دو نگاه به روشنفكری در ادبیات سیاسی ایران
1 پس از او منورالفكر بر طبقهای تحصیلكرده و آشنا به تمدن جدید اطلاق شد كه شیفته و طرفدار غرب بودند و عموماً با تحصیل در غرب و دیدن پیشرفتهای دنیای مدرن، درمان و راه چارهی جبران عقبماندگی جامعهی ایران را در پیروی بیچون و چرا از غرب در عرصه عمل و نظر میدیدند و به نقد و نفی مبانی سنتی، اجتماعی و فرهنگی خود میپرداختند. بنا به گفتهی جلال آلاحمد، روشنفكر ایرانی، انسانیت خود را هم از فرنگ میگرفت، در لحظههای حساس تاریخی طرف قدرت و حكومت را گرفته و رسالت آنها دو چیز بیشتر نبوده است: اول آنكه مبلغ غرب و فرهنگ غربی و تلاشگرانی برای بومیكردن و ایرانیكردن این فرهنگ بودهاند و دوم مستقیم و غیرمستقیم به جای عدالت و حمایت از محرومان یا برای كسب قدرت یا در جهت حمایت از قدرت حاكم تلاش میكردهاند.2
روشنفكر فُكُلی!
به صورت كلی در ادبیات سیاسی ایران، علاوه بر اختلاف و نگرشهای مختلف دربارهی معنای روشنفكر و روشنگری، دو گونه نگاه مثبت و منفی نسبت به روشنفكری و روشنفكران مطرح است: برخی آنها را خائن و برخی خادم دانستهاند. طرفداران نگاه منفی روشنفكران را افرادی غربگرا، مقلد، غربزده، شبهروشنفكر، هرهریمذهب، آسیمیله، قرتی، فُكُلی3 و افرادی همچون میرزا ملكمخان و تقیزاده میدانند كه در هر مقطع و شرایطی، رنگ و شكل مختلفی از خود نشان میدهند. این مهمان ناخوانده با احساس تعلق و تعهد به غرب میخواهد جامعه را از نوك سر تا كف پا غربی و فرنگی كند و بر هر آنچه بومی، سنتی و دینی است خط بطلان بكشد. شبه روشنفكران و روشنفكرمآبان در مقابل روشنفكران واقعی و اصیل در لباس پوشیدن، غذا خوردن و استفاده از وسایل مدرن از غرب تقلید میكنند. آنها از محیط بومی و سنتی خود بیگانه و با مدرك و توانایی علمی و معارف جدید خود صاحب جهانبینی علمی شده، به نقد وضعیت موجود پرداخته و در امور دینی یا سهلانگار و یا به آن تظاهر میكنند.4 ریشه نگاه منفی به روشنفكران در حقیقت به نقد غربزدگی و غربگرایی بیقید و شرط اولین روشنفكران ایرانی برمیگردد. اولین نقد و ایراد به این جریان توسط روحانیت نوگرا و افرادی همچون سید جمالالدین اسدآبادی و مشروطهطلبان مشروعهخواه وارد آمد كه خودباختگی و تقلید تمام عیار از فرهنگ و آداب و رسوم جدید را نفی میكردند.
این روشنفكری مبنایی غیر دینی دارد ولی با عناوین و صفتهای مختلف از جمله دین، میخواهد به جامعه برگردد و نقش روحانیون دینی را در دنیای مدرن به عهده بگیرد و دینی آزاد و سكولار را به جامعه معرفی كند.
