یادداشت کوتاهی در رثای کتاب‌شناس وحقوقدان مرحوم اکبر پروانه

وی در 20 خرداد 1315 در تهران، محله سنگلج، متولد شد. پدرش مرحوم محمدولی پروانه استاد خط نستعلیق و عضو انجمن خوشنویسان و مدرس خط مدارس تهران به خصوص دبیرستان مروی بود. از ایشان تابلوها و آثار هنری بسیاری در میان «اقوام، دوستان، خواص» وجود دارد. خانواده‌های ایشان عمده آثارشان را به دیگران هدیه می‌دادند.
مادرش مرحومه حاجیه خانم هاجر کوچکی از اهالی دماوند و از خانواده کوچکی بود، که پس از ازدواج به تهران آمد، اقوام مادری ایشان در دماوند عموماً به شغل کشاورزی مشغول و دارای روحیه مذهبی سنتی بودند.
مرحوم پروانه در دبیرستان‌های دارالفنون، علمیه، فیروز بهرام تحصیل کرد و در رشته حقوق وارد دانشگاه تهران شد. پس از پایان تحصیل، در مقطع لیسانس، به استخدام وزارت دادگستری درآمد و مشاغل حساسی را به دلیل جدیت و عشق و علاقه به شغل به عهده داشت. او علاوه بر پاکی، صداقت، سلامتِ شخصیت با مردم سلوک بسیار عالی داشته، خاصه از فضائل معنوی برخوردار و خود اهل تحقیق و علم و مطالعه بود.
در دوران مشاغل دولتی، مدتی بازپرس دادسرای تهران بود. زمانی معاونت دادسرای تهران و زمانی نیز دادگستری شهرستا‌ن‌های قم، مازندران و دماوند را برعهده داشته است.
او در دماوند به تحقیقات تاریخی پرداخته و در مورد سوابق «چیلار= گیلارد- گیلعاد»، «... و ... شلمبه»، که دارای قدمت تاریخی بود، به تحقیق پرداخت و «سنگ نبشته‌های قبور» را یادداشت کرد و به دنبال تهیه کتابی در مورد دماوند بود. او به دلیل آنکه مادرش اهل دماوند بود و اقوام مادریش در این شهر بودند، علاقه خاصی به این شهر تاریخی داشت؛ حتی مدتی با هم در مورد تاریخ دماوند بحث مباحثاتی داشتیم، ایشان جهت نوشتن مقاله‌ای در این باب دیوان شعر مرحوم «احمد لئالی»، شاعر اهل بیت(ع) که دارای دوبیتی‌، مثنوی و غزل‌هایی به دو زبان فارسی و دماوندی «محلی» است برای تهیه مقاله‌ای از اینجانب گرفت، که دیگر عمرش کفاف نداد تا آن تحقیق را به پایان برساند. شاید هم نوشته‌هایی دارد که ما هنوز به آن دست نیافته‌ایم.
ایشان کتابخانه‌ای بسیار مهم و قوی، منظم در رشته‌های تاریخ، حقوق، معارف اسلامی داشت. بیشتر عمرش را صرف مطالعه ‌نمود و حتی از ازدواج هم غفلت کرد!
در شب 27/5/1370، که مشغول مطالعه بود، در حالی که سماور را روشن و چای را آماده کرده بود، خواب ایشان را می‌رباید. ناگهان پایش به میز سماور می‌خورد، آب جوش بر سر و صورت و بدنش ریخته، آنچنان سوختگی او را می‌گیرد که پنجره را باز و فریاد کمک می‌کند. همسایگان خودشان را می‌رسانند و ایشان را به بیمارستان سوانح و سوختگی که در نزدیک منزل بود (میدان بهارستان، خیابان مجاهدین اسلام» می‌رسانند، ولی به علت شدّت سوختگی و جراحات، پس از یک هفته در ششم شهریور 1370 دار فانی را وداع و دوستان، یاران، همفکران و اقوام را در سوگ خود می‌نشاند.
در همان روزها شنیدم که کتاب‌های نفیس ایشان توسط سوداگران به یغما رفته و فروخته شد. با توجه به شناختی که از ایشان و گنجینه‌های نفیس وی داشتم، این خبر را یک «فاجعه» تلقی کردم. حتّی این خبرِ تأسف‌آور را به چند نفر اهل تحقیق و مطالعه و دوستان ایشان در همان سال‌ها دادم.
در شهریور 1387، زمان ریاست حجه‌الاسلام والسلمین رسول جعفریان بر کتابخانه مجلس شورای اسلامی، ایشان فرمودند: «به نظر می‌رسد آن خبری را که می‌گفتی درست نیست. ما یک مجموعه آثار اهدایی به نام آقای پروانه داریم، یک تحقیق در این مورد داشته باش، خصوصاً که ایشان همسایه و دوست شما بودند و بهتر است یادی از این پژوهشگر و شخصیت بزرگ داشته باشیم.»
این موضوع را با برادر ایشان که در همسایگی ما زندگی می‌کنند، مطرح کردم ایشان فرمودند: «طبق وصیت به جای مانده از برادرم مجموعه کتب را به کتابخانه مجلس شورای اسلامی اهداء کردیم. خواهش کردم زندگینامه‌ای برای ایشان تهیه نمایند، که به دلیل کثرت کار و مشاغل فرصت این کار را نداشته و یادادشت کوتاهی به اینجانب دادند و درخواست نمودند خودم نوشته‌ای تهیه کنم.
مناسب دیدم مجموعه اهدایی این شخصیت خیّر اندیشمند را بررسی و گزارشی از کتب اهدایی این بزرگوار داشته باشم.
به دلیل تغییر و تحول در کتابخانه مجلس شورای اسلامی، به تمامی کتب ایشان دست نیافتم؛ خصوصاً بیشتر به دنبال یادداشت‌های ایشان در میان اهدایی‌ها و احیاناً حواشی‌ای که بر کتب می‌نوشتند، بودم، ولی توفیقی نیافتم.
امید است در آینده گزارش کاملی از زندگی علمی این محقق، کتاب‌شناس، حقوقدان متدین و متعهد تنظیم نموده و به پاس خدمات علمی و عملی ایشان ارائه شود.