معاشرت با زنان خارجی و مشاهدۀ وضع پوشش آنان که در سطح طبقات اعیان و اشراف صورت می گرفت تأثیرات خود را بخشید و تا حدودی زنان طبقات بالای جامعه از زنان غربی تأثیر پذیرفتند.
تا اینکه به تدریج در تداوم سیر تجدد طلبی، «روبنده» جای خود را با «نقاب» عوض کرد و نقابی مشبک، که از مو تهیه می شد، معمول گردیدکه استفاده از آن راحت تر بود.[۱۶]در دورۀ مشروطه هم زمان با گسترش دامنۀ نوگرایی، طرح مسئلۀ زن و برابری او با مرد و طرح حضور بیشتر زن در عرصۀ اجتماع به طور جدی مطرح شد و به تدریج تا آنجا پیشرفت که نوع پوشش سنتی زنان به عنوان مانعی بر سر راه پیشرفت آنان تلقی می شد.[۱۷]در این زمان بسیاری از ایرانیان تحصیلکرده و اعضای نخبۀ جامعه که به اروپا سفر کرده بودند، تحت تأثیر نقش زنان در جوامع اروپایی قرار گرفتند و برای احقاق حقوق زنان به فعالیت پرداختند که نقطۀ مرکزی آن رفع حجاب بود. [۱۸]طوری که به تدریج حجاب(چادر و نقاب) را به عنوان عاملی اصلی تمام  محرومیت ها و بی اعتنایی ها نسبت به زنان دانستند و رفع آن را برای به دست آوردن حقوق و موقعیت اجتماعی لازم و ضروری فرض کردند. یکی از روشنفکران این عصر که امر حجاب را مورد حمله قرار داد، میرزا فتحعلی آخوندزاده بود. وی دربارۀ حجاب می گفت: «کسانی که بعد از این از اخلاف ما در دین اسلام بانی پروتستانتیزم خواهند شد آیه حجاب را منسوخ خواهند کرد».[۱۹] از افراد دیگری که  این طرز تفکر را داشتند، میرزا آقا خان کرمانی را می توان نام برد، وی بیشتر به باستانگرایی توجه داشت تا غرب زدگی و در مسألۀ حجاب هم این امر را مد نظر داشت. وی در این باره می گوید:
«… در ایران باستان زنان با مردان شریک بودند، با هم مراوده داشتند. حال هزار سال است زنان ایران مانند زنده بگوران تازیان در زیر پرده حجاب وکفن جلباب مستور و در خانه‌ها چون‌کور محجوب و مهجور گشته اند. روبند های زنان نه روزنه تنفس دارد و نه منظره تنفس».[۲۰]
از طرف دیگر برخی نیز مانند ایرج میرزا، لاهوتی، عشقی، ملک الشعرای بهار و عارف قزوینی با سرودن اشعاری در مذمت حجاب آن را مورد نقد قرار دادند. به دنبال آن مجلات و نشریاتی مانند «ایرانشهر» در برلین و« عالم نسوان» در تهران به تدریج موضوع حجاب را در دستور کار روزانه و در سرلوحۀ برنامه های خود قرار دادند. مقالات این نشریات علیه نقش سنتی زنان در خانه درج می گردید نویسندگان[۲۱]آنها معتقد بودند که زنان نباید وقت خود را تنها در خانه بگذرانند و در زیر پردۀ حجاب و جلباب در اجتماع نمایان شوند. بلکه باید به هر ترتیبی که هست از زیر پردۀ حجاب خارج شوند و وارد اجتماع نوین شوند به دنبال آن تغییر نقش زنان درعرصۀ سیاسی اجتماعی در مرامنامه ها و نظام نامه ها یا احزابی چون دموکرات، اجتماعیون، اعتدالیون، جمعیت ترقی خواهان، فرقۀ اصلاحیون، عامیون، به صورت توجه به لزوم تعلیم و تربیت زنان و ایجاد مدارس دخترانه مطرح گردید و در نهایت به تغییر در پوشش خارج از منزل زنان ایرانی منجر شد.
به همین منظور مدارس دخترانه جدیدتری که بیشتر این قضیه را دامن می‌زد تأسیس‌گردید و «مشاهده شده نوعی توجه به شیک پوشی و تقلید در میان دختران و زنان به چشم می خورد».[۲۲]درسال های پس از جنگ جهانی اول تعدادی از زنان چادر مشکی و زمخت خود را کنار گذاشتند و چادر های نازک تر و روشن تری به تقلید از زنان در استانبول و قاهره بر سر کردند. گرچه قبل از حکومت رضا شاه زنان حجاب خود را به طور کامل کنار نگذاشتند، اما رفته رفته از لحاظ ملزم شدن به آن آسان گیرتر شدند. از اوایل سال ۱۳۰۰ه.ش زنان نخبه و تحصیل کرده در محافل و مهمانی های خصوصی بی حجاب وارد می شدند و حتی در میان زنان عادی استفاده از حجاب(نقاب) کمتر شد. [۲۳]
در حقیقت باید اذعان کرد که تأثیرگذاری فرهنگ و آداب و رسوم غربی به اسم تجدد خواهی در میان ایرانیان، خصوصاً برای آن ها که برای مدتی هر چند کوتاه افکار و اندیشۀ غربی را تجربه کرده بودند و اشاعۀ آن توسط حکام و دولتمردان بدون توجه به تفاوت هایی که در نگرش به مبانی حقوق غرب و ایران ملحوظ بود، در ایجاد زمینه پیشبرد جریان کشف حجاب تأثیر عمده ای داشت. در پایان این قسمت ذکر این نکته ضروری است که تأثیرات تجدد طلبی قبل و بعد از نهضت مشروطیت بیشتر در قلمرو اندیشه و تفکر حکومت قانون تبلور یافت. اما اقدامات فرهنگی و تأثیر پذیری از آداب و رسوم غربی به عنوان برنامه و دستور حکومتی نظیر آنچه بعد ها آتاترک در ترکیه انجام داد در ایران قبل از روی کار آمدن رضا خان چندان مشهود نیست و آنگونه که باید، عملی نشد با این وجود مشروطه زمینه را برای اقدامات عملی در این راستا  برای رضا خان ایجاد کرد.
حکومت رضا شاه  و رویکرد جدید در سیاست ایران
در یک تحلیل نهایی باید گفت که عوامل گوناگون داخلی، منطقه ای و بین المللی زمینه را برای وقوع کودتای ۱۲۹۹ه. ش و در نهایت به حکومت رسیدن رضا خان فراهم کردند. قبل از هر چیز باید اذعان کرد برخلاف تصور برخی، ظهور رضا خان در عرصۀ سیاسی ایران و تصدی مقام سلطنت، نه اتفاقی بود ونه ناشی از یک عامل واحد و خاص. مسلماً شرایط اجتماعی و اقتصادی ایران در فاصلۀ سال های ۱۲۸۵ه. ش تا۱۲۹۹ه. ش و به تبع آن نقش نیرو های سیاسی و اجتماعی در این دوره در تغییر سلطنت بسیار موثر بود. ضمن اینکه نقش نیروی خارجی در به قدرت رساندن رضا خان نیز انکار ناشدنی بود. اصولاً نیاز به استقرار یک حکومت قوی به عنوان یک ضرورت تاریخی مطرح بودکه با انحلال رژیم قاجاریه به وقوع پیوست.
زمانی‌که رضا شاه بر سر کار آمد نخستین هدف حکومت وی ایجاد دولتی ملی و تمرکزگرا بود. وی با ایجاد و تقویت سه پایۀ نگهدارنده اش ارتش نوین، بوروکراسی دولتی و پشتیبانی دربار در جهت تمرکز قدرت خویش گام برداشت و با کنترل کامل نظام سیاسی به نوسازی اجتماعی واقتصادی و اداری پرداخت. وی نسبت به تعدد منابع قدرت بدبین بود به همین دلیل سعی داشت این منابع را در تهران متمرکز کند. بنابراین در این دوره، تهران به مرکز برنامه های تمرکزگرایی حکومت تبدیل شد. در این راستا  ابتدا با  سرکوب جنبش های گریز از مرکز و حوزه های نسبتاً خودمختار ایلی و عشایری یک  سیاست مرکزی قوی به کمک ارتش نوین ایجاد کرد و قدرت سلطنت را مطلقه نمود. رضا شاه چارچوب تشکیلاتی دولت مشروطه را نادیده گرفت و مجلس را به صورت تشکیلاتی فرمایشی به منظور تأیید تصمیمات خود درآورد. با تضعیف مجلس از سوی شاه، نهادهای مشارکت قانونی از کار افتادند و جناح مخالف چه در داخل مجلس و چه در جامعه قدرت حضور در صحنۀ سیاسی را از دست داد، بدین ترتیب نمایندگان به ابزاری در راستای تأیید و تصویب طرح ها و لوایح پیشنهادی تبدیل شدند وکاملاً در اختیار قوۀ مجریه قرار گرفتند. از طرف دیگر رضا شاه برای اجرای برنامۀ تمرکزگرایی خود می بایست محدودیت های سنتی و مذهبی را از سر راه خود بردارد و از قدرت روحانیون به عنوان یک گروه ذی نفوذ قدرتمند بکاهد. بر این اساس، تعداد روحانیون در مجلس کاسته شد.
با ایجاد وزارت دادگستری، از قدرت و نفوذ روحانیت به شدت کاست. سیستم آموزشی جدید نفوذ روحانیت را در امور آموزشی به شدت کاهش داد. همچنین تضعیف مؤسسات دینی آموزشی، فرا خواندن روحانیون به سربازی، جلوگیری از انجام برخی مراسم مذهبی منجر به تضعیف موقعیت و جایگاه روحانیت شد.[۲۴]به خاطر تسلط مطلق شخص شاه بر تمام شئونات جامعه، کارکرد دستگاه حکومتی به شکل ویژه ای متجلی می‌شد به طوری که دستگاههای حکومتی  اعم از دولت و مجلس صرفاً مجری منویات شخصی شاه بودند. به طور خلاصه با هر معیاری که سنجیده شود، شخص شاه به معنای رژیم بود و شاه و کشور معنای مترادفی داشتند. او در مرکز دوایری قرار داشت که نقطۀ ارتباط‌آن ها با یکدیگر فقط خود وی بود. دربار، خانوادۀ سلطنتی، دولت، استانداران، نیروهای مسلح و… به طور جداگانه و مستقیم با شاه تماس داشتند.
