‌جامعه‌شناسي‌ نظام‌ استبدادي‌ و جامعه‌ مستبد

چون‌ در اين‌ جا پلوتارخي‌ مورخ‌ بزرگ‌ يونان‌ باستان نبوده‌ كه‌ حلاج‌ كارهاي‌ آنان‌ باشد.» هم‌ نهضت‌ سياسي‌ اجتماعي‌ حاج‌آقا نورالله‌ در اصفهان‌ و هم‌ آثار نظري‌ او پيرامون‌ بنيادهاي‌ فلسفه‌ سياسي‌ اسلام‌ در، به‌ ويژه‌ رساله‌ مقيم‌ و مسافر، در زمره‌ بزرگترين‌ پديده‌هاي‌ علمي‌ و عملي‌ تاريخ‌ سياسي‌ عصر مشروطيت‌ است‌ كه‌ متاسفانه‌ در سير تاريخ‌نگاري‌ معاصر ايران‌ مورد غفلت‌ و كوتاهي‌ قرار گرفته‌ است.اين‌ مقاله‌ بازشناسي‌ بنيادهاي‌ نظريه‌ سياسي‌ اين‌ مجاهد نستوه‌ است‌ كه‌ قسمت‌ اول‌ آن‌ تقديم‌ علاقمندان‌ مي‌گردد. يادش‌ گرامي‌ و راهش‌ پررهرو باد. حاج‌آقا نورالله، غيرت‌ اسلام‌ و شوكت‌ ايران‌ (مقدمه): حاج‌آقا نورالله‌ غرب‌ را مي‌شناخت‌ بي‌آن‌كه‌ آن‌ را به‌ ديدة‌ ستايش‌ بنگرد. حاج‌آقا نورالله‌ مي‌گفت: «نه‌ مذهب‌ استدلالي‌ اگوست‌ كنت‌ و نه‌ ايده‌آليسم‌ آلمان‌ و نه‌ مكانيسم‌ انگلوساكسن‌ها، تشنگي‌ روح‌ ايراني‌ را سيراب‌ نمي‌كند.» موريس‌ پرتو مستشرق‌ فرانسوي)1 گرايش‌هاي‌ ديني‌ در انقلاب‌ مشروطيت‌ ايران‌ اگر چه‌ از جنبه‌ سياسي‌ تحت‌ تاثير رهبري‌هاي‌ مرحوم‌ آخوند خراساني‌ است، اما از جهت‌ نظري‌ و تئوريك‌ تحت‌ تاثيرمتفكريني‌ چون‌ ميرزاي‌ نائيني، حاج‌ شيخ‌ فضل‌الله‌ نوري‌ و حاج‌آقا نورالله‌ اصفهاني‌ است. تاريخ‌ تحولات‌ سياسي‌ و اجتماعي‌ ايران‌ در عصر مشروطيت‌ به‌ دلايل‌ زيادي‌ به‌ گونه‌اي‌ با افكار و انديشه‌هاي‌ دو متفكر بزرگ‌ اين‌ گرايش‌ها، يعني‌ شهيد شيخ‌ فضل‌الله‌ نوري‌ و ميرزاي‌ نائيني‌ كم‌ و بيش‌ آشناست؛ اما باوجود اهميت‌ افكار و انديشه‌هاي‌ حاج‌آقا نورالله‌ اصفهاني‌ در شكل‌گيري‌ اركان‌ و عناصر اساسي‌ نظريه‌ مشروطه‌ مشروعه، متاسفانه‌ تاريخ‌نگاري‌هاي‌ معاصر، جفاي‌ غيرقابل‌ بخششي‌ را نسبت‌ به‌ اين‌ متفكر مرتكب‌ شده‌اند. او در گستره‌ وسيعي‌ از افق‌ تحولات‌ سياسي‌ ايران، از دوران‌ جنبش‌ تحريم‌ تا حكومت‌ ديكتاتوري‌ رضاخان، تجسم‌ بارز مبارزات‌ ملت‌ ايران‌ براي‌ رسيدن‌ به‌ استقلال، آزادي‌ و نظام‌ سياسي‌ مبتني‌ بر باورها و اعتقادات‌ ديني‌ بود. كه‌ در پايان‌ اين‌ مبارزه‌ شورانگيز، عارفانه‌ جان‌ شيرينش‌ را فداي‌ آزادي‌خواهي‌ ملت‌ ايران‌ كرد؛ اما آنچنان‌ از تاريخ‌ تحولات‌ سياسي‌ اجتماعي‌ ايران‌ حذف‌ شد كه‌ به‌ جرات‌ مي‌توان‌ ادعا كرد اگر بركت‌ پيروزي‌ انقلاب‌ اسلامي‌ و جمهوري‌ اسلامي‌ ايران‌ نبود، شايد نسل‌ حاضر و نسل‌هاي‌ آينده‌ ايران‌ ديگر هيچ‌گاه‌ نام‌ و يادي‌ به‌ نام‌ حاج‌آقا نورالله‌ اصفهاني‌ نمي‌شنيدند. گرانقدرترين‌ اثري‌ كه‌ غبار غربت‌ را از چهره‌ اين‌ عالم‌ مجاهد تا حدودي‌ زدود، كتاب‌ محققانه‌ «انديشه‌ سياسي‌ و تاريخ‌ نهضت‌ بيدارگرانه‌ حاج‌آقا نورالله‌ اصفهاني» نوشته‌ محقق‌ تواناي‌ تاريخ‌ معاصر ايران‌ آقاي‌ دكتر موسي‌ نجفي‌ است؛ اما وسعت‌ افكار بلند و روح‌ آزادي‌خواه‌ اين‌ عالم‌ متفكر گسترده‌تر از آن‌ است‌ كه‌ با يك‌ يا دو اثر، حق‌ مبارزات‌ او را در تاسيس‌ نظام‌ مردم‌سالار ديني‌ و مبارزه‌ با مظاهر استيلاي‌ سياسي، اقتصادي‌ و فرهنگي‌ تفكر غربي‌ و از همه‌ مهمتر حذف‌ نظام‌ استبدادي‌ از تاريخ‌ ايران، بتوان‌ ادا كرد. قبل‌ از اثر ذكر شده، مرحوم‌ حسين‌ مكي‌ هم‌ در جلد چهارم‌ تاريخ‌ بيست‌ ساله‌ ايران،2 با اختصاص‌ صفاتي‌ به‌ نقش‌ تعيين‌ كننده‌ حاج‌آقا نورالله، در مقابله‌ با استبداد مطلقه‌ مدرن‌ رضاشاه، تلاش‌ كرده‌ بود ياد فراموش‌ شده‌ او را در سه‌ دوره‌ پرتلاطم‌ و سرنوشت‌ساز تاريخ‌ تحولات‌ سياسي‌ - اجتماعي‌ ايران‌ زنده‌ نگه‌ دارد؛ اما سلطه‌ جريان‌ غرب‌گرايي‌ بر تار و پود نوشته‌هاي‌ تاريخي‌ ايران‌ در عصر مشروطه، و سرمستي‌ اين‌ جريان‌ از كسب‌ امتياز انحصاري‌ تاريخ‌نگاري‌ براي‌ نسل‌هاي‌ آينده، جرات‌ و جسارت‌ انديشه‌ كردن‌ خارج‌ از چارچوب‌هاي‌ از پيش‌ تعيين‌ شده‌ و ابطال‌ناپذير را زنده‌ كرد. تا اغلب‌ مورخين، در سايه‌ اسطوره‌ها و اساطير نظام‌ شاهنشاهي‌ به‌ پيشينه‌ تاريخي‌ و تكريم‌ و تقديس‌ نظام‌ استبدادي‌ مطلقه‌ مدرن‌ بپردازند و كساني‌ كه‌ خارج‌ از اين‌ چارچوب‌ تفكر مي‌كنند، يا لب‌ فرو بندند و يا قلم‌ بشكنند. قبل‌ از حسين‌ مكي، مرحوم‌ سيد اسدالله‌ رسا روزنامه‌نگار مبارز و مقطوع‌النسل‌ شده‌ استبداد رضاخاني، پس‌ از سقوط‌ ديكتاتوري‌ بيست‌ ساله، در سال‌ 1324 ه'.