قيـام پـانـزده خـرداد در استان تهران

با غروب آفتاب خونين روز 15 خرداد 42، در صبح فردا و فرداهاى آن جوهره انقلاب اسلامى رقم خورد. دسته‏هاى مختلف مردم متدين و انقلابى تهران بر ادامه مبارزه تا پيروزى نهايى اصرار داشتند.
بازار تهران و اكثر شهرستان‏ها تعطيل و اغلب اصناف در اعتصاب بودند.  اين روند بسته نگاه داشتن دكان‏ها، ضربه سختى بر پيكر اقتصادى رژيم وارد كرد و ساواك را بر آن داشت كه با پيگيرى‏هاى گسترده و مداوم و ارائه طرح‏هاى مختلف امنيتى به هر شكل ممكن به اين وضع پايان دهد و با ايجاد رعب و وحشت شديد در ميان بازاريان و كسبه محلات، آنان را به باز نمودن محل كسب خود، وادار نمايد. البته تهديدها و القاء جنگ روانى ساواك تاحدودى مؤثر افتاد. مقاومت بالاى بازاريان و تجار منجر به
دستگيرى جمع زيادى از كاسب‏هاى محله‏هاى مختلف و بازارى‏هاى انقلابى و با ايمان و وفادار به راه نهضت حضرت امام خمينى (ره) گرديد. يكى از محورهاى مهم در بررسى شكل‏گيرى واقعه 15 خرداد، بازتاب گسترده آن در ميان مردم مسلمان ايران و بويژه هم زمانى اين نهضت بزرگ با ايام محرم مى‏باشد.
اين هم زمانى علاوه بر تأثير كمى در بعد اجتماع و تشكل افراد تظاهركننده، از حيث تأثيرات معنوى و ايجاد شور انقلابى نيز قابل توجه بود. در اين راستا، نقش روحانيت مبارز و انقلابى نيز با پيروى از پيشوا و مقتداى خود «حضرت امام خمينى (س)» در به صحنه كشاندن و آگاهى بخشى و تأكيد همه‏جانبه بر مبارزه موجى از هراس و دلهره را بر رژيم دست‏نشانده پهلوى و دستگاه امنيتى آن افكنده بود. لذا ساواك با تمام قوا به تعقيب و مراقبت و كنترل شديد جلسات و رفت‏وآمدها و اظهارات و بيانيه‏هاى صادره
پرداخت و اين امر از تعداد قابل ملاحظه گزارش‏هاى ساواك در خصوص حضور روحانيون در پايتخت به خوبى قابل لمس است. لذا مسئله عزيمت اعاظم روحانيون شهرستان‏ها به شهرهاى خود به لحاظ حضور در صحنه انتخابات،  تنها ترفند مزورانه‏اى بود كه از سوى ساواك براى ترور شخصيت روحانيت مبارز طراحى شده بود.
     به طوركلى، ديدگاه حضرت امام (ره) در خصوص مشاركت سياسى به هر نحو با رژيم غيرقانونى پهلوى مردود شمرده مى‏شد. راهكار ديگرى كه با پيشنهاد دستگاه امنيتى رژيم و دستور دولت وقت به منصه ظهور رسيد و عامل اجراى آن هم مأموران ساواك بودند، برنامه حمله به دكان‏ها و مراكز خاص دولتى مانند، پستخانه، مخابرات، باجه‏هاى تلفن عمومى، كتابخانه پارك شهر و برخى وسايل نقليه
عمومى مثل اتوبوس‏ها بود. اين حركت كه با برپايى تظاهرات مردمى صورت گرفت، به‏طورى طراحى و اجرا شد كه بتواند چهره انقلابى و مذهبى اين قيام را مخدوش و مشوه جلوه دهد و مردم مسلمان و پيرو حضرت امام را عناصرى آشوب‏طلب، مخرب و ويرانگر معرفى نمايد.  و از طرفى هدف آن را كه يك خواسته كاملاً دينى و مذهبى (حمايت بى‏چون و چرا از راه و نهضت حضرت امام خمينى) بود، در حد يك غارتگرى و سودجويى شخصى تنزل بخشد. البته اين اقدام، تيغ دولبه‏اى بود كه از يك سو، درست است كه تاحدودى توانست افكار عمومى را به خود متوجه كند و به‏عنوان خوراك خبرى مناسب در مطبوعات وابسته داخلى و جرايد جيره‏خوار خارجى درج گردد.