دیوانسالاری یا به عبارتی نظام اداری حکومت رضا شاه در حدود نود هزار کارمند حکومتی تمام وقت در نه وزارت خانۀ داخله، خارجه، عدلیه، مالیه، تجارت، پست و تلگراف، کشاورزی و صنعت استخدام کرد.[۲۵]با گسترش دیوانسالاری، اقتدار حکومت و تمرکز قدرت در دست رضا شاه به وقوع پیوست و کارمندان عالی رتبۀ کشوری و دیگر کارکنان سازمان های اداری نقش اساسی در حفظ و تداوم قدرت رضا شاه ایفا می کردند. وزارت داخله که بر پلیس، ادراۀ امور داخلی، خدمات پزشکی، انتخابات و سربازگیری نظارت داشت کاملاً بازسازی شد. تقسیمات کشوری پیشین از بین رفت و در تقسیمات جدید به جای چهار ایالت، یازده استان، چهل و نه شهرستان و بخش ها و دهستان های متعددی به وجود آمد و ادراۀ هریک از این مراکز به مقاماتی که از طرف وزیر کشور در تهران مشخص می شدند واگذار شد. از این طریق برای نخستین بار دولت مرکزی به شهرهای استان، شهرستان ها و حتی برخی روستاهای بزرگ دسترسی یافت. [۲۶]
تمرکز قدرت و ایجاد دولتی مقتدر که بتواند زمام امور را در دست گیرد مستلزم داشتن منابع مالی بود. بنابراین حکومت برای آن که بتواند حاکمیت خود را بر تمام مناطق کشور بگستراند می بایست از توان اقتصادی لازم برخوردار باشد. لذا در این دوره حکومت سعی داشت با ایجاد بخش دولتی و انحصارهای دولتی، نقش کلیدی را در اقتصاد کشور ایفا کند. اگرچه سیاست های اقتصادی حکومت در این مقطع بر اساس یک ایدئولوژی اقتصادی منسجم و با گزینش آگاهانه نبود ولی اقدامات حکومت در این راستا مقدمه ای به سوی ایجاد یک اقتصاد ملی محسوب می شد. گسترش شبکۀ راههای ارتباطی و توسعۀ ارتباطات و حمل و نقل، از دیگر برنامه های حکومت رضا شاه بودکه نقش و تأثیر مهمی در یکپارچگی بازار ملی و مبادلۀ آزاد کالا و خدمات بین مناطق مختلف شهری و روستایی کشور داشت و به نوسازی اقتصادی و صنعتی کشور کمک شایانی می کرد. مهم ترین نوآوری در این حوزه تأسیس راه آهن دولتی و سرتاسری ایران به کمک مشاورین خارجی بود که شمال، جنوب غربی و غرب کشور را به هم و به تهران متصل می کرد. هزینۀ این تأسیسات از محل مالیات بر قند و شکر و چای تأمین شد. [۲۷]
با گسترش قدرت حکومت مرکزی، سیاست توسعۀ تشکیلات اداری، ایجاد راههای ارتباطی و برقرای امنیت در راهها و افزایش امکانات مالی، زمینۀ گسترش تشکیلات قضایی در سراسر کشور فراهم شد و تا آنجا که امکانات مالی اجازه می داد تمام نقاط کشور تحت پوشش دادگستری قرار گرفت. تحول نظام قضایی و تمرکز آن در دست حکومت با تغییرات ساختاری از طریق انحلال عدلیه و ایجاد دادگستری نوین توسط علی اکبر داور آغاز شد. وحدت و تمرکز در سازمان قضایی بدین معنی بود که تشکیلات عدلیه یگانه مرجع صالح برای رسیدگی به دعاوی و شکایات باشد. به عبارت دیگر تمام امور مربوط به قضاوت و محاکمات باید در سازمان واحدی متمرکز می شد و مقامات و مراجع دیگر حق مداخله در دستگاه قضایی را نداشتند. [۲۸]بدین سان با گسترش نقش حکومت مرکزی نقش مقامات محلی مخصوصاً روحانیون در امور عدلیه از بین رفت. از جانب دیگر، گسترش تشکیلات قضایی پشتوانۀ خوبی برای حفظ اقتدار دولت مرکزی در سراسر کشور بود. [۲۹]
حکومت رضا شاه در راستای سیاست تمرکزگرایی مسلماً به حوزۀ فرهنگی هم توجه داشت. برقراری پیوندهای اقتصادی و صنعتی بیشتر و حتی اجتماعی-فرهنگی با دنیای غرب موجب شد تجددطلبی، یعنی پذیرش شیوه زندگی به سبک اروپائیان، در ایران آن عصر ودر قالب های مختلف خود را نشان داد. لذا در این زمان می بینیم که جریان تجدد طلبی آن هم در شکل غربزدگی وغرب گرایی که قبل از مشروطیت آغاز و در مشروطیت و پس از آن شدت بیشتری یافته بود، تأثیر قطعی خود را نمایان ساخت و رضا شاه را علی رغم آن که خود، اروپا ندیده بود، به سمت اروپا مآبی پیش راند. در این رابطه باقی ماندن ملتی به نام ملت ایران با گرایش های یکدست و همگون فارسی از دغدغه های اصلی حکومت رضا شاه بود. در جای جای رویکردهای اجتماعی و سیاستگذاری های فرهنگی دستگاه حکومتی او به نوعی می توان این دغدغه و یافتن راه حل ها و پاسخ های مناسب آن را مشاهده کرد. چرا که حکومت بر مردمی واحد با یک فرهنگ یکسان بسیار آسان تر بود و برای ایجاد یک حکومت متمرکز مقتدر می بایست در حوزه های فرهنگی اقدامات لازم صورت گیرد.
حکومت رضا شاه پس از فراغت نسبی از پرداختن به مسائلی از قبیل حفظ تمامیت ارضی کشور، برقراری امنیت و پایه ریزی اصول اصلاحات اقتصادی مورد نظرش، به دنبال توجه بیشتر به حوزه های فرهنگی بود تا همانند همۀ حکومت ها بقای سیاسی خود را نیز تضمین کند. لذا حکومت با تکیه بر «ناسیونالیسم» به عنوان یک ایدئولوژی حکومتی و مؤلفه های دیگری چون «وحدت زبان» و «یک شکل سازی لباس» و «کشف حجاب» و همچنین سازمان ها و کانون های مجری و حامی این مؤلفه ها، سعی داشت فرهنگی واحد به وجود آورد و جامعه ایران را از شهری گرفته تا روستایی و ایلی حول محور آن جمع نماید. رضا شاه بارها گفته بود باید وحدت زبان و وحدت شکل در تمام کشور، بخصوص بین طوایف و ایلات، برقرار شود تا بدین وسیله ریشۀ اختلافات از بین برود و همه در لوای وحدت کلمه همکاری نمایند و از نزاع دوری و در راه ترقی و پیشرفت کشور قدم بردارند.
کنشگران سیاست گذاری ها در دورۀ رضا شاه
به وجود آمدن حکومت رضا شاه برآیندی از ائتلاف بسیاری از نیروها بود که در یک طرف آن بخشی از جامعۀ روشنفکران ایران قرار داشت. بسیاری از این افراد همان کسانی بودند که ناامید از دستاوردهای نظام مشروطه، تحقق ارمان های خود را در حمایت از منجی قدرتمندی(رضا شاه) می دید که هدف وی ایجاد یک دولت قدرتمند متمرکز و پایان دادن به هرج و مرج  در کشور و انجام اصلاحات بود. با کودتای ۱۲۹۹ه. ش و بعد از آن به حکومت رسیدن رضاخان زمینه برای خواستۀ آنان فراهم شد و توانستند با نهادینه کردن دولت متمرکز رضا شاه بر آشفتگی  اجتماعی غالب آیند و در پست های کلیدی حکومت قرار گیرند. مسلماً حضور افرادی مقتدر چون تیمورتاش، تحصیل کردۀ حقوق دان به نام«علی اکبر داور»و شاهزاده ای با قدرت و در عین حال جاه طلب و تحت تأثیر فرهنگ غرب چون«نصرت الدوله فیروز» و کسان دیگری چون علی اصغر حکمت، عیسی صدیق، سید حسن تقی زاده، ذکاءالملک فروغی، مهدی قلی خان هدایت، احمد متین دفتری، علی دشتی، احمد کسروی و بسیاری دیگر در کنار رضا شاه باعث می شد تا وی تحت تأثیر آنان قرار گیرد و به تبع آن در صدد اجرای برنامه هایی باشد که رویکردی تجدد گرایانه به مقولۀ توسعه وپیشرفت داشتند. وقتی به تفکرات این نیروها توجه می گردد می توان تا حدود زیادی سیر حرکت و محورهای  توجه دولت رضا شاه را در آن ها یافت. اگرچه این افراد اندیشه هایی گاه متناقض با یکدیگر داشتند و بسیاری در چگونگی پیاده سازی نظرات اتفاق نظر نداشتند.
رضا شاه نیز در حکومت خود از این قشر استقبال کرد، او به خوبی می دانست کسانی که در دانشکده ها و کالج های خارجی به شیوۀ غربی تحصیل کرده اند، تنها کسانی هستند که می تواند در اجرای طرح های تجدد طلبانه خود به آنها متکی شود. به نوشتۀ یکی از پژوهشگران در گزارشی که مدت کوتاهی پس از برکناری او نگاشته شده: رضا شاه درک کرده بود که فقط در صورتی می تواند قدرت خود را حفظ کند که خود را با آمال روشنفکران مبنی بر غربی کردن کشور سازگار کند. [۳۰] اندیشه های حاکم بر این طیف از نیروهای روشنفکر اصلاح طلب را چنین برشمرد: تأکید بر جدایی دین از سیاست، توجه به اقتصاد به عنوان محور اصلاحات در کشور، ایجاد ارتش منظم و کاآمد، بوروکراسی کارآمد، تأکید بر اصلاح قوانین مالیاتی، تلاش در جهت صنعتی کردن کشور، گسترش زبان فارسی به عنوان یک زبان ملی، توجه به آزادی زنان، تأکید بر سرمایه گذاری داخلی و صنعتی شدن به واسطۀ استفاده از نیروهای درونی و مواردی از این قبیل.[۳۱]بنابراین می توان اینگونه استنباط کرد که رویکردهایی که حکومت رضا شاه به موضوعات و مسائل فرهنگی و اجتماعی، سیاسی و اقتصادی داشت رویکردی کاملاً جدا از تمایلات روشنفکری آن زمان نبوده است.
مسلماً تأثیرات فکری نهضت مشروطیت و حضور طبقۀ جدیدتر تحصیل کردگان غرب در کنار طبقۀ حاکم که معتقد بودند جامعۀ سیاسی را باید بر پایۀ دگرگون سازی فرهنگ سنتی به فرهنگ مدرن پیش برد و از این طریق، عظمت و تمدن گذشته را بر پایۀجدید، در ایران بنیان نهاد، چشم انداز سیاست های اعمالی در این دوره است. تلاش هایی که در این زمینه انجام شد چیزی نبود که از روحیۀ نظام گری رضا شاه بر خاسته باشد چرا که در واقع او یک متفکر سیاسی نبود و برای تجدید بنای کشور نیز طرح جامعی نداشت.
در واقع بسیاری از اصلاحات و نوآوری های انجام گرفته در حکومت رضا شاه مدیون روشنفکرانی بود که در آن زمان به طور رسمی در حکومت وی حضور داشتند و بیشترشان محصول انقلاب مشروطه و در واقع همان کسانی بودند که در روی کار آمدن و تثبیت حکومت رضا شاه در مصدر بسیاری از امور قرار گرفتند. پایۀ فرهنگی و طبقاتی و اجتماعی رژیم رضا شاه بر حمایت و همکاری این روشنفکران قرار داشت و نمی توان نقش آنان را در شکل گیری اندیشه های حاکم بر برنامه های حکومت رضا شاه نادیده گرفت. مخصوصاً در حوزۀ فرهنگی، ایده های مدرنی را که روشنفکران عصر مشروطه به عنوان را ترقی و تعالی کشور مطرح کرده بودند در این دوره به شکل باستانگرایی، اصلاح خط، کشف حجاب و بالا بردن سطح فرهنگی جامعه ایران از طریق سازمان های مختلف مانند نظام آموزشی، و سازمان پرورش افکار، از جانب روشنفکران این دوره که در رأس امور قرار داشتند مورد حمایت قرار گرفت. اگرچه در اینکه آیا این برنامه ها و سیاست ها برای ترقی و تعالی کشور مناسب بود؟ و آیا این برنامه ها و سیاست ها برای ترقی و تعالی کشور مناسب بود؟ آیا  اصولاً مبانی فکری بسیاری از این روشنفکران با شرایط اجتماعی و فرهنگی جامعۀ ایران سازگاری داشت  یا نه؟ جای بسی بحث دارد، اما به هر صورت در این دوره این افراد سعی دارند از طریق حکومت به همل حوزه های جامعه از جمله حوزۀ فرهنگی نفوذ پیدا کنند و ایده ها و برنامه های خود را عملی سازند. از همین رو اندیشۀ مورد نظر حاکمیت از بالا به کل جامعه القا می شود و سیاست های اعمالی، مبانی فکری کارگزاران و سیاستگذاران حکومت پهلوی اول را بازگو می کند. از جانب دیگر حمایت این روشنفکران از سیاست های فرهنگی رضا شاه باعث اجرایی شدن آن ها می شود.
