شاعر دادخواه / گفت‌وگو با سید احمد نادمی

شعر طاهره صفارزاده از شعر هم نسلان و پیشینیانش به کلی متفاوت است. صفارزاده شاعری است به شدت نوگرا که کمتر عناصری از عناصرِ بدیعیِ شعرِ سنتی را در اشعارش می¬توان دید. از سوی دیگر شعرش را هرگز نمی¬توان پیروی یا تقلیدی از یکی از شاعرانِ بزرگِ زمانش دانست. این ویژگی¬هاست که صفارزاده را در مقامِ شاعری کاملاً مستقل معرفی می¬کند؛ البته این استقلال در عرصۀ فکر و محتوا نیز به خوبی آشکار است. این مسئله در کنارِ مسائلِ دیگری، موضوعِ گفت‌وگویی لذت‌بخش با سید احمد نادمی، شاعر، منتقد و مترجم شد. نادمی حشر و نشرِ بسیاری با مرحوم صفارزاده داشته و همانند ایشان پژوهشگری است بسیار دقیق.
آقای نادمی! فکر می¬کنم بهتر است گفت‌وگو را با این پرسش کلی آغاز کنیم که جایگاه خانم صفارزاده و شعرشان در شعر نو و به¬ویژه شعر سپید چیست؟
خانم صفارزاده یکی از چهره‌های مشخص در شعر پس از نیما و به¬ویژه شعر دهۀ چهل است. اگرچه ایشان همگام با حرکت‌های شعری آن زمان فعالیت شعری خود را انجام می‌داد و در بیشتر اشعار کتاب اوّلشان هم از وزن استفاده شده بود، آنچه خانم صفارزاده را به چهره‌ای مشخص مبدل ساخت استفادة ایشان در همان زمان از قالب‌هایی بود که شاعران پس از نیما پیشنهاد می‌کردند؛ یعنی قالب چهارپاره.
در شعر چهارپاره، چهره‌های شاخصی در دهۀ سی و حتی در ادامه‌اش مطرح شدند که یکی از آنها نادر نادرپور بود. در شعر نادر نادرپور نوعی رمانتیسیسم غلبه داشت که در شعر بیشتر شاعران آن زمان هم مشاهده می‌شد. کتاب نخست خانم صفارزاده، یعنی «رهگذر مهتاب» هم از این قضیه مستثنا نبود، اما رمانتیسیسم موجود در شعر او با نوعی توجه به اجتماع و دردهای اجتماعی آمیخته بود. معروف‌ترین شعر آن کتاب، که خانم صفارزاده را در آن سال‌ها معروف کرد، «کودک قرن» نام داشت. این وضعیت کودکان بی‌پناه را بیان می¬کرد.
خانم صفارزاده پس از بازگشت از امریکا، محمل شعری‌اش را شعر آزاد ‌گذاشت. او در خارج از ایران کتابی به زبان انگلیسی منتشر کرد که به نام «سد و بازوان» به فارسی ترجمه شد. آنچه در این کتاب مشاهده می‌شود نگاه شاعر به جهان است که متأثر از رویکرد عامّ شاعران معترض انگلیسی‌زبان در امریکاست. خانم صفارزاده در کتاب یادشده به شکل و ساخت شعر توجه کرده است.
کتاب «طنین در دلتا» که پس از آن کتاب منتشر شد، جایگاه رفیع خانم صفارزاده را در شعر آزاد امروز به ما نشان می‌دهد. سفرهای خانم صفارزاده در این کتاب، یعنی سفر اول، سفر زمزم، یا سفر سلمان، از نظر شکلی بسیار جسورانه هستند. این شعرها هم با آن آوانگاردیسم رادیکالی که بعضی از شاعران آن زمان مانند هوشنگ ایرانی مطرح کردند متفاوت‌اند، هم با ساخت هندسی بسیار سادۀ شعرهای شاعرانی همچون شاملو. توجه به ترجمه‌های فارسی ادبیات غربی که در سال‌های اخیر در ایران انجام شده است نشان می‌دهد که خانم صفارزاده در سفر خود به خارج از کشور زبان شاعران نسل بیت را بسیار جالب تشخیص داده و ازهمین‌رو شعرهای خود را متأثر از آن سروده است. (این مسئله به گونه‌ای است که می‌توان این نوع روایتگری خانم صفارزاده و نوع روایتگری شاعران بیت را موضوع پژوهش در حوزة ادبیات تطبیقی قرار داد).
