در سوگ بزرگان علم و ادب و اخلاق و معرفت؛ به یاد گرجی، افشار، بروجردی و...

 
در سوگ بزرگان علم و ادب و اخلاق و معرفت؛ به یاد گرجی، افشار، بروجردی و... - محمدجواد حجتی کرمانی
از پیامبر اکرم(ص) نقل است که فرمود: «من اکرم عالماً فقد اکرمنی» یعنی هرکس دانشمندی را گرامی دارد، مرا گرامی داشته است و شعر معروف سخن‌سرای بزرگ فارسی را همه می‌دانند که:
چنین گفت پیغمبر راستگوی
ز گهواره تا گور دانش بجوی
 
و ما... در این وادی چه می‌کنیم؟ راستی ما که مدعی پیروی از این پیامبر دانش‌پروریم، آیا دانش‌پروریم؟ به زبان آری! در عمل چی؟... راست باید گفت و بی‌پروا... ما نعمتهای خدا را کفران کرده‌ایم از جمله نعمت عظیم انقلاب اسلامی را که برای ملت ما دوستی و برادری و یکرنگی و گذشت و کمک به یکدیگر و بردباری وبسیاری از نمودهای بارز انسانی را به ارمغان آورد اما برخی از ما... از روز نخست تاکنون، پیوسته از دوستیها و یک‌رنگی‌ها و بهم پیوستگی‌ها و گذشت‌ها و فداکاری‌ها فاصله و فاصله گرفتیم و به جائی رسیدیم که در کوچه و خیابان و مسجد و مدرسه و اداره و کارگاه و... همه جا و همه جا به جان هم افتادیم و همچون دشمنان خونی ـ آری دشمنان خونی ـ تکرار می‌کنم... آری دشمنان خونی... با یکدیگر رفتار کردیم... ما به حقیقت مصداق این آیه شریفه شدیم که می‌فرماید: «ـ الم تر الی الّذین بدّلوا نعمه الله کُفرا واَحلُّوا قومهم دارالبوار» یعنی ای پیامبر! ندیدی که کسانی نعمت خدا را به کفر برگرداندند و قوم خود را به دیار نابودی فرستادند...
 
آری ـ بعضی از ما نعمت انقلاب را تبدیل به «نقمت» کردیم و هرکس را که کوچکترین زاویه‌ای هرچند بسیار کوچک با «تصلّب» و «خشک‌اندیشی» و «خشونت» و «افراطِ» عده‌ای از ما داشته باشد، او را به تیرهای زهرآگین تهمت و غیبت و وابستگی به بیگانه و انحراف و حتی ارتداد هدف قرار می‌دهیم و از دوستان قدیم، دشمنان جدید می‌سازیم. درست برضدّ سیره رسول خدا(ص) که از دشمنان دیرینه و عقود و حسود، دوست و یار و یاور می‌ساخت و این البته معجزه عظیم شرح صدر و قدرت روح و دوراندیشی و درایت و کیاست و سیاست راستین آنحضرت(ص) بود که به جانشینان راستین آنجناب به ارث رسید... و اگر نبودند این اسوه‌های انسانیت و فضیلت و این راهنمایان همیشه جاوید بشریت هر آینه اسلام پاک محمدی(ص) به دست کسانی چون یزید بن معاویه یا متوکل عباسی و کسانی پیش و پس از آنان بکلی مسخ و نابود می‌شد...
 
درود خدا بر روح پاک محمدتقی ملک‌الشعرای بهار که فرمود:
گرچه عرب زد چو حرامی به ما
داد یکی دین گرامی به ما
گرچه ز ظلم خلفا سوختیم
زآل علی(ع) معرفت آموختیم
 
آری ایران عزیز، سرفراز تاریخ است که اسلام ناب محمدی(ص) را که سراسر رحمت و گذشت و دوستی حتی با دشمنان بود، از خشونت تند متعصبان و جاهلان عرب و عجم پاک ساخت و با ارائه اسوه‌های علم و فرهنگ و هنر و دانش و معرفت، جهانیان را از خرمن پرفیض دانشمندان و مبتکران و هنرمندان و فلاسفه و متکلمان و مفسران و علما و فقهای بزرگ و خدوم بهره‌مند ساخت و اتهام زور و شمشیر و خشونت و تندی و بی‌منطقی و جهل و خرافه را از دامان پاک آئین رحمانی اسلام زدود ...و اکنون... ما ... ما وارثان سیره پسندیده این اسوه‌های بشریت و آموزشهای انسانی و خردمندانه آنان چه می‌کنیم؟
 
ـ گاهی نگاهی به برخی از صفحات جراید و مجلات و رسانه‌های دیگر همچنین بعضی از برنامه‌های صدا و سیما و منابر و مساجد و مجامع بیفکنیم و به حال زار و نزار خود گریه کنیم که چگونه همه جا را پر کرده‌ایم از دشمنی و هتاکی و آبروریزی... که سرانجامی جز برادرکشی و کفران نعمت برادری و صفا و وفا و کرامت انسانی نداشته و نخواهد داشت....
هر دم از این باغ بری می‌رسد
تازه‌تر از تازه‌تری می‌رسد
 
***
 
...بگذریم... این قلم در اختیار من نیست! خدایا! چه کنم؟ می‌خواستم در تکریم و تعظیم بزرگان از دست رفته سالیان اخیر و بخصوص سال 89 بپردازم که خامه بر نامه خروشید و نوشت آنچه نوشت.
 
