بررسی زمینه ها و دستاوردهای مهاجرت علما در سال 1342

مهاجرت، ریشه ای بسیار قدیم در تاریخ دارد.از زمانهای بسیار دور درباره مهاجرت قبایل و اقوام از سرزمینی به سرزمین دیگر، سخن رفته است که دلیل غالب آنها را اقتصادی دانسته اند، ولی نوع دیگری از مهاجرت وجود داشته که به دلایل سیاسی یا مذهبی یا سیاسی مذهبی صورت گرفته است، مانند مهاجرت صغری و کبری در دوران مشروطیت و همچنین مهاجرت علما به تهران که در سال 1342شمسی اتفاق افتاد. این مهاجرت ها در واقع نوعی مقابله با نظام سیاسی حاکم محسوب می شد که با انگیزه و اعتقاد دینی صورت گرفت.

مهاجرت علما به مرقد حضرت عبدالعظیم و قم، برای رهایی از محیط رعب و وحشت و حاکمان ظالم بود و نوعی اعتراض و شکوه علیه نظام سیاسی حاکم تلقی می شد. باید توجه داشت که مهاجرت سال 1342شمسی به معنی ترس و گریز نبود، بلکه رویارویی با حاکمان ظالم در بی توجهی به دین بود تا انسان مجتهدی را بنابر یک اصل قانونی، از چنگال رژیم شاه نجات دهند. بنابراین هر دو مهاجرت یادشده توسط عالمان دین با انگیزه سیاسی و مذهبی صورت پذیرفت تا عدم مشروعیت نظام سیاسی حاکم را نشان دهد. در چگونگی شکل گیری مهاجرت علما به تهران، اقدام دولت در دستگیری امام خمینی (ره) علت اصلی است، که واکنش علما و مراجع بزرگ را در پی داشت.
این عمل و عکس العمل، خود معلول علتی مقدم تر است.
این مقاله در صدد است با بیان پیشینه و زمینه های مهاجرت علما به بررسی نتایج آن بپردازد. به دنبال واکنش مراجع که در راس آنها امام قرار داشت درخصوص واقعه مدرسه فیضیه، رژیم شاه در یک حالت انفعال قرار گرفت.
تصوری که رژیم از سرکوب مدرسه فیضیه داشت یعنی ایجاد رعب و وحشت نتیجه ای معکوس بخشید؛ چراکه عکس العمل امام خمینی (ره) و دیگر مراجع پرده از ماهیت رژیم پهلوی برداشت و مردم را به اقدامات ضداسلامی رژیم آگاه کرد. روحانیون و مردم پس از این حادثه با تلگراف های متعددی مبنی بر محکومیت عاملان حادثه مدرسه فیضیه، از اسلام و روحانیون حمایت کردند؛ از جمله جامعه روحانیت همدان در 12اردیبهشت 1342 تلگراف تسلیتی به امام خمینی ارسال کرد. در بخشی از این تلگرام آمده بود: «اخیرا زمزمه هجرت علمای اعلام به نجف اشرف مزید بر تاثرات خاطر گردید. بدین وسیله عطف به اعلامیه جامعه روحانیت همدان متذکر می گردد تا آخرین مراحل حصول نتیجه، جامعه روحانیت پشتیبانی خود و اهالی را از علما، بالاخص حضرات مراجع قم اعلام و منتظر اخذ تصمیم حضرات علمای قم بوده تا در تصمیم آنان شرکت و اگر خدای ناخواسته تصمیم به هجرت گرفته شود، دسته جمع این تصمیم را اتخاذ نماییم». با آگاهی و آمادگی مردم و فرارسیدن ماه محرم، مبارزه علیه رژیم وارد مرحله جدیدی شد. روحانیون و وعاظ به رهبری امام خمینی سعی داشتند در این ماه مردم را نسبت به فاجعه مدرسه فیضیه هرچه بیشتر آگاه کنند؛ چراکه با فرارسیدن ماه محرم و حضور گسترده مردم در مساجد، بهترین فرصت برای نشر حقایق و فعالیت علیه رژیم ایجاد می شد. به همین علت رژیم تردید نداشت که وعاظ و سخنگویان مذهبی در منابر از اقدامات ضداسلامی رژیم سخن خواهند گفت.