ش‌ در روزنامه‌ عرفان‌ اصفهان، بخشي‌ از خاطرات‌ خود درباره‌ جنبش‌ بيدارگرانه‌ حاج‌آقا نورالله‌ اصفهاني‌ را به‌ رشته‌ تحرير درمي‌آورد.3 او تحت‌ عنوان‌ «حاج‌آقا نورالله، روحاني‌ بزرگ‌ اسلام‌ و ايران‌ را چطور كشتند؟» مدعي‌ مي‌شود براي‌ اين‌كه‌ تاريخ، تاريك‌ نماند، هر حقيقتي‌ به‌پايان‌ نرسد، چاپلوسان‌ حقيقت‌ حوادث‌ تاريخي‌ را به‌ گونه‌اي‌ ديگر ترسيم‌ نكنند، سياه‌ را سپيد، ستمگر را عادل، نادان‌ را دانشمند، دانا و خائن‌ را خدمتگزار و خادم‌ معرفي‌ نكنند و نويسندگان‌ و شعراي‌ درباري‌ به‌ خيال‌ جلب‌ رضايت‌ عناصر قدرت‌ و ارباب‌ اقتدار و ايجاد هرج‌ و مرج‌ تاريخي‌ و بوسه‌ بر ركاب‌ قزل‌ ارسلان‌ها، وارونه‌نويسي‌ تاريخي‌ نكنند، موضوع‌ قتل‌ تاثر خيز مرحوم‌ آيت‌ الله‌ حاج‌آقا نورالله‌ را (كه‌ از نظر او پس‌ از مرحوم‌ مدرس‌ مقام‌ دومين‌ شخص‌ ممتاز سياسي‌ و روحاني‌ شهرستان‌ كهنسال‌ و تاريخي‌ اصفهان‌ و ايران‌ را داراست) به‌ رشته‌ تحرير درآورده‌ است. پس‌ از تلاش‌هاي‌ مرحوم‌ رسا و مرحوم‌ حسين‌ مكي‌ تا عصر انقلاب‌اسلامي، جامعه‌ ايران‌ از درك‌ بخش‌ مهمي‌ از تاريخ‌ خود محروم‌ شد. هم‌ از اين‌ رو و هم‌ به‌دليل‌ اهميت‌ انقلاب‌ مشروطه‌ در پيشينه‌ تاريخي‌ تحولات‌ سياسي‌ - اجتماعي‌ دوران‌ معاصر، در افكار و انديشه‌هاي‌ سياسي‌ او كنكاشي‌ خواهيم‌ كرد. بخش‌ مهمي‌ از اين‌ افكار به‌ صورت‌ مدون‌ در رساله‌ سياسي، اجتماعي‌ مكالمات‌ مقيم‌ و مسافر آن‌ مرحوم‌ در اختيار است. رساله‌ مكالمات‌ مقيم‌ و مسافر كه‌ در اوج‌ مجادلات‌ فقهي، كلامي، سياسي‌ موج‌ دوم‌ انقلاب‌ مشروطه‌ نوشته‌ شده‌ است، از اين‌ جنبه‌ اهميت‌ دارد كه‌ پيشينه‌هاي‌ تاريخي‌ و تفكرات‌ سياسي‌ مجتهدان‌ شيعه‌ را در تاسيس‌ يك‌ نظام‌ سياسي‌ مبتني‌ بر شريعت‌ در دوران‌ معاصر، به‌ خوبي‌ نشان‌ مي‌دهد. رساله‌ و افكار مرحوم‌ حاج‌آقا نورالله‌ اصفهاني‌ در كنار ده‌ها رساله‌ سياسي‌ ديگر، بخشي‌ از تلاش‌هاي‌ فكري‌ متفكران‌ مسلمان‌ در مبارزه‌ با نظام‌ استبدادي‌ و رژيم‌ شاهنشاهي‌ است‌ و براي‌ تاسيس‌ يك‌ نظام‌ سياسي‌ مبتني‌ بر باورها و اعتقادات‌ مردم‌ ايران‌ مفيد واقع‌ بوده‌ است. اهميت‌ اين‌ رساله‌ وقتي‌ بيشتر آشكار مي‌شود كه‌ متوجه‌ باشيم‌ در همين‌ دوران، مبارزات‌ فكري‌ و سياسي‌ جريان‌هاي‌ داخل‌ انقلاب‌ مشروطه‌ توجيهات‌ متضاد و متناقضي‌ از مفهوم‌ تجدد و ترقي، آزادي‌ و برابري، عدالت‌ و مساوات‌ و ده‌ها مفهوم‌ ديگر به‌ جامعه‌ القا مي‌كردند. در يك‌ طرف‌ جرياني‌ قرار داشت‌ كه‌ وابسته‌ به‌ نظام‌ قبيله‌اي، اشرافي‌ و استبدادي‌ قاجاريه‌ بوده‌ و به‌ عنوان‌ فرزندان‌ خوانين، اربابان‌ ايالتي، كارگزاران‌ حكومتي، سفرا، خاندان‌هاي‌ اليگارشيك‌ و كساني‌ كه‌ اركان‌ نظام‌ قاجاريه‌ را اداره‌ مي‌كردند، نزديك‌ به‌ چند دهه، تجدد و ترقي‌ ايران‌ را مترادف‌ با گسستن‌ از فرهنگ‌ ديني‌ و تعطيلي‌ عقل‌ ايراني‌ در مقابل‌ مصنوعات‌ عقل‌ فرنگي‌ مي‌دانستند. آنها معتقد بودند ايران‌ و ايراني‌ براي‌ رسيدن‌ به‌ تجدد و ترقي‌ بايد دربست‌ خود را تسليم‌ آداب‌ و عادات‌ فرنگي‌ كند. در انديشه‌ها و باورهاي‌ اين‌ جريان، نظام‌ مشروطه‌ فرزند روحاني‌ انگلستان‌ بوده‌ و بايد چشم‌ مردم‌ ايران‌ به‌ جزيره‌ بريتانياي‌ كبير دوخته‌ شود و به‌ ياد آن‌ مهرباني‌هاي‌ سابق، منتظر معاونت‌ آن‌ ملت‌ نجيب‌ و آن‌ دولت‌ ليبرال‌ باشند4 تا كي‌ گوشه‌ چشمي‌ نشان‌ داده‌ و در «سفارتخانه‌ها و كونسولگري‌هاي‌ انگليس‌ در ايران‌ كه‌ يك‌ قطعه‌ خاك‌ آزاد بودند، سنگ‌ اساس‌ حريت‌ ايران‌ گذاشته‌ شد و ملت‌ ايران‌ را تا روز قيامت‌ زير منت‌ تاريخي‌ خود ببرد و مشروطيت‌ را فرزند روحاني‌ خود قرار دهد».5 مروجان‌ اين‌ گرايش‌ معتقد بودند: «مشروطيت‌ را در جاهاي‌ ديگر دنيا با زحمات‌ چندين‌ ساله‌ اختراع‌ كردند واگر قرار باشد هر چيز اختراعي‌ را از ماخذش‌ بگيريم، بايد با تمام‌ جزئيات‌ و آلات‌ آن‌ برداريم‌ و گرنه‌ كارآمد نخواهد بود.6 لذا دخالت‌ عقل‌ ايراني‌ را در اساس‌ و اركان‌ نظامي‌ كه‌ امتحان‌ خودش‌ را در جاهاي‌ ديگر دنيا پس‌ داده‌ بود، جايز نمي‌دانستند. در راس‌ اين‌ جريان‌ و پيشينه‌هاي‌ تاريخي‌ آن‌ افرادي‌ چون‌ آخوندزاده، ميرزا ملكم‌ خان، ميرزا آقاخان‌ كرماني، و بعدها در انقلاب‌ مشروطه‌ كساني‌ چون‌ تقي‌زاده، دولت‌آبادي، سيد جمال‌ واعظ‌ اصفهاني، ميرزا نصرالله‌ ملك‌المتكلمين‌ و بخش‌ اعظمي‌ از درباريان‌ اروپا رفته، روزنامه‌نگاران، سفرا و فرستادگان‌ حكومت‌ قاجاري‌ به‌ اروپا، كارگزاران، خوانين‌ بزرگ‌ و ذي‌نفوذ در ولايات‌ و ايالات‌ و فرنگي‌مابان‌ آن‌ دوره‌ قرار دارند. اينها بعدها پيكره‌ اصلي‌ رژيم‌ مشروطه‌ در پايان‌ دوره‌ قاجاريه‌ و رژيم‌ پهلوي‌ را تشكيل‌ مي‌دادند. و اين، همان‌ جرياني‌ است‌ كه‌ دستاوردهاي‌ انقلاب‌ مشروطه‌ را تقديم‌ نظام‌ استبدادي‌ مطلقه‌ مدرن‌ رضاخاني‌ كرد. در مقابل‌ اين‌ جريان، گروهي‌ ديگر از متفكران‌ مسلمان‌ قرار داشتند كه‌ معتقد بودند: «مشروطه‌ لباسي‌ است‌ به‌ قامت‌ فرنگستان‌ دوخته‌ كه‌ اغلب، طبيعي‌ مذهب‌ و خارج‌ از قانون‌ الهي‌ و كتاب‌ آسماني‌ هستند. اين‌ فرقه‌ از فرنگيان‌ كه‌ سپاس‌ دين‌ و آيين‌ ندارند، قهراً‌ و بالضروره‌ ناگزير از تاسيس قانوني‌ خواهند بود كه‌ اساس‌ مملكت‌داري‌ و سياست‌گذاري‌ و تنظيمات‌ ملكيه‌ و انتظامات‌ كليه‌ و حفظ‌ حقوق‌ و نفوس‌شان، تحت‌ آن‌ قانون باشند؛ والا حيات‌ و زندگاني‌ صورت‌ نبندد بلكه‌ مجبور از مشروطيت‌ نيز خواهند بود. چرا كه‌ قانونشان‌ و امر به‌ احكام‌ الهي‌ و تبليغ‌ شخص‌ مقدس‌ رسالت‌ پناهي‌ نيست.»7 لذا معتقد بودند كه‌ پذيرش‌ چنين‌ مشروطه‌اي‌ در ايران‌ بازتابي‌ جز گسست‌ نظام‌ فرهنگي، سياسي، اقتصادي‌ و اجتماعي‌ ايران‌ نداشته‌ و نتايج‌ مطلوبي‌ به‌ بار نخواهد آورد. در راس‌ اين‌ جريان‌ مرحوم‌ حاج‌ شيخ‌ فضل‌الله‌ نوري‌ قرار داشت. شيخ‌فضل‌الله‌ جدي‌ترين‌ نقاد انديشه‌ مدرن‌ و نظام‌ سياسي‌ مشروطه‌ در تاريخ‌ تفكر دوران‌ معاصر ايران‌ است، معتقد بود كه‌ آزادي، استقلال، رشد و ترقي‌ فقط‌ در سايه‌ اجراي‌ احكام‌ ديني‌ كه‌ ريشه‌ در اعتقادات، باورها و عادات‌ مردم‌ داشت، ممكن‌ است. او نه‌ تنها تعطيلي‌ عقل‌ ايراني‌ و تسليم‌ مطلق‌ در برابر محصولات‌ عقل‌ فرنگي‌ را خارج‌ از دايره‌ انصاف‌ مي‌ديد، بلكه‌ به‌ دنبال‌ اين‌ بود كه‌ با تفسير سياسي‌ شريعت، يك‌ روايت‌ كاملاً‌ ديني‌ از انقلاب‌ مردم‌ ايران‌ ارائه‌ دهد. مرحوم‌ شيخ‌ فضل‌الله‌ نوري‌ و جريان‌ همراه‌ او، معتقد بودند كه‌ انقلاب‌ ايران‌ يك‌ انقلاب‌ ديني‌ و به‌ «كوشش‌ علماي‌ اسلام‌ و نواب‌ عام‌ امام‌ زمان‌ به‌ وجود آمده‌ است. بنابراين‌ ممكن‌ نيست‌ كه‌ آثار پارلمنت‌ پاريس‌ و انگليس‌ بر آن‌ مرتب‌ شود و قانون‌ آزادي‌ عقايد... و تغيير شرايع‌ و احكام‌ را از آن‌ گرفت.»8 از ديدگاه‌ او به‌ دليل‌ فقدان‌ ريشه‌ تاريخي‌ در غذاي‌ مشروطه‌ اروپا دردي‌ است‌ بي‌دوا و جراحتي‌ است‌ فوق‌ جراح9 لذا او چنين‌ نظامي‌ را افسد بر نظام‌ فاسد شاهنشاهي‌ مي‌دانست. به‌ عبارت‌ ديگر مرحوم‌ شيخ‌ فضل‌الله‌ نوري‌ نظام‌ مشروطه‌ را نظام‌ استعماري‌اي‌ مي‌ديد كه‌ از ديگ‌ پلوي‌ سفارت‌ انگليس‌ بيرون‌ آمده‌ بود و در آن‌ شرايط‌ جامعه‌ ايران، خطرناكتر از يك‌ نظام‌ استبدادي‌ بود. بنابراين‌ او نظام‌ مشروطه‌ را نظام‌ افسد، و نظام‌ شاهنشاهي‌ را نظام‌ فاسد مي‌دانست‌ و مدعي‌ بود كه‌ به‌ دليل‌ شرايط‌ خاص‌ تاريخي‌ ايران، تبديل‌ يك‌ نظام‌ فاسد به‌ يك‌ نظام‌ افسد به‌ هيچ‌ وجه‌ عاقلانه‌ نيست. نبايد تصور كرد كه‌ اين‌ جريان‌ با انقلاب‌ مشروطه‌ مخالف‌ بود، بلكه‌ از ديدگاه‌ آنها آنچه‌ به‌ نام‌ نظام‌ مشروطه‌ داشت‌ جايگزين‌ نظام‌ استبدادي‌ قاجاريه‌ مي‌شد، چيزي‌ نبود كه‌ خواست‌ عمومي‌ مردم‌ مسلمان‌ ايران‌ و تامين‌كننده‌ آرزوهاي‌ جامعه‌ ايراني‌ در آن‌ شرايط‌ حساس‌ باشد. مرحوم‌ شيخ‌ و جريان‌ وابسته‌ به‌ او در تفسير تاريخي‌ خودشان‌ بين‌ انقلاب‌ كه‌ مرحله‌ از هم‌پاشي‌ نظم‌ كهنه‌ و نظام‌ انقلابي‌ كه‌ تاسيس‌ نظم‌ جديد بود، تفاوت‌ قائل‌ بودند. آنها با از هم‌پاشي‌ نظام‌ كهنه‌ نه‌ تنها مخالفتي‌ نداشتند، بلكه‌ خود از رهبران‌ انقلاب‌ بودند. با اين‌ حال‌ اعتقاد داشتند كه‌ نظم‌ جديد بايد مبتني‌ بر باورها و ارزش‌هاي‌ پذيرفته‌ شده‌ جامعه‌ باشد. و چون‌ نظام‌ مشروطه‌ را مغاير با اين‌ ارزش‌ها مي‌ديدند، معتقد بودند كه‌ از هم‌پاشي‌ نظم‌ كهنه‌ و جايگزيني‌ اين‌ نظام‌ جديد، دفع‌ فاسد به‌ افسد است. در هر صورت‌ مرحوم‌ شيخ‌فضل‌الله‌ با دلائلي‌ كه‌ ذكر شد، به‌ نقد اركان‌ نظام‌ مشروطه‌ پرداخت‌ و در اين‌ نقد، جرياني‌ را پايه‌ريزي‌ كرد كه‌ در تاريخ‌ به‌ جريان‌ مشروعه‌ شهرت‌ دارد. در كنار اين‌ دو جريان‌ يعني‌ مشروطه‌خواهان‌ فرنگي‌مآب‌ و مشروعه‌خواهان‌ شريعت‌گرا، جريان‌ سومي‌ داريم‌ كه‌ از اساس‌ راه‌ وسطي‌ ميان‌ دو جريان‌ غرب‌گرا و شريعت‌گرا بودند. در راس‌ اين‌ جريان، مرحوم‌ آخوند خراساني‌ قرار داشت‌ كه‌ تحكيم‌ نظام‌ مشروطه‌ مديون‌ حمايت‌ها و رهبري‌هاي‌ اوست. انقلاب‌ مشروطه‌ در كنار رهبري‌هاي‌ سياسي‌ آخوند خراساني‌ دو نظريه‌پرداز برجسته‌ ديگر هم‌ دارد. يكي‌ مرحوم‌ ميرزاي‌ نائيني‌ و ديگري‌ حاج‌آقا نورالله‌ اصفهاني‌ است. نقش‌ اين‌ دو نظريه‌پرداز از حيث‌ سياسي‌ يكسان‌ نيست، زيرا در آن‌ دوران‌ مرحوم‌ ميرزاي‌ نائيني‌ در حلقه‌ ياران‌ آخوند خراساني‌ وزنه‌ سياسي‌ مطرحي‌ نبود، ولي‌ بعدها يكي‌ از فقهاي‌ بزرگ‌ ايران‌ مي‌شود؛ اما حاج‌آقا نورالله‌ اصفهاني‌ عالم‌ جاافتاده‌اي‌ است‌ كه‌ كوله‌بار سال‌ها مبارزه‌ سياسي، اجتماعي‌ و اقتصادي‌ از جنبش‌ تحريم‌ ميرزاي‌ شيرازي‌ تا انقلاب‌ مشروطه‌ را در يكي‌ از مراكز سياسي‌ فرهنگي‌ ايران‌ يعني‌ اصفهان‌ برعهده‌ دارد. بررسي‌ جريان‌ سوم، و نقش‌ حاج‌آقا نورالله‌ از اين‌ جنبه‌ اهميت‌ دارد كه‌ نظام‌ پيشنهادي‌ آنها براي‌ انقلاب‌ مشروطه‌ نه‌ يك‌ نظام‌ مشروطه‌ فرنگي‌ است‌ و نه‌ يك‌ نظام‌ مبتني‌ بر حاكميت‌ فقها در كليه‌ اركان‌ يك‌ نظام‌ سياسي. نظام‌ پيشنهادي‌ اين‌ جريان‌ يك‌ نظام‌ قدر مقدور در عصر غيبت‌ است. اين‌ نظام‌ معروف‌ به‌ نظام‌ مشروطه‌ مشروعه‌ است. نظام‌ قدر مقدور يا مشروطه‌ مشروعه، نوعي‌ تلاش‌ براي‌ همسازي‌ دستاوردهاي‌ سياسي‌ غرب‌ با شريعت‌ اسلامي‌ است. اين‌كه‌ اين‌ نظام‌ تا چه‌ حد توانست‌ در جامعه‌ ايران‌ تحقق‌ پيدا كند، چندان‌ مورد مجادله‌ اين‌ مقاله‌ نيست. آنچه‌ كه‌ اهميت‌ دارد اركان‌ نظام‌ مشروطه‌ مشروعه‌ به‌ عنوان‌ يكي‌ از پيشينه‌هاي‌ تاريخي‌ نظام‌ جمهوري‌ اسلامي‌ و نقش‌ حاج‌آقا نورالله‌ در نظريه‌پردازي‌ اين‌ نظام‌ است. حاج‌آقا نورالله‌ و «نظريه‌ دولت‌ قدر مقدور» و نظام‌ مشروطه‌ مشروعه: بخش‌ اعظمي‌ از افكار و انديشه‌هاي‌ نظريه‌ «دولت‌ قدر و مقدور» و نظام‌ مشروطه‌ مشروعه‌ را بايد در دو رساله‌ سياسي‌ عصر مشروطه‌ جست‌وجو كرد. يكي‌ رساله‌ «تنبيه‌ الامه‌ و تنزيه‌ المله» ميرزاي‌ نائيني‌ و ديگري‌ رساله‌ مكالمات‌ «مقيم‌ و مسافر» حاج‌آقا نورالله‌ اصفهاني.اگر چه‌ در تاريخ‌ معاصر ايران‌ به‌ رساله‌ مكالمات‌ مقيم‌ و مسافر توجه‌ زيادي‌ نشد و مورخين، رساله‌ ميرزاي‌ نائيني‌ را اولين‌ تلاش‌ علمي‌ و منسجم‌ فقهاي‌ شيعه‌ در حوزه‌ سياست‌ دانسته‌اند، اما به‌ جرات‌ مي‌توان‌ ادعا كرد كه‌ رساله‌ مكالمات‌ مقيم‌ و مسافر حاج‌آقا نورالله‌ از زواياي‌ سياسي‌ و اجتماعي، مزيت‌هايي‌ بر كتاب‌ تنبيه‌الامه‌ و تنزيه‌ المله‌ دارد كه‌ ضرورت‌ بازشناسي‌ آن‌ به‌ غناي‌ پيشينه‌ تاريخي‌ حكومت‌ ديني‌ در ايران‌ مي‌افزايد: -1 تقدم‌ تاريخي: تاريخ‌ نگارش‌ و چاپ‌ رساله‌ مكالمات‌ مقيم‌ و مسافر براساس، شواهد تاريخي بر رساله‌ تنبيه‌الامه... تقدم‌ دارد. رساله‌ مكالمات‌ با توجه‌ به‌ مفاد آن، در ماه‌ محرم‌ سال‌ 1327 ه'.ق‌ به‌ نگارش‌ درآمد و در همين‌ ماه‌ نيز به‌ چاپ‌ رسيد و در اختيار مردم‌ قرار گرفت. در حالي‌ كه‌ رساله‌ تنبيه‌الامه‌ در ماه‌ ربيع‌الاول‌ سال‌ 1327 ه'.ق‌ به‌ نگارش‌ درآمد و ما اطلاع‌ دقيقي‌ نداريم‌ كه‌ آيا در همان‌ ماه‌ يا ماه‌هاي‌ بعد از زير چاپ‌ خارج‌ شد يا خير. -2 ساده‌ نويسي: زبان‌ مقاله‌ تنبيه‌الامه‌ زباني‌ ثقيل‌ و پر از تكلف‌ است‌ و فهم‌ آن‌ جز براي‌ اهل‌ علم‌ و اهل‌ فن‌ براي‌ مردم‌ عامي‌ بسيار مشكل‌ است. در حالي‌ كه‌ رساله‌ مكالمات‌ مقيم‌ و مسافر به‌ زبان‌ فارسي‌ سليس‌ و ساده‌ و عامه‌ فهم‌ نوشته‌ شده‌ است. -3 استعاره‌ زباني‌ جذاب: استعاره‌ زباني‌ رساله‌ تنبيه‌الامه، مبتني‌ بر استعارات‌ فقهي‌ و كلامي، پيچيده‌ و سنگين‌ است‌ و خواننده‌ به‌ راحتي‌ از پس‌ فهم‌ اين‌ زبان‌ و رابطه‌ با متن‌ برنمي‌آيد. در حالي‌ كه‌ ادبيات‌ و استعارات‌ زبان‌ رساله‌ مكالمات‌ مقيم‌ و مسافر، مبتني‌ بر ادبيات‌ و استعارات‌ داستاني‌ و جذاب‌ و خارج‌ از تكلفات‌ ادبي‌ است‌ و خواننده‌ به‌ راحتي‌ با متن‌ رابطه‌ برقرار مي‌كند. -4 حضور تاريخي‌ در مجادلات‌ سياسي: نويسنده‌ رساله‌ مكالمات‌ مقيم‌ و مسافر شخصيتي‌ است‌ كه‌ سال‌ها در كوران‌ مبارزات‌ سياسي‌ ايران‌ حضور فعالي‌ داشته‌ و به‌ صورت‌ مستقيم‌ با افكار و انديشه‌هاي‌ متناقض‌ و مجادلات‌ فقهي، كلامي، سياسي‌ از يك‌ طرف‌ و تنش‌هاي‌ سياسي، فرهنگي‌ و اجتماعي‌ موجود در ايران‌ آن‌ دوره‌ از طرف‌ ديگر آشنا است. در حالي‌ كه‌ نويسنده‌ كتاب‌ تنبيه‌الامه‌ نه‌ تنها در ضميمه‌هاي‌ سياسي، اجتماعي‌ ايران‌ حضور مستقيم‌ ندارد، بلكه‌ سال‌هاست‌ از صحنه‌ اجتماعي‌ و تحولات‌ فرهنگي‌ ايران‌ نيز خارج‌ شده‌ است. بنابراين‌ ما در رساله‌ حاج‌آقا نورالله‌ با مباحث‌ عيني‌تري‌ سروكار داريم. يعني‌ نظام‌ قدر مقدور حاج‌آقا نورالله‌ يك‌ نظام‌ عيني‌ و حقيقي‌ است. ذهني‌ و انضمامي‌ نيست، مبتني‌ بر تحولاتي‌ است‌ كه‌ او آن‌ را از نزديك‌ لمس‌ مي‌كند. با اين‌ تفاصيل‌ مي‌توان‌ گفت‌ كه‌ اهميت‌ حاج‌آقا نورالله‌ و افكار و انديشه‌هاي‌ وي‌ از آن‌ جنبه‌ نيست‌ كه‌ او مانند ميرزاي‌ نائيني‌ رساله‌اي‌ در دفاع‌ از نظام‌ مشروطه‌ مشروعه‌ يادولت‌ قدر مقدرو نوشته‌ است، زيرا در اين‌ دوره‌ ده‌ها رساله‌ در دفاع‌ از مشروطيت‌ يا مخالفت‌ با آن‌ نوشته‌ شده‌ و مي‌توان‌ گفت‌ كه‌ انقلاب‌ مشروطه‌ از اين‌ جنبه‌ با توجه‌ به‌ شرايط‌ فكري، سطح‌ سواد اجتماعي، بافت‌ سياسي‌ و فرهنگي‌ جامعه‌ و از همه‌ مهمتر وضعيت‌ نامناسب‌ صنعت‌ چاپ‌ در نوع‌ خود بي‌نظير است. آيت‌الله‌ حاج‌آقا نورالله‌ اصفهاني‌ از آن‌ جنبه‌ اهميت‌ دارد كه‌ به‌ عنوان‌ مجتهدي‌ مسلم‌ و فقيهي‌ سياستمدار با سال‌ها تجربه‌ سياسي، اركان‌ و عناصر يك‌ نظام‌ سياسي‌ مبتني‌ بر شريعت‌ را نوشته‌ و با نگاهي‌ فيلسوفانه‌ و جامعه‌شناسانه‌ ساخت‌ و بافت‌ جامعه‌ و نظام‌ استبدادي‌ را موشكافانه‌ نقادي‌ كرده‌ است. منصفانه‌ نيست‌ اگر تصور شود نظريه‌ سياسي‌ دولت‌ قدر مقدور تحت‌ تاثير الگوهاي‌ غربي‌ است. همچنان‌ كه‌ نظام‌ پيشنهادي‌ حاج‌آقا نورالله‌ يك‌ نظام‌ مبتني‌ بر شريعت‌ است‌ و... براي‌ درك‌ اهميت‌ اين‌ بحث‌ به‌ بنيادهاي‌ انديشه‌ سياسي‌ حاج‌آقا نورالله‌ اشاره‌ مي‌كنيم. رساله‌ مكالمات‌ مقيم‌ و مسافر براساس‌ مفاد آن، گفت‌وگويي‌ است‌ ميان‌ نمايندگان‌ دو جريان‌ سياسي‌ در عصر مشروطيت. در اين‌ گفتمان‌ حاجي‌ مقيم‌ تاجركاشي‌ از جنبه‌ عقيدتي‌ نسبت‌ به‌ نظام‌ مشروطه، مردد و متزلزل‌ به‌ دنبال‌ حل‌ درگيري‌هاي‌ ذهني‌ خود بين‌ مشروطه‌ و شريعت اسلام‌ است. و ميرزا مهدي‌ (مهدي‌ اسم‌ اصلي‌ حاج‌آقا نورالله‌ است)10، مسافر مدافع‌ حكومت‌ مشروطه‌ بوده‌ و تلاش‌ مي‌كند با نوعي‌ نگاه‌ فلسفي‌ و جامعه‌شناختي‌ ماهيت‌ نظام‌ مشروطه‌ و نسبت‌ آن‌ با شريعت‌ اسلام‌ را تبيين‌ كند. ماحصل‌ اين‌ گفتمان، نظريه‌ «دولت‌ قدر مقدور» در دوران‌ غيبت‌ امام‌ عصر است‌ كه‌ حاج‌آقا نورالله‌ چنين‌ دولتي‌ را در اركان‌ نظام‌ مشروطه‌ مشروعه‌ مورد تجزيه‌ و تحليل‌ قرار مي‌دهد و آن‌ را همسان‌ با جامعه‌ آن‌ دوران‌ و مورد حمايت‌ شرع‌ مي‌داند. بنيادهاي‌ اساسي‌ اين‌ نظريه‌ را مي‌توان‌ در اصول‌ زير مورد بحث‌ و بررسي‌ قرار داد. -1 مشروطه، تجدد و بازگشت‌ به‌ اصول‌ اوليه: اگر چه‌ تعابير مشهور تجدد را مترادف‌ با عدول‌ از سنت‌ و نفي‌ گذشته‌ تعريف‌ كرده‌اند و اين‌ تعاريف‌ و تعابير از دوران‌ بسط‌ و گسترش‌ افكار مدرنيته‌ بر تار و پود انديشه‌ تجددطلبي‌ حاكميت‌ داشته‌ و دارد، اما در منطق‌ رساله‌ مكالمات‌ مقيم‌ و مسافر جايگاهي‌ ندارد. حاج‌آقا نورالله‌ در انطباق‌ نظام‌ مشروطه‌ با شريعت‌ اسلامي‌ نه‌ تنها اين‌ نظام‌ را مغاير با شريعت‌ تفسير نمي‌كند، بلكه‌ التفات‌ به‌ آن‌ را نوعي‌ بازگشت‌ به‌ اصول‌ اوليه‌ نيز تفسير مي‌نمايد. حاج‌آقا نورالله‌ در پاسخ‌ به‌ اين‌ اشكال‌ مخالفان‌ كه‌ مي‌گفتند مشروطه‌ دين‌ جديد، پيامبر جديد و كتاب‌ جديد است، مي‌نويسد: «براي‌ خيلي‌ از شما اين‌ مطلب‌ غريب‌ است‌ كه‌ مي‌فرماييد مشروطه‌ مطلب‌ تازه‌ و جديدي‌ است. اشتباه‌ نشود. بدانيد اين‌كه‌ مشروطه‌ مي‌گويد همان‌ قانون‌ و دستورالعمل‌ حضرت‌ خاتم‌الانبيا(ص) را مي‌طلبد. امر حادث‌ و تازه‌اي‌ نيست، چون‌ هزار و سيصد و چند سال‌ است‌ رفته‌ رفته‌ از بين‌ رفته‌ حالا كه‌ طلب‌ تجديد آن‌ را مي‌كنند، خيال‌ مي‌كنند حادث‌ و جديد است... بر تمام‌ ملل‌ و دول‌ عالم‌ معلوم‌ است‌ و تماماً‌ و صر يحاً‌ متفقند بر اين‌كه‌ اول‌ پيغمبري‌ كه‌ قانون‌ مشروطه‌ را براي‌ امت‌ خود برقرار نمود حضرت‌ خاتم‌الانبيا صلي‌الله‌ عليه‌ و آله‌ است‌ (رساله‌ مكالمات... همان، صص‌ 513 و512). در اين‌ تاويل، اولاً‌ مشروطه‌طلبي‌ به‌ منزله‌ بازگشت‌ به‌ اصول‌ اوليه‌ اسلام‌ معني‌ شده‌ است. ثانياً‌ چون‌ اديان‌ اولين‌ مناديان‌ پايبندي‌ بشر به‌ قوانين‌ مدون‌ و ضوابط‌ منسجم‌ در مقابل‌ قدرت‌ مطلقه‌ سلاطين‌ بودند و پيامبران، پايه‌گذاران‌ قوانين‌ اجتماعي‌ در حيات‌ بشري‌ هستند، لذا مشروطه‌ را كه‌ از نظر مفهومي‌ همان‌ پايبندي‌ به‌ قانون‌ و پرهيز از خودمحوري‌ و خودكامگي‌ تصور شد. نوعي‌ بازگشت‌ به‌ اصول‌ اوليه‌ انبيا و اديان‌ تلقي‌ مي‌كند. البته‌ قبل‌ از حاج‌آقا نورالله‌ افرادي‌ چون‌ ميرزا يوسف‌ خان‌ مستشارالدوله‌ نيز در رساله‌ «يك‌ كلمه»11 از زواياي‌ ديگري‌ تلاش‌ كرده‌ بود كه‌ اصول‌ تجدد و ترقي‌ فرنگستان‌ و قوانين‌ فرانسه‌ را به‌ نوعي‌ با شريعت‌ اسلامي‌ سازش‌ دهند؛ اما اين‌ سازش‌ هيچ‌گاه‌ به‌ منزله‌ بازگشت‌ به‌ اصول‌ اوليه‌ تلقي‌ نمي‌شد. در حالي‌ كه‌ در منطق‌ حاج‌آقا نورالله‌ بحث‌ از سازش‌ مشروطه‌ با شريعت‌ و انطباق‌ دو مفهوم‌ متضاد و متعارض‌ خارج‌ از هم‌ نيست، بلكه‌ بحث‌ از يك‌ مفهوم‌ حقيقي‌ است‌ و اين‌ مفهوم‌ حقيقي‌ يعني‌ مشروطه‌ و مشروطه‌ يعني‌ پايبندي‌ به‌ قانون‌ و قانون‌ يعني‌ شريعت. بنابراين‌ مشروطه‌ يعني‌ بازگشت‌ مجدد به‌ قانون‌ شريعت‌ كه‌ همان‌ قانون‌ مشروطه‌ است. تجدد و ترقي‌ با هر تفسيري‌ از نظر حاج‌آقا نورالله‌ به‌معني‌ استحاله‌ در چنين‌ قانوني‌ است. ما چنين‌ تعبيري‌ را از مفهوم‌ تجدد در ميان‌ متفكرين‌ غربي‌ نيز داريم. به‌ عنوان‌ نمونه‌ مي‌توان‌ گفت‌ اگر چه‌ جامعه‌ ايراني‌ نيكولو ماكياولي‌ را به‌ صورت‌ ناقص‌ با كتاب‌ «شهريار» مي‌شناسد، اما ماكياولي‌ كتاب‌ «گفتارها» يك‌ سنت‌گراي‌ متجدد است. براي‌ اين‌ ماكياولي، ميراث‌ به‌ جا مانده‌ از گذشتگان‌ ميراثي‌ نيست‌ كه‌ با برچسب‌ كهنه‌ بودن‌ و تعلق‌ به‌ گذشته‌ داشتن‌ به‌ گوشه‌اي‌ انداخته‌ شود. در انديشه‌ او علم‌ چيزي‌ جز تراكم‌ فتاوي‌ و داوري‌هاي‌ پيشينيان‌ در عصر حاضر نيست. و تجدد در چنين‌ مفهومي‌ به‌ معناي‌ انفكاك‌ از گذشته‌ نيست؛ بلكه‌ تداوم‌ تجربيان‌ متراكم‌ گذشته‌ در حال‌ و آينده‌ است. اگر هر پديده‌اي‌ از تاريخ‌ خود، كه‌ گذشته‌ آن‌ پديده‌ است‌ منفك شود، چيزي‌ براي‌ قضاوت‌ و داوري‌ وتجويز براي‌ حال‌ و آينده‌ نمي‌ماند. بر همين‌ اساس‌ ماكياولي‌ در كتاب‌ اول‌ گفتارها مي‌نويسد: «از يك‌ سو مي‌بينيم‌ كه‌ مردمان‌ براي‌ آثار باقي‌ مانده‌ از روزگاران‌ گذشته‌ چه‌ ارجي‌ مي‌نهند و مثلاً‌ قطعه‌اي‌ از مجسمه‌اي‌ كوچك‌ را به‌ چه‌ بهاي‌ گران‌ مي‌خرند و خانه‌ خود را با آن‌ مي‌آرايند و هنرمندان‌ را به‌ تقليد از آن‌ وادار مي‌كنند و چگونه‌ هنرمندان‌ مي‌كوشنددر همه‌ آثار خويش‌ از خصوصيات‌ آن‌ تقليد كنند. از سوي‌ ديگر مي‌بينيم‌ كه‌ كارهاي‌ بلند و حيرت‌آوري‌ كه‌ به‌ روايت‌ تاريخ‌ كشورهاي‌ پادشاهي‌ و جمهوري‌ روزگاران‌ باستان، به‌ دست‌ فرمانروايان‌ و سرداران‌ و شهروندان‌ و قانون‌گذاران‌ انجام‌ گرفته‌اند... بيشتر به‌ چشم‌ اعجاب‌ نگريسته‌ مي‌شود و به‌ ندرت‌ مورد تقليد قرار مي‌گيرد اين‌ امر مرا به‌ شگفتي‌ مي‌آورد و هم‌ غمگينم‌ مي‌كند. مخصوصاً‌ از اين‌ جهت‌ كه‌ مي‌بينيم‌ مردمان‌ براي‌ حل‌ و فصل‌ اختلافات‌ حقوقي‌ شهروندان‌ و معالجه‌ بيماران‌ به‌ احكامي‌ روي‌ مي‌آورند كه‌ پيشينيان‌ صادر كرده‌اند و به‌ داروهايي‌ توسل‌ مي‌جويند كه‌ پيشينيان‌ به‌ كار برده‌اند.»12 در اينجا ماكياولي‌ چهره‌ تاريخي‌ قوانين‌ و علوم‌ را مورد تاكيد قرار مي‌دهد و به‌ شدت‌ با انقطاعي‌شدن‌ علوم‌ و قوانين‌ مخالفت‌ مي‌ورزد و نتيجه‌ مي‌گيرد: «اگر نيك‌ بنگريم‌ قوانين‌ مدني‌ چيزي‌ جز احكام‌ حقوقدانان‌ روزگاران‌ گذشته‌ نيستند كه‌ تحت‌ نظامي‌ درآورده‌ شده‌اند و راهنمايي‌ دادرسان‌ امروزي‌ هستند و پزشكي‌ چيزي‌ نيست‌ جز مجموعه‌ تجربه‌هاي‌ پزشكان‌ اعصار گذشته‌ كه‌ پزشكان‌ امروزي‌ راهنماي‌ خود قرار داده‌اند.»13 بنابراين‌ ملاحظه‌ مي‌كنيم‌ كه‌ منطق‌ حاج‌آقا نورالله‌ در تبيين‌ مفهوم‌ مشروطه‌ يك‌ منطق‌ تاريخي‌ است. در نظر او مفهوم‌ جديد مشروطه، نظام‌ جديد و افكار جديد فقط‌ در يك‌ بستر تاريخي‌ قابل‌ دفاع‌ است‌ نه‌ در انقطاع‌ تاريخي‌ از گذشته‌ خود. در اين‌ منطق، هيچ‌ پديده‌اي‌ بدون‌ پشتوانه‌ تاريخي‌ و يكباره‌ حادث‌ نخواهد شد. بسياري‌ از چيزهايي‌ كه‌ در تصور ما حرف‌ جديد يا مفهوم‌ جديد تلقي‌ مي‌شود، در حقيقت‌ به‌ گونه‌اي‌ منطق‌ بازسازي‌ شده‌ دستاوردهاي‌ تاريخي، در مفاهيم‌ و اشكال‌ جديد است. مشروطه‌ در انديشه‌ حاج‌آقا نورالله‌ از اين‌ زاويه‌ مورد تجزيه‌ و تحليل‌ قرار مي‌گيرد. مشروطه‌ در اين‌ ديدگاه‌ چيزي‌ جز بيان‌ مجدد قوانين‌ شريعت‌ در اشكال‌ و مفاهيم‌ تازه‌ نيست. مشروطه‌ مطلب‌ تازه‌ و جديد نيست اشتباه‌ نشود. بدانيد اين‌ كه‌ مشروطيين‌ همان‌ قانون‌ و دستورالعمل‌ حضرت‌ خاتم‌الانبيا(ص) را مي‌طلبند، امر حادث‌ و تازه‌ نيست. نهايت‌ چون‌ هزار و سيصد و چند سال‌ است‌ رفته‌ رفته‌ ازبين‌ رفته، حال‌ كه‌ طلب‌ تجديد آن‌ را مي‌كنند، خيال‌ مي‌كنند حادث‌ و جديد است.» (مكالمات... همان، ص‌ 514) ماكياولي‌ در كتاب‌ گفتارها علت‌ اصلي‌ غفلت‌ متفكران، شهرياران‌ و بزرگان‌ هر ملتي‌ را در درك‌ اين‌ حقيقت‌ تاريخي، ناشي‌ از نقص‌ تربيت‌ دوران‌ جديد مي‌بيند و بديهي‌ است‌ كه‌ در راس‌ اين‌ عيب‌ بزرگ، فقدان‌ شناخت‌ واقعي‌ تاريخ‌ وجود دارد. زيرا كه‌ مردمان‌ هنگام‌ مطالعه‌ تاريخ، نه‌ معني‌ واقعي‌ آن‌ را درمي‌يابند و نه‌ آثار ناشي‌ از آن‌ معني‌ را احساس‌ مي‌كنند. به‌ همين‌ سبب‌ كسان‌ بي‌شماري‌ كه‌ تاريخ‌ مي‌خوانند تنها از مطالعه‌ گزارش‌ وقايع‌ گوناگون‌ تاريخي‌ لذت‌ مي‌برند، ولي‌ هيچ‌ در فكر تقليد از كارهاي‌ بزرگ‌ گذشتگان‌ نمي‌افتند چون‌ چنين‌ تقليدي‌ را نه‌ تنها دشوار، بلكه‌ محال‌ مي‌انگارند (ماكياولي، گفتارها ،ص‌ 36) اين‌ منطق‌ تاريخي‌ همان‌ كمين‌گاهي‌ است‌ كه‌ بعدها بسياري‌ از متفكرين‌ دوران‌ تجدد و ترقي‌ ايران‌ را در كام‌ خود فرو برد؛ زيرا آنها مفهوم‌ تجدد را گسست‌ يكسره‌ و بي‌قيد و شرط‌ از تاريخ‌ گذشته‌ تصور كردند و به‌ ورطه‌ ذهني‌گرايي‌ مطلق‌ و تجويز راهكارهاي‌ متضاد و متناقض‌ گرفتار شدند. مرحوم‌ حاج‌آقا نورالله‌ مفهوم‌ مشروطه‌ را از اين‌ زاويه‌ مورد تجزيه‌ و تحليل‌ قرار مي‌دهد و براي‌ اين‌ مفهوم‌ به‌ دنبال‌ پيشينه‌ تاريخي‌ در انديشه‌ و تفكر اسلامي‌ مي‌گردد. اگر چه‌ ممكن‌ است‌ اين‌ اشكال‌ را وارد دانست‌ كه‌ عالم‌ بزرگي‌ چون‌ حاج‌آقا نورالله‌ يا ساير متفكران‌ مشروطه‌ مشروعه‌ مثل‌ آخوند خراساني، ميرزاي‌ نائيني‌ و ديگران، شناخت‌ جامع‌ و كاملي‌ از ماهيت‌ تفكر مدرن‌ غرب‌ نداشتند و به‌ دليل‌ همين‌ ناآشنايي‌ ذات‌ و ماهيت‌ نظام‌ مشروطه‌ را كه‌ يك‌ نظام‌ غربي‌ بود به‌ درستي‌ درك‌ نكردند؛ اما نبايد از انصاف‌ دور