ناتوی فرهنگی در عصر رضاخان

روزگار سیاه ستم
شب سوم اسفند سال 1299 ش در تاریخ ایران سرآغاز فصل نوینی از یک فرهنگ و زندگی تحمیلی بیگانه محسوب می‌شود، سلطه‌طلبان خارجی می‌خواستند در ضمن قرارداد معروف 1919م وثوق‌الدوله به دخالت غیر قانونی و حضور نامشروع خود در امور و مسائل ایران رسمیت بخشند اما پایداری شهید آیت‌الله سید حسن مدرس و مبارزات عده‌ای دیگر از نگهبانان فرهنگ و دیانت از سنگر مجلس بر سطور ناحق نوشته آن قرارداد گونه، خط بطلان کشید.
استعمارگران ضمن عقب‌نشینی ظاهری شیوه نفوذی دیگر را برای تسخیر و تصرف ایران در پیش گرفتند که نخستین گام عملی شیوه مرموز نوین در شب سوم اسفند 1299 از طریق به‌کارگرفتن نیروهای قزاق ایران برداشته شد. آنان به بهانه پایان بخشیدن به هرج و مرج‌ها و ایجاد تمرکز اداری، سربازان و نظامیانی را که به نام دیویزیون قزاق در قزوین اقامت داشتند و تازه از سرکوبی بی‌رحمانه و خونین نهضت جنگل فارغ شده بودند به سرکردگی درجه‌دار گمنامی به نام رضاخان میرپنج که از طایفه پالانی فیروزکوه و روستای آلاشت محسوب می‌شد، شبانه وارد تهران کردند و اعلان کودتا و حکومت نظامی نمودند. آنگاه از احمدشاه برای او لقب سردار سپه را هدیه گرفتند و تمامی قوای مسلح را تحت فرمان او درآوردند ولی بعدها به این لقب اکتفا نشد و نام خانوادگی پالانی وی تبدیل به پهلوی گردید در ظاهر این قضایا به دست عده‌ای ایرانی و از روی غیرت و حمیّت ملی صورت می‌گرفت ولی در حقیقت سرچشمه اصلی این خیمه‌شب‌بازی در سفارت انگلستان در تهران قرارداشت. (1)
بعد از آنکه عمّال بریتانیا اذهان عموم مردم را به سود رضاخان آماده کردند سرانجام در سال 1304 ماده واحده‌ای به صورت طرح در مجلس عنوان گردید که در آن خلع قاجاریه از سلطنت و سپردن حکومت موقت به رضاخان خواسته شده بود، در این ماده واحده پیش‌بینی شده بود که پس از خلع قاجاریه، مجلس مؤسّسان برای تغییر چند ماده از قانون اساسی تشکیل خواهد شد و تکلیف سلطنت را تعیین خواهد کرد، چهار نماینده مجلس که شهید مدرس در رأس آنان بود به این طرح رأی ندادند ولی بقیه موافقت کردند. (2)
ده روز بعد از خلع احمدشاه از سلطنت، سفیر انگلستان نزد رضاخان رفت و طی یادداشتی از سوی دولت انگلیس وی را به رسمیت شناخت، فردای همان روز سفیر شوروی سابق به حضور رضاخان رسید و به رسمیت شناختن سلطنتش را اعلام کرد. سرانجام در سال 1304ش مجلس مؤسّسان با نطق رضاخان افتتاح شد و پس از شش روز بحث و گفتگو رضاخان را به پادشاهی ایران انتخاب و سلطنت را در خانواده‌اش موروثی اعلام کرد. (3)
امام خمینی در این باره فرموده‌اند: «رضاخان را آورده بودند برای اینکه این را تشخیص داده بودند که یک آدم قلدری است و اول هم یک روزنامه‌نویس را، سیدضیاء (4) را همراهش آوردند و بعد هم او را بیرونش کردند و خود این را گذاشتند که یک آدم قلدری است، می‌تواند کارها را انجام بدهد، اولاً سواد ندارد، چیزهای سیاسی را نمی‌داند و ثانیاً آدم قلدری است، هرکاری به او بگویند می‌کند...) (5)
امام در جای دیگر چنین گوهرافشانی کرده‌اند: «از اول که رضاشاه آمد اینجا این را انگلیسی‌ها آوردند... در رادیو دهلی که آن وقت تحت اختیار انگلیسی‌ها بود من خودم شینیدم که گفت رضاخان را ما آوردیم در ایران و بعد به ما خیانت کرد، بردیم آن را....» (6)

نمایش نفاق