برخی از روشنفكران از جمله زینالعابدین مراغهای، مجدالملك و طالبوف هم در نقد روشنفكران و ایرانیانی كه از غرب برمیگشتند، مطالب قابل توجهی نوشتهاند. مجدالملك آنها را شترمرغهایی معرفی میكند كه معلوماتشان به دو چیز، یكی استخفاف ملت و دیگری تخطئهی دولت محصور شده است.5 عبدالرحیم طالبوف هم در نقد این دوستان از فرنگبرگشتهی خود نوشته است: «این حالت وخیمهی بیادبی و هرزهگی بعضی فرنگیمآبان ضاله كه عوض انتشار معارف و تربیت هموطنان بعد از مراجعت از فرنگستان زیر خم شراب ارامنه میخوابیدند و به اهالی و رجال به چشم حقارت نظر میكردند، رسوم و عواید ملتی را پسند نداشتند علم و عالم را در انظار بیاحترام و عوام را از صحبت و معاشرت خودشان منزجر و متنفر نموده بودند حال آنكه از این طبقه امید بهروزی و انتظار سعادت دولت و ملت را داشت».6
نقد روشنفكری و روشنفكران و برجسته كردن نگاه منفی به صورت مشخص و برجسته با فخرالدین شادمان و احمد فردید شروع شد و در جلال آلاحمد به اوج رسید. شادمان یكی از پیشگامان این نگاه، متجددان غربگرا را ظاهرپرستانی میدانست كه وظیفهی تفسیر و تعریف تمدنی را به عهده گرفتهاند كه به خوبی آنرا نمیشناسند.7 پس از او سید احمد فردید واژهی «غربزده» را به معنایی فلسفی به كار برد و منظورش نه تنها اعتقاد به تكنولوژی و ظواهر تمدن غرب بود بلكه غربزده را كسانی میدانست كه به ساختار دنیانگر و بعد معرفتشناسی غرب هم توجه و شیفتگی نشان میدهند. آلاحمد مفهوم غربزدگی فردید را در بعد سیاسی و جامعهشناسی به كار گرفت و غربزده را به بیماری تشبیه كرد كه با جداشدن از سنتهای رایج و بومی خود دچار از خودبیگانگی میشود.8
روشنفكر و آرمانهایش
بر اساس نگاه دیگر، روشنفكر با توجه به ویژگیها و زمینههای پیدایی آن در غرب، بر افرادی دانشور، ادیب، اهل فكر و اصلاحطلب اطلاق میشود كه با داشتن دغدغهی مشكلات جامعه، در بیداری مردم برای رفع عقبماندگی فكری، اجتماعی و سیاسی آنها میكوشد. آنها افرادی تحصیلكرده و متجدد هستند كه به تلاش فكری و نظری، برای نقد، ترقی و توسعهی مردم و جامعه میپردازند. اگر چه اولین روشنفكران تاریخ ایران بیشتر وابسته به تفكر لیبرالی غرب بودهاند ولی الزامی بین این ارتباط و وابستگی به فكر لیبرال وجود ندارد و روشنفكر، هویت و صفتهای مختلفی مثل سوسیالیست، چپگرا و دینی هم میتواند به خود بگیرد. رسالت آنها تولید فكر است و به قول ادوارد سعید، حاضر به قبول فرمولهای ساده اجتماع نبوده و میخواهند قالبهای ذهنی معمول جامعه را در هم بشكنند، چراكه آنها مسئول آگاه كردن، جامعه هستند و بدون آنكه تكلیفی سیاسی به آنها واگذار شده باشد، نسبت به امور احساس مسئولیت و دخالت میكنند.9 روشنفكر با این نگاه دغدغهی قدرت و تعصب خاصی نسبت به دین یا سنتها ندارد. او در برابر جامعه، مردم و سرنوشت آنها احساس تعهد و مسئولیت میكند و داعیهی مسئولیت فكری جامعه را دارد تا با تجزیه و تحلیل صحیح و در نظر گرفتن شرایط زمانی و مكانی، آن را به سوی آرمانها و اهداف والاتر و بهتری هدایت نماید.
آلاحمد مفهوم غربزدگی فردید را در بعد سیاسی و جامعهشناسی به كار گرفت و غربزده را به بیماری تشبیه كرد كه با جداشدن از سنتهای رایج و بومی خود دچار از خودبیگانگی میشود.