این باور، نتیجه تحقیقات و گزارش های ساواک بود. به همین دلیل شهربانی کل کشور اعلامیه تهدیدآمیزی صادر کرد که در بخشی از آن آمده بود: «از عموم شیعیان و اهالی محترم پایتخت انتظار می رود که با رعایت کامل نظم و ترتیب، طبق دستور شرع مقدس، احترام شعائر مذهبی را حفظ و مراسم سوگواری را با نظم کامل انجام دهند. خدای ناخواسته اگر اشخاصی مراسم مذهبی را وسیله اغراض شخصی قرار دهند، شدیدا مجازات خواهند شد». امام خمینی در مقابل ارعاب و تهدیدهای دستگاه با صدور اعلامیه ای خطاب به وعاظ و گویندگان دینی و هیاتهای مذهبی، از آنان خواست که در ماه محرم مصیبت وارد بر اسلام و مسلمین را برای مردم بازگو کنند و به التزام ها و تهدیدهای رژیم توجه نکنند. با فرارسیدن ماه محرم، برنامه های تبلیغاتی و افشاگرانه به اجرا گذاشته شد و در همین خصوص، طلاب و روحانیون به شهرستان ها اعزام شدند، از جمله شهید باهنر به همدان فرستاده شد. از سوی دیگر ساواک از طریق ماموران ویژه خود به برنامه های روحانیون و مراجع پی برده و به این نتیجه رسیده بود که امام علیه آنان افشاگری وسیعی خواهد نمود؟ بنابراین ساواک برای جلوگیری از هر حادثه غیرقابل کنترل علیه رژیم، عده ای از گویندگان مذهبی را احضار کرد و به آنان یادآور شد که در سخنان خود سه مطلب را رعایت کنند: «علیه شاه حرفی نزنند، علیه اسرائیل سخن نگویند، مرتب به گوش مردم نخوانند اسلام در خطر است.» اما تمام این تدابیر با قاطعیت و اعلامیه صریح و روشن امام به وعاظ و مبلغین خنثی شد و عملا کاری از رژیم ساخته نبود. از طرف دیگر وعاظ و روحانیون به دلیل موضعگیری صریح امام علیه رژیم، اعتقادات مذهبی و خواست قلبی و احساس تکلیف در برابر مردم، به موضعگیری علیه رژیم پرداختند. رژیم پهلوی سعی کرد با سرکوب علما، آنان را از این موضع منصرف کند، اما امام خمینی با بهره گیری از مناسبت عاشورا در سخنرانی خود، حکومت پهلوی را با دودمان یزید و بنی امیه مقایسه کرد و سپس شاه را مورد خطاب قرار داد و گفت: «آقا! من به شما نصیحت می کنم.
ای آقای شاه ! من به تو نصیحت می کنم.
دست بردار از این کارها. آقا! اغفال می کنند. من میل ندارم که یک روز اگر بخواهند تو بروی، همه شکر کنند». پس از فعالیت های گسترده و سخنرانی افشاگرانه امام، رژیم تنها چاره کار را در دستگیری و بازداشت امام دید و بر همین اساس امام در ساعت یک بامداد 15خرداد 1342 دستگیر و همان شب به باشگاه افسران در تهران منتقل گردید و سپس به پادگان قصر انتقال یافت.
وی به مدت 19روز یعنی تا 14تیرماه 1342 در آنجا محبوس ماند و سپس به پادگان عشرت آباد منتقل شد. این دستگیری، حوادث بسیار مهمی را در پی داشت که در واقع نقطه عطفی در انقلاب اسلامی به وجود آورد و مبنای نهضت اسلامی مردم گردید. از جمله این حوادث، قیام 15خرداد، قتل عام کفن پوشان ورامین و دستگیری گسترده مردم در تظاهرات قم و تهران بود. دستگیری امام برای رژیم هیچ سودی نداشت ؛ چراکه ایشان در مدت زندان حاضر به پاسخگویی به بازپرسان نشدند، چون آنها را فاقد استقلال قضایی می دانستند. با دستگیری امام، شایعاتی از سوی دولت مبنی بر محاکمه و اعدام ایشان مطرح شد که همین امر باعث ترس و ناراحتی مردم از به خطر افتادن جان امام شد. از سوی دیگر این اضطراب و تشویش موجب شد تا مردم خواهان تلاش مراجع تقلید و روحانیون برای آزادی امام خمینی شوند. مراجع تقلید نیز با توجه به موقعیت مذکور و جایگاه روحانیت، خود را ملزم به ادای تکلیف برای آزادی امام می دانستند. بر همین اساس آیت الله حاج میرزا عبدالله مجتهد طهرانی تلگراف تسلیتی به تمام مراجع و روحانیون طراز اول کشور مخابره کرد که به صورت اعلامیه در تمام شهرستان ها توزیع شد. با متشنج شدن فضای سیاسی، مذهبی و اجتماعی کشور، یک بار دیگر زمینه مهاجرت علما و مراجع در اعتراض به اقدامات رژیم در تاریخ ایران فراهم شد. تلگراف های زیادی از سوی مردم و علمای شهرهای ایران به امام و مجامع دولتی ارسال شد؛ از جمله آیات عظام شاهرودی، گلپایگانی و مردم شهرهای خرم آباد، قم و... در تلگراف های خود ضمن انتقاد از دولت، خواستار آزادی امام، آیت الله قمی، آیت الله محلاتی و سایرین شدند! در همین ایام (تیرماه 1342) علما از شهرهای مختلف ایران به سوی تهران حرکت کردند. علمایی که از شهرهای قم، کاشان، همدان، خرم آباد، اصفهان و... به تهران آمدند، در شهرری منزل آیت الله بهبهانی و منازل دیگر روحانیون طراز اول تهران ساکن شدند. روحانیون به دو منظور در تهران گردهم آمدند:
1- جلوگیری از محاکمه و اعدام امام خمینی
2- طرح مرجعیت امام و آزاد کردن وی.