در شعرهای خانم صفارزاده توجه شدید به مسائل اجتماع از یک‌سو و توجه جدی به زبان از سوی دیگر مشاهده می‌شود. اهمیت این شاعر زن و شعرهایش به اندازه‌ای است که مرحوم محمد حقوقی بخشی از کتابش با نام «شعر نو از آغاز تا امروز» را به ایشان اختصاص داده و شعر سفر اولشان را تحلیل کرده است. افزون بر آنچه گفته شد، ‌خانم صفارزاده با شعرهای معروف به ویژوال پوئتری (visual poetry) نسبت برقرار کرد، و این نسبت را در شعرهای کانکریتش بروز داد. با وجود این ویژگی‌ها و تطورات شعری خانم صفارزاده، توجه به مسائل اجتماعی و سیاسی هیچ‌گاه از اشعار او رخت برنبست و در شعرهای کانکریت هم خود را کاملاً نشان داد. نمونة این دغدغه را در شعر معروف فاشیسم می‌توان دید. این گونه‌ها شعرها از آن حکایت می‌کند که خانم صفارزاده هم به مسائل سیاسی و اجتماعی جهانی توجه می‌کرد و هم از مسائل داخلی ایران غافل نبود. با بررسی موضوعی شعرهای این شاعر معاصر این نکته مشخص می‌گردد که حرکت دردمندانه‌ای که او از کودک قرن آغاز کرد تا آخرین شعرهایشان ادامه یافت،‌ اما افزون بر این نگاه انسانی، آنچه کم‌کم در شعرهایش،‌ به‌وی‍ژه بعد از «طنین در دلتا» و در سفر پنجمش ــ که بعد از انقلاب، منتشر شد ــ طنین‌انداز گردید، باورهای اعتقادی و مذهبی او بود. البته آنچه در این سروده‌ها تشخیص دادنی است،‌ نسبت میان نگرش اجتماعی خانم صفارزاده با باورهای مذهبی ایشان است، اما بحث دربارة آن از وظایف نقد ادبی است.
بعد از انقلاب اسلامی هم خانم صفارزاده این حرکت شعری را ادامه داد،‌ اما در شعرهای پس از انقلاب ایشان آن توجه‌های تصویری به معنای عکس گرفتن از سوژۀ شعری به موسیقی‌ای که درواقع اندیشۀ خانم صفارزاده است تبدیل می‌شود. منظور از آن توجه تصویری، توجهی است به نوعی موسیقی درونی که در شعر تزریق می‌گردد. این موسیقی اندیشه‌ها در شعرهای بعد از انقلاب ایشان ــ به‌ویژه در کتاب «مردان منحنی» که پس از «بیعت با بیداری» منتشر شد‌ ــ به اندازه‌ای پررنگ است که حتی می‌شود گفت این شاعر نوعی شعر خطابی تازه را به جامعۀ ادبی پیشنهاد می‌کند. نکته‌ای هم که در اینجا باید بیفزایم این است که خانم صفارزاده در هیچ برهه‌ای از حیاط شعری‌اش خود را به جریانی شعری وابسته نکرده و حضور شعری کاملاً مستقلی داشته است.