رضاخان در دورانی که برای رسیدن به قدرت و تثبیت حکومت خویش مجری سیاست‌های بیگانه بود، روش واحدی را در عرصه مذهب و فرهنگ دنبال نکرد و مشی مذهبی وی قبل از سلطنت و بعد از آن کاملاً متفاوت بود و اصولاً یکی از دلایل موفقیت او برای رسیدن به حکومت و کنار گذاردن و مدعیان، ریاکاری، تظاهر به دینداری و حفظ ظاهری شعایر مذهبی بود و به این وسیله توانست نظر مساعد بسیاری از مردم و نیز روحانیون داخل و خارج را نسبت به خود جلب کند. شرکت در عزاداری ماه محرم نمونه‌ای از این نمایش‌های تزویرگونه اوست. بنا به گفته عبدالله مستوفی این شیوه موجب گردید سردار سپه نزد علاقمندان به خاندان عصمت و جامعه روحانیت محبوبیت زیادی بدست آورد. (7) حسن اعظام قدسی پس از اشاره به نمایش‌های منافقانه سردار سپه و شرکت وی در مراسم سوگواری‌های محرم نوشته است:
«مشاهده این حال در مردم خوش‌باور خالی از تأثیر نبود و شخص وزیر جنگ از این پس بین اقشار گوناگون یک شخص مذهبی و مخصوصاً پایبند به عزاداری که ایرانیان خیلی به آن علاقه‌مندند معرفی شد. به حدی که بعضی از وعاظ و روضه‌خوان‌ها از او تعریف و برایش دعا می کردند.» (8)
تظاهرات مذهبی در کنار تلاش‌هایی که رضاخان برای بازگردانیدن نظم و امنیت به کشور انجام می‌داد نظر مساعد عده زیادی از مردم بویژه بخش‌هایی از روحانیان را نسبت به وی به دنبال داشت و اصولاً او برای کسب نفوذ بیشتر می‌بایست حمایت روحانیون را به همراه داشته باشد در غیر این صورت هرگز نمی‌توانست در برابر حریف خود، احمدشاه قاجار که از حمایت برخی علمای مبارز چون مدرس برخوردار بود، صف‌آرایی کند، دیدارهای رضاخان با شخصیت‌های مذهبی قم و عتبات عراق و نیز زیارت اماکن مذخبی در راستای همین ریاکاری‌ها صورت می‌گرفت. (9)
با پشت‌ سر نهادن سالیان اولیه و تثبیت قدرت سیاسی به طور کلی نگرش جدید نسبت به ارزش‌های دینی و سنت‌های مذهبی که متأثر از تجددگرایی بود به ظهور رسید و نتیجه طبیعی حاکمیت سکولاریسم، سلب نفوذ و اختیارات روحانیون بود، آنان از نفوذ اجتماعی خلع شدند و از اموری چون مناصب قضایی، آموزش و پرورش، امور تبلیغی، فرهنگی و ارشادی، البته نه به طور صد در صد، اما تا حد بسیار زیادی کنار گذاشته شدند، با کنترل اوقاف، از قدرت اقتصادی روحانیت کاسته شد و بالاتر از همه اینها با اجرای قانون متحدالشکل بسیاری از آنان ناگزیر به ترک لباس روحانیت شدند، دروس حوزوی در غالب نقاط رونق قبلی را از دست داد، تخریب و بسته نمودن مدارس علوم دینی و سختگیری در امر طلبه ‌شدن با برگزاری امتحانات از رفتارهای ضد دینی رضاخان بود، در مقابل، از نظام‌های حقوقی، آموزشی و قضایی غربی‌ها برای اداره امور استفاده شد، وضع قوانین جدید و روی ‌آوردن به اصلاحات با کنار نهادن بنیان‌های دینی و کانون‌های مذهبی و تضعیف روحانیت از سیاست‌های مخرّب وی بود. (10)
جوزف ام آپتون نوشته است: جایگزینی قوانین غربی به جای قوانین مذهبی و تهدید تدریجی مرجعیت شرعی و مذهبی در مورد مسائلی نظیر ازدواج، طلاق، تهدید بالقوه‌ای برای آیین تشیع به عنوان یک نیروی مسلط اجتماعی به شمار می‌رفت. (11) جلوگیری از شعائر مذهبی به بهانه مبارزه با خرافات، محدودیت برای مراسم سوگواری، ترحیم و نماز ماعت، رواج منکرات خلاف شرع، به راه انداختن کارناوال‌های شادی، حذف اوقات شرعی، لغو استفاده از تقویم قمری، حمایت از اقلیت‌های مذهبی و توجه به اوضاع اجتماعی و رفاهی آنان، احیای فرهنگ ایران باستان و تقویت زرتشتی‌گری میدان دادن به روشنفکران بیمار، جریان های انحرافی و منحرفانی چون احمد کسروی و شریعت سنگلچی، بهائیان به رسمیت شناخته شدند و رضاشاه با آنان روابط حسنه برقرار کرد، به کوشش نویسندگان وابسته به دربار چون فروغی، علی‌اصغر حکمت، قاسم غنی و فروزان‌فر به جای تعلیمات اصیل قرآن و عترت و فرهنگ ائمه هدی نوعی صوفیگری افراطی ترویج گردید که از دیگر اقدامات ضد دینی در این دوران بود.