     اما از ديگر سو با گذشت زمانى اندك و روشنگرى روحانيت آگاه و انقلابى و به دنبال آن برخى
چهره‏هاى متدين و روشن بازارى به سرعت حقيقت مسئله به گونه‏اى برملا گرديد كه ساواك هم حتى در برخى از گزارشهاى خود به تحليل و نتيجه‏گيرى منفى از اين اقدام اشاره كرده است. قضيه جالب و
استثنايى در بازتاب اين واقعه، سخنرانى شاه در همدان در روز 20/3/42 بود كه طى آن اعلام نمود: اين عده يك مشت عناصر وابسته به خارج هستند كه با اخذ 25 ريال اين بلوا را به راه انداخته‏اند،  اين گفته از چند بعد قابل بررسى است: اول، اين كه در ابتداى سركوب قيام، رژيم سعى داشت حساب شاه و دولت را در برخورد با اين حادثه از يكديگر جدا كند و تمامى تقصير و كشتار و دستگيرى و خشونت بى حد و حصر را به گردن دولت بيندازد و شاه را بى‏تقصير و عارى از هر گناهى جلوه دهد. ليكن حماقت بى موقع محمدرضا كه در طول دوران حكومتش بارها و بارها كار دست او داده بود، اين بار هم به سراغش آمد و با ذكر اين مطلب، عملاً نقش كليدى و اساسى خود را در واقعه برملا ساخت. درثانى منتسب كردن اين حركت به يك كشور خارجى و آن هم در واقع، اثبات بى‏ثباتى سياسى و عدم ناتوانى و ضعف مفرط سياسى ايران در صحنه بين‏المللى را در اذهان متبادر ساخت. و از سويى اعتراف اين مسئله از سوى شخص اول مملكت، جاى هيچ شك و شبهه‏اى را باقى نگذاشت به گونه‏اى كه اين مسئله رسوايى بزرگى را در سطح بين‏المللى و در داخل كشور، براى رژيم پديد آورد. در عرصه بين‏المللى جمال عبدالناصر (رئيس جمهور وقت مصر) به سازمان ملل متحد شكايت كرد  و در داخل هم موج اعتراض و بدبينى مردم و نهادهاى دولتى و حتى برخى رجال وابسته رژيم را به دنبال داشت. در محافل سياسى، اكثر رجال دولتى و غيردولتى سخنان شاه را نقد و آن را غير ضرورى، بى محتوا و ضعيف ارزيابى كردند. ساواك هم به دست و پا افتاد تا با ارائه طرح و يا ترفندى جديد، سرپوشى مناسب بر اين صحبت بگذارد و آثار منفى آن را هر چه سريع‏تر خنثى و يا حداقل كم‏رنگ‏تر نمايد. و مسئله سوم اذعان صريح به فقر شديد در كشور و به ويژه در پايتخت بود، چرا كه تنها مردمى بسيار فقير و گرسنه ممكن است حاضر شوند براى گرفتن 25 ريال، جان خود را به خطر بيندازند. شاه كه همواره پيشرفت‏هاى اقتصادى و رشد و تحول در زندگى مردم از بعد اقتصادى و معيشتى را در ساير سخنرانى‏هايش محور قرار مى‏داد، اين بار با ارائه اين سخنان، بافته‏هاى قبلى خود را خنثى كرد و آنها را در هاله‏اى از شك و ترديد قرار داد.
جالب‏تر اين كه، حتى ساواك هم در تحليل و ارزيابى بيانات شاه به نتيجه‏اى مشابه آن چه كه ذكر گرديد، رسيد و ناچار به فضاحت برپا شده، اعتراف كرد. به هر حال رژيم وابسته پهلوى با دست خود به صراحت موضع ضد مردمى‏اش را آشكار ساخت و مردم را در اعتقاد و ايمان به راه امام خمينى و سخنان او بيش از پيش مطمئن و استوار نمود. آنان دريافتند كه وابستگى رژيم در ابعاد مختلف فرهنگى، سياسى، اجتماعى و اقتصادى به خارج را كه حضرت امام (ره) بارها و بارها اذعان و بر آن تأكيد مى‏كردند، صحيح بوده و هيچ حكومت مردمى و طرفدار ملت، حاضر نيست اتهام خارجى بودن، اخاذى پول و وابستگى را به مردمش نسبت دهد. از طرفى سياست رژيم در سفيد نمودن چهره شاه و عدم پذيرش ضديت با دين و روحانيت و پذيرش نسبى اين مسئله و منتسب كردن آن به دولت‏هاى وقت، لو رفت و ديگر جاى انكار و اجراى طرح‏هاى فريب‏كارانه را منتفى نمود و مردم به درستى دريافتند كه كسى كه در رويارويى و مقابله با اسلام، روحانيت و مردم متدين در رأس قرار دارد، شخص شاه است و نه فرد ديگرى. ليكن با مرور زمان و دستگيرى و تبعيد رهبر و فقدان ملموس ايشان در صحنه و عدم مركزيت واحد و قاطع در تصميم‏گيرى‏ها و اقدامات مستمر و پيگيرانه دستگاه امنيتى رژيم و حكومت پهلوى كه كار مبارزه با روحانيت و اسلام را از دهه‏هاى پيش آغاز كرده بود و براى ادامه سير ارضاى اربابان خود (آمريكا و اسرائيل) چاره‏اى جز ادامه اين روند نداشت،  با اقدامات سركوبگرانه و كشتار و بازداشت گسترده، سعى در متوقف و محو نمودن اين حركت مردمى و مذهبى داشت. هر چند به ظاهر شور انقلابى و تحرك و پويايى مردم رو به سردى گذاشت و رژيم در خاموش نمودن شعله‏هاى اين آتش احساس موفقيت نمود، اما شعله اصلى اين آتش خاموش نگشت و تنها اين كشتارها و خشونت‏ها توانست وقفه‏اى چند ساله به اين حركت وارد كند و غافل از آن كه اين حركت ريشه‏دار گشته و رژيم تنها توانست شاخ و برگ آن را بزند، با رسيدن خون تازه به اين ريشه بود كه در بهمن 57، عمر نحس رژيم وابسته و ضد مردمى پهلوى به پايان رسيد و انقراض آن در تاريخ معاصر ايران به ثبت رسيد.