شما معتقدید که خانم صفارزاده استقلال شعری داشته است؛‌ این در حالی است که در صحبت‌هایتان به پیروی ایشان از شاعران نسل بیت امریکا اشاره کردید. این استقلال با آن پیروی چگونه با هم جمع می‌شوند؟
باید به این نکته توجه کرد که تأثیر گرفتن با پیروی کردن تفاوت دارد. زمانی که فردی از جریانی تأثیر می‌پذیرد یعنی ویژگی‌های آن جریان را بررسی می‌کند و آنچه را می‌پسندد آگاهانه در عمل خود به کار می‌بندد،‌ اما در پیروی کردن،‌ فرد بر خلاف این حالت خود را به دست جریان رها می‌کند و جریان همانند رودی او را به پیش می‌برد. در تشبیه می‌توان گفت که تأثیر پذیرفتن شنا کردن در آب است،‌ اما پیروی کردن غرق شدن یا همچون چوب خشکی همراه آب حرکت کردن. خانم صفارزاده فقط پیشنهاد یک نوع حرکت شعری را در زبان و در معنایی که زبان القا می‌کند پذیرفت و از آن در سروده‌هایش بهره ‌برد. نوع مضمون‌های اجتماعی خانم صفارزاده، به‌‌ویژه به دلیل تفاوت داشتن آن جامعه‌ای که خودش قرار است در آن زندگی بکند با جامعة شاعران بیت، و با آنچه در شعر شاعران بیت نمود یافت بسیار متفاوت است. این تفاوت را می‌توان با مقایسة شعرهای سفر اول با شعر زوزۀ آلن گینزبرگ یا شاعران زن نسل بیت مثل دنیس لورتوف درک کرد.
دربارة استقلال خانم صفارزاده از جریان‌های شعری داخل کشور هم باید نخست این موضوع را بیان کنم که از نظر بنده، در حوزة شعر فارسی حرکتی ادبی که شایستة عنوان جریان باشد مشاهده نمی‌شود؛ زیرا جریان به آن دسته از حرکت‌ها گفته می‌شود که هم نقطۀ آغاز و سرچشمه‌اش مشخص باشد و هم تداوم داشته باشد؛ افزون بر این دو ویژگی، باید توجه بخش چشمگیری از شاعران به آن جلب شود. البته در شعرِ بعد از نیما، بعضی از حرکت‌های شعری مثل آنچه یدالله رویایی به راه انداخت، شعر ناب یا شعر گفتار در پس از انقلاب را می‌توان جریان نامید، اما با وجود چنین حرکت‌هایی، شعر خانم صفارزاده در هیچ‌کدام از این تعلقات گروهی قرار نمی‌گیرد، حتی در شعر شاعران مذهبی. از همین روست که معتقدم سروده‌های این شاعر زن، با وجود بازتاب یافتن عقاید مذهبی‌اش در آنها، از ویژگی‌هایی برخوردار است که آن را در عرض جریان شعر مذهبی مطرح می‌کند نه در زیر مجموعة این جریان. خانم صفارزاده پس از انقلاب هم حضور مادرانه‌اش را در ادبیات انقلاب اسلامی حفظ کرد و پیرو هیچ جریانی نشد.
به کارهایی مثل شعر کانکریت خانم صفارزاده اشاره کردید؛ به نظر شما این شکل کارها در ایران و ادبیات فارسی می‌تواند جایی داشته باشد و شکلی اصیل و جدی بگیرد یا همان‌گونه که خانم صفارزاده در کارهای میانی‌شان به این شکل شعر سرودند،‌ اما بعد آن را رها کردند، کاری گذرا و موقت است؟
در حیات شعری زبان فارسی و به‌ویژه در دهة چهل توجه به نوآوری و حرف‌های تازه‌ زدن رواج داشته است. براساس این‌گونه توجه، گرایش خانم صفارزاده به شعر کانکریت یا شعرهایی که جلوه‌های تصویری دارند نیز می‌تواند حرکتی تلقی شود که از روح نوجویانۀ ایشان سرچشمه گرفته است.
