توطئه واگرايي قومي در ايران، از ديروز تا امروز
منطقه آذربايجان در طول تاريخ کهن ايران زمين، از دوران جنگهاي باستاني اسکندر تا نبرد سپاهيان ايران و سرداراني همچون «ميلاد» در برابر سربازان رومي، همواره مهمترين و حساسترين نقطه مرزي ايران زمين تلقي ميشده است. بر همين اساس، دشمنان ايران از هزاران سال پيش تا کنون، دستيابي به آذربايجان را مترادف با فروپاشي ايران دانستهاند.
با توجه به موقعيت بسيار حساس خاورميانه، فعاليتهاي خزنده و توطئههاي شوم دشمنان ايران زمين در اين منطقه، که از هر فرصتي براي سوءاستفاده بهره ميگيرند، شدت گرفته است. پس از حوادث اخير آذربايجان، هماکنون شاهديم که توطئهگران براي نيات تجزيه طلبانه خود، با مصادره قومي شخصيتهاي تاريخي ايران زمين، از جمله بابک، ميکوشند، از اين شخصيتها و مناسبتهاي خاص وابسته به آنان براي تبليغ افکار جداييخواهانه خود بهره گيرند، براي همين، بر همه انديشمندان و سياستگذاران ايراني، واجب است با نگاهي منطقي و تاريخي و نه احساسي، زواياي پنهان و آشکار توطئههاي دشمنان ضد ايران را آشکار نمايند تا زمينههاي هرگونه سوءاستفاده بدخواهان در آينده از بين برود.
در عصر دهکده واحد و يکپارچه سازي جهاني، برداشتن مرزهاي فرهنگي ملي و سليقه سازي مشترک از برنامههاي درازمدت قدرتهاي جهاني براي دستيابي به منافع سرشار اقتصادي سياسي آينده است و با اين شرايط، بقا و دوام کشورها و ملتها، نيز تنها در گرو حفظ پايبندي به علايق ميهني و يکپارچگي ملي آنان خواهد بود. عملکرد کنوني سياستهاي قدرتهاي جهاني در کشورهايي همچون افغانستان، عراق، سودان، رواندا و... حرکت تدريجي جهت تفرق و جداسازي قومي با هدف سست کردن يکپارچگي ملي کشورها را نمايان ميسازد. اين در حالي است که بي ترديد، اصلي ترين عامل تثبيت و استقرار يک نظام سياسي در درجه نخست، تثبيت و تحکيم هويت ملي در راستاي حفظ استقلال و تماميت ارضي آن نظام است. هويت ملي هر کشور، ويژگي خاص خود را دارد که در تعريف شاخصهاي تاريخي اجتماعي ويژه آن کشور ميگنجد. با توجه به اين که اشتراکات تبار، فرهنگ، زبان و تاريخ، مرزهاي تاريخي جغرافيايي دين و... از اجزاي مهم همبستگي ملي ملتهاست، تقويت اين همگرايي و يکپارچگي ملي در تثبيت گسترش اجتماعي يک کشور، از نقش اصلي و محوري برخوردار بوده و بستر اصلي حرکت رو به رشد اجتماعي را فراهم ميکند و تضعيف آن، نه تنها همه برنامههاي اجتماعي بلندمدت و بقاي هويت يک نظام اجتماعي را به چالش خواهد کشيد، بلکه مجموعه ساختار سياسي، استقلال و تماميت ارضي کشور را نيز در معرض تهديد جدي قرار خواهد داد.