ویژگی اصلی آنها علاوه بر مباحث فكری و نظری و توجه به واقعیات اجتماعی دردها و بحرانهای جامعه و تجزیه و تحلیل آن و ارائهی راهكار مناسب برای ارتقا و بهبود آن است. بنا به گفتهی دكتر علی شریعتی روشنفكر نه فیلسوف، نه دانشمند، نه هنرمند و نه نویسنده است. او فرد خودآگاهی است كه روح زمان و نیاز جامعه را حس میكند، منتقد وضع موجود و هدایتگر به سوی وضعی مطلوب است.10 با توجه به دو گونه و تیپ اصلی مثبت و منفی روشنفكری در ایران و ویژگیهای آنها، با نگاهی تاریخی میتوان گفت كه جریانها و چهرههای روشنفكری ایرانی غیر از تعدادی اندك، عموماً در دستهی دوم جای میگیرند. آنها عمدتاً تعارض و فاصله مشخصی با قدرتها و نظام حاكم نداشته و در كنار فعالیتهای فكری خود در بازی سیاست و قدرت هم مشاركت كرده و عمدتاً در خدمت دستگاه و نظام حاكم و وزیر، سفیر و وكیل دربار و مرتبط با آنها بودهاند. معروفترین چهرههای روشنفكری ایران در دورهی قاجار و رضاخان خاستگاه اشرافی و حكومتی و تجربهی زندگی در غرب را داشتند. آنها اغلب محافظهكار، مصلحتگرا و مدافع اُلیگارشی حاكم بودند و به همین دلیل تا دهه چهل به كارگزاران اهل قلم یا فنسالاران خواهان ترقی و پیشرفت ایران روشنفكر گفته میشد. برخلاف معنای روشنفكر و روشنگری كه باید هدایتگر و خط دهنده جامعه باشد، آنها خود دنبالهرو قدرت و سیاست بودند. آنان همچنین به واسطهی تماس با غرب، مناسبترین افراد برای پیوستن به لژهای فراماسونری و یا همچون میرزا ملكمخان بانی و موئسس لژ فراماسونری در ایران شده و به عضوگیری در میان رجال ایرانی میپرداختند.
نگاه محافظهكارانه به دین
روشنگری به معنای عام و معروفش، اگرچه تعارض و تضاد اصولی با دینمداری و دینداری نداشت ولی جریان روشنفكری در ایران به پیروی از تاریخ روشنگری غرب و غیر از مواردی كه به صورت ابزاری و محافظهكارانه به دین توجه میكرد، آن را عامل عقبماندگی، تاریكی و جهل میدانست و بدینطریق وظیفه و كاركرد خود را در مقابله با دین و تلاش برای حذف آن از جامعه معرفی میكرد و جای اثبات خود به نفی دیگران میپرداخت و آزادیطلبیاش در رهایی از دین خلاصه میشد. ادعای روشنگری و روشنفكری این افراد هر اندازه كه بیشتر بود، انتقاد از دین و دینستیزی در آنها برجستهتر میشد و بدینترتیب عكسالعمل و دشمنی دینمداران را علیه خود برانگیختند. این ویژگی به پیروی از جریان روشنگری در غرب بود كه از قرن هجدهم به عنوان جنبشی علیه مذهب كاتولیك شروع شد و خواهان آزادی از قید و بندهای دینی و سنت كلیسایی بود11 و از این جهت ماهیت و چارچوب معنایی روشنگری در ایران وارداتی، غیراصیل، وابسته و تقلیدی بود. خط مخالفت، عناد و دشمنی جریان روشنفكری سكولار در ایران با دین و مذهب، از نسل اول روشنفكری و افرادی همچون میرزاملكم خان و آخوندزاده تا نسل دورهی مشروطه و رضاخان و افرادی همچون تقیزاده، كسروی، فروغی و هدایت به طور واضح قابل شناسایی است. نقد قدرت، سیاست و حاكمیت در آثار و كردار آنها بسیار كمتر از نقد و نفی دین و سنت بود و به همین دلیل با مردم و فرهنگ جامعه فاصله و شكاف دائمی داشتند.
