مبارزه اخلاق مدارانه در سیره امام خمینی

اخلاق و سیاست از موضوعاتی هستند که ارتباط آنها با یکدیگر از مسائل مهم فلسفه سیاسی و همواره مورد بحث متفکرین و دانشمندان سیاسی قرار داشته است. مبارزه اخلاق مدارانه نیز از جمله مسائلی است که در همین حوزه تعریف شده و از لحاظ عملی دارای حساسیت بالایی است. مقاله حاضر بخشی است از کتاب «امام خمینی و مفاهیم اخلاقی» که در سه گام بحث مبارزات امام خمینی را بررسی و نگاه اخلاق گرایانه امام را در این مراحل تبیین کرده است.

سیاست، آینه اخلاق
از منظر امام خمینی (ره) سیاست، آینه اخلاق و رفتار و کردار معصومان (ع) است و آنچه جهان امروز با عنوان«سیاست» از آن یاد می کند، چیزی جز خدعه و فریب نیست. ایشان در تبیین معنای واقعی سیاست، رفتار و کردار معصومان را عین سیاست می شمرد و در ضمن بیان خاطره ای، آن را چنین به تصویر می کشد:
پاک روان . (1) به من گفت، در همان روز آخری که دیگر از حبس بنا بود بیرون بیاییم و به آن حصر وارد بشویم- حبس دوم - گفت که سیاست، دروغ گفتن است، خدعه است، فریب است و کلمه اش هم این بود که «پدر سوختگی» است! این را بگذارید برای ما؛ همین جا می خواست پدر سوختگی کند؛ یعنی می خواست کلاه سر من بگذارد! من گفتم به این معنا که شما می گویید، ما هیچ وقت همچو سیاستی را نداشتیم؛ خدعه و فریب و این چیزها. بعد آمد بیرون و منتشر کرد در روزنامه که ما تفاهم کردیم با فلانی و این که دخالت در سیاست نکند. من هم سر منبر گفتم که ایشان چه ها گفت، من هم این را گفتم؛ بی خود گفته! این ها می خواهند که ماها را با همین خدعه و فریب که سیاست خدعه است، شما از سیاست کنار بروید. (2)
از منظر امام خمینی (ره):
سیاست خدعه نیست، سیاست یک حقیقتی است. سیاست یک چیزی است که مملکت را اداره می کند، خدعه و فریب نیست. این ها همه اش خطاست؛ اسلام، اسلام سیاست است، حقیقت سیاست است، خدعه و فریب نیست. (3)
اما با ارائه چنین تعریفی، تعریف ضد اخلاقی سیاست را- که به سیاست »ماکیاولی« شهرت یافته است- خارج می کند و مخاطبان خود را متوجه جایگاه سیاست در لسان ائمه اطهار (ع) و فرهنگ شیعه می کند. از منظر امام، سیاست همان حرکت انبیا و اولیای خداوند در هدایت بشریت به سوی صلاح و سعادت همه جانبه است:
سیاست این است که جامعه را هدایت کند و راه ببرد؛ تمام مصالح جامعه را در نظر بگیرد و تمام ابعاد انسان و جامعه را در نظر بگیرد. و این ها را هدایت کند به طرف آن چیزی که صلاحشان هست؛ صلاح ملت هست؛ صلاح افراد هست. (4)
از منظر امام: «همه مکتب های توحیدی برای انسان سازی آمده اند» (5) و «اسلام برای تهذیب انسان آمده است؛ برای انسان سازی آمده است». (6)
حضرت امام بر این عقیده است که : «ما مکلّفیم انسان بسازیم»؛ (7) از این رو سیاست امام، سیاست هدایت جامعه بر مبنای آموزه های مکتب رهایی بخش اسلام است که فلسفه وجودی اش «تهذیب» و «انسان سازی» است. همچنین فلسفه قیام و کسب قدرت او- که در کتاب ولایت فقیه، در دوران تبعید به آن می پردازد- تنها و تنها مبارزه با پلیدی ها و پلشتی ها، دفاع از خداخواهی و عدالت جویی مردم و به محکمه عدل کشاندن متجاوزان به حریم های اخلاقی و انسانی است:
اگر امروز قدرت نداریم که جلو این کارها را بگیریم و حرام خواران و خائنین به ملت و دزدان مقتدر و حاکم را به کیفر برسانیم، باید کوشش کنیم این قدرت را به دست بیاوریم. (8)
در اندیشه سیاسی امام، بروز ناهنجاری های اجتماعی و رفتارهای غیر اخلاقی، غیرانسانی و غیراسلامی، زاییده ی منکرات بزرگی چون حاکمیت دولت مردان فاسد و فاجری است که جز به خود و منافع خود نمی اندیشند.
