روندسکولاریسم در ایران

در رهگذر تاریخی، سکولاریسم در ایران، سه مرحله را طی کرده است. در این سه مقطع، سکولاریسم خط مشی ها و روش های ثابتی را در جهت معارضه با دین اسلام و حاکمیت بخشی به فرهنگ غرب، طراحی کرد و در جهت دست یابی بدان تاکتیک های متنوعی را به اجرا گذاشت و در مواجه با اشاعة آن ها، در هر برهه، اندیشمندانی ظهور یافتند و به همراهی مسلمانان این سرزمین، به صیانت از دین پرداختند، این سه مرحله عبارتند از:

۱. مرحلة تکوین و شکل گیری سکولاریسم
شکل گیری سکولاریسم در ایران به عصر قاجاریه بازمی گردد. شکست ایران از روسیه، در خلال دو جنگ جهانی، موجب خودباختگی برخی مجریان و افراد جامعه شد و به تدریج، منتهی به شکل گیری غربزدگی در ایران شد. بررسی فراز و نشیب سکولاریسم، از آغاز تا پایان، حاکی از آن است که در هر مقطع، جلوه ای و بخشی از فرهنگ غرب در جامعة ما خودنمایی کرده است. شعار ستیز با دین، آزادی گرایی، الحاد، ماده گرایی، انسان مداری، ملی گرایی، اشاعة اندیشه های التقاطی، مطالعة اسلام از دریچة علوم تجربی و به اصطلاح علم زدگی و فن گرایی ، اما تدریجاً رنگ باخته و اسلام به عنوان آیینی زنده و جاوید، در مواجهه با این حملات مقاومت کرد: ( ضرب الله مثلآ کلمة طیبة کشجرة طیبة اصلها ثابت و فرعها فی السماء)
از سوی دیگر، ملاحظة این فراز و فرود نشان می دهد که غربزدگان، در عصر شکل گیری سکولاریسم، مفاهیم و آموزه های فکری غرب را آشکارا و به صراحت طرح می کردند؛ اما به تدریج دریافتند که لازمة توفیق آنها در جامة دینی، عرضة مفاهیم در قالبی اسلامی است. غربزدگان، در روند شکل گیری سکولاریسم، با هدف ستیز با دین، بر ترویج اباحیت و بی بند و باری تأکید می کردند. آنان لازمة توسعه و پیشرفت را تمسک به عقل و تعبد به علوم تجربی دانستند و با آن چه ریشه در دین و ماورای طبیعت داشت، بی مهری می کردند.

۲. عصر حاکمیت سکولاریسم در ایران
نهضت مشروطیت، حرکتی از جانب مسلمانان و با رهبری عالمان دینی، برای مقابله با استبداد و اجرای احکام شریعت بود. مشروطه را باید کانون تلاقی سه جریان استبداد، اندیشة اسلامی و سکولار دانست که متأسفانه منتهی به حاکمیت غربزدگان بر جامعه شد و در نهایت، با کودتای رضاخان و کمک انگلیسی ها منجر به حاکمیت کامل سکولاریسم در ایران گشت. از این رو، بانیان سکولاریسم، در جهت حاکمیت خود، از سویی به مبارزه با اسلام پرداختند و از سوی دیگر، تلاش کردند که با احیای تاریخ قبل از اسلام، ترویج ظواهر فرهنگ غرب و شاه محوری، ایدئولوژی جدیدی را بنیان نهند. شاخص های مهم سکولاریسم در این برهه عبارتند از:
الف) تجددگرایی و ستیز با اسلام، از طریق ایجاد تشکیک در مبانی دینی، حمایت از جریانات انحرافی، مبارزه با نفوذ رهبران دینی، تلاش در جهت گسترش فساد و فحشا و تبلیغ و اشاعة فرهنگ غرب در جامعه.
ب) حاکمیت نظام آموزشی بر مبنای سکولاریسم برآمده از غرب.
ج) تدوین و اجرای نظام قضایی نوین بر مبنای حقوق بشر غربی.
د) ایجاد فرهنگستان به منظور حذف فرهنگ اسلامی و تلاش برای تغییر الفبا.
هـ) کشف حجاب و متحدالشکل کردن پوشاک.

۳. افول سکولاریسم در ایران
انقلاب اسلامی را باید نقطة آغاز افول سکولاریسم برشمرد؛ چرا که انقلاب اسلامی بر پایة دین و به رهبری فقیهی اسلام شناس و با مشارکت مردم مسلمان تحقق یافت. انقلاب اسلامی معلول برخورد تفکر اسلامی و سکولاریسم بود. که نتیجة آن، غلبة تفکر دینی و عقب نشینی و انفعال سکولاریسم بود. پس از انقلاب اسلامی، تا مدتی سکولارها انزوا برگزیدند، اما با پایان گرفتن جنگ و فضای آزادی که فراهم آمد، مجدداً به میدان آمدند و از طریق مطبوعات، مصاحبه و نشر کتب، در صدد معارضه با دین و حکومت برآمدند.
در پایان این چند نکته را به عنوان نتایج بحث می توان برشمرد:

۲. روند سکولاریسم پس از انقلاب اسلامی
انقلاب اسلامی، معلول رویارویی اندیشة اسلامی با اندیشة غرب است که در قالب روشنفکر غربزده در ایران تجلی یافته بود. در رویارویی این دو جریان، افت و خیزهایی مشاهده می شود. انقلاب اسلامی، نقطة افول جریان غربزدگی و اعتلای فکر و فرهنگ اسلامی در ایران است. اینک پس از گذشت دو دهه از پیروزی انقلاب اسلامی، شاهد چالش جریان روشنفکری غربزده در لایه های مختلف هستیم. منحنی تحول روند جریان سکولار پس از انقلاب، حاکی از آن است که در دهة نخست پیروزی انقلاب، به خاطر مسأله جنگ تحمیلی و فضای جهاد و شهادت، حضور و هدایت مقتدرانة حضرت امام علیه السلام، شور و التهاب ناشی از پیروزی انقلاب، معجزه، انقلاب اسلامی و شکست های مکرر دشمنان اسلام و انقلاب در عرصه های مختلف، نظیر مداخلة نظامی، جنگ داخلی، کودتا و تحمیل جنگ، این جریان در افول کامل قرار داشت؛ اما پس از پایان جنگ و فضای آزادی که مرهون انقلاب اسلامی بود، جریان مذبور در عرصة مطبوعات کشور و سپس در عرصه های دیگر فرهنگ حضور یافت و کوشید مرموزانه اصول تفکر اسلام و انقلاب را مورد چالش قرار دهد. در حقیقت، با پایان جنگ تحمیلی، مرکز ثقل عرصة بیکار، از عرصة نظامی به عرصة فرهنگ کشیده شد. این همان «شبیخون فرهنگی» است که بارها از سوی رهبری امت، درباره آن هشدار داده شده است حرکتی که به صورت نامرئی در فکر و احساس فرزندان امت اسلامی رخنه کرده و از درون، انقلاب اسلامی را در مخاطره قرار می دهد.
بطور کلی آن چه مسلم است ملکم خان، طالبوف، آخوندزاده و کسروی به جدایی دین از سیاست معتقد بودند و در مقابل ، مهندس مهدی بازرگان، عبدالکریم سروش و حتی سیدجواد طباطبایی معتقدند اسلام سکولار است و باید تلاش شود تا این د?ن قداست خود را باز یافته و به آسمان فرستاده شود. .
عبدالکریم سروش و مجتهد شبستری تاکید دارند که اسلام برخلاف مسیحیت دینی دنیوی است و برای سکولار شدن جامعه باید اسلام را به جایگاه واقعی آن یعنی به معنویت بازگرداند. مهندس مهدی بازرگان در آخرین نوشته خود میگوید اصل حکومت کردن جزء وظایف دینی نیست. عبدالکریم سروش بیشتر و بیشتر به سوی محدود کردن دین به عرفان حرکت کرده است. محمد مجتهد شبستری میگوید: دولت یک امر برون دینی است و فقه اندیشه سیاسی نیست او همچنین اضافه میکند که قرآن بر ارزش های حکومت و نه فرم حکومت تاکید دارد. البته سروش معتقد استـ« با داشتن قانون از اخلاق بی ژنیاز نیستیم، جایی که قانونی به پایان می ژرسد، نقش اخلاق پدیدار می شود و معنی دقیق سکولاریزم هم همین است». به زعم سروش جدایی دین از سیاست از معانی سکولاریزم است اما معنای دقیق آن تعیین حدود دنیاست.
شاید بتوان گفت پس از دوم خرداد.رسانه ها و به طور ویژه مطبوعات انعکاسی از مسائل مطرح در سطح و عمق جامعه ایران بود. در عرصه ی وسیعتر اگر فرهنگ و ادبیات را مد نظر قرار دهیم و مثلا به کتابها و فیلمهای تولید شده در دوره اخیر نظر افکنیم، پیشرفت به سمت جامعه عرفی بیشتر عیان میشود.
صدای سکولار شدن جامعه پس از دوم خرداد. همان است که در کتابها، فیلم ها و روزنامه ها انعکاس می یافت. مثال واضح این فرایند کتاب « از شاهد قدسی تا شاهد بازاری» بود. ناکارآمدی دوم خرداد نشان از این داشت که فرایند سکولاریزه کردن دین، ره به جایی نخواهد برد.ترویج کنندگان فرهنگ غربی علم تجربی را مبنای معرفت خود قرار داده و نتیجه گرفته اند که چون علم، همواره در حال رشد و نقض و ابطال است، آدمی از رسیدن به معرفت یقینی در مورد شناخت عالم مادی و ماورای طبیعی و فهم یقینی دین محروم خواهد ماند و رهاورد آن در عرصه اعتقادی نسبیت، شکاکیت و حاکمیت روحیه تساهل و تسامح و در عرصة سیاسی و اجتماعی، دمکراسی تفکیک قبا و در نهایت، طرد معنویت از جامعه است. مایة تأسف، آن است که این امور، به نام اسلام شناسی، عرضه می شود و کسانی که اطلاع کافی از آرای هیوم، بیکن، راسل و پوپر ندارند، گمان می کنند که ناشران این توهمات، مبدع نظریه های اسلامی هستند.