در ادبیات فارسی، در نگاه نخست این‌گونه شعر نوعی تفنن‌ ادبی به نظر می‌رسد،‌ اما تأمل بیشتر به روی آن،‌ به‌ویژه در شعرهای خانم صفارزاده که سوژه‌اش مسائل اجتماعی است، قطعیت در چنین اظهار نظری را زیر سؤال می‌برد و باورمندان به تفننی بودن شعر تصویری را با این پرسش روبه‌رو می‌کند که چگونه می‌توان شعری تفنن محض باشد، اما سوژة اجتماعی داشته باشد؟ در تحلیل چنین باوری نگاهی به حافظة شعری جامعة ایرانی رهگشاست؛‌ در شعر فارسی، شنیدنی بودن شعر نوعی سنت بوده است،‌ ازهمین‌رو حافظة شعری ایرانی حافظه‌ای شنیداری است نه دیداری. گرچه در کتاب‌های تاریخ ادبیات (مثل «المعجم»)،‌ آرایه‌های شعری و بازی‌های تصویری رباعی و غزل معرفی می‌شوند، به دلیل همان سنت، این کارهای ادیبانه نوعی تفنن تلقی می‌شوند. با توجه به چنین حافظه‌ای است که سرودهای تصویری خانم صفارزاده هم،‌ با وجود سوژة اجتماعی‌شان، در ادبیات فارسی جایی نمی‌یابند. دلیل آنکه شعر تصویری طی دهه‌های گذشته به شکل یک جریان در نمی‌آید و حتی به‌منزلة یک پیشنهاد تثبیت‌شده مطرح نمی‌شود وجود سنت حاکم بر شعر فارسی است. چنین سخنی به معنای آن نیست که برای ترویج این سبک از شعر و جاانداختن آن در ادبیات فارسی، فقط تغییر این سنت کافی است،‌ بلکه توانایی شاعران در سرودن چنین شعری هم اهمیت بسیاری دارد. شاعرانی که به دنبال سرایش شعر تصویری هستند باید دید بصری نزدیک به تجسم داشته باشند؛‌ یعنی دیدی همانند دید هنرمندان تجسمی. با وجود این آنچه در فضای شعری معاصر مشاهده می‌شود به‌ویژه شعرخوانی فضای مجازی، این امید را در دل زنده می‌کند که شعر تصویری در آینده‌ای نزدیک اندک‌اندک جایی در شعر فارسی برای خود دست‌وپا کند.
شما به حضور مادرانة خانم صفارزاده در شعر انقلاب اشاره کردید. اگر امکان دارد دربارة این حضور و چگونگی آن توضیح بدهید و افزون بر این، ‌مشخص سازید که چگونه شاعران همراه انقلاب راه خانم صفازاده را در پیش گرفتند، ‌درحالی‌که بیشتر استادانی که همراه انقلاب بودند از شعر سنتی حمایت می‌کردند و مخالف شدید شعر نو بودند و جوان‌ها بیشتر می‌توانستند پیرو آنها باشند تا خانم صفارزاده؟
جسارت مثال‌زدنی در زندگی ادبی خانم صفارزاده به اندازه‌ای چشمگیر است که چهرۀ فردی معترض را به او می‌دهد، اما این اعتراض باعث نمی‌شود که خانم صفارزاده و شعرش تریبونی شود برای جریانی خاص؛ زیرا او برخلاف بسیاری از شاعران آن زمان، که گاه خواسته یا ناخواسته تریبونی شدند برای جریان‌های سیاسی ـ اجتماعی سروده‌های خود را به سیاست آلوده نکرد. این بی‌آلایشی به معنای آن نیست که این شاعر خود و شعرش را از مسائل سیاسی در حال اتفاق درکشورمان دور نگه داشت. بلکه گویای این حقیقت است که صفارزاده تریبون مردم گردید و صدای حرکت مردمی و انقلابی ایران را در شعرش منعکس ساخت. پس از انقلاب نیز این حمایت نه تنها فراموش نشد، بلکه با انتشار کتاب «بیعت با بیداری» ادامه یافت.
جسارت منتقدانه همراه روحیة نوجویی خانم صفارزاده که در شعر ایشان هم بازتاب یافت آن هم در زمانه و جامعه‌ای که شعر نو خود را تثبیت کرده و به سرعت انفجاری در حال تکثیر بود ناخودآگاه شاعران جوان را به بهره‌گیری از آن وامی‌داشت. یکی از دلایلی که شاعرانی همچون قیصر امین‌پور، سید حسن حسینی و باقی شاعران انقلاب به صورت پنهانی یا آشکار در شعر و بیانشان، صدای طاهره صفارزاده را منعکس ساختند همین ویژگی خاص خانم صفارزاده در شعر بود.
