روايت و داستان در شعر اخوان

اخوان خود نيز در چند مصاحبه به اين نكته اشاره كرده و به پاره اي از ايرادات و سئوالات منتقدين پاسخ گفته است.
م.اميد در گفت و گو با علي اكبر عبدالهي كه در 20 آبان 1355 در هفته نامه هنر وابسته به روزنامه اطلاعات چاپ شده در پاسخ به منتقديني كه شعر او را قصه و روايت و در نتيجه دور از شعر محض و ناب مي دانند گفته است: «در بعضي آثار مثل بعضي كارهاي نيما شعر گفته ام، مثل بعضي كارهاي اليوت شعر گفته ام كه در آن ها هم روايت هست، مثل پاره اي از كارهاي سعدي شعر گفته ام، و مثل خودم شعر گفته ام. من خود روايت را نوعي شعر مي دانم. من روايت را به حد شعر اوج داده ام، اما شعر را به حد روايت تنزل نداده ام اصولا من راوي هستم و دراين كار هم هيچ ايرادي نمي بينم. اصولا قصه يكي از پراهميت ترين قسمت هاي زندگي است. اصلا خود زندگي است. من قصه را به حد شعر اوج داده ام، باعث نزول قصه نشده ام. قصه اصولا يكي از زيباترين آفرينش هاي هنر انساني است. زيرا در آن انسان هست، حركت و زندگي انسان هست و كار و كلمات انسان...».
داستان سرايي در ادبيات فارسي سابقه اي ديرينه دارد. داستان هاي حماسي شاهنامه و داستان هاي منظوم نظامي از عالي ترين نمونه هايي هستند كه در ادبيات كلاسيك ما وجود دارد. در ادبيات دوره مشروطه هم گرايش به نقل قصه و داستان به صورت منظوم رواج داشته است. اما به جرات مي توان گفت كه بعد از فردوسي و عطار و نظامي، نخستين شاعري كه در زبان فارسي به صورت جدي و يا نگاهي مدرن به اين نوع ادبي پرداخت نيما بود.
نيما در سال 1301 در مقدمه افسانه نوشته است: «به اعتقاد من از اين حيث كه اين ساختمان مي تواند به نمايش ها اختصاص داشته باشد بهترين ساختمان هاست براي رسا ساختن نمايش ها. براي همين اختصاص، همان طور كه ساير اقسام شعر هر كدام اسمي دارند. من هم مي توانم ساختمان افسانه خود را نمايش اسم گذاشته و جز اين هم بدانم كه شايسته اسم ديگري نبود. زيرا كه به طور اساسي اين ساختماني است كه با آن به خوبي مي توان تئاتر ساخت. مي توان اشخاص يك داستان را آزادانه به صحبت درآورد.»
در كارنامه شعري نيما غير از افسانه، منظومه ها و داستان هاي منظوم ديگري مانند «قصه رنگ پريده، خون سرد»، «خانواده سرباز»، «قلعه سقريم»، «مانلي» و ... وجود دارد كه نشان دهنده اهميتي است كه او براي اين نوع شعر قايل بوده است.
بعد از نيما بيشترين توجه به اين نوع شعر توسط اخوان صورت گرفته است. گرچه راه و روش اخوان در نقل داستان در شعر و داستان پردازي منظوم با نيما فرق مي كند، اما به يقين مي توان گفت كه اخوان در اين حوزه از جمله معدود ادامه دهندگان راه نيماست و در نخستين تجربه هاي خود به تجارب نيما نظر داشته است. در بسياري از شعرهاي اخوان يك داستان يا روايت ضمني وجود دارد. اما او با تسلطي كه بر زبان فارسي و قابليت هاي اوزان عروضي و ظرفيت هاي موسيقايي زبان داشت، آن روايت يا داستان ضمني را به پس زمينه شعر منتقل مي كرد و مي كوشيد كه شعر را از در غلتيدن به نظم و سقوط آن تا حد كلام منظوم نجات دهد.
حتي منظومه شكار كه داستاني ترين شعر اخوان است و مجموعا در محدوده داستان منظوم متوقف مي ماند، با اين همه در محور افقي و در بيان توصيفي خود به لحظات ناب شاعرانه نزديك شده است.
اما اوج تسلط اخوان در اين نوع شعر، يعني شعر روايي متكي بر يك داستان يا قصه در پنج شعر «كتيبه، قصه شهر سنگستان، مرد و مركب، آنگاه پس از تندر، و ناگه غروب كدامين ستاره» در مجموعه از اين اوستا ديده مي‌شود.
در اين شعرها به جز كتيبه كه بحث جداگانه اي دارد شيوه روايت، اگر نقشي مهمتر از خود داستان يا روايت نداشته باشد، دست كم در همان حد مهم است. اخوان در اين شعرها به طرزي هوشمندانه،‌ با استفاده از عنصر طنز، بهره گيري از شگردهاي كهنه شده قصه گويي به شكل امروزي و مدرن، تداخل روايت ها در يكديگر، فاصله گذاري و ... به آنها جذابيت و جلوه اي خاص بخشيده است...
مهم ترين امتياز شعرهاي روايي اخوان در ريزه كاري هايي است كه ظاهرا نقش مهمي در پيشبرد خط روايت ايفا نمي كنند، اما در واقع وجود همان ريزه كاري ها است كه خواندن چند باره آنها را براي ما لذت بخش مي كند.