می توان اینگونه استباط کرد که به لحاظ فرهنگی هدف رضا شاه بسیاری از روشنفکرانی که در حکومت رضا شاه حضور داشتند به ترک فرهنگ سنتی و روی آوردن به فرهنگ جدیدکه عمدتاً ملحم از غرب بود احیای فرهنگ و زبان و هویت ایرانی به مفهوم خاص آن خلاصه می شد. گر چه این افراد اندیشه هایی گاه متناقض با هم داشتند، اما در سرلوحۀ برنامه هایشان وضع قوانین عرفی، حذف نظام سنتی آموزش وپرورش، روی آوردن به آرمان های ملت گرایانه، تکیه بر اقتدار و عظمت ایران پیش از اسلام، ترویج نظام آموزشی جدید، گسترش زبان فارسی به جای زبان اقلیت های قومی و توجه به آزادی زنان قرار داشت. [۳۲]
از برجسته ترین این افراد می توان به محمد علی فروغی معروف به «ذکاءالملک»  اشاره کرد. وی اولین نخست وزیر دولت رضا شاه و از بنیان گذاران رژیم پهلوی بود که خدمات زیادی به رژیم پهلوی کرد. در مورد او قضاوتها متفاوت است؛ برخی فروغی را از معدود تجددطلبانی می دانند که از ظواهر تمدن غرب به باطن آن راه برده و معتقدند به همین دلیل بوده که کتاب سیر حکمت در اروپا را نگاشته است.[۳۳]عده ای دیگر نیز او را «روشنفکری غرب زده» می نامند.[۳۴]با این حال بدون تردید می توان فروغی را یکی از برجسته ترین نخبگان روشنفکر تاریخ معاصر ایران خصوصا دورۀ پهلوی اول دانست چرا که علاوه بر دولت مآبی و سیاستمداری دارای مقام شامخ ادبی و فلسفی بود به لحاظ سیاسی او بارها با پذیرفتن مسئولیت در دوران حساس تاریخ ایران لیاقت و کاردانی خود را ثابت کرده بود.
او بر خلاف عده ای از نخبگان فرهنگی و مردان سیاسی، به در ستی تربیت ملت را اساسی ترین اقدام برای توسعه و پیشرفت کشور می دانست و معتقد بود بدون ایجاد مراکز فرهنگی  وپشت سر گذاشت آموزش های جدید فرهنگی و گسترش دانش های جدید و انتشار روزنامه ها و مجلات این امر تحقق پیدا نمی کند در این دوره، قرار گرفتن او در پست های کلیدی سیاسی باعث شد تا نهادهای مدرنی را به وجود آورد و چهره ی اجتماع و فرهنگ ایرانی را از الگوهای سنتی دور سازد  و طرح هایی چون تأسیس دانشگاه تهران، فرهنگستان زبان فارسی، برگزاری جشن هزاره ی فردوسی، انجمن آثار ملی ایران، تجدید ساختمان آرامگاه حافظ و تعمیر بنای آرامگاه سعدی را عملی سازد.
فروغی با فرستادن شاه به ترکیه تلاس کرد که وی را از نزدیک با مظاهر تمدن اروپا-که در ترکیه رواج یافته بود آشنا کند و بعد قسمتی از آن را در ایران پیاده کند و مسلما این سفر بر روی رضا شاه تأثیر بسزایی گذاشت چرا که تغییر کلاه، کشف حجاب و تأسیس دانشگاه از دستاوردهای این سفر بود.[۳۵]از طرف دیگر فروغی از تئوریسین های اصلی ناسیونالیسم باستان گرا در این دوره بود و تلاش زیادی در مسیر ترویج این ایدئولوژی انجام داد. او باستان گرایی را به پدیدۀ ملیت خواهی ایرانی پیوند می زند و از آن ها به عنوان ستون های اصلی اقتدار دولت ملی رضا شاه بهره می گیرد.[۳۶]روی هم رفته فروغی سیاستمداری برجسته در دورۀ ضاشاه محسوب می شد و نمی توان نقش او را در سیاست های فرهنگی رضا شاه نادیده گرفت.
عبدالحسین تیمورتاش معروف و ملقب به «سردار معظم خراسانی» مقتدرترین وزیر دربار ایران در عصر رضا شاه و یکی از نخبگان روشنفکر دوران رضا شاه می باشد. او را می توان قوی ترین بورکرات روشنفکر نیمه اول سلطنت رضا شاه و مرد دوم قدرت ایران آن روزگار دانست که نقش مهمی در شکل گیری و زیر ساخت های حکومت رضا شاه ایفا کرد. [۳۷] بلوشر در سفرنامه خود درباره تیمورتاش می گوید:
«احساس کردم با مرد مهمی سروکار دارم، مردی با فراست بسیار و اراده ی معطوف به هدف و هوس های بزرگ در سر… به نظرم چنین آمد که او به عنوان یک قدرت فکری در پشت سر شاه ایستاده و او را در کار اصلاحات الهام می بخشد. »[۳۸]
در طرح اصلاحات مملکتی که وی در تاریخ ۲۴/۱۱/۱۳۰۷ به رضا شاه نوشته است به خوبی مشخص می شود که حکومت رضا شاه بر اساس این برنامه ها سیاست های خود را تدوین کرده است. وی در خصوص اصلاح معارف مملکت  چنین می گوید:
«… اصلاح دیگری که ضرورت دارد اصلاح معارف مملکت است که قدم اول آن اصلاح خط فارسی است زیرا که خط امروز فارسی خود بزرگترین مانع نشر معارف است و تا وقتی که مردم با سواد نشوند تهذیب اخلاق آن ها غیر ممکن است. ایجاد مدارس ابتدایی و اجباری کردن تحصیلات پس از دایر شدن آن ها برای ذکور و اناث و همچنین ایجاد مدارس صنعتی که مستلزم به کار انداختن  بی کارها و ترویج اصول تمدن جدیده خواهد بود، وحدت زبان مملکتی و ترویج زبان فارسی در تمام مملکت به وسیله مدارس، فرستادن عدۀ معینی شاگردان همه ساله به اروپا و آموختن صنایع مختلفه، تهیه کتب مقدماتی برای تدریس در مدارس و قدغن کردن استعمال کتب امروزه که فوق العاده بد تنظیم شده اند. ایجاد دارالتألیفات و مدارس موسیقی و نقاشی برای ایجاد روح تازه و خارج کردن جامعه از خمود فعلی اقداماتی است که به نظر مفید می آید. برای کمک مالی در نشر معارف ضبط اوقاف عمومی از طرف دولت و رساندن عواید آن به مصارف فوق ضرورت خواهد داشت.
تأسیس نمایشگاهها و تفرجگاههای عمومی تأثیر مهم در اخلاق و روحیات جامعه خواهد دشت. دادن حق رأی به اشخاص باسواد، ایجاد لباس یکدست و کلاه مملکتی و اجباری کردن آن در ادارات دولتی در مرکز و در ولایات و کوتاه کردن لباس ها و منسوخ کردن تفاوت لباس هر یک از ولایات و کوتاه کردن لباس ها و منسوخ کردت تفاوت لباس هریک از ولایات مانع ایجاد وحدت کامل ملی است و ضمناً مقرون به صرفه جویی می باشد. »[۳۹]
بر این اساس می توان گفت تیمورتاش نیز به عنوان یک نیروی فکری در طراحی و اجرای سیاستگذاری های فرهنگی بسیار مؤثر بود، به طوری که در سوق دادن ذهن رضا شاه به اتخاذ سیاست هایی نظیر متحدالشکل کردن لباس نقش زیادی داشت. همچنین  او در زمینه سازی برای‌کشف حجاب، با تشکیل مجالس میهمانی که زنان بدون حجاب در آن شرکت می کردند، و تشویق شاعران برای سرودن شعرهایی در رابطه با رفع حجاب نقش مؤثری داشت.
علی اصغر حکمت یکی از مهره های بسیار حساس در دوره رضا شاه بود  و در طول این دوره سمت های مختلفی چون وزیر معارف و صنایع مستطرفه، وزیر خارجه، وزیر کشور را به عهده داشت. حکمت یکی از مجریان  و طرحان اصلی کشف حجاب در ایران است  و در ابتدای کتاب خود«سی خاطره از عصر فرخنده پهلوی» از این قضیه حمایت کرده است. وی درگوشه گوشۀ خاطراتش ضمن تجلیل از رضا شاه  خود را به عنوان نفر اول که مخاطب و مورد توجه شاه است معرفی کرده و صریحاً موافقت خود را نسبت به اجرای طرح رضا شاه در ۱۷ دی ماه و نتایج مرتبط با آن اعلام می دارد.[۴۰]او در سال ۱۳۱۲ ه.ش سازمان پیشاهنگی را در ایران بازسازی کرد و پیشاهنگی دختران را در راستای کشف حجاب در ایرن تأسیس کرد. وی همچنین به دستور رضا شاه با گرد آوردن عده ای از زنان فرهنگی جمعیتی به نام «کانون بانوان» تشکیل داد تا با حمایت دولت پیشقدم نهضت آزادی زنان ایران باشند این کانون وظیفه داشت در جهت تعمیم و توسعه فرهنگ جدید و متجدد کردن بانوان تلاش کند. [۴۱]
دودمان خاندان هدایت از خاندان های صاحب عنوان دوره قاجار بود و اعضای این خاندان از  دوره قاجار همواره در صحنه سیاست حضور داشتند. مهدی قلی خان مخبر السلطنه هدایت نیز از اعضای این خاندان و  از نخبگان روشنفکر  دوره ی رضا شاه می باشد. او تحصیلکرده ی آلمان  و به مدت شش سال  نخست وزیر رضا شاه بود.  مخبرالسلنه فردی محافظه کار بود و همین مسالمت جویی و محافظه کاریش باعث می شد که رضا شاه او را برای این کار مناسب بداند. قانون اتحاد الشکل لباس در زمان او  به طور رسمی مطرح و در مجلس به صورت قانونی تصویب شد. گرچه در کتابش «خاطرات و خطرات» با قضیه متحدالشکل کردن لباس موافقتی نشان نمی دهد  و در مورد کشف حجاب هم چون آن را برگرفته از غرب می داند  عملی ناپسند تلقی می کند. با وجود این، او هم تا آنجایی که کشف حجاب منجر به از رونق افتادن روبنده و نقاب است با عمل رضا شاه موافق بود چرا که روبنده را شرعی نمی دانست.
در این میان باید به کسانی همچون سید حسن تقی زاده هم  اشاره کرد که در عصر پهلوی اول از جمله مشاوران رضا شاه بود و پست های مختلف وزارت و سفارت را داشت از چهره های اصلی روشنفکری و ناسیونالیست ایران در عصر پهلوی می باشد. به لحاظ فرهنگی از او مقالاتی در خصوص فردوسی و نیز بحث هایی درباره  ی خط فارسی نوشته است. کتاب «از پرویز تا چنگیز » او که درباره ی تایخ ایران از زمان ظهور اسلام تا یورش مغولان است، در تکوین و گسترش مدل تاریخ نگاری رایج در عصر پهلوی نقش داشته است.
همچنین احمد کسروی نیز از جمله مشاوران و کارگزاران عصر رضا شاه می باشد. او گرایش شدید ناسیونالیستی داشت و از ایدیولوژی ناسیونالیسم باستان گرای حکومت رضا شاه حمایت می کرد. کسروی در مسیر ترویج آرای خود، به تألیف و انتشارات کتب مختلف نیز پرداخت. افراد بسیار دیگر ی نیز هستند که ذکر خدمات  همه آن ها در این جا نمی گنجد؛ کسانی مانند، فرج الله بهرامی، نصرت الدوله فیروز، ابراهیم پورداوود، ذبیح بهروز، سید محمد تدین  و… در همراهی و همکاری با رضا شاه و سیاست های اعمالی او کوتاهی نمی کردند [۴۲].
 اینها و بسیاری دیگر نقش عمده ای در طراحی و حمایت از سیاست های فرهنگی حکومت رضا شاه ایفا کردند اما  به تدریج با  مستبد شدن قدرت شاه یک به یک از صحنه سیاسی حذف شدند و جای آن ها را افرادی بی لیاقت و مطیع و گوش به فرمان گرفتند و این امر خسارات جبران ناپذیری در مدیریت آیندۀ کشور بر جای گذارد. شاید اگر قدرت تصمیم گیری بیشتری به آن ها داده می شد می توانستند مشروعیت لازم را برای رضا شاه فراهم آورند و پایه های فرهنگی حکومت او را هرچند  که با جامعه ایران در تضاد باشد-استحکام بیشتری ببخشند، اما  فضای دیکتاتوری حاکم بر جامعه و فعال بودن نیروی خارجی امکان خلاقیت را از بسیاری از آنان گرفت البته این به معنای آن نیست که این نخبگان افرادی خودساخته  بودند و به هیچ نیروی خارجی وابستگی نداشتند و یا اینکه تفکرات آنان لزوماً درست و برای جامعه ایران مفید و به صرفه بود.