درست است که شاعران نسل اول انقلاب از طریق شاعرانی برخاستند که به جریان شعر قدمایی ما منتسب بودند، این شاعران وابسته به شعر قدمایی هیچ گاه پس از انقلاب بازی سنت و مدرنیته را راه نینداختند و مانند منازعة شعری حمیدی شیرازی و نیما شعر نو را به باد انتقاد نگرفتند. آنها فقط شعر خودشان را می‌سرودند و شاعران جوان را در این زمینه یاری می‌دادند. این گروه از شاعران، بر خلاف پدران شعری پیش از انقلاب خود، به جای شاگردان جوانشان تصمیم نمی‌گرفتند و مانع رفتارهای ادبی آنها نمی‌شدند. این گونه رفتار در کنار نیاز شاعران جوان به لحن خطابی شاعران، فضای مساعدی را برای گرایش به شعر نو فراهم می‌کرد و از آنجا که سروده‌های خانم صفارزاده به دلیل بهره‌گیری از چنین لحنی و نیز ویژگی‌های یادشده در بالا، جلوه‌ای خاص در شعر نو داشت، این گروه از شاعران از طریق شعر ایشان با جریان نوجویی ادبیات ــ که هیچ کدام از این شاعران خود را از آن جدا نمی‌دانستند ــ پیوند برقرار می‌کردند. سند تأثیرپذیری شاعران انقلاب از سرودهای خانم صفارزاده، افزون بر شعر آنها، مقاله‌های مفصّلی است که سید حسن حسینی، قیصر امین‌پور، محمدرضا عبدالملکیان و امثال این شاعران … با موضوع بررسی شعر صفارزاده منتشر ساخته‌اند. افزون بر نشان دادن تأثیرپذیری، آنچه در این مقاله‌ها و نوع بررسی‌ این شاعران گویاست چگونگی تأثیرگرفتن از طاهره صفارزاده است.
در پاسخ به پرسش نخست شما دربارة حضور مادرانة خانم صفارزاده باید به این موضوع اشاره کنم که شعر انقلاب اسلامی هم عقبه‌ای فکری دارد و هم عقبه‌ای صوری (این قضیه فقط مختص شعر انقلاب نیست و اساساً شناسنامة هر شعری را محتوا و شکل آن شعر تعیین می‌کند و پیشینة آن ظاهر (شکل) و باطن (محتوا) هم سرچشمة چنین سروده‌ای را نشان می‌دهد). آنچه باعث می‌شود شعر خانم صفارزاده را مادر شعر انقلاب بنامیم حضور ریشه‌های شعر انقلاب ـ از نظر شکلی و محتوایی ـ در سروده‌های ایشان است. به سخن دیگر شاعران انقلاب در شعرهای خود هم از جنبة شکلیِ سروده‌های این شاعر تغذیه کردند و هم از جنبة موضوعی آن. حتی اگر نتوان شعرهای شاعران انقلاب را بر فرم‌های پیشنهادی خانم صفارزاده منطبق ساخت، تأثیر ایشان را بر آنها اصلاً نمی‌توان نادیده گرفت.
بر خلاف تأکیدی که شما بر ویژگی خطابی در شعر خانم صفارزاده، به‌ویژه در آثار پس از انقلاب ایشان دارید،‌ بعضی از منتقدان مثل آقای محمدکاظم کاظمی معتقدند که شعر این شاعر زن فقط پیام‌رسان و پیام‌آور است؛ یعنی می‌خواهد چیزی را به مخاطب بگوید. از نظر این گروه از منتقدان، خانم صفارزاده برای بیان این پیام تا آنجا پیش می‌رود که گاه شعرش خالی از هرگونه تخیل و آهنگ می‌شود. نظر شما دراین باره چیست؟
در جامعۀ ادبی ما، علاقۀ منتقدان ادبی به شکل شعری انکارناپذیر است. این علاقه به اندازه‌ای است که گاه باعث می‌شود آنچه امروز از آن با عنوان شعر یاد می‌کنیم به بعضی از ویژگی‌های شکلی محدود شود ــ اما با وجود چنین علاقه‌ای،‌ هنوز صاحب نظران این عرصه به تعریفی از شعر که نزد جامعة ادبی پذیرفته گردد دست نیافته‌اند،‌ و این جای تعجب دارد. ــ این گفته به معنای آن نیست که شعر خانم صفارزاده خالی از تخیل و شکل شعری است، ‌بلکه توجه جدی این شاعر معاصر به اندازه‌ای است که می‌توان او را شاعری فرمالیسم معرفی کرد. همان‌گونه که پیش‌تر اشاره شد، جلوه‌های ویژۀ بصری در شعر طاهره صفارزاده به گونه‌ای است که می‌توان او را یکی از شاعران بنام در این عرصه از شعرسرایی دانست. چنین شاعری محال است که نداند به چه متنی شعر می‌گویند. شاید هدف شاعری چیره‌دست همچون خانم صفارزاده از سرایش شعرهای خطابی، ‌معرفی این شیوة سرودن به جامعة ادبی و پیشنهاد کردن آن به شاعران دیگر است. شعر خطابی،‌ که در جامعة ادبی جهان کاملاً پذیرفته شده است، به دلیل نقدهای ما و این استدلالی که چنین شیوه‌هایی در شعر فارسی وجود ندارد، در ایران همچنان با اقبال چندانی روبه‌رو نشده است. در واقع ما با این عقیده که در ادبیات فارسی، شعر ویژگی‌های شکلی و ظاهری خاصی دارد، خود را در حصاری قرار داده‌ایم که تنها کارکرد آن، ‌آرامش بخشیدن به ما برای رهایی از مواجهه با شیوه‌های شاعری در جهان است.