آری همین که رضاخان به قدرت رسید و اطمینان یافت که سرها در پیش او خم می‌شوند و جز «بله قربان» و قربان اطاعت می‌شود دیگر سخنی از خدمتگزاران به گوش نمی‌رسد یکباره از نیروی معنوی و توانمندی‌های مذهبی هویت ارزشی جامعه فاصله گرفت و پنداشت که دیگر نیازی به تأیید و حمایت از هیچ سویی ندارد و حتی قدرت عظیم مذهب و معنویت قادر نیست او را از این موقعیت و اقتداری که به دست آورده، تنزل دهد و به این فکر باطل رسید که مذهب مانع ترقی است و جز خرافه‌پروری و شیوع تنبلی خاصیتی ندارد. جاهلانه فکر می‌کرد وقتی جامعه ایران خود را از قید و بندهایی که دیانت برایش بوجود آورد، راه سعادت و ترقی و توسعه‌ای پایدار را پیش می‌گیرد و از این روی تیشه به دست گرفت که ریشه مذهب را قطع کند اما با این حرکت غلط اولاً جامعه ایرانی را به سوی دیکتاتوری و اختناق و یک زندگی توأم با تهدید و عاری از امنیت سیاسی و روانی سوق داد و آرامش، اعتماد به نفس و خودباوری را از ایرانیان بازستانید و زمینه‌های سقوط خود را فراهم ساخت. (12)
مقارن دوره ششم مجلس، رضاخان اقدامات ضد اسلامی را با عنوان اصلاحات اجتماعی شروع کرد و این روند مبارزه‌ای بین روحانیت و او را سامان داد، نقطه برخورد مسئله نظام اجباری بود که به ترتیبی که این خودکامه دنبال گرفته بود اقدامی علیه حوزه‌های علمیه تلقی می‌گردید، علمای اصفهان و شیراز و در رأس آنان آقا نورالله اصفهانی و نیز شخصیت‌هایی از دیگر شهرها به قم آمدند تا با هماهنگی لازم و در میان گذاشتن نظرات خود با مؤسس حوزه، حاج شیخ عبدالکریم حائری، جلو این اقدامات مخرّب را بگیرند. آنان در وهله اول تلگراف‌هایی به مرکز مخابره کردند و طی آنها اعتراض‌های خویش را نسبت به اصلاحات آسیب‌زای رضاخان اعلام کردند، مخبرالسلطنه رئیس الوزراء و تیمورتاش وزیر دربار به نمایندگی از شاه به قم آمدند تا اوضاع را مورد بررسی قرار دهند و در برابر مواضع محکم علما ناگزیر به تنظیم تعهدنامه‌ای شدند که موازین اسلام را رعایت کنند و در قانون نظام اجباری تجدیدنظر شود و پنج نفر از علمای طراز اول در مجلس شرکت نمایند و در تمامی ولایات از جانب روحانیان ناظر امور شرعی معین گردد اما این تعهد توسط رضاخان نقض گردید. (13)

وقایع وقیح
نخستین کشور اسلامی که اقدام به کشف حجاب از بانوان کرد افغانستان بود امان‌الله خان پادشاه این سرزمین پس از مسافرتی به اروپا به محض ورود به پایتخت اعلام کرد که زنان باید بدون حجاب باشند و اقداماتی را برای پوشیدن لباس غربی آغاز کرد و نخست با همسر خود بدون حجاب در محافل و مجالس ظاهر گردید که این بی‌شرمی واکنش شدید کانون‌های مذهبی و علما را در پی ‌داشت و مقاومت آنان چنان استمرار یافت که امان‌الله خان ناچار به استعفا و ترک افغانستان شد.