کشف حجاب و حکومت پهلوی اول
بعد از کودتای ۱۲۹۹ه.ش توجه به وضعیت زنان بیشتر شد و تلاش هایی در جهت بهبود وضعیت آنان صورت گرفت. در اوخر دهۀ۱۳۰۰ه.ش و سراسر دهۀ ۱۳۱۰ه.ش قانون خانواده با الحاقیه هایی تکمیل گردید این قانون که برای اولین بار در ۱۳۰۷ه.ش به تصویب مجلس رسید، دارای ۱۰۰ماده دربارۀ خانواده بود قانون ازدواج و قانون مربوط به ارائه گواهینامه پزشکی هنگام عقد، به ترتیب‌در سال‌های۱۳۱۰و ۱۳۱۷ه.ش افزوده شدند.[۴۳]رواج آموزش در میان زنان نسل جدیدی از زنان تحصیلکرده را وارد میدان کرد که در حیات اقتصادی و فرهنگی کشور نقش هایی را بر عهده گرفتند. با گذشت زمان تعداد سازمان های زنان افزایش یافت و زنان به درجاتی از ایفای نقش در زندگی عمومی دست یافتند و وارد عرصۀ اجتماع شدند. همچنین برخی معتقدند، در جریان این تحولات فرهنگ مرد سالاری به تدریج رنگ باخت، تا زن بتواند جایگاهی متناسب با شخصیت خود در اجتماع و خانواده جستجو کند. با این وجود چنان که پژوهندگان متذکر شده اند در این زمان، موانع عمدۀ پیشرفت زنان برطرف نشد.اگرچه نمی توان از اقداماتی که در رابطه با آموزش و پرورش زنان در این دوره شده، چشم پوشید. با این حال سازماندهی زنان در دورۀ رضا شاه زیر سلطه حکومت بود و همین امر مانع بحث های گسترده دربارۀ «مسئله زنان» شد.[۴۴]
یکی از موضوعاتی که در رابطه با زنان در این دوره نیز با شدت بیشتری پیگیری شد موضوع «کشف حجاب» زنان بود. موضوع کشف حجاب در میان تمام جریانات فرهنگی حکومت پهلوی اول بیشتر مورد توجه واقع شده و مطالب و اسناد زیادی در این رابطه منتشر شده است علت آن هم شاید این امر باشد که کشف حجاب در ایران نمایانگر نقطۀ اوج دخالت حکومت در فرهنگ عمومی جامعه و همچنین نگرش سطحی حکومت به غرب به عنوان الگوی پیشرفت بود.[۴۵]از طرف دیگر اجرای آن به عنوان یک دستور حکومتی موجب شد که نه تنها به لحاظ دینی، بلکه به لحاظ سیاسی به هم به صورت یک مسئله درآید[۴۶] چرا که نه تنها با ارزش های مذهبی سازگار نبود بلکه با سنت های ایرانی نیزمغایرت داشت. لذا وجه رضا شاه را به عنوان یک لامذهب در اذهان نمایان ساخت. علی رغم این اقدام، همچنان که در بحث های قبل اشاره شده، این حکومت رضا شاه نبود که اندیشۀ کشف حجاب و حجاب زدایی را مطرح ساخت. حکومت رضا شاه این اندیشه را در سطح گسترده ای عملی ساخت. این روشنفکران جنبش مشروطه بودند که اندیشۀ حجاب زدایی را مطرح ساختند.
و حکومت رضا شاه نیز از افکار واندیشه های آنان تاثیر پذیرفته بود چرا که بسیاری از آنان در حکومت وی حضور داشتند. نکتۀ دیگری که نیاز به توضیح دارد مفهوم “حجاب” و “بی حجابی” است. بیشتر بحث های محققانه در بارۀ کشف حجاب در دورۀ رضا شاه از لحاظ مفهوم حجاب وبی حجابی مبهم هستند. تا قبل از تغییر سلطنت و اانتقال قدرت به خاندان پهلوی، کشف حجاب به معنای آزادی “وجه ” و “کفین” و برداشتن “نقاب”  از چهره بود. مطالب نشریۀ «عالم نسوان» و سایر منابع آن زمان نشان می دهد، تا آن زمان منظور از حجاب وبی حجابی به طور عام کنار گذاشتن «چادر» و«نقاب» بود. و طرح این موضوع را نمی توان در جهت «تأسی صرف از مظاهر غربی تلقی نمود»  در واقع گسترش سیر تجدد طلبی و افزایش تمایل  بخشی مردم به پذیرش آداب ورسوم اجتماعی اروپا به دورهای برمی گردد که رضاخان به قدرت رسیده و در صدد رسمیت بخشیدن به کشف حجاب ومنع استفاده از چادر وچار قد برآمده بود. در اوایل این دوره دو نظریه راجع به کشف حجاب وجود داشت« تعدادی طرفدار مستقیم کشف حجاب بودند وعده ای دیگر برداشتن نقاب و تغییر رنگ چادر را  از مشکی به رنگ های دیگر کافی می دانستند.[۴۷] روشنفکران و تحصیلکردگان غرب، بیشتر طرفدار نظریۀ اول بودند که پس از دستیابی رضاخان بر اریکۀ قدرت و در گسترش سیاست تجددطلبی رو به افزایش نهادند و رضاخان نیز از آنان پشتیبانی می کرد.
 جریان روشنفکری و کشف حجاب در عهد رضا شاه
موضع جریان روشنفکری در زمان رضا شاه چه آنان که در دستگاه حکومت حضور داشتند و چه آنان که در حکومت وی سمتی نداشتند به وضعیت زنان به طور عام و کشف حجاب به طور خاص، مسلماً نشأت گرفته از اندیشۀ روشنفکران عصر مشروطه بود و جدای از جریان تجدد طلبی زنان در دورۀ مشروطه نبود. لذا در این رابطه اکثریت روشنفکران-چه زن و چه مرد دیدگاه مشابهی داشتند. آنان در مجلات و نشریات، خصوصاً نشریات و مجلات زنان، تعدیاتی را برمی شمردند که جامعه در حق زنان روا می داشت و در قالب تجددخواهی و طرفداری از قانون، به حمایت از آنان می پرداختند. این گروه‌که در میانشان زنان روشنفکر نیز وجود داشتند؛ اغلب تحصیلکردگان غربی و یا محصول سیستم اموزشی غرب در ایران بودند. آشنایی با حقوق و آزادی های فردی زنان غربی، و مقایسۀ شتاب زدۀ آن با وضعیت زن ایرانی، آنان را در مقام انتقاد از وضعیت موجود زن ایرانی قرار می داد.
از این رو پس از اعلام رسمی کشف حجاب و حتی قبل از آن، از برنامه های حکومت در رابطه با زنان حمایت می‌کردند این دسته از روشنفکران که در میانشان نویسندگان و شاعران مشهوری چون ملک الشعرای بهار، عارف قزوینی و پروین اعتصامی به چشم می خورند، حجاب را مانع ترقی و بی حجابی را مترادف با ترقی و تمدن می دانستند و در حقیقت بلندگوهای تبلیغاتی کشف حجاب بودند و با ایجاد مراسم و ایراد سخنرانی، در پیشبرد طرح رضا شاه کوشیدند. البته این نگرش را نمی توان به تمام روشنفکران آن دوره تعمیم داد؛ روشنفکرانی هم بودند که ضمن آشنایی با وضعیت زنان با دنیای غرب و تصریح بر احقاق از دست رفتۀ  با برخی برنامه های حکومت در رابطه با زنان مخصوصاً «کشف حجاب» به خاطر آن که جنبۀ فردی داشت و از طریق قانونی و بر اساس مصوبۀ مجلس اعمال نگردیده بود، مخالفت می کردند، و گرنه با اصل قضیه، یعنی حضور زنان در جامعه و با الگوهای غربی پوشش زنان مخالفتی ندشتند. دکتر محمد مصدق یکی از این روشنفکران بود که با ازادی زنان به شیوۀ رضا شاهی مخالف بود. زیرا معتقد یود که این کار می بایست:«.. به واسطۀ تکامل اهل مملکت باشد نه به واسطۀ یک کسی که قدرتی پیدا کرده و یک زوری پیدا کرده که من اینجور می خواهم و اینجور باید بشود… »[۴۸] خلاصه اینکه روشنفکران ، خصوصاً آنان که در غرب به تحصیل پرداخته و یا غرب را دیده بودند و با فرهنگ  و آداب و رسوم غربی همساز بودند، قضیۀ کشف حجاب زنان و منع حجاب آنان مخالفتی نداشتند بلکه در مقالات و نوشته هایشان مستقیم یا غیر مستقیم به ان اشاره کرده بودند و اینک که صورت تحقیق یافته بود ، روز ۱۷ دی ۱۳۱۴ را آغاز فصل جدیدی از تاریخ زندگانی و حیات اجتماعی زنان ایرانی محسوب می کردند.
کشف حجاب و زمینه سازی برای اعلام آن
حکومت  رضا شاه برای اعمال قانون«کشف حجاب» و آماده سازی اذهان جامعه برای پذیرش آن دست به اقدامات سازمان یافته ای درکوتاه مدت و بلند مدت زد. چرا که موقعیت مذهبی  و سنتی شهر ها سبب می شد که یکباره و بدون فراهم ساختن زمینه های لازم به این اقدام مبادرت نکنند. از جملۀ اقدامات صورت گرفته در این راستا می توان به موراد زیر اشاره کرد:
۱)متحدالشکل کردن لباس مردان
      برای رسمیت یافتن کشف حجاب وپیشبرد آن، می بایست زمینۀ لازم درکانون خانواده فراهم می شد و برای سرپرست خانواده که عامل اصلی و بازدارنده در برابر حضور همسر خویش، آن هم بدون حجاب در معابر عمومی، برنامه ریزی می گردید لذا در دی ماه ۱۳۰۷ با تصویب«متحدالشکل بودن البسه اتباع ایرانی در داخل مملکت»در مجلس هفتم[۴۹]عموم مردان ایران جز هشت طبقه روحانیون ملزم به تغییر لباس خود شدند حکومت پهلوی این اقدام را در راستای ایجاد یک ملت متحد ویکپارچه انجام داد چرا که سعی داشت به هر شیوه ای اختلافات ظاهری میان اقوام مختلف ایرانی را از میان بردارد. و یکی از وسایل دست یابی به این هدف از نظر حکومت اتحاد شکل ظاهری مردان وبه تبع آن زنان بود. می توان چنین استدلال کرد که اتحاد شکل البسه و تبدیل کلاه، برنامه ای بود که بیشتر« از مظاهر غربی اقتباس شده بود و ضمن آنکه جامه ایران را از سنت ها و آداب پوشش و نوع پوشش محلی به میزان قابل توجهی دور گردانید مقدمات کشف حجاب را نبز فراهم و پذیرش آن را در سطح جامعه آسانتر کرد.