به نظر می‌رسد شعرهای خانم صفارزاده به‌ویژه پس از انقلاب از تخیل، آهنگ، احساسات و ویژگی‌های سنّتی شعر فارسی دور شده است.
من این گفتة شما را به دو قسمت تقسیم می‌کنم؛‌ دربارة آن قسمت که شعرهای خانم صفارزاده را از تخیل و آهنگ دور می‌دانید،‌ باید بگویم که تعریف من از تخیل با تعریف شما از این موضوع تفاوت دارد، اما دربارة بخش دوم آن، یعنی ویژگی‌های سنتی شعر فارسی، با شما موافقم و آن را فقط به سروده‌های خانم صفارزاده، آن هم سروه‌های پس از انقلاب ایشان، ‌محدود نمی‌کنم. بسیاری از ویژگی‌های شعر امروزی با ویژگی‌هایی که در شعر کهن فارسی وجود دارد تفاوت دارد و بخشی از این تغییرها که نمونة آن تغییر نگارش‌هاست، از دورة مشروطه در شعر فارسی نمود یافته است. برای مثال تا پیش از این دوره فقط نام افراد درباری یا شهیر جامعه بود که در شعر مطرح می‌شد، اما در شعر دورة مشروطه،‌ افراد عادی و نامشان واژه‌هایی بودند که جلوة خاصی یافتند. گرچه شاید سوژه‌هایی همچون عشق و مرگ در تاریخ شعر فارسی بارها به کار رفته باشند، تصویری که از آنها در شعر کنونی نشان داده می‌شود با تصویر شعر کهن بسیار تفاوت دارد.
به نظر من اگر آن دسته از شعرهای طاهره صفارزاده را که از دیدگاه شما خالی از تخیل و آهنگ است، مقاله بدانیم، باید بسیاری از منظومه‌های فارسی را هم به دلیل آنکه تخیل در آن جایگاهی ندارد، نادیده بگیریم. در صورت سخت‌گیری بیشتر حتی باید بخشی از شاهنامة فردوسی و مثنوی معنوی مولانا را شایستة عنوان شعر ندانیم. با توجه به همین سختگیری و در نتیجه دور از دسترس کردن شعر است که معتقدم ما باید نگرشمان را از شعر وسعت بخشیم و انتظاراتمان را مشخص کنیم نه اینکه شعر شاعران را نقد و رد نماییم.