***
 
...به اصل سخن بازآیم و شرح این جریان و این خون‌جگر را به وقت دیگری بگذارم...
 
من با چند تن از این بزرگان علم و ادب و فرهنگ که در یکی دو سال اخیر رخت به سرای جاوید کشیده‌اند، همنشین بوده‌ام، گاهی بسیار و گاهی یکبار.
 
 
مرحوم دکتر محمد خونساری
 
از مرحوم فقید سعید دکتر محمد خونساری می‌آغازم که حدود 4 سال پیش در انجمن مفاخر فرهنگی به زیارت ایشان توفیق یافتم و مورد لطف و مرحمت ایشان قرار گرفتم و خدا را شکر کردم که اگر آشنایان یا ناآشنایانی، مرا آزرده اند ـ و می‌آزارند... ـ اما بزرگانی چون دکتر محمد خونساری که استاد مسلّم دانشگاه و آموزگار بزرگ «منطق»اند، مقالات مرا می‌خوانند و مرا تشویق می‌کنند.
 
 
دکتر سیدمحمدرضا جلالی نائینی
 
همچنین استاد فقید بزرگوار مرحوم سیدمحمدرضا جلالی نائینی که پس از دورانی که در حال و هوای سیاست قلم می‌زدند و از جمله سردبیری روزنامه باخترامروز مرحوم دکتر فاطمی را داشتند، اما تحقیقات ایشان در علوم قرآن نیز حکایت از مراتب دیانت و دانشِ دینی آن مرحوم داشت. با آنمرحوم نیز در همان انجمن مفاخر فرهنگی آشنا شدم و مورد لطفشان قرار گرفتم و کتاب تحقیقی خودشان را در مورد قرآن کریم به حقیر هدیه فرمودند
رحمه‌الله علیه.
 
 
دکتر ابوالقاسم گرجی
 
اگر بخواهم از مرحوم مغفور دکتر ابوالقاسم گرجی رضوان‌الله علیه سخن بگویم،‌ سخن به درازا می‌کشد چون با حضرت ایشان نخست در دفتر حضرت آیت‌الله خامنه‌ای (رئیس جمهور وقت) در جلسات مرتبی که دو هفته یکبار با شرکت مرحوم استاد گرجی، استاد بزرگوار محمد مجتهدشبستری، استاد فقید دکتر سیدجعفر شهیدی، استاد غلامعلی حداد عادل، استاد دکتر سیدمحمدباقر حجتی و چند تن دیگر که نام مبارکشان را فراموش کرده‌ام، تشکیل می‌شد، آشنا شدم و بعداً هم در سفری به آلمان که در خدمت حضرت استاد و بزرگانی چون استاد محمد مجتهدشبستری (ایضا)، استاد سیدمصطفی محقق داماد، دکتر عبدالکریم سروش (من با احترام به مقام علمی دکتر سروش با موضع سیاسی ایشان سخت مخالفم) همسفر بودیم، به فضائل اخلاقی و ادب و بزرگواری آن فقید سعید آشنا شدم و البته گاهی توانسته‌ام از آثار ماندگار گرانسنگ علمی و فقهی ایشان نیز بهره برگیرم.
 
 
استاد ایرج افشار
 
پس از مرحوم دکتر گرجی به استاد تازه درگذشته فقید استاد ایرج افشار می‌رسیم که آخرین دیدار را با آنمرحوم دو هفته پیش در مرکز دائرهالمعارف بزرگ اسلامی، در دفتر برادر گرانقدر عزیزم آقای سیدمحمدکاظم موسوی بجنوردی داشتم... در این دیدار که آخرین دیدار و پس از سفر چند ماهه استاد فقید به آمریکا بود، او را بسیار تکیده و لاغر دیدم، اما از نظر نشاط روحی و علمی و اتقان در سخن و ادای امیدوارانه کلمات و جملات به هیچ رو از ایامی که در جلسات ماهانه هیأت‌ علمی دائره المعارف اسلامی سخن می‌گفت ـ و اکثراً سخن او ـ «فصل‌الخطاب» مباحثات بود، تفاوتی نداشت: بسیار شمرده و متین سخن می‌گفت. چشمانش برق می‌زد، و امید را در شنونده باز می‌ساخت، آری استاد ایرج افشار در سن 85 سالگی با تحمل دوران سخت بیماری در آمریکا، همچون جوانی شاداب و امیدوار و پرتلاش نشست و برخاست می‌کرد، تو گوئی هیچ بیماری‌ای با او دیدار نکرده است! و من آخرین اثر او را که مجموعه‌ای از یادداشتهای بیش از شصت ساله او بود در مورد بزرگان از دست رفته و «سابقون» علم و فرهنگ و فضیلت دیده بودم و از او خواستم که پشت‌نویسی کند تا با افتخار به یادگار نگهداری کنم که کتاب در دسترس نبود و اجل مهلت نداد و وعده به قیامت افتاد...
 