ردپاي توطئههاي تجزيه طلبانه در آذربايجان
مطالعات پيشينه و تاريخ کهن ايران زمين، اثبات ميکند که در چندين هزار سال، ايرانيان هيچگاه با مسئلهاي به نام بحران قومي يا تفرق و جدايي طلبي، رو به رو نبودهاند و اگر اين مسأله رخ ميداد، بي ترديد، هم اکنون از ايران و ايراني چيزي برجاي نميماند. با اين حال، به ويژه در دو هزار سال گذشته، دشمنان ايران همواره، براي شکستن اين اتحاد و يکپارچگي کوشا بوده اند. فعاليتهاي سياستپيشگان استعمار ضد ايراني و هم زمان، بيلياقتي و نداشتن حس ميهن دوستي پادشاهان وقت، هر دو اصلي ترين عواملي بودند که سبب جدايي بسياري از سرزمينهاي تاريخي ايران از مام ميهن شدهاند. اين جداييها که به رغم پيوندهاي مشترک خوني، نژادي، فرهنگي، زباني، تاريخي و ديني مردم اين سرزمينها با سرزمين اصلي ايران به وقوع پيوسته، سردمداران استعمار را واداشته است، با در پيش گرفتن تدابيري گسترده و همه جانبه، ريشههاي تاريخي، فرهنگي و گذشته تباري اين مردم را بخشکانند. پس از قراردادهاي ننگين گلستان ( 1812ميلادي ) و ترکمانچاي ( 1828 ميلادي )، که آغاز جدايي بسياري از سرزمينهاي ايراني به شمار ميرود، هفده شهر مهم ايران، از جمله بادکوبه، گنجه، لنکران و ... در قلمرو امپراتوري روسيه قرار گرفتند و پس از اين بود که روسها در واهمه هرگونه تمايلات ايرانخواهانه، با جعل تاريخ، زبان، خط و بسياري تدابير ديگر، در قطع تمام ارتباطات مردم سرزمين قفقاز از ايران، کوشش بسيار كردند . اينگونه بود که در گام نخست، تغيير نام منطقه قفقاز در دستور کار سردمداران روسيه قرار گرفت؛ منطقهاي که در طول تاريخ کهن ايران، همواره با نامهاي آلبانياي قفقاز، اران و شروان شناخته ميشد و حتي در دوران حکومتگذاري به عنوان PERSIDESKY (منطقه ساکنان ايراني ) معروف بود، در فاصله شکلگيري و استقرار نظام کمونيستي شوروي و با حمايت ناسيوناليستهاي افراطي ترکيه عثماني به نام جمهوري آذربايجان شکل گرفت. تغيير نام يکباره اران و شروان تاريخي به جمهوري تازه تأسيس آذربايجان، بلافاصله واکنشهاي شديد همراه با نگراني انديشمندان ميهن دوست ايراني را به دنبال داشت که مقالههاي اقتصادي بزرگاني چون ملک الشعراء بهار و علامه دهخدا در روزنامههاي آن روز ايران همچون، رعد، ايران و نوبهار در فاصله سالهاي 1296 تا 1298 شمسي (1917 تا 1919 ميلادي) از آن جمله است. نگراني ايرانيان در 90 سال پيش، بيشتر از اين ناشي ميشد که اطلاق نام «آذربايجان» به عنوان يک ولايت مهم و استراتژيک ايران، به منطقهاي ديگر که نام ديگري داشت، بعدها، ادعاهاي جدايي طلبانه همسايه شمال ارس را در پي داشته باشد؛ امري که امروز آشكارا، صحت آن به اثبات رسيده است.
در آن زمان با شکلگيري يک حزب ناسيوناليست با نام «مساوات» در باکو، در آغاز هرگونه نيت توسعه طلبانه عليه ايران از سوي سران اين حزب رد ميشد. از جمله سخنان محمد امين رسول زاده از سران حزب مساوات، که در پاسخ به اعتراض ايرانيان نسبت به اطلاق نام آذربايجان به منطقه اران و شروان نوشت: «...از ما چرا ظنين هستيد؟ بايد تصورکنيم، چنين گمان کرده اند که از گرفتن نام آذربايجان، که اسم يک ولايت ايران است، به مسماي آن نيز ما چشم داريم... دعوي مختاريت آذربايجان به هيچ وجه به جنوب ارس راجع نيست. باز بالفعل اين را اثبات ميکنيم...». (روزنامه ايران ـ شماره 439 ـ 26 ثور 1298 خورشيدي) رخدادهاي پس از اين نام گذاري به اثبات رساند، همان گونه که ايرانيان از آغاز اطلاق نام آذربايجان به بخشهاي شمال رود ارس، بيم توسعه طلبي ارضي سران باکو را داشتند، ايران ستيزان آن سوي ارس، «بالفعل» اثبات کردند که جز به مسماي آن، که به تدريج آذربايجان جنوبي ناميده شد، به چيز ديگري نظر نداشته و ندارند.