اسدالله علم، نخست وزیر وقت، اعلام داشت که روحانیون طراز اول تحت محاکمه قرار خواهند گرفت.
وی تلویحا به محاکمه و مجازات روحانیون مخالف رژیم که امام خمینی در راس آنان بود، اشاره می کرد. به همین دلیل روحانیان سراسر کشور در تهران اجتماع کردند تا راهکار و تدبیری برای این مساله بیندیشند. آنان با تشکیل جلسات مختلف آمادگی خود را برای این مهم اعلام داشتند. در اوایل امر رژیم سعی کرد مانع از مهاجرت علمای شهرستان ها به تهران شود؛ به همین دلیل به هواپیمای حامل آیت الله میلانی که عازم تهران بود، دستور بازگشت داد. اما بعدها از این تصمیم منصرف شد. بدین ترتیب علمایی که قصد مهاجرت برای استخلاص امام را داشتند، عازم تهران شدند. براساس اسناد ساواک، روحانیون از شهرهای زیر به قصد آزادی امام خمینی به تهران آمدند:
قم: آیات عظام مرعشی نجفی، حاج شیخ مرتضی حائری یزدی شریعتمداری
مشهد: آیت الله محمد هادی میلانی، حاج شیخ مجتبی قزوینی
نجف آباد: آیت الله منتظری و شیخ ابراهیم امینی
اصفهان: عبدالجواد اصفهانی و خادمی
اهواز: سید علی بهبهانی، سید مصطفی علم الهدی، حاج سید مرتضی موسوی علم الهدی
خمین: سید مرتضی پسندیده (برادر بزرگ امام خمینی)
همدان: آیات عظام آخوند ملاعلی همدانی، سید نصرالله موسوی بنی صدر همدانی
تبریز: سید احمد خسروشاهی، عبدالله مجتهدی، سید مهدی دروازه ای، حاج حسین نجفی اهری، یوسف هاشمی تبریزی، عبدالعلی موسوی
خرم آباد: حاج آقا روح الله کمالوند، حاج سید یحیی جزایری
رشت: بحرالعلوم، آیت الله ضیابری
زنجان: سیدعزالدین حسینی (امام جمعه)
شیراز: محمد جعفر طاهری موسوی، محی الدین فالی، صدرالدین حائری، سید محمد امام، محمود علوی، حسین حسینی یزدی، علیخواه شیرازی
یزد: آقای محمد صدوقی یزدی
اردکان: روح الله خاتمی
کازرون: پیشوایی کازرونی
کرمان: علی اصغر صالحی کرمانی، محمد حسن رفسنجانی النجفی
داراب: محمد علی حسینی نابه دارابی، محمد علی عندلیبی
رفسنجان: شیخ علی اکبر هاشمی رفسنجانی
کرمانشاه: عبدالجلیل جلیلی
بدین ترتیب با آمدن علمای طراز اول، دید و بازدیدها شروع و تحرک فوق العاده ای در بین روحانیون ایجاد شد و مردم نیز در انتظار تصمیمات و حرکت آنان بودند. از سوی دیگر همزمان با مهاجرت علما، رژیم درصدد پرونده سازی برای امام و سایر دستگیرشدگان برآمد؛ لذا ساواک قم گزارشی از فعالیت های امام را تهیه و به تهران ارسال داشت و حتی پیشکار امام را همراه دفاتر حساب وجوهات به تهران احضار و مورد بازجویی قرار دادند. روحانیون حاضر در تهران برای مشورت و هماهنگی در برنامه های خود ابتدا قرار گذاشتند که در منزل آیت الله میلانی گردهم آیند؛ ولی بعدا بخاطر مسائل امنیتی، مسجد حاج افضلی واقع در حسین آباد شهرری را انتخاب کردند. جلسه مذکور در مورخه 12تیرماه 1342 تشکیل و آیت الله خوانساری پیشنهاد کرد که با دولت مذاکره شود که تقریبا هیچیک از روحانیون نظر موافق نداشتند، اما تصمیم