حمايت كارتر از شاه در فرداي كشتار 17 شهريور

حمايت كارتر از شاه در فرداي كشتار 17 شهريور

حدود يك هفته بعد از مهماني شام با زاهدي، در 8 سپتامبر (17 شهريور 57)، حوادث ميدان ژاله در تهران به خشونت تبديل شد، و سربازان با گشودن آتش بر روي تظاهر‌كنندگان، دسته دسته از مردم را كشتند. سايروس ونس و من معتقد بوديم كه شايسته است تا رئيس جمهور (كارتر) به شاه تلفن زده و حمايت ما را از او اعلام نمايد. مكالمه تلفني بين رئيس جمهور و شاه بين ساعت 7 و 56 دقيقه و 8 و 2 دقيقه پيش از ظهر يكشنبه 18 شهريور 57 صورت گرفت. رئيس جمهور مي‌گفت براي ابراز دوستي با شاه و اظهار نگراني از حوادث مذكور، به او تلفن مي‌زند. او براي شاه آرزو كرد تا مشكلات را به نحو احسن حل كرده، و در تلاشهاي خود براي اجراي اصلاحات، موفق از كار در آيد. شاه پاسخ داد كه طرح ايجاد ناآرامي و اغتشاشات يك طرح «شيطاني» بود. او گفت كه بيش از حد به مردم آزادي داده و اكنون همين آزادي عليه خود او مورد استفاده قرار گرفته است. با وجود همه اينها، او مكرراً اطمينان مي‌داد كه ايران از آزادي ‌بيان، آزادي تجمع، آزادي تظاهرات بر طبق قانون، آزادي مطبوعات و نيز انتخابات آزاد برخوردار خواهد گرديد. شاه سپس افزود كه كارتر بايد از تلاشهاي او تا آنجا كه ممكن است به شدت حمايت كند، وگرنه دشمنانش او را غافلگير كرده و بر او پيشي خواهند گرفت. منافع آمريكا و ايران آنقدر مشخص است كه يك چنين اقدامي بسيار شايسته خواهد بود، رئيس جمهور به او قول داد كه دقيقاً همين كار را انجام خواهد داد.
با وجود اين، دو روز بعد از تهران به ما گزارش رسيد، كه شاه در ملاقات با نويسنده مجله ‌تايم، همانند يك مرد در هم شكسته و در آستانه سقوط رواني، اينطور گمان كرده است كه شايد ايالات متحده ايران را به شوروي‌ها تسليم كرده، و يا حداقل آنرا به «محيط نفوذي بي‌طرف» تبديل نموده است. البته روشن بود كه شاه احساس مي‌كرد كه سياست حقوق بشر ما به مخالفان او كمك كرده، و (به همين خاطر) به حمايت آمريكا اطمينان چنداني نداشت. با وجود اين، اندكي بعد از آن (در 20 سپتامبر ـ 29 شهريور 57) گزارش ديگري از يكي از افسران سفارتخانه در تهران دريافت كرديم كه مي‌گفت شاه را سر حال، مطمئن، و پرهيجان يافته است. افسر مذكور گزارش داد كه شاه احساس مي‌كند اوضاع جاري بهبود يافته، و او خواهد توانست به پروسة ليبراليزه كرده منظم كشور ادامه دهد. اين گزارشات متضاد، در جامعه اطلاعاتي، كه طي چند ماه نتوانسته بود درباره شاه به اتفاق نظر برسد، اختلافات بيشتري انداخت. اين مسأله باعث نشد تا به آساني در مورد اقدام مورد لزوم تصميم‌گيري كنيم. بايد اضافه كنيم كه به نظر من در اين مرحله نه من و نه كس ديگري در واشنگتن، از بيماري شاه خبر نداشتيم. گزارشات واصله از تهران نيز چنين نشانه‌هايي به ما نمي‌داد. اگر قبلاً از اين موضوع اطلاع مي‌داشتيم، بطور آشكار نوع ارزيابي و سياست‌هاي ما از مسأله متفاوت بود.
بقيه ماه را تقريباً بطور كلي سرگرم مذاكرات كمپ‌ديويد بوديم، و در پايان ماه سپتامبر (اوائل مهر 57) بود كه مسأله ايران بار ديگر مطرح گرديد. در اوائل اكتبر (اوائل مهر 57) ونس وزير امور خارجه با افشار وزير خارجه ايران ملاقات كرد، و به او اطمينان داد كه سياست ايالات متحده آمريكا بر حمايت از مخالفان شاه استوار نمي‌باشد. يك هفته بعد، سوليوان سفير ما در تهران گزارش داد كه يك ملاقات طولاني با شاه داشته، و در جريان اين ملاقات شاه گفته است كه در رابطه نيرو‌هاي نظامي‌اش مشكلاتي دارد، بر طبق گفته شاه ژنرالها نگران بودند كه در صورت ادامه بي‌نظمي‌هاي فعلي، در ميان سربازان نيز بي‌نظمي گسترش پيدا كند. ژنرالها مي‌خواستند تا فوراً به تمام بي‌نظمي‌ها پايان دهند. ژنرالها هنوز به شاه وفادار بودند اما ظاهراً فكر مي‌كردند كه شاه از خود نرمي نشان مي‌دهد.