«... گرفتاری ما در این بوده است كه از دویستسال پیش یا لااقل از صدسال پیش به این طرف در خانه خود نبودهایم و نسبت ما با همهچیز و همهكس به هم خورده است. روشنفكر كه به علوم جدید و من جمله به علوم اجتماعی و انسانی آشنا شده است، با خانه خود و در خانهی بیگانه است. او كه همه را هپروتی میخواند و از واقعیت و شناخت علمی دم میزند، از غیر روشنفكر هپروتیتر است. او نه زبان مردم را میفهمد و نه مردم زبان اختراعی او را در مییابند. او با روشنفكر غربی هم همراه نیست؛ زیرا فقط بعضی از حرفهای روشنفكر غربی را تكرار میكند».12 جریان روشنفكری از دههی بیست، اگر چه با انگیزه و دلایل مختلفی نسبت به دین و فرهنگ سنتی و دینی جامعه تغییر موضع میدهد و تلاش دارد تا از دین به عنوان انگیزه و ابزار حركت و پویایی استفاده و فاصلهی خود را با مردم كم كند، اما نگاهش به تمدن جدید و ویژگیهای آن چندان تفاوتی با نسلهای قبلی پیدا نمیكند و تنها برخی ویژگیهای دیگر تمدن جدید مثلا علم، ایدئولوژی و عقلگرایی آن را اولویت بیشتری میدهد.
گرایش و منحنی فكری این روشنفكری عمدتاً به سوی ارزشهای نظام مسلط لیبرال دموكراسی غربی است و بر این اساس به تقدیس حقوق بشر، آزادی و دموكراسی غربی میپردازد و عدالت و برابری و آرمانهای اجتماعی انسانهای خارج از محدودهی نظامهای غربی را در اولویت پایینتری قرار میدهد.
با تمام توضیحات ذكر شده و بر خلاف تعاریف معمول روشنفكری و كاركرد، نقش و وظیفهی روشنگری او، كه در مبنا و ماهیت آن اساسی است، معنا و مفهوم روشنفكری در دو دههی اخیر در كشور ما به سمت و سویی خاص گرایش پیدا كرده كه نوع و چگونگی تفكر افراد، مخالفت با دین و غربگرایی ملاك و معیار روشنفكر شده است. روشنفكر در معنای اخیر چنین معرفی میشود: انسان مدرنی كه عقل و علم را تنها مرجع خود میداند. بر این اساس حق نقد و بازنگری دین را برای خود به رسمیت میشناسد. او در همهی امور آزاد است و آزادیاش بر همه چیز و همهی امور مقدس اولویت دارد. «روشنفكر محصول دورهای است كه آدمیان از آسمان اسطوره و حماسه به زمین رُمان قدم گذاشتهاند و قهرمانان بازمانده از قافله را دُنكیشوتوار به مصاف آسیابهای بادی و مصنوعات بشری میفرستادهاند. در این دوره آدمیان چنان به علم باور دارند كه تصور میكنند، خداوند به نیوتن گفته است، باش و همهجا را روشنی فرا گرفته است و از سوی دیگر به رغم تعیین حدود و ثغور عقل، آنقدر باور دارند كه دین را تنها در محدودهی عقل به رسمیت میشناسند».13
گرایش و منحنی فكری این روشنفكری عمدتاً به سوی ارزشهای نظام مسلط لیبرال-دموكراسی غربی است و بر این اساس به تقدیس حقوق بشر، آزادی و دموكراسی غربی میپردازد و عدالت و برابری و آرمانهای اجتماعی انسانهای خارج از محدودهی نظامهای غربی را در اولویت پایینتری قرار میدهد. آنها از آرمانها و اهدافی دفاع میكنند كه مدلهای تحقق یافتهاش، مصیبتها و حقایقی تلخ دامنگیر بشر كرده و به جای استقلال ذاتی و مبنایی روشنگری اصلیترین وظیفهی نقادیاش متوجه دین و نظام دینی شده است.