گرفتند در جلسه آینده چهار نفر از روحانیون و مراجع را به عنوان شورای مرکزی روحانیون تعیین نمایند تا پیگیر کارها شوند. اولین جلسه رسمی مهاجرین در منزل آیت الله سید نصرالله موسوی بنی صدر تشکیل شد. در این جلسه وضع کنونی تهران، دولت و گرفتاری هایی که پیش آمده بود، مطرح شد و پس از ساعتها بحث، گزارشی تهیه و خدمت آقایان مراجع داده شد و در پایان جلسه محل بعدی گردهمایی منزل آیت الله شیرازی تعیین گردید. علاوه بر جلسات عمومی قرار شد که هر یک از مراجع جلساتی را تشکیل دهند تا از طریق همین جلسات رژیم برای آزادی امام تحت فشار گذاشته شود. در این جلسات چندین بار پاکروان، ریاست ساواک تهران، احضار و به او گفته شد: «شما عده ای را گرفته اید، برده اید به زندان و شکنجه می کنید» و یکی از افرادی را که شکنجه شده بود، به او نشان دادند. پاکروان در جواب اظهار داشت: من تاسف می خورم ؛ چرا باید این جوری بشود؟ من می روم و این مطلب را به شاه می گویم.
پاکروان در ابتدای ورود روحانیون و علمای طراز اول شهرستان ها به تهران در منزل آیت الله میلانی سعی کرد آنان را وادار به عقب نشینی و تسلیم کند. او خطاب به روحانیون گفت: «شما برای چه اینجا جمع شده اید و می خواهید به چه اعتراض کنید؟». در این هنگام آیت الله بنی صدر یک مرتبه سکوت را شکست و به او گفت: «آقای پاکروان ! شما می دانید کجا آمده اید و نزد چه افرادی هستید و با چه کسانی صحبت می کنید؟». آیت الله بنی صدر که این مطالب را با عصبانیت اظهار می داشت، باعث عقب نشینی پاکروان گردید و او ناگزیر لحن بیان خود را عوض نمود و گفت: «ما می خواهیم ببینیم تکلیف چیست و چه باید کرد.» بدین ترتیب قدرت، نفوذ و اعتبار روحانیت به رخ پاکروان کشیده شد و او وادار به عقب نشینی گردید. ساواک در گزارشی راجع به اهداف و خواسته های مهاجران نوشت: روحانیون قصد دارند پس از آن که اکثریت قابل ملاحظه ای تشکیل دادند، اعلامیه به چاپ برسانند که به امضای عموم آنها برسد و در این اعلامیه از دولت بخواهند که روحانیون و وعاظ زندانی آزاد شوند؛ و اگر دولت ترتیب اثر نداد، بتدریج و غیرمحسوس در حضرت عبدالعظیم... متحصن شوند. با فعالیت گسترده مهاجران، ساواک موضوع را جدی گرفت و در صدد کنترل اوضاع برآمد. در همین زمان برحسب تصمیم مهاجران، آیت الله کمالوند با شاه ملاقات کرد. شاه در این ملاقات اعلام داشت: «ما خمینی را نمی کشیم تا امامزاده درست شود.» از سوی دیگر محمدرضا شاه با دیدار آیت الله خوانساری به نمایندگی از مهاجران با امام موافقت کرد. شاه با این رفتار سعی نمود که جو را آرام کرده و به نوعی بر اوضاع مسلط شود و منتظر اقدام بعدی مهاجران باشد. از سوی دیگر مهاجران بعد از مدتها مذاکره در موارد زیر به توافق رسیدند:
الف ) آزادی امام خمینی بدون قید و شرط، طبق اصل دوم متمم قانون اساسی که علمای طراز اول مصونیت داشته، حبس، تبعید و توقیف آنان مخالف قانون اساسی می باشد.