 ۲)تبلیغات رسانه ای
       ماهها قبل از اعلام رسمی کشف حجاب مطبوعات ایران مقالات متعددی دربارۀ آزادی زنان می نوشتند و دستورالعمل هایی را هم که حاکی از طرز معاشرت، مد لباس، ارایش موی سر و امثال آن بود درج می کردند. در این میان فعالیت نشریات و مجلات زنان جالب توجه است، به طوری که بین سال های ۱۳۰۰تا ۱۳۱۴ه. ش نشریات زیادی توسط زنان ایرانی تأسیس شدند ازجمله آنها می توان به روزنامه«زبان زنان» به مدیریت خانم صدیقه دولت آبادی اشاره کرد. وی نخستین زنی بود که در مسیر تجدد طلبی، کشف حجاب را آغاز کرد. همچنین می توان به مجلۀ «جمعیت نسوان وطنخواه» به صاحب امتیازی خانم ملوک اسکندری اشاره کرد. که اولین شمارۀ آن به سال ۱۳۰۲ه. ش منتشر شد. مندرجات این مجله در ابتدای سال های تأسیس دربارۀ تعلیم وتربیت زنان ودوشیزگان و اصلاحات اجتماعی این طبقه بود. در شماره های۷و۸ این مجله، مقاله ای به قلم خانم دولت آبادی راجع به زنان ایرانی در مقایسه با زنان اروپایی منتشر گردیده که صراحتاًمحصور بودن و درواقع در حجاب بودن زن ایرانی را عامل بدبختی او می داند. در این بین مجلۀ«عالم نسوان» به صاحب امتیازی خانم «نوابه صفوی» و زیر نظر مجمع فارغ التحصیلان مدرسه اناثیه آمریکایی ایران، در خارج از کشوررا در داخل کشور برای مقدمه سازی برای کشف حجاب آغاز کرده بودند در این مجله در شمارۀ ششم، سال هشتم، در قسمتی از مقاله تحت عنوان«زن مگر بشر نیست» حجاب را مانع ترقی و تکامل جامعه ایران معرفی می کند و می نویسد« جامعه ایران بواسطه حجاب نصف هیات خود را گندانده بطوری که به انجام هیچگونه امری قادر نیست و با نصف دیگر می خواهد جاده پرخم وپیچ تکامل را بپیماید. [۵۰] سپس طرفداران حجاب را مخاطب ساخته و اذعان می دارد که مقاومت آنها بیهوده است وباید تسلیم شوند:«طرفداران حجاب بدانند که برافتادن حجاب انقلابی است فکری که بخودی خود به ظهور پیوسته و خواه ناخواه نتیجۀ خود را خواهد بخشید».[۵۱] وجود نشریاتی مانند«عالم نسوان» نه فقط از لحاظ مطالبی که می نوشتند بلکه فی نفسه وجودشان سندی بود گواه بر اولین مشارکت زنان ایرانی در مشاغل تازه ای مانند روزنامه نگاری، به عنوان سردبیر، نویسنده، مترجم یا مدیر اداری.[۵۲]علاوه برآن، نویسندگان این مقالات یا سردبیران آن ها، مانند  خانم شهرزاد آزاد مدیر روزنامه «نامه بانوان» در تهران، فخر آفاق پارسا سردبیر مجلۀ«جهان زنان»در مشهد، و یا خانم نوابه صفوی مدیر مجله« عالم نسوان» خود از پیشتازان کشف حجاب در ایران بودند. روزنامه ها و مجلات دیگر مانند «اطلاعات»، «ایران امروز» و یا  مجله «ایرانشهر» نیز که در خارج از ایران منتشر می شد، فعالیت های گسترده ای را در این راستا آغاز کرده بودند.  مجله ایرانشهر همه بدبختی های زن ایرانی را ناشی از حجاب می داند و چنین می نویسد:«… علت شیوع مسئله دو جهت است، اول حجاب. دوم جهالت که آن هم ثمره حجاب است».[۵۳]
مجله ایرانشهر حتی تا آنجا پیش می رود که در شماره های ۱۱و۱۲ خود علت اول و آخر ازدواج جوآنان تحصیلکردۀ ایرانی با دختران فرنگی را، حجاب زن ایرانی می داند. و در جای دیگری از همین شماره، انجام همه شنایع و قبایح زنان را به حجاب نسبت می دهد. روی هم رفته مقالاتی که در ارتباط با لزوم ترقی وپیشرفت مملکت در این روزنامه ها منتشر می شد مشحون از حمله به حجاب به عنوان مانع وسد راه ترقی وتکامل بود. بر این اساس می بایست به هر ترتیبی است زن ایرانی را به اجتماع کشاند و حجاب را از سرش برگرفت. نویسندگان این نشریات در مقالات خود، لزوم تعلیم وتربیت زنان و فرزندان آنان، بیان محرومیت های زنان در خانه ها ولزوم وارد شدن  آنان در فعالیت های اجتماعی، ترویج امتعۀ وطنی، معرفی زنان مشهور جهان و انتقاد از مسئله حجاب به عنوان سد راه ترقی و تکامل زنان را مورد بحث قرار دادند. ترویج فرهنگ حجاب زدایی از اهم مقالات مندرج در این مجلات بود.
۳-تشکیل مجامع وکانون ها
      حکومت رضاشاه به منظور تحکیم اقدامات فرهنگی خود انجمن ها و کانون های مختلفی را ایجاد کرد تا از طریق آن ها مؤلفه های فرهنگی را که به جامعه القا می کرد، عمومیت بخشد. رویکرد هر یک از این انجمن ها و کانون ها در جهت سیاست گذاری های فرهنگی حکومت و فراهم کردن بستری مناسب برای ایجاد یک فرهنگ ملی و یکپارچه بود. با بررسی مرامنامۀ این کانون ها و جمعیت ها، مشخص می شود که اصول آن ها بر اساس مقتضیات و نیاز های حکومت تدوین شده است تشکیل  این مجامع وکانون های مختلف نقش عمده ای در پیشبرد برنامه های رضا شاه برای کشف حجاب ایفا کرد. ازآن میان می توان به کانون هایی مانند «جمعیت نسوان وطنخواه» به ریاست محترم اسکندری اشاره کرد. هدف این جمعیت طبق اساسنامۀ آن، حفظ شعائر و قوانین اسلام و سعی در تذهیب و تربیت دختران، ترویج صنایع وطنی و باسواد کردن زنان، نگهداری ازدختران  بی سرپرست و  مواردی از این قبیل بود. در واقع هدف جمعیت اجرای سیاست فرهنگی حکومت رضا شاه در راستای کشف حجاب بود.[۵۴] از میان نخستین اعضای این جمعیت می توان به نور الهدی منگنه، فخر آفاق پارسا، فخر عظیمی ارغون، مستوره افشاره و صفیه اسکندری نام برد که همه از زنان روشنفکر و تحصیلکرده و از پیشگامان کشف حجاب بودند، اشاره کرد. یکی از اقدامات این جمعیت اجرای اولین نمایشگاه ویژه بانوان بود.
یکی دیگر از کانون هایی که به منظور زمینه سازی برای اعلام حجاب از طرف حکومت ایجاد شد«کانون بانوان» بود. این کانون در سال ۱۳۱۴ه. ش تحت نظارت «شمس» پهلوی از طرف وزیر معارف«علی اصغر حکمت» و با فرمان رضا شاه به وزیر معارف به منظور فراهم نمودن زمینه مساعد جهت اعلام آزادی زنان ودر حقیقت اعلام رسمی کشف حجاب تشکیل شد. این کانون وظیفه داشت در جهت تعمیم و توسعه فرهنگ جدید و توسعه تجدد خواهان و به عبارت دیگر متجدد کردن بانوان تلاش‌کند. بدرالملوک بامداد نیز از این هدف اصلی کانون، (کشف حجاب) برداشته و چنین می نویسد:«ضمن سایر اقدامات، منظور اصلی یعنی ترک چادر سیاه متدرجاً پیشرفت می کرد به این طریق که زنان عضو جمعیت با راضی کردن خانواده های خود یکی یکی به برداشتن چادر مبادرت می نمودند»[۵۵]وی در ادامه می افزاید که سخنرآنان در مجالس کانون«سایر بانوان را به تشویق به ترک کفن سیاه می کردند. بطوری که در هر نوبت از مجالس و اجتماعات کانون عده زیادی از بانوان بدون چادر حضور می یافتند»[۵۶] اعضای این کانون از طریق برپایی این مجالس سخنرانی و سایر اجتماعات، زنان را به ترک چادر تشویق و ترغیب می کردند. زنان عضو این جمعیت از نخستین کسانی بودند که پیش از روز کشف حجاب یعنی ۱۷دی ۱۳۱۴ بدون چادر در معابر عمومی حرکت کردند. [۵۷]
برگزاری دومین کنگرۀ «زنان شرق»در ایران در سال ۱۳۱۱ه. ش خود از عوامل زمینه ساز برای کشف حجاب بود. در درخواستی که نورحماده رئیس مجامع سنوان در شرق- برای تشکیل کنگرۀ زنان در شرق در ایران فرستاده، موضوع های مورد بحث در این کنگره را مواردی از قبیل تربیت نسوان، ترقی زبان های ملی وترویج صنایع وطنی و امثال آن ذکر کرده است. [۵۸]
آرزوی رسیدن به زنان اروپایی و آمریکایی کاملاً نشان دهندۀ طرز فکر سخنرآنان وبسیاری از زنان شرکت کننده در این کنگره بود. انعکاس اخبار این کنگره در جراید آن روز نشان دهنده یک کوشش همگانی برای حرکت و هدایت حقوقی زن به سمت الگو های غربی و اروپایی بود. [۵۹]
از طرفی نباید نقش مراکز تعلیم و تربیت و دانشسرا های مقدماتی دختران و بسیاری مراکز فرهنگی دیگر را در زمینه سازی برای کشف حجاب نادیده گرفت. در بسیاری از این مراکز به عنوان مجلس جشن وخطابه در ذم حجاب و مدح بی حجابی استفاده می شد. تاسیس پیشاهنگی دختران، اعزام دختران به خارج از کشور،گسترش ارتباط خانواد های ایرانی با خانواده های اروپایی، شرکت جستن زنان در مهمانی ها، رستوران ها و سینما ها به همراه مردان، خصوصاً سفر رضا شاه به ترکیه و مشاهدۀ کارکرد ها  و آثار اجتماعی آزادی زنان در ترکیه وی را به این کارها راغب تر کرد. تاثیر این سفر در رضا شاه به حدی بود که خطاب به رئیس الوزراء (محمود جم) اظهار می دارد :« نزدیک دو سال است که این موضوع- کشف حجاب- سخت فکر مرا به خود مشغول ساخته است. خصوصاً از وقتی که به ترکیه رفتم و زن های آنان را دیدم که«پیچه» و «حجاب» را دور انداخته… دیگر از هر چه زن چادری است بدم آمده است. اصلاً چادر چاقچور دشمن ترقی مردم است.»[۶۰] همه این موارد از عواملی برشمرده می شوند که موجبات تسریع در کشف حجاب را فراهم آوردند.[۶۱]
بعد از آن حکومت برای عمومی نمودن کشف حجاب تلاش نمود زمینه آن را ابتدا در حوزۀ معارف فراهم سازد. لذا در پاییز سال۱۳۱۲ ه. ش با صدور اعلامیه ای مردم را برای پذیرش آموزگاران زن بی حجاب آماده کرد و هر روز بر تعداد آنان افزوده و به دنبال آن با صدور و ابلاغ بخشنامه عمومی به رؤسای معارف در استانها فعالیت خود را گسترده تر کرد. مفاد این بخشنامه درواقع بیان کنندۀ چگونگی پیشبرد کشف حجاب به طریق دقیق و سازمان یافته ای بود که می بایست در زمینه معارف عملی شود.[۶۲]اولین گام برای پیشبرد این طرح و مقدمات آن، ترتیب مجالس غیر رسمی و رفت وآمد های خانوادگی بین محترمین شهر بود که«که دارای حسن نیت و فکر روشن باشند» هدف از ایجاد مجالس غیر رسمی آن بود که هم زن و هم مردم با آداب نشست و برخاست آشنا شوند و خصوصاً زنان تا از« حجب و کم رویی آنان کاسته گردد»[۶۳]
سرانجام با حضور رضا شاه به همراه ملکه و دو خترش که هر سه بی حجاب بودند، در مراسم افتتاح دانشسرای مقدماتی در ۱۷دی ماه۱۳۱۴ ه.ش کشف حجاب رسماً اعلام شد و منع حجاب رسمیت قانونی یافت. به طوری که متخلفین از این قانون تحت پیگرد قانونی قرار می گرفتند.