در ضمن، تظاهرات گسترش پيدا كرد، و در اواخر اكتبر يك اعتصاب نفت شروع شد، و توليد نفت را از 8/5 ميليون بشكه در روز، به 9/1 ميليون بشكه در هفته رساند. در 24 اكتبر (2 آبان 57) پس از ملاقات «چارلز دونكن» معاون وزير دفاع با شاه، سوليوان سفير آمريكا در تهران گزارش داد كه او و سفير انگلستان به شاه گفته‌اند كه از نظر آنها يك راه‌حل نظامي مؤثر نخواهد بود. از نظر من اين قضاوت مهم بدون تصويب و توافق كاخ سفيد صورت گرفته بود. روز بعد از «گري‌سيك» يادداشتي دريافت كردم كه در آن وي ما را به دست زدن به يك اقدام فوري به عنوان نمونة يك حمايت عميق از شاه تشويق كرد. شايد سفر من به تهران به همراه پيامي از جانب رئيس جمهور، يا صدور يك بيانيه حمايت‌آميز، يا بيانيه حمايت‌آميز مشتركي توسط آمريكا و متحدان اصلي آن، نمونه چنين حمايتي باشد. در ضمن، وزارت خارجه تحليلي پيرامون اوضاع ايران تهيه كرد، كه در آن ضمن تأكيد بر حمايت از شاه ذكر شده بود كه آمريكا با بروي كار آمدن يك رژيم نظامي قوياً مخالفت مي‌كند.
اين يادداشت براي اظهار‌نظر به تهران فرستاده شد، و پس از چندي پيام 27 اكتبر (5 آبان 57) ويليام سوليوان را از تهران به دنبال داشت. سوليوان در اين پيام اعلام حمايت عمومي رئيس جمهور (از شاه)، يا ديدار فرستادگان بلند پايه را از ايران فعلاً ضروري تشخيص نداده و اعلام كرده بود كه سفارت با هر گونه كمك آمريكا به ارتش ايران در زمينه امور مربوط به كنترل اغتشاشات جمعي مخالف است، و هيچگونه تماسي نبايد با آيت‌‌الله خميني گرفته شود. در اين پيام سوليوان مي‌گفت: شرف و حيثيت ما در گرو همكاري با شاه نهفته است. زيرا او آماده است يك رژيم دمكراتيك را بشرطي كه بتواند موفق از كار درآيد، بپذيرد. در روزهاي بعد، يعني هم در 31 اكتبر و هم در اول نوامبر، سوليوان به همراه سفير انگلستان با شاه ملاقات كرد، و اين گفتگو‌ها با شاه، باعث ارسال پيامي شد كه به اجلاس مهم اتاق بررسي اوضاع كاخ سفيد در دوم نوامبر منجر گرديد. در اوائل آنروز من رئيس جمهور را از جريان پيام سوليوان مطلع كرده بودم. همانطور كه همين شب در يادداشت‌هاي روزانه خود نوشتم، به رئيس جمهور گفتم: «در حالي كه ما به فشار خود بر روي شاه براي ليبراليزه كردن بيش از پيش كشور ادامه مي‌دهيم، او دارد اراده خود را از دست مي‌دهد». در دنباله سخنان خود خطاب به رئيس جمهور (كه با چارلز كوبر (دوست و مشاور ديرين كارتر) مشغول گفتگو بود) گفتم: «اگر شاه نتواند با يك دست نيرومند امتيازات سازنده‌اي اعطا كند، كارش تمام خواهد شد.» قبل از اجلاس كميته شوراي امنيتي، تصميم گرفتم درك بهتري از اوضاع داشته باشيم و بدين خاطر به ويليام سوليوان در تهران، اردشير زاهدي و سفير ايران در واشنگتن، و جان فرانسوا پونسه و همتاي پاريسي خودم‌» (كه بعداً وزير خارجه فرانسه شد) تلفن كردم. نلسون راكفلر طي يك تلفن نگران‌كننده به من، خواهان موضع‌گيري سريع آمريكا در حمايت از شاه شد. سرانجام، نتيجه تمام اين مكالمات اين شد كه فوري‌ترين ضرورت ما، بالا بردن روحيه و اراده شاه مي‌باشد، و بدين خاطر درست قبل از اجلاس كميته شوراي امنيتي به سايروس ونس تلفن زدم و موافقت او را با برنامه‌‌اي كه قرار بود كميته شوراي امنيتي آنرا تصويب كند، بدست آوردم.