تطابق ديدگاههاى آيتاللّه كاشانى و نواب صفوى
متشكرم، آقاى امينى. البته دستور آزادى فدائيان اسلام و شهيد نواب صفوى تقريبا بعد از 30 تير، در بهمن سال 1331، صادر شده كه من راجع به آن به شما توضيح خواهم داد. امّا اينكه سؤال فرموديد كه داستان روابط مرحوم آيتاللّه كاشانى با نواب صفوى چگونه بود، اين برمىگردد به نوع تفكر اين دو نفر يا بهتر است بگوييم نوع ديدگاه آنها.
البته، آيتاللّه كاشانى روحانى بود. يك روحانى تحصيلكرده و از شاگردهاى مرحوم آخوند ملا محمّدكاظم خراسانى بود. در جنگ استقلال عراق تفنگ به دوش گرفته بود. امّا، متأسفانه ايشان، از نظر ديدگاه، باورش نمىشد كه حكومت اسلامى مىشود درست كرد. ديدگاهش اين بود كه بايد به گونة پارلمانى كار كرد. آيتاللّه كاشانى يك روحانى سياسى پارلمانتاريست و نواب صفوى يك روحانى سياسى انقلابى معتقد به حكومت اسلامى بود. حالا زمان آماده بود كه اين حكومت اسلامى برقرار شود يا نشود، يك مسئلة ديگرى است.
امّا، اين دو نوع نگرش است. اين دو نوع نگرش، خود به خود، در پروسة عمل ايجاد اختلاف مىكند. تا زمانى كه آرمانخواهى مشترك است براى اهداف ملّى، اين دو نوع نگرش در كنار هم، هماهنگ با هم كار مىكنند. امّا وقتى كه اين جريان به مرحله عمل رسيد، يعنى يك طرف فائق شد، اينجا ديدگاههاى متفاوت خودشان را نشان مىدهند.
قبل از حكومت دكتر مصدق، آيتاللّه كاشانى معتقد بود كه حاكميّت ايران وابسته است و بايد تغيير كند. نواب صفوى هم معتقد بود كه حاكميت وابسته است و بايد تغيير كند، نفت بايد ملّى بشود؛ نواب صفوى هم معتقد است كه بايد نفت ملّى بشود، انتخابات آزاد برگزار شود، مردم در رأى دادن آزاد باشند، نمايندگان واقعى مردم بايد به مجلس بروند؛ نواب صفوى هم به اينها معتقد بود. اين جوان پرشور مذهبى اكنون در كنار آيتاللّه كاشانىاى قرار گرفته كه از قضا يك روز هم مرحوم آيتاللّه كاشانى، در تكيه دولت، در كنار رضاخان ايستاده است ــ كه عكسش هم موجود است ــ، يا در مؤسسان دوّم حضور دارد. البته برههها تفاوت مىكند. آن زمان سال 1304 يا 1305 است، حالا ما در سالهاى 31-1330 زندگى مىكنيم.
آيتاللّه كاشانى در سال 1321 شمسى هم در عراق با انگليسيها جنگيده است. حتّى افسرى كه آيتاللّه كاشانى را در عراق دستگير كرده بوده و مأمور آيتاللّه كاشانى بوده، به نام هانرى ناوارا، در زمان دكتر مصدق، در ايران بود و دولت دكتر مصدق دستگيرش كرد، فرستادش زندان. من اين افسر را ديدم. در اينجا به عنوان تاجر كار مىكرد. شايد هم جاسوس بود.
وقتى رزمآرا زده مىشود، كابينة دكتر مصدق روى كار مىآيد و مرحوم آيتاللّه كاشانى، يكى از اركان حكومت مىشود. اين حكومت سه ركن دارد: آيتاللّه كاشانى، دكتر مصدق و شاه (دربار، دولت و مجلس).
در اينجا اين دو نوع نگرش و اين تفاوت ديدگاهها ظهور مىكند. آيتاللّه كاشانى معتقد است به اينكه براى اجراى احكام اسلام، شرايط ايجاد حكومت اسلامى ميسر نيست. آنهايى كه درخواست حكومت اسلامى مىكنند، به گفتة خود آيتالله، «بيسوات» هستند. چون ايشان بيسواد را معمولاً مىگفت: «بيسوات». مخصوصا هم مىگفت؛ نه اينكه دال و تاء را تشخيص ندهد، مخصوصا اينطور مىگفت.
در ابتدا، مرحوم آيتاللّه كاشانى برخوردى هم با امير علايى وزير كشور مىكند. امّا، آنگونه كه من از مرحوم شهيد سيد عبدالحسين واحدى شنيدم، شب عيد، بعد از قتل رزمآرا، مصطفى كاشانى تمام دوستان پدرش آيتاللّه كاشانى را از زندان آزاد مىكنند و فدائيان اسلام در زندان مىمانند و اين، موجب برخورد شهيد نواب صفوى با مرحوم آيتاللّه كاشانى مىشود كه نامة شديداللحنى به آيتاللّه كاشانى مىنويسد و مىگويد: وفاى شما خيلى كم است.
البته بعد، وقتى نواب صفوى به زندان مىافتد و اين بىمهرى رااز آيتاللّه كاشانى مىبيند و احساس مىكند كه توهين به مرحوم آيتاللّه كاشانى، توهين به اسلام است، در نامهاى كه الان سندش در روزنامههاى آن موقع موجود است، به برادران فدائيان اسلام توصيه مىكند كه از توهين به آيتاللّه كاشانى خوددارى بشود.
امّا در حقيقت، اين دو نوع نگرش بوده كه اين اختلاف را به وجود آورده بوده است. آيتاللّه كاشانى معتقد بوده كه ايجاد حكومت اسلامى در شرايط و اوضاع آن روز امكان ندارد. نواب صفوى مىگويد: ما قرارمان اين بوده: برقرارى حكومت اسلامى، بعد از ملى كردن صنعت نفت.