روند پیشبرد کشف حجاب
حکومت برای پیشبرد این قانون از دو طریق وارد عمل شد: یکی از طریق سیاست تشویق و دیگری تنبیه. از یک طرف با برگزاری مجالس جشن و سرور بین کارمندان دولت که قابل کنترل بودند و یا به بهانه های مختلف از قبیل افتتاح مدارس و مراکز تفریحی و ورزشی مردم را دعوت می کردند که الفبای کشف حجاب را از کارکنان دولت و خانمهایشان بیاموزنددر این رابطه در یکی از اسناد چنین امده است
…بایستی فرماندهان واحد های ارتش نیز در تشویق وپیشرفت رفع حجاب اقدام و پیشقدم باشند. مخصوصاً بایستی به منظور ترویج بانوان آن منطقه و ترغیب آن ها در مشارکت با اقدامات سایر نسوان کشور، مجلس های مهمانی برای افسران از طرف فرماندهان قسمت ها تشکیل و از آن ها دعوت شود که در معیت خانم های خودشان بدون حجاب در مهمانی مزبور حضور پیدا کنند. و ضمناً به آن ها گوشزد شود که امروز در سایه ترقیاتی که کشور شاهنشاهی پیدا کرده بایستی با دنیا معاشرت و مماشات داشته باشند، ضروری است که بانوان کشور ما نیز مانند نسوان سایر ممالک در طریق ترقی وتعالی بوده باشند. [۶۴]
 همچنین کانون ها و سازمان های مختلف شروع به تبلیغ در ذکر محسانات کشف حجاب کردند و اشعار و مطالب زیادی در این رابطه نگاشته شد. از سوی دیگر حکومت با اقدامات خشونت بار و استفاده از زور سعی در اجرای این قانون را داشت. حکمت در خاطرات خود در بارۀ اجرای این قانون می گوید:
« بعد از مراسم کشف حجاب از یک طرف بعضی زن های معلوم الحال به کافه ها و رقاص خانه ها هجوم آورده…به رقص پرداختند. و از طرف دیگر مأمورین اجرای این قانون در مناطق مختلف کشور مزاحم زنان شده و آن ها را به زور وادار به کشف حجاب کردند».[۶۵]
واکنش های صورت گرفته در مقابل این قانون از جانب اقشار مختلف جامعه و آثار و پیامد های آن پژوهشی جدا را می طلبد  و اسناد زیادی دربارۀ این واکنش ها انتشار یافته که ذکر آن ها  تکرار مکررات است. به طور کلی می توان گفت اجرای این قانون بر حسب طبقه و هر منطقه فرق می کرد. به عنوان مثال در نواحی شمالی ایران که مدت های طولانی از طریق روسیه با اروپا ارتباط داشتند در مقایسه با نقاط دیگر مقاومت ها  کمتر بود. از طرفی در میان اقشار تجدد خواه این امر به عنوان آزادی با استقبال روبه رو شد و شادی فراوانی برانگیخت. شاید شدیدترین و در حین حال قابل تأمل ترین نوع مقابله با کشف حجاب  بر اساس برخی اسناد  اقدام برخی خانواده ها به مهاجرت از کشور بود. در چندین سند به این نکته اشاره شده است که در مناطق مرزی ایران با افغانستان و عراق، برخی افراد و به خصوص عشایر در صدد انجام چنین اقدامی برآمده اند و برخی نیز مهاجرت کرده اند. در گزارشی از ایالت خراسان به ریاست وزرا به تاریخ ۲۷/۴/۱۳۱۵ با اشاره به اینکه: «چون اطلاعات واصله حاکی بود که مأمورین امنیه در سرحدات برای برداشتن چارقد مستمسک به خشونت و سختی شده و در بعضی موارد نیز منافع شخصی خودشان را در نظر می گیرند» خاطرنشان گردیده: «ادامه این ترتیب، ممکن است مشکلاتی تولید نماید و بعضی از ساکنین نقاط سرحدی پس از رفع محصول کشاورزی به طرف افغانستان کوچ نمایند»[۶۶].در همین راستا در گزارش دیگری از خرمشهر به تاریخ ۸/۱۱/۱۳۱۴ صراحتاً از مهاجرت چندین خانواده به عراق اشاره شده و می افزاید: «… از خرمشهر اهالی به طور قاچاق در نتیجه تجدد و تربیت نسوان به خاک عراق رفته اند…قونسول بصره هم‌خبرمزبور را تأییدکرده»[۶۷].دو گزارش دیگر نیز از مهاجرت برخی از عشایر به عراق و قصد شورش برخی دیگر حکایت میکند. در گزارشی از دشت میشان به تاریخ ۲۷/۱/۱۳۱۵ با اشاره به مهاجرت عده ای از افراد خاطرنشان گردیده: « مهاجرت فقط این عده نبود، از طوایف دیگر هم مهاجرت نموده اند، علت آن هم ظاهراً از ترس کشف حجاب بوده» سپس در ادامه می افزاید: «تحقیقات محرمانه دلالت دارد که آنها از طرف دولت‌ عراق‌ تشویق‌گردیده اند ‌‌‌‌‌‌و به‌علاوه در‌‌‌‌‌ اینجا نیز مورد تعدی‌واقع می شوند»[۶۸].
روی هم رفته می توان چنین برداشت کرد که برای اکثریت زنان ایرانی دورۀ دشواری آغاز شد.[۶۹]چراکه در این زمان حجاب منع شد و در گزینش آن هیچ اختیاری به زنان داده نشد. به طوری که حتی اجازۀ استفاده از روسری هم داده نمی شد. از طرف دیگر اجرای این قانون مستقیماً با اعتقادات دینی مردم برخورد پیدا کرد، و بود و نبود آن به عنوان دینداری یا بی دینی مردم تلقی می شد، نه به صورت ترک تکلیف شرعی که ترک آن (و نه انکارش) نهایتاً بتواند به عنوان یک گناه کبیره تلقی شود. [۷۰] از نظر حکومت کشف حجاب تنها وسیله ای بود برای از میان بردن تبعیض جنسی در جامعه و این نشأت گرفته از آن بود که ذهن رضا شاه و هواداران سیاست های او آکنده از این فکر بود که ایران در صحنه بین الملل به عنوان یک کشور متجدد وتوسعه یافته شناخته شود. بنابرگزارش یک دیپلمات بریتانیایی در تهران در سال ۱۳۱۷ه. ش«سیاست خارجی ایران بعضی از جنبه های قابل تشخیص که یکی از آنها عزم راسخ « ایران» به «رفتار همسان»است و ایران برای اینکه خود را سزاوار این رفتار همسان نشان دهد ناچار است «معیار های غربی» را بپذیرد و یکی از این معیار ها لباس غربی بود.[۷۱] بدین قرار کشف حجاب در دورۀ رضا شاه که به معنای روی باز، نیم تنه ای به سبک غربی و پوشش نسبی سر بود بدعت تمام عیاری محسوب می شد. ازنظر حکومت در ملتی که برای نوگرایی می کوشید ارائه حجاب ناهماهنگی پدید می آورد. به دین دلیل و به دلایل دیگر، نظم نوین ناگزیر به لغو حجاب بود.[۷۲]
پیامدهای اقدامات انجام شده در راستای کشف حجاب
در مورد آثار و پیامدهای اقدامات صورت گرفته در این عرصه باید گفت که کشف حجاب زنان از یک طرف موجب شد تا زن ایرانی از پرده بیرون آمده و این بیرون آمدن وی را قادر ساخت تا درجریانات اجتماع اقتصادی جامعه نقشی فعال تر از قبل را به عهده داشته باشد، به مدارس جدید راه یابد و حتی به تحصیلات عالیه بپردازد. اما ورود زنان به عرصۀ آموزش و پرورش نوین و تعریفی که نظام اموزشی جدید به لحاظ ظاهری و حتی محتوا نسبت به محصل و ستون علمی داشت، برگرفته از فرهنگ و مدنیت غربی بود. دانش آموخته چنین مراکزی علی رغم زندگی در یک جامعۀ سنتی و مقید به آداب و رسوم خاص، ابتدا تحت تأثیر شیوه های نوین آموزشی بخصوص به لحاظ ظاهر قرار می گرفت چرا که حضور در چنین مراکزی مستلزم ترک حجاب بود.  از جانب دیگر ورود به عرصه های هر چند محدود فرهنگی و شغلی که با نوعی استقلال مآبی برای چنین زنان و دخترانی همراه بود، چشم اندازهای لازم را برای تغییر در ظواهر آنان و انطباق آن با نظم نوین حکومتی فراهم می ساخت. به لحاظ روانشناختی تکرار عادت های جدید به تدریج در وجود فرد نهادینه شده و تبدیل به یک باور می شود.روی همین سبب پس از خروج اجباری رضاشاه از کشور هرچند شاهد بازگشت حجاب بسیاری از زنان ایرانی هستیم اماوجود عده ای هرچند معدود از زنان تحصیلکرده در نظام آموزشی نوین  و تلاش های آنان و دیگر روشنفکران و انجمن های و کانون های مرتبط با جامعۀ زنان و بیان حفظ حقوق مدنی تعریف شده در یک چنین برنامه ای موجب شد که جریان کشف حجاب کماکان در جامعه البته نه به شدت گذشته خودنمایی کند. این دسته از زنان که کشف حجاب را به عنوان یک باور مدنی در فرهنگ مدرن پذیرفته بودند، خارج از اقدامات رضاشاه به این موضوع می نگریستند.
لذا تداوم آن را برای حفظ حقوق خود ضروری می شمردند. البته این نکته را باید افزود  که نوع برخورد با حقوق حقۀ زنان ایرانی که ارتباطی با اندیشۀ دینی نداشت و بیشتر تحت تأثیر فرهنگ مرد سالاری در جامعۀ ایران پرورش و نهادینه شده بود هیچ انگیزه ای را برای زنان تحصیلکرده به وجود نمی آورد که با رعایت حجاب از حقوق مدنی برخوردار باشند. ضمن آن که گروهی از جامعۀ زنان که معتقد به نوعی فرهنگ اباحی گری بودند در جامۀ بی حجابی بیشتر می توانستند اهداف خود را تعقیب نمایند. بنابراین در یک جمع بندی کلی می توان اذعان داشت که جریان کشف حجاب به عنوان جریانی برخاسته از آشنایی ایرانیان با مظاهر غربی شروع و در دورۀ رضا شاه با بکار گیری ابزار های تبلیغی و تهدیدی شیوع گسترده تری یافت. بخصوص با این توضیح که حضور فعال اجتماعی جامعۀ زنان منوط به کشف حجاب و حفظ حجاب مانع این حضور بود، زنان ایرانی را دچار پارادوکسی کرد که طوعاً و کرهاً کشف حجاب را پذیرفتند و عده ای دیگر که برای حفظ حجاب اولویت قائل بودند محدودیت های این حضور را نیز با خود همراه ساختند و حاضر به تمکین در مقابل ارادۀ حکومت استبدادی نشدند. بعد از خروج رضاشاه از ایران و پس از تحکیم پایه های قدرت پهلوی دوم و به اذعان خود وی سعی شد تا از ابزارهای تبلیغی کمک گیرد، به گونه ای که با به خدمت گرفتن رسانه های گروهی کشف حجاب مترادف با ترقی  پیشرفت قلمداد و وجود حجاب سمبل و نماد عقب ماندگی معرفی شد و جامعه نیز به تدریج این تعریف را پذیرفتند. مسلماً اثرات سوءِ کشف حجاب بسیار بیشتر بود. آن دسته از زنان و دخترانی که حجاب را به اسم ترقی و تجدد رها کردند. در واقع بین خود و نسل گذشته و نسل فعلی که به حفظ آداب و رسوم جامعه مقید بودند، سدی ایجاد کرده و روز به روز، بر قطر آن افزوده شد. اینان از یک سو نسل مقید به حجاب را «امل، عقب افتاد و مرتجع» می نامیدند و از سوی دیگر حافظان حجاب آنان را بی دین و لامذهب خطاب می‌کردند، به همین علت این شقاق در فکر وعمل بیشتر شد.[۷۳]از طرف دیگر ورود زنان به صحنه های اجتماعی در حالی که مانند مردان از ابتدایی ترین حقوق انسانی مانند حق انتخابات آزاد محروم بودند ماهیتی سطحی و شتاب زده داشت.
ضعف یک جریان سازمان یافته و هماهنگ در بیان این اندیشه که حجاب مانع ترقی است و منع برخی از متعصبین از ورود فرزندان خود به مدارس نوین حتی به قیمت بی سوادی آن ها، خود مزید بر علت شد که جامعه مبتلا به مدرنیزم خود را با فضای جدید بیشتر وفق دهد تا فضای سنتی گذشته. البته این در این میان خانواده های مذهبی نیز بیکار ننشستند و با تأسیس مدارس اسلامی  اندیشۀ تقابل حجاب  با ترقی را به تدریج باطل ساختند. منتهی فرصت دادن هر چند محدود به این فعالیت های آموزشی در قالب مدارس اسلامی جزیی از برنامۀ حکومت برای عدم به کار گیری خشونت در پیشبرد کشف حجاب بود. البته پهلوی دوم با برنامه های حساب شدهتر و منطبق با زمان در برخی زا مواقع وجود حجاب را حتی در مدارس غیر اسلامی تحمل و به تدریج  دانش آموزان محجبه را به اموری واداشت که دانش آموزان بی حجاب به آن امور می پرداختند.  در نهایت تلاش های حکومت رضا شاه برای متحد الشکل کردن لباس زنان و مردان به شیوه غربی با آنکه به قصد ایجاد وحدت ملی از طریق حذف تمایزات طبقاتی و منطقه ای انجام گرفت، شکاف های عمیق دیگری در جامعه ایران پدید آورد.  که جامعۀ ایران تا مدت ها با آن درگیر بود. و اروزه نیز از تبعات  آن در امان نمانده است.