وقوع قايله پيشروي که در پايان جنگ جهاني دوم به وقوع پيوست، دقيقاً بنا بر ادعاهايي شکل گرفت که سران باکو بر پايه نام جعلي جمهوري آذربايجان در مخيله خود پرورانده بودند. هم اکنون نيز جمهوري آذربايجان در راستاي اهداف توسعه طلبانه خود، با سوءاستفاده از جعل تاريخي نام خود، ملت آذربايجان را ملتي تجزه شده توسط ايران معرفي ميکند که بايد به يکديگر ملحق شوند و در اين راستا، حتي قرارداد گلستان را قراردادي معرفي ميکند که آذربايجان بزرگ را به دو بخش شمالي و جنوبي تقسيم کرد!! اين ادعاي پوچ، در حالي صورت ميگيرد که آذربايجان تاريخي و واقعي، همان است که در آغوش ايران عزيز نهفته و شامل خاستگاه سرداران رشيد ايراني چونان باکريهاست، تبريز، اروميه، اردبيل، مراغه، ماکو، در طول تاريخ کهن ايران، به عنوان شهرهاي آذربايجان شناخته شدهاند، در حالي که باکو، گنجه، شکي و... در تاريخ بخشهاي اران و شروان بودهاند، نه آذربايجان.
توطئههاي تجزيهطلبانه عليه تماميت ارضي ايران در آذربايجان، هم اکنون بر چند محور اساسي استوار است که در زير به آنها اشاره ميشود.
1. حمله به زبان فارسي تحت لواي شعار بيمعناي «پايان فارسيسم»: يکي از برنامههاي واگرايان قومي، تحقير و هجمه همه جانبه و شديد به يکي از مهم ترين ارکان هويت ملي ايراني؛ يعني زبان فارسي تحت لواي شعار بي معناي «پايان فارسيسم» است. فارسي نه يک قوم ويژه، بلکه زباني تاريخي و ملي است که پيوند دهنده اقوام گوناگون تشکيل دهنده ملت ايران اعم از کرد، آذري، لر، بلوچ، گيلکي، خراساني، يزدي، سمناني، بختياري، عرب، بوشهري، دزفولي، مازندراني و... است.
اهميت ملي اين زبان در سخنان شاعر بزرگ ملي، فردوسي توسي نيز نهفته که گفته است: بسي رنج بردم در اين سال سي ........ عجم زنده کردم بدين پارسي؛ بنابراين، هرگونه تحقير و تضعيف اين زبان تحت لواي واژه پان فارسيسم، تحقير هويت ملي ايران و تضعيف يکپارچگي ملي ايرانيان را به دنبال خواهد داشت و از اين روي، تلاش براي هرگونه اعتمادسازي براي اقوام ايراني، نبايد مترادف با تضعيف و از بين بردن اهميت زبان ملي تلقي شود.
2. مصادره قوميچهرههاي تاريخي ايران زمين: مصادره قومي شخصيتهاي تاريخي آذربايجان در جهت تحريک احساسات تفرقه انگيز قومي، از برنامههاي ديگر واگرايان قومي است که هدفي جز نابودي ايران و يکپارچگي سرزمين ما را در سر نميپرورانند. گروههاي نژادپرست پان ترکيست، با اصرار، سعي در ترک معرفي کردن چهره تاريخي بابک را دارند و او را قهرمان انحصاري استقلال ترکهاي دنيا و نه همه ايرانيان، قلمداد ميکنند. اين در حالي است که با مطالعات علمي ـ تاريخي، درمييابيم کتابهاي تاريخ ابن خلدون، تاريخ گزيده حمدا... مستوفي، مختصر الدول ابن عربي و... که همعصر بابک و يا مدت کوتاهي پس از او به رشته تحرير درآمدهاند، نه تنها کوچکترين اشاره اي به ترک بودن او نکردهاند، بلکه پدر او را يک ايراني از اهالي تيسفون، پايتخت قديمي حکومت ساساني معرفي کردهاند.
3. مقايسه تفرقهافکنانه توسعه آذربايجان با ديگر نقاط ايران: برخي افراد با اظهارنظرهاي قومي خود، که جز تحريک احساسات مردم، هدفي ندارند، همواره با طرح مسايل تفرقهافکنانه، در پي ايجاد تفرقه و جدايي در ميان اقوام ايراني هستند. اينان عدم توسعه آذربايجان در برابر تعدادي از شهرهاي ايران را مطرح ميکنند، بدون توجه به اين که اگر هم روند توسعه کشور به دليل تحريم اقتصادي و جنگ و... کند بوده است، اين امر جنبه اي عمومي داشته و شامل منطقه خاصي نميشده است.
در اين جا، اين پرسش مطرح است که آيا آذربايجان به عنوان قطب اقتصادي و صنعت ايران وضعيتي به مراتب بهتر و شکوفاتر از مازندران، گيلان، کهکلويه و بوير احمد، چهارمحال و بختياري، بوشهر، سمنان، لرستان و... ندارند؟
کوتاه سخن اين که
تاريخ ايران به اثبات رسانده است که ايران با وجود گونهگوني فرهنگي و قومي، نه تنها هيچگاه شاهد تفرق و شکاف قومي نبوده، بلکه پيوندهاي عميق خانوادگي، اجتماعي ميان اقوام گوناگون اين سرزمين و اشتراکات تاريخي ملي يک پيکر مستحکم و استوار را به نام ملت ايران به وجود آورده که آن را از ديگر کشورهاي نوظهور چند قومي نظير، کانادا و آمريکا متمايز ميسازد. شيوههاي حکومتي ايالتي و فدرال نيز که سيستميواگرا و نيمه مستقل است، نيز گزينه اي قابل اعتنا در ايران نخواهد بود، چرا که به طور مستقيم، پيوستگي خانوادگي اجتماعي ملت ايران را به چالش خواهد کشيد و در دراز مدت، استقلال و تماميت ارضي اين كشور را به مخاطره خواهد افکند.
ايرانيان به خود ميبالند که آذربايجان واقعي، عرصه ظهور بزرگ مردي چون شاه اسماعيل صفوي بوده که خاندان او با تشکيل دولت مرکزي قومي و قدرتمند، ضمن از بين بردن نظام ملوکالطوايفي، يکپارچگي ملي را پس از نهصد سال از فروپاشي حکومت ساساني براي ايرانيان به ارمغان آوردند و با شعار تشيع سرخ علوي و ايرانيت، توانستند، مرزهاي ايران را به دوران تاريخي خود بازگردانند. همه ايرانيان از هر قومي، افتخار ميکنند که آذربايجان واقعي به مرکزيت تبريز، عرصه فداکاري و جانفشاني شيرزنان و شيرمرداني بوده که در تاريخ کهن ايران، از جمله در برابر تجاوزگري ترکان عثماني در تبريز و در نبرد مظلومانه چالدران، خون پاک خود را فداي ميهن عزيزمان ايران کردهاند.
نهضت مشروطيت، صحنه تدبير و شايستگي بزرگاني چون ستارخان و باقرخان و خياباني بوده که با نام ملت ايران در برابر استبداد زمان، مردانه مبارزه كرده اند. تبريز صحنه جانفشاني مردمي بوده که در برابر خيالهاي واهي جداييطلبانه پيشروي، پيروز شدند و گول ظاهر مردمفريب او را نخورده اند. در دوره معاصر هم حماسه سازي سرداران بزرگ آذربايجان هم چون شهيد باکري در هشت سال مقاومت ملت ايران در برابر دشمنان قسم خورده ايران و ايراني، هيچگاه فراموش شدني نيست؛ بنابراين، بر خلاف علايق و نيات پليد معدودي ضدايراني خودباخته و بيگانهپرست، آذربايجان قلب تپنده ايران زمين بوده، هست و خواهد بود و پيکر بدون قلب بيمعنا خواهد بود.