مصطفی کمال پاشای آتاتورک هم که نظام دولت اسلامی عثمانی را در هم کوبید به نظام لائیکی و تفکیک دین از سیاست روی‌آورد و به تغییر لباس و کشف حجاب پرداخت. (14) در همین ایام محمدعلی فروغی که تلاش می‌کرد به اصطلاح مدرنیزه کردن ایران و سیز با سنت‌های مذهبی و هویت بومی را به سرعت پیش ببرد مقدمات سفر رضاشاه را به ترکیه فراهم آورد، اطرافیان وی می‌خواستند اقدامات ضد ارزشی کمال آتاتورک را نوعی پیشرفت جلوه دهند و به او بقبولانند که بعد از بازگشت از ترکیه اقداماتی شبیه به آن در ایران آغاز گردد، شاه خودباخته و وابسته به استعمار غربی این طرح را پذیرفت و مرتب می‌گفت ما هم باید کارهای آتاتورک را در ایران به اجرا درآوریم. (15) محسن صدرالاشراف که سال‌های فراوانی در حکومت رضاشاه و فرزندش مقام‌های مهمی را تصاحب کرده بود می‌نویسد: «رضاشاه بعد از مسافرت ترکیه در اغلب اوقات ضمن اشاره به پیشرفت سریع کشور ترکیه از رفع حجاب زنها و آزادی آنان صحبت و تشویق می‌کرد. (16) عیسی صدیق در خاطرات خود سفر ترکیه را علت مصمم شدن رضاشاه در اقدام برای کشف حجاب ذکر کرده است. (17)
نخستین حرکت در اولین روز فروردین سال 1306 ش / 27 رمضان 1346 ق صورت گرفت، یادآور می‌شود بر حسب سنتی دیرین برخی خانواده‌ها ساعت تحویل سال نو را در اماکن مذهبی سپری می‌کنند، در آن سال همسر رضاشاه با عده‌ای از همراهان به قم رفت تا در صحن مطهر حضرت فاطمه معصومه (س) فرا رسیدن سال جدید را در آن‌جا بگذارند، او حرمت این جایگاه مقدس را آن هم در ماه مبارک رمضان رعایت نکرد و نسبت به وضع حجاب خود کم توجهی کرد، وقتی این منکر از طریق شخص روضه‌خوانی به نام سیدناظم به گوش عالم مجاهد شیخ محمدتقی بافقی رسید به خود حق داد که برای عملی ساختن اصل امر به معروف و نهی از منکر نسبت به این وضع زبان به مذمت بگشاید و بر همسر شاه پرخاش کند و او و زنان همراهش را به رعایت حجاب ملزم سازد، ملکه پهلوی بی‌درنگ از طریق متولی آستانه مقدس قم ماجرا را به آگاهی شوهرش رسانید، او که در پی بهانه‌ای بود به سوی قم آمد و در صحن حرم مطهر عده‌ای از طلبه‌ها را کتک زد و تنی چند را با عصا و لگد مضروب ساخت و شیخ محمدتقی بافقی را دستگیر و بعد از این که با تازیانه او را مجروح کرد، به زندان نظمیه در تهران فرستادش و در شهرری تبعیدش نمود. این واقع اولین مخالفت آشکار و حتی اسانه ادب از سوی رضاخان نسبت به باورهای مذهبی بود. (18)
رضاشاه تشویق و تبلیغ استفاده از لباس و کلاه جدید را همراه با دستورالعمل‌های دولتی چند صباحی دنبال کرد ولی لازم بود تا با تصویب قانونی در این باره سیاست مذکور از پشتوانه فرهنگی برخوردار شود و جلو هرگونه بهانه‌جویی گرفته شود. (19)
بنابراین در ششم دی ماه 1307 ش قانون متحدالشکل نمودن البسه اتباع ایران در داخل کشور به تصویب مجلس هفتم رسید. که در جلسه سوم بهمن 1307 ش دولت هم آن را به تصویب رسانید. (20) الول ساتن نوشته است: در تعقیب علاقه‌مندی جنون‌آمیز جدید شرقی درباره متحدالشکل شدن لباس‌ها، شاه ایران در سال 1928م دستور اجباری شدن لباس متحدالشکل را برای مردان صادر کرد. (21) مرحله اول تغییر لباس مردان ایرانی که از ابتدای سال 1308 ش اجرا شد تا سال 1309 ش نسبتاً عملی گردید، در طرح بعدی به گفته مخبرالسلطنه فرمان صادر گردید که از اول فروردین سال 1314‌ش مردها کلاه فرنگی (لگنی) بر سر گذارند، استفاده از کلاه لبه‌دار همانند کلاه پهلوی از اعضای کابینه دولت و نمایندگان مجلس آغاز شد. (22) در همین ایام امر صادر گردید که زنان هم چادر را ترک کنند ولی با وجود برنامه‌های طراحی شده از سوی وزیر معارف در مدارس و تبلیغات علیه حجاب در مطبوعات مردم ایران در برابر تغییر پوشش تعصب به خرج می‌دادند و برنامه‌ها مطابق میل شاه دیکتاتور صورت نمی‌گرفت.