سخن پایانی
بدون شک اندیشمندانی چون میرزا فتحعلی آخوندزاده، میرزا حسین خان سپهسالار، میرزا ملکم خان، مستشارالدوله تبریزی و بسیاری دیگر که نامشان در این مختصر نمی گنجد، نقش مهمی در آشنایی نخبگان ایرانی  به آرمان های جدید داشتند.  اما این افراد  که در جهت آگاهی ایرانیان از عقب ماندگی تلاش می کردند و آنان را به پیروی  از اصول و روش های حکومتی غربیان  فرا می خواندند، همگی متأثر از افکار درون زا و متکی به فرهنگ بومی نبودند، بلکه به طور عمده مترجمانی بودند که پیروی از الگوهای غربی را راه نجات می دانستند. این جریان روشنفکری و ادبی با نیروی بسیار زیاد و حمایت مردمی اندک، این فکر را ترویج می کرد که چارۀ همۀ دردهای ایرانی، انقلابی همه جانبه در فرهنگ ملت و بنیادهای سیاسی حکومت است. این گروه از نظر سیستم مطلوب حکومتی غرب گرا و از نظر ارزش های فرهنگی و پشتوانۀ ایدئولوژیک خواستار تجدید عظمت باستانی ایران با رویکردی جدید بودند.
یکی از شاخصه های اعتقادی و سنتی جامعۀ ایرانی که در تفکر این افراد مورد نقد قرار گرفت حجاب زنان بود. به طوری که کسانی چون فتحعلی آخوندزاده از آن به عنوان پروتستانتیزم  در مذهب یاد می کردند و الگوی قابل پذیرش برای زنان ایرانی را زن غربی می دانستند و راه آزادی زنان ایرانی را کنار گذاشتن حجاب تلقی می کردند. با روی کار آمدن رضا شاه و خصوصاً بعد از تغییر سلطنت در ایران، روند غرب گرایی و پذیرش الگوهای غربی علاوه بر صنعت در رفتارها و ارزش های اجتماعی نیز دگرگونی عمیقی به وجود آورد. در این دوره حوزۀ ترسیمی فعالیت زنان در اذهان عمومی از محدودۀ خانواده فراتر رفت و شکلی اجتماعی و عمومی به خود گفت. اجرای برنامه های تجدد طلبانۀ رضا شاه هریک به میزان قابل توجهی در پیشبرد کشف حجاب تأثیر گذارد. اقداماتی نظیر اتحاد شکل البسه، تقویت و گسترش کانون ها و مجامع زنان، حذف تدریجی روحانیت از صحنه‌های حقوقی و سیاسی و اجتماعی، گسترش و ایجاد مدارس آموزشی به سبک غربی، بهره گیری از تبلیغات رسانه ای خصوصاً روزنامه ها، همگی در زمینه سازی برای اعلام کشف حجاب نقش مؤثری داشتند.
بعد از اعلام کشف حجاب حکومت از طریق اعمال دو سیاست تشویق و تنبیه وارد عمل شد و در جهت پیشبرد این قانون تلاش بی وقفه ای را آغاز کرد. اما گویی فعالان سیاست گذاری های فرهنگی در این دوره این امر را نادیده‌گرفته بودند که برنامه‌های فرهنگی با چارچوب های فرهنگی، عناصر سنتی، باورهای مردم و زمینه های مساعد برای جایگیر شدن آن در ارتباط است.  و باور نداشتند که اگر سیاست گذاری فرهنگی با ساخت ذهنی، باورها و سنن مذهبی و قومی مردم در تعارض باشد، قطعاً اجرای آن با وقفه روبه رو  می‌گردد و اگر هم روند اصلاحات اجرا گردد، تنها تا زمانی اقدامات فرهنگی مؤثر خواهد بودکه دولت مرکزی دارای قدرت باشد؛ به طوری که با از میان رفتن فشار دولت مرکزی یا اندک تزلزلی در ثبات سیاسی هیأت حاکمه، مردم وگروههای مختلف دیگر این سیاست را تمکین نخواهندکرد. اقدامات صورت گرفته هر چند که سالیان بسیاری را هم پشت سرگذاشته باشد، یا بسیار سریع اثر خود را از دست خواهد داد و یا اگر دارای میزان تأثیرگذاری بالایی باشد، جامعه را از لحاظ فرهنگی و باورهای اجتماعی دچار چندگانگی می‌نماید.
حاصل سخن این که قریب یک دهه، این چالش بی حاصل میان کارگزاران نظام و مردم در دورۀ رضاشاه به فاصلۀ توده ها از حکومت، بیش از پیش دامن زد به گونه ای که این اقدام برخی تکاپوهای مدرن سازی شاه را تحت الشعاع قرار داد و از او چهره ای منفی در اذهان و افکار عمومی ایجاد نمود. با رفتن رضاشاه از ایران اکثر زنان ایرانی مخصوصاً طبقات پایین شهری به حجاب روی آرودند اما بر خلاف پوشش پیشینِ زنِ ایرانی که عبوس و ترسناک بود و به هیچ روی ویژگی های زنانه را نشان نمی داد، چادر، یعنی حجاب جدید، هرچند سر تا پای بدن زن را می پوشاند، اما در عین حال می توانست ویژگی های زنانه را نیز نشان دهد و تا حدی تعدیل یافته تر از قبل جلوه کند.
________________________________________
[۱]-Intellectuals
[2]-Elites
[3]-Intelligentsias
[4] – تی.بی باتامور، نخبگان و جامعه، ترجمۀ علیرضا طیب،تهران، انتشارات دانشگاه تهران، ۱۳۷۱،چ دوم،۷۷
۵- حسین بشیریه، جامعه شناسی سیاسی(نقش نیروهای اجتماعی در زندگی سیاسی)، تهران، نی، ۱۳۸۰، چ هفتم،ص۲۴۵
[۶]-همان منبع.
[۷] –  باتامور، همان، صص۷۷-۷۸
[۸] -بشیریه،همان، صص۲۵۵-۲۵۶
9- رامین جهانبگلو، موج چهارم، ترجمۀ منصور گودرزی،تهران، نشر نی، چ دوم، ۱۳۸۲،ص۹۳
۱0-یرواند آبراهامیان، ایران بین دو انقلاب، ترجمۀ احمد گل محمدی و ابراهیم فتاحی، تهران، نی، ۱۳۸۷، چ چهاردهم،ص۸۰
11- خلیلی خو، محمدرضا، توسعه و نوسازی در دورۀ رضا شاه، تهران، جهاد دانشگاهی واحد شهید بهشتی، ۱۳۷۳٫ص۸۱
12-فریدون آدمیت، فکر آزادی و مقدمه نهضت مشروطیت، تهران، انتشارات سخن، ۱۳۴۸ ،ص۱۱۳
13- محمدعلی(همایون)، کاتوزیان، اقتصاد سیاسی ایران،ترجمۀ سعید نفیسی وکامبیز عزیزی،تهران، مرکز، ۱۳۸۵،چ دوازدهم،صص۱۴۸-۱۴۷
[۱۴]- محمد سالار کسرایی، چالش سنت و مدرنیته در ایران، تهران، مرکز، ۱۳۷۹ ص۳۶۴-۳۶۲
15-خلیلی خو، همان، ص۸۴
[۱۶]-جلیل ضیاءپور، پوشاک زنان ایرانی از کهن ترین زمان تا شاهنشاهی پهلوی، انتشارات وزارت فرهنگ و هنر، ۱۳۴۷، ص۱۹
[۱۷]- رسول جعفریان، داستان حجاب در ایران پیش از انقلاب، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، ۱۳۸۳،صص۲۸-۲۶
[۱۸]- استفانی کرونین، رضا شاه و شکل گیری ایران نوین، ترجمۀ مرتضی ثاقب فر،تهران،جامی، ۱۳۸۷، چ دوم، ص۲۹۰
19-فریدون آدمیت، اندیشه های میرزا فتحعلی آخوندزاده، تهرانف خوارزمی، ۱۳۴۹ ص۱۴۸
20- فریدون آدمیت ،اندیشه های میرزا آقا خان کرمانی، تهران، طهوری، ۱۳۴۶، صص۱۹۵-۱۹۴
21-ر. ک  : مجله عالم نسوان(مجله)، به مدیریت : نوابه صفوی،مقاله «زن مگر بشر نیست» از بوشهری، شماره ششم، سال هشتم  ص ۲۰۴به بعد و همین مجله، مقاله «نهضت زنان شرق» شماره اول، سال سیزدهم؛ و مجله جمعیت نسوان وطنخواه، به مدیریت ملوک اسکندری، مقاله صدیقه دولت آبادی راجع به وضع زنان در ایران ،ص ۴۲، شماره های ۷و۸و مواردی از این قبیل.
22- فاطمه استادملک، حجاب وکشف حجاب در ایران،انتشارات عطایی، ۱۳۶۷، ص۵۹
23-کرونین، همان، ص۲۹۲
[۲۴] – کسرایی، همان،  صص۴۲۴-۴۲۵
[۲۵] -خلیل الله سردارآبادی،  موانع تحقق توسعۀ سیاسی در دورۀ سلطنت رضا شاه،  تهران،  مرکز اسناد انقلاب اسلامی، ۱۳۷۸،ص۱۳۱
[۲۶] – جان فوران، مقاومت شکننده تاریخ تحولات اجتماعی ایران از ۱۵۰۰م. تا انقلاب(اسلامی)، ترجمۀ احمد تدین، تهران، مؤسسۀ خدمات فرهنگی رسا، ۱۳۸۸ف چ نهم،ص۳۳۲
[۲۷] -احمد موثقی، نوسازی و اصلاحات در ایران،  تهران،  قومس،  ۱۳۸۵،  ص۲۰۹
[۲۸] -محمد زرنگ،  تحول نظام قضایی ایران از مشروطه تا سقوط رضا شاه،  ج اول،  تهران،  مرکزاسناد انقلاب اسلامی،  ۱۳۸۱،  ص۴۴۸
[۲۹] -برای اطلاع بیشتر دربارۀ تحولات نظام قضایی ایران در این زمان ر. ک. : همان منبع،  جلد اول و دوم.
[۳۰]- سلسله پهلوی و نیروهای مذهبی به روایت تاریخ کمبریج، ترجمه عباس مخبر، ویراستار مرتضی اسعدی،تهران، نشر طرح نو، ۱۳۷۱٫ص۳۸
[۳۱] – بابک دربیکی،سازمان پرورش افکار، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، ۱۳۸۲،  ص۹۸-۹۹
[۳۲]-خشونت و فرهنگ، به کوشش مدیریت پژوهش، انتشارات و آموزش، تهران، سازمان اسناد ملی ایران، ۱۳۷۱٫ص۱۰
[۳۳] – سهراب صلاحی، ایران و دوجنبش در نیم قرن،  تهران، سازمان بسیج اساتید، ۱۳۸۴، ص ۲۱۷
[۳۴] – شهریار زرشناس،  نگاهی کوتاه به تاریخچه روشنفکری در ایران،  تهران،  کتاب صبح،  جلد دوم،  ۱۳۸۴،  ص۶۸
[۳۵] -باقر عاقلی، نخست وزیران ایران از انقلاب مشروطه تا انقلاب اسلامی، تهران،  سازمان انتشارات جاویدان، ۱۳۷۴، چ دوم، ص۴۳۵
[۳۶] -علی اصغر حقدار،  محمد علی فروغی و ساختارهای نوین مدنی،  ص۹۳؛
[۳۷] -شهریار زرشناس، نگاهی کوتاه به تاریخچه روشنفکری در ایران،  جلد دوم،  صص۷۶-۷۴
[۳۸] – ویپرت بلوشر، سفرنامه بلوشر، ترجمه کیکاووس جهانداری،  تهران،  شرکت سهامی انتشارات خوارزمی،  ۱۳۶۳، ص۱۹۸
[۳۹] – اسناد ومکاتبات تیمورتاش وزیر دربار رضا شاه، به اهتمام عیسی عبدی، تهران، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی؛ سازمان چاپ و انتشارات،۱۳۸۵ صص۱۹۳-۱۹۴،   نمرۀ ۳۷۶۸،سند شمارۀ۱/۱۴۳
[۴۰] – علی اصغر حکمت، سی خاطره فرخنده از عصر پهلوی، تهران، شرکت چاپ پارس، ۱۳۵۵ ، ص۸۱
[۴۱] – علیرضا ظهیری، عصر پهلوی به روایت اسناد،  تهران،  دفتر نشر و پخش معارف، ۱۳۷۹،  ص۴۸
[۴۲] – ر. ک. به: ناصر نجمی،  بازیگران سیاسی عصر رضا شاهی و محمد رضا شاهی،  تهران،  انیشتین،  ۱۳۷۳٫
[۴۳] – ر.ک.: همان، صص۲۴۴-۲۳۹
[۴۴] – همان،ص۲۶۳
[۴۵]- حسام الدین آشنا، از سیاست تا فرهنگ، تهران، سروش، ۱۳۸۴ص ۲۲۹
[۴۶]- رسول جعفریان، داستان حجاب در ایران پیش از انقلاب، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، ۱۳۸۳ ص۱۲
[۴۷]-Eliz sanarian ,the womens Right Movement inIRAN,New York, 1982;p65-63
[48] -حسین کی استوان، سیاست موازنۀ منفی، ج ۲، تهران، انتشارات روزنامۀ مظفر چاپ تابان، ۱۳۲۹، ص۷۹
[۴۹]ر. ک: تغییر لباس و کشف حجاب به روایت اسناد، مرکزبررسی اسناد تاریخی وزارت اطلاعات، تهران، ۱۳۷۸٫سند شماره ۲ص۱۰
[۵۰]-عالم نسوان،  شماره ششم،  سال هشتم،  ص۲۰۷
[۵۱]- همان
[۵۲]-کرونین، همان، ص۲۴۵
[۵۳] ایرانشهر (مجله)، مدیر:حسین کاظم زادۀ ایرانشهر، شماره های ۱۲و۱۱ ، تهران، انتشارات اقبال،۱۳۶۴،ص۷۱۲
[۵۴]- ویدا همراز، «نهادهای فرهنگی در حکومت رضا شاه»، فصلنامۀ تاریخ معاصر ایران، سال اول، شماره اول، بهار ۱۳۷۶،ص۵۳
[۵۵]-بدرالملوک بامداد ، زن ایرانی از انقلاب مشروطیت تا انقلاب سفید، تهران، انتشارات ابن سینا، ۱۳۴۷،ص۹۱
[۵۶]- همان،ص۹۱
[۵۷]- علیرضا ظهیری،، عصر پهلوی به روایت اسناد، تهران، دفتر نشر و پخش معارف، ۱۳۷۹، سند شماره ۲۵، ص۲۶
[۵۸]- پهلویسم یا شبه مدرنیسم در ایران(مجموعه اسناد)، تحقیق و تدوین مجتبی زارعی و رضا مختاری اصفهانی، تهران، خانۀ کتاب، ۱۳۸۸ص۱۰،  سند شمارۀ ۶۴
[۵۹]-برای اطلاع بیشتر ر ک : مهدی صلاح، کشف حجاب، زمینه ها، واکنش ها،پیامدها، تهران، مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی، ۱۳۸۴٫صص۲۴۱-۹۱
[۶۰]- رستاخیز(روزنامه)، صاحب امتیاز:مجید یکتایی، شماره ۵۱۱ ، پنج شنبه۱۶دی ۲۵۳۵
[۶۱]- برای اطلاعات بیشتر ر. ک:صلاح، همان ، صص ۱۲۴-۹۱
[۶۲]- صلاح ، همان، پیوست کتاب،سند شماره ۱۲،نمره ۱۷۲۲۴/۵۱۵۶۱ ،صص۲۷۰-۲۶۸
[۶۳]- همان.
[۶۴] -تغییر لباس و کشف حجاب به روایت اسناد، سند شمارۀ۵۹، ص۱۴۷
[۶۵] – حکمت،همان، ص۱۹۸
[۶۶] -خشونت و فرهنگ(مجموعه اسناد،)، سند شماره ۱۶۴، ص۹۵
[۶۷] -خشونت و فرهنگ، سند شماره ۳۵۷، ص ۲۰۱
[۶۸] -تغییر لباس و کشف حجاب به روایت اسناد، سند شماره ۳۵۹،ص۲۰۲
[۶۹]-ر. ک :صلاح، همان،ص۱۷۲-۱۳۷
[۷۰]- جعفریان، همان،ص۱۲
[۷۱]- کرونین ، همان،صص۳۰۴-۳۰۳
[۷۲]-.پیتر آوری، تاریخ معاصر ایران، ترجمۀ محمد رفیعی مهرآبادی، جلد دوم، تهران، انتشارات مؤسسۀ عطایی، ۱۳۷۶، چ سوم، ص۷۳
[۷۳] – صلاح،همان،، ص۲۲۴
فهرست منابع
الف) مجموعه اسناد
اسناد و مکاتبات تیمورتاش وزیر دربار ایران،به اهتمام عیسی عبدی، تهران، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی؛ سازمان چاپ و انتشارات،۱۳۸۵
پهلویسم یا شبه مدرنیسم در ایران(مجموعه اسناد)، تحقیق و تدوین مجتبی زارعی و رضا مختاری اصفهانی، تهران، خانۀ کتاب، ۱۳۸۸٫
تغییر لباس و کشف حجاب به روایت اسناد، مرکزبررسی اسناد تاریخی وزارت اطلاعات، تهران، ۱۳۷۸٫
خشونت و فرهنگ، به کوشش مدیریت پژوهش، انتشارات و آموزش، تهران، سازمان اسناد ملی ایران، ۱۳۷۱٫
ب)روزنامه ها و مجلات
ایرانشهر (مجله)، مدیر:حسین کاظم زادۀ ایرانشهر، شماره های۱۱و ۱۲، تهران، انتشارات اقبال،۱۳۶۴
عالم نسوان(مجله)، صاحب امتیاز: نوابه صفوی، سال هشتم، شمارۀ ششم؛سال سیزدهم شمارۀ اول.
رستاخیز(روزنامه)، صاحب امتیاز: مجید یکتایی، شمارۀ ۵۱۱،، پنج شنبه۱۶دی ۲۵۳۵
ج) منابع پژوهش
آبراهامیان ،یرواند ، ایران بین دو انقلاب، ترجمۀ احمد گل محمدی و ابراهیم فتاحی، تهران، نی، ۱۳۸۷، چ چهاردهم
آدمیت، فریدون ، اندیشه های میرزا فتحعلی آخوندزاده، تهران، خوارزمی، ۱۳۴۹
▬▬▬▬، فکر آزادی و مقدمه نهضت مشروطیت، تهران، انتشارات سخن، ۱۳۴۸
▬▬▬▬،اندیشه های میرزا آقا خان کرمانی، تهران، طهوری، ۱۳۴۶
آشنا، حسام الدین، از سیاست تا فرهنگ، تهران، سروش، ۱۳۸۴٫
آوری، پیتر، تاریخ معاصر ایران، ترجمۀ محمد رفیعی مهرآبادی، جلد دوم، تهران، انتشارات مؤسسۀ عطایی، ۱۳۷۶، چ سوم.
استادملک، فاطمه، حجاب وکشف حجاب در ایران،انتشارات عطایی، ۱۳۶۷٫
باتامور ،تی.بی ، نخبگان و جامعه، ترجمۀ علیرضا طیب،تهران، انتشارات دانشگاه تهران، ۱۳۷۱،چ دوم
بشیریه ،حسین ، جامعه شناسی سیاسی(نقش نیروهای اجتماعی در زندگی سیاسی)، تهران، نی، ۱۳۸۰، چ هفتم
بلوشر، ویپرت ، سفرنامه بلوشر، ترجمه کیکاووس جهانداری، تهران، شرکت سهامی انتشارات خوارزمی، ۱۳۶۳
جعفریان، رسول ، داستان حجاب در ایران پیش از انقلاب، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، ۱۳۸۳
جهانبگلو ،رامین ، موج چهارم، ترجمۀ منصور گودرزی،تهران، نشر نی، چ دوم، ۱۳۸۲
حقدار، علی اصغر، محمدعلی فروغی و ساختارهای نوین مدنی، تهران، کویر، ۱۳۸۴
حکمت، علی اصغر ، سی خاطره فرخنده از عصر پهلوی، تهران، شرکت چاپ پارس، ۱۳۵۵
خلیلی خو، محمدرضا، توسعه و نوسازی در دورۀ رضاشاه، تهران، جهاد دانشگاهی واحد شهید بهشتی، ۱۳۷۳
دربیکی، بابک، سازمان پرورش افکار، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، ۱۳۸۲٫
زرشناس ،شهریار ، نگاهی کوتاه به تاریخچه روشنفکری در ایران، تهران، کتاب صبح، جلد دوم، ۱۳۸۴،
زرنگ، محمد ، تحول نظام قضایی ایران از مشروطه تا سقوط رضاشاه، ج اول، تهران، مرکزاسناد انقلاب اسلامی، ۱۳۸۱
سردارآبادی، خلیل الله، موانع تحقق توسعۀ سیاسی در دورۀ سلطنت رضاشاه، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی،۱۳۷۸٫
سلسله پهلوی و نیروهای مذهبی به روایت تاریخ کمبریج، ترجمه عباس مخبر، ویراستار مرتضی اسعدی،تهران، نشر طرح نو، ۱۳۷۱
صلاح، مهدی، کشف حجاب، زمینه ها، واکنش ها،پیامدها، تهران، مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی، ۱۳۸۴
صلاحی، سهراب ، ایران و دوجنبش در نیم قرن، تهران، سازمان بسیج اساتید، ۱۳۸۴،
ضیاءپور، جلیل ، پوشاک زنان ایرانی از کهن ترین زمان تا شاهنشاهی پهلوی، انتشارات وزارت فرهنگ و هنر، ۱۳۴۷
ظهیری، علیرضا ، عصر پهلوی به روایت اسناد، تهران، دفتر نشر و پخش معارف، ۱۳۷۹
عاقلی، باقر، نخست وزیران ایران از انقلاب مشروطه تا انقلاب اسلامی، تهران، سازمان انتشارات جاویدان، ۱۳۷۴، چ دوم
فوران، جان، مقاومت شکننده تاریخ تحولات اجتماعی ایران از ۱۵۰۰م. تا انقلاب(اسلامی)، ترجمۀ احمد تدین، تهران، مؤسسۀ خدمات فرهنگی رسا، ۱۳۸۸ف چ نهم.
کاتوزیان، محمدعلی(همایون)، اقتصاد سیاسی ایران،ترجمۀ سعید نفیسی وکامبیز عزیزی،تهران، مرکز، ۱۳۸۵،چ دوازدهم
کرونین، استفانی ، رضاشاه و شکل گیری ایران نوین، ترجمۀ مرتضی ثاقب فر،تهران،جامی، ۱۳۸۷، چ دوم،
کسرایی، محمد سالار ، چالش سنت و مدرنیته در ایران، تهران، مرکز، ۱۳۷۹
موثقی، احمد ، نوسازی و اصلاحات در ایران، تهران، قومس، ۱۳۸۵،
نجمی، ناصر ، بازیگران سیاسی عصر رضاشاهی و محمد رضاشاهی، تهران، انیشتین، ۱۳۷۳٫
همراز، ویدا، «نهادهای فرهنگی در حکومت رضاشاه»، فصلنامۀ تاریخ معاصر ایران، سال اول، شماره اول، بهار ۱۳۷۶
Eliz sanarian ,the womens Right Movement in IRAN,New York, 1982