با توجه به اینکه شما شعر طاهره صفارزاده را شعر اعتراض نامیدید، آیا می‌توان درخشش شعر اعتراض در چند سال اخیر را ادامۀ شعر ایشان دانست؟
در بحث تداوم شعری نخست باید به این موضوع اشاره کنم که ادامة مضمونی در شعر به معنای آن نیست که سرایندگانش باید حتماً شعری را که برای نخستین بار این مضمون در آن مطرح شده است خوانده باشند و به دلیل جذابیت، به طرح آن در شعرشان دست زده باشند،‌ بلکه این تأثیرپذیری می‌تواند در پی ایجاد فضایی باشد که شاعر مبدع آن جریان زمینة آن را فراهم ساخته است. درواقع مسئلۀ تأثیر گرفتن و ادامۀ یک حرکتی در شعر کاملاً بر نوعی فضاسازی استوار است که شما در آن می‌توانید گذشته را تشخیص بدهید و نسبتش را با حال معلوم کنید و حرکتی را که به سمت آینده می‌تواند داشته باشد بررسی نمایید. در صورتی که این موضوع در نظر گرفته شود، می‌توان گفت که شاعران شعر اعتراض در چند سال اخیر به شدت از شعر طاهره صفارزاده متأثر بوده‌اند و سرچشمه‌های شعر آنها در سروده‌های این شاعر زن مشاهده می‌شود. اگرچه ممکن است بعضی از این شاعران حتی شعر خانم صفارزاده را نشناسند یا این شعر برایشان جذاب نباشد، آنها راه او را در بیان اعتراض خود در شعر ادامه می‌دهند. البته رجوع آنها به شعر خانم صفارزاده سبب غنی‌تر شدن سروده‌هایشان می‌شود. آنچه من را بر آن وامی‌دارد که شعر اعتراض کنونی را ادامة شعر طاهره صفارزاده بدانم شباهت‌هایی است که میان این ــ به ظاهر ــ دوگونه شعر وجود دارد؛ برای مثال عدالت‌خواهی منعکس‌شده در شعر خانم صفارزاده، دائیة شعر اعتراضی امروز است،‌ و افزون بر این می‌توان مشابه همان امیدی را که در شعر اعتراض مشاهده می‌شود در شعر این شاعر نامی معاصر پیگیری کرد. با توجه به همین مضمون است که معتقدم این شعر را شعر دادخواهی نامیده‌ایم ــ نه شعر اعتراض ــ تا میان اعتراض‌های دیگری که در شعر می‌تواند وجود داشته باشد و شعر عدالتخواهی این شاعران تمایزی پدید آید. نوع بیان میان این دو نسل شعری شاید متفاوت باشد، اما اصل یکی است.
خانم صفارزاده در زمینة ترجمه نیز کارهای بسیاری انجام داده‌اند که از جملة آنها ترجمۀ قرآن و بعضی ادعیه و دو کتابی است که دربارة نقد و بررسی ترجمه نگاشته شده است. با توجه به تخصص شما در عرصة ترجمه،‌ جایگاه ایشان را در این عرصه چگونه ارزیابی می‌کنید؟
آن‌گونه که از نوشته‌های خانم صفارزاده و نقدهایی که بر ترجمۀ مترجمان نگاشتند برمی‌آید ایشان بر امانتدار بودن مترجم تأکید بسیاری می‌کرد و معتقد بود متن اصلی با آن ویژگی‌هایی که با آن شناخته می‌شود باید به امانتدارانه‌ترین شکل ممکن، به زبان مقصد ترجمه شود. ایرادهایی که این شاعر و مترجم بر بعضی از ترجمه‌ها می‌گیرند شاید نزد خوانندگان پسندیده نباشد، اما اعتقاد خانم صفارزاده برای ترجمه یک حیثیت علمی ایجاد می‌کند. این مسئله به اندازه‌ای برای ایشان مهم بود که به فکر تأسیس دپارتمان ترجمه در فضای آکادمیک می‌افتد و آن را عملی می‌کند. حتی در آن سال‌هایی که خانم صفارزاده فاصلۀ خود را با نشریات ادبی حفظ کرد، کار خود را در زمینة مطالعات ترجمه آغاز نمود. آن چیزی را هم که به عنوان باقیات الصالحات از خود به جا ‌گذاشت ترجمۀ قرآن و ادعیه بود که در آنها هم این امانتداری مشاهده می‌شود. درواقع طاهره صفارزاده، چه در زمانی که این کتاب آسمانی را به زبان فارسی ترجمه می‌کرد و چه در زمانی که آن را به زبان انگلیسی برگرداند، خود را به این گونه از امانتداری،‌ که خود شعارش را سرداده بود، مقید کرد و نشان داد که در عمل این کار شدنی است. همین اقدام و دقت علمی بود که به شاعری مترجم ابهتی دو چندان داد و مترجمان دیگر را به هراس از جایگاه او واداشت.