گسترش شرارت
با آغاز سال 1314 تبلیغات کارگزاران رژیم پهلوی در مورد کشف حجاب به اوج خود رسید صدرالاشراف می نویسد: در اوایل خرداد 1314 ش رضاشاه هیئت دولت را احضار کرد و گفت ما باید صورتاً و سنتاً غربی بشویم، باید شروع به رفع حجاب زن‌ها نمود و چون برای مردم دفعتاً مشکل است اقدام کنند شما وزرا و معاونین باید پیشقدم شوید و هفته‌ای یک شب با خانم‌های خود در کلوپ ایران مجتمع شوید و به علی‌اصغر حکمت دستور داد در مدارس زنانه معلمان و دخترها باید بدون حجاب باشند و اگر زن یا دختری امتناع کرد او را در مدارس راه ندهند. (23) مخبرالسلطنه هدایت متذکر گشته است: کلاه اجنبی ملیّت را از بین برد و برداشتن چادر عفت را... پلیس دستور یافت روسری از سر زن‌ها بکشد و روسری ها پاره شد و اگر ارزش داشت تصاحب گردید. مدتی زد و خورد بین پلیس و زن‌ها دوام داشت و بسیار زن‌ها را شنیدم که از خانه بیرون نیامدند، امر شد مبرزّین محل مجالس ترتیب بدهند و زن و مرد محل را دعوت کنند که اختلاط عادی شود. (24)
رضاشاه در تهران و سپس در شهرهای شمال و آنگاه در سایر شهرها در راه کشف حجاب اقدام کرد روز هفدهم دی ماه 1314 در دانشسرای مقدماتی جشنی برپا شد که رضاخان در آن حضور یافت و زن و دخترانش بدون حجاب در این برنامه شرکت کردند، زنان وزرا و وکلا نیز از خانواده شاه تبعیت کردند و با چنین وضعی در یک مجلس رسمی حاضر شدند. (25)
در تبریز نسبت به برنامه‌های ضد دینی رضاخان مخالفت‌های شدیدی آغاز گردید، آقا شیخ‌غلامحسین تبریزی از مردم دعوت کرد با بانگ الله‌اکبر مخالفت خود را با این اقدامات نشان دهند که البته با آیات محترم انگجی و آقامیرزا صادق تبریزی همگامی داشت. (26)
چند ماه قبل از قیام مردم مشهد یعنی در یکی از شب‌های جمعه ذی‌حجه سال 1353 هـ ق برابر 1313 ش وزیر معارف وقت (علی‌اصغر حکمت) مسافرتی به شیراز کرد و به مناسبتی مجلس جشنی که از پیش تدارک آن دیده شده بود، برپا می‌کنند که عده زیادی از اقشار مردم در آن حضور می یابند. پس از ایراد سخنرانی و نمایش در خاتمه عده‌ای از دختران بر روی صحنه آشکار گردیدند و ناگهان نقاب از چهره برمی‌گیرند و ارکستر آهنگ رقص می‌نوازد و دختران به حالت بی‌حجاب مشغول پایکوبی می‌شند. در این هنگام عده‌ای از حاضران به عنوان اعتراض از آن جا خارج می‌شوند، روز بعد این خبر موجب سروصدای مردم می‌گردد و عده زیادی از مردم در مسجد وکیل اجتماع می‌نمایند. سید حسام‌الدین فالی که از علمای پر نفوذ شیراز بود به منبر می‌رود و سخت اعتراض می‌کند و اعمال جشن را تقبیح و محکوم می کند، خبر خیزش شیراز و تعطیل بازار، به تهران می‌رسد، لاجرم دستور گرفتاری این روحانی مبارز صادر و او زندانی می‌شود. خبر گرفتاری فالی به حوزه علمیه قم، مشهد و تبریز رسید و خشم علما و طلاب این شهرها را برانگیخت، در تبریز دو مرجع