این روشنفكری مبنایی غیر دینی دارد ولی با عناوین و صفتهای مختلف از جمله دین، میخواهد به جامعه برگردد و نقش روحانیون دینی را در دنیای مدرن به عهده بگیرد و دینی آزاد و سكولار را به جامعه معرفی كند. اصلیترین ویژگیاش اعتقاد به استقلال مبنایی عقل است و با هر لحظه میتواند هر مفهوم و موضوعی را مورد شك و تردید قرار دهد. محدودهی تكالیف و چگونگی دین او بر اساس عقل و علم بشری تعیین میشود و این ویژگی دوران مدرن است كه دیانت سنتی میبایست از اهمیت بیفتد و روشنفكران به عنوان راهنمایان، پیشتازان و مبدعان تازه، پا به عرصهی وجود گذاشته و رسالت دین و دیانت و روحانیت را به عهده بگیرند.14
پینوشت:
1) فریدون آدمیت، اندیشههای میرزا آقاكرمانی، صفحه 241
2) در خدمت و خیانت روشنفكران، ج1، تهران، خوارزمی، 1357، صفحه 250 الی 270
3) فكلی از كلمه فرانسوی (foucd) به معنای یقهی كراواتی شكل یا پاپیون گرفته شده است وبه اصطلاح به افرادی اطلاق میشده كه با پوشیدن فكل و كراوات خود را به شكل غربی در میآوردند.(علی قیصری، روشنفكران ایران در قرن بیستم،ترجمهی محمد دهقانی، تهران، انتشارات هرمس،1383 صفحهی 189)
4) تقی آزاد ارمكی، مدرنیتهی ایرانی، روشنفكران و پاردایم فكری عقب ماندگی در ایران، تهران، دفتر مطالعاتی ـ انتشاراتی اجتماع، 1380، صفحه 38
5) جمشید بهنام، ایرانیان و اندیشه تجدد، صفحه 75
6) عبدالرحیم طالبوف، سیاست طالبی(به كوشش رحیم رئیس پناه)، تهران، انتشارات علم، صفحه 121
7) سید فخرالدین شادمان، تسخیر تمدن فرنگی، تهران، بینا، 1326
8) دو اثر برجستهی جلال آل احمد در نقد غربگرایی و غربزدگی روشنفكران، "در خدمت و خیانت روشنفكران " و "غربزدگی" كه بارها توسط ناشران مختلف منتشر و تجدید چاپ شدهاند.
9) ادوارد سعید، نفش روشنفكر، صفحه 12 و22
10) مرتضی كاظمیان،"شریعتی، روشنفكر متعهد و مسئول و روشنفكران امروز"، مجلهی آفتاب، سال سوم، شمارهی 27، صفحه 14 الی 16
11) حسین نصر، چالشهای روشنفكری دینی در ایران، روزنامهی همبستگی، دوشنبه 19 شهریور 1386
12) رضا داوری اردكانی، روشنفكری و روشنفكر، برگرفته از سایت "بیعنوان" به آدرسwww.biinvan.com) ) تاریخ 27/2/1382
13) محمد منصور هاشمی، "روشنفكر دینی، معلل یا مدلل"، سروش اندیشه، شمارهی سوم و چهارم، تابستان و پاییز 1381،صفحه 183
14) عبدالكریم سروش، شریعتی و رهیافت روشنفكری امروز ، (گفتگو)، مجلهی كیان، شماره 37،سال هفتم، خرداد و تیر 1376، صفحهی48