اخوان در زندگي خصوصي خود نيز مردي شوخ طبع و بذله گو بود. دوستان نزديكش از مهارت او در نقل خاطرات يا ماجراهاي معمولي روزمره، به صورتي بسيار جذاب و دلنشين، خاطره ها نقل كرده و مي كنند. اين ويژگي در شعرهاي روايي اخوان نيز مشهود است.
راز جذابيت روايت هاي شفاهي و شعري اخوان در استفاده صحيح او از عنصر طنز، شاخ و برگ دادن به موضوع اصلي، به تعويق انداختن روايت اصلي با روايت هاي فرعي، تعويض منظر روايت و استفاده از انواع شيرين كاري هاي زباني و ... نهفته است.
در شعر مرد و مركب، رواي شعر در نقل جمله اي از راوي اصلي دچار اشتباه مي شود و بلافاصله آن اشتباه را در سطر بعدي اصلاح مي كند. اين حركت گرچه به ظاهر چندان اهميتي ندارد، اما به ما حسي را منتقل مي كند كه انگار نه با يك متن مكتوب كه در غياب ما قابل اصلاح بوده است، بلكه با يك نقل شفاهي كه جلوي چشم ما و در حضور ما در حال شكل گيري است رو به رو هستيم،
«گفت راوي: ماه خلوت بود، اما دشت مي تابيد
نه،‌ خدايا، ماه مي تابيد، اما دشت خلوت بود.»
در نمونه زير نيز كه باز هم از مرد و مركب انتخاب شده است، صداي «آخ» علاوه بر فضاي طنزآلودي كه ايجاد مي كند، كاركرد نمونه قبلي را نيز در بر دارد:
«خاست از جا تا بپوشاند
روي آن فرزند را كه خفته بود آنجا كنار در (مي آمد باد)
دست اين يك را لگد كرد: «آخ»»
در شعر «آن گاه پس از تندر» نيز كه يكي از موفق ترين شعرهاي روايي اخوان است، مهارت و تسلط او در فضاسازي (به نحوي كه در داستان كوتاه معمول است) قابل توجه است. اين شعر داراي فضايي سوررئال، كابوس گونه و هولناك است و در آن بسياري از تمهيدات و عناصر داستان كوتاه مدرن به كار گرفته شده، اما شعر همچنان شعر باقي مانده است.
با اين همه ممكن است اين سوال به ذهن ما خطور كند كه با توجه به قابليت هاي فراوان داستان كوتاه (به عنوان يك قالب) چه نيازي به طرح داستاني مثل داستان «آن گاه پس از تندر» در قالب شعر وجود دارد؟ آيا اگر اين داستان را مثلا هدايت با نثر و زباني شبيه زبان بوف كور مي نوشت اجراي بهتري از آن به دست نمي آمد؟
واقعيت اين است كه شكوفايي رمان و داستان كوتاه در يكي دو قرن اخير در كل دنيا و مقبوليت گسترده آن نزد مردم، حتي در كشوري مثل كشور ما كه شعر از ديرباز هنر اول بوده است، شعر را از ورود به عرصه هايي از اين دست معاف كرده و آن را به حوزه هاي ذاتي خود (يا به شعر محض) نزديك تر كرده است. از اين ديدگاه مي توان گفت كه رويكرد نيما و اخوان به شعر روايي (از نوع داستان سرايي و قصه گويي) رويكردي پيشرو نيست. شايد به همين دليل است كه در شاعران نسل هاي بعدي كمتر تمايلي به اين نوع شعر ديده مي شود.
از نوشته ها و گفته هاي اخوان پيداست كه او نيز به اين نكته واقف بوده و به همين دليل كوشيده است كه ظرفيت ها و امكانات و جاذبه هاي داستان و روايت را به نفع شعر خويش مصادره كند و در تعدادي از بهترين كارهايش به توفيق نيز دست يافته است.
لذتي كه ما امروز از خواندن «آن گاه پس از تندر» مي بريم بيشتر به خاطر اجراي شعري آن است، و نه صرفا خط داستاني آن.
در موفق ترين شعرهاي روايي اخوان، بيش از آن كه شعر در خدمت روايت داستاني قرار گرفته باشد، تكنيك هاي داستاني و روايي به خدمت شعر در آمده است.
اين حكم گرچه به طور مطلق حتي در مورد شعري چون «آن گاه پس از تندر» صادق نيست، اما به طور نسبي در مورد مهم ترين شعرهاي روايي اخوان صادق است. و نكته آخر اين كه با توجه به گرايشات متاخر در شعر ايران و جهان كه به گرايش پست مدرن شهرت يافته و در آن تعامل بين شعر و ديگر هنرها (خصوصا رمان و سينما) به طور جدي مطرح است، تجاربي از نوع تجارب موفق اخوان مي تواند براي نسل هاي بعدي راهگشا باشد.

1 _ شعر من با دل مردم كار دارد، صداي حيرت بيدار ص 200
2 _ مجموعه كامل آثار نيما يوشيج، سيروس طاهباز، انتشارات نگاه برگرفته از كتاب مهدي اخوان ثالث نوشته حافظ موسوي ، نشر قصه