مورد توجه آیات مکرم سیدابوالحسن انگجی و آقا میرزاصادق آقا به ماجرای کشف حجاب و تغییر لباس اعتراض می‌کنند که از تهران دستور تعقیب آن صادر و آن دو بزرگوار توقیف و به سمنان تبعید می‌گردند. (27) گویا فال اسیری در سخنان خود خطاب به مردم گفته بود شاید دولت مرکزی راضی به این قضایا نبوده است از این رو در مراسم جشنی که در تهران برپا شد وزیر معارف تصریح کرد اقدامات انجام گرفته در شیراز از خودسرانه نبوده و رأی شاه است که کشف حجاب باید صورت پذیرد. (28)
اما حماسه شکوهمند مردم مشهد در تیرماه 1314ش تحت عنوان قیام گوهر شاد قلّه مقاومت مردم مسلمان ایران به رهبری علمای شیعه در برابر سیاست‌های ضد ارزشی رضاخان به حساب می‌آید قله پر صلابتی که اگر چه جویبارهای خونینی از آن جاری شد اما این خون‌ها به سوی دشت‌های تشنه جاری شدند و ارزش‌ها را شکوفا نمودند، از سوی دیگر همین خون‌ها بهم پیوستند و رودخانه‌ای خروشان را پدید آوردند که بساط استبداد را در هم پیچیدند. (29)

پی‌نوشت‌ها:
1ـ سیره صالحان، ابوالفضل شکوری، ص 372 و 373.
2ـ شهید مدرس ماه مجلس از نگارنده، ص 173 – 172.
3ـ تاریخ معاصر ایران، گروهی از نویسندگان، ص 83 – 84.
4ـ سیدضیاءالدین طباطبایی مدیر روزنامه رعد و یکی از عوامل اصلی کودتای 1299ش، نخست‌وزیر کودتا و مدافع قرارداد 1919م بود و پس از سه ماه نخست‌وزیری عزل و از ایران خارج شد.
5ـ تبیان، دفتر بیستم (تاریخ معاصر از دیدگاه امام خمینی)، ص 78 – 77.
6ـ بیانات امام در دیدار با وکلای دادگستری، صحیفه نور، ج 5، ص 52.
7ـ شرح زندگانی من، عبدالله مستوفی، ج 3، ص 462 – 461.
8ـ خاطرات من یا روشن شدن تاریخ صد ساله، حسن اعظام قدسی، ص 51.
9ـ علما و رژیم رضاخان، حمید بصیرت منش، ص 113.
10ـ نک: تاریخ معاصر، پیته‌آوری، ج 2، ص 88 – 60.
11ـ نگرشی بر تاریخ ایران نوین، جوزف ام آپتون، ترجمه یعقوب آژند، ص 94.
12ـ علل سقوط حکومت رضاشاه، نعمت‌الله قاضی «شکیب»، ص 29 – 28.
13ـ تحولات سیاسی و اجتماعی ایران در دوران پهلوی، دکتر علیرضا امینی، ص 35.
14ـ همان، ماخذ. ص 37.
15ـ تاریخ معاصر ایران از مشروطه تا سقوط رضاشاه، محمود حکیمی، ص 134.
16ـ خاطرات صدرالاشراف، محسن صدرالاشراف، ص 302.
17ـ یادگار عمر، عیسی صدیق، ج 2، ص 301.
18ـ علل سقوط رضاخان، ص 30 – 29
19ـ رضاشاه و تحولات فرهنگی ایران، ابراهیم صفایی، ص 37 و 38.
20ـ واقعه کشف حجاب، ص 62.
21ـ رضاشاه کبیر یا ایران نو، الول ساتن، ال پی، ترجمه عبدالعظیم صبوری، ص 375.
22ـ خاطرات و خطرات، مهدیقلی‌خان هدایت، ص 519.
23ـ خاطرات صدرالاشراف، ص 202.
24ـ خاطرات و خطرات، ص 407.
25ـ پایان پادشاهی، محمدحسن صنعتی، ص 25.
26ـ همان.
27ـ تاریخ بیست ساله ایران، حسین مکی، ج 6، ص 281.
28ـ علما و رژیم رضاخان، ص 453.
29ـ این قیام در پیام زن تیر ماه 1378 معرفی گردیده است.