ب ) آزادی دیگر زندانیان و آزادی بیان برای آنان.
ج ) تغییر دولت به دولتی که روحانیون بتوانند با آن مذاکره نمایند (چرا که روحانیون بر این عقیده بودند که با تغییر کابینه، مشکلات مرتفع خواهد شد؛ غافل از این که تمام امور با دستور شاه بوده است.) با جوابی که شاه توسط پاکروان برای مهاجران فرستاد، تکلیف بخوبی روشن شد:.
.. اولا در مورد تغییر دولت، روحانیون بدانند که تمام کارها را به دستور من انجام می دهند و علم مامور است و اگر او هم برود و او را تغییر بدهم، روش همین است و تغییر در آن داده نمی شود... و اما راجع به آزادی محبوسین ؛ جز چند نفر، بقیه بزودی آزاد می شوند؛ ولی آن چند نفر باید محاکمه بشوند و بدانند همه چیز و همه کار به دستور من و نظر خود من می باشد و تغییر دولت معنی ندارد.» مهاجران با شنیدن این مطلب ناراحت شده و اعلام داشتند نباید آیت الله شریعتمداری از سوی مهاجران با پاکروان ملاقات کند؛ بلکه تمام موارد باید در حضور جمع و سران روحانیون عنوان و مذاکره شود. از سوی دیگر شاه با این پاسخ، عملا با روحانیون از موضع قدرت برخورد نمود. او می خواست عکس العمل آنها را مورد ارزیابی قرار دهد تا بتواند در مقابل آنان موضع بهتری اتخاذ کند. مهاجران در 27تیرماه با ارسال تلگرافی به امام خمینی، ضمن اظهار همدردی و پشتیبانی، اعلام داشتند که برای آزادی وی و سایر زندانیان حوادث اخیر از هیچ گونه تلاشی فروگذار نخواهند کرد. در همین زمان شاه برای خلع سلاح روحانیت، تمام زندانیان واقعه 15خرداد، بجز امام خمینی و آیت الله محلاتی و قمی را آزاد نمود. مهاجران پس از اقدامات مذکور و آگاه شدن از موضع رژیم برای محاکمه امام خمینی، سعی کردند مرجعیت امام را اثبات کنند و مانع هرگونه اقدام رژیم شوند؛ چرا که در این زمان موضوع تبعید امام خمینی به سنندج نیز مطرح بود و حتی منزلی هم برای سکونت وی در نظر گرفته بودند. این عمل با مخالفت شدید علمای تندرو مواجه و جلسه علمای مهاجر و پاکروان، به پرخاش طرفین منجر شد و در نهایت علمای طرفدار مذاکره و گفتگو را هم به حمایت از جبهه علمای تندرو کشانید و صدور اعلامیه های مراجع علیه دولت شروع شد. در جلسه ای که مهاجران در منزل آیت الله طاهری شیرازی داشتند، آیت الله نصرالله موسوی بنی صدر متنی نوشت که دلالت بر مرجعیت امام خمینی داشت.
البته این متن کمی اصلاح شد. متن مزبور ظاهرا تلگرافی به امام بود که بالای آن نوشته شده بود: «محضر مبارک مرجع تقلید شیعیان جهان، آیت الله العظمی خمینی.» روحانیون پای متن را امضا و به نخست وزیری، دربار و دیگر جاها رونوشت کردند. پس از انتشار تلگراف مذکور، اصناف بازار، هیات های دینی و مردم در خصوص مرجعیت امام از سایر مراجع نظیر: حضرات آیات میلانی، نجفی و محمد تقی آملی سوالاتی مطرح کردند ؛ آیات عظام نیز طی اعلامیه هایی مرجعیت امام را مورد تایید قرار دادند. با این عمل ابتکاری مردم و مراجع در مورد مرجعیت امام، رژیم در مقابل یک عمل انجام شده قرار گرفت و دچار مخمصه بزرگی گردید. از سوی دیگر علما و مراکز علمی دنیای اسلام هم طی اعلامیه هایی اعتراض خود را نسبت به دستگیری و بازداشت امام اعلام داشتند؛ چنان که شیخ محمود شلتوت، عالم بزرگ مصر، با اعلامیه شدیداللحنی در 18محرم 1383قمری و علمای نجف نیز با صدور اعلامیه ای شاه را محکوم کردند. با توجه به وضعیت موجود، رژیم و دولت چاره کار را در آن دیدند که به هر شکلی که شده، مهاجران را به شهرستان های خود بازگردانند و مانع اقدامات بعدی آنان شوند.به همین دلیل در 5/5/42 از سوی دولت به مهاجران، که مدت دو ماه در تهران اقامت داشتند، اخطار شد که هر چه سریعتر تهران را ترک نمایند در غیر این صورت خود ساواک اقدام به اعزام آنها به شهرهای مربوط خواهد نمود. مهاجران قبل از آن که ناگزیر به ترک تهران شوند، طی اعلامیه ای، ضمن تصریح بر مرجعیت امام، نسبت به ادامه بازداشت حضرات آیات خمینی، محلاتی و قمی اعتراض کردند و خواستار آزادی ایشان شدند و اعلام کردند که برای خاتمه مهاجرت خویش توسط رژیم تحت فشار قرار گرفته اند.