بود كه‌ در آن‌ شرايط‌ جامعه‌ ايران‌ حتي‌ كساني‌ كه‌ رسالت‌ دفاع‌ از مشروطه‌ فرنگي‌ و ترويج‌ تفكر غربي‌ را به‌ عهده‌ داشتند از مشروطه‌ مورد نظرشان‌ چيزي‌ فراتر از آنچه‌ مورد نقد و ارزيابي‌ قرار گرفت‌ ارائه‌ ندادند. يعني‌ درك‌ آنها از حقيقت‌ مشروطه‌ درك‌ جامع‌ و كاملي‌ از مدل‌ غربي‌ نبود. بديهي‌ بود كه‌ حاج‌آقا نورالله، شيخ‌ فضل‌الله‌ نوري‌ و ديگر متفكران‌ عصر مشروطه‌ اگر نقدي‌ به‌ اين‌ مدل‌ داشتند، مبتني‌ بر سطح‌ مباحثي‌ بود كه‌ پيروان‌ مشروطه‌ فرنگي‌ طرح‌ مي‌كردند. البته‌ به‌ نظر مي‌رسد نقادي‌ شيخ‌ فضل‌الله‌ نوري‌ از ماهيت‌ نظام‌ مشروطه‌ عميقتر و دقيقتر بود، اما در هر صورت‌ بايد قبول‌ كرد كه‌ مبشران‌ افكار فرنگي‌ سطح‌ فهمشان‌ از تجدد، ترقي، علم، تكنيك، پيشرفت، تمدن‌ و ساير الفاظ‌ جديد چيزي‌ فراتر از قانون‌ و مصنوعات‌ تمدن‌ جديد درحد تلگراف، تلفن، راه‌ آهن، مترو، ساعت، عكاسي، لباس‌ يكدست‌ نظامي، انجمن‌ آدميت‌ و روزنامه‌ و غيره‌ نبود. ما در اين‌ دوره‌ طرح‌ فلسفي‌ و سياسي‌ مشخص‌ و عميقي‌ از متفكران‌ غربي‌ در جامعه‌ ايراني‌ نداريم. در اين‌ جهت، اگر عيبي‌ وجود دارد به‌ علماي‌ دين‌ برنمي‌گردد. چون‌ طرح‌ و نقد تفكر غربي‌ براي‌ آنها اگر اهميتي‌ داشته‌ باشد، اهميت‌ درجه‌ چندم‌ هست‌ آنها مدافع‌ تفكر ديني‌ بودند و اگر قرار بود تفسير جديدي‌ ارائه‌ دهند اين‌ تفسير مبتني‌ بر شريعت‌ بود. اين‌ نقص‌ به‌ كساني‌ برمي‌گردد كه‌ داد تبليغ‌ و نشر افكار و انديشه‌ها و علم‌ جديد را داشتند، اما فهم‌ آنها چيزي‌ فراتر از آنچه‌ در جامعه‌ ايران‌ عصر مشروطه‌ و دوران‌ بعد عرضه‌ كردند، نبود. -2 جامعه‌شناسي‌ نظام‌ استبدادي‌ و جامعه‌ مستبد: ركن‌ ديگر رساله‌ مقيم‌ و مسافر را در تبيين‌ نظريه‌ دولت‌ قدرمقدور بايد در نقد حاج‌آقا نورالله‌ بر ماهيت‌ نظام‌ استبدادي‌ و مشروعيت‌ آن‌ در منطق‌ شريعت‌ جست‌وجو كرد. برخلاف‌ آن‌ كه‌ نظريه‌ دولت‌ قدرمقدور و نظام‌ مشروطه‌ مشروعه‌ حاج‌آقا نورالله‌ در اركان‌ خودش‌ تحت‌ تاثير الگوي‌ غربي‌ مشروطه‌ نيست، نقد او از جامعه‌ و نظام‌ استبدادي‌ تحت‌ تاثير برداشت‌هاي‌ ديني‌ است. اهميت‌ اين‌ بحث‌ از آن‌ جهت‌ هست‌ كه‌ حاج‌آقا نورالله‌ ماهيت‌ و ذات‌ نظام‌ استبدادي‌ را در دل‌ يك‌ جامعه‌ استبدادي‌ مورد تجزيه‌ و تحليل‌ قرار مي‌دهد. از ديدگاه‌ او نظام‌ استبدادي، بازتاب‌ زندگي‌ سياسي‌ جامعه‌ استبدادي‌ است. چنين‌ نظام‌ و جامعه‌اي، هيج‌ سنخيتي‌ با افكار و انديشه‌هاي‌ ديني‌ ندارد. اهميت‌ و دستاورد بزرگ‌ حاج‌آقا نورالله‌ در اين‌ رابطه‌ از آن‌ جنبه‌ است‌ كه‌ او اين‌ رابطه‌ ضروري‌ ميان‌ ماهيت‌ نظام‌ سياسي‌ با جامعه‌ سياسي‌ را از زماني‌ ترسيم‌ مي‌كند كه‌ مشهودات‌ تاريخي‌ به‌ دنبال‌ اثبات‌ رابطه‌ ضروري‌ و تاريخي‌ بين‌ شريعت‌ و نظام‌ استبدادي‌ بودند. حاج‌آقا نورالله‌ در رساله‌ مكالمات‌ مقيم‌ و مسافر، اين‌ رابطه‌ را از اساس‌ مورد ترديد قرار مي‌دهد و مدعي‌ مي‌شود كه‌ ظهور دين‌ اسلام‌ و بعثت‌ پيامبر (ص) از همان‌ ابتدا، ظهور در مقابل‌ حكام‌ و سلاطين‌ مستبد و براي‌ آزادي‌ مردم‌ از بند طواغيت‌ و خودكامگان‌ بوده‌ است. چنين‌ ديني‌ چگونه‌ مي‌تواند با استبداد و خودكامگي‌ پيوند ذاتي‌ داشته‌ باشد. هر كس‌ از تواريخ‌ و اخبار اطلاع‌ داشته‌ باشد، مي‌داند كه‌ قبل‌ از بعثت‌ آن‌ حضرت‌ تقريباً‌ تمام‌ عالم‌ داراي‌ سلطان‌ و حاكم‌ و قاضي‌ و غيره‌ بودند؛ ولي‌ غالباً‌ به‌ طور مطلقه‌ بود و ابداً‌ مقيد به‌ قانوني‌ نبودند و هر چه‌ بزرگتران‌ حكم‌ مي‌كردند زيردستان‌ اطاعت‌ مي‌كردند (مكالمات... همان، ص‌ 515). به‌ عبارت‌ ديگر از ديدگاه‌ حاج‌آقا نورالله‌ تا قبل‌ از ظهور اديان‌ و در راس‌ آنها دين‌ اسلام، حكومت‌ها و جوامع‌ مبتني‌ بر نظام‌هاي‌ استبدادي‌ و فاقد قاعده‌ و قانون‌ بودند. قانون‌ در زندگي‌ بشر با ظهور اديان‌ پيدا شد و تسري‌ پيدا كرد. وقتي‌ حضرت‌ مبعوث‌ شد عرض‌ كردند شما پادشاهي؟ فرمودند من‌ پيغمبرم‌ يعني‌ از خودم‌ امر و نهي‌ ندارم‌ و از جانب‌ خدا پيغام‌ آورده‌ام‌ به‌ مصداق‌ «ماينطق‌ عن‌ الهدي‌ ان‌ هو الا وحي‌ يوحي» احكام‌ من‌ از خودم‌ نيست‌ و از جانب‌ خلاق‌ عالم‌ است‌ كه‌ بالملازمه‌ دلالت‌ دارد بر اين‌كه‌ چيزي‌ اگر بگويم‌ كه‌ مطابق‌ با حكم‌ و قانون‌ خدانباشد و از روي‌ هوا باشد، اطاعت‌ آن‌ لازم‌ نيست. چه‌ من‌ پادشاه‌ نيستم، بلكه‌ پيغمبرم‌ و حكم‌ ديگري‌ را بر شما ابلاغ‌ مي‌كنم‌ بعد از وفات‌ آن‌ حضرت‌ تا سي‌ سال‌ هر وقت‌ كه‌ مي‌خواستند مسلمانان‌ با خليفه‌ بيعت‌ كنند، بيعت‌ مشروطه‌ مي‌كردند و مي‌گفتند... با تو بيعت‌ مي‌كنيم‌ كه‌ اطاعت‌ امر و حكم‌ تو را بنماييم‌ مشروط‌ به‌ اين‌كه‌ حكم‌ تو مطابق‌ با كتاب‌ الله‌ و سنت‌ باشد. يعني‌ اگر تو از جانب‌ خودت‌ حكمي‌ و امري‌ بنمايي‌ اطاعت‌ نداريم. اين‌ است‌ حقيقت‌ سلطنت‌ مشروطه‌ و اين‌ قانون‌ مشروطه‌ از اول‌ اسلام‌ بود تا زمان‌ معاويه... معاويه‌ عنوان‌ خلافت‌ را به‌ سلطنت‌ مبدل‌ كرد. يعني‌ بنا را بر اين‌ گذارد كه‌ احكام‌ و راي‌ خود را چه‌ مطابق‌ با قانون‌ باشد، چه‌ نباشد، مجري‌ دارد و سلطنت‌ خود را مطلقه‌ نمود و الي‌ زماننا... (مكالمات... همن، ص‌ 515) حاج‌آقا نورالله‌ اگر چه‌ نسبت‌ ذاتي‌ حكومت‌ استبدادي‌ با قانون‌ شريعت‌ و الگوي‌ حكومت‌ ديني‌ را باطل‌ ميداند، اما نسبت‌ تاريخي‌ آن‌ را از زمان‌ معاويه‌ به‌ بعد تاييد مي‌كند. او مانند يك‌ فيلسوف‌ سياسي‌ اركان‌ تفاوت‌ اين‌ دو نسبت‌ را مورد نقد قرار مي‌دهد و اثبات‌ مي‌كند كه‌ جايگزيني‌ يك‌ مفهوم‌ تاريخي‌ به‌ جاي‌ يك‌ مفهوم‌ عيني‌ و حقيقي‌ و داوري‌ نهايي‌ پيرامون‌ آن‌ مبتني‌ بر منطق‌ عقلي‌ نيست. يعني‌ اگر الگوي‌ حكومت‌ توحيدي‌ را به‌ عنوان‌ يك‌ حقيقت‌ مسلم‌ در گوشه‌اي‌ از تاريخ‌ بپذيريم‌ كه‌ تحقق‌ پيدا كرده‌ و اركان‌ اين‌ الگو در كتابي‌ به‌ نام‌ قرآن‌ كه‌ هيچ‌ يك‌ از فرقه‌هاي‌ اسلامي‌ در حقانيت‌ آن‌ ترديدي‌ ندارند جمع‌آوري‌ شده‌ است. ملاك‌ ما براي‌ داوري‌ درخصوص‌ حق‌ و حقيقت‌ و سعادت‌ و درستي‌ عمل‌ مسلمانان‌ رجوع‌ به‌ آن‌ حقيقت‌ مسلم‌ است‌ نه‌ آن‌ حقيقت‌ تاريخي. اين‌ نوع‌ نگاه‌ فيلسوفانه‌ به‌ ماهيت‌ سياست‌ در شريعت، انصافاً‌ از شاهكارهاي‌ رساله‌ ساده‌ ولي‌ عميق‌ مكالمات‌ مقيم‌ و مسافر مي‌باشد. حاج‌آقا نورالله‌ مانند يك‌ فيلسوف‌ سياسي‌ صاحب‌ نظريه‌ هم‌ از جنبه‌ عقلي‌ و هم‌ از جنبه‌ تاريخي‌ الگوي‌ حكومت‌ مشروطه‌ مورد نظر خودش‌ را تفسير مي‌كند. مشروطه‌ مورد نظر او اگر چه‌ از نظر لغوي‌ داراي‌ اشتراك‌ لفظي‌ با مفهوم‌ مشروطه‌ اروپايي‌ است، اما از جهت‌ مفهومي‌ وساختاري‌ هيچ‌ شباهت‌ و سنخيتي‌ با آن‌ ندارد. تصوير حاج‌آقا نورالله‌ از مشروطه‌ مشروعه‌ تصوير مبهمي‌ نيست. اگر چه‌ ممكن‌ است‌ راه‌كارهاي‌ كاربردي‌ در تحقق‌ چنين‌ مشروطه‌اي‌ در نوشته‌هاي‌ او ارائه‌ نشده‌ باشد. اماحاج‌آقا نورالله‌ در مرحله‌ نظري‌ تا حدود زيادي‌ از عهده‌ تبيين‌ كاركردها و ساختار نظريه‌ سياسي‌ خود برآمده‌ است. او الگوي‌ نظام‌ ايده‌آل‌ خودش‌ را به‌ خوبي‌ ترسيم‌ مي‌كند. و اين‌ كاري‌ است‌ كه‌ همه‌ فيلسوفان‌ سياسي‌ انجام‌ مي‌دهند. فيلسوفان‌ سياسي‌ به‌ اعتبار اين‌كه‌ امكان‌ تحقق‌ مدل‌هاي‌ آرماني‌ آنها وجود ندارد هيچ‌گاه‌ از تبيين‌ نظريه‌ و ترسيم‌ ايده‌آل‌هاي‌ خود باز نمي‌مانند. مضاف‌ بر اين‌كه‌ در نوشته‌هاي‌ حاج‌آقا نورالله‌ مشخص‌ است‌ كه‌ وي‌ نظام‌ مشروطه‌ مشروعه‌ و دولت‌ قدر مقدور را يك‌ مدل‌ اتوپياپي‌ نمي‌داند. بلكه‌ آن‌ را نظامي‌ مي‌داند كه‌ در يك‌ دوره‌اي‌ از تاريخ‌ متحقق‌ شده‌ و بديل‌ عيني‌ دارد. استناد به‌ آيات‌ و روايات‌ و تحقق‌ تاريخي‌ حكومت‌ مشروطه‌ مشروعه‌ بهترين‌ دليل‌ براي‌ اين‌ مدعاست. ‌ادامه‌ دارد... پي‌نوشت‌ها: 1- موريس‌ پرتو، زير آسمان‌ ايران، به‌ نقل‌ از موسي‌ نجفي، انديشه‌ سياسي‌ و تاريخ‌ نهضت‌ بيدارگرانه‌ حاج‌آقا نورالله‌ اصفهاني، تهران، بي‌تا، 1369، صص‌ 43 و 42. 2- مكي، حسين، تاريخ‌ بيست‌ ساله‌ ايران، جلد چهارم، آغاز سلطنت‌ ديكتاتوري‌ پهلوي، نشر ناشر، تهران، 1361. 3- خاطرات‌ و اسناد سياسي‌ مرحوم‌ سيد اسدالله‌ رسا، پيرامون‌ 50 سال‌ فعاليت‌ سياسي‌ در دوره‌ رضاخان‌ و محمدرضا پهلوي‌ توسط‌ نگارنده‌ در دست‌ تحقيق‌ است‌ كه‌ به‌ زودي‌ توسط‌ موسسه‌ مطالعات‌ تاريخ‌ معاصر ايران‌ به‌ چاپ‌ رسيد. اين‌ خاطرات‌ از جنبه‌ شناخت‌ دقيق‌تر ماهيت‌ سياست، حكومت‌ و فرهنگ‌ در دوران‌ پهلوي‌ خواندني‌ است. 4اوراق‌ تازياب، مشروطيت‌ و نقش‌ تقي‌زاده، به‌ كوشش‌ ايرج‌ افشار، انتشارات‌ جاويدان، تهران، 1359، ص‌ 103. 5- اوراق‌ تازه‌ياب...، همان، ص‌ 103. 6- نطق‌ تقي‌زاده، روزنامه‌ مجلس، دوشنبه، 23 ربيع‌الثاني 1326، شماره‌ 131. 7- روزنامه‌ شيخ‌ شهيد، 4 رجب‌ 1325. 8- لوايج‌ آقاشيخ‌ فضل‌الله‌ نوري، به‌ كوشش‌ هما رضواني، نشر تاريخ‌ ايران، تهران، 1362، ص‌ 43. 9- همان. 10- رساله‌ مكالمات‌ مقيم‌ و مسافر، به‌ نقل‌ از: موسي‌ نجفي، انديشه‌ سياسي‌ و تاريخ‌ بيدارگرانه‌ حاج‌آقا نورالله‌ اصفهاني، تهران، چاپ‌ اول‌ 1369، بي‌نا، ص‌ 511. اين‌ كتاب‌ مجدداً‌ در سال‌ 1378 توسط‌ موسسه‌ مطالعات‌ تاريخ‌ معاصر ايران‌ چاپ‌ مجدد شده‌ است‌ و آنچه‌ در مقاله، از اين‌ كتاب‌ مورد استفاده‌ قرار گرفته‌ است‌ مربوط‌ به‌ چاپ‌ اول‌ است. 11- ميرزا يوسف‌ خان‌ مستشارالدوله، يك‌ حكم، به‌ كوشش‌ صادق‌ سجادي، نشر تاريخ‌ ايران، تهران، 1364. 12- نيكولوماكياولي، گفتارها، ترجمه‌ محمدحسن‌ لطفي، نشر خوارزمي، تهران، 1377، ص‌ 36. 13-ماكياولي، همان، ص‌ 36.