از ایرج افشار بسیار گفته‌اند و من خوانندگان ارجمند را به یادداشت‌ پربار و پر از مطلب همشهری عالیمقدار حضرت استاد بزرگوارم دکتر محمد ابراهیم باستانی پاریزی حوالت می‌دهم که در شماره مورخه 21 اسفندماه جاری اطلاعات چاپ شده است و یک کلمه بگویم که من خود را قطره‌ای می‌بینم که در دریای بیکرانه‌ای افتاده‌ام... واقعاً دریایی از تحقیق و تصحیح و تألیف و تک‌نگاری و ... که همه نشان از ایران و ایران دوستی دارند و برای همیشه تاریخ، راهنمای اهل تحقیق و دانائی‌اند...
 
 
و اما یادی از دو محمود: بروجردی و روح‌الامینی
 
دکتر محمود روح‌الامینی و دکتر محمود بروجردی نیز در سال 1389 دارفانی را وداع گفتند و من با هر دو محمود همنشین بوده‌ام و با مهربانی‌ها و فروتنی‌ها و محاسن اخلاقی و مراتب علمی آنان آشنائی یافته‌ام. نخست از دکتر روح‌الامینی بگویم که همشهری ماست، و من جوانی او را به خاطر دارم که بسیار زیبا بود... گندم‌گون، خندان و خوش سخن... تازه از کوهبنان آمده بود و تحصیلاتش را در کرمان ادامه می‌داد و بنظرم وقتی او را دیدم که عازم ادامه تحصیل در خارج بود... و او را ندیدم تا چند سال اخیر که در کرمان و تهران و کوهبنان و جاهائی دیگر در جلسات کرمان‌شناسی با او هم جلسه بودم. این جلسات به مدیریت برادر سختکوش و فعال و نویسنده و گوینده پرحرارت آقای سید محمدعلی گلابزاده (فرزند مرحوم مبرور سید اسدالله گلاب یزدی که سالها در کرمان با صدای بسیار خوش مستمعان را از فیض منبر خود مستفیض می‌کرد) اداره می‌شد و مرحوم روح‌الامینی از جمله افرادی بود که در این جلسات آرام و نیکو سخن می‌گفت و سخنانش با عشق و علاقه و ایمان توام بود. مخصوصاً آنگاه که از میراث ماندگار کرمان و کوهبنان سخن به میان می‌آورد که اطلاعات او در این زمینه، همگان را می‌شکفت و شگفت‌زده می‌کرد. خدایش بیامرزاد و ما را نیز...
 
در پایان از دکتر محمود بروجردی بگویم که فرزند مرحوم مبرور حجه‌الاسلام حاج میرزا محمدحسن بروجردی و نوه عالم معروف قم حاج میرزا مهدی بروجردی که از زمان مرحوم آیت‌الله مؤسس حائری ـ اعلی‌الله درجته ـ به کارپردازی امور علما و فضلا و طلاب می‌پرداخت و فرزندان و نوادگان او هم پیوسته در خدمت علم و فرهنگ بودند.
 
مرحوم دکتر محمود بروجردی داماد امام خمینی بود و فرزند او «مسیح» در کسوت روحانیت و انشاءالله حافظ میراث پدر و مادر خویش است. مرحوم بروجردی، خاطراتی از دوران خواستگاریش‌ از دختر امام داشت که بسیار شنیدنی و برای پاره‌ای باور نکردنی است...
 
او می‌گفت: من جوانی خوش برورو و خوش تیپ بودم که ریش می‌تراشیدم و کراوات می‌زدم. با ریش تراشیده و کراوات برای خواستگاری به خدمت امام رفتم. تصور می‌کردم امام مرا با این ژست نپسندند اما برخلاف پندار من، با روی خوش مرا پذیرفتند و اصلاً به روی خودشان نیاوردند و حتی تصریح کردند شما در ژست و شمایل آزادید اما توصیه کردند که مراقب نمازتان باشید و در این باره کاهلی نکنید.... (قابل توجه افراد خشک مغز ظاهربین!...) در اینجا باز یادم افتاد از مرحوم استاد ایرج افشار که او هم همیشه به «کراوات» وفادار(!) بود و این از صداقت و صراحت و بی‌ریائی او ناشی شده بود. باز به سائقه تداعی معانی یاد باید کرد از دکتر علی‌اکبر معین‌فر وزیر نفت دولت موقت مرحوم مهندس بازرگان که نمونه صراحت و صداقت و شجاعت بود و او هم همیشه به «کراوات» خود وفادار ماند!... هرچه خاک این بزرگان است، طول عمر معین‌فر مجهول‌القدر باشد...