سرانجام با نزدیک شدن انتخابات مجلس شورای ملی و سنا، رژیم مصلحت را در آن دید که امام خمینی و محلاتی و قمی را همراه با ترفندی جدید از زندان آزاد کند، اما بعد از 48ساعت که خبر آزادی آنها توسط مهاجران به سراسر کشور اطلاع داده شد، ساواک آنان را در یکی از خانه های خود در داودیه تهران به مدت دو ماه در محاصره وممنوع الملاقات نگهداشت تا انتخابات انجام شود. به این شکل، مهاجرت علما به پایان رسید.رژیم با چاپ متنی در روزنامه عصر 12مرداد 1342 پیروزی خود را اعلام کرد. ولی در عمل این مهاجران بودند که به تمام خواسته های خود نایل آمدند.

دستاوردهای مهاجرت
1- با انتشار اعلامیه علما، مرجعیت امام خمینی بر همگان مسلم شد؛ و با این امر، مانع از محاکمه ایشان شدند.
2- تلاش برای آزادی امام خمینی، قمی و محلاتی، که این هدف نیز با تبدیل زندان آنان به حصر و سپس آزادی آنها در فروردین 1343 حاصل شد.
3- تغییر دولت و سقوط کابینه علم یکی دیگر از نتایج این مهاجرت بود. شخص شاه در جواب درخواست های مهاجران از بابت تهدید و ثبات تصمیم خود، هر چند عدم تغییر دولت را مطرح کرده بود، اما در نهایت، علم را از کاربرکنار کرد و جانشین او امینی را برای دیدار با مراجع تقلید به قم فرستاد تا شاید اطمینان و حمایت آنها را به دست آورد، که البته چنین نشد.
4- بعد از مخالفت روحانیون با لوایح ششگانه که البته بیشتر جنبه نظری داشت، این اولین حرکت عملی علما بود که رودرروی رژیم و دولت ایستادند و درخواست های خود را اعلام داشتند و نشان دادند که برای رسیدن به هدف، از تمام ظرفیت های قانونی و شرعی استفاده می کنند.
5- از دیگر نتایج این مهاجرت، هماهنگی بین تمام علمای شهرستان ها و در نتیجه همبستگی تمام انقلابیون دریک خط بود که با سخنرانی امام خمینی و دستگیری وی و قیام 15خرداد شکل گرفته و با حمایت همه جانبه علما از امام، رهبری نهضت را نیز مشخص و آن را به همگان معرفی کرد.
6- تحریم انتخابات بیست و یکمین دوره مجلس شورای ملی که در نیمه دوم سال 1342 برگزار شد، از دیگر نتایج و تصمیمات مهاجران بود، که جامعه مذهبی ایران نیز با تاسی به روحانیون، این تحریم را عملی کردند.
بدین ترتیب هر چند روحانیون مهاجر به دلیل فشار رژیم ناگزیر از ترک تهران شدند، اما آنها نتایج مذکور را به دست آورده و به اهداف خود رسیده بودند و با بازگشت آنان به شهر و دیار خود، مردم از نتایج و اهداف این مهاجرت آگاه شده و همگام و همراه آنان شدند. از سوی دیگر روحانیون تهران که میزبان مهاجران بودند، بعد از رفتن آنها با صدور اعلامیه ای ضمن تشکر از مهاجران، مردم را در جریان حوادث، تصمیمات و اهداف این گردهمایی قرار دادند.