در این اندیشه «پشه ها نخواهند مرد مگر اینکه مزبله خشکانده شود»؛ از این رو، حضرت امام بر این باور بود که مبارزه با معلول ها و منکرات کوچک، مبارزه ای فرسایشی و بی نتیجه است و چاره ای نیست جز این که به سراغ علت العلل مفاسد و منکرات بزرگ برویم:
در اذهان ما فرو رفته که منکرات فقط همین هایی هستند که هر روز می بینیم یا می شنویم؛ مثلاً اگر در اتوبوس نشسته ایم موسیقی گرفتند، یا فلان قهوه خانه کار خلافی را مرتکب شد، یا در وسط بازار کسی روزه خورد، منکرات می باشند و باید از آن نهی کرد؛ و به آن منکرات بزرگ توجه نداریم؛ آن مردمی را که دارند حیثیت اسلام را از بین می برند حقوق ضعفا را پایمال می کنند. (9)
حضرت امام تنها راه عملی شدن هنجارهای اسلامی و مبارزه با مفاسد اخلاقی در همه حوزه های سیاسی، فرهنگی، اقتصادی و.. را برپایی حکومت اسلامی می دانستند؛ حکومتی بر پایه ی قانون که متصدی آن کارشناسان دین و اخلاق به شمار روند:
چون حکومت اسلام، حکومت قانون است، قانون شناسان و از آن بالاتر دین شناسان، یعنی فقها، باید متصدی آن باشند؛ ایشان هستند که بر تمام امور اجرایی و اداری و برنامه ریزی کشور مراقبت دارند. فقها در اجرای احکام الهی امین هستند. (10)

تفکیک ناپذیری اخلاق از سیاست
تفکیک ناپذیری دین و به تبع آن اخلاق الهی و اسلامی از سیاست، ریشه در نگرش واقع بینانه امام راحل نسبت به رسالت پیامبران الهی داشت؛ پیامبرانی که براساس نص صریح قرآن برای مبارزه با شرک و بت پرستی، (11) اجرای قسط و عدالت، (12) و تزکیه و تعلیم بشر (13) وامانده از ارزش ها و دور شده از اخلاق، مبعوث شده بودند. این منظره از نگاه امام چنین چشم اندازی دارد:
اساساً انبیاء خدا مبعوث شدند برای خدمت به بندگان خدا؛ خدمت های معنوی و ارشادی و اخراج بشر از ظلمات به نور و خدمت به مظلومان و ستمدیدگان و اقامه ی عدل؛ عدل فردی و اجتماعی. (14)
حضرت امام در جایی دیگر، یک سونگری به اسلام و نگرش تک بعدی به مکاتب الهی و رسالت پیغمبران را ریشه ی اساسی همه ناهنجاری های فردی و اجتماعی و تباهی اخلاق و معنویت و به تبع آن، حاکمیت فرهنگ و اخلاق بیگانه می داند:
آنچه گفته شده و می شود که انبیاء (ع) به معنویات کار دارند و حکومت و سررشته داری دنیایی مطرود است و انبیا و اولیا و بزرگان از آن احتراز می کردند و ما نیز باید چنین کنیم اشتباه تأسف آوری است که نتایج آن به تباهی کشیدن ملت های اسلامی و باز کردن راه برای استعمارگران خون خوار است؛ زیرا آنچه مردود است، حکومت های شیطانی و دیکتاتوری و ستمگری است. (15)
بر اساس همین نگرش، امام راحل بر این باور بود که: ما مکلّفیم به این که در امور دخالت کنیم ما مکلّفیم در امور سیاسی دخالت کنیم، مکلّفیم شرعاً؛ همان طور که پیغمبر می کرد؛ همان طور که حضرت امیر می کرد. (16)
با توجه به تعریف امام از دین و سیاست و اعتقاد به انفکاک ناپذیری این دو، سیاست بدون اخلاق را نمی توان سیاست نامید. همچنین نگاه یک جانبه به اخلاق و محصور کردن اخلاق در حوزه ی فردی را نمی توان اخلاقی نامید که پیامبران به خاطر آن مبعوث شدند و ائمه و اولیای خدا در راه آن فداکاری کردند.
1. انقلاب اخلاقی امام خمینی (ره)
انگیزه های اخلاقی قیام امام خمینی (ره)
امام خمینی (ره) ریشه همه ناهنجاری های اخلاقی و اجتماعی را سیاست های غیراخلاقی رضا شاه و فرزندش می دانست؛ سیاستی که پایه های آن بر خون آزادمردان و آزادزنانی نهاده شده بود که برای پاسداری از حریم اسلام و استقلال ملی، پیشانی خود را بوسه گاه گلوله های اجانب و دست نشاندگان آنان کرده بودند. از منظر امام، حکومت پهلوی«عدیل کفر و بدتر از کفر» بود و هرکس از آن به دفاع پردازد « از شرف و انصاف بویی ندارد». (17)
حضرت امام دوران سخت رضاخان را از نزدیک لمس کرده بود. این دوران در کام ایشان چنان تلخ می نمود که در نامه ای به فرزند بزرگوارش، از خداوند می خواهد که دیگر چنین روزهایی برای اسلام و ایران پیش نیاید. ایشان در عین حال، بر این عقیده بود که فرزند رضاخان نیز ادامه دهنده ی راه پدر بود.
شاید برای امام راحل، سخت تر از آن نبود که بر تخت سلطنت ایران کسی را مشاهده کند که خود مظهر همه بی اخلاقی ها و بی عفتی ها بود.
مردی که خود و خاندانش از بوسه زدن مردم بر دستانشان شکایت می کردند که چرا باید «لب های کثیف مردم را بر دستان پاک خود (!) تحمل کنند»؛ اما مردم کشورش شاهد عکس هایی بودند که شاه ایران بر دستان ملکه انگلستان یا ملکه هلند بوسه می زند، یا مانند طفلی وامانده در برابر رئیس جمهور آمریکا و حتی سفرای آن کشور قرار گرفته است. (18)
برای امام غیرت و سربلندی، دشوار بود که آمریکایی ها به ایران به چشم ایالت پنجاه و دوم خود بنگرند و بدون هیچ پی گیری قانونی دست به غارتگری منابع ملی و آثار باستانی ایران بزنند و مرتکب اعمال شنیع بر ضد شهروندان مسلمان ایرانی شوند.
برای امام اخلاق و عرفان، ناگوار بود که در پایتخت یک کشور شیعه و میان مردمی که به نام امام زمان (عج) از فرهنگ شیعه به دفاع می پرداختند و به نام امام حسین (ع) تاسوعا و عاشورا را به سوگ می نشستند، رنگین نامه ها و رنگین مجلاتی چاپ شود و بر سر در سینماها عکس های زننده و پرده دری های اخلاقی به چشم بخورد.
برای امام غیرت دشوار بود که اجانب و کفار به سواحل شمالی این کشور به چشم عشرتکده و حیاط خلوت بی عفتی های خود بنگرند.
روشن است که امام خمینی چنین مظاهری را بر نمی تابید و روح الهی او بلندتر از آن بود که مهر سکوت بر لبان فریادگرش بنشیند. اما امام، امام تجربه ها هم بود؛ او تجربه های تلخ شکست نهضت دین داران در مشروطیت و نهضت ملی را در سینه داشت و دلیل آن را آگاهی نبخشیدن به مردم و عدم شناخت وظیفه می دانست. امام به خوبی می دانست که برخورد با رژیم و ناهنجاری های اخلاقی در حوزه های گوناگون سیاسی، اقتصادی و فرهنگی مستلزم نوعی فرهنگ سازی است و چنین فرهنگی را باید در عرصه مبارزه به منصه ظهور رساند؛ فرهنگی که حقانیت اسلام و بی منطقی ددمنشی رژیم را به اثبات رساند و رسیدن به چنین فرهنگی جز با تأسی به شیوه ی پیامبران و ائمه اطهار و حرکت گام به گام میسور و مقدور نیست.
ادامه دارد
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
(1) - حسن پاک روان، معاون نخست وزیر و رئیس سازمان اطلاعات و امنیت کشور (ساواک) که از دوستان و معتمدان شاه به شمار می رفت و در آغاز نهضت اسلامی چند بار از سوی شاه مأمور گفت و گو با امام گردید
(2) - صحیفه امام، ج10، ص 124-125
(3) - همان، ص 125
(4) - صحیفه امام، ج 13، ص432
(5و6و7) - همان، ج7، ص531
(8) - ولایت فقیه، ص104
(9) - همان، ص106
(10) - همان، ص61
(11) - رعد: 36
(12) - حدید: 25
(13) - جمعه : 2
(14) - صحیفه امام، ج18، ص6
(15) - همان، ج21، ص407
(16) - همان، ج15، ص16
(17) - کشف الاسرار، ص239
(18) - شاه در پاسخ نامه مراجع تقلید در خصوص لایحه انجمن های ایالتی و ولایتی از آنان با واژه «حجت الاسلام» یاد کرده و آنان را به کار هدایت عوام (!) دعوت کرده بود




برخورد اخلاقی، اولین گام مبارزه
دکترین سیاسی کندی رئیس جمهور آمریکا، باز کردن سوپاپ های اطمینان در کشورهای هوادار آمریکا بود. کندی در بیست و پنجم مه 1961 در پیامی به کنگره ی آمریکا، بر این نکته تأکید کرد که ماهرانه ترین عملیات های نظامی و مستحکم ترین پیمان های نظامی نمی تواند موجب ثبات کشورهای مورد حمایت آمریکا شود؛ تنها راه ثبات این کشورها انجام پاره ای اصلاحات اجتماعی است. براساس این راهبرد، با دادن آزادی نسبی به مردم و دادن حقی ناچیز به آنان، از بروز شورش ها و قیام های مردمی جلوگیری می شد، منافع آمریکا محفوظ می ماند، این کشورها بازار مصرف کالاهای آمریکایی می شد و در نهایت، سران این کشورها- که تضمین کننده منافع آمریکایی ها بودند- در جایگاه خود باقی می ماندند. با فشار آمریکا به ایران، شاه مجبور شد تا با ژستی اصلاح طلبانه، منادی اصلاحات ارضی شود و به نام «انقلاب سفید»، به تقسیم اراضی بپردازد. (19)
در مکتب سیاسی امام که در آن، تحقیق، تفحص و تحلیل وقایع در اولویت قرار داشت و هیچ موضع گیری و حرکتی بدون بررسی پیامدها و عواقب آن عملی نمی گشت، این اقدام رژیم به بوته ی نقد گذاشته شد.
امام از حرکت های پنهان و خطرناکی که رژیم در زمان حیات آیت الله بروجردی جرأت اجرای آن ها را نداشت آگاه بود. او به خوبی بر این نکته واقف بود بود که این اصلاحات یک پروسه ی زمان بندی شده برای اجرای برنامه های کلان شاه است. حضرت امام به خوبی می دانست که موضع گیری علنی بر ضد این برنامه شاه، علاوه بر متهم شدن علما به پشتیبانی از سرمایه داران و زمین خواران بزرگ، (20) موجب می شود تا رژیم، هم میزان نفوذ مرجعیت و علما در بین مردم را بسنجد، و هم بستری مناسب برای ترور شخصیتی علما بیابد و پس از آن، بدون هیچ مشکلی برگ های برنده ی خود را رو نماید؛ از این رو، امام خمینی در این مقطع، موضع گیری علنی نکردند. دکتر علی امینی که تحت فشارها و حمایت های صریح آمریکا و برای اجرای مقاصد به اصطلاح اصلاح طلبانه شاه، به نخست وزیری رسیده بود، دو ماه پس از تکیه زدن به قدرت، در راستای حرکت های عوام فریبانه خود، به مناسبت فرا رسیدن محرم، طی بخشنامه ای دستور تعطیلی عشرتکده ها، کاباره ها و شراب فروشی ها را در دو ماه محرم و صفر، اعلام کرد و سپس در اول دی ماه 1340 برای دیدار مراجع تقلید به قم سفر کرد. امام در دیدار با امینی، بدون اشاره به مسئله اصلاحات ارضی و بر زبان آوردن سخنی در رد یا قبول آن، از موضع هدایت گرایانه با امینی برخورد کرد و توصیه های اخلاقی ویژه ای به ایشان کردند. امام خمینی در این دیدار، با استناد به آیه «الا بذکر الله تطمئن القلوب» تنها راه علاج شهوت سیری ناپذیر انسان دردست یابی به قدرت و ثروت را ذکر خداوند بزرگ برشمردند و به امینی فرمودند:
بشر به گونه ای است که به هیچ چیز و به هیچ مقامی قانع نمی شود. شما الان به این مقامی که داری قانع نیستی و می خواهی مقام بالاتری پیدا کنی و هر انسانی این طوری است و آنچه دل انسان را آرام می کند و آرامش به انسان می دهد، همانا یاد و نام خدا است.
ایشان در این دیدار، با اشاره به پایایی حرکت های خداپسندانه و خدمت به مردم، ادامه دادند:
شما در امور دین با مردم آنچنان رفتار کنید تا ذکر خیری از شما و خاطره خوبی از دوران نخست وزیری شما در میان مردم یادگار بماند. خداوند متعال می فرماید: «والباق یات الصال حات خیر ع ند ربّ ک و أبقی» آنچه ماندنی و پایدار است، کارهای خیر و شایسته است که از فرد باقی می ماند. علاوه برآن، شما یقین بدانید هرقدر بیش تر به مردم خدمت کرده باشید، به همان میزان عزیز و محترم خواهید بود. (21)
قانون «اصلاحات ارضی» در تاریخ بیستم دی ماه 1340 به تصویب دولت رسید و با تصویب آن، تاریخ مصرف امینی نیز پایان پذیرفت. شاه پس از مسافرت به آمریکا و گرفتن دستورهای لازم به تهران بازگشت و در تاریخ بیست و هفتم تیرماه 1341، اسدالله علم را بر مسند نخست وزیری نشاند. به قدرت رسیدن فردی که به فساد اخلاقی شهرت داشت، از تشدید حرکت های غیراسلامی رژیم خبر می داد و انتظار امام در خصوص برملا شدن چهره ی واقعی رژیم را به پایان رسانید. هیأت وزیران در تاریخ چهاردهم مهر ماه 1341 با تغییراتی در بندهای لایحه انجمن های ایالتی و ولایتی دوره مشروطیت، این لایحه را به تصویب رساند و مطبوعات با غوغا سالاری و تیتر کردن دفاع از حقوق زنان و اعطای حق رأی به آنان در حقیقت، دو بند حذف سوگند به قرآن و حذف قید اسلام برای شرایط انتخاب شونده و انتخاب کننده را در رسانه ها نادیده گرفتند؛ حذف این دو بند، راه تسلط بهاییان بر دستگاه های دولتی و قرار گرفتن آن ها در مراکز مهم چون قوه ی مقنّنه را مهیا می کرد.
حضرت امام با هوشمندی تمام، ضمن بیان نگرش خود نسبت به جایگاه زنان در حوزه سیاست، جامعه را متوجه بندهای دیگر لایحه ی انجمن های ایالتی و ولایتی کرد. ایشان در این باره فرمودند:
ما با ترقی زن ها مخالف نیستیم؛ ما با این فحشا مخالفیم؛ با این کارهای غلط مخالفیم. مگر مردها در این مملکت آزادی دارند که زن ها داشته باشند؟ مگر آزاد زن و آزاد مرد با لفظ درست می شود. (22)

برخورد اخلاقی امام با شاه
امام خمینی (ره) همگام با سایر مراجع تقلید، درباره تصویب نامه انجمن های ایالتی و ولایتی به شاه نامه نوشت. ایشان با تأسی به سیره اخلاقی پیامبران در مبارزه گام به گام با طاغوت ها، در این نامه با احترام از شاه یاد کرد و او را به حفظ احکام دین، استقلال کشور و پرهیز از به هم زدن آرامش مردم دعوت کرد. این نامه، سندی گویا بر آغاز مبارزات امام براساس مشی اخلاقی ایشان در برخورد با معضلات سیاسی و اجتماعی است. حضرت امام در هفدهم مهرماه سال 1341 شاه را چنین خطاب می کند:
بسم الله الرحمن الرحیم
حضرت مبارک اعلا حضرت همایونی
پس از اهدای تحیت و دعا؛ به طوری که در روزنامه ها منتشر است، دولت در انجمن های ایالتی و ولایتی «اسلام» را در رأی دهندگان و منتخبین شرط نکرده، و به زن ها حق رأی داده است و این امر موجب نگرانی علمای اعلام و سایر طبقات مسلمین است. بر خاطر همایونی مکشوف است که صلاح مملکت در حفظ احکام دین مبین اسلام و آرامش قلوب است.
مستدعی است امر فرمایید مطالبی را که مخالف دیانت مقدسه و مذهب رسمی مملکت است از برنامه های دولتی و حزبی حذف نمایید تا موجب دعاگویی ملت مسلمان شود.
الداعی: روح الله الموسوی. (23)
بی شک اگر شاه به دستورهای اسلام عمل می کرد و در حفظ استقلال کشور در همه ی حوزه های سیاسی، اقتصادی، نظامی و... گام بر می داشت و به گونه ای رفتار می کرد که وهنی برای یک ملت بزرگ به شمار نمی رفت، امام هم احساس تکلیف نمی کرد تا پا در وادی پرخطر مبارزه با قدرتمندترین ژاندارم منطقه، و مخوف ترین دستگاه جاسوسی گذارد.
حجت الاسلام علی دوانی در خاطرات خود می گوید:
روزی امام به خود بنده فرمودند «اگر این مردیکه (شاه) عمل به قانون اساسی کند و احترام اسلام و مذهب شیعه را نگاه دارد، چه کار به او داریم؛ ما که نمی خواهیم شاه بشویم! نصیحت می کنیم، هشدار می دهیم کاری بر خلاف قانون اسلام نکند تا برای ما تکلیف شرعی بیاورد.». (24)

برخورد قانونی، دومین گام
برخورد اخلاقی حضرت امام و سایر مراجع با شاه، نتیجه ای جز پاسخی توهین آمیز از سوی شاه در پی نداشت. به همین دلیل، امام مبارزه خود را با مستندات قانونی دنبال کرد. ایشان در تاریخ بیست و هشتم آبان ماه سال 1341 در نامه ای خطاب به نخست وزیر با استناد به موارد قانونی، مخالفت تصویب نامه ی انجمن های ایالتی و ولایتی با اصل دوم قانون اساسی و نیز قانون مجلس شورای ملی را گوشزد فرمودند:
مراجعه کنید به مواد هفت و نه قانون انجمن های ایالتی و ولایتی، و پانزده و هفده قانون انجمن بلدیه (شهرداری)؛ در این صورت، چنین حقی به آن ها دادن تخلف از قانون است و نیز الغای شرط «اسلام» در انتخاب کننده و انتخاب شونده که در قانون مذکور قید کرده، و تبدیل قسم به قرآن مجید را به «کتاب آسمانی»، تخلف از قانون مذکور است و خطرهای بزرگی برای اسلام و استقلال مملکت دارد که یا غفلتاً یا خدای نخواسته عمداً، اقدام به این امر شده است. اکنون که اعلیحضرت درخواست علمای اعلام را به دولت ارجاع فرموده اند و مسئولیت به دولت شما متوجه است، انتظار می رود به تبعیت از قوانین محکم اسلام و قوانین مملکتی، اصلاح این امر را به اسرع وقت نمایید و مراقبت کنید که نظایر آن تکرار نشود. (25)
با پی گیری های مراجع عظام و پافشاری های حضرت امام، رژیم از موضع خود عقب نشینی کرد و لایحه انجمن های ایالتی و ولایتی را الغا نمود. اما شاه در روز اول بهمن 1341 لوایح شش گانه مورد نظر آمریکا را به رفراندوم گذاشت.
امام بار دیگر با انتشار اعلامیه ای، پنج اشکال قانونی به رفراندوم شاه وارد دانست. (26)
سرانجام لوایح شش گانه در رفراندومی فرمایشی برگزار شد و مخالفت های جمعی از علما، نخبگان جامعه، بازاریان و عموم مردم به صورتی وحشیانه سرکوب شد. موج تلگرام های تسلیت علما و مردم در خصوص این وقایع به حضرت امام ارسال شد و همین مسأله را به موضع گیری دیگری واداشت؛ ایشان اعلامیه خود را با عبارت«نّا لله و نّا لیه راج عون» آغاز کردند و در آن، شاه دوستی را غارتگری، هتک اسلام و تجاوز به حقوق مسلمین خواندند. این حرکت، در واقع شروع انقلاب عاشورایی امام بود که پس از ناامیدی ایشان از پی گیری مطالبات دینی مراجع و مردم از مجاری قانونی و برخورد اخلاقی با رژیم آغاز گردید.
ایشان در این اعلامیه ی تاریخی که خطاب به علمای تهران بود، از فقدان مراکز قانونی برای اجرای عدالت و رسیدگی به تخلفات شاه و دست نشاندگان وی یاد می کند و می فرماید:
اکنون که مرجع صلاحیت داری برای شکایت در ایران نیست و اداره این مملکت به طور جنون آمیز درجریان است، من به نام ملت از آقای علم، شاغل نخست وزیری، استیضاح می کنم: با چه مجوز قانونی در دو ماه قبل، حمله به بازار تهران گردید و علمای اعلام و سایر مسلمین را مصدوم و مضروب نمودید؟ (27)
امام با زیر سوال بردن صرف بودجه ی مملکت برای منویات شاه، آن هم با تمکّن مالی بالا و حاکمیت فرهنگ یزیدی بر جامعه، امر به معروف و نهی از منکر و دفاع از مصالح دین و مملکت را تکلیف خود می شمارد؛ تکلیفی که تا مرز شهادت موظف به انجام آن است.
من اکنون قلب خود را برای سرنیزه های مأمورین شما حاضر کردم؛ ولی برای قبول زورگویی ها و خضوع در مقابل جباری های شما حاضر نخواهم کرد.
من به خواست خدا، احکام خدا را در هر موقع مناسبی بیان خواهم کرد و تا قلم در دست دارم کارهای مخالف مصالح مملکت را بر ملا می کنم. (28)
حضرت امام در این پیام، دکترین مبارزاتی خود را براساس اخلاق عاشورایی تبیین می کند. اصلی ترین مولفه های این دکترین که هرگز از آن تخلف نشد، عبارتند از: اصلاح امور جامعه بر پایه ی جامعه ی نبوی و بازگشت به اخلاق پیامبری، امر به معروف و نهی از منکر و تسلیم نشدن در برابر دشمن، حتی به قیمت از دست دادن جان خود و فرزندان و یاران، ایشان در این اعلامیه، ضمن مشخص کردن خط مشی عاشورایی، بر مسئله تکلیف مداری نیز به عنوان مولفه محوری حرکت مبارزاتی خود یاد می کنند:
با ما معامله بردگان قرون وسطی می کنند. به خدای متعال من این زندگی را نمی خواهم! «نّی لا أری الموت لّا سعاده ، و لا الحیاه مع الظّالمین لّا برما». کاش مأمورین بیایند و مرا بگیرند تا تکلیف نداشته باشم. (29)
اعلام مبارزه، سومین گام
در حالی که رهبران مبارزات سیاسی و نظامی با به کارگیری واژه های دو پهلو و مشی دیپلماسی و ادبیات پارلمانتاریستی مبارزه را آغاز و پس از مخفی یا خارج شدن از کشور، رویارویی خود را با نظام آن کشور اعلام می کنند. امام راحل چون مولایش امام حسین (ع) بدون هیچ ترس و واهمه ای، موضع خود را، آن هم در قلب کشور ایران اعلام کرد.
امام خمینی تا پیش از رویارویی مستقیم با نظام ستم شاهی، همه ی فریب خوردگان لشکر مقابل دین و مردم؛ حتی شخص شاه را به بازگشت و گردآمدن زیر چتر اسلام دعوت کردند. سخنرانی امام در عصر عاشورای خرداد 1342 که به دستگیری ایشان و شکل گیری قیام پانزده خرداد انجامید، به خوبی گویای این واقعیت است.
من نمی خواهم تو اینطور باشی؛ من میل ندارم تو مثل پدرت بشی. نصیحت مرا بشنو، از روحانیت بشنو، از علمای اسلام بشنو، این ها صلاح ملت را می خواهند؛ این ها صلاح مملکت را می خواهند. از اسرائیل نشنو، اسرائیل به درد تو نمی خورد. (30)
امام در این سخنرانی به شاه نصیحتی کرد که در سال 1357و هنگامی که آواره کشورها شده بود، حقانیت و دلسوزی امام را با همه ی وجود درک کرد: (31)
آقای شاه! شاید این ها می خواهند تو را یهودی معرفی کنند که من بگویم کافری، تا از ایران بیرونت کنند و به تکلیف تو برسند؟! تو نمی دانی اگر یک روز صدایی در بیاید، ورق برگردد، هیچ کدام از این ها که اکنون دور تور را گرفته اند با تو رفیق نیستند، این ها رفیق دلارند، این ها دین ندارند، این ها وفا ندارند، دارند همه چیز را به گردن توی بیچاره می گذارند. (32)

(19) - تاج الملوک همسر رضاخان و مادر محمدرضا پهلوی در خاطرات خود می گوید:«یک روز محمدرضا که خیلی ناراحت بود به من گفت: «مادرجان! مرده شور این سلطنت را ببرد که من، شاه و فرمانده کل قوا هستم و بدون اطلاع من هواپیماهای ما را برده اند ویتنام». آن موقع جنگ ویتنام بود و آمریکایی ها که از قدیم در ایران نظامی داشتند هر وقت احتیاج پیدا می کردند از پایگاه های ایران و امکانات ایران با صلاح دید خود استفاده می کردند. (خاطرات ملکه پهلوی، ص387)
(20) - در تقسیم اراضی، بیشتر اراضی کسانی مصادره و تقسیم شد که با دستگاه ستم شاهی چندان میانه ی خوبی نداشتند
(21) - نهضت امام خمینی (ره)، دفتر اول، ص138
(22) - همان، ص138-139
(23) - همان، ص169
(24) - همان، ص 174
(25) - برداشت هایی از سیره امام خمینی، ج4، ص6 1) - نهضت امام خمینی (ره)، دفتر اول، ص 177
(26) - ر. ک: همان، ص260
(27و28) - نهضت امام خمینی، دفتر اول، ص397
(29) - همان، ص280
(30) - همان، ص497
(31و32) - آمریکا به شاه اجازه اقامت در این کشور را نداد. هنگامی که شاه آواره در یکی از کشورهای شمال آفریقا به سر می برد، سفیر آمریکا در این کشور پس از ابلاغ دستور کاخ سفید به شاه، در خاطرات خود اظهار داشت: این همان کسی بود که نزدیک به سی سال کشورش را در اختیار ما قرار داده بود و من برای اعلام این دیدگاه کاخ سفید، برای لحظه